تحصيل، مدارک تکميلي، کار، نداشتن آينده مطمئن و تامين زندگي، بالا رفتن سطح توقعات و تجملات و خيلي از مسائل ديگر باعث شده جوانان کمتر به ازدواج تن دهند و همچنان تجرد را از تاهل عاقلانه تر بدانند! اما کارشناسان معتقدند اگر از زمان ازدواج بگذرد، فرد بعد از هيجانات و ميل شديد به ازدواج با يک سير برگشتي به جايگاهي نه چندان مطلوب مي رود. اين جايگاه در آينده عامل بروز مشکلات متعددي مي شود که منجر به بروز ناهنجاري هاي رفتاري خواهد شد.
? تنها و تن ها
حجت الاسلام "سيد محمد حسن مخبر" محقق و پژوهشگر حوزه دين، يکي از مشکلات افرادي را که دير تن به ازدواج مي دهند، سپري شدن سن هيجان و ميل به ازدواج برشمرد. وي مي گويد: مسئله مورد توجه اين است که به طور طبيعي وقتي سن از 35-30 سال به بالا مي رود، توجه شخص به مسائل ديگري جلب مي شود. از سوي ديگر آزادي و بي مسئوليتي که فرد در طول 30 سال با آن زندگي کرده برايش عادت شده و حالا به سختي مي تواند در مقابل همسر و احيانا فرزندان پاسخگو و متعهد باشد. به راحتي نمي تواند احساس تعهد و مسئوليت نسبت به خانواده داشته باشد و به همين دليل تا حد ممکن از ازدواج خودداري مي کند.
اما از طرفي ميل و نياز رواني و جنسي هم وجود دارد، به همين علت ممکن است جاي ديگري بدنبال ارضاي آن بگردند و اينجاست که غالبا دامنه تلاشش براي ارضاي اين نيازها به جامعه کشيده شده و در برخي موارد ناهنجاري هاي اجتماعي را موجب مي شود يا به هرج و مرج جنسي منجر مي گردد. البته روشن است که در تمام موارد کار به چنين جايي نمي انجامد.
اين در حالي است که به گفته کارشناسان در موارد ديگر فرد بر حسب تجربياتي که داشته سطح توقعش بالا رفته و به سختي مي تواند همسري دلخواه خود انتخاب کند يا ممکن است گزينه هايي را که براي ازدواج انتخاب مي کند ديگر حاضر به ازدواج با فردي به سن او نباشند.
بنابر اين گزارش بعضي از اين افراد با قاطعيت مي گويند که ديگر نيازي به ازدواج ندارند. مخصوصا زنان، اگر به خودکفايي مالي هم رسيده باشند، ازدواج را براي هميشه از برنامه زندگيشان حذف مي کنند و سعي مي کنند آن را به فراموشي بسپرند. در صورتي که به گفته حجت الاسلام مخبر اين نياز و ميل به ازدواج در او وجود دارد. فقط فرد با انکار نيازش آن را از ضمير خود آگاه به ناخودآگاه فرستاده است. ممکن است در خودآگاهش نياز به همسر وجود ندارد و سطح هشياريش متوجه آن نباشد اما سطح ناهشيار و ناخودآگاه او تاثيرش را روي روان و رفتار فرد خواهد گذاشت.
اين امر زماني پر رنگ تر مي شود که بدانيم مردها عموما نيازمند هستند کساني به آنها تعلق خاطر داشته باشند تا خودشان را قدرتمند احساس کنند و "حسِ بودن" داشته باشند. و زنان هم عموما زماني حس هويت مي کنند که مورد توجه و علاقه کسي باشند. حالا آن زن و مردي که به اين گونه نيازهاي طبيعي شان پاسخ داده نمي شود فاقد حس رضايت از خود مي شوند و غالبا دچار مشکلات روحي اعم از روانپريشي خواهند شد.
"انسان به آرامش رواني نياز دارد اگر آرامش او در سطوح مختلف گرفته شود بي سروساماني و طوفاني که از فقدان آن بوجود آمده، در او باقي خواهد ماند (حتي اگر سعي کند آن را نبيند و با آن مبارزه کند) و جايي به صورت نابهنجاري افسردگي و بيماري هاي رواني سر باز خواهد کرد. اين تاثيرات روحي، عواملي چون افسردگي و احساس پوچي را به دنبال خواهد داشت."
مدرس دوره هاي آموزش خانواده در فرهنگسراهاي تهران، ادامه مي دهد: حال اگر اين افراد در سن بالا موفق به ازدواج هم شوند، چون ازدواج يک جريان هماهنگ است و اين افراد خيلي سخت مي توانند با هم کنار بيايند و به هماهنگي برسند، روشن است که بعد از ازدواج شخص نمي تواند تمام آزادي هاي گذشته خود را که به آن عادت کرده است، حفظ کند بلکه بايد بخشي از آن ها را براي حفظ آرامش خانواده فدا کند.
به عبارت ديگر زن و مرد هر کدام يک "من" فردي دارند که در دوره تجرد غالبا به ارضاي نياز ها و اميال آن مي پردازند اما پس از ازدواج بخشي از اين من فردي بايد براي رسيدن به آرامش و هماهنگي و تفاهم به يک "ما" تبديل شود. چنين زن و مردي که ازدواج دير هنگامي داشته اند وقتي در کنار هم قرار مي گيرند، غالبا نمي توانند "منِ فردي" شان را با "ما" آن هم به صورت مشترک به حالت تعادل در آورند و به همين دليل اگر در زندگي دچار سرخوردگي نشوند، قطعا هزينه بالايي را براي زندگي شان خواهند پرداخت چرا که هرچه سن بالاتر رود و من فردي شخص آزادانه اميال خود را ارضاء کند اين من فردي قوي تر خواهد شد.
? فاصله سني براي حفظ تعادل فکري
از سوي ديگر افراد، معيارها و نظرات متفاوتي را براي تعيين فاصله سني خود با همسر آينده شان دارند. بعضي از معيارها صرفا شخصي و بعضي از آنها را عرف و فرهنگ جامعه به سليقه شخصي آنها تحميل مي کند. به هر حال آنچه مهمتر از سن و سال و تفاوت سني افراد به نظر مي رسد، متعادل بودن سطح درک و فهم طرفين از زندگي مشترک و مشکلات آن است.
به گفته دکتر عليزاده، جامعه شناس و مدرس دانشگاه علوم اجتماعي تهران، فاصله سني 4-3 سال بين دختران و پسران مناسب است. دختران به علت نوع تربيت و انتظاراتي که جامعه از دختران دارند، زودتر به بلوغ اجتماعي و عاطفي مي رسند. اين تفاوت سني باعث متعادل و هم سطح شدن زن و مرد مي شود. بايد بلوغ فکري و شخصيتي هر دو نفر به يک سطح باشد.
وي ادامه مي دهد: ازدواج در شرايطي که فاصله سني زن از مرد خيلي زياد باشد، در جامعه با مقاومت مواجه مي شود و اين مقابله اثر خودش را در زندگي زوج مي گذارد. از طرفي فرضا اگر اين اختلاف 10 سال باشد و زن 30 ساله و مرد 40 ساله باشد، سن زن، زمان شور و نشاط است در حالي که مرد بيشتر گرايش و تمايل به آرامش دارد و خود اين مساله ايجاد تضاد مي کند.
حجت الاسلام مخبر هم در همين زمينه مي گويد: همانطور که در روايات سن مشخصي براي ازدواج مشخص نشده، فاصله سني مشخصي هم براي اين امر نيست. اين فاصله بيشتر متاثر از فرهنگ بومي، زماني و مکان زندگي و... است. مثلا در بعضي از نقاط کشورمان هنوز هم برخي دختران راضي هستند با همسرانشان اختلاف سني بيش از 10 سال داشته باشند در صورتي که در کلان شهرها اين فاصله سني کمتر مورد قبول دختران است.
"قطعا نمي توان فاصله سني حتمي و ضروري اي را براي ازدواج معين کرد. اما 3تا6 سال که فاصله بين بلوغ دختر و پسر است بر اساس بررسي هاي ميداني انجام گرفته بهترين فاصله اي است که رعايتش سودمند خواهد بود. "
حجت الاسلام مخبر همچنين يکي از مشکلات هم سن بودن زن و مرد را دارا بودن تجربه مديريتي مشترک عنوان مي کند و ادامه مي دهد: اين تجربه مديريتي يکسان گاهي اوقات باعث بوجود آمدن مشاجره بين زن و شوهر مي شود. چرا که هر دو در يک سطح تعادل قرار دارند و نمي خواهند مديريت ديگري را بپذيرد. دوم اينکه زنان غالبا زودتر از مردان شکسته مي شوند. زايمان بسياري از انرژي هاي آنان را مي کاهد و طراوت و شادابي آنان را تا حدي تحت الشعاع قرار مي دهد. وجود فاصله سني باعث مي شود که زن طراوت و شادابيش نسبت به مرد حفظ شود.
اما دليل ديگر اين است که زنان زودتر از مردان به بلوغ عقلي مي رسند گر چه مردان بعد از فاصله طبيعي بلوغ از سرعت رشد عقلاني بيشتري برخوردار مي شوند و به همين دليل رعايت اين فاصله براي حفظ تعادل فکري زن و مرد مناسب است. البته از بين رفتن فاصله سني ميان زوجين ضرورتا به معناي مختل شدن زندگي نيست. موارد قابل توجهي هم وجود دارد که زن و شوهر همسن بوده اند يا حتي مرد کوچکتر بوده اما به اين دليل که ميان هر دو نفر تعادل رواني و رفتاري و عقلي وجود داشته مشکلي بوجود نيامده است.
? نقش عرف در سن ازدواج
بعضي از دختران طي جريان هاي عاطفي و يا بر حسب علاقه شخصي تن به ازدواج با مرداني مي دهند که فاصله سني قابل توجهي با آنان دارند. اين نوع ازدواج ها که اخيرا تعدادشان رو به افزايش است گاهي ممکن است با انگيزه هاي تامين مالي هم صورت گيرد.
حجت الاسلام مخبر در رابطه با مشکلاتي که ممکن است بر سر راه اين ازدواج ها باشد، مي گويد: اگر مرد از زن بزرگتر باشد، مثلا 10 سال تفاوت سني داشته باشند مثلا يک خانم 20 ساله با مرد 30 ساله ازدواج کند، اگر 10 سال بعد را در نظر بگيريم، سن 30 سال براي زن زماني است که تازه برخي از همسالانش ازدواج مي کنند و 40 سال براي مرد زماني است که تعداد قابل توجهي از همسالانش ديگر از ازدواج کردن منصرف شده اند. افراد در اين سنين روحيات متفاوت دارند. مرد 40 ساله شخصي آرام است و زن 30 ساله شاد و پر نشاط و ... چه بسا که بسياري مردان و زنان در چنين وضعيتي تحمل اين سطح از اختلاف رفتار همسرشان با توقعات خود را ندارند. ياد آور مي شوم اقتضائات زندگي امروز با آنچه در دو سه نسل قبل وجود داشته بسيار متفاوت است و آدمها از زندگي شان توقعات ديگري دارند که موجب چنين فاصله اي از گذشته مي گردد و گرنه در ساليان پيش چنين ازدواجهايي نه تنها مرسوم بلکه مطلوب نيز بوده است.
? وقتي سن زنان بيشتر باشد...
در جامعه ما خيلي عرف نيست که زن از مرد بزرگتر باشد. خانواده ها عموما نمي پسندند عروسشان بزرگتر يا حتي همسن پسرشان باشد. همين عوامل بر روي زندگي زوج خواه ناخواه تاثير خود را مي گذارد. اما علاوه بر مشکلات فرهنگي اين زندگي ممکن است با مشکلات ديگري هم مواجه شود. حجت الاسلام مخبر در اين رابطه مي گويد: بازهم زمان گذشته را در نظر نگيريم. امروزه اگر زن از مرد بزرگتر باشد. مثلا مرد 25 ساله با زن 30 ساله ازدواج کند 10 سال بعد که مرد 35 ساله شد و عشق و زندگي و زن را بهتر فهميد، همسر او 40 ساله است و با توجه به سنش بيشتر حواسش معطوف به امور ديگري مانند فرزندان خواهد بود. چه بسا که از نظر جنسي هم توان پاسخگويي به تمام هيجانات همسر را نداشته باشد. کافي است در اين زمان دو زايمان هم داشته باشد چرا که هر زايماني انرژي هاي زن را تا جايي کاهش مي دهد که براي جبران آن حداقل 4 سال زمان نياز است...
با توجه به آنچه ابراز شد ـ که مطمئنا تمام آنچه که بايد، نبود ـ حفظ تعادل سني ميان زن و مرد يکي از شرايط مهم و مطلوب تشکيل خانواده است اما مهمتر از تفاوت سني، سطح تعادل فکري است که مي بايست ميان زن و مرد برقرار باشد و اين صرفا با اختلاف سن و کوچک بودن زن از مرد ايجاد نمي شود...
پي نوشت ها :
1- کاظميپور، شهلا، «تحول سن ازدواج در ايران و عوامل جمعيتي موثر بر آن» پژوهش زنان، 1384، شماره 3، ص105 .
2- همان، ص 105.
3- ميشل، آندره (جامعهشناسي خانواده و ازدواج) ترجمه فرنگيس اردلان- انتشارات دانشگاه تهران، 1354
4-، ص142.
5- کاظميپور، ص106 .
6- ميشل آندره، ص146 .
7- گود، ويليام، جي (خانواده و جامعه) ترجمه ويدا ناصحي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1352، ص 97 .
8- آستين افشان، پروانه (بررسي روند تحولات سن ازدواج و عوامل اجتماعي، جمعيتي موثر بر آن طي سالهاي 1355 تا 1357.)
9- محموديان، حسين (سن ازدواج درحال افزايش) بررسي عوامل پشتيباني، مجله علوم اجتماعي سال 1383، شماره 24، ص 43.
10- (تحليلي بر ازدواج در ايران) تهران، مرکز آمار ايران، مهر ماه 1383، ص 17.
ارسال توسط كاربر محترم:hojat20