عناصر سازنده صميميت در ازدواج (خانواده1)
-(9 Body)
|
عناصر سازنده صميميت در ازدواج (خانواده1)
Visitor
700
Category:
دنياي فن آوري
وجه به طبيعت صميميت يا دوستي صميمانه ميان زن و مرد نخستين نکته مهم در رابطه آنهاست. يک رابطه مبتني بر صميميت با ديگر روابط بر اساس شش عامل با اهميت تفاوت مي يابد. اين عوامل عبارتند از شناخت، توجه، وابستگي دوطرفه، تقابل، اعتماد و تعهد. بدون داشتن شناخت شخصي و گسترده و گاه محرمانه نمي توان از دوستي صميمانه سخن راند. اطلاعاتي که طرفين در مورد تاريخچه زندگي و سلايق شخصي به هم مي دهند و بسياري از موضوعات خصوصي که با هم در ميان مي گذارند شناخت دوطرفه از يکديگررا تکميل مي کنند و تعمق مي بخشند. نزديکي و صميمت همچنين موجب مي شود که طرفين براي يکديگر اهميت داشته باشند و دلسوزي به خرج دهند و به هم توجه کنند و احساس همدلي بيشتري نسبت به يکديگر نشان دهند. رابطه صميمانه و دوستانه موجب مي شود که زندگي دو نفر با هم آميخته شود و اعمال هريک بر ديگري تاثير گذارد. وابستگي دوجانبه به اين ترتيب شکل مي گيرد و نشان دهنده تاثير دوجانبه طرفين بر هم و نيازي است که به يکديگر دارند. اين دلبستگي نيرومند، متنوع و اغلب داراي تداوم است و رفتارهاي طرفين راشکل مي دهد. عامل بعدي سازنده صميميت يعني تقابل به دنبال وابستگي دوجانبه شکل مي گيرد. از اينجا به بعد طرفين يکديگر را نه به صورت افراد مجزا بلکه به صورت يک زوج مي بينند که خواسته ها و آمال مشترکي دارند و از درهم آميختگي زندگي هاي هم باخبرند. در حقيقت در اين مقطع است که «من»هاي مجزاي طرفين تبديل به يک «ما»ي مشترک مي شود و براي نخستين بار از «زندگي ما، آينده ما، رابطه ما، خانه ما و...» سخن به ميان مي آيد. اين تبديل «من»ها به يک «ما»ي مشترک يک نقطه عطف بااهميت در تاريخ رابطه صميمانه يا دوستي و عشق به شمار مي آيد. اعتماد عامل استحکام بخش بعدي يک رابطه صميمي است. بدون اعتماد صحبت از عشق، دوستي و هرگونه همکاري يا تقابل درازمدت يک رابطه دوطرفه يا ازدواج غيرقابل تصور است. معمولا اعتماد زمينه ساز بروز و حضور عدالت و احساس برابري در رابطه است و فقدان آن موجب زوال تقابل و احساس نزديکي و رشد بي اعتمادي مي شود که مانند موريانه رابطه را از درون تخريب مي کند يا از هم مي پاشد. و بالاخره واپسين عامل سازنده يک رابطه صميمي، احساس تعهد و پايبندي به طرف مقابل است. زوجين متعهد مي شوند که رابطه خود را تداوم بخشند و وقت کوشش و انرژي لازم براي تحقق اين تداوم را تامين کنند و به اصل اين رابطه وفادار باشند. فقدان تعهد، رابطه را از محتواي واقعي خود تهي مي کند و مانع از بروز احساس مسئوليت در يک رابطه مشترک مي شود که نه تنها براي سلامت رابطه ضروري است بلکه عاملي است که براساس آن مي توان شخصيت هريک از طرفين را ارزيابي کرد. بايد توجه داشت هنگامي که وارد قلمرو روابط نزديک و صميمانه از قبيل رابطه ميان زن و مرد مي شويم کيفيت بر کميت ارجحيت دارد. لذا وجود صميميت در يک رابطه نزديک و ارضاي نياز به احساس تعلق، انگيزه براي برقراري روابط ديگر را کاهش مي دهد و دوام رابطه موجود را بيشتر مي کند. تمام عوامل قوام بخش رابطه نزديک ميان زوجين و ازدواج در يک بستر فرهنگي مشخص صورت مي گيرد که متغيرهاي آن در کيفيت و چگونگي آن رابطه موثر هستند. هنجارهاي فرهنگي در جوامع مختلف تفاوت دارند و در هريک از اين جوامع نيز تغيير مي يابند. مثلا در ايالات متحده امريکا تعداد افرادي که ازدواج مي کنند کاهش يافته است و از سوي ديگر زمان دوره قبل از ازدواج افزايش يافته است. همچنين تقريبا نصف ازدواج ها به طلاق منتهي مي شوند. نتيجه اين تغييرات آن است که امروزه تقريبا اکثر نوجوانان و کودکان امريکايي در خانه هايي زندگي مي کنند که در آن تنها يک والد(مادر يا پدر) حضور دارد. از سوي ديگر رشد اقتصادي، اجتماعي، افزايش فردگرايي و تکنولوژي مدرن نيز تاثيرات خاص خود را بر استحکام و دوام ازدواج گذاشته است. به عنوان مثال نسبت زن به مرد يکي از اين متغيرهاست. در جوامعي که نسبت زنان در دسترس براي ازدواج زيادتر باشد رفتارهاي سنتي و محافظه کارانه در رابطه با ارتباط زن و مرد کاهش يافته، سست تر مي شود و برعکس. تجربيات قبلي افراد در رابطه با اشخاص مهم زندگي عامل ديگر شکل گيري نوع روابط بعدي است. تعاملات کودکان در هنگام کودکي با والدين (پدر و مادر يا جانشين آنها) موجب مي شود که سبک هاي متفاوت دلبستگي يا تعلق خاطر به وجود آيد. کسي که در دوران نوزادي و کودکي از مادر و پدري پذيرا، مهربان، مسئول و مراقب برخوردار است و در اين رابطه در دوران کودکي احساس ايمني مي کند، در روابط بعدي نيز با احساس ايمني دروني وارد رابطه مي شود. سبک تعلق خاطر يا دلبستگي اين فرد سبک ايمن خوانده مي شود. اين افراد در رابطه با ديگران شادند و از توانايي اعتماد کردن برخوردارند و مي توانند به ديگران تکيه کنند. متقابلا ديگران نيز در رابطه با آنان چنين ويژگي هايي را لمس مي کنند. در مقابل کسي که از نعمت وجود مادر يا پدري مهربان، مراقب، دلسوز و داراي احساس مسئوليت برخوردار نبوده و مثلا مادري فاقد ثبات احساسي و نامطمئن و بيمناک داشته سبک دلبستگي يا تعلق خاطر مضطرب يا دوسويه از لحاظ احساسي را اتخاذ مي کند. سومين سبک دلبستگي يا تعلق خاطر، سبک اجتنابي است. کساني که در دوران نوزادي يا کودکي توجه لازم به آنها مبذول نشده يا با اکراه ارائه شده و مادراني طرد کننده و دشمن خو و پرخاشگر داشته اند، انتظار وقوع احساس يا چيزي خوب و خوشايند در رابطه با ديگران را ندارند. لذا از بقيه فاصله مي گيرند. اينها در روابط بعدي اغلب سوءظن دارند و نسبت به ديگران خشمگين مي شوند و نمي توانند به آساني به آنان اعتماد کنند. در پايان بايد اشاره کرد که رابطه ميان دو نفر مانند گياهي است که احتياج به توجه و مراقبت دارد. صرف وجود يک رابطه خوب در ابتداي دوستي يا ازدواج بقاي هميشگي آن را تضمين نمي کند. طرفين بايد نگاهي پويا به رابطه فيمابين داشته باشند و رابطه را به مثابه يک هستي ارگانيک در نظر بگيرند که بايد دائما از آن مراقبت و بر روي آن کار آگاهانه صورت گيرد. همان طور که يک گياه اگر از نور، آب و تغذيه و رسيدگي محروم بماند خشک مي شود و مي پوسد، رابطه نيز به کوشش آگاهانه طرفين و احساس مسئولين آنان نياز دارد تا زنده بماند و رشد کند و تداوم يابد. رابطه نيز مانند يک موجود زنده مراحل رشد مختلفي را سپري مي کند که نوع برخورد با آن در هر دوره و مرحله اي با مرحله قبلي متفاوت است و عدم توجه به ظرافت برخورد با عناصر سازنده و پوياي آن و غفلت از انجام فعاليت هاي لازم براي تداوم آن موجب نابساماني و يا خاتمه يافتن آن مي شود. منبع:روزنامه جام جم: دوشنبه 5 تير 1385 ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
|
|
|