جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
سيره ي تربيتي آيت الله سيد علي قاضي (رحمت الله عليه) (2)
-(1 Body) 
سيره ي تربيتي آيت الله سيد علي قاضي (رحمت الله عليه) (2)
Visitor 858
Category: دنياي فن آوري

سفارشات به شاگردان

توصيه هاي عبادي

آقاي قاضي بر انس با قرآن تأکيد بسيار داشتند، از جمله در نامه اي به يکي از شاگردانشان اين چنين مي فرمايند:
« عليکم بقراءة القران الکريم في الليل بالصوت الحسن الحزين فهو شراب المؤمنين: بر شما باد به قرائت قران کريم در شب، با صداي زيبا و غم انگيز، پس آن شراب مؤمنين است. »
و مي فرمودند:
« و آن قرة العيون مخلصين را هميشه در چشم داشته باشيد و با آن هادي طريق مقيم و صراط مستقيم سير نماييد و از جمله سيرهاي شريف آن قرائت است به حسن صوت و آداب ديگر، خصوص در بطون ليالي ».
و نيز مي فرمودند:
« بر شما باد به قرائت قرآن کريم در شب با صداي زيبا و غم انگيز، پس آن نوشيدني و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از يک جزء نباشد. »
نظر ايشان در مورد نماز اين بود که:
« اگر نماز را تحفظ کرديد همه چيزتان مي ماند. »
ايشان به نماز اول وقت بسيار تأکيد داشتند.
آيت الله مصباح در اين مورد مي فرمودند:
« مرحوم علامه [طباطبائي] و [ آيت الله العظمي] آقاي بهجت از مرحوم
آقاي قاضي (ره) نقل مي کردند که ايشان مي فرمودند:
« اگر کسي نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد، مرا لعن کند! ( و يا فرمودند: به صورت من تف بياندازد! ) »
نيز مي فرمود:
« دو سه روز است در اين فکرم که اگر در بهشت نگذارند ما نماز بخوانيم چه بکنيم؟! »
و او نه تنها از دنيا و مردم آن منقطع است که از آخرت هم چشم پوشيده و به شاگردان خود نيز مي گويد:
« در حال نماز يا ذکر و عبادت در برابر زيباي مطلق و جمال جميل الهي هر چه ديديد و شنيديد، شما را مشغول نکند و مبادا به بهانه بهشت از بهشت آفرين غافل شويد. »
در مورد نماز شب توصيه ايشان به علامه طباطبائي معروف است که:
« دنيا مي خواهي نماز شب بخوان، آخرت مي خواهي نماز شب بخوان. »
« آقاي قاضي سجده هاي طولاني داشت و معمولاً قبل از خواب، « مسبّحات» را تلاوت مي فرمود و براي روشنايي قلب، هفتاد مرتبه استغفار بعد از نماز ظهر و عصر را تجويز مي کرد. »
آقاي سيد محمد حسن قاضي مي فرمايند:
« ايشان خصوصاً سفارش مي کردند که دعاي کميل را در شب هاي جمعه بخوانيد و خواندن زيارت جامعه ( در اواخر مفاتيح الجنان مذکور است ) را در روزهاي جمعه تأکيد داشتند. »

نهي شاگردان از بروز کرامات

و سيره او نهي شاگردان از کرامات است و به شاگردانش نيز همين را توصيه مي کند که:
« شما نمي خواهد چيزي از خودتان بروز دهيد، بگذاريد اگر ديگران شما را مي شناسند، از رفتار و اعمالتان بشناسند. »
به شاگردش مي گويد رعايت حلال و حرام خود کرامت است، چنان که از آيت الله سيد عبدالکريم کشميري نقل شده:
« يک بار از مرحوم آقاي قاضي درخواست کيميا و راهنمايي رسيدن به آن را کردم. ايشان فرمودند اين ذکر را بسيار بگو که خود کيمياست:
« اللهم اغنني بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک. »
و به سيد هاشم حداد مي گويد:
« سيد هاشم! روزي شود که مردم بيايند عتبه درت را ببوسند اما تو سرّ را فاش مکن. »
آقاي سيد حسن قاضي مي گويد:
« آقاي حداد نعل اسب و استر و ... درست مي کرد.
يک شاگردي داشت که در آمدش را با او نصف مي کرد، يک روز وقتي مي خواست اين نعل داغ شده را از آتش دربياورد انبر دستش نبود، دست برد و از آتش درآورد اين شاگرد ديوانه و وحشت زده شد و فرار کرد.
بعد از اين که سيد هاشم به نجف آمد، آقاي قاضي خيلي به ايشان تندي کردند که چرا فلان کار را کردي! نبايد مي کردي.
آقاي قاضي مي فرمودند:
« من در تمام مدت عمر يک بار، آن هم در حقيقت به واسطه محذور و حيا، سري را فاش کردم و تا به حال که دهها سال است از آن مي گذرد گرفتار آنم!»
آقاي سيد حسن قاضي مي افزايد:
« شخصي بود که مي آمد خدمت آقاي قاضي و دستورالعمل مي گرفت.
آن شخص مي گفت يکي از روزهايي که آقاي قاضي از مسجد سهله برمي گشتند با هم قدم زنان رفتيم طرف شط فرات.
ايشان مي گفتند يک مقامي پيدا کرده بودم که هر چه مي خواستم برايم حاضر مي شد. و حتي يک مادر پيري داشتم که يک بار از من ماهي خواست و من هيچ پولي نداشتم.
اما همان طور که از کنار نهر فرات رد مي شدم يک ماهي از آب بيرون پريد و جلوي پايم افتاد و خلاصه وضعيتم طوري بود که هر چه مي خواستم برايم فراهم بود.
آن روز آقاي قاضي از من سؤال کردند که شغل و کارت چيست؟
من جواب ندادم. چند بار اين سؤال را کردند و من فهميدم منظوري دارند و جواب دادم شغلي ندارم و هر چه مي خواهم برايم فراهم مي شود و همان موقع ايشان اين حال را از من گرفتند و من از آن موقع رفتم به دنبال شغل و کار. »
آيت الله شيخ عباس قوچاني هم يکي از شاگردان مبرز آقاي قاضي است.
بعد از وفات استاد، شخصي به جلسات آقاي قوچاني آمده و شيفته ايشان مي شود. او داراي علوم غريبه بود از قبيل علم جفر، رمل، اسطرلاب و ... و بعد يک شب خدمت آقاي قوچاني عرض مي کند که:
من مدت هاست دنبال کسي مي گردم که اين علوم را به او واگذار کنم و الان شما را ديدم و مي خواهم اين علوم را به شما بدهم، آقاي قوچاني مي فرمايند:
« من هيچ کدام از اين ها را نمي خواهم، هيچ کدام را نمي خواهم. آن مرد خيلي جا مي خورد گويي که آب سردي روي سرش ريخته باشند که چه طور ممکن است اين مسائل به اين مهمي آن قدر براي ايشان بي ارزش باشد. »
از آيت الله نجابت نقل شده است که:
« بعضي ها مي آمدند مثلاً مي نشستند نيم ساعت مکاشفاتشان را نقل مي کردند براي آقاي قاضي، مکاشفات دراز مثل روزنامه، آقاي قاضي هم هيچ صحبتي نمي کردند.
باري مکاشفه حقيقي، که اهميت دارد اين است که شخص بتواند اين اضافات را عقب بزند، با فهم و شعور اين کار را بکند، يعني ترقي کند، عقلش را به خداي جليل بسپارد و از آن ربطي که موجودات به خدا دارند آگاه شود:
ًرندً يعني کسي که کشف مي کند ربط شما را به خالق شما، يعني سبحات جمال و جلال خدا را در موجودات کشف مي کند و مشاهده مي کندـ ما عدم هاييم هستي نماـ عدم بنده را مي فهمد، عدم شما را مي فهمد، عدم همه را مي فهمد پس چي به دست مي آورد؟ خداي جليلي که همراه اين هاست...»
ايشان اضافه مي کند که:
« گاهي وقت ها هر که نزد ايشان مي آمد و هر چه مي گفت، مي فرمودند: بله! و هيچ نمي گفتند. يعني مي فرمودند:
آدم از دست اين ها بيچاره مي شود، يعني چاره اي ندارد، مي آيد و مي گويد: لا اله الا الله، لا حول و لا قوه الا بالله، ظاهر سخنش درست است، اما هيچ نمي فهمد.
اگر صد درصد تأييدش کني، خيال مي کند فهمش درست است.
اگر صد درصد ردش کني گمان مي کند، ظاهر آن سخن هم مردود واقع شده يا اصل مطلب هم مردود است.
در حالي که فهم کج او مردود است. لذا اين موارد و اين گونه موضوعات را بايد تصديق کرد، اما به نحو ايجاب جزئي، نه به نحو ايجاب کلي.
و اگر آن ها اصرار مي کردند و تأييد از آقاي قاضي مي خواستند، ايشان مي فرمودند:
« بله کارهايت درست است، همه چيزت درست است ولي بايد مواظب باشي و بداني که محبوب و معبود تو اجل از اين حرف هاي تو است. »
بايد که ارزان نفروشيم خود را، نه به مقامات دنيا و نه به مقامات اخري. بهاي ما خود خداوند است، بايد غلام ملک عشق بي زوال بود.

لزوم استاد کامل راه

آيت الله قاضي به لزوم وجود استاد بسيار تأکيد مي کرد و مي فرمود:
« کسي که طالب سير و سلوک شد، اگر براي پيدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد. و آن که به استاد رسيده نصف راه را طي کرده است. »
مرحوم قاضي (ره) مي فرموده است:
« اهّم از آنچه در اين راه لازم است، استاد خبير و بصير و از هوا بيرون آمده و به معرفت الهيه رسيده و انسان کامل است، که علاوه بر سير الي الله، سه سفر ديگر را طي نموده و گردش و تماشاي او در عالم خلق بالحق بوده باشد.»
آيت الله نجابت مي فرمايد:
« بعضي ها سالک خود، واصل خود هستند، يعني کسي که زندگي و سير عرفاني اش بسته به خودش است، حتي عادات و کردار نيک هم پيدا مي کند و در وجودش ريشه مي دواند و عادت مي شود اما تکيه گاهش هنوز خودش است و کنترلش هنوز دست خودش. هنوز از خود منقطع نشده و خود را به دست خدا نسپرده است. »
از آيت الله نجابت نقل شده:
« يک نفر نامه اي فرستاده بود خدمت آقاي قاضي و از ايشان سؤالي کرده بود، نوشته بود من مدتي به رياضت هاي مثل فلان و فلان مشغول بودم.
پس از مدتي حال تجردي برايم پيش آمد که مشاهده کردم از بدن خويش بيرون آمدم.
در همين حال چند فرشته آمدند اطراف من را گرفتند يکي گفت بايد گوشش را بريد، ديگري گفت بايد دستش را بريد، بعدي گفت بايد پايش را بريد و مطالبي از اين قبيل.
في الجمله شرح مفصلي از حالي که برايش رخ داده بود در آن مکتوب نوشته بود. بعد از محضر آقاي قاضي سؤال کرده بود که چون ساعاتي در اين حال بودم و هوش ظاهري نداشتم، نسبت به نمازهايي که از من فوت شده چه تکليفي دارم؟
آقاي قاضي فرمودند:
اين شخص رياضت هاي باطل و غلط انجام داده و بسيار نادان است. و آن چه در آن حال به او گفتند براي اين بوده که به او بفهمانند نادان است و خطا کرده است و شاهد بر ناداني او همين بس که چنين سؤالي از من پرسيده، به جاي اين که سؤال کند که اين حال چه بوده است و معناي سخنان مأموران الهي چه بوده، سؤال از فوت نماز در بي هوشي کرده که از هر کس ديگري هم مي توانست بپرسد...»
از آيت الله کشميري نيز نقل شده است که:
« مي گفتند اين طور نيست که استاد فقط ذکر بدهد، آقاي قاضي هميشه به ما مي گفتند اذکار و ادعيه با شرايط تأثير مي کند و مراقبه حرف اول را مي زند. ايشان هم چنين نوع اذکار را از نظر کميّ و کيفي براي خواصّ متذکر مي شدند و مي گفتند کار آساني نيست که کسي بتواند اين کار را بکند مگر خود هم راه رفته باشد و هم حاذق باشد.
بعضي اوراد براي قوي شدن اراده، بعضي براي تقويت روح و عده اي براي رزق و دسته اي براي توحيد و فناي في الله و تعدادي براي محبت است.
بعضي اذکار توحيدي فقر مي آورد و ممکن است شخص نتواند تحمل کند و لذا حرمت ذکر ضايع مي شود. ايشان هم چنين ميان افراد مجذوب و غير مجذوب فرق مي گذاشتند چون بين ميل کلي و جزيي فاصله و ثمره بسيار است و ثمرات روحي و مزاجي با هم متفاوت است. »

وظايف استاد

آري تشخيص ظرفيت، تشخيص روحيه شاگرد، تشخيص آثار ذکر روي شاگرد، تشخيص افراد مجذوب و غير مجذوب، تمام به عهده عارف سالک و واصل، طبيب حاذق و استاد راه رفته است.
و قاضي ابرمردي است که هر کسي توان شاگردي او را ندارد و آن ها که با او بودند و ماندند و شاگردش شدند، آن ها بودند که ظرفيت داشتند، بزرگ و کامل بودند و توانستند قاضي را درک کنند.
چنان که يکي از شاگردان ايشان در تشييع جنازه اي پشت سر ايشان بود و هنگام نماز جمله اي شگفت از او شنيد که ترسيد و تمام وسايلش را جمع کرده و از نجف به ايران بازگشت و طريق توحيد و معرفت را رها کرد.
و بالاخره اين استاد است که از لحن کلام به قعر و باطن وجود شاگرد پي مي برد، درون شاگرد را خوب مي بيند و طالب حقيقي را از شخص دروغگو، راه را از چاه و درست را از نادرست تشخيص مي دهد و اين ها همه کار اوست.
آيت الله نجابت مي گفتند:
« يک نفر از نزديکان آقاي قاضي پيش ايشان آمد و 500 دينار تقديم کرد آقاي قاضي بلافاصله آن پول را طرف ايشان پرت کرد گفت ما تجرّد نمي فروشيم. »
و در جاي ديگري نقل مي کند:
« يک روز من و آيت الله عباس قوچاني نزد آقاي قاضي بوديم که يک نفر وارد شد.
آقاي قاضي پرسيد چه کسي تو را راهنمايي کرده است؟
گفت: مولا!
آقا پرسيد چه کسي تو را آدرس داد؟ گفت: مولا! باز پرسيد چه کسي منزل را به تو نشان داد؟ گفت: مولا! در همان حال آقاي قاضي عبا را روي سرشان کشيدند و خوابيدند آن شخص هم بعد از کمي تأمل رفت. »
اين کار استاد است که از لحن طرف شخص را مي شناسد و به صادق بودن و کاذب بودن ادعاي وي پي مي برد. خود ايشان در نامه اي به مرحوم الهي مرقوم مي دارند:
« ... حرف را بر خود راه ندهيد، عجله نکنيد، رفق را شعار خود نماييد و از اوراد دادن به غير مضايقه نيست الا اين که محل را ملاحظه نماييد، تا طلب صادق نديديد ندهيد، اذاعه اسرار، حرام است. »
قاضي استاد الاساتيد است و چگونه استادي که آقاي حداد مي گويد:
« از صدر اسلام تا کنون به جامعيت قاضي عارفي نيامده است. »
و علامه نام استاد را تنها براي او سزاوار مي داند و مي گويد:
« ما هر چه داريم از قاضي داريم. »

احترام به استاد

علامه طهراني مي فرمايد:
« ايشان [يعني علامه طباطبائي] نام «استاد» را فقط بر او مي بردند و هر وقت «استاد» به طور اطلاق مي گفتند، مراد مرحوم قاضي بود؛ و گويا در مقابل قاضي تمام اساتيد ديگر با وجود آن مقام و عظمت علمي، کوچک جلوه مي کردند.
ليکن در مجالس عمومي اگر مثلاً سخن از اساتيد ايشان به ميان مي آمد، از فرط احترام، نام «قاضي» را نمي بردند و او را همرديف سائر اساتيد نمي شمردند.
باز ايشان نقل مي کردند:
« جناب علامه طباطبائي در ابتداي ورودشان به قم، به «قاضي» معروف بودند، چون از سلسه سادات قاضي مشهور در آذربايجان هستند؛ ليکن از نقطه نظر آنکه ايشان از سادات طباطبائي هستند، خود ايشان ترجيح دادند که به طباطبائي معروف شوند.
و اخيراً براي حقير چنين منکشف شده است که شايد ايشان خواسته اند لقب قاضي منحصراً به يگانه استاد ارجمند شان مرحوم حاج سيد علي آقاي قاضي منحصر گردد؛ و ايشان از جهت تکريم و تجليل از مقام استاد، در شهرت و معروفيت، با وي شريک نباشند! »

صبر و استقامت در سير وسلوک

يک از مسائل بسيار مهم در سير وسلوک، استقامت و پايداري در اين راه است.
آيت الله نجابت از قول ايشان مي گويد:
« چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني نگذاشت و خدا هم کمکم کرد!
در اين مدت نه خوابي ديدم، نه مکاشفه اي، نه رفيقي، نه همدردي، چهل سال است که در را مي کوبم و خبري نيست. »
چه بسا افرادي مدتي به اين وادي وارد شده اند ولي از آن دست کشيده و نتيجه اي هم عايدشان نشده است چرا که ره صد ساله را مي خواستند يک شبه بپيمايند.
آيت الله مرندي مي فرمودند:
بعضي افراد بعد از هفت و هشت سال که در خدمت علي آقا قاضي بودند، ايشان را ول مي کردند و مي رفتند. زيرا که اين راه شرح صدر و صبر و استقامت مي خواهد.
آيت الله شيخ عباس قوچاني مي فرمودند:
« دو سال زندگي ما به اين صورت که فقط روزي سه نان داشتيم، صبح ها نان را با چايي مي خورديم و عصر و شب با شربت سکنجبين، اما در اين دو سال يک بار در ذهن ما خطور نکرد که اين چه زندگيه؟! »
و بعدها آيت الله قاضي که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده، درس استقامت و صبوري را به شاگردانش هم مي آموزد و چنين مي گويد:
« اگر به جستجوي آب زمين را کندي، نبايد خسته و نااميد شوي، اگر وقتش باشد به آب مي رسي، وگرنه نااميد مشو که بالاخره به آب مي رسي و حتي آب برايت فوران مي کند. »
و مي گويد:
« تازه وقتي هم به آب رسيدي و برايت در باز شد به همان کم بسنده نکن، بيشتر جستجو کن و بيشتر بخواه! »
مرحوم قاضي به شاگردانش مي گويد:
« استقامت بر وحدانيت خدا، اسم اعظم پروردگار است. آدمي در اين استقامت بايد طوري باشد که اگر ديگران خواستند دنيايش را از او بگيرند، خانه اش را، پولش را و ... حتي خواستند او را بکشند. بگويد من خدايم را مي خواستم.»
آري و بالاخره درهاي آسمان برايش گشوده و فتح باب مي شود.
مي گويد:
« آن چه را مي خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسين عليه السلام در را به رويم گشود.... »
« او در اثر طلب حقيقي و صبر و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانه رسيده است و يار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنيا که خيال و سرابي بيش نبوده و حقيقي ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پيوسته است ..... »

نمونه شکيبايي شاگرد

آقا سيد هاشم حداد مي فرمود:
« چندين بار خدمت آقاي قاضي عرض کردم که اذيت هاي قولي و روحي، امّ الزوجه( مادر زن) من، به حد نهايت رسيده است و من حقاً ديگر تاب و صبر شکيبايي آن را ندارم و از شما مي خواهم اجازه دهيد زنم را طلاق دهم.» مرحوم قاضي فرمودند:
از اين جريانات گذشته، تو زنت را دوست داري؟
عرض کردم: آري.
فرمودند: آيا زنت هم تو را دوست دارد؟
عرض کردم: آري.
فرمودند:
ابداً راه طلاق نداري. برو صبر پيشه کن، تربيت تو به دست مادرزنت مي باشد، با اين طريق که مي گويي خداوند چنين مقرر فرموده است که ادب تو به دست مادرزنت باشد. بايد تحمل کني و بسازي و شکيبايي پيشه کني!
من هم از دستورات مرحوم آقاي قاضي ابداً تخطي و تجاوز نمي کردم و آن چه اين مادرزن بر مصايب ما مي افزود تحمل مي نمودم تا اين که يک شب تابستاني خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم، داخل اطاق بودم که مادرزنم تا فهميد من آمده ام شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن.
و همين طور به اين کلمات مرا مخاطب قرار دادن، من هم داخل اتاق نرفتم، يکسره رفتم پشت بام تا در آن جا بيفتم ولي اين زن صداي خود را بلند کرد به طوري که نه تنها من بلکه همسايگان هم مي شنيدند و به من سبّ و شتم و ناسزا گفت، گفت و گفت و همين طور مي گفت تا حوصله ام تمام شد ولي بدون اين که به او پرخاش کنم و يا يک کلمه جواب بدهم از خانه بيرون رفتم و سر به بيابان نهادم.
بدون هدفي و مقصودي همين طور داشتم مي رفتم، در اين حال ناگهان ديدم من دو تا شدم، يکي سيد هاشمي است که مادرزن به او تعدّي مي کرده و سبّ و شتم مي گفته و يکي، من هستم که بسيار عالي و مجرد و محيط مي باشم و ابداً فحش هاي او به من نرسيده، و اصلاً به اين سيد هاشم، فحش نمي داده و مرا سبّ و شتم نمي نموده، در اين حال برايم منکشف شد که اين حال بسيار خوب و سرور آفرين و شادي زا فقط در اثر تحمل آن ناسزا ها و فحش هايي است که وي به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضي براي من فتح باب نموده است و اگر من اطاعت نکرده، تحمل اذيت هاي مادرزن را نمي نمودم تا ابد همان سيد هاشم محزون و غمگين و پريشان و ضعيف و محدود بودم.
الحمدلله که الان اين سيد هاشم هستم که در مکاني رفيع و مقامي بس ارجمند و گرامي هستم، که گرد و خاک تمام غصه هاي عالم بر من نمي نشيند و نمي تواند بنشيند. فوراً از آن جا به خانه بازگشتم و به دست و پاي مادرزنم افتادم و مي بوسيدم و مي گفتم: مبادا تو خيال کني من الان از آن گفتارت ناراحتم از اين پس هر چي مي خواهي به من بگو که آن ها براي من فايده دارد. »
آقاي قاضي مي فرمودند:
« انسان هيچ وقت نبايد مأيوس شود و از دير کرد نتيجه نبايد دست از سير و سلوک بردارد زيرا ممکن است کسي با ناخن زمين را بخراشد و سپس ناگهان به اندازه گردن شتر آب زلال و روان جاري شود. »

26 سال تمرين سکوت

آيت الله سيد محمد حسيني همداني صاحب تفسير «انوار درخشان» مي فرمود:
« در مدرسه قوام حجره داشتم، مطلع شدم مرحوم آقاي قاضي تبريزي در گوشه تنگ مدرسه حجره کوچکي اختيار کرده و من از اين کار تعجب کردم، بعد معلوم شد ايشان به علت تنگ بودن منزلشان و نيز کثرت عيال و اولاد، فراغت بال براي تهجد و عبادت و خلوت نداشتند؛
در طول دوران تحصيل در مدرسه قوام، شبي را نديدم که مرحوم قاضي به آرامش و خواب و استراحت بگذارند و شبي را بدون ناله و گريه به سر بياورد.
در اين مدت نزديکي با مرحوم قاضي، حالات و جرياناتي از ايشان مي ديدم که در عمرم جز در مرحوم نائيني و اصفهاني، در شخص ديگري نديده بودم. او را چنين يافتم که در تمام رفتار و اخلاق اجتماعي و خانوادگي و تحصيلي خود غير از همه کساني بود که من از نزديک در درس آنها و يا در کنار آنان تحصيل مي کردم.
مخصوصاً او را دائم السکوت و الصمت مي يافتم. احياناً از دادن پاسخ نيز طفره مي رفت و گاهي احساس مي کردم که براي او پاسخ دادن بسيار سخت است تا اينکه تصادفاً به نکته اي برخوردم که بسيار توجه مرا جلب کرد و آن هم اين بود که داخل دهان مرحوم قاضي کبود رنگ بود،
از استاد پرسيدم علت چيست؟
ايشان مدتها پاسخم نداد بعدها که خيلي اصرار کردم و عرض کردم که به جهت تعليم مي پرسم و قصد ديگري ندارم،
باز به من چيزي نفرمود تا اينکه روزي در جلسه خلوتي فرمودند:
آقا سيد محمد! براي طي مسير طولاني سير وسلوک، سختي هاي فراواني را بايد تحمل کرد و از مطالب زيادي نيز بايد گذشت؛
آقا سيد محمد!
من در آغاز اين راه در دوران جواني براي اينکه جلوي افسار گسيختگي زبانم را بگيرم و توانائي بازداري آن را داشته باشم 26 سال ريگ در دهان گذارده بودم که از صحبت و سخن فرسايي خودداري کنم، اينها اثرات آن دوران است! »

همگام بودن تحصيل و تهذيب

يکي از مسائلي که مورد تأکيد مرحوم آقاي قاضي بود و به شاگردانشان مي فرمودند اين بود که:
« شما بايد آن قدر درس بخوانيد تا به درجه اجتهاد برسيد. علتش اين بود که اگر در آينده درهايي بر روي شما باز شد، نياز به تقليد نداشته باشيد. ممکن است عوالمي را مشاهده کنيد که در صورت تقليد دچار مشکل شويد. »

تدريس احاديث مربوط به امام زمان(عج)

آيت الله شيخ علي سعادت پرور مي فرمود:
« عادت و دأب مرحوم آقاي قاضي در تربيت و سير سالکان بر اين استوار بود که در ابتداي امر، احاديث مربوط به غيبت و ظهور امام عصرـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ را به سالکان تدريس و تبيين مي کرد. »

خواندن حديث عنوان بصري

آيت الله سيد محمد حسين حسيني تهراني در کتاب روح مجرد مي فرمايند:
« آقاي قاضي براي گذشتن از نفس اماره و خواهش هاي مادي و طبعي و شهوي و غضبي که غالباً از کينه و حرص و شهوت و غضب و زياده روي در تلذذات بر مي خيزد،
روايت عنوان بصري را دستور مي دادند به شاگردان و تلامذه و مريدان سير و سلوک إلي الله، تا آن را بنويسند و بدان عمل کنند.
يعني يک دستور اساسي و مهم عمل طبق مضمون اين روايت بود. و علاوه بر اين مي فرموده اند:
بايد آن را در جيب خود داشته باشيد و هفته اي يکي دو بار آن را مطالعه نماييد. »
منبع: کتاب اسوه عارفان و کتاب عطش
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image