جوامع علمي و آموزشي ظاهراً سالها باور داشتند که تفکر، تفکر است و حرکت، حرکت و اين دو هيچ نقطه مشترکي ندارند. دانشمندان مبتکر دهها سال است که بين تفکر و حرکت پيوندهايي را يافتهاند، ولي زياد مورد حمايت قرار نگرفتهاند.
پيتراستريک در مرکز پزشکي ارتش در سايراکس نيويورک ارتباطي ديگر را کشف کرد.
کارکنان او مسيري را از مخچه به بخشهايي از مغز يافتند که در حافظه، توجه و درک فضايي نقش دارد. جالب آن که، آن بخش از مغز که حرکت را پردازش ميکند، همان بخشي است که يادگيري را پردازش ميکند. سالهاست بسياري از آموزرگاراني که بازيهاي فعال را در برنامه درسي خود تلفيق کردهاند، دريافتهاند که يادگيري براي دانشآموزان، آسانتر رخ ميدهد.
? تربيتبدني و يادگيري
ميدانيم که ورزش اکسيژن مغز را تامين ميکند و همچنين آن را با محرک مخصوص بافت عصبي (مادهاي بسيار مغذي) تغذيه ميکند و موجب رشد و ايجاد ارتباطات بيشتر ميان نورونها ميشود. محققاني به نامهاي جيمزپولاچک و فرانک هگن ميگويند: کودکاني که طي روز تربيت بدني دارند از کودکان ديگر که تربيتبدني ندارند، تناسب حرکتي، عملکرد تحصيلي و نگرش بهتري به مدرسه از خود نشان ميدهند. اروبيک و ديگر انواع ورزشهاي بدنسازي ثمرات ذهني ماندگاري دارند. رمز و راز اين نکته در اين امر است که به نظر ميرسد، تمرين فيزيکي به تنهايي موجب ايجاد واکنش سريع ادرنالين، نورآدرنالين و بهبودي سريع ميشود. به عبارت ديگر با پرورش جسم، مغز با واکنش سريع به چالشها، آمادگي مييابد.
ميزان متعادل ورزش سه بار در هفته، هربار 20 دقيقه تاثيرات بسيار مثبتي ميتواند داشته باشد. دانشمندان علم عصب، در دانشگاه کاليفرنياي ايرواين، اين نکته را کشف کردند که ورزش موجب ترشح BDNF ميشود،BDNF يک محرک مخصوص بافت عصبي است که از مغز ترشح ميشود. اين ماده طبيعي با افزايش توانايي نورونها براي ارتباط با يکديگر، شناخت را تقويت ميکند.
در دانشکدهي اسکريپس در کلرمونت کاليفرنيا، 124 نفر را به دو گروه تقسيم کردند، گروه اول ورزش ميکردند و گروه دوم نميکردند. افرادي که 75 دقيقه در هفته ورزش ميکردند، واکنش سريعتر، تفکر بهتر و يادسپاري بيشتري داشتند. تحقيقات نشان ميدهند که ورزش فشار روانيرا نيز کاهش ميدهد.
فشار رواني مزمن، موجب ترشح مواد شيميايي ميشود که نورونها را در منطقه حساس از مغز که مختص شکلگيري حافظه بلندمدت است، يعني هيپوکامپ از بين ميبرند. برينگ ميگويد: ورزش هنوز هم يکي از بهترين روشهاي تحريک مغز و يادگيري است. بخش اعظم مغز درگير حرکات پيچيدهو نرمش بدني است.
حرکات بدني فقط کار عضلاني نيست. در واقع آن بخش از مغز که تقريباً در تمام يادگيريها درگير است، يعني مخچه، بسته به نوع نرمش بدني، به فعاليت زياد واداشته ميشود.
در تحقيقي که با 500 دانشآموز کانادايي انجام شد، کودکاني که هر روز يک ساعت کلاس ژيمناستيک اضافي داشتند از دانشآموزاني که نرمش نميکردند، در امتحان عملکرد بهتري داشتند.
تحقيقات داستمن نشان داد که بين دو گروه آزمايشي، گروهي که تمرين شديد اروبيک داشت، حافظه کوتاهمدت بهتر، واکنش سريعتر و خلاقيت بيشتري داشتند. همه دانشآموزان از پيش دبستاني تا سال آخر دبيرستان به 30 دقيقه حرکت بدني در روز نياز دارند تا بتوانند مغز خود را تحريک کنند.
طرحهاي بلان شاردووکونس در کانادا، راز مهيجتري را فاش کرده وقتي زمان تربيتبدني به يک سوم زمان کل مدرسه در روز افزايشيافت، نمرههاي تحصيلي دانشآموزان هم پيشرفت کرد. تحقيقات کلارک از دانشکدهي پزشکي دانشگاه اُهايو نشان ميدهند که برخي فعاليتهاي خاص چرخشي منجر به هوشياري، توجه و آرامش در کلاس درس ميشوند.
ما بايد دانشآموزان را به فعاليتهايي وادار کنيم که ايمني بيشتر دارند، مانند: ايفاي نقش، نمايش فکاهي غيرحرفهاي، کش و قوس دادن بدن يا حتي بازيهايي مانند صندليبازي.
کودکاني که از بازي در زمين بازي لذت ميبرند،يک دليل موجه دارند؛ تجارب حسي حرکتي آنها مستقيماً مراکز لذّت مغزشان را تغذيه ميکند و اين پديده کماهميتي نيست.
لذّت بردن از مدرسه، موجب ميشود تا دانشآموز به مدرسه پايبند شود.
? فعاليتهاي عملي
تحقيقات امروزي درباره مغز، ذهن و بدن، ارتباطات شاخصي را ميان حرکت و يادگيري نشان ميدهند. آموزشگران براي تلفيق فعاليتهاي حرکتي در يادگيري، بايد به طور هدفمند عمل کنند. اين تلفيق چيزي بيش از فعاليتهاي عملي را دربر ميگيرد، مانند کش و قوس رفتن، قدم زدن، حرکت موزون، اجراي تئاتر و نمايش، تغيير محل نشستن، فعاليتهاي انرژيبخش و تربيت بدني.
يادگيري سازگار با مغز، بدينمعناست که آموزشگران بايد رياضي، حرکت، جغرافي، مهارتهاي اجتماعي، نقش بازي کردن، علوم و تربيتبدني را با هم تلفيق کنند. تربيتبدني، حرکت، نمايش و هنر ميتوانند همه يک موضوع دنبالهدار باشند.
منبع: مغز و آموزش ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : omidayandh