براي بازكردن گره هاي بي شمار زندگي و تصميم گيري بر سر دو راهي ها، نياز به مهارت حل مساله داريد.
دراين مقاله راه حلهايي براي حل مسائل و معضلات زندگي پيش رويتان مي گذاريم.
گام هاي حل مساله
راه رسيدن بسيار است
براي اينكه اين معادله به تنهايي حل شوند بايد مشكلتان و خودتان را مثل كف دستتان بشناسيد. حالا اگر شناختيد مي توانيد به ترتيب اين شش گام را برداريد و وقتي به گام ششم رسيديد برگرديد و عقب را نگاه كنيد و نتيجه بگيريد كه مشكلتان حل شد يا نه؟
1. مشكل را تعريف كنيد
اينكه من با خانواده ام مشكل دارم و يا اينكه من مشكل شخصيتي دارم، در واقع نه مشكل است و نه قابل حل. مشكل بايد تعريف دقيق داشته باشد. نكته: براي رسيدن به اين تعريف دقيق و اينكه بفهميد اصلاً مشكلتان چي هست، بايد به اين سوال ها درباره مشكلتان جواب بدهيد و جواب ها را بررسي كنيد.
*علت مشكل چيست؟
*چه كساني را درگير كرده؟
*كي به وجود آمده؟
*كجا به وجود آمده؟
*چه تاثيري در زندگي تان داشته؟
2. مشكلات را اولويت بندي كنيد
احتمالاً در مرحله تعريف مشكلات به چند مشكل خواهيم رسيد. مشكلاتي كه سرچشمه همه آنها يك چيز است. دراين مرحله بايد عامل اصلي را شناسايي كنيم و به حل آن بپردازيم. اين طوري مشكلاتمان را اولويت بندي كرده ايم.
نكته 1: وقتي درحال اولويت بندي مشكلات هستيد، حواستان باشد كه زرنگي نكنيد و مشكلات كم اهميت تر را كه ساده تر حل مي شوند، به عنوان مشكل اصلي انتخاب نكنيد. با اين كار فقط صورت مساله را پاك كرده ايد؛ مثلاً اگر بد قول هستيد و كارهاي تان عقب افتاده و درآستانه اخراج هستيد، به جاي اينكه هول هولكي كارها سعي كنيد مشكل اصلي تان را كه بي نظمي است حل كنيد.
نكته 2: دراين مرحله يك كار ديگر هم بايد بكنيد. آن هم اين است كه هر راه حلي به ذهنتان مي رسد را حتي اگر به نظر خيلي هم كار ساز نباشد و خنده دار باشد رديف كنيد. براي رديف كردن راه حل ها هم بهتر است از روش بارش فكري استفاده كنيد؛ يعني چند نفر ازآدم هايي كه با مشكلتان آشنا هستند را جمع كنيد و بگوييد هر راه حلي كه به ذهنشان مي رسد را پيشنهاد بدهند. كيفيت پيشنهادها اصلاً مهم نيست و فقط لازم است كه زياد و خلاقانه باشند.
3. راه حل ها را اولويت بندي كنيد
در اين مرحله بايد راه حل هاي را كه نتيجه بارش ذهني خود و دوستانتان بوده بررسي كنيد تا ببينيد كدامشان براي حل كردن مشكلتان مناسبند.
نكته1: براي اينكه بفهميد كدام راه حل مناسب تر است بايد به اين سوال ها درباره هر راه حل جواب بدهيد و با توجه به مثبت و منفي بودن جواب به آن راه حل نمره بدهيد.
*اين راه حل به مشكل مربوط هست يا نه؟
*مشكل را كلي حل مي كند يا بخشي از آن را؟
*با راه حل هاي ديگر قابل ادغام است؟
*با توجه به شرايط ما قابل اجرا است؟
*هزينه بر است يا نه؟
نكته2:هر كسي مطمئناً مي تواند چند سوال به اين سوال ها اضافه كند. سوال هاي شخصي تان را هم بنويسيد و آنها را هم با راه حل ها بسنجيد. سوال هاي كاملاً شخصي مثل اينكه من اصلاً ازاين راه حل خوشم مي آيد يا نه؟
نكته3: سوال ها كه تمام شد، نمره هر راه حل را مشخص كنيد و راه حل هايي را كه قابل ادغام بودند با هم جمع كنيد. حالا احتمالاً بيشتر از سه راه حل جلوي چشمتان است كه بايد به ترتيب اولويت براي اجرايي كردنشان طرح بريزيد.
4. طرح بريزيد
كار كه به اينجا رسيد شما يك راه حل اصلي داريد كه بايد براي انجامش طرح بريزيد. براي عملي كردن اين راه حل بايد مشاوره و كمك بگيريد.
نكته: وقتي امروز يك راه حل را پيدا كرديد بايد خيلي سريع براي اجرايش برنامه ريزي كنيد، ممكن است اگر دست روي دست بگذاريد شرايطتان تغيير كند و ديگر آن راه حل اجرايي نباشد.
5. اجراي راه حل
در اين مرحله خيلي مهم است كه براي حل مشكلتان طبق طرحي كه ريخته ايد پيش برويد. البته خيلي هم امكان دارد كه راه حل تان در اجرا دچار مشكل شود كه بايد يك جورهايي حلش كنيد.
نكته: مطمئناً هيچ طرحي صد در صد عملي نمي شود. پس اگر فقط توانستيد 50 درصد طرحتان را براي حل مشكل انجام بدهيد، بدانيد كه موفق بوده ايد.
6. بازبيني كنيد
بعد از اينكه طرحتان را اجرايي كرديد بايد برگرديد و ببينيد كه چقدر از مشكلتان حل شده. اگر نتيجه نااميد كننده بود بايد دقت كنيد كه مشكل از راه حلتان بوده يا ازاجراي آن. گاهي ممكن است راه حلي كه در نظر گرفته ايد اصلاً قابليت اجرا نداشته باشد. در اين صورت بايد به يك مرحله قبل برگرديد و بيخود نااميد نشويد.
نكته: گاهي هم در مرحله بازبيني به اين نتيجه مي رسيد كه اصلاً اين راه حل نمي توانسته مشكلتان را حل كنيد. يادتان هست زماني كه راه حل ها را رديف كرديد و اولويت اول را انتخاب كرديد؟ اولويت هاي دوم و سوم را هم كه يادتان هست؟ پس راه حل دوم را انتخاب كنيد. اگر راه حل اول جواب ندهد، مطمئناً راه حل دوم جواب مي دهد . به هر حال هميشه براي برگشتن به مرحله سوم وقت هست.
شناخت مساله
سنگي كه ديوانه اي در چاه انداخته...
اين مهارت در مرحله اول كمك مي كند كه علت و معلول مشكلاتتان را بشناسيد و با آگاهي در مورد اينكه اصلاً اين مشكل را چه كسي به وجود آورده و چه كسي مي تواند حلش كند، به جنگ مشكل برويد. كافي است از ميان چهار گزينه اي كه وجود دارد، نزديك ترين گزينه به مشكلتان را پيدا كنيد.
1. مشكلاتي كه علتش «ديگري» است و «خود» ما بايد حلش كنيم.
مثال: هر كس مي تواند در زندگي شخصي اش يك ليست بلند بالا از مشكلاتي كه ديگران به وجود آورده اند و خودش بايد زحمت حل كردنش را بكشد رديف كند. اما مثال جامع اين مدل مي شود ترافيك.
2. مشكلاتي كه علتش «خود» ما هستيم و «خود» ما هم بايد حلش كنيم.
مثال: براي اينكه به اين نتيجه برسيم كه فلان مشكل را خودمان به وجود آورديم و خودمان هم بايد حلش كنيم، لازم است واقعاً منطقي باشيم. مثالش هم مي شود افت تحصيلي. اگر اوضاع بد نمره هايمان را نيندازيم گردن ابر و باد و مه و خورشيد و فلك، بهتر مي توانيم حلشان كنيم.
3. مشكلاتي كه علتش «ديگري» است و «ديگري» هم بايد حلش كند.
شايد سخت ترين مشكلات همين ها باشند كه ديگران به وجودش آورده اند و ديگران هم بايد حلش كنند. اما نكته اي كه هست اينكه به هر حال خواست ما براي حل مشكل خيلي مهم است و اگر خواست واقعي و جدي ما نباشد، كسي هرگز زحمت حل مشكل ما را به خودش نمي دهد.
مثال: بارزش بچه هاي طلاق هستند. بچه هايي كه پدر و مادرشان علت مشكل هستند و مثلاً مشاورها و روان شناس ها كشاني هستند كه مشكل را حل مي كنند.
4. مشكلاتي كه علتش «خود» ما هستيم و «ديگري» بايد حلش كند.
اينكه مشكلات ما در دسته چهارم باشد اصلاً خوشحال كننده نيست. اين طوري هم نيست كه ما مشكلي را به وجود بياوريم و ديگري حلش كند و بعد ما براي خودمان بچرخيم. احتمالاً به وجود آوردن اين مشكل، مشكلات ديگري را براي ما ايجاد مي كند.
مثال: مي شود كم كاري و بد قولي در محل كار كه ما به وجود مي آوريم و مثلاً همكارمان بايد جبرانش كند.
منبع:نشريه همشهري جوان- ش293