گفت و گو با علامه سيدمحمدبحرالعلوم
درآمد
پيوند ميان خاندان حکيم و خاندان بحرالعلوم به پنج قرن پيش بازمي گردد. شايد هر دو خاندان به امام حسن مجتبي(ع) منتسب بوده باشند و به همين خاطر مورخان آگاه از شهيد محراب با نام آيت الله سيدمحمدباقر حکيم سيدحسني ياد مي کردند.علامه سيدمحمدبحرالعلوم از ياران صميمي و نزديک بيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم در اين گفت و گو ويژگي هاي اين خاندان را تشريح مي کند.
حضرتعالي از چه زماني با خاندان آيت العظمي سيدمحسن حکيم آشنا شديد؟
بسم الله الرحمن الرحيم... از شما به خاطر فراهم نمودن زمينه اين گفت و گو تشکر مي کنم. چرا که قرار است درباره برادري عزيز و رفيق راه جهاد، آيت الله سيدمحمدباقر حکيم صحبت کنم.
در پاسخ به پرسش شما درباره روابطم با خاندان حکيم،بايد بگويم که پيوندمان خانوادگي است و به جد بزرگ ما سيد ابراهيم طباطبايي که يکي از نوادگان امام حسن مجتبي(ع) است،بازمي گردد.لذا خاندان بحرالعلوم و خاندان حکيم يک اصل و نسب دارند و آن نسل طباطبايي است.
اين خاندان در قرن اول هجري قمري در عراق موجوديت يافت و تا دوران حکومت امويان ادامه داشت. اما، بسياري از فرزندان اين خاندان به علت ستم و خشونت دستگاه امويان و پس ازآنها دولت عباسيان به ناچار به خارج از سرزمين عراق هجرت کردند ولي، دوباره به سرزمين اصلي شان بازگشتند.جد نخست مان مرحوم سيد ابراهيم طباطبايي،فرزند اسماعيل، فرزند ابراهيم الغمر،فرزند الحسن المثني، فرزند امام حسن مجتبي، فرزند امام علي بن ابيطالب(ع) است،که درکنار مسجد سهيل نزديک مسجد بزرگ کوفه دفن شده است.
خاندان بحرالعلوم و حکيم چهارصدسال پيش از تاريخ اصيل عراق به يکديگر پيوستند، و روابط شان در قرن گذشته هجري، بيش از پيش استحکام يافت.درميان اين دو خاندان افرادي ظاهر شدند که در برابر حمله سربازان انگليس در سال 1914ميلادي براي اشغال عراق ايستادند.مرحوم آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم و آيت الله العظمي سيدمحمدسعيدالحبوبي افتخارجهاد با اشغالگران انگليسي را داشتند.جد من سيدمحمدعلي بحرالعلوم، شخصيت سياسي وقت نيز در سال 1920 افتخار مبارزه و زمينه سازي انقلاب معروف «ثوره العشرين» را داشت که به همين دليل دستگير و به مجازات اعدام محکوم شد ولي، ديري نپاييد که اين حکم به زندان ابد تخفيف يافت. خاندان هاي علمي که به لحاظ نسبي به يک اصل وابسته اند،و درشهرنجف اشرف سکونت دارند، پيوسته در خدمت اهداف ديني و اجتماعي و ملي بوده اند. به همين دليل دو خاندان بحرالعلوم و حکيم نقش بسزايي در شکل گيري ساختار اجتماعي و فرهنگي نجف اشرف داشتند.بنابراين پدرم، مرحوم سيدعلي بحرالعلوم روابط ويژه و برادرانه با امام راحل آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم داشت. اين روابط براساس پيوندهاي ديني و اجتماعي استوار شده بود. پدرم يکي از برجسته ترين شخصيت هايي بود که از مرجعيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم پشتيباني و دفاع مي کرد. و اين حمايت تا آخرحيات آيت الله حکيم ادامه داشت. روابط مستحکم ميان پدران، به مرور زمان به فرزندان انتقال يافت.و من نيز از زمان حيات پدرم با ساير فرزندان آيت الله سيدمحسن حکيم همکاري و روابطي بسيارخوب داشتم.به گونه اي که آيت الله سيدمحسن حکيم،فرزندان مرحوم سيدعلي بحرالعلوم را همچون فرزندان خود مي دانست. در پي اين اظهارنظر،روابط من و ساير برادرانم با بيت آيت الله حکيم گسترش يافت و در بيشتر فعاليت هاي ديني و اجتماعي اين بيت حضورداشتيم.اين روابط که شرح آن از نظرتان گذشت به طور طبيعي باعث شد که روابط و همکاري ميان فرزندان دو خاندان به ويژه ميان من و دو شهيد،سيدمهدي حکيم و شهيد محراب سيدمحمدباقرحکيم نيز برادرانه و صادقانه باشد.
اين روابط دوستانه به طوردقيق به چه سال هايي برمي گردد؟
آن گونه که به ياد دارم روابط دوستانه من با دو برادر شهيد،سيدمهدي حکيم و سيدمحمدباقرحکيم در اواخر دهه چهارم قرن بيستم آغاز شد. و در زمينه فعاليت هاي ديني و اجتماعي با يکديگر همکاري مي کرديم. اين همکاري به مرور زمان گسترش يافت، تا دراواخر دهه پنجم قرن بيستم به روابط کاري و همکاري مشترک تبديل شد. چرا که پس از کودتاي عبدالکريم قاسم در 14ژوئيه سال 1958 تحولات ويرانگري در صحنه سياسي عراق روي داد، که تا پس از دوران حکومت عبدالکريم قاسم ادامه يافت.ارزش هاي ديني و اخلاقي دراين مرحله حساس و سرنوشت ساز در آستانه سرنگوني قرارگرفت.براي رويارويي با اين تحولات به ويژه رويارويي با تهاجم انديشه هاي کمونيستي و سوسياليستي در عراق، دامنه اين روابط و همکاري في مابين ما در دهه ششم قرن بيستم،درحوزه هاي گوناگون و به طرز روز افزون گسترش يافت،تا اينکه رژيم حزب بعث روي کارآمد،و ما را به خارج از عراق پراکنده کرد اما،ديري نپاييد که دوران جدايي و پراکندگي ما از يکديگر سپري و همکاري ما براي نجات ملت عراق و براي رهايي عراق از چنگ رژيم ديکتاتور و مستبد صدام، دوباره در خارج از عراق از سرگرفته شد.
با توجه به شناختي که از خاندان حکيم داريد روابط شهيد محراب با پدرش آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم،فرزندان خود را بسيار خوب تربيت کرد، و زيبا آموزش داد. ايشان نه فقط به عنوان پدر،بلکه مانند يک مربي دلسوز، فرزندانش را تربيت کرد. براي پرورش استعدادهاي فکري فرزندانش اهميتي خاص قائل بود. به طور مثال در حوزه کسب علم و دانش، فرزند ارشدش آيت الله سيد يوسف حکيم، و فرزند پنجم خود سيدمحمدباقرحکيم را به فراگيري علوم خوزوي تشويق کرد. شهيد محراب بر اساس تشويق پدرش، با پشتکاري مثال زدني به فراگيري علوم و معارف اسلامي روي آورد.درنتيجه اين توجهات،آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، فرزندش سيدمحمدباقررا مشاور مخصوص خود قرار داد.
جايگاهي که شهيد صدر براي شهيد محراب قائل بود را ناشي ازچه مي بينيد؟
من به طور دقيق درسال 1957ميلادي با شهيد آيت الله العظمي سيدمحمدباقر صدر آشنا شدم، و ابعاد علمي او را بيش از ابعاد اجتماعي اش شناختم. او در نيمه دهه پنجم قرن گذشته به منظور پيگيري دروس حوزه از شهرکاظمين به حوزه علميه نجف اشرف انتقال يافت.آنگاه ميان آن دو شهيد بزرگوار سيدمحمدباقرصدرو سيدمحمدباقر حکيم روابط دوستانه برقرارشد.با وجودي که من، شهيد سيدمهدي حکيم و سيدمحمدباقر حکيم همکلاسي بوديم،اما، شهيد محراب در زمينه فراگيري دروس علمي به کلاس هاي درس شهيد صدر علاقه مند شد. به نحوي که نشانه هاي شاگردي سيدمحمدباقرحکيم در محضر درس استاد شهيد صدر کاملاً آشکار شده بود. تأثيرافکار و انديشه هاي شهيد صدر بر سيدمحمدباقر حکيم به روشني نمايان بود.به ويژه در مراحلي که شهيد صدر به عنوان يک شخصيت علمي کم نظير و برجسته در حوزه علميه نجف اشرف ظهور کرد.لذا درنتيجه اين پيوند علمي، ميان استاد و شاگرد،دامنه همکاري نيز در حوزه هاي پژوهشي و بحث هاي علمي به ويژه هنگام تأليف کتاب هاي «اقتصاد ما» و «فلسفه ما» گسترش يافت به گونه اي که شهيد صدر در اواخر حيات خود خيلي به شهيد محراب اعتماد داشت.
شما از طرحي که شهيد محراب براي يکپارچگي پيکار نيروهاي مبارز عراقي در دوران صدام ارائه داد. اطلاعات قابل ذکري داريد؟
درحقيقت شهيد محراب تربيت شده مکتب شهيد صدراست.دريک دوره ده ساله پيکار سياسي که با يکديگر همکاري داشتيم،شهيد صدر براي شهيد سيدمحمدباقرحکيم جايگاه سياسي خاصي قايل بود،و اين نشان مي دهد که شهيد صدر در تدوين طرح هاي ديني و سياسي خود تا چه اندازه به شهيد محراب اميدوار بود. بي ترديد مي توان تأکيد کرد که ديدگاه ها و نگرش هاي ديني شهيد صدر از نظر محتوايي و برخورداري از مفاهيم علمي، بر بسياري از طرح ها و انديشه هاي سياسي و ديني و حزبي برتري داشت. و اين ديدگاه ها و نگرش ها را از ساير ديدگاه ها متمايزمي ساخت.به ويژه که طرح ها و ديدگاه هاي شهيد صدردردهه ششم و هفتم قرن گذشته و دراوج تهاجم انديشه هاي کمونيستي و الحادي به عراق مطرح شد، و همه صاحبنظران و کارشناسان را شگفت زده کرد. به هرحال مي توان گفت که شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقر حکيم از انديشه هاي سياسي و فکري مکتب شهيد صدر سيراب شده،و پس از مهاجرت از عراق اين انديشه ها را ترويج کرده است.
به نظر شما تحمل مصائب، مشکلات و توطئه هايي که در دوران پيکار و جهاد شهيد محراب با رژيم جنايتکار صدام برايشان وارد مي شد، چگونه ممکن شد؟
شکي نيست که شهيد محراب پس از خروج از عراق، مدت کوتاهي در سوريه اقامت کرد. چنانچه مي دانيد در سايه فشارهاي صدام، و اوضاع آن مرحله عراق امکان تحرک مطلوب سياسي درآن کشور را نيافت و به جمهوري اسلامي ايران هجرت کرد، و در تهران مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق را تأسيس کرد، و مسئولان ايران به ويژه در دوران حيات امام خميني از او پشتيباني به عمل آوردند.کمک هاي جمهوري اسلامي موجب شد دامنه فعاليت هاي شهيد محراب در صحنه عراق به ويژه در حوزه هاي پيکار نظامي،سياسي،فکري و اجتماعي گسترش يابد.طبيعي است که چنين شخصيت ديني و سياسي که به رياست مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق منصوب گشته،و ازپشتيباني جمهوري اسلامي ايران برخوردارشده با انواع اتهامات ناروا و فشارهاي فزاينده دشمنان روبه رو شود.اين فشارها نه فقط خللي در اراده خستگي ناپذيراو به وجود نياورد،و او را از ميدان پيکار سياسي در عراق دور نکرد،بلکه به او انگيزه داد تا پيکار را با تلاش بي وقفه و با گام هاي استوار به منظور سرنگوني صدام ادامه دهد.او به عنوان يک رهبر سياسي،و به عنوان يک فرمانده عملياتي حاضر درصحنه کارزار بر ضد رژيم صدام جنگيد،تا سرانجام ملت مظلوم عراق از شر رژيم جنايتکار حزب بعث رهايي يافت.
بي ترديد شهيد محراب سيدمحمدباقر حکيم همراه با برادرش حجت الاسلام سيدعبدالعزيزحکيم درطول مرحله مبارزه با انواع تهديدها و خطرهاي جدي مواجه شدند،اما،توانستند آن مرحله خطرناک را پشت سربگذارند،و سرانجام در پي سرنگوني صدام و تشکيل دولت وحدت ملي درعراق چشمانشان روشن شد.اما، متأسفانه ديري نپاييد که سيدمحمدباقر حکيم زود هنگام ترورشد و به شهادت رسيد.در حالي که آرامش و ثبات تاکنون به عراق بازنگشته،و اميدهاي شهيد محراب برآورده نشده است.اکنون حجت الاسلام سيدعبدالعزيزحکيم مسئوليت رهبري ملت عراق را برعهده گرفته و اميدواريم وجود او موجب تحکيم پايه هاي جمهوري عراق و سازندگي اين کشور در سايه وفاداري به آرمان هاي شهيد محراب گردد.
به نظرشما،گستردگي و فشردگي برنامه هاي سياسي که شهيد محراب با آن مواجه بود توانست ايشان را از وظايف علمي و پژوهشي که لازمه جايگاه آينده نگرانه مرجعيت مي دانست باز دارد؟
بي ترديد اين يکي از ويژگي هاي شهيد محراب است که از زمان حضور او در عراق پيوسته ملازم او بوده است. او در زمينه پيشبرد حرکت فرهنگي و علمي مسئوليت هاي سنگيني برعهده داشته است. آيت الله سيدمحمدباقرحکيم با همکاري برادران خود،دانشکده اصول دين بغداد را تأسيس کرد، و از اين دانشکده اصول دين بغداد را تأسيس کرد،و از اين دانشکده دهها شخصيت، به مراتب علمي دست يافتند که هم اکنون درمناطق گوناگون جهان به ترويج فرهنگ و دانش ديني اشتغال دارند.اگرچه شهيد محراب در راه فراگيري علوم قرآني گام برداشت،ولي،دامنه گرايش هاي علمي او بسيارگسترده بود. هنگام اقامت درعراق در نشست هاي علمي و فکري شرکت کرد و پس از مهاجرت به ايران رياست مجمع فرهنگي علمي ديني اسلامي را برعهده گرفت.تاکنون دهها عنوان کتاب علمي و فرهنگي و اجتماعي و ديني از سوي اين مجمع منتشرشده و نشان مي دهد که شهيد محراب هيچگاه درحوزه تأليف و نشرکتاب هاي آگاهي بخش سهل انگارو بي تفاوت نبوده است.آثار ارزشمندي که ازاو برجاي مانده چهره درخشان تلاش هاي خستگي ناپذير او در زمينه گسترش علم و دانش در حوزه علميه نجف اشرف و جامعه عراق را نشان مي دهد.
چه ويژگي موجب شد که شهيد محراب بتواند در ايجاد يکپارچگي در ميان مخالفان رژيم صدام و همه جريانات اعم از اسلام گرا و ليبرال و مارکسيست موفق شود؟
در دوره مبارزه و جهاد بر ضد رژيم صدام به وحدت و يکپارچگي نياز داشتيم، ضرورت اقتضا مي کرد که عراقي ها وحدت کلمه داشته باشند و براي مبارزه با رژيم ضد مردمي حزب بعث، همه در يک جبهه سنگر بگيرند.شهيد محراب در همايش هاي سياسي که درلندن و تهران و بيرون برگزار شد،کوشيد تلاش ها و مبارزات احزاب و گروه هاي گوناگون سياسي عراق را که درسرتاسر دنيا پراکنده اند در تشکيلات مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق جاي دهد.شهيد محراب جريانات مبارز عراقي را به چندين همايش سياسي که در تهران برگزارشد،فراخواند.همه نيروها و احزاب مخالف عراقي صرف نظر از گرايش هاي سياسي و افکار مذهبي که داشتند درآن همايش ها حضور يافتند. در واقع گردآوري مخالفان رژيم حزب بعث با اين شکل و با اين روش،کاري بسيار دشوار بود. اما،براي يکپارچگي مبارزه و ايجاد هماهنگي و وحدت ميان گروه هاي فعال چاره ديگري وجود نداشت.
شهيد محراب همواره تأکيد مي کرد که گردآوري همه احزاب و گروه هاي عراقي، صرف نظرازگرايش هاي فکري و فرهنگي و سياسي شان وظيفه ملي ماست.چرا که مبارزه براي رهايي عراق حق مسلم آنهاست،و اين افتخارمنحصر به يک گروه خاص نيست. بنابراين آيت الله سيدمحمدباقر حکيم بيشترين تأثير را در آفرينش وحدت ميان همه جريانات عراقي داشته و در اين راه به موفقيت چشمگيري دست يافت.با وجودي که سياست آشکار جمهوري اسلامي ايران،برپشتيباني از نيروهاي مسلمان استواربود.اما،شهيد محراب توانست در مناسبت هاي متعدد نيروهاي گوناگون مخالف عراقي را پيرامون يک محورگردهم آورده و در ارتباط با مسئله عراق توانست ميزبانان ايراني خود را به قبول مشارکت همه طيف هاي مخالف عراقي درحرکت به سوي سرنگوني رژيم بعثي،متقاعد کند.
تصميم شهيد حکيم براي بازگشت زودهنگام به عراق و واکنش محافل سياسي عراق و منطقه نسبت به اين تصميم ايشان را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
ضرورتي اجتناب ناپذيربود.به همين خاطر سران همه احزاب و گروه هاي اسلامي و ملي، پس از سرنگوني رژيم صدام به ميهن شان بازگشتند.شهيد محراب اولين شخصي بود که اين ابتکارعمل را نشان داد و به عراق بازگشت، تا رسالت و مسئوليت سنگيني را که مدت ها در خارج از عراق و در غربت بردوش مي کشيده،در ميهن خود نهادينه کند.هنگامي که وارد عراق شد، و ديدگاه ها و برنامه هاي خود را براي آينده و سازندگي عراق بيان کرد،بيگانگان و اشغالگران و ساير دشمنان که پايه گذاري انديشه هاي ملي گرايانه و رهنمون ساز را نمي پذيرفتند،و ديدگاه ها و طرح هاي رهايي بخش شهيد محراب را قابل هضم نمي دانستند،توطئه ترور او را برنامه ريزي کردند،تا از دست او خلاص شوند.
در حقيقت آيت الله سيدمحمدباقرحکيم، با صراحت لزوم خروج اشغالگررا مطرح کرد و براي سازندگي کشور برنامه هاي اصيل ارائه داد. بنابراين همه دشمنان احساس خطر کردند، احساس کردند که شهيد محراب برنامه هاي آينده شان را نقش بر آب مي کند، لذا همه دشمنان، اعم از متجاوزان و طاغوتيان و سرسپردگان رژيم سابق که با اشاره دشمنان اشغالگر حرکت مي کنند براي برداشتن شهيد محراب از سر راهشان وارد عمل شده و پس از پايان نماز جمعه روز اول رجب او را در کنار مرقد اميرمؤمنان(ع) به شهادت رساندند.چرا که آنان زود متوجه شدند که سيدمحمدباقر حکيم را برنامه ها و انديشه هايي که ارائه مي کند مي خواهد پرچم اسلام در عراق به اهتزاز درآيد. مي خواهد فرهنگ اصيل اسلامي و ميراث ملي در عراق حاکميت داشته باشد. او معتقد بود که افکار وارداتي هيچ سنخيتي با واقعيت جامعه عراق ندارد.به رغم گذشت پنج سال ازشهادت آيت الله حکيم اکنون شاهد دستاوردهاي انديشه هاي شکوهمند او هستيم که از تفکر اصيل ملت مسلمان عراق جوشيده است.
خبرشهادت رفيق راه و رفيق عمرتان را چگونه دريافت کرديد؟
براي شرکت در مراسم چهلمين روز درگذشت خطيب بزرگ شيخ احمد وائلي از بغداد عازم نجف اشرف بودم. نزديک ورودي شهر نجف، محافظاني که همراهم بودند، متوجه شدند که فضاي شهر به شدت متشنج شده است. پيش از اينکه وارد دفتر کارم بشويم، فرزندان و برخي افراد خانواده گريان از من استقبال کردند. در آن لحظه، احساس کردم اتفاق دردناکي در شهر نجف روي داده است. افراد خانواده در ابتداي امر سعي داشتند،اين خبر را از من پنهان نگه دارند. اما، هنگامي که خبر واقعي را شنيدم، به شدت شوکه شدم. آنگاه کوشيدم خود را به مرقد پاک امام علي بن ابي طالب(ع) برسانم،تا از نزديک در جريان حادثه قرار گيرم. ولي، افراد خانواده و برادران و دوستان از اين تصميم جلوگيري کردند. البته خبراين فاجعه مانند صاعقه اي بود که بر سرم فرود آمد. به ويژه اينکه يک هفته پيش از اين حادثه با يکديگر در دعوت شام مرجع بزرگ آيت الله العظمي سيد محمد سعيد حکيم ديدار کرده بوديم. در آن ديدار توافق کرديم، با توکل بر خداي متعال، در راه سازندگي عراق دست به دست هم داده و ديدگاه هاي خود را عملي کنيم. اين فاجعه ضربه بزرگي بر من وارد آورد، من و شهيد محراب مي توانستيم دوستان راه باشيم، چرا که حدود سي تا چهل سال پيش اين راه را آغاز کرده بوديم، به موازات همکاري با سيدمحمدباقر حکيم با برادر بزرگ تر او مرحوم شهيد سيدمهدي حکيم نيز همکاري کرده ام. مدت ها پيش با همديگر در زندان هاي رژيم حزب بعث زنداني شديم. با همکاري يکديگر در لندن مرکز انجمن اسلامي اهل بيت را تأسيس کرديم. به هرحال اراده خداوند اقتضا کرد که اين دو برادر پيش از من به درجه رفيع شهادت نائل شوند.آرزو دارم سومين نفري باشم که روزي به آن دو شهيد بپيوندم.اين افتخاري است که خداوند ما را در راه اسلام و ميهن به آن مشرف گردانده است.
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره42-41