جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
وقتي نمک زندگي زياد مي شود
-(1 Body) 
وقتي نمک زندگي زياد مي شود
Visitor 746
Category: دنياي فن آوري

نقش هريک از اعضا در بروز مشکلات خانوادگي
 

به اين ترتيب خانواده جزئي از روابط انساني و عنصري از آن است که از يک سو با عناصر وابسته به محيط خود مانند جامعه، طبيعت و تاريخ رابطه دارد و از سوي ديگر خود نيز شامل انواع تحت سيستم هايي مي شود که روابط زن وشوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، فرزندان با هم و ساير روابط يک خانواده را در بر مي گيرند. بنابراين رفتار هر يک از اعضاي خانواده تابعي از کل سيستم خانواده و سيستم هاي فراگيرتر مربوط به آن و نيز ساير اعضاي آن خانواده است.
هنگامي که با موازين ديدگاه سيستمي و با نگاهي کلي گرايانه به خانواده مي نگريم، عناصر و واژه هاي کليدي عبارتند از ساختار، روابط، کارکرد و اطلاعات.
ساختار خانواده، استخوان بندي آن را تعيين مي کند. پدر، مادر، فرزندان و سلسله مراتب ميان آنان و نيز ارتباطي که با نسل هاي قبلي (پدربزرگ، مادربزرگ) و بعدي (نوه ها) برقرار مي شود همه در يک ساختار قابل تعريف و مشخص گنجانده مي شود که شماي سطحي آن شبيه چيزي است که در شجره نامه هاي خانوادگي مي بينيم. به اين ترتيب در ساختار يک خانواده و نگاه به آن نسل هاي قبلي و بعدي خانواده موجود نيز بايد در نظر گرفته شوند و بخصوص توجه به الگوهاي تکراري رابطه اي که در اين نسل ها ديده مي شود از اهميت تشخيصي و درماني زيادي برخوردار است، زيرا اين الگوهاي تکراري مي توانند نشان دهنده انواع اختلالات يا واکنش هاي غيرانطباقي باشند که در خانواده ها به ارث مي رسند و بايد آنها را تعديل کرد يا از ميان برد. در ساختار خانواده با سلسله مراتب، مرزبندي ها و قوانين خاص هر خانواده روبرو مي شويم که آگاهي از آنها براي درک ماهيت يک خانواده ضروري است.

معناي روابط
 

عنصر بعدي رابطه يا ارتباط است. اصولا در نگاه سيستمي عناصر يک سيستم با يکديگر و با عناصر محيط داراي ارتباط متقابل و تاثيرگذار هستند. اين روابط است که پويايي و حيات سيستم را تامين مي کند. در يک سيستم زنده مثل خانواده توجه به الگوهاي ارتباطي انطباقي يا غيرانطباقي در تشخيص اختلالات و درمان آنها راهگشاست. در اين ارتباط هاست که انواع گوناگون اطلاعات کلامي و غيرکلامي مبادله مي شود. مجموعه اين کنش ها و برکنش ها به صورت کارکرد يا عملکرد سيستم يا نظام خانواده تجلي مي يابد که به شکل رفتارهاي قابل مشاهده و قابل بررسي فردي، جمعي و ميان فردي خود را نشان مي دهند. اين رفتارها مي توانند سازنده يا مخرب، سالم يا بيمارگونه و انطباقي يا غيرانطباقي باشند.
در نگاه به هر خانواده توجه به اين چهار عنصر يعني ساختار، رابطه يا ارتباط، اطلاعات و عملکرد ماهيت وجودي آن خانواده و عملکرد کلي آن را روشن مي کند و خانواده سالم را از خانواده ناسالم و يا مختل متمايز مي سازد. خانواده اي که در ساختار دچار گسست است (مثلا زن و شوهر از هم جدا شده اند)، روابط غيرانطباقي است (کودکي درس نمي خواند يا يکي از نوجوانان معتاد شده است) و تبادل اطلاعات در آن با مشکل روبه روست (خواسته ها به وضوح بيان نمي شود و يا تبادل کلامي در سطح حداقل ممکن است) حتما از عملکرد سالم و سازنده بي بهره خواهد بود. به عبارت ديگر سيستم آن از هماهنگي و سازمان يافتگي لازم محروم است.
4 عنصر ذکر شده در فوق در يک جو عاطفي مشخصي قرار دارند که آب و هواي احساسي يا اقليم عاطفي آن خانواده را تشکيل مي دهد که مي تواند مهربانانه و گرم، خنثي يا سرد و حتي خصومت آميز باشد که رنگ آميزي فضاي کلي آن خانواده را مي سازد و خود يکي از عوامل اصلي ارزيابي وضعيت خانواده است که ملاحظات تشخيصي و اهداف درماني را مي توان براساس آن تعيين کرد.

تمرکز محض ممنوع
 

با اين مقدمات به اين نتيجه مي رسيم که هنگام بروز يک ناهنجاري يا به عبارت ديگر يک مشکل خانوادگي، نگاه ما بايد متوجه خانواده به مثابه يک کل و سيستم يا اجزاي داراي روابط متقابل باشد.
بنابراين برخلاف رويکردهاي قبلي در عرصه روان شناسي هنگامي که مثلا يک فرزند دچار مشکل تحصيلي است يا مادر خانواده دچار افسردگي شديد شد، يا پسر خانواده درگير اعتياد است و يا پدر خانواده دست به خشونت مي زند، به جاي جدا کردن هريک از اين اعضا از کل خانواده و استفاده از برچسب بيمار براي آنان بايد کل خانواده و روابط موجود در آن را مسئول بروز اين ناهنجاري دانست و در هنگام درمان و مشاوره نيز توجه اصلي را به ساختار معيوب، نقصان تبادل اطلاعات، جو احساسي آسيب زا و روابط متقابل مسئله آفرين در ميان اعضاي خانواده معطوف کرد.
به عبارت ديگر کل خانواده به عنوان يک واحد ارگانيک مانند بدن يک فرد در نظر گرفته مي شود که بروز يک مشکل خاص در هريک از اعضاي آن به عنوان نشانه يا علامتي از اختلال در کارکرد کلي خانواده شناخته خواهد شد. همان طور که سرفه در انسان نشانه اي از بروز اختلال در يکي از اعضاي بدن او محسوب مي شود، بروز افسردگي در مادر يک خانواده نيز اختلال کل خانواده در نظر گرفته خواهد شد و به جاي تمرکز محض بر مادر بايد روابط دروني خانواده و ساختار و عملکرد و نوع ارتباط ها و تبادل اطلاعات و جو عاطفي خانواده مورد بررسي قرار گيرد و در صورت لزوم تغييرات لازم و سازنده در آنها داده شود.
جالب آن است که خود خانواده براساس پويايي دروني و ذاتي خود بر همين منوال عمل مي کند. به عبارت ديگر هر خانواده، به عنوان يک واحد ارتباطي پيوسته در جستجوي حفظ تعادل و هماهنگي دروني خود است.

تلاش براي ثبات
 

خانواده به مثابه يک سيستم را مي توان چنين تعريف کرد: واحدي که اجزاي (بخوانيد اعضاء) آن نه تنها در ارتباط متقابل با هم به سر مي برند بلکه با هم نيز تغيير مي کنند و يا در صورت وجود هرگونه اختلال و انحراف براي حفظ تعادل خود فعال مي شوند. البته اين خاصيت هر سيستمي است که متمايل به حفظ تعادل خود است. بنابراين رفتار اعضاي يک خانواده نيز مانند اجزاي يک سيستم به نحوي است که تعادل آن خانواده حفظ شود. يعني رفتار هر عضو خانواده کارکردي در جهت حفظ ثبات خانواده دارد. حتي اگر اين رفتار يک رفتار نابهنجار باشد باز در ايجاد تعادل سيستم نقش دارد. اين نکته بسيار حائز اهميت است زيرا در بسياري از موارد رفتار بيمارگونه يک عضو خانواده يا حتي بيماري او خود مايه حفظ تعادل در خانواده است، منتهي تعادلي غيرانطباقي يا ناسازگارانه. بنابراين خانواده در برابر تغيير آن رفتار يا درمان آن بيماري يا رفع آن مشکل مقاومت خواهد کرد، زيرا تعادل آن به هم مي خورد.

ريشه مشکل کجاست؟
 

در اينجا نکته ظريفي وجود دارد که بايد مورد توجه درمانگران قرار گيرد. با وجود توجه ظاهري افراد خانواده به شخصي که برچسب بيمار يا عضو مشکل دار را خورده است و مراجعه آنان براي رفع مشکل وي، در حقيقت خود اين مشکل ناشي از نحوه تعامل و ارتباط اعضاي خانواده با يکديگر بوده و در جهت حفظ تعادل غيرانطباقي در سيستم آن خانواده است. بنابراين با وجود نيات ظاهري بستگان فرد ممکن است هنگامي که فرد مزبور در جهت تغيير خود اقدام کند و به عبارت ديگر در مسير بهبود يا اصلاح خود قدم بردارد ساير اعضاي خانواده در برابر آن مقاومت کنند.
در اينجا ارائه آموزش لازم به افراد خانواده ضروري است. بايد به آنان گفت که در خانواده تغيير يک پديده عمومي است که بايد تمام ساختار، الگوهاي ارتباطي- اطلاعاتي و جو عاطفي را دربرگيرد و نقش آنان نيز در اين تغيير اجتناب ناپذير است و بايد بدون هراس از برهم خوردن يک تعادل غيرانطباقي در سطح پايين به کوشش براي رسيدن به تعادل و هماهنگي انطباقي و سازنده در يک سطح بالاتر از زيستن دست يازند تا هم مشکل موجود حل شود و هم خانواده به سطح بالاتري از عملکرد و سلامت برسد تا امکان رشد بيشتر خانواده به عنوان يک واحد جامع و اعضاي آن به عنوان افراد مستقل فراهم شود.
هنگامي که سخن از خانواده و مسائل مربوط به آن در ميان است، پيش از هرچيز نخستين پرسش بنيادي آن است که رويکرد صحيح نسبت به خانواده به طور کلي و مسائل آن به طور ثانوي چيست يا چگونه بايد باشد؟
اصولا خانواده در گستره انواع روابط انساني و به عنوان يکي از اشکال آن قابل بررسي است. علوم رابطه اي قلمرويي است که به روابط انساني شامل روابط و تعاملات بين فردي و بين گروهي مي پردازد. در اين قلمرو، خانواده نيز به عنوان يکي از انواع روابط انساني مورد توجه قرار مي گيرد. در ديدگاه سيستمي که مبتني بر نظريه عمومي سيستم هاست، هرعنصر وابسته به محيط خويش و ساير عناصر سيستمي است که خود جزئي از آن است و اين در مورد خانواده نيز صدق مي کند پس نوع برخورد با مشکلات خانوادگي هم بايد با در نظر گرفتن همين اصل باشد که گرچه ساده مي نمايد اما بسيار کارآمد است.
منبع:روزنامه جام جم:سال هفتم ،شماره17يکشنبه26 شهريور 1385
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image