جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
کودکان بالفعل امکانات بالقوه
-(6 Body) 
کودکان بالفعل امکانات بالقوه
Visitor 820
Category: دنياي فن آوري
در جاده‌ي جهاني‌اي که جملگي با ابزاري بنام تکنولوژي در رقابت و کسب مدال برتر هستند، و همه توان و انرژي خود را صرف کارهاي بنيادي و اصولي مي‌کنند، تا به دستاوردهاي چشم‌گيري از لحاظ فرهنگي و علمي نايل آيند، به نظر مي‌رسد که جاي تعلل و پس زدن از اين رقابت حساس و آينده‌ساز بي‌معني و عقيم است.
امروز دگر به مانند اعصار گذشته نيست که يک کودک با توجه به حصار تحجر و ناآگاهي نمي‌توانست به خواسته‌ها و آرزوهاي خود برسد (آرزوهايي که اساساً به عنوان ويژگيهاي بارز و لاينفک آن به حساب مي‌آمدند).
امروز هر کشوري يک قدم در ترفيع مشکلات خود جلوتر بگذارد و قدمي را به خلاقيتهاي خود بيفزايد، در نتيجه پرچم پيروزي خود را بالاتر از ديگران مشاهده مي‌کند. پس در دکوپاژ کردن اين بحث آنچه مهم و اساسي است، و مرتبط با بحث فرار مي‌شود. جمله معروفي است که ما ايرانيان مي‌گوييم: «گربه را دم حجله بايد کشت». و اصولا آنانکه ديروز کاشته‌اند، امروز درو مي‌کنند و آنانکه تنها شخم مي‌زنند و دانه‌اي را در زمين نيانداخته‌اند، به طبع حاصلي را در بر نخواهند داشت. چراکه با اين همه تکنولوژي و فناوري و ارتقاي صنعت و اکتفاي فکر و دانش و رسانه‌هاي جمعي که از طروق مختلف در اقصي نقاط جهان تکثير و تثبيت مي‌شود، ديگر کند روي و احيانا کندگويي جايي را در جاده‌اي با اين شتاب ندارد. اگر سري به کانون خانواده‌هاي ايراني بزنيم و از احوالات اين خانواده‌ها و استعدادهايي که بصورت بالفعل در درون اين خانواده‌ها به چشم مي‌خورد، جويا شويم، بي‌شک به فکر راه‌حلي در جهت بالندگي اين نوع استعدادها خواهيم برآمد. و اما آن سوي قضيه هم کاملا نگاه نيازمند اين کودکان بالفعل است که دائما به امکانات بالقوه چشم دوخته‌اند چاره چيست و چه بايد کرد؟ به قول شاعر:
سالهـا دل طلب جـام جطم از مـا مـي‌کرد
آنچــه خود داشـت ز بيگانـه تمـنا مي‌کرد
گوهري کز صدف کون و مکان بيرون بود
طلـب از گمشـدگان لــب دريـا مــي‌کرد
آري سالهاست که ما بر اصول انقلاب فرياد عدم وابستگي را سر مي‌دهيم و نگاه اميد را به سمت دانش و نکات قوتي که در بطن خويش داريم، جلب نموده و واقف به آنيم که بايد روي پاي دانش خود ايستاد و به دنيا فهماند که ما خودکفايي را شعار اصولي و قانوني خود مي‌دانيم البته با توجه به پيامدهاي اين شعار آن هم در عمل به راه‌هاي پيشرفتي دست يافته‌ايم، اما اين توفيقات به طبع نه تنها کافي نيست، بلکه نياز به گسترش و تداوم بيشتري را مي‌طلبند. لذا اينکه سئوال ما جمله‌اي است، بنام چاره چيست و چه بايد کرد؟ شايد بهترن اين باشد که بگوئيم چاره چيست و چگونه بايد کرد.
در تمامي کشورهاي توسعه يافته و مقتدر علمي و فرهنگي آنچه در اين کشورها به تصويب و به مرحله‌اي اجرا درمي‌آيد، اين است که، اين کشورها توجه‌ بي‌شائبه و شايان ذکري را به فرهنگي بنام استعداديابي مي‌کنند و از اوان تولد تا مرحله‌ي کودکي به بچه‌ها برنامه‌هاي اصولي و نتيجه‌بخش را در دستور کار قرار مي‌دهند. يعني در بسترسازي فرهنگي و علمي و حتي در ابعاد مختلف ديگر اعم از اخلاقي و تربيتي و آيين و مذهب کار کرده و به ارگانيسم و ذهن فرزند مباني اصولي زندگي را مي‌آموزند والبته در مقابل اين استعداد کودکان بالفعل؛ امکاناتي بالفعل نيز وجود دارد که به خواسته‌هاي آنها جوابي مقنع مي‌دهد. و علاوه بر استعداديابي که در اين کشورها فرهنگي مرسوم است، در آسيب‌شناسي کودکان و نوجوانان و حتي جوانان کشور خويش سعي و تلاش مضاعف دارند. به عنوان مثال در کشور آمريکا فيلمي را تهيه نموده‌اند که در شبکه تلويزيوني ايران نيز بر روي صحنه رفت. فيلمي که حکايت يک جوان لاابالي و بي‌هدف و ولخرج و کلاش و شرپرست و ديوانه مسلک را به نمايش مي‌گذاشت که اين جوان به هيچ صراطي مستقيم نمي‌شد و بدنبال همان ويژگيهايي بود که در ذهن آن پايگاهي فعال را بر عهده داشتند. تا اينکه همين کودک را به دکتري روان‌کاو سپردند و براساس تکنيک‌هاي روان‌شناسي که از طريق اين دکتر بر روي خلقيات اين جوان انجام داد، سرانجام اين دکتر موفق به يافتن استعداد بالفعل اين جوان شد. استعدادي که اين جوان در رياضي داشت و در نوع خود قابل توجه و انگشت‌شمار بود و همين استعداديابي سبب گرديد تا زندگي شخصي و اجتماعي اين فرد صدوهشتاد درجه تغيير کند و به يک انسان مهم و نظريه‌پرداز البته با استعانت از دکتر روان‌کاوان خود آنهم در رشته‌هاي رياضي مبدل گردد. در جامعه ايران با توجه به صحبتي که شد، بي‌شک چنين فرهنگي در حد متعارف هم به چشم نمي‌خورد و حتي براي افراد مستعد اعم از پير و جوان و داراي شرايط خاص برنامه و يا احيانا برنامه‌هايي در جهت شکوفايي آنها پايه‌ريزي نشده است. شايد يکي از دلايل منطقي اين باشد که ما اصولا به بصورت ريشه‌اي و هدف‌مند کار نکرده‌ايم و اکثرا به مسائل اين چنيني و مشابه آن در سطح پرداخته‌ايم و ديگر اينکه با بيکاري پنهان در داخل سيستم‌هاي تربيتي و آموزشي مواجه هستيم، يعني آنکه بايد در اين سيستم‌ها به کار بپردازد، جايگاهش خالي است، و آنکه بايد در جاي دگر به کار مشغول شود، در همين کانون با گفتگوهاي مبهم و بي‌ثمر مواجه شده و حاصلش نيز همان بيکاري پنهان است که اشاره شد. طبعا به نظر مي‌آيد که دايره‌ي حصار کار و گرفتاري که کانون خانواده‌هاي ايراني را دربر گرفته است، بزرگترين چالشي است که سبب شده تا ديگر يک تبادل فرهنگي و علمي مابين کودک و والدين احساس نکنيم. چراکه در علم جامعه‌شناسي گروه خانواده اولين و اساسي‌ترين تأثير و نقش را در ابعاد فرهنگي و تربيتي و اخلاقي بر روي کودک ايفا مي‌کند و با توجه به اين مشکل، (يعني دايره‌ي حصار کار و گرفتاري)ديگر اين تبادل فرهنگي و علمي به واقعيت نمي‌پيوندد و چنانچه چرخش زندگي به همين منوال باشد، روزبه‌روز کم‌رنگ‌تر هم جلوه مي‌نمايد. با اين حال تنها نکاتي که به صورت مبتدي والدين به کودک مي‌آموزند و البته اين نکات عاطفي و محبت‌آميز هستند، همان بابا و يا پدر و مادر و يا مامان و دوستت دارم و مواردي از خانواده‌ي محبت که بصورت کوتاه گفته مي‌شود؛ مي‌باشد که از نظر روان‌شناسي در روح و روان کودک نمي‌تواند تأثير بسزايي داشته باشد، و يا احيانا جملاتي است که والدين بازگو مي‌کنند، مثلا کودک دوست دارد؛ بداند پدر يا بابا کيست و چه وظيفه‌اي بر عهده دارد و مادر يا مامان نيز به همين منوال، و حتي دوست دارد؛ بداند که پدر و مادر چه خصوصيات فردي و اجتماعي و تأثير آنها در جامعه و در خود کودک چقدر است و مواردي ديگر از اين قبيل که شامل خصوصيات پدر و مادر مي‌شود وديگر اينکه مي‌خواهد واژه‌ي دوست را برايش معني کني وبگويي که پسرم يک دوست خوب دوستي است که شما را از صميم قلب دوست داشته باشد و به شما و ويژگيها و رفتارهاي شما احترام بگذارد که اين دوست خوب هم؛ مي‌تواند همان بابا و يا مامان شما باشد.
لذا ما بايد بصورت اصولي و با صرف انرژي مثبت خويش در بسترسازي و تعيين استعدادهاي ساختاري يک کودک تلاش کنيم و بدنبال اين نباشيم که استعداد کودک به سراغ ما بيايد و از ما بخواهد به استعدادش رسيدگي شود، بلکه ما بدنبال استعداد کودک رفته و با اين کار فرهنگ استعداديابي را در کانون فرهنگ جامعه نهادينه کنيم. يادم هست، در يکي از روستاهاي دوردست کرج بنام«فشند»يکي از دوستان نقل قول مي‌کرد که کودکي 4ساله در اين روستا وجود دارد که اين کودک خيلي باهوش و با استعداد است و حتي مي‌گفت به راحتي شعر مي‌گويد و حرفهايي را در سطح افراد خاص مي‌زند. با اينکه اين حرف حرف 5سال پيش است و خبري از آن کودک هم اکنون در دست ندارم، اما غصه مي‌خورم از اينکه استعدادش هنوز هم استعداديابي نشده است وديگر اينکه غبطه مي‌خورم به اينکه يک روزي به چنين افرادي در سطح جامعه توجه خاص بعمل آيد. و يا مي‌توان به نوابغ ديگر فکري کودکان در همين سن و سال و پائين‌تر اشاره داشت که هرکدام داراس استعدادي بالفعل هستند و جملگي نياز به دست ياري دارند که به آرزوهاي خود و پيشرفت بيشتر جامعه کمک کنند. بنابراين يکي از اصولي‌ترين مشکلات و آسيب‌هاي اجتماعي که به آن هنوز بصورت کليدي عمل نشده و هنوز هم در هاله‌اي از ابهام باقي است، همين کودکان بالفعل و امکانات بالقوه است و پيامد اين بي‌توجهي به کودکان باعث کمبودهايي مي‌شود که بعدا بصورت امراض روحي و رواني در رفتار آنها بروز خواهد کرد و يکي از اين رفتارها مي‌تواند بي‌حوصلگي فرزند باشد که از گروه خانواده به بچه انتقال مي‌يابد و اين بي‌حوصلگي نيز نشأت گرفته از فرهنگ خشن‌پروري والدين است که با توجه به مشکلات زندگي جواب سئوالهاي کودک را با پاسخهاي خشن و تند جواب داده‌اند و علت اين نوع فرهنگ‌پذيري هم برمي‌گردد به مشکلات سخت و رنج‌آور زندگي که در بطن کانون خانواده‌ها بسان تابلوئي واقعي نضج کرده است.
نکته‌ي ديگر که بسيار مهم و حياتي است، گروه همبازي و يا همسازي است که بخش عمده‌اي از فرهنگ کودک از طريق اين گروه حاصل مي‌آيد، چراکه بعد از خانواده اين گروه همبازي و همساز است که مي‌تواند در روحيات کودک تأثير مثبت داشته باشد و بعد از آن گروه اجتماعي و گروه کار است که باز در ساختن زندگي و واقعيات زندگي به کودک در زمان جواني تأثير بسزايي دارد،‌ لذا چنانچه از اول به مسئله بصورت منتج و کاربردي نپردازيم، نتيجه کار نيز بي‌ترديد عقيم و سقيم است، چه اينکه به قول گفتني: «هردرختي که از کوچکي کج برخاست، در موقع جواني و حتي پيري نيز کج است» و هرگز راست نخواهد شد و يا به قول شاعر:
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثـريـا مـي‌رود ديــوار کــج
منطقي است که جملگي، هرکس در حد و توان و مسئوليت خويش با نگاهي تيزبينانه و آگاهانه به اين مسئله‌ي مهم بپردازيم و شايد يکي از متدهاي اصولي در ارتقاء فرهنگ مردم‌سالاري همين توجه شايان به کودکان بالفعل باشد که مي‌توانند در رقابتهاي جهاني چه از نظر صنعت و چه از نظر ديپلماسي و چه از نظر فرهنگي و... سکوي پرتابي در جهت زدن به هدف معلوم باشند و بتوانند استحکام و تکنيک نظامي و فرهنگي و سياسي ما را استوارتر کنند. و الزاماً در ارتقاء استعداد کودکان بالفعل امکانات هم بايد بالفعل شود که هم در بالفعل بودن آن به سهم و توان خويش مديون هستيم.
با اين تفاسير آيه کريم قرآن است که مي‌فرمايد:«هرکس به خويشتن بيناتر است»پس آنکه بيناتر از همه‌ي ماست، يکتايي بي‌همتاست و بعد خود انسان است که خويش را بهتر از هرکس مي‌شناسد. پس بيائيم با دست وحدت در جهت پويايي اين فرهنگ بکوشيم و حداقل مسئوليت خود را وارسي و به معايب خود در جهت رسيدن به محاسن در حضور جمع اعتراف کنيم، و بي‌ترديد هر کس در هر مقامي عيب خود را بازگو کند و به آن اعتراف نمايد، قطعا به محاسن خود افزوده است. لذا در اين حال است که ما مي‌توانيم در روشن‌تر کردن شعاري بنام اعتماد ملي و انسجام اسلامي گامي به سمت جلو برداشته و در رفع نقايص خود در ابعاد مختلف مبتني بر رسيدن به پايان راههاي متعالي پاينده‌تر ظاهر شويم و اين مهم بدون توجه منطقي و حساب شده به استعدادهاي کودکان بالفعل که سنگ بناي رشد و تعالي و تضمين جامعه اسلامي را برعهده دارند، ميسر و کارگر نمي‌تواند باشد. حسن سخن اينکه اعتماد ملي در گروه بازانديشي در امورات و قوانين حاکمه است که اگر چنانچه بر وفق و مقصود نيازهاي برطرف نشده‌ي مردم که بصورت بنيادي، نياز به بررسي و مرتفع شدن را دارد در دستورات لازمه و چارچوبهاي تعيين شده‌ي سياسي و فرهنگي قرار گيرد، بي‌گمان قوه‌ي اعتقاد و ايمان مردم به ارزشهاي اسلامي و ديني پررنگ‌تر و استحکام بهتري را به خود خواهد گرفت. پس يادمان نرود که هدف و انديشه ما فرهنگ استعداديابي باشد و نه استعدادآيي و اين فرهنگ را در سرلوحه‌ي کليه‌ي کارهاي خود در جهت نامگذاري اين سال بکار ببنديم و براي عملي کردن اين فرهنگ کافي است که ما با نگاهي معقول و هدف‌دار به مسايل خود در جهت مثبت شدن بينديشيم.
منبع:www.vista.ir
ارسالي از طرف کاربر محترم :omidayandh
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image