افزايش احساس خودارزشمندي
حجاب، مانند ديگر احکام اسلام، به عنوان نشانه اي از يک مکتب و ايدئولوژي الهي، به زنان و دختران با حجاب، احساس ارزش مندي و افتخار مي دهد. در واقع ايدئولوژي و جهان بيني الهي-يعني داشتن ايمان به خداوند و اين که آغاز و انجام جهان به دست خداست و ما انسان ها بندگان او هستيم و زندگي و مرگ مان براي اوست-به زندگي انسان محتوا و ارزش مي دهد و او را از احساس پوچي و در نتيجه از شکنندگي و بي هويتي خارج مي کند؛ محتوا و ارزشي که براي آن زندگي مي کند و در مقابل تمام مشکلات و سختي ها صبور است.
زنان وقتي با اين تفکر، حجاب و پوشش را برمي گزينند، احساس مي کنند با اين کار به خدا نزديک تر شده اند و مورد نظر و رحمت او هستند. افزون بر اين که با پوشش و حجاب، نزد انسان هاي مؤمن نيز محترم هستند و از جاي گاه ويژه اي به عنوان يک مسلمان معتقد برخوردار هستند و حتي در نظر افراد غير مسلمان نيز به وقار و پاک دامني شناخته مي شوند و احترام خاصي مي يابند. به يقين چنين احساسي براي زن مسلمان و با حجاب، لذت بخش و آرامش دهنده است و باعث مي شود احساس ارزش مندي و احترام کند. در واقع يکي از حکمت هاي حجاب زن، حفظ احترام و شخصيت انساني اوست به همين دليل اسلام به آنان دستور داده است براي حفظ حرمت خود حجاب را مراعات کنند. به مردان نيز دستور داده از نگاه شهوت انگيز و حيواني به زنان، و نيز از هر گونه لذت بري جنسي خارج از دايره ي ازدواج، جداً پرهيز کنند پيامبر اسلام(ص)در حديثي مي فرمايد:
«لا حُرمَهَ لِنساء اَهلِ الذّمِه اَن يُنظَرَ اِلي شُعُورِهِنَ وَ اَيديِهنّ؛ يعني احترامي براي زنان غيرمسلمان نيست تا به موها و دست هايشان نگاه نشود.» بنابراين در فرهنگ اسلام حجاب نوعي احترام به زن و حرمت براي او است که نامحرمان به او ديد حيواني نداشته باشند، ولي اين حرمت براي زن کافر نيست.
اما وقتي زن به دليل ضعف ايمان يا بي اعتقادي با حجاب نيست و در نتيجه از يک منبع آرام بخش بسيار قوي به نام دين محروم است، احساس پوچي و بي ارزشي مي کند؛ زيرا تکيه گاه محکمي براي خود و دليلي براي زندگي نمي يابد. او به ناچار براي رهايي از اين احساس تخريب گر و رسيدن به پاي گاه فکري که بتواند به آن تکيه کند، تلاش مي کند؛ ولي چون پاي گاه منطقي و عقلاني قابل اعتمادي نمي يابد، مي کوشد در صورت توان، با روي آوردن به علم و تحصيل و به دست آوردن مدارج علمي و امثال آن، به زندگي خود معنا بدهد. تجربه ي زندگي غربي نشان داده اين راه حل، موقتي و زودگذر است اما اگر در اين راه موفق نشود و نتواند براي خود پاي گاهي فکري-هر چند در حد ضعيف و ناقص-دست و پا کند، به تدريج دچار احساس بي ارزشي و کم بود شخصيتي و خلاء عاطفي مي شود.
اين حالت در زن باعث مي شود او به هر وسيله اي دست يازد تا خود را از شر اين احساس شکننده نجات دهد؛ اما چون هيچ کمالي در خود نمي بيند تا از راه آن به زندگي خود معنا بدهد از بدن خود کمک مي گيرد و با برهنگي و خودنمايي مي کوشد توجه ديگران را به خود بکشاند تا مورد تحسين آنان قرار گيرد و از اين راه، نياز خود-به مورد توجه بودن-برطرف سازد.
نياز به توجه و احترام که در سلسله مراتب نيازهاي اساسي «مزلو» قرار دارد از نيازهاي مهم عاطفي انسان است. هر انساني نيازمند آن است که در نظر ديگران فردي با لياقت و شايسته باشد و در نتيجه مورد احترام و ستايش آنان قرار گيرد.
مزلو در اين باره مي نويسد:
ارضاي نياز به عزت نفس، به احساساتي از قبيل اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لياقت، کفايت و مفيد بودن در جهان، منتهي مي شود اما بي اعتنايي به اين نيازها موجب احساساتي از قبل حقارت، ضعف و درماندگي مي شود. اين احساسات يا به دل سردي و يأس خواهد انجاميد و يا اين که گرايش هاي روان نژندانه يا جبراني را به وجود خواهد آورد.
بي شک افراط زن در خودآرايي و برهنگي، مي تواند يکي از همين رفتارهاي روان نژندانه به شمار مي آيد که جبراني براي خلاء عاطفي و شخصيتي وي باشد. بنابراين مي توان گفت معمولاً بي حجابي يا بدحجابي، در زنان و دختراني ديده مي شود که از درون تهي هستند و پاي گاه شخصيتي محکمي ندارند. ولي کساني که از ثبات فکري و در نتيجه از ثبات عاطفي برخوردارند، با وقارترند و پوشش مناسب تري دارند. حتي اگر به ميزان پوشش دختران تيزهوش و خلاق آمريکايي در برابر دختران معمولي آنان نگاه کنيم تغيير محسوسي مي بينيم. پس مي توان گفت بي حجابي و برهنگي، از ضعف شخصيت، خود کم بيني و عدم ارضاي صحيح ميل به خودنمايي و نياز به احترام و عزت نفس حکايت دارد، در حالي که حجاب و پوشيدگي اگر هم راه با نگرش و باور ديني باشد، اين خلاء را جبران مي کند.
مطلب ديگر اين که گر چه يکي از عوامل بي بند و باري و افراط زنان در خودنمايي و تبرج، احساس خلاء و کم بود عاطفي است که در آنان به وجود آمده، ولي در اين جا مي توان گفت عکس مطلب هم صحيح است؛ يعني افراط در بدحجابي و نمايش زيبايي هاي جسماني نيز مي تواند عامل احساس حقارت، درماندگي و کم بود عاطفي در زن شود و آن را تشديد کند؛ زيرا آسيب هاي اجتماعي که از اين راه متوجه زن مي گردد، باعث مي شود که آنان داراي شخصيتي متزلزل و وابسته شوند؛ شخصيتي که به خواسته هاي مردان هرزه وابسته است. مرداني که محبت و علاقه شان حقيقي نيست و فقط به دنبال ارضاي غرايز حيواني خود هستند و به چيزي جز بهره کشي جنسي نمي انديشند و حاضرند براي ارضاي اين غرايز، تمام شرف و شخصيت زن را قرباني کنند. آيا خفتي از اين بالاتر براي زن وجود دارد که تمام ارزش و سرمايه ي خود را به طور رايگان در اختيار مردان حيوان صفتي قرار دهد که يا براي ارضاي غرايز شهواني خود اظهار دوستي مي کنند يا براي رسيدن به پول و ثروت از زيبايي زنان بهره مي برند؛ چنان که يکي از نويسندگان عرب مي گويد:
زن امروزي به حدي از بيگانگي و خودباختگي رسيده که روح و جسم او در اختيار ديگران است. او اختياري حتي بر جسمش ندارد که به ميل خود به آن بپردازد بلکه بايد ببيند مُد از او چه مي خواهد و پسند مشتريان در چيست و اربابان سرمايه دار مُد در پاريس يا نيويورک چه چيزي را مناسب با تن او مي دانند.
هم چنين مهاتماگاندي رهبر آزادي خواه هند گويد:
اي زنان!اگر آرايش کردن شما تنها به منظور جلب توجه شهوت مردان است، از اين کار خود جداً خودداري کنيد و زيرا بار چنين خفتي نرويد.
با اين فرض مي توان تصور کرد که وقتي دختران و زنان بدحجاب متوجه اين بي حرمتي ها مي شوند عميقاً دچار عذاب روحي مي شوند و از اين که چنين خيانتي به آنان شده خشم گين و ناراحت مي گردند. خانم سيمون دويووار دانش مند و حقوق دان معروف فرانسوي مي نويسد:
دختران جوان دوست دارند مردان خود آن ها را بخواهند، نه برقراري رابطه ي جنسي با آنان را؛ لذا نگاه هاي مردان در عين اين که آن ها را مي ستايد، آزار هم مي دهد هوس مذکر به همان اندازه که تحسين است توهين است دختران طبيعتاً اگر احساس کنند مردان به بدن آن ها نظر جنسي دارند سعي مي کنند خود را بپوشانند؛ شرم و حيا از همين جا معلوم مي شود.
ويليام جيمز روان شناس معروف آمريکايي نيز مي نويسد:
زنان دريافتند که دست و دل بازي مايه ي طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند. از پيامدهاي ديگر روابط آزاد، کاهش سطح مشارکت اجتماعي و علمي زنان است. توجه به آرايش و سرگرم شدن زنان به روابط ناصحيح و پوشش هاي ناهنجار، آنان را نه تنها از اهداف تکاملي که خداوند برايشان آفريده باز مي دارد بلکه باعث پايين آمدن کيفيت وظايف مادري و همسري، و هم چنين کاهش سطح مشارکت پذيري زنان مي شود. براي نمونه، امروزه سطح مشارکت پذيري زنان آمريکا که افتخار ليبرال دموکراسي غرب است، در تمام سطوح علمي، آموزشي، پژوهشي، سياسي و اجتماعي بسيار پايين است. بالاترين ميزان مشارکت آنان در عالي ترين سطح علمي و اجتماعي چهارده درصد و در عرصه ي سياسي کم تر از ده درصد است. بيش ترين آمار مشارکت آن ها، در امور خدماتي، سرگرمي و ايجاد منبع درآمدي از راه نيازهاي جنسي است.
شايد يکي از علل شيوع هيستري در بين زنان اين است که مي خواهند از راه بدن نمايي و جلب توجه جنس مخالف براي خود پاي گاه شخصيتي بنا کنند و موفق نمي گردند. علت بالا بودن خودکشي بين زنان تحصيل کرده ي غربي هم همين است.
علم و پيش رفت هاي علمي، نتوانسته خلاء عاطفي و کم بود شخصيت آن ها را پر کند و از طرفي جلوه هاي جسماني آن ها هم ارزش عرضه کردن خود را از دست داده پس چاره اي جز خودکشي براي آن ها باقي نگذاشته است.
اوضاع غم انگيز زنان در غرب که به دليل آزادي هاي بي حد و حصر در نمايش اعضاي جنسي و شهوتي، هر روز ابعاد گسترده تري مي يابد، گوياي همين مطلب است. در گزارشي که يکي از نويسندگان معاصر از زندگي زنان از جوامع غربي دارد آمده است:
آزادي زنان در پوشيدن هر گونه لباس و آرايش ظاهري و هر نوع معاشرت با هر مردي و دل بستن به ظواهر دل فريب و مهيج و لذايذ کوتاه مدت اين روش ها-که دختران بي تجربه و فاقد اعتقادات مذهبي را به سرعت جذب مي کند-نه تنها نتايج ارزش مندي براي زنان نداشته بلکه برعکس، آنان را بيش از پيش حقير نموده و احساسات آنان را جريحه دار ساخته است؛ زيرا در اين روابط زنان به علت عميق تر بودن احساسات عاطفي به مراتب بيش تر از مردان از قطع ارتباط و جدايي ها، که بيش تر از جانب مردان و پسران صورت مي گيرد صدمه ي روحي مي بينند و اغلب به گروه هاي ظاهراً مذهبي مسيحي که فقط به پول فکر مي کنند پناه مي برند.
بنابراين، بدحجابي و بدن نمايي زنان نه تنها به آن ها احساس ارزش مندي و عزت نفس نمي دهد بلکه به خلا عاطفي و کم بود شخصيتي آنان مي افزايد و اندک اندک آن ها را دچار اضطراب و افسردگي مي کند و در نتيجه سلامت رواني شان را به مخاطره مي اندازد.
محافظت از عواطف انساني زن
از تفاوت هاي آشکار بين زن و مرد، تفاوت در ميزان عواطف و احساسات است. خداوند متعال احساسات و عواطف زن را قوي تر و متنوع تر از مرد قرار داده است. نقش اين عواطف در زندگي انسان بسيار مهم و حياتي است به طوري که بدون آن ادامه ي زندگي ناممکن مي شود. اين نقش مي تواند از دو جهت باشد نخست اين که منبع مهم و عامل اصلي آرامش و سکون در زندگي زناشويي است، چنان که قرآن کريم مي فرمايد:«و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنو اليها و جعل بينکم موده و رحمه؛ و از نشانه هاي او اين که همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در کنار آنان آرامش يابيد و در ميان تان مودت و رحمت قرار داد.»
بنابراين وجود عاطفه و احساسات در زندگي زن و مرد، عامل اصلي کشش و پيوند بين آن هاست که منبع اصلي آن را خداوند در وجود زن قرار داده است اين عواطف قوي، سبب ايجاد عشق و به تعبير قرآن، مودت مي شود و همين عشق است که به زندگي انسان حيات و تازگي مي بخشد. البته روشن است که اين کشش و تمايل شديد زن و مرد به يک ديگر غير از کشش غريزي و جنسي است و آن نيازي رواني و عاطفي است که آن ها به يک ديگر دارند و در سايه ي آن آرامش مي يابند. در روايتي از امام صادق (ع)آمده است که خداوند پس از آفرينش آدم، حوا را آفريد. آدم پس از آگاهي از آفرينش حوا از پروردگار پرسيد اين کيست که قرب و نگاه به او مايه ي انس من مي شود؟خداوند فرمود:
اين بنده ي من حوا است. آيا دوست داري که با تو بوده و مايه ي انس تو شود و با تو سخن بگويد و پيرو تو باشد؟آدم گفت:«آري پروردگارا تا زنده ام سپاس تو بر من لازم است آن گاه خداوند فرمود:از من او را خواست گاري کن چون صلاحيت همسري تو را از نظر تأمين شهوت نيز دارد و خداوند شهوت جنسي را به او بخشيد.
از اين روايت مشخص مي شود که منشا گرايش او به زن و آرميدن مرد در سايه ي انس به زن، مودت و رحمتي است که خداوند بين آن ها قرارداده است. اين مودت و انس پيش از ظهور غرايز شهوت جنسي هم در آدم بوده زيرا جريان غريزه بعداً مطرح شد بنابراين اگر قرآن مودت و عشق بين زن و شوهر را از نشانه هاي قدرت خدا مي داند به دليل اهميت آن است و همان طور که گفتيم اين مودت غير از گرايش غريزي نر به ماده است که در حيوانات هم وجود دارد.
دومين نقش مهم عواطف در زن، مسئوليت مادري است که آفرينش بر عهده ي او قرار داده است. مادر شدن که از بزرگ ترين و عالي ترين افتخارات زن است تعيين کننده ي نقش اساسي عاطفه در وجود اوست.
قرآن از استعداد شگفت انگز توليد مثل زن به «قرار مکين»،(=قرار گاه مطمئن)تعبير مي کند اين استعداد زماني مي تواند فعليت يابد که روح و روان زن سرشار از عاطفه باشد؛ زيرا عواطف معجزه آساي زن است که سبب به وجود آمدن انگيزه ي مادر شدن و پرورش فرزند مي شود و در يک کلمه، رمز بقاي نسل انساني است. در واقع زن با تربيت فرزندان، عواطف انساني را به آن ها منتقل مي کند. عواطفي که جامعه ي انساني سخت به آن نيازمند است و تمام معصيت ها و مشکلات دنياي کنوني از کم بود آن چشمه مي گيرد.
البته مهم اين است که بدانيم چگونه بايد از اين منبع بسيار با ارزش حفاظت کرد و در رشد و گسترش آن کوشيد تا خرابي و فساد در آن راه نيابد و نسل بشري متضرر نگردد؟ اسلام يکي از راه هاي آن را واجب کردن حجاب مي داند که بهترين راه براي حفظ و بقاي عواطف و احساسات باارزش و انساني زن محسوب مي شود؛ عواطفي که اگر در او نابود شود نه تنها هسته ي رواني اش را تهديد مي کند و او را دچار مشکلات رواني حاد مي سازد، بلکه جامعه ي انساني را نيز به نابودي مي کشاند.
استاد بزرگ وار حضرت آيت الله جوادي آملي در اين مورد سخن جامعي دارد:
اسلام زن را در سايه ي حجاب و ساير فضائل به صحنه مي آورد تا معلم عاطفه، رقت، درمان، لطف، صفا، وفا و مانند آن شود و دنياي کنوني، حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان لعبه به بازار بيايد و غريزه را تأمين کند. زن وقتي با سرمايه ي غريزه به جامعه آمد، ديگر معلم عاطفه نيست؛ فرمان شهوت مي دهد نه دستور گذشت و لذا در غرب مي بينيد که کم تر اثري از رحم و شفقت هست و آن چه حاکم است قدرت است و کشورهاي ضعيف حق حيات ندارند. مردم محروم به هيچ وجه حق زندگي ندارند. آنان که سرنشيناني به کمک سفينه ها به فضاي دور مي فرستند اما نزديک ترين محيط از ستم و قهر آنان مي سوزد سرّش در آن است که زن منهاي عاطفه دستور غريزه و شهوت مي دهد و شهوت جز کوري و کري چيزي به هم راه ندارد. اما زن به علاوه ي حجاب دستور عاطفه مي دهد و عاطفه است که بنيان مرصوص را نگه مي دارد؛ اين بنيان مرصوص به عنوان يک کاخ سربي است؛ هرگز نمي شود کاخي ساخت همه اش از آهن و سنگ سخت باشد، بلکه يک ملات نرم نيز لازم است تا سنگ هاي سرد و سخت و آهن هاي متصلب را در آغوش خود جا بدهد. زن مظهر عواطف و احساسات است و اگر عاطفه را از جامعه گرفتيد مثل آن است که اين ملات ها را از لابه لاي اين ديوارها و آجرها و سنگ ها برداشته ايد که رفتن اين ملات ها همان و سقوط آن قصر همان. لذا اسلام اصرار دارد که زن با حجاب در جامعه بيايد يعني بايد که درس عفت و عاطفه بدهد نه اين که بيايد درس شهوت و غريزه بياموزاند. اين که ديده مي شود دنياي استکبار تلاش و کوشش مي کند که از غريزه ي شهوت مدد بگيرد براي آن است که مي خواهد اين ملات نرم را از جا درآورد و اين بنيان مرصوص را فرسوده کند. تلاش و کوشش اسلام اين است که اين ملات را در همان جدار به اسم حجاب حفظ کند تا اين بنيان مرصوص سالم بماند و اگر دستور عاطفه مي دهد براي آن است که در جاي خود قرار گرفته است و اگر از جاي خود به در آيد ملعبه مي شود، چه اين که آزمون غرب کاملاً آن را نشان داده است.
بنابراين اگر زنان حجاب و پوشش نداشته باشند و در مقابل مردان حريم خود را حفظ نکنند به مرور زمان به موجودات سرد و بي عاطفه تبديل مي شوند که نه تنها از رسيدن به کمال و شکوفايي انساني باز مي مانند بلکه دچارمشکلات روحي و رواني جبران ناپذيري خواهند شد. افزون بر اين که تمام جامعه را نيز به ورطه ي نابودي مي کشانند.
پي نوشت:
1ـ عبدالعلي ابن جمعه الحويزي، تفسير نورالثقلين،ج3.،ص590.
2ـ عبدالله جوادي آملي، زن در آيينه جلال و جمال،ص426.
3.worthiessness
4ـ آبراهام مزلو، انگيزش و هيجان، احمد رضواني،ص82.
5ـ احمد صبور اردوبادي، آيين بهزيستي، ص158.
6-Beauvoir,SD
7ـ سيمون دوبووار،جنس دوم، حسين مهري،ص56.
8-James,w
9ـ به نقل از ويل دورانت، لذات فلسفه، عباس زرياب، ص129.
10-Hysteria
11ـ سيد رضا پاک نژاد، اولين دانش گاه و آخرين پيامبر،ج11،ص187-193
12ـ همان،ص225.
13ـ منوچهر دببر سياقي، در غرب چه مي گذرد،ص31.
14ـ روم، آيه21.
15ـ ابي جعفر محمد بن عي الصدوق، علل الشرايع، ص30.
16ـ مؤمنون، آيه 13.
17ـ عبدالله جوادي آملي، زن در آيينه جلال و جمال،ص372.
منبع:نشريه پيام زن، شماره 218