|
جوان و اُنس با قرآن
-(1 Body)
|
جوان و اُنس با قرآن
Visitor
936
Category:
دنياي فن آوري
جواني، بهترين دوران براي مأنوس شدن با قرآن مجيد است، چنانکه آمده است: «هر کس در حالي که جوان و با ايمان است قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آميخته ميشود». قرائت قرآن در سيره امامان معصوم و بزرگان، ارزش الهي داشته است. امام رضا عليهالسلام شب هنگام در بستر خويش بسيار قرآن تلاوت ميکرد و وقتي که به آيهاي درباره بهشت يا دوزخ ميرسيد، ميگريست، از خدا بهشت ميطلبيد و از دوزخ به او پناه ميبرد. جاذبه قرآن به اندازهاي است که تلاوت آيههايي از آن، زمينه اُنس با همه قرآن را فراهم ميسازد. البته اين اعجاز است که اگر کسي معناي حقيقي سورههاي قرآن را نداند و فقط توانايي تلاوت آن را داشته باشد، به همين مقدار از فيض خدا بهره برد و همين عبادت لفظي، او را به عبادت فکري ميرساند. رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم ميکوشيد مردم از راه تلاوت، با قرآن مأنوس شوند، آن را خوب بفهمند و به فهميدههاي خود عمل کنند. چه خوش است يک شبي بکُشي هوا را به خلوص خواهي ز خدا، خدا را به حضور خواني ورقي ز قرآن فکني در آتش کتب ريا را شود آنکه گاهي بدهند راهي به حضور شاهي چو من گدا را (الهي قشمهاي) در حالات علامه طباطبايي رحمهالله آمده است: «شبهاي ماه رمضان تا صبح بيدار بود، مقداري مطالعه ميکرد و پس به دعا و قرائت قرآن، نماز و دعا ميپرداخت». حضرت امام راحل، روزانه چندين نوبت قرآن ميخواند و در ماه رمضان هر روز 10 جزء آن را تلاوت ميکرد. همه شب تا سحر آن عشقبازان ز شوق دوست چون شمع گدازان کنند اجزاي قرآن را تلاوت به ترتيل و تفکر وز درايت کنند از فکر در آيات قرآن هزاران درد و جان خويش درمان ... خوشا آنان که شب زين دفتر عشق همي خوانند نام دلبر عشق خوشا آنان که هر شب تا سحرگاه بدين خوش نغمه از دل برکشند آه زمخشري در کشاف، از شخصي به نام اصمعي چنين نقل ميکند: از مسجد بصره بيرون آمدم، عربي بياباني به من گفت: از کدام قبيلهاي؟ گفتم: از بني اصمع، گفت: از کجا ميآيي؟ گفتم: از آنجا که سخن خداوند رحمان (قرآن) را ميخوانند (مسجد)، گفت: براي من هم بخوان. من چند آيه از سوره والذاريات را برايش تلاوت کردم تا به آيه «فِي السَّماءِ رزقُکُمْ و ما تُوعَدونَ» رسيدم. مرد گفت: کافي است، آنگاه برخاست، شترش را نحر کرد، گوشت آن را به نيازمندان بخشيد، شمشير و کمانش را شکست، به گوشهاي افکند و رفت. وقتي من (اصمعي) با هارون الرشيد به زيارت خانه خدا رفتيم، هنگام طواف ديدم کسي با صداي آهسته مرا ميخواند، همان مرد عرب بود، پيکرش نحيف و رنگ صورتش پريده مينمود. وقتي مرا ديد، سلام کرد و گفت: بار ديگر همان سوره را برايم بخوان. هنگامي که به همان آيه رسيدم، فرياد کشيد و گفت: ما وعده خداي خود را به خوبي يافتيم، آيا پس از اين هم آيهاي هست! من آيه بعد را خواندم «فَوَربَّ السماء و الاَرض أَنَّه لَحَقٌّ»، مرد ديگربار فرياد کشيد و گفت: به راستي عجيب است، چه کسي خداوند جليل را به خشم آورده است که اينگونه سوگند ياد ميکند، آيا سخن او را باور نکردند که ناگزير قسم خورده است؛ اين جمله را سه بار تکرار کرد، به زمين افتاد و مرغ روحش به سوي ملکوت پرواز کرد.
|
|
|