جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
قله اخلاق،پرهيزگاري و تواضع
-(6 Body) 
قله اخلاق،پرهيزگاري و تواضع
Visitor 920
Category: دنياي فن آوري
گفت و گو با سيد محمدباقرمهري، يکي ازروحانيون کويت درباره شخصيت شهيد آيت الله سيد محمد باقر حکيم

درآمد
 

حجت الاسلام والمسلمين سيدمحمدباقر مهري از روحانيون نامدار کويتي است که مدت هاي بسياري همکلاس شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقر حکيم بوده است. او در اين گفت و گو به مراحل شکل گيري مبارزات جنبش هاي اسلامي عراق در قالب مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق اشاره و تأثيري که شهيد محراب از آشنايي و روابط عميق خود با شهيد صدر گرفته بود را واکاوي و نقش شهيد سيدمحمدباقر حکيم را در طرحي تئوري هاي نوين مبارزاتي تحت زعامت مرجعيت ديني تشريح مي کند.

اولين بارچگونه و در چه زماني با شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقرحکيم آشنا شديد؟
 

سخن گفتن درباره شهيد محراب آيت الله سيد محمدباقرحکيم، در واقع سخن گفتن از علم، دانش و اخلاق و فضيلت اسلامي و به عبارت ديگر سخن گفتن از ارزش هاي اصيل اسلامي است. اولين بار در حوزه علميه نجف اشرف با سيدمحمدباقر حکيم آشنا شدم. او يکي از چهره هاي سرشناس علم و دانش حوزه علميه و يکي از فرزندان مرجع تقليد عاليقدر جهان تشيع آيت الله سيدمحسن حکيم بود. سيدمحمدباقر حکيم علاوه بر داشتن چهره علمي و ديني،درآن مرحله يکي از فعالان جهادگر صحنه سياسي عراق بود، من درس جلد دوم کفايه الاصول را در کلاس او فرا گرفتم. آقاي شيخ حسين عبدالله الخيامي که اکنون يکي از علماي بزرگ لبنان است. همکلاسي من بوده است، کلاس درس کفايه الاصول در مسجد الهندي نجف اشرف تشکيل مي شده است. پس از ارتحال آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، باقي مانده درس کفايه را در منزل آيت الله سيدمحمدباقر صدر به پايان رسانديم.
سيد محمد باقر حکيم و بنده از شاگردان آيت الله سيدمحمدباقرصدر بوديم، و بر اين اساس با يکديگر روابط دوستانه داشتيم، شهيد حکيم يکي ازمريدان و دوستان صميمي شهيد صدر بود، و روزانه در کلاس درس او در مسجد علامه طوسي و يا درمسجد الجواهري شرکت مي کرد. بر اين اساس روابط دوستانه ام با آيت الله حکيم ادامه داشت،تا اينکه او به علت شرايط خفقان آورعراق،درسال 1980 به سوريه مهاجرت کرد.
در آن برهه من به ايران بازگشته بودم، و برخي ازعلماي مجاهد عراقي نيز به ايران مهاجرت کرده و مبارزه شان بر ضد رژيم حزب بعث را به تازگي آغاز کرده بودند. آنها ازکمبود امکانات و نبود رهبري رنج مي برند.به خاطراينکه از آيت الله سيدمحمدباقرحکيم شناخت کافي داشتند،او را به تهران فراخواندند تا رهبري مبارزات مجاهدان عراقي بر ضد رژيم صدام را برعهده بگيرد.چون ايشان تنها شخصيتي بود که مي توانست خلأ موجود در حوزه مبارزه مردم عراق را پرکند.
پس از آمدن آيت الله سيدمحمدباقرحکيم به ايران اوضاع مجاهدان عراقي تا حدودي سر و سامان گرفت.دراين زمينه خاطره اي به ياد دارم که دوست دارم آن را بازگو کنم:
پس از آمدن آقاي حکيم به ايران و عهده دار شدن رهبري مبارزه،برخي گروه هاي مبارز شايع کردند،آقاي حکيم به فکر منافع سايرگروه هاي مبارزو ساير روحانيون عراقي نيست و فقط به منافع خود مي انديشد.به آنها گفتم که من شخصاً سيدمحمدباقرحکيم را مي شناسم. با او روابط دوستانه دارم.آماده ام به منزل آقاي حکيم در تهران بروم،(آن روز منزل آيت الله حکيم در خيابان فردوسي تهران قرار داشت) و اعتراضات شما را به سمع ايشان برسانم.آنگاه به منزل آقاي حکيم رفتم و تصميم گرفتم يکي دو شبي را در منزل ايشان بمانم تا بيشتر با اخلاق و رفتار او آشنا شوم.
به هرحال دو شبي را آنجا ماندم. روزها ملازم او در دفتر کارش بودم، شبها نيز تا دير وقت با يکديگربحث و تبادل نظر مي کرديم. دراين زمينه لازم مي دانم به اين نکته نيز اشاره کنم،که او شب ها تا پاسي از نيمه شب بيدار مي ماند و مطالعه مي کرد،و مسائل جهان اسلام و اوضاع عراق را پيگيري مي کرد.
دو شبي که مهمان او بودم، او را نماد اخلاق و تدين و مهرباني يافتم،با وجود اينکه صحنه سياسي عراق،حالت بيمارگونه داشت، و ميان گروه هاي مبارز عراقي رقابت ناسالم وجود داشت،آقاي حکيم را مردي فروتن و بردبار يافتم.او شخصاً از من پذيرايي مي کرد. از غيبت و عيب جويي ديگران به شدت پرهيزمي کرد. به کساني که از او انتقاد مي کردند، پاسخ نمي داد. هيچ سخن و کرداري او را از راه مبارزه خستگي ناپذير باز نمي داشت. با وجودي که آقاي حکيم را از قبل مي شناختم اما، آن دو شبي که مهمان او بودم،اطمينان يافتم که او مردي پرهيزکار و با ايمان است. پس از بازگشت به حوزه علميه قم با برادران عراقي ديدار کردم، و به آنان گفتم که آقاي حکيم شايسته ترين و با کفايت ترين روحاني اي است که مي تواند مبارزات مردم عراق را رهبري کند.
پس از ميهماني دو روزه که در خدمت آقاي حکيم بودم دوستي ما صميمانه تر و مستحکم تر شد. هرگاه به ايران مي آمدم،با او ديدار مي کردم، هرگاه او نيزبه کويت مي آمد، از او پذيرايي و او را همراهي مي کردم. در برخي سفرهاي خارجي نيز او را همراهي مي کردم.

روابط آيت الله شهيد سيدمحمدباقرحکيم با آيت الله شهيد سيدمحمدباقرصدر چگونه بود؟
 

با وجودي که شهيد آيت الله حکيم شاگرد امام سيدمحمدباقرصدر بود اما، روابط ميان آن دو بسيار صميمانه و دوستانه بود. هنگامي که شهيد صدر سرگرم تأليف کتاب «اقتصاد ما» بود،آقاي حکيم به او کمک مي کرد. همه انديشمندان معاصر،آگاهند که شهيد صدر،آيت الله حکيم را «بازوي فداکارمن» توصيف کرد و او را «علامه جليل القدر» مي ناميد. اينکه در آن سال ها که آقاي حکيم هنوزدرسنين جواني به سر مي برد، و شهيد آيت الله صدر اين گونه او را مي ناميد،نشان دهنده آن است، که مرجعيت تقليد شيعه در آن مرحله، نبوغ فکري آقاي حکيم را پيش بيني مي کرد.
همه اين اوصاف و تعابير نشان مي دهد که شهيد صدر تا چه اندازه به پرورش فکري و استعدادهاي علمي آيت الله حکيم توجه داشته است.شهيد صدر علاوه بر کفايه الاصول،دروس سطوح و بحث هاي خارج فقه را نيز به سيدمحمدباقر حکيم آموخت.
افزون بر آنچه از نظرتان گذشت شهيد صدر گاهي اوقات آقاي حکيم را به عنوان نماينده خود به مأموريت هاي خارج از کشوراعزام مي کرد.به طورمثال دولت ليبي در يکي از سال هاي دهه هفتم از قرن بيستم ميلادي از شهيد صدر براي شرکت در کنفرانس علمي که عنوان «خاتم پيامبران» را داشت دعوت به عمل آورد اما، شهيد صدر،آقاي حکيم را به نمايندگي از طرف خود براي شرکت در اين کنفرانس معرفي کرد.
از سوي ديگر شهيد صدر در عاشوراي سال 1977ميلادي آقاي حکيم را به نمايندگي خود براي هماهنگي با مسئولان هيئت هاي عزاداري که با پاي پياده به کربلا مي رفتند معرفي کرد. هيئت هاي عزاداري در آن سال شعارهاي سياسي بر ضد رژيم حزب بعث سر مي دادند. بنابراين،مي توان گفت که آيت الله حکيم پس از شهادت آيت الله سيدمحمدباقرصدر،راه او را دنبال کرد.

روابط آيت الله سيدمحمدباقر حکيم با آيت الله سيدمحمد صدر که «صدر دوم» شهرت داشت چگونه بود؟
 

شهيد سيد محمد صدر نيز از شاگردان شهيد سيدمحمدباقرصدر بود و در عين حال با شهيد سيدمحمدباقر حکيم نيز روابط صميمانه داشت. هر دو در کلاس هاي بحث خارج فقه شهيد صدر شرکت کردند، ده سال پيش شخصي به نام سيداحمد موسوي که در کشور اردن زندگي مي کرد، به من گفت که آيت الله سيدکاظم حائري او را مي شناسد. از سيدکاظم حائري پرسيدم که آيا چنين شخصي را مي شناسيد؟ او پاسخ مثبت داد،و تأکيد کرد که موسوي از نظر او مورد اعتماد است.زماني که ارتباط تلفني ميان عراق و کويت قطع شده بود،آقاي موسوي از طريق اردن ميان عراق و کويت خطوط تماس برقرار مي کرد.
شهيد سيد محمد صدر از اين طريق چند بار با من تماس گرفت.
آخرين تماس او در روز 23ماه مبارک رمضان بود، که چند ماه بعد به شهادت رسيد. در اين تماس تلفني به شهيد سيدمحمد صدر گفتم که آقاي سيدمحمدباقرحکيم در کويت به سر مي برد،و اگرپيامي براي او داريد، بفرماييد تا به آگاهي او برسانم.در آن تاريخ خبر ترور نافرجام آيت الله شيخ بشيرالجزايري مطرح شده بود،و از سيدمحمد صدرپرسيدم که آيا قصد ندارد از عراق خارج شود تا مورد سوء قصد قرار نگيرد؟شهيد سيدمحمد صدر از من خواست به سيدمحمدباقر حکيم بگويم که سيدمحمد صدر از او التماس دعا دارد و شفاعت او را آرزو دارد. من شبانگاه همان روز با آقاي سيدمحمدباقر حکيم در کويت ديدار داشتم و پيام سيدمحمد صدر را به آگاهي او رساندم. سپس از آقاي حکيم پرسيدم منظور آقاي صدر چيست؟ ايشان گفت که منظور آقاي سيدمحمد صدر را مي داند. اما، حاضر نيست آن را فاش کند.اين نشان مي دهد که روابط ميان شهيد آيت الله سيدمحمد صدر و آيت الله سيدمحمدباقرحکيم خوب و دوستانه بوده است.اکنون برخي افراد نادان و غرض ورزان مي کوشند با آيت الله سيدمحمدباقرحکيم روابط دوستانه داشته باشند.چرا که او فرزند آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم مرجع تقليد شيعيان جهان بوده است.

روابط شهيد سيدمحمدباقرحکيم با ساير مراجع تقليد معاصرخود چگونه بود؟
 

شکي نيست که شهيد سيدمحمدباقر حکيم براي همه مراجع دين احترام قائل بود. براي مرجعيت پدرش آيت الله سيدمحسن حکيم و مرجعيت استادش آيت الله شهيد سيدمحمدباقر صدر، همچنين براي مرجعيت آيت الله العظمي امام خميني(ره) احترام خاص قائل بود.همان گونه که مي دانيد به مرجعيت امام خميني(ره) ايمان کامل داشت و او را مجاهدي نمونه مي دانست.هرگاه به حوزه علميه قم مي رفت با آيت الله شيخ جواد تبريزي ديدارو گفت وگو مي کرد. با آيت الله العظمي سيدعلي سيستاني روابط گسترده داشت،آيت الله سيستاني نيز آيت الله حکيم را دوست داشت.شهيد حکيم براي مرجعيت آيت الله سيدعلي خامنه اي نيز احترام خاص قائل بود و همواره با ايشان ملاقات مي کرد.

اصول و مباني فکري و سياسي شهيد محمدباقر حکيم را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
 

درحقيقت سيد محمد باقر حکيم براساس تئوري نوين و افکارجامعه حرکت مي کرد. پيروي از مرجعيت ديني راه جهادي خود را ادامه مي داد،ساده ترين و موفقيت آميزترين و ثمربخش ترين حرکت را در پيروي ازخط مراجع دين مي دانست. شهيد سيدمحمدباقرحکيم خط مشي حرکت خود را در موارد ذيل مشخص کرده بود:
1-حرکت سازماني و منظم در چارچوب مرجعيت ديني.چرا که مرجعيت ديني ميان اقشار و افراد جامعه تفاوت قائل نيست، مرجعيت ديني همه اقشار و گروه ها و مذاهب را در برمي گيرد،آقاي حکيم در بسياري ازکتاب ها و نوشته هاي خود گفته است که مرجعيت ديني توانايي و شايستگي خود را براي در برگيري همه تلاش گران اسلامي و رهنمون سازي آنها به سوي جهاد و پيکار به اثبات رسانده است.
به طور مثال روحانيون و مراجع ديني در عراق در جريان انقلاب سال 1920ميلادي در برابر اشغالگران انگليسي ايستادند،و موفق شدند پيشروي آنها را براي چند سال به تأخيربيندازند. افزون بر آن تجربه انقلاب اسلامي ايران به رهبري مرجعيت ديني را نيزالگو و سرمشق مي دانست. شهيد سيدمحمدباقر حکيم بر اين باور بود که بيشتر انقلاب هاي جهان اسلام به رهبري مراجع به پيروزي رسيده است.
2- کارگزاران صحنه مبارزه در عراق بايد قله اخلاق اسلامي باشند،رفتارشان بايد الگو و سرمشق ديگران باشد.انديشه و عقايد ديگران را بپذيرند،کارگزاران و گروه هاي مبارز بايد با يکديگر متحد و منسجم و هم دل باشند، براي تحقق اهداف مقدس شان،ايثارو فداکاري نمايند،آقاي حکيم علاوه بر اينکه انساني آرمان خواه و جهادگر بود،تلاش براي سرنگوني رژيم صدام را در اولويت اهداف خود قرار داده بود.
3-محور قرار دادن مرجعيت ديني.من به طور مستقيم از زبان آيت الله سيدمحمدباقر حکيم شنيدم که مرجعيت ديني پر و بال و بازوان قوي دارد،جنبش ها و سازمان هاي اسلامي، بازوان مرجعيت ديني هستند، احزاب و سازمان هاي اسلامي وظيفه دارند از مرجعيت ديني اطاعت کنند. شهيد حکيم بر اين باور بود که مرجعيت ديني درون امت ريشه دوانده است،نمايندگان مراجع دين که درکشورها و شهرهاي گوناگون حضور دارند، حلقه ارتباطي مرجعيت ديني و مردم را تشکيل مي دهند،من از زبان شهيد عاليقدرآيت الله سيدمحمدباقر صدر شنيدم که يکي از دلايل پيروزي انقلاب اسلامي در ايران حضور نمايندگان امام خميني(ره) در شهرها و روستاها است. اين نمايندگان دستورات و رهنمودهاي مرجعيت ديني را به مردم منتقل مي کنند.امام سيدباقر صدر از نبود روحانيون در بيشتر شهرهاي عراق رنج مي برد.به همين دليل تعداد قابل توجهي ازعلما و روحانيون را به سايرشهرها و روستاهاي عراق گسيل داشت.بنابراين،مرجعيت ديني توسط نمايندگان خود، مردم را به مبارزه و جهاد تشويق مي کند و مفاهيم و آگاهي هاي اسلامي را ميان مردم گسترش مي دهد، شهيد صدر در اين زمينه طرح جامع و مدون ارائه کرد که «طرح مرجعيت نيک روش» نام دارد.دريکي از بندهاي اين طرح آمده است که مرجعيت ديني به نمايندگي از سوي امام زمان(عج) رهبري جامعه را برعهده دارد،به نمايندگان خود در ساير شهرها و بلاد اسلامي اختيارات تام داده،تا مردم را رهنمون سازند.همان گونه که امامان ادامه دهنده راه پيامبران هستند، مراجع دين نيز بايد ادامه دهنده راه پيامبران هستند،مراجع دين نيز بايد ادامه دهنده راه امامان باشند،درهمين حال نمايندگان مراجع ديني بايد برعملکرد کارگزاران و فعالان اسلامي نظارت نمايند.
بنابراين مي توان گفت که مراجع دين رهبري امت و نمايندگان مراجع، وظيفه نظارت بر جامعه را برعهده دارند.هنگامي که شهيد آيت الله حکيم نمايندگي شهيد صدر را برعهده داشت،مي کوشيد اوضاع و روابط جنبش ها و احزاب اسلامي را سامان دهد و اختلافات آنها را برطرف کند.او اصرار داشت «طرح مرجعيت نيک روش» را در جامعه پياده کند،اصرار داشت خط مرجعيت ديني را ترويج دهد و بر اين باور بود که مراجع ديني ميان کارگزاران بزرگ و کوچک تفاوت قائل نيستند.بي ترديد اسلام،نخبگان را به رسميت نمي شناسند، مگر اينکه از نظر دانايي و پرهيزکاري با ديگر اقشار جامعه تفاوت داشته باشند، مرجعيت ديني، نخبگان گروه گرا را به رسميت نمي شناسد. شهيد آيت الله سيدمحمدباقر حکيم در راه تحکيم جايگاه مرجعيت ديني درد و رنج هاي فراواني متحمل شد،تا اينکه خداوند متعال او را فراخواند.او را با شهادت فراخواند، بنابراين،روش جهادي آيت الله حکيم روش علمايي بود و از مرجعيت ديني پيروي مي کرد.

گفته شده که هدف از تأسيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در برگيري همه گروه هاي مبارز عراقي بود. به چه علت برخي احزاب و گروه هاي سياسي عراق هنگام تأسيس مجلس اعلا به آن نپيوستند؟
 

در حقيقت اوضاع گروه ها و سازمان هاي سياسي عراق هنگام تأسيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق بسيار پيچيده بود. آقاي حکيم پيش از شکل گيري مجلس اعلا «جماعت علماي مجاهد عراقي»را تأسيس کرد،و دبيرکلي آن را برعهده گرفت.اما، تلاش براي دربرگيري و گردآوري همه احزاب و گروه هاي سياسي عراق به ويژه گروه هايي که در تبعيد به سر مي بردند، کاري دشوار و ناممکن بود،شهيد حکيم پس از تأسيس مجلس اعلا، کوشيد نمايندگان همه احزاب، گروه ها و سازمان ها و اقشار عراقي را در مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق شرکت دهد. او مردي توانمند و شايسته بود. دشمنان نيز به اين ويژگي او اعتراف کرده اند. سران برخي گروه ها و احزاب نيز که در دوران مبارزه با آقاي حکيم همکاري نکردند، اکنون پشيمانند،او بيش از همه احزاب و گروه هاي عراقي براي مردم عراق زحمت کشيد. خاندان آيت الله حکيم در راه رهايي مردم عراق بيش از ساير سازمان ها و احزاب سياسي قرباني دادند.به رغم همه نافرماني ها و کارشکني ها،شهيد حکيم سرانجام توانست احزاب و گروه هاي مبارز زيادي را وارد مجلس اعلا کرده و آنها را با مبارزات مجلس اعلا هماهنگ و همراه کند. اما،برخي از گروه هاي سياسي وابسته به جريانات بيگانه با عملکرد مجلس اعلا مخالفت کرده و راه مستقلي را در پيش گرفتند.
روزي در ديدار با شهيد حکيم به او گفتم که شما به مجلس اعلا نياز نداريد، شما از مجلس اعلا بزرگ تر هستيد، اين مجلس اعلاست که نيازمند شماست، آقاي حکيم در پاسخ گفت:خير.من اين گونه فکر نمي کنم. من قصد دارم همه احزاب و گروه هاي عراقي را گردهم آورم.اما، به هر حال برخي گروه ها نسبت به عملکرد مجلس اعلا ملاحظاتي داشتند و از همکاري با آن خودداري نمودند. به رغم مخالفت ها و کارشکني ها، بسياري از نمايندگان واقعي مردم عراق و گروه هاي سياسي از جمله نمايندگان عشاير عراق در مجلس اعلا حضور داشتند.

ويژگي هاي آيت الله شهيد سيدمحمدباقر حکيم را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
 

در حقيقت آيت الله شهيد سيدمحمدباقر حکيم چند ويژگي داشت. يکي اينکه عالم و آگاه به مسائل سياسي روزبود،دوم آنکه فرزند مرجع عاليقدر جهان تشيع آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم بود. سوم اينکه مرد عمل و جهاد بود. او فقيهي اصولگرا و مفسر قرآن و مدرس علوم اسلامي بود. مسائل سياسي را شناخته و خوب تحليل مي کرد. افزون بر آنچه گفته شد،آيت الله حکيم نهادينه عمل مي کرد، او همواره با تأسيس مراکز فرهنگي و خدماتي گام برمي داشت، علاوه بر مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، مؤسسه شهيد صدر براي خدمات اجتماعي را تأسيس کرد. براي تشديد مبارزه بر ضد رژيم صدام، تشکيلات نظامي سپاه بدر را به وجود آورد. نيروهاي اين سازمان در مناطق مرزي ايران و عراق و در مناطق آزاد شده داخل عراق مستقر بودند. افزون بر آن دفتردفاع از حقوق بشر را تأسيس کرد. او ضمن اينکه به درجه اجتهاد نايل شده بود و آيت الله العظمي شيخ مرتضي آل ياسين براي او مجوز اجتهاد صادر کرده بود، اما،درعين حال الگوي مجاهدان في سبيل الله بود. هنگامي که رژيم پيشين عراق تعدادي از برادران شهيد آيت الله حکيم و تعدادي از فرزندان خاندان حکيم را اعدام کرد،يکي از بستگان او را به تهران گسيل داشت تا پيام رژيم عراق را به آقاي حکيم ابلاغ کند،که اگر مبارزه را متوقف نکند، تعداد بيشتري از بستگان او را اعدام خواهد کرد،آيت الله سيدمحمدباقر حکيم در پي دريافت اين پيام رژيم با صلابت و مردانگي اعلام کرد که مبارزه را تا سرنگوني رژيم صدام متوقف نخواهد کرد. در پي اين موضع گيري،رژيم پيشين عراق، سيدعلاء حکيم و سيدمحمدحسين حکيم و تعداد ديگري از بستگان خاندان حکيم را اعدام کرد،درپي اعدام دسته ديگري از خاندان حکيم در زندان هاي عراق،آيت الله سيدمحمدباقر حکيم بي درنگ پشت تريبون نماز جمعه تهران رفت، و شعار «هيهات مناالذله» را سر داد، و تأکيد کرد که راه جهاد بر ضد رژيم حزب بعث را تا سرنگوني صدام ادامه خواهد داد.او گفت که اعدام فرزندان خاندان حکيم خللي در ادامه راه او به وجود نخواهد آورد، او همچون امام سجاد(ع) بود که در مجلس عبيدالله ابن زياد در کوفه به او گفت که آيا نمي داني که شهادت در راه خدا، خلق و خوي ماست که خداوند آن را بر ما ارزاني داشته است؟
من بر اين باور بودم که مردم عراق و مسلمانان منطقه شخصيت شهيد سيدمحمدباقرحکيم را نشناخته بودند، مگر پس از شهادت او را شناختند.با شهادت آيت الله حکيم ملت هاي عرب و مسلمانان مرد شجاع و نستوهي را از دست دادند. شهادت او خسارت جبران ناپذيري بر حوزه هاي علميه وارد آورد و مردم عراق رهبر فرزانه اي را از دست دادند.

شهيد حکيم به مردم و کشور کويت توجه خاص و همواره از اين کشور ديدن مي کرد، دلايل اين ديدارها چه بود؟
 

دولت کويت همه ساله از آيت الله سيدمحمدباقرحکيم براي بازديد از آن کشور، و گفت و گو با مسئولان بلند پايه و مردم درباره مسائل سياسي دعوت به عمل آورد و او در ماه هاي مبارک رمضان به کويت مي آمد و با مسئولان اين کشور بحث و تبادل نظر به عمل مي آورد. در پي حمله صدام به کويت ماه اوت 1990ميلادي مردم کويت نسبت به مردم عراق بسيار بدبين شدند،هرچند که مردم عراق نقشي در اين حمله نداشتند،اما،به هر حال اين حمله تأثير رواني منفي بر کويت بر جاي گذاشت. آقاي حکيم در جريان سفر به کويت مي کوشيد اين بدبيني را برطرف نمايد، از مردم عراق دفاع مي کرد، و توانست روابط ملت هاي کويت و عراق را بهبود بخشد. رهبري سايسي کويت تاکنون براي شهيد آيت الله حکيم احترام خاصي قائل بوده است. مسئولان کويت بارها گفته اند که آقاي حکيم روابط دولت عراق و کويت را پيوند زده است،آقاي حکيم روابط دولت عراق و کويت را پيوند زده است، آقاي حکيم هرگاه به کويت مي آمد، در محافل و مجالس اين کشور سخنراني هاي علمي و فرهنگي ايراد مي کرد.شخصيت هاي شيعه و سني در مجالس او شرکت مي کردند. بر اين اساس مردم کويت به او عشق مي ورزند، و او را مجاهدي بزرگ مي نامند. ديدارها و سفرهاي آقاي حکيم به کويت به قدري مفيد و سازنده بود که صدام را به واکنش وا مي داشت،اکنون دولت و مردم کويت از جان و دل از مردم عراق و نظام کنوني اين کشور پشتيباني مي کنند.همه اينها از برکات تلاش هاي شهيد سيدمحمدباقر حکيم است.

تلاش ها و مبارزات شهيد آيت الله حکيم چه نقشي در سرنگوني رژيم صدام داشته است؟
 

شکي نيست که تلاش ها و مبارزات خستگي ناپذير آيت الله حکيم نقشي به سزا در آماده سازي مردم عراق براي قيام همگاني و سرنگوني رژيم صدام داشته است.پس از توقف جنگ ميان ايران و عراق، مبارزات احزاب و گروه هاي عراقي دچار رکود شد، احزاب و سازمان هاي عراقي دچاريأس و سرافکندگي شده بودند،من خيلي از افراد عراقي را مي شناسم که پس از توقف جنگ تحميلي به فعاليت هاي تجاري روي آوردند، برخي ديگرخانه نشيني را انتخاب کردند، چرا که آنها احساس يأس و سرافکندگي کردند، تنها کسي که در صحنه ماند و مبارزه بر ضد رژيم حزب بعث را ادامه داد، آقاي سيدمحمدباقر حکيم بود.
روزي که با او ملاقات داشتم از او پرسيدم که مخالفان عراقي دچار چه سرنوشتي شده اند؟چرا ميدان را خالي کرده اند؟ آن روزها هر خبري را که از رسانه هاي گروهي مي شنيديم، همه از آقاي سيدمحمدباقر حکيم ياد مي کردند. ديگران کجا رفته اند؟ آقاي حکيم در پيچيده ترين شرايط به راه جهاد ادامه مي داد، او همچون استاد شهيد خود سيدمحمدباقر صدر جهاد را تنها راه سرنگوني رژيم حزب بعث مي دانست. زيرا، شهيد صدر در بسياري از سخنراني هايش جهاد را واجب مي دانست.عمليات مسلحانه را تنها راه رهايي مي دانست،اين مجاهدت ها و مبارزه هاي خستگي ناپذيرتأثيربسزايي در سرنگوني صدام داشت.ماهيت رژيم صدام خون آشام بود. البته گسترش آگاهي هاي مردمي و افزايش دامنه عمليات مسلحانه و نيز دخالت هاي بين المللي دست به دست هم داد و رژيم حزب بعث را سرنگون کرد.

چه خاطره اي از شهيد محراب آيت الله حکيم داريد؟
 

من خاطرات زيادي از آقاي حکيم دارم. ما با يکديگر دوست صميمي بوديم. روزي در قم از آقاي حکيم پرسيدند، آيا آقاي مهري را دوست داريد؟ او در جواب گفت: من به آقاي مهري عشق مي ورزم. آقاي حکيم از عاشقان و علاقه مندان اهل بيت(ع) بود. به امام حسين(ع) عشق مي ورزيد. به نيايش و راز و نياز و نمازهاي شبانه علاقه مند بود. به ويژه درماه هاي مبارک رمضان. هرگاه در ماه هاي رمضان به کويت مي آمد،ده روز نيت اقامت مي کرد تا روزه بگيرد. يکي از مأموران امنيتي کويت که از او محافظت مي کرد،از من پرسيد: اين چه طورآدمي است؟ از او پرسيدم: چه شده؟ او گفت: اين سيد نه خوراک دارد و نه خواب؛ محافظان از دست او خسته شده بودند، شب ها به مساجد و حسينيه هاي گوناگون مي رفت، و دعاهاي شب هاي ماه رمضان را بجاي مي آورد.هنگامي که خبر شهادت او را شنيدم، از تحقق آرمان مردم عراق احساس نااميدي کردم، آرزو داشتم آرمان مردم عراق در سايه وجود آقاي حکيم تحقق يابد، من براي او بسيار متأثر شدم و به خاطر فقدان ايشان بيش از آنچه براي فرزندم که به تازگي فوت کرده بود گريه کردم. پس از شنيدن خبر شهادت او به خود گفتم که شهادت آيت الله حکيم در محراب عبادت و در کنار بارگاه حضرت اميرالمؤمنين(ع) تعجب آور نيست، او همواره آرزوي شهادت مي کرد. تعجب آور اين است که آقاي حکيم در رختخواب با مرگ طبيعي بميرد،براي اين مرد مجاهد شابسته نبود در رختخواب بميرد. اين اراده خداوند بود که آقاي حکيم در محراب عبادت به شهادت برسد، او در حالي شهيد شد که روزه دار بود.
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره42-41
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image