تحقيقات جديد نشان مي دهند که ازدواج مي تواند سطح خوشحالي مردم را بالا ببرد، اما کارشناسان به دنبال اين موضوع هستند که چرا اين آثار مثبت دوام نمي آورند.
دکتر ريچارد لوکاس از دانشگاه ايالت ميشيگان و همکارانش بر سرجديدترين موضوعي که مجله شخصيت و روانشناسي اجتماعي مطرح کرده است، درحال بحث و گفتگو هستند و به اين نتيجه رسيده اند که ازدست دادن شوق اوليه در ادامه زندگي به دليل عادت کردن به زندگي مشترک است.
محققان، 24000 نفر را طي يک دوره 15 ساله مورد بررسي قرار دادند تا رابطه بين وضعيت تأهل و شادماني مشخص شود.
آنها دريافتند که بطور متوسط بيشتر آنها به غير از دو سال اول زندگيشان ديگر احساس رضايتي ندارند. نتايج اين تحقيق نشان مي دهد که نقش سازش و مدارا کردن درايجاد خوشنودي در زندگي غير قابل انکار است.
به گفته پرفسور باب کامينز عضو دانشگاه ديکين استراليا در جيلانگ، مفهومي که پشت اين شکل از سازش قرار دارد بر اساس اين عقيده است که مردم يک نظام دروني دارند که سلامتيشان را در سطح مشخصي حفظ مي کند- يک " تنظيم کننده احساس" که محققان آن را هم ايستايي سلامت مي نامند.
در سال 1970 روانشناسان برجسته امريکايي، دکتر فيليپ بريکمن و دکتر دان کمپل نشان دادند، چه کساني که پول بسياري برنده شده و چه آنهايي که سختي هاي بسياري را متحمل شده بودند، هر دو رضايتشان از زندگي نسبت به افراد متوسط آنچنان تفاوتي نمي کرد. آنها با مرور زمان به اين اتفاقات مهم عادت مي کردند.
لوکاس و همکارانش نيز در اين مطالعه جديد به اين روند در ازدواج معتقدند. آنها دريافتند که افراد پس از ازدواج تنها يک درصد به شاديهايشان افزوده مي شود، اما رضايتشان از زندگي بالاخره به زمان قبل از ازدواج بر مي گردد.
البته کامينزمي گويد که لوکاس و همکارانش براي اثبات ادعاهاي خود اطلاعات و مدرکي ندارند. اين محقق دانشگاه ديکين استراليا، خود نيز در يک دوره سه ماهه مردم استراليا را بررسي کرد تا ميزان سلامتي را در آنها اندازه گيري کند؛ نام اين تحقيق " شاخص سلامتي افراد استراليايي" نام داشت.
کامينزبه سرويس علمي اي.بي.سي گفت: " اشتباه بزرگي که اين محققان انجام داده اند اين است که آنها تنها به تأثير ازدواج پرداخته و ديگر چيزها را مثل بچه و فشارهاي مالي در نظر نگرفته اند."
اوعقيده داشت که در بين افراد 30 تا 50 ساله مشکلاتي درباره رضايت از زندگي وجود دارد که ربطي به ازدواج نداشته و ناشي از افزايش مسئوليت هايشان مي باشد." او مخالف اين صحبت است که احتمالا وفق پيدا کردن با شرايط راه حل مناسب است."
او در ادامه گفت که ازدواج چيزي مثل ماشين خريدن نيست. يک روند پويا و در حال رشد است که ارتباط اجتماعي را که براي انسان بسيار حياتيست فراهم مي کند.
کامينز اضافه کرد: " يک ازدواج موفق - همان نوعي که لوکاس و همکارانش آن را مطالعه کردند- به هر دليلي مي تواند تأثيرات مثبت و طولاني اي را بر رضايت از زندگي بگذارد."
? روند تطابق يافتن با شرايط
لوکاس و همکارانش به گزارش قبلي اين اطلاعات را هم اضافه کردند که افراد خوشحال تقريبا بيشتر تمايل به ازدواج دارند و بسته به ميزان اوليه شادي اي که در آنها وجود دارد، تأثير ازدواج متفاوت خواهد بود. آنها دريافتند افرادي که بيشترين ميزان رضايت را دارند کمتر به ازدواج راغب بوده و بيشتر بطور منفي به جدايي و تنهايي راغب هستند.
محققان امريکايي و آلماني اذعان کردند: " اتفاقات مهمي مانند ازدواج و طلاق براي همه افراد مفهوم يکساني ندارد. شخصي که از زندگيش راضي است، احتمالا رابطه اجتماعي قوي اي با افراد دارد و نياز به ازدواج را در خود حس نمي کند. از طرف ديگر کسي که تنهاست و بنابراين تا حدي احساس نارضايتي مي کند، ازدواج برايش مفيد خواهد بود."
آنها ادامه دادند: " البته فردي که بواسطه ازدواج موفقش از زندگي خود بسيار راضيست، با از دست دادن همسر خود بيشتر دچار نارضايتي و افسردگي مي گردد."
اين مطالعه بر روي مردم آلمان بين 1995 تا 1984 ميلادي انجام شد. با طرح سوالاتي ميزان رضايت شرکت کنندگان از زندگيشان از صفر( کاملا ناراضي) تا 10 ( کاملا راضي) سنجيده مي شد. سپس پاسخ ها با وضعيت تأهلشان مقايسه مي شد تا تغييرات سالانه در مورد رضايت زندگي در آلمان از زمان سقوط ديوار برلين و ديگر عوامل بطورکلي کنترل شود.
منبع:www.ABC Science Online ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :hojat20