انقلاب درشيراز به اوتکيه داشت...
قيام 15خرداد آغازنهضت عظيم اسلامي به رهبري امام درشيرازنيز آثار ارزشمندي خود را بر جاي نهادو روحانيون مبارز آن خطه به شکلي جدي وارد ميدان مقابله بارژيم شدند.در اين ميان نقش شهيد آيت الله دستغيب ازبرجستگي خاصي برخوردار است .در اين گفتگو اززبان کسي که خود ازهمان روزها ي نخست درميدان مبارزه بوده،نکات جالبي ازبازتاب اين قيام درشيراز مطرح شده است.
از بازتاب حوادث 15 خرداد در شيراز چه خاطراتي داريد؟
من در سال 42 در چاپخانه كارگر بودم و 19 سال داشتم. قصد داشتم كه مغازهاي احداث كنم و مشغول كار كتاب فروشي و صحافي بشوم. اين مغازه را اوائل خرداد ماه اجاره كردم. در روز 15 خرداد، 6 ماه بود كه مغازه را گرفته بودم و مشغول تداركات آن بودم و افتتاح مغازه ما، در واقع مصادف با جنبش 15 خرداد شد. خوشبختانه مغازه و منزل بنده در مسيري قرار داشت كه كانون انفجار 15 خرداد شيراز بود. منزل ما پشت بازار حاجي بود، يعني يك كوچه مانده به مسجد جامع عتيق كه سنگر مبارزه شهيد آيتالله دستغيب بود. مغازه ما يك كوچه پائينتر از منزل آقاي محلاتي و مجاور منزل برادر ايشان و طبعا مسير عبور ما هم از جلوي مدرسه علميه خان و از جلوي منزل شهيد دستغيب و آقاي محلاتي بود، يعني تا به مغازهمان برسيم، در كانون مبارزات مردمي بودم و تمام آنها را ميديدم و ميشنيدم و در بعضي از قسمتها شريك و سهيم بودم.
در روز 15 خرداد، شيراز مثل اكثر شهرهاي ايران آبستن حوادثي بود. متاسفانه در آن زمان رسانههاي گروهي چنداني در اختيار مردم نبود. افراد كمي راديو داشتند، روزنامهها هم تيراژ زيادي نداشتند و همين رسانهها هم در اختيار دستگاه بود و اخبار زيادي پخش نميشد. بهترين وسيله نقل و انتقال اخبار خود مردم بودند و در راس مردم، روحانيون بودند كه از منبرهايشان به عنوان سنگر در جهت مبارزههاي عقيدتي و سياسي و ... استفاده ميكردند. در ضمن روحانيون، بيشتر اهل اطلاع بودند و اعلاميههايي كه از تهران و قم ميآمد، ابتدا به دست آنها ميرسيد.
قبل از 15 خرداد به خاطر سخنرانيهاي آتشين امام، انتظار حوادثي ميرفت. ايشان به حق و بدون هيچ ترديدي يكي از نوادر انسانهاي نابغه در طول تاريخ اسلام است. بارزترين صفت اين بزرگوار شجاعت بينظيرشان بود كه باعث شد تحركي در تمام اركان اجتماعي، به خصوص در بافت فكري مسلمانان بوجود آيد. سخنان امام باعث تغيير در روش كار منبريها و منبرهاي ما تبديل به سنگرهاي آتش عليه دشمن شد. در اثر اين خطابهها، مردم كه تا آن موقع كاري به سياست نداشتند، چشم و گوششان باز شد و شاه كه تا آن زمان توانسته بود به عنوان يك چهره محبوب در ميان مردم جا باز كند، رسوا شد. او به اماكن مقدسه ميرفت و از اين رفتنها عكس و فيلم تهيه و در بين مردم پخش ميكردند و مردم هم فكر ميكردند كه او شاه شيعه است. صحبتهاي روحانيون مبارز باعث شد كه مردم به حقايق تلخي در مورد شاه پي ببرند و از او و دستگاهش نفرت و انزجار پيدا كنند.
بعد از جريان لوايح ششگانه، روحانيون اين موضوع را براي مردم شكافتند و آنان را از واقعيت اين جريان آگاه كردند. بعد از آن هم با سخنراني امام در روز عاشورا، مردم كم و بيش آماده حركت شدند. در شيراز هم بزرگان اين شهر در حال آماده كردن مردم بودند. در مسجد جامع عتيق، شوري در مردم به وجود آمده بود. آن شبها و روزها مسجد جامع تب عجيبي داشت. مردم به محضر شهيد دستغيب ميآمدند، سئوال ميكردند و انتظار پاسخ داشتند. اين انتظار بالاخره در صبح 15 خرداد براي خيليها به نتيجه رسيد، هر چند نتيجه دردناك بود.
صبح در حدود ساعت 8، از جلوي مدرسه خان كه عبور ميكردم ديدم كم و بيش شلوغ است، يك شلوغي غير عادي، در جلوي خانه شهيد دستغيب خيلي شلوغ است و از حرفهاي مردم فهميدم كه آقايان را دستگير كردهاند، اما موضوع هنوز كاملا براي من روشن نشده بود. مدتي كه گذشت فهميدم آقاي محلاتي و برادر و فرزند شهيد دستغيب را گرفته و به تهران منتقل كردهاند، اما موفق به دستگيري شهيد دستغيب نشدهاند. بعد از مدتي مردم از طرف مدرسه آقا باباخان و دروازه سعدي به طرف چهار راه زند شروع به حركت كردند. من هم همراه جمعيت به راه افتادم و تا فلكه
شهرداري و خيابان انوري و چهار راه شير رفتم. عدهاي از ساواكيها در بين مردم بودند.
حضرت امام در سخنرانيهايشان بر چند نكته تاكيد داشتند: اسرائيل، بهائيت، فساد اجتماعي و اشتباهات و تعمدات سياسي دربار. مردم هم طبعا از طريق روحانيت روي اين مسائل حساس شده بودند، به همين خاطر در طول راه، مغازههاي مشروب فروشي مورد حمله قرار گرفتند. اين مغازهها در شهر زياد بودند. بعد از جريان 15 خرداد، دولت شاه اولين كاري كه كرد، بازسازي اين اماكن بود. مردم از چهار راه شير به طرف سه راه احمدي حركت كردند و اوج درگيري در آنجا بود. هنگامي كه ما رسيديم، مردم ماشين شهرباني را آتش و يك سرهنگ را كتك زده بودند. در اين تظاهرات، زنان هم شركت داشتند. درگيريهايي به صورت پراكنده به وجود آمد و پليس عليه مردم خشونت زيادي را به خرج داد. اين جنگ و گريز تا ساعت 12 ظهر ادامه داشت، اما چون رهبران را گرفته بودند، مردم در بلاتكليفي به سر ميبردند. پليس هم مردم را به پراكنده شدن دعوت ميكرد. سرانجام جمعيت متفرق شدند.
همان شب رژيم دستور داد تمام مساجد شيراز را تعطيل كنند، چون خود رژيم فهميده بود كه بهترين مكاني كه مردم ميتوانند دور هم جمع شوند، مساجد هستند. شب هم دولت اعلام حكومت نظامي كرد. بعد از مدتي فشار علما و مردم بر رژيم براي آزاد كردن علماي زنداني شروع شد تا اينكه اين فشارها نتيجه داد و شهيد دستغيب و آقاي محلاتي و بقيه به شيراز بازگشتند و مبارزه را ادامه دادند.
اشاره كرديد كه در چاپخانه كار ميكرديد. آيا عكس امام در آن زمان موجود بود و بين مردم پخش ميشد؟
در آن زمان عكس امام در شيراز پخش نميشد. تا آنجا كه من اطلاع دارم، اين قضيه دو علت داشت: اول اينكه تجهيزات چاپخانههاي شيراز در آن موقع قابل توجه نبود و دوم اينكه آن شيراز انسجام و برنامهريزي تهران و قم را نداشت، اما بعضي از اعلاميهها به شيراز ميآمد و چاپ ميشد. يادم هست اولين رسالهاي كه از امام به دستم رسيد، به وسيله طلبهاي از قم بود كه يك كيف را پر از رساله كرده و به شيراز آورده بود. اين كار نياز به شجاعت عجيبي داشت، چون در آن زمان جلوي اتوبوسها را ميگرفتند و آنها را بازرسي ميكردند. اكثر عكسها و اطلاعيهها و رسالههايي كه در شيراز به دست مردم ميرسيد، در تهران يا قم چاپ ميشد. مخصوصاً بازاريهاي تهران جسارت عجيبي داشتند، به طوري كه گاهي اوقات عكس امام را در معابر عمومي يا در مغازه شان نصب ميكردند، چون با همديگر وحدت و انسجام خاصي داشتند و قدرت اقتصادي و مالي مملكت دستشان بود. دولت هم اين را ميدانست كه در افتادن با بازار به معناي از بين رفتن اقتصاد مملكت است و لذا در تهران چندان حريف بازاريها نميشد، ولي در شيراز، فشاري كه از لحاظ اعلاميهها بر مردم ميآمد، كمتر از فشاري نبود كه در مركز بر مردم بود، يعني اينجا كسي كه اعلاميه و عكس امام را ميخواست نگه دارد، در حقيقت با جان خودش بازي ميكرد. حروف چاپخانهها هم شناخته بود و اطلاعات راحت ميتوانست تشخيص بدهد كه كدام چاپخانه آن را چاپ كرده است. در تهران و قم گستردگي زياد بود و دست دولت چندان به اينها نميرسيد.
از دلائل ديگر محدود بودن چاپ اعلاميه در شيراز اين بود كه دو سه چاپخانه در شيراز خودشان وابسته به رژيم و در واقع دستگاهي و حكومتي بودند كه مشخص است كه اعلاميهاي در اين مورد چاپ نميكردند. بنده خودم هم در چاپخانه احمدي كار ميكردم و چاپخانه نجابتي هم حروفش شناخته شده بود و به محض چاپ، اطلاعات به سراغش ميآمد. از مديران قديمي چاپخانه آقاي الله ربي در چاپخانه نور، آقاي مصطفوي، آقاي فرهنگ، آقاي مدرس مدير چاپخانه مهرگان هستند كه گمان نميكنم هيچ كدامشان چيزي چاپ كرده باشند. دليلش هم شناخته شده بودن حروف چاپخانهشان بود، مثلا حروف چاپخانه احمدي قديمي بود كه به آن حروف پابلند ميگفتند و عتيقه بود و به محض چاپ، حروف آن توسط اطلاعات شناسايي ميشد.
منبع: ماهنامه شاهد ياران53_54