جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
امام ابو حنيفه -رحمه الله -بنيانگذار مذهب حنفي
-(3 Body) 
امام ابو حنيفه -رحمه الله -بنيانگذار مذهب حنفي
Visitor 788
Category: دنياي فن آوري
امام ابوحنيفه به عنوان شخصيتي که يکي از نخستين مذاهب اهل سنت را پيريزي کرد، جايگاه مهمي در تاريخ مذاهب اسلامي دارد. شناخت نسب، جايگاه رشد و پرورش، طبقه اجتماعي، اساتيد، سبک اجتهاد، روش تدريس فقه و تربيت شاگردان، ما را به فهم مذهب حنفي و ويژگيهاي آن نزديک ميسازد.

امام ابوحنيفه و طبقه اجتماعي او
 

بيشتر منابع نام امام ابوحنيفه و اجداد او را چنين ذکر کردهاند: نعمان بن ثابت بن زوطي[1]، ميتوان گفت که منابع در نام امام ابوحنيفه اتفاق نظر دارند، به جز روايتي که خطيب[2] بغدادي آن را آورده است[3] اما در مورد جد او بيشتر منابع از آن به نام زوطي ياد ميکنند، صاحب[4] "الجواهر المضيئة" سلسله نسب امام ابوحنيفه را چنين آورده است: "نعمان بن ثابت بن کاوس بن هرمز بن مرزبان بن بهرام بن مهرکز بن ماحين".[5]
و برخي ديگر از منابع پدر زوطي را "ماه"[6] ثبت کردهاند[7]. بيشتر منابع ميپذيرند که اصل ابوحنيفه از کابل بوده است و فتح کابل بوسيله مسلمانان احتمالاً در زمان جد او صورت گرفته است، که در نتيجه آن او اسير و مملوک بني تيم الله بن ثعلبه ميشود و سپس آزاد و موالي آنها ميگردد[8]. اما برخي ديگر اصل او را از نساء، ترمذ، و انبار نيز گفتهاند[9].
اين اختلاف روايات، سراج هندي[10] را واداشت تا به روش زير ميان روايات متعدد هماهنگي ايجاد کند، وي مينويسد:" جد امام ابوحنيفه از کابل بوده است و سپس به نساء و ترمذ نقل مکان ميکند و ثابت در ترمذ به دنيا مي آيد و در انبار پرورش مييابد[11]. اما نوه امام ابوحنيفه، اسماعيل بن حماد اسارت جد امام را رد ميکند و اعلام داشته است که اين امر هرگز بر اجداد ما نيامده است[12]، نوشتهاند که پدر ثابت در مهرگان نزد امام علي بن ابيطالب (رض) فالوده به رسم هديه برد و امام علي به او گفت:" مهرگان و جشن ما هر روز است.[13] " و گفته ميشود که امام علي در حق او و فرزندانش دعاي خير کرد که امام ابوحنيفه اثر آن دعا قلمداد ميشود[14].
به هر حال، امام ابوحنيفه از جهت نژادي ايراني و اجداد او در شرق اين سرزمين ساکن بودهاند، منابع براي امام ابوحنيفه جز حماد فرزند ديگري ثبت نکردهاند و به علت انتخاب کينه" ابوحنيفه" اشارهاي نشده است، بيشتر منابع اتفاق دارند که امام ابوحنيفه در سال 80 هجري قمري[15] در کوفه[16] به دنيا آمد و در سال 150 هـ در بغداد در گذشت[17] [767ـ 700م].
امام ابوحنيفه از جهت اقتصادي وضع خوبي داشت، از پيشه و تجارت امام ابوحنيفه يعني فروش خز[18] ميتوان منابع تاريخي و رجالي را که امام ابوحنيفه را صاحب مکنت، ثروت و سخاوت دانستهاند تصديق نمود. و در مورد اجداد او با توجه به خبري که درباره پدر بزرگ او روايت شده است ـ هديه دادن فالوده به امام علي (رض)[19] ميتوان چنين استنباط کرد که آنها نيز از جهت مالي در وضعيتي بالاتر از طبقه متوسط جامعه بودهاند.

آموزش و اساتيد امام ابوحنيفه
 

با توجه به توانايي مالي خوب خانواده پدري[20] امام ابوحنيفه طبيعي بود که کسب دانش از خواستهها و آرزوهاي نعمان قرار بگيرد اما با توجه به اينکه کسب دانش در خانواده آنان پيشينهيي نداشت، براي محقق شدن اين امر اسبابي لازم بود. ابوحنيفه نعمان بن ثابت در ابتداي زندگي گاهگاهي در حلقههاي علم و دانش که در مساجد تشکيل ميشد، شرکت ميجست، و در همين حلقهها بود که متوجه استعداد خود شد. و علماء نيز که متوجه هوش و زيرکي او شده بودند، او را به فراگيري دانش تشويق کردند. در حقيقت ميل قلبي او با تشويق دانشمنداني چون شعبي[21] هماهنگ شد. پس ابوحنيفه روي به سوي فراگيري دانش آورد.
در آن عصر، حلقههاي دانش و آموزش در سه شاخه فعال بود:
1. در بحث اصول عقايد، که درباره باور فرقهها ومذاهب مختلف در جامعه بحث وگفتگو ميشد.
2. حلقههاي علماي حديث، که احاديث رسول خدا (ص) را بدون توجه به فقه آنها روايت ميکردند و احتمالاً اين نوع حلقهها در کوفه زياد نبودهاند.
3. حلقههاي فقه و استنباط مسائل فقهي از کتاب و سنت[22].
ابوحنيفه در ابتدا تا مدتي مشغول رفتو آمد در حلقههاي اصول عقايد ـ علم کلامـ گشت. جو سياسي و فرقهگرايي آن عصر بينالنهرين، جاذبه قابل توجهي به علم کلام داده بود اما او به اسباب[23] گوناگون، بعد از مدتي علم کلام را رها کرد، و با پيش آمدن زمينهاي رو به سوي فقه آورد، خطيب بغدادي با ارايه سند اين تحول را چنين گزارش ميکند:
"پس من در پي علم کلام رفتم تا جايي که از افراد معروف در اين شاخه از علم شدم، حلقه درس ما نزديک مجلس علم حماد بن حسن ابي سليمان[24] بود. روزي زني آمد و از من پرسشي فقهي در زمينه طلاق نمود. که من از پاسخ ناتوان ماندم. و او را پيش حماد فرستادم، تا چون برگردد، مرا نيز از پاسخ آن خبر دهد.
و او چنين کرد. پس با خود گفتم ديگر مرا علم کلام بس است. و شاگردي حماد اختيار نمودم، و بعد از چندي از بهترين شاگران او گشتم. زيرا درس را بخوبي فرا گرفته و تکرار ميکردم پس ده سال همراه و شاگرد او بودم[25]..."
صاحب[26] "المنتظم في التواريخ الملوک و الامم" درباره چگونگي رويآوري امام ابوحنيفه به فقه روايت ديگري را ذکر ميکند و در آن سبب روي آوري او، بيشتر به اهميت فقه در جامعه و احترام به فقهاء در جواني و پيري نسبت داده شده است[27]"منابع تاريخي ابوحنيفه را تابعي شمردهاند ـ کسي که صحابه را ديده است ـ اما درباره روايت او از صحابه اختلاف نظر وجود دارد، از قاضي ابويوسف[28] روايت شده است، که از امام ابوحنيفه چنين شنيدم:
"من در سال هشتاد هجري به دنيا آمدم و در سال 96 به همراه پدرم حج گذاردم. و چون داخل مسجد حرام شدم، حلقه بزرگي از مردم را ديدم. از پدرم پرسيدم، اين حلقه علم از آن کيست؟ گفت: از عبدالله بن جزء زبيدي صحابه رسول خدا (ص) جلو رفتم و از او شنيدم که از رسول خدا (ص) نقل نمود: من تفقه في دين الله کفاه الله همه و رزقه من حيث لايحتسب[29]".
اگر چه حماد بن ابي سليمان از مهمترين اساتيد ابوحنيفه به شمار ميرود، اما ابوحنيفه از علماي ديگري نيز کسب دانش و حديث نمود. جمالالدين يوسف[30] مزي صاحب تهذيب الکمال في أسماء الرجال اسامي اساتيد امام ابوحنيفه را به تفصيل آورده است که در ميان آنها افراد مشهوري چون طاووس بن کيسان[31]، عاصم بن أبي النجود[32]، عکرمه مولي ابن عباس[33]، محمد بن مسلم بن شهاب زهري[34] و همچنين از ميان ائمه شيعه، أبي جعفر محمد بن علي بن حسين[35] و زيد بن علي بن حسين[36] قرار دارند[37].
ابوجعفر منصور، خليفه عباسي از امام ابوحنيفه پرسيد:" علم را از چه کسي فرا گرفتهاي؟ امام پاسخ داد:
از حماد بن أبي سليمان و از شاگردان عمر بن خطاب، علي ابن ابيطالب، عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس[38]". همانطور که پيش از اين گفته شد مهمترين و مشهورترين استاد و شيخ ابوحنيفه، حماد بن ابيسليمان بود. حماد فقه و دانش را از ابراهيم نخعي[39] فرا گرفت. ابراهيم داناترين مردم به رأي در زمان خود بود. وي در سال 120 هـ = 738م درگذشت، ابوحنيفه همچنين از شعبي نيز فقه آموخت ابراهيم و شعبي دانش خود را از شريح[40]، علقمه بن قيس[41] و سروق بن اجدع[42] فرا گرفتند و اينان شاگردان عبدالله بن مسعود[43] وعلي بن ابيطالب رضي الله عنهم بودند. و اين دو صحابه با اقامت خود در کوفه ستون فقه کوفه را بوجود آوردند[44]. البته، عبدالله بن مسعود با اقامت طولانيتر خود در اين ميان نقش بيش تري داشت[45].
در مجموع ميتوان ادعا نمود، که مبناي فقه کوفي با مشخصاتي که بعد از اين پيدا نمود، توسط عبدالله بن مسعود پيريزي شد. همانطور که اشاره شد از جمله اساتيد ابوحنيفه زيد بن علي زينالعابدين بود. وي فرزند امام چهارم شيعه اثني عشري يعني علي بن حسين (رض) بود، زيد که پيشواي مذهب زيديه به شمار ميرود در بسياري از دانشها، صاحب نام بود او در علم قراءات قرآن، فقه و باورها از علماي مهم زمان خود بود و معتزله او را از شيوخ خود ميشمارند[46]. و در افکار و انديشهها از معتزلي تأثير پذيرفته است، با توجه به اين اتصال علمي شايد بتوان در ميان ريشههاي فقه حنفي و انديشههاي عقلايي معتزله رابطهاي يافت. روايت شده است که امام ابوحنيفه به مدت دو سال نزد زيد بن علي شاگردي نموده است، همچنين ابوحنيفه با امام ششم شيعه اثني عشري جعفر صادق نيز ارتباطات علمي داشت[47] و با رفتن ابوحنيفه از کوفه به مکه مکرمه ـ به سبب فشار ابن هبيره[48] والي امويان بر او ـ توانست از فقه ابن عباس نيز بهرهمند شود. زيرا شاگردان ابنعباس در مکه صاحب حلقههاي درس بودند[49]. گفته ميشود که امام ابوحنيفه در طول زندگي علمي خود توانست حدود شصت هزار مسأله و به روايتي سيصد هزار مسأله فقهي بسازد[50] ابوحنيفه در طول زندگي خود به جز پرورش شاگردان مشهور و مدون ساختن فقه که بيشتر در کتابهاي شاگرد او محمد بن حسن شيباني متبلور شد[51]، کتابهايي نيز نوشته است ـ يا به او نسبت داده شده است ـ به عنوان نمونه: کتاب الصلاة که به آن "کتاب العروس" نيز گفتهاند. "کتاب المناسک"، "کتاب الرهن"، "کتاب الشروط" که ظاهراً اين کتاب در موضوعي بيسابقه طرح شده بود، "کتاب الفرائض"، "الرد علي القدرية" "رسالة الي البستي"، "کتاب العالم و المتعلم" و کتاب "فقه الأکبر" اين دو کتاب آخر درباره عقايد، بارورها و علم کلام هستند[52].

عوامل مؤثر بر انديشه فقهي امام ابوحنيفه
 

مهمترين عواملي که در انديشه فقهي امام ابوحنيفه تأثير گذاشت، عبارتند از:
الف: ابوحنيفه از محيطي که در آن ميزيست تأثير پذيرفت، تأثير محيط و همچنين زمان و مکان در فقه و فتوا بسيار مهم است به طوري که ابنقيم جوزي[53] در کتاب پرارزش خود "اعلام الموقعين" که در موضوع اصول فقه و اجتهاد است، فصل اول از جلد سوم را به عنوان زير اختصاص داده است" در تغيير فتوا و تفاوت آن برابر با زمان، مکان، حالات، نيات و نتائج آن[54]". از اين جهت توجه به محيط ميان دو رود وبه ويژه کوفه در زمان رشد و شکوفايي فقه اهل رأي[55] از اهميت خاص برخوردار است. زيرا تأثير محيط تنها بر انديشههاي سياسي، فلسفي و ادبي منحصر نميشود بلکه در زندگي فقيه نيز نقشي فعال برجاي ميگذارد. چرا که او با محيط خود ارتباطي تنگاتنگ دارد و ميخواهد و به وسيله تبيين احکام فقهي، راهحلي براي مشکلات آن ارايه کند. سرزمين گسترده اسلامي که آميختهاي از ملتهاي مختلف با فرهنگ، نژاد، آداب و عادتهاي متفاوت بود و فشردگي همه اين موارد در ميان دو رود به سبب درآميختگي اقوام و نژادهاي کهن، ناگزير بر گرايش و ديدگاه فقهي ابوحنيفه تأثير ميگذاشت.
ب: ابوحنيفه تحت تأثير دورهاي از زندگي خود قرار داشت که در حلقههاي علم کلام صاحبنام بود. در اين حلقهها پيرامون قضا و قدر، ايمان و عملکرد صحابه، بحث ميشد. عقل و انديشههاي عقلايي در علم کلام جايگاه مهمي داشت.
ظهور معتزله از بطن مناظرههاي مربوط به علم کلام بيدليل نبوده است و نميتوان انکار کرد که اگر چه ابوحنيفه در باورها به خلاف معتزله معتقد بود اما تأثير انديشه اتکا به عقل و توجه زياد به قرآن و قلّت توجه به حديث ميتوان تحت تأثير حلقههاي علم کلام باشد. همانطور که بعدها در قرن چهارم با وجود اختلاف نظر اساسي ميان اشاعره و معتزله، شاهد تأثير محتوايي انديشه اعتزال در ميان اهل سنت و تلطيف و تعديل ديدگاهها در ميان خود اهل سنت هستيم، و اين تأثير به سبب استفاده از سبکهايي بود که معتزله در علم کلام وارد ساخته بود[56].
ج: ابوحنيفه حدود هيجده سال ـ بنابر روايتي ـ در مکتب کوفه در کنار استاد خود حماد بن ابي سليمان بود و فقه را از او فرا گرفت، اين مکتب رنگ و حالت ويژه خود را داشت و صحابي چون ابن مسعود در ابتداي آن قرار داشت او استاد نخست عراق بود که دانش خليفه دوم عمر بن خطاب وهم چنين آزاد انديش ودقت نظر خاص خود را داشت وبعد از او سلسله شاگردان واساتيد تا ابوحنيفه هر کدام در راستاي تقويت و تغذيه اين مکتب تلاش کردند؛ هر فرد در جايگاه خود تلاش کرد تا از جهت حديث و رأي اين مکتب را ياري کند و سرانجام حماد وارث حقيقي اهل رأي در کفه همه اين انديشهها و دانشها را گرد آورد؛ و در اختيار ابوحنيفه قرار داد. و ابوحنيفه نيز آنها را در قالب مذهبي ريخت که با شناسهاي مستقل و گرايشي ممتاز در جهان اسلام نمودار شد[57].
برخي اين جريان را چنين ترسيم کردهاند:" فقه را عبدالله بن مسعود کاشت و علقمة بن قيس نخعي آن را آبياري نمود و ابراهيم نخعي آن را برداشت کرد و حماد بن أبي سليمان آن را آرد و ابوحنيفه آن را پخت ـ يعني اصول و فروع آن را گسترده ساخت و راههاي رسيدن به آن را بيان و ابواب و فصول آن را مدون ساخت ـ و همه مردم از آن تناول کردند[58]. "
د: آشنايي و ارتباط نزديک ابوحنيفه با بازار، تأثير مستقيمي در ديدگاه فقهي او گذاشت. فتاوا و نظرات ابوحنيفه در فقه معاملات از واقعگرايي خوبي برخوردار بود،[59] و ميتوان گفت اين ديدگاه بيشتر در بازار و در حين معاملات آب ديده شده و صيقل خورده بود. تا در جلسات علمي صرف، با توجه به اينکه شهرهاي جنوبي و مرکزي ميان دو رود از زمان ساسانيان از رونق تجاري خوبي برخوردار بود و با ورود مسلمانان به اين سرزمين و از بين رفتن مرزهاي سياسي اين ناحيه و ورود ايرانيان از شهرهاي ديگر چون اصفهان و خراسان که با جاده ابريشم نزديک بود و همچنين مهاجرت گسترده عربهاي مسلمان که در تجارت سابقه طولاني داشتند، به سرزمين ميان دو رود سبب افزايش رونق تجاري شد. و اين رونق تجاري فقهاي مسلمان را با پرسشها و مسايل جديد و بيسابقهاي روبرو ساخت. و توجه به اين نکته جايز اهميت است که ابوحنيفه حتي بعد از اينکه به طور جدي به آموزش و تدريس فقه پرداخت رابطه خود با بازار را قطع نکرد و تجارت خود را با شراکت ادامه داد[60].

روش وويژگيهاي فقه حنفي يا فقه اهل رأي
 

همانطور که پيش از اين آمد، امام ابوحنيفه در نظرات فقهي خود پيروي مدرسهايي بود که عبدالله بن مسعود در کوفه پيريزي نمود. و شاگردان او اين مدرسه را بارور ساختند. شاگردان عبدالله بن مسعود به مانند خود او هر جا نصي از کتاب و يا روايت صحيحي از رسول خدا(ص) نمييافتند، به رأي و نظر خود اجتهاد ميکردند، و اين روش ادامه يافت تا اينکه امام ابوحنيفه و شاگردان او، قواعد اين روش را منضبط ساختند. امام ابوحنيفه پيرامون اني قضيه چنين گفته است:
"من به کتاب خدا عمل ميکنم اگر امري را در کتاب نديدم به سنت رسول خدا (ص) مراجعه ميکنم و اگر در سنت نيافتم به سخن صحابه ـ به هر کدام که خواستم ـ عمل ميکنم و کلام و ديگران را بر سخنان آنان ترجيح نميدهم اما هنگامي که سخن به ابراهيم، شعبي، ابن سيرين[61]، حسن بصري[62] عطاء بن ابيرباح[63] و سعيد بن مسيب[64] رسيد پس آنها علمايي بودند که اجتهاد نمودند و من نيز به مانند آنان اجتهاد ميکنم[65]".
مدرسه فقهي کوفه به مدرسه اهل رأي شهرت دارد، اما رأي به چه معني است؟ آيا مراد از آن همان قياس فقهي به معني ملحق ساختن امري که حکم آن اشاره نشده، به امري که حکم آن واضح است بخاطر اشتراک در علت حکم، است و يا اينکه معني رأي کليتر و فراگيرتر از آن است. وقتي به معني اين واژه در عصر صحابه و تابعين نگاه ميکنيم، آن را کليتر از قياس ميبينيم. و اين معني تا زمان تشکيل مذاهب ادامه دارد، و بعد از شکلگيري مذاهب آرام آرام تفسير هر مذهب از رأي متفاوت ميشود و اين تفاوت تا رد نمود ديدگاه مذهب ديگر به عنوان" رأي ناجايز" گسترش مييابد. ابنقيم جوزي رأي را در زمان صحابه و تابعين چنين تعريف ميکند:"رأي عبارت از امري بود که انسان بعد از فکر و تأمل و کسب معرفت به آن ميرسد، از اموري که ملامت درستي و صحت آن هويدا است[66]". به هر حال رأي در نزد صحابه و تابعين، قياس، استحسان[67] و مصالح[68] مرسله را در برميگيرد. پس برابر با اين نظر، رأي شامل هر فتوايي ميشود که يک فقيه آن را با استفاده از فهم کلي خود از دين صادر نموده است، بدون آن که در کتاب و سنت به آن اشاره شده باشد، و همچنين شامل ملحق کردن حکم يک واقعه به واقعه شبيه آن به دليل تشابه علت در هر دو ميشود[69]. و بدين ترتيب فقهاي مذهب اهل رأي با استفاده از اين سيستم در برابر هيچ پرسشي بيپاسخ نماندند. و اين، از جمله ايراداتي است که مخالفان ابوحنيفه بر او وارد ميدانند، ابوحنيفه در پاسخ دادن به پرسشها از شهامت کمنظيري برخوردار بود[70].
فقه و اجتهاد ابوحنيفه يک تلاش فردي نبود و شايد دوام بسياري از ديدگاههاي فقهي به ويژه در مسايل غير عبادي ـ فقه معاملات ـ در نتيجه اين نوع از اجتهاد بود. در تأسيس نظريات و اجتهادات بنيادي که فقه حنفي را شکل دادند، شاگردان امام ابوحنيفه از همان ابتدا به شکل دقيق و عميق با او همراه بودند. شاگردان ابوحنيفه به ويژه افراد معروفي چون ابويوسف و زفر[71] از چنان استعدادي در زمينه فقه برخوردار بودند که به خوبي استاد خود را در فتاوايش به چالش ميکشيدند و چه بسا در يک مسأله ساعتها بحث و گفتگو ميشد، و سرانجام نتيجه تمام بحثها را به عنوان "قول راجح" مينوشتند[72]. اگر چه اين مانع از بازگشت آنان از اين قول در طول زمان نميشد، زيرا امام ابوحنيفه و شاگردان او، با واقف شدن به ديدگاههاي محکمتر، از بسياري از فتاوا و اجتهادات خود برگشتند. و اين را علامت پختگي و توانمندي خود ميدانستند[73].
دکتر مصطفي ابراهيم زلمي در کتاب "خاستگاههاي اختلاف در فقه مذاهب" ويژگيهاي عمومي فقه ابوحنيفه را در موارد ذيل خلاصه نموده است:
الف: آسان گرفتن در عبادات ومعاملات فقيهان ديگر هم به اين اصل پايبندي نشان دادند؛ اما نه به اندازه امام ابوحنيفه موارد ذيل از نمونههايي است که او در آنها "آسان گرفتن" را مراعات کرده است:
1ـ هنگامي که نجاستي به بدن يا لباس برسد از ميان بردن آن با هر وسيلهاي جايز است.
2ـ هم کسي که سفرش معصيت است و هم کسي که سفرش معصيت نيست ميتواند نماز را شکسته بخواند.
3ـ اگر کسي هزار دينار بدهکاري، هزار دينار بستانکاري و هزار دينار در دست داشته باشد زکاتي بر او واجب نيست.
4ـ در زکات ميتوان به جاي جنس، قيمت آن را پرداخت کرد. مثلاً شخصي ميتواند به جاي گوسفند بهاي آن را به عنوان زکات بدهد.
ب: مراعات تهيدستان، ضعيفان وجانبداري از آنها، چنانکه قرآن به آن فرمان داده است. اين مسأله به خوبي در آرا، فتواها و داوريهاي او ديده ميشود، موارد زير از اين نمونه اند:
1ـ و جوب زکات، از هر آنچه از زمين بيرون آيد[74].
2ـ وجوب زکات در زيور آلات طلا و نقره[75].
3ـ در صدقه فطر، دادن پول به فقير بر جنس تقدم دارد[76].
ج: حکم به صحت کارها و تصرفات انسانها در حد امکان، نمونههاي زير از اين قسماند:
1ـ جواز تجارت وصي، با امواي يتيماني که تحت وصايت او هستند[77].
2ـ چنانچه کسي کالايي بخرد و سپس در شکست شود، معامله آن کالا فسخ نميشود و فروشنده در رديف ديگر طلبکاران قرار ميگيرد.
د: احترام نهادن به آزادي و انسانيت انسانها.
نمونه هاي ذيل از اين نوع هستند:
1ـ زن بالغ عاقل در مسأله ازدواج، صاحب اختيار خود است و ميتواند با هر کس که خير و صلاح خويش را در همسري او ميبيند، ازدواج کند[78].
2ـ ازدواج با حضور [گواهي] يک مرد و دو زن صحيح است[79].
3ـ حجر، تنها به سبب ديوانگي وصغير بودن جايز است[80]، اما حجر به دليل سفاهت، جايز نيست[81].
از جمله مسائلي که در فقه حنفي از همان ابتدا به شکل گسترده توجه شد، "فقه احتمالي"يا "فقه فرضي و تخميني" بود[82]. در اين نوع از فقه، فقيه احتمالات ذهني را طرح و پاسخ ميداد. يکي ديگر از مباحث طرح شده در فقه حنفي، بحث"حيلههاي فقهي" بود. حيله فقهي را بر چند نوع تقسيم کردهاند: حيلهاي که سبب حلال شدن امري حرام ميشود و نوعي ديگر که سبب رسيدن به حق و دوري از گناه و سختي در دين ميگردد، فقهاء نوع نخست را حرام و نوع دوم را جايز ميدانند. و دليل اين جواز را کلام خداوند متعال به حضرت ايوب(ع) ميدانند[83]، آنگاه که سوگند ياد کرد تا زنش را صد ضربه شلاق بزند. زيرا در هنگام بيماري و رنج ايوب، به راهحل پيشنهادي شيطان گرايش يافته بود. و چون ايوب از بيماري شفا يافت خداوند به او گفت:"به خاطر صبر و استقامت همسرت و نيز براي آن که بر سوگندت وفادار بماني يک دستهي علفمانند را يک بار به او بزن[84]". بحث حيلههاي فقهي و کتاب "الحيل" محمد بن حسن شيباني در اصل براي رفع سختي و ايجاد گشايش در گرههاي کور فقهي بود اما نميتوان انکار کرد که اين بحث فقط در راستاي اين هدف باقي نماند و آرام آرام در بسياري از مسائل وارد حيطهاي شد که بسياري از فقهاء آن را از نوع "حيلههاي نامشروع و حرام" شمردهاند[85].
منابع مورد استفاده امام ابوحنيفه در استنباط مسايل فقهي را موارد زير شمردهاند:
"الف: قرآن کريم؛ ابوحنيفه از نخستين کساني به شمار ميرود که وجوه دلالت قرآن را تبيين کرد. از جمله مهمترين مسايلي که وي در آنها با اکثريت مخالفت کرده، قطعي بودن دلالت[86] عام وحجت نبودن مفهوم مخالف است.
ب: سنت
ج: اجماع[87]؛ در صورتي که نقل اجماع ثابت شده باشد ابوحنيفه به طور مطلق به آن استناد ميکرد.
د: گفته صحابه: ابوحنيفه گفته صحابه را بر قياس مقدم ميداشت.
ذ: قياس؛ ابوحنيفه به سبب دقت نظر و سرعت انتقالي که در پي بردن به نقاط همانندي و تفاوت ميان موضوع هاي گوناگون داشت، قياس را به صورتي گسترده و بيش از همه پيشينيان به کار گرفت.
س: استحسان؛ اگر چه او تنها کسي نبود که استحسان را يکي از منابع استنباط گرفت اما بيش از ديگر پيشوايان مذاهب به آن استناد کرد.
ش: عرف[88]؛ او عرف صحيح را در بنا کردن احکام بر آن مورد توجه قرار ميداد و در صورت تعارض آن را با قياس، عرف را مقدم ميداشت.
ر: مصالح مرسله[89]
ز: استصحاب[90]".

باور و عقيدهي امام ابوحنيفه
 

مسلمانان در عصر ابوحنيفه در باورهاي اساسي با هم تفاوت چنداني نداشتند، مباحثي چون توحيد، نبوت و معاد مورد پذيرش همه دستهها و فرقهها بود. فقط ميتوان اين احتمال را به طور طبيعي در نظر گرفت که شايد پيرامون برخي تفسيرها از جزئيات اين مباحث اختلاف نظر وجود داشته است. آنچه سبب ايجاد دستهها و فرقههاي مختلف گشت، مسايلي چون، خلافت و امامت، جبر و اختيار، وضعيت ايماني مرتکبين گناهان کبيره و... بود. بيشتر اين مباحث به طريقي با رويدادهاي سياسي مربوط ميشد از اين جهت در اينجا به باور امام ابوحنيفه پيرامون اين موضوعات ميپردازيم، اما پيش از اين نگاهي کوتاه به دو سده نخست هجري قمري و فرقههاي شکل گرفته در آن مياندازيم.
دو قرن نخست هجري قمري ابتداي طرح و رواج افکار و انديشههاي خوارج[91]، شيعه[92]، معتزله[93]، قدريه[94]، مرجئه[95]، جهميه[96] و ساير فرقهها بود. که در روند تحولات سياسي، مذهبي و اجتماعي جامعه اسلامي شکل گرفتند. و با موضعگيري در برابر هم، و چه بسا دست به سلاح بردن براي مقابله با فرقه رقيب، اوضاع بسيار حساس و شکنندهاي را بوجود آوردند. يکي از علتهاي بوجود آمدن اين فرقهها موضعگيري سياسي آنها نسبت به حکومت و مشروعيت آن بود. پس ظهور و سقوط حکومتهاي موافق يا مخالف، آنها را دچار تغييرات بنيادي در اصول و مباني ميساخت و اين تحول چه بسا سبب سردرگمي و حيرت دانشپژوهان حوزه علم کلام شده است، زيرا تشتت و پراکندگي آراء و ديدگاهها آن چنان زياد است، که جمع نمودن همه اين آرا و ساختن يک قاعده ثابت براي بسياري از اين فرقهها، به ويژه مرجئه بسيار مشکل است. بسياري از منابع امام ابوحنيفه را مرجئي ميدانند. انديشه ارجاء از زماني که توسط حسن بن محمد حنيفه[97] [متوفاي 99هـ =718م] مطرح شد، تا زمان پاياني دوره اموي دچار تحولات متعددي گشت، انديشه ارجاء با خودداري از داوري درباره مرتکبان کبيره و از آن جمله طرفهاي درگير در فتنههاي دوره پسين خلافت عثمان (رض) آغاز شد و در اوج فعاليت خود به مسايلي چون، پيوند ايمان و عمل، کاهش و افزايش ايمان، مسأله استثناء در ايمان و عدم خلود در آتش براي گناهکاران نيز پرداخت[98]، آبشخور باورهاي مرجئه رويدادهاي سياسي بود. پررنگ شدن آنان در يک زمان و رنگ باختن آنان در زماني ديگر به ويژه بعد از سقوط امويان اين نظر را تأييد ميکند. به احتمال زياد بسياري از انديشههاي مرجئه در تقابل با فرقههاي رقيب شکل نهايي خود را پيدا نموده است، زماني که حد و مرز باور فرقههاي رقيب مرجئه پررنگ شد و شروع به جدا نمودن نيروهاي خودي از غير خودي نمودند، به طور طبيعي مرجئه نيز به مقابله به مثل پرداخت و چه بسا در اين ميدان دچار افراط شد، دليل اين سخن سبقت زماني فرقههاي رقيب مرجئه يعني خوارج و شيعه، نسبت به آن است. از اين جهت شايد بيمناسبت نباشد که کيفيت باورهاي امام ابوحنيفه را در تقابل با ساير فرقهها سنجيد، گفته ميشود که امام ابوحنيفه از سويي با خوارج و انديشههاي آنان مخالفت ميورزيد، از سويي ديگر از علويان و زيديان حمايت ميکرد و پيشنهاد همکاري با دستگاه حاکم را ـ خواه در دوره اموي و خواه در دوره عباسيـ نميپذيرفت و از سويي هم با نظريه شيعيان در باب امامت مخالف بود[99]. از اين جهت نميتوان معني باوري مانند "عدم خلود مرتکبان به گناه کبيره" را در زماني که خوارج مسلمانان را به بهانه گناه کبيره و پذيرش حاکمي که بر باور خوارج نيست تکفير کرده و به قتل ميرسانند. را با زماني که انديشه خوارج از جامعه اسلامي رخت بربسته يا ضعيف شده است يکسان دانست. مطمئناً در دوره نخست بسيار پررنگ و افراطي و در دوره دوم در معني واقعي خود قرار دارد.
ارجاء به دو معني آمده است: تأخير انداختن و اميد دادن، تأخير انداختن داوري نسبت به مرتکبان گناه کبيره و اميد دادن به آنان به غفران خدايي در روز باز پسين، ارجاء با معني اول آغاز شد و با معني دوم اوج گرفت و در درگيريهاي سياسي مشارکت جست، در انديشههاي ارجاء نوعي مساوات ميان همه مسلمانان، عرب و عجم وجود داشت و اين امر سبب رويآوري مسلمانان غيرعرب به سوي اين مکتب گشت[100]. شايد بتوان گفت که ارجاء و در معني نخست بيشتر در تقابل با شيعه است و در معني دوم در تقابل با معتزله، زيرا معني دوم به اين مفهوم است که با وجود ايمان هيچ گناهي زيان نميرساند و با کفر هيچ طاعتي سودمند نيست. اين ديدگاه بيشتر در برابر معتزله مطرح بود زيرا آنان بر اين باور بودند که مرتکبين گناه کبيره براي هميشه در جهنماند.
شهرستاني[101] در ملل و نحل در يک تفسير، شيعه و مرجئه را در برابر هم ميداند. زيرا مرجئه معتقد است که امام علي (رض) در ميان صحابه در جايگاه چهارم قرار دارد بر خلاف شيعه که او را مقدم بر ديگر صحابه ميدانند[102].
شهرستاني در نسبت امام ابوحنيفه به مرجئه چنين آورده است:
"و از عجيب حال او [غسان کوفي مرجئي] آن که حکايت کند از (امام الائمه) ابوحنيفه کوفي ـ رضي الله عنه ـ مانند مذهب خود، و او را از مرجئه شمرده و اين افترا است از وي بر امام که مذهب خود را بروي ميبندد براي رواج سخنان خود و امام ابوحنيفه و اصحاب او را ـ رضي الله عنه ـ از "مرجئه سنت" شمردهاند. و بسياري از اصحاب مقالات او را از مرجئه ميشمارند، و گويا سبب اين نام بردهام آن است که امام فرمايد: ايمان تصديق دل است و آن زياد و کم نميشود. مرجئه گمان بردند که قايل است به تأخير عمل از ايمان. و اين توهم فاسد در حق آن مسندنشين محفل عبادت و طاعت چگونه درست آيد که با آن همه سعي و کوشش در اصناف عبادتها به ترک عمل فتوي دهد.
و سبب ديگر در اين توهم غسان آن است که امام ابوحنيفه ـ رضي الله عنهـ مخالف قدريه ومعتزلهيي است که در "صدر اول" بودند[و] ومعتزله (که تابع ايشان بودند) مخالفان خود را در "قدر"، "مرجئه" گفتند، و همچنين وعيديه از "خوارج"پس دور نيست که اين لقب امام را از معتزله ، و خوارج پيدا آمده است[103]".
امام ابوحنيفه در ساير موارد اختلافي ذکر شده با مقداري تفاوت به مانند ديگر اهل سنت معتقد است به درستي جانشيني خلفاي راشدين به ترتيب آنچه روي داده و در قضيه جبر و اختيار بر اين باور است که "انسان داراي اعمال اختياري است که به سبب آنها پاداش يا مجازات ميبيند، با وجود تقدير کلي او"[104] و امام ابوحنيفه مرتکبين گناه کبيره را از دايره ايمان خارج نميبيند. و بر اين باور است که اعمال صالح سبب توانمندي و پرنور شدن ايمان، و گناه و کارهاي خلاف سبب ضعف و سستي ايمان ميگردند[105].

موضعگيري و باورهاي سياسي امام ابوحنيفه
 

امام ابوحنيفه در عصر حکومت عبدالملک بن مروان[106] [86ـ 26هـ =705ـ646م] دومين خليفه مرواني به دنيا آمد در حالي که حکومت تا هنوز از تبعات انتقال حکومت و قيام عبدالله بن زبير[107] [73ـ1هـ 692 ـ 622م] نرسته بود. پس عبدالملک به حجاج بن يوسف ثقفي[108] [95ـ 40هـ = 714ـ 660م] بعد از سرکوب کردن قيام زبيريان حکومت بصره و کوفه و حجاز را داد. در آن موقع ابوحنيفه دوران کودکي را ميگذراند. و شاهد فجايعي بود، که حجاج در عراق مرتکب ميشد. و سختگيريهاي حجاج بر مردم و فقهاي بزرگ، سبب رويگرداني او از همان کودکي از امويان شد.
علاوه بر اين، ابوحنيفه دوستي اهل بيت رسول خدا(ص) را از پدر و مادر به ارث برده بود. فشار امويان بر غيرعربها و موالي بر آنان نيز اعمال ميشد.[109] و موضعگيري اهل بيت نسبت به موالي، محبت آنان به اهل بيت را سبب شد. ذهبي در سير اعلام النبلاء تبلور اين محبت را چنين حکايت کرده است:
"ابوحنيفه در حال پاسخ دادن به سؤالات مردم مدينه بود و برخي از مردم در اهداف او نشسته و برخي ديگر ايستاده بودند در اين موقع امام جعفر صادق را در ميان مردم ايستاده مشاهده کرد پس خطاب به او گفت: شايسته نيست که من نشسته باشم در حالي که شما ايستادهايد".[110]
امام ابوحنيفه از قيام زيد بن علي [122ـ 80هـ =740ـ 699م] در زمان خلافت هشام بن عبدالملک[111] [122ـ 71هـ =740ـ 690م] حمايت کرد حتي برخي از منابع از ميل او براي پيوستن به قيام زيد ميگويند و با مال و ثروت خود او را ياري داد و مردم را به پيوستن به زيد تشويق نمود. اين حمايت از زيد در زماني صورت پذيرفت، که ابوحنيفه فقط چهلو دو سال داشت و به تازگي بعد از مرگ استادش، حماد بن ابي سليمان به رياست مدرسه اهل رأي در کوفه رسيده بود.[112] امويان از جانبداري ابوحنيفه از قيام زيد بن علي باخبر شدند و درصدد برآمدند تا مقدار دوستي او با اهل بيت را بيازمايند. و همچنين در ايام ضعف و سستي دولت اموي از فقهاي بزرگ ياري بگيرند. پس يزيد بن عمر ابن هبيره[113] والي کوفه قضاوت را به ابوحنيفه پيشنهاد داد. و چون آن را نپذيرفت او را 110 شلاق ـ هر روز ده شلاق ـ زد. و اين سبب شد تا ابوحنيفه مدتي کوفه را رها کند و به مکه بگريزد، اقامت او در مکه تا سال 132هجري =750م که دولت عباسي استقرار پيدا کرد ادامه يافت.[114] ابوحنيفه در ابتدا از دولت عباسي حمايت نمود و چون ديد آنها نيز روش امويان را در پي گرفتهاند از جانبداري دست کشيد. امام ابوحنيفه در برابر قيام محمد بن عبدالله[115][نفس زکيه] و برادرش ابراهيم بن عبدالله[116] ـ از فرزندان امام حسن مجتبي ـ موضعگيري صريح نمود. و اين سبب خشم ابوجعفر منصور[117] شد. نفس زکيه در مدينه قيام کرد و برادرش را به بصره فرستاد و او توانست بر بصره، اهواز، فارس و واسط چيره شود. و به کوفه حمله برد، عباسيان تلاش بسيار کردند تا با نيرنگ اين قيام را سرکوب کنند، اما نتوانستند. و بعد از درگيريهاي متعدد سرانجام عباسيان بر اين قيام چيره شدند[118]. امام ابوحنيفه مبلغ چهار هزار درهم براي ابراهيم به بصره فرستاد.[119] و فرمانده نظامي ابوجعفر منصور، حسن بن قحطبه[120] را از جنگ با عبدالله (نفس زکيه) باز داشت، امري که بر ابوجعفر پنهان نماند و شايد همين ديدگاه امام سبب شد تا ابوجعفر منصور به فکر تسويه حساب با او برآيد و براي اين کار کمهزينهترين راه را برگزيد، از اين جهت او را به کار قضاوت خواست ـ و با اختلاف رواياتي که در اين زمينه هستـ نوع گفتوگوي بين امام ابوحنيفه و منصور عباسي و پاسخ امام به او، همه حکايت از شهامت ابوحنيفه و نارضايتي شديد او از کارهاي منصور عباسي داشت، به روايتي امام ابوحنيفه قضاوت را نپذيرفت و در نتيجه به زندان و شلاق محکوم شد، و امام در زندان درگذشت.
در مجموع با توجه به مباحث گذشته و روايات کتابهاي مناقب [مناقب الإمام الأعظم: کردري و مناقب الإمام أعظم إبيحنيفة: موفق مکي] و کتابهايي مانند أحکام القرآن جصاص و... ميتوان باورهاي سياسي امام ابوحنيفه را در موارد زير خلاصه نمود:
1ـ مسأله حاکميت: امام ابوحنيفه بر اين باور بود که حاکم حقيقي خداوند است و پيامبر به عنوان فرستاده او بايد پيروي شود و شريعت و قانون خداوند و پيامبر او (ص) برترين قانون است و هيچ مسلماني اجازه ندارد در برابر اين قانون، حکم ديگري اختيار نمايد[121].
2ـ روش درست انعقاد خلافت: امام ابوحنيفه بر اين باور بود که خلافت با اعمال زور و قدرت منعقد نميشود. و خلافت درست آن است که از طريق شوري و اجتماع اهل رأي جامعه اسلامي، تشکيل شده باشد.
3ـ امامت و خلافت فاسق و ستمگر جايز نيست: عدالت براي خلافت شرط لازمي است اما بعد از سيطره فرد ستمگر بر امور مسلمانان امور اجتماعي و قضايي شرعي زير نظر او درست هستند.
4ـ ابوحنيفه به قريشيبودن خليفه باور داشت، زيرا تا آن عصر تا هنوز قريشيها بيش از همه در بسيج مردم توانا بودند و پيروي مردم از آنان بيش از ديگران بود.
5ـ امام به استقلال قضات از حاکمان باور داشت، در يکي از آخرين سخنانش به شاگردانش چنين گفت:" اگر خليفه مرتکب جرمي شود که با حقوق انساني ارتباط داشته باشد، بزرگترين قاضي يا قاضيالقضاة بايد در حق او داوري، و حکم را بر او اجرا کند"[122]. و علت نپذيرفتن پست قضاوت توسط او اين باور او بود زيرا حاکمان وقت استقلال قضات را به رسميت نميشناختند.
6ـ امام بر قيام ضد حاکم ستمگر باور داشت، از اين جهت به ياري کساني پرداخت که عليه حاکمان قيام کردند و شرط عدالت و تقوا را نيز دارا بودند.[123]

ابوحنيفه در جايگاه جرح و تعديل
 

ابوحنيفه به خاطر پاسخ دادن به يک سري سؤالات که در دايره فقه تقديري يا همان فقه احتمالات قرار ميگيرند، هرگز بوسيله مخالفان اهل رأي بخشيده نشد. در بين علماي طراز اول جرح و تعديل، درباره احاديث روايت شده از امام ابوحنيفه اختلاف نظر وجود دارد. اما هيچ دستهاي او را به کذب و دروغ متهم نساخته اند.
با تأمل در پيرامون ديدگاه هر دو دسته و فاصله زماني هر يک از آنان از عصر امام ابوحنيفه و همچنين ديدگاه آنان نسبت به فقه و فقها، ميتوان به اين جمعبندي رسيد که امام ابوحنيفه در روايت حديث، قابل اطمينان و از اهل صدق و راستي است.[124] اما با وجود اينکه يحيي بن معين[125] [233ـ 158هـ =848ـ 775] که از پيشوايان حديثشناس در عصر خود بود، بر باور فوق است و يحيي بن سعيد[126] [وفات: 143هـ =760م] پيشواي اهل حديث در زمان، خود فتواي امام ابوحنيفه را ميپذيرد و امام محمد بن ادريس شافعي[127] [204ـ 150هـ =820ـ 767م] بر اين باور است که: "هر کس در پي کسب فقه باشد وامدار امام ابوحنيفه ميشود." و سفيان ثوري[128] و عبدالله بن مبارک[129] ميگويند: "ابوحنيفه فقيهترين فرد زمان خود بود". افرادي چون احمدبن شعيب نسايي[130] و عبدالله بن عدي[131] که از پيشوايان و حديث بودند، امام ابوحنيفه را در حديث صاحبنظر نميدانند[132]. و ابنعدي او را از اهل حديث نميشمارد[133] و برخي ديگر پا را از اين فراتر نهاده و ابوحنيفه را به سبب ترديد در درستي برخي از احاديث، شديداً تقبيح کردهاند.
همه اين اختلافات به سبب روشي بود که امام ابوحنيفه در استنباط احکام از قواعد فقهي اختيار نموده بود. از اين جهت آن دسته از علماي جرح و تعديل که صبغه فقهي آنها قوي است، جايگاه بزرگ امام ابوحنيفه را باور دارند به ايرادات مخالفان او ارزش زيادي قايل نيستند[134]. رواياتي از پيشوايان اهل حديث که از فقهاي عصر خود بودند موجود است که نشاندهنده جايگاه بس بزرگ امام ابوحنيفه و شاگردان اوست.[135]
در اين ميان نکتهايي چند بر جاي مانده است، از جمله آن که وجود کساني که با جعل و وضع حديث تلاش کردهاند تا با کسب وجه، جايگاه افراد موجه جامعه را مخدوش سازند، سبب شده است تا افراد زيادي در اين ميان قرباني اين دروغپردازي ميشوند، وجود روايات ساختگي و چه بسا متضاد در مورد امام ابوحنيفه ـ که تاريخ بغداد مملو از آنهاست ـ نشاندهنده چنين موضوعي است.[136] و نبايد از حسادت حسودان که با ايجاد شايعه، قلب بيمار خود را ـ به گمان خود ـ آرامش ميدهند،[137] غافل ماند. و اگر اين دسته بهانه و سوژهاي براي ايجاد تشکيک نسبت به علم و دانش کسي بدست آورند، با شاخ و برگ دادن و بزرگ کردن و واقعي جلوه دادن آن هر غير محققي را به شک و ترديد مياندازند[138].

امام ابوحنيفه در چند جمله
 

ابوحنيفه انساني متين و آرام بود، درکي قوي داشت. فقه، عبادت، تقوا و سخاوت را يک جا با هم داشت، بخشش و عطاي حکومتي را نميپذيرفت[139]، در برابر دشمنان و مخالفان از تحمل و سعه صدر بينظيري برخوردار بود. گفتههاي ناخوشايند و پرسشهاي جاهلانه او را برنميانگيخت[140]، در تحليل مسايل ژرفانديش و ژرفکار بود و به بررسي ظاهر متون ديني بسنده نميکرد، بلکه به هدفي که در پشت اين ظاهر بود مينگريست، همين ويژگيها و مانند اينها بود که او را جايگاهي بلند بخشيد، دلش را نوراني ساخت و بينشي روشن به وي ارزاني داشت[141].

پاورقيها و ارجاعات :
 

[1]ـ Zota
[2] ـ خطيب بغدادي، احمد بن علي بن ثابت بغدادي [463ـ 392هـ =1072ـ 1002م] از مؤرخين قرن پنجم به شهرهاي متعدد براي جمع اخبار سفر کرد.
[3]ـ خطيب بغدادي، ابي بکر احمد بن علي، تاريخ بغداد او مدينة السلام، ج13ص6، 325.
[4] ـ عبدالقادر بن ابي الوفاء قريشي متوفي 775هـ = 1375م کتاب او در طبقات حنفيه است.
[5]ـ عبدالقادر ابن ابي الوفاء الجواهر المضيئة، جزء اول ص85.
[6]ـ Mah
[7]ـ ابن خلکان، ابي العباس شمس الدين احمدبن محمد، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان ج5ص405.
[8] ـ بلاذري، احمد بن يحيي بن جابر، فتوح البلدان ج2 ص489.
[9] ـ ابن خلکان، وفيات الاعيان ترجمه، احمد بن محمد سنجري، ج3ص359.
[10] ـ عمر بن اسحاق بن احمد غزنوي سراج الدين ابوحفص هندي وسپس مصري فقيه حنفي [773ـ 704هـ = 1372ـ 1305م] تصانيف زيادي بر جاي گذاشته است از آن جمله، تفسير القرآن، مجموعه فتاوي، شرح هدايه في الفقه مرغيناني و...
[11]ـ تقيالدين التميمي، الطبقات السنية في تراجم الحنفية، جزء اول ص86.
[12] ـ ابن خلکان، همان ج5 ص405.
[13] ـ همان ص405.
[14] ـ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج13ص326.
[15] ـ محمد ابوزهره، ابوحنيفة حياته و عصره ـ آراؤه و فقهه ، ص12.
[16] ـ اسماعيل پاشا بغدادي، هدية العارفين، اسماء المؤلفين و آثار المصنفين ج2 ص495.
[17]ـ محمد بن اسحاق النديم معروف بأبي يعقوب وراق، کتاب الفهرست، تحقيق، رضا تجدد ص255،
[18] ـ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج13ص325.
[19] ـ ابن خلکان، وفيات الاعيان، جلد پنجم ص405.
[20] ـ منابع در مورد خانواده مادري ابوحنيفه ووضع مالي وطبقه اجتماعي آنها اشارهاي نکردهاند.
[21]ـ عامر بن شراحيل الشعبي [103ـ 19هـ = 721ـ 640م] از راويان حديث واز تابعين بود، در حفظ ضربالمثل بود. در کوفه متولد، و در همانجا در گذشت با عبدالملک بن مروان خليفه اموي تماس گرفت، و دوست و نديم او شد. و قاضي عمر بن عبدالعزيز بود. او فقيه، محدث و شاعر بود.
[22]ـ محمد ابوزهره، همان ص18.
[23] ـ شايد مخالفت علماي ديگر شاخههاي دانش، در آن عصر با علم کلام و همچنين ويژگيهاي خاص اين علم که در آن معنويت کم و جدال فراوان است و اينکه اين دانش فقط نياز افرادي خاص در جامعه است، از جمله اين اسباب بوده است.
[24] ـ حماد بن ابي سليمان، علامه، فقيه و امام عراق از شاگردان ابراهيم نخعي در سال 120 هـ 738م درگذشت. او صاحب مال و تجمل بود. [سير اعلام النبلاء ج 5 ص 231].
[25] ـ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج13 ص333.
[26] ـ ابن الجوزي، عبدالرحمن بن علي، [ 597ـ 508هـ = 1201ـ 1114م] صاحب تصانيف فراوان .
[27] ـ ابن الجوزي، أبو الفرج، عبدالرحمن بن علي، المنتظم في تواريخ الملوک والامم ص2293.
[28] ـ يعقوب بن ابراهيم، ابويوسف، [182ـ 113هـ = 798ـ 731م] قاضي القضاة هارون رشيد و معروفترين شاگرد امام ابوحنيفه.
[29] ـ ترجمه:"هرکسي که در دين خدا دانش حاصل کند خداوند او را کفايت ميکند واز جايي که گمان نمي برد او را روزي ميرساند". ابن الدبيثي، ذيل تاريخ بغداد. ج1 ص49.
[30] ـ جمالالدين يوسف مزي [742ـ 654هـ =1341ـ 1256م] محدث، در حلب به دنيا آمد در راه کسب دانش بسيار سفر کرد ودر دمشق سکونت گزيد وپنجاه سال حديث گفت.
[31] ـ طاوس بن کيسان [106ـ 33هـ = 724ـ 653م] از بزرگان تابعيين در فقه و حديث، بسيار پرجرأت و از اهل فارس بود و در يمن پرورش يافت.
[32] ـ عاصم بن أبي النجود، يکي از قراء هفتگانه متوفاي 128هـ= 745م تابعي بود، و در قراءات و حديث قابل اعتماد بود.
[33] ـ عکرمه مولي ابن عباس، بربر بود. متوفاي 107هـ = 726م از دانشمندان تابعي و قابل اعتماد در تفسير بود.
[34]ـ محمد بن مسلم بن عبدالله ابن شهاب زهري [124ـ 58هـ = 742ـ 678م] اولين کسي که حديث را تدوين کرد و از بزرگان فقه وحديث از تابعين مدينه که در شام سکونت گزيد عمر بن عبدالعزيز خليفه عادل اموي به او توجه خاص داشت.
[35] ـ محمد بن علي مشهور به باقر امام پنجم شيعه اثني عشر[114ـ 57هـ =73ـ 677م].
[36] ـ زيد بن علي 120ـ 80هـ = 738ـ 699م پيشواي مذهب زيدي و از علماي معروف زمان خود.
[37] ـ مزي، تهذيب الکمال في أسماء الرجال، ج29 ص19ـ 418.
[38] ـ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد. ج13ص330.
[39] ـ ابراهيم بن يزيد نخعي [ 96ـ 46هـ = 715ـ 666م] از بزرگان تابعي، وي فقيه عراق در زمان خود بود.
[40] ـ شريح بن حارث کندي وفات 78هـ = 697م از مشهورترين قضات صدر اسلام.
[41] ـ علقمه بن قيس نخعي همداني وفات در 62هـ = 681م فقيه عراق و شاگرد ابن مسعود بود.
[42] ـ مسروق بن اجدع همداني و ادعي تابعي ثقه از اهل يمن وساکن کوفه شد. در نبردهاي امام علي شرکت جست.
[43] ـ عبدالله بن مسعود وفات 32هـ = 653م در فضل وعقل ونزديکي به رسول خدا از بزرگان صحابه بود از اهل مکه و سابقين به اسلام بود. صاحب سرّ رسول بود.
[44] ـ محمد ابوزهره، ابوحنيفة، حياته و عصره، ص66.
[45] ـ الذهبي، شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان، سير اعلام النبلاء ج اول ص461.
[46] ـ حسين صابري، تاريخ فرق اسلامي ج2 ص65.
[47] ـ محمد ابوزهره، همان ص68.
[48] ـ يزيد بن عمر بن هبيره [132ـ 87هـ =750ـ 706] از جمله کار گزاران دولت اموي در بين النهرين.
[49] ـ همان ص34.
[50] ـ ـ شمس الدين ابو عبدالله محمد بن أبي بکر دمشقي، 751ـ 691هـ = 1350ـ 1292م فقيه حنبلي معروف به ابن قيم جوزي، مفسر، محدث، حافط، نحوي، اصولي، متکلم و....
[51] ـ محمد بن حسن بن فرقد شيباني (189ـ131هـ =804 ـ 748م) از شاگردان مهم امام ابوحنيفة و امام ابويوسف و صاحب تأليفات فراوان.
[52] ـ هدية العارفين اسماء المؤلفين و آثار المصنفين، اسماعيل پاشا بغدادي ج2 ص495.
[53] ـ أعلام الموقعين، ابنقيم جوزي.
[54] ـ شمسالدين ابو عبدالله محمد بن ابوبکر معروف به ابن قيم جوزيه، اعلام الموقعين عن رب العالمين. ج3. ص3.
[55] ـ اهل رأي به کساني گفته ميشود که در پذيرش حديث سختگيري ميکنند و از قياس و اسحسان به شکل گسترده استفاده ميکنند.
[56] ـ حسين صابري، تاريخ فرق اسلامي ج1 ص 146.
[57]ـ مصطفي ابراهيم الزلمي، خاستگاههاي اختلاف در فقه مذاهب، ترجمه: حسين صابري ص46.
[58] ـ المعلم پطرس بستاني، بستاني ، دايرة المعارف عربي، جلد دوم ص456.
[59] ـ برتولد اشيولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه: مريم ميراحمدي ج2 ص220.
[60]ـ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج13ص6ـ 325. وابن حجر عقلاني، تهذيب التهذيب ج10 ص401.
[61] ـ محمد بن سيرين بصري [110ـ 33هـ = 653ـ 729م] فقيه و محدث در ابتدا بزاز بود به تقوا و تعبير خواب مشهور بود.
[62] ـ حسن بن يسار بصري [110ـ 21هـ = 642ـ 728م] تابعي، امام اهل بصره فقيه ، محدث و از عبادت گذاران و افراد شجاع بود. در بصره درگذشت.
[63]ـ عطاء بن اسلم بن اسلم بن صفوان [114ـ 27هـ = 647ـ 732م] فقيه ومفسر ومحدث اهالي مکه.
[64] ـ سعيد بن مسيب بن حزن [94ـ 13هـ = 634ـ 713م] سيد تابعين و از فقهاي هفتگانه در مدينه محدث، فقيه و صاحب ورع و تقوا بود.
[65] ـ مزي، تهذيب الکمال ج29ص443.
[66]ـ محمد ابوزهره، همان ص102.
[67]ـ عدول از آنچه يک قياس ايجاب ميکند به آنچه قياس قويتر از ايجاب ميکند (استحسان).
[68] ـ مصالحه مرسله آن است که هيچ دليلي ناظر بر اعتبار يا عدم اعتبار آن درشرع نرسيده باشد.
[69]ـ محمد ابوزهره همان ص102.
[70] ـ بطور مثال ميتوان به فتواي ايشان درباره نماز خواندن به فارسي براي فارسيزبانان اشاره کرد، او فتوا داد که آنان ميتوانند معناي قرآن را به فارسي در نماز به جاي عبارات عربي بخوانند. ابتدا اين فتوا عام بود اما بعد محدود به اين شد که آنها عربي ندانند، اما به هر حال ذات اين فتوا سبب طرح مباحث جديدي شد و آن اينکه آيا قرآن لفظ و معنا است و يا اينکه تنها معنا ميباشد. سرخي در کتاب مشهور خود "المبسوط" بحث مفصلي در اين زمينه نموده است.(محمد ابوزهره، همان، ص237).
[71]ـ محمد مطلوب، ابويوسف حياته و آثاره و آراؤه الفقهيه، ص139.
[72]ـ ابوالمحاسن الدمشقي ، ذيل تذکرة الحفاظ، ص211.
[73] ـ زفر بن هذيل بن قيس [158ـ 110هـ =776ـ 729م] فقيهي بزرگ و قاضي بصره.
[74]ـ يوسف قرضاوي، فقه الزکاة، جزء اول، ص353.
[75] وهبة الزحيلي، الفقه الاسلامي و أدلته ج1و2ص 112، 111.
[76] ـ مرغيناني، الهدايه في الفقه، ج1و2 ص103.
[77] ـ همان ج3و4 ص582.
[78] ـ مرغيناني، الهداية شرح بداية المبتدي ج1و2 ص213.
[79]ـ همان ص206.
[80] همان ص315.
[81] ـ مصطفي ابراهيم زلمي، خاستگاههاي اختلاف در فقه مذاهب، ترجمه حسين صابري ص.
[82]ـ محمد ابوزهره، ابوحنيفة، حياته وعصره .... ص270.
[83]ـ دليلهاي ديگر نيز در اين زمينه مطرح شده است چون: حيلهي يوسف(ع) براي نگه داشتن برادرش نزد خود [ سوره آيات 69ـ76]، جواز کنايه در خواستگاري زن شوهر مرده [سوره بقره آيه 235]، دوستي ظاهري با کافران [سوره آل عمران آيه 28].
[84] ـ ابي الفرج جوزي، جمالالدين عبدالرحمن، زاد المسير في علم التفسير ج6ص341.
[85] ـ براي نمونه ميتوان به فتواي عدم حرمت نکاح تحليل و عدم حرمت اسقاط زکات نزد برخي از فقهاي حنفي اشاره کرد. [محمد عبدالوهاب بحيري، حيلههاي شرعي ناسازگار با فلسفه فقه، ترجمه حسين صابري. ص266 وص154].
[86] ـ عام لفظي است در برگيرنده همه آنچه ميتواند آن را به وضع واحد در برگيرد، بدون آن که حصري در کار باشد. (خاستگاههاي اختلاف در فقر مذاهب، همان، ص145).
[87]ـ اجماع عبارت است از: اتفاق مجتهدان امت محمدي (ص)
[88] ـ عرف عبارت است از: گفته يا کردهاي که غالباً مردم با آن آشنايند و آن را در پيش ميگيرند.
[89] ـ ثبوت امري در زمان دوم بنا بر ثبوت آن در زمان اول به دليل نبودن عامل تغيير دهنده.
[90] ـ مصطفي ابراهيم زلمي، همان ص 46.
[91] ـ خوارج دستهاي بودند که بعد از پذيرش حکميت توسط امام علي (رض) از او جدا شده و مخالف او گشتند خوارج را در طول تاريخ با نامهاي متعدد چون، شراة، حروامه، مارقه..... ميشناسند.
[92] ـ شيعه در لغت به معناي ياران و پيران است، و در عرف فقيهان و متکلمان دورههاي پيشين و پسين بر پيروان امام علي(رض) و فرزندان او اطلاق ميشود.
[93] ـ معتزله مکتبي کلامي بود که بوسيله واصل بن عطاء [وفات 131هـ = 749م] بوجود آمد معتزله رويکردي خردگرايانه داشت و مباحث جديدي را در کلام مطرح کردند.
[94] ـ قدريه: فرقهاي بود که اعتقاد به عدم وجود تقدير از پيش معين شده است و بر اين باور بود که انسان در افعال و اعمال خود راهي از پيش تعيين شده را نميپيمايد.
[95] ـ مرجئه: ارجاء به يک نوع بي طرفي سياسي گفته شده است که نسبت به درگيرهاي ميان مسلمانان در سده نخست هيچ گونه موضعگيري نميکنند، ارجاء سبب ايجاد يک نوع تسامح مذهبي نيز شد.
[96] ـ جهميه: پيروان جهم بن صفوان که دو انديشه بنيادين خلق قرآن و جبر را با هم مطرح ساخت و از اين رو سلف دو انديشه ياد و مکتب متعارض اعتزال و نيز جبر گرديد.[تعاريف برگرفته از کتاب: تاريخ فرق اسلامي، تأليف: دکتر حسين صابري].
[97] ـ حسن بن محمد حنفيه، ابومحمد، يکي از دو فرزند محمد حنفيه فرزند امام علي (رض) بود او در مسايل اختلافي بسيار دانا بود.
[98] ـ حسين صابري، تاريخ فرق اسلامي ج1ص102.103.
[99] ـ حسين صابري، تاريخ فرق اسلامي ج1 ص111.
[100] ـ حسين صابري، تاريخ فرق اسلامي ج1 ص111.
[101] ـ مصطفي خالقداد هاشمي، همان ص179.
[102] ـ محمد بن ابوالقاسم عبدالکريم بن ابوبکر احمد شهرستاني، شافعي، اشعري [545ـ 467هـ =1153ـ 1075م] يکي از دانشمندان بزرگ در "شهرستان" خراسان به دنيا آمد، فقه از ابوالمظفر، احمد خوافي فرا گرفت و به نيشابور رفت و در آنجا از اساتيد نظاميه نيشابور سود برد و علوم عقلي نيز مشغول شد. او با سلطان سنجر بسيار نزديک بود.
[103]ـ مصطفي خالقداد هاشمي، توضيح الملل، ترجمهي الملل والنحل، جلد اول ص 4ـ 183.
[104] ـ عبدالملک سعدي، شرح عقايد اهل سنت، ترجمه امير صادق تبريزي، ص122.
[105] ـ همان، ص202.
[106] ـ عبدالملک بن مروان بن حکم دومين خليفه بني مروان، عبدالملک از خلفاي قوي و سياستمدار بود قبل از رسيدن به خلافت مدينه بود، عبدالمک در زمان معاوية بن ابيسفيان والي مدينه بود. او در مقابل مخالفان بسيار سختگير بود. عبدالملک را دومين بنيانگذار خلافت اموي دانستهاند. [حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام ص358]
[107] ـ عبدالله بن زبير بن عوام، اولين مولود مهاجران در مدينه در سال اول هجرت بود بعد از اينکه معاويه بن يزيد خود را از خلافت عزل کرد ادعاي خلافت نمود ودر سال 46هـ = 684م براي خلافت بيعت شد. وي بر مصر، حجاز، يمن، خراسان، عراق و بيشتر شام حکومت کرد سرانجام در زمان عبدالملک بن مروان به وسيله حجاج بن يوسف ثقفي در مکه مکرمه کشته شد.
[108] ـ حجاج بن يوسف بن حکم ثقفي، از واليان قدرتمند و سفاک اموي، حجاج بسيار زيرک و فصيح بود مدت بيست سال والي عراق و حجاز بود.
[109] ـ يکي از موارد مربوط به بحث مرجئه رابطه آنها با امويان ميباشد. بيشتر نويسندگان ـ دستکم فارسينويسان ـ بر اين باورند که دولت اموي حامي مرجئه بود و مرجئه نيز از آنان حمايت ميدانند در حالي که امام ابوحنيفه از امويان حمايت نکرد و عملاً از پذيرش قضاوت در دولت آنها سرباز زد و از مخالفان آنها نيز حمايت نمود. پس ميتوان در اين زمينه يک قاعده فراگير و کلي مطرح کرد.
[110] ـ ذهبي، سير اعلام النبلاء ج6ص257.
[111] ـ يزيد بن عمر بن هبيره [132ـ 87هـ =750ـ 706] از واليان دولت اموي در قنرين و سپس در بصره و کوفه در ايام پاياني دولت اموي در واسط سنگر گرفت و از سفاح امان گرفت، اما سفاح امان خود را شکست و او را کشت.
[112] ـ هشام بن عبدالملک [122ـ 71هـ =740ـ 690م] از خلفاي بزرگ اموي وي بر دشمنان خود بسيار سختگير بود.
[113] ـ ابوالاعلي مودودي، خلافت و ملوکيت، ترجمه: خليل احمد حامدي ص326.
[114] ـ محمد ابوزهرة، ابوحنيفة...ص32.
[115] ـ محمد بن عبدالله بن حسن بن علي بن ابيطالب [145ـ 93هـ = 762ـ 712م ] القاب متعددي داشت چون نفس زکيه، ارقط و مهدي، از بزرگان و رجال صاحب نام علوي و شخصيتي بزرگ و عالمي زيرک و باسخاوت بود عليه دولت عباسي قيام کرد و نبردي سخت و شديد با نيروهاي ارسالي به مدينه انجام داد، او را به حمزه بن عبدالمطلب شبيه دانستهاند و سرانجام در نبرد شکست خورد و به شهادت رسيد.
[116] ـ ابراهيم بن عبدالله [145ـ 97هـ = 763ـ 716م ] برادر نفس زکيه، در نبرد با حميد قحطبه کشته شد.
[117] ـ ابوجعفر منصور [157ــ 101هـ = 775ـ 720] عبدالله بن محمد بن علي دومين خليفه عباسي.
[118] ـ ابوالفداء ابن کثيرـ البداية و النهاية [ج10ـ ص93].
[119] ـ ابوالاعلي مودودي، خلافت و ملوکيت، ص329.
[120] ـ حسن بن قحطبة [181ـ97هـ = 797ـ 716م] از فرماندهان نظامي مشهور که در خدمت دولت عباسي بود. نفس زکيه را شکست داد. در برابر روميان به پيروزي هاي متعددي دست يافت، در بغداد از جهان رفت.
[121] ـ امام ابوحنيفه شخصيتي فقهي و حقوقي داشت از اين جهت مسايل سياسي را در پوشش مسايل فقهي و قانوني مطرح ساخته است.
[122] ـ ابوالاعلي مودودي، خلافت و ملوکيت به نقل از مناقب مکي. ص314.
[123] ـ همان ص301تا 337.
[124] ـ ابن کثير، ابوالفداء ، البداية والنهاية، ج5ص110.
[125] ـ يحيي بن معين بن عون بن زياد. محدث، حافظ، مؤرخ، عارف به رجال، اصل او از سرخس بود. پدرش مأمور خراج ري بود و ثروت فراواني براي او بر جاي گذاشت که آن را در طلب حديث حرف کرد.
[126] ـ يحيي بن سعيد بن قيس انصاري، قاضي و از پيشوايان اهل حديث، در زمان بنياميه قاضي مدينه بود و در زمان عباسي قضاوت حيره را داشت.
[127] ـ امام ابوعبدالله محمد بن ادريس قرشي، هاشمي، پيشواي مذهب شافعي.
[128] ـ سفيان بن سعيد توري [161ـ 97هـ =778ـ 716م] سيد زمان خود در علوم ديني و تقوا بود در کوفه به دنيا آمد و در همانجا پرورش يافت و در پايان زندگي با عباسيان مشکل پيدا کرد و در حالت خفا و به شکل متواري در بصره درگذشت.
[129] ـ عبدالله بن مبارک بن واضح [181ـ118هـ = 797ـ 736م] از مرو بود، وي حافظ، شيخالاسلام، مجاهد، تاجر و صاحب تصانيف فراوان در فقه و حديث بود.
[130] ـ احمد بن شعيب نسائي متوفاي 303هـ = 906م صاحب، سنن نسايي از جمله کتابهاي معتبر حديث، نسايي کتاب خصائص امام علي (رض) را جمع آوري نمود.
[131] ـ عبدالله بن عدي بن عبدالله [365ـ 277هـ = 976ـ 890] محدث، حافظ، ناقد فقيه براي جمع حديث بسيار سفر کرد. در گرگان وفات يافت.
[132] ـ ذهبي، سير اعلام النبلاء ج6ص392.
[133] ـ حسين غيب غلامي هرساوي، الإمام البخاري و فقه أهل العراق ص68.
[134] ـ مزي، تهذيب الکمال .... ج29 صفحات 445ـ 418.
[135] ـ السمعاني، ابيسعد عبدالکريم سمعاني، الانساب، ج3ص484.
[136] ـ برهانالدين حلبي، کشف الحثيث عمن رمي بوضع الحديث ص33.
[137] ـ ابومؤيد خوارزمي، جامع المسانيد، ج1 ص6.
[138] ـ ابنالوردي، زيدالدين عمر بن مظفر، تاريخ ابن الوردي ج1 ص188.
[139]ـ ابيالفلاح عبدالحي ابن العماد الحنبلي، شذرات الذهب من أخبار من ذهب، جزء اول ص345.
[140]ـ ابومؤيد خوارزمي، همان ص69.
[141]ـ عبدالرحمن الزلمي، خاستگاههاي اختلاف در فقه مذاهب، ترجمه: حسين صابري ص45.
 

منبع: سايت مجمع تقريب
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : j133719
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image