همه ما انسان ها در پي يافتن خوشبختي هستيم و خواهان آنيم تا بالاخره روزي آن را به دست آوريم. اغلب ما بر اين باوريم که مؤظف هستيم تا حد امکان خوشبخت باشيم و در واقع وظيفه داريم به اين مرحله برسيم اما خوشبختي چيزي بيش از يک تعهد و تمايل شخصي و فراتر از يک تکليف اخلاقي است. مي توان گفت هيچ تعريف خاصي از خوشبختي نمي توان ارائه داد و اين ممکن است عجيب به نظر برسد. اما اگر بيشتر دقت کنيم مي بينيم شايد چندان هم عجيب نباشد زيرا اغلب جدي گرفتن و مهم دانستن هر موضوعي منوط به ارائه تعاريف و مقياس ها و آمار و ارقام است؛ حال آنکه بيشتر امور با اهميت زندگي را نمي توان به طور دقيق تعريف يا اندازه گيري کرد. به عنوان مثال آيا ما مي توانيم عشق، دوستي يا شايستگي را اندازه گيري يا تعريف کنيم؟
البته خوشبختي را مي توان خوش شانسي، برخورداري از اقبال، لذت بردن، خوش بودن، خشنودي، داشتن رضايت خاطر و... دانست اما آيا فکر مي کنيد اين تعاريف به فهم بهتر ما از احساس خوشبختي کمک زيادي خواهد کرد؟ مشکل زماني آغاز مي شود که بيشتر افراد براي خشنود شدن در انتظار واقعه اي خارق العاده و شادي آور هستند، اما مي توان گفت تا زماني که اتفاق بدي پيش نيامده، احساس خوشبختي کنيم.
سختي هاي زندگي را بپذيريد
هيچ کدام از انسان ها تحمل سختي ها و رنج ها را دوست ندارند و هميشه سعي و تلاش در دوري گزيدن از آنها را دارند اما همانگونه که همه ما تجربه کرده ايم زندگي بدون درد و رنج امکان پذير نيست و همه ما در دوره هايي از زندگي خود بايد متحمل سختي هاي گوناگوني شويم، اما تنش و تحمل سختي ها براي رشد انسان امري ضروري است. در واقع هرچه بيشتر ياد بگيريم که از ناملايمات و سختي ها درس بگيريم، بيشتر به معناي واقعي زندگي پي مي بريم و بيشتر قدر خوشي ها و لحظات شادي را درمي يابيم. البته لازمه زندگي، بهره بردن از شادي ها و نعمات گوناگون و همچنين تحمل سختي هاست ولي در اين ميان رعايت اعتدال نيز بسيار مهم است.
کليد اصلي خوشبختي
يکي از مهم ترين نکات درباره خوشبختي، حسي است که بايد هر کس خود، آن را تجربه کند؛ در واقع بايد از درون وجود خود احساس خوشبختي کنيم و يکي از مهم ترين عوامل براي داشتن احساسي خوب، توأم با آرامش، شکرگزار بودن است زيرا شاکر بودن کليد شادماني است و هر قدر ما نسبت به داشته ها و نعمت هاي خود بي اعتناتر باشيم از ميزان خوشبختي مان نيز کمتر مي شود.
متأسفانه همه ما تنها هنگامي قدر نعمت هاي خود را مي دانيم که آنها را از دست مي دهيم. اما شکر گزار بودن يکي از عوامل اصلي و مهم خوشبختي است. براي اينکه بتوانيم قدر نعمت هاي کنوني خود را بدانيم بهتر است سطح توقعات و انتظارات خود را پايين بياوريم. همه انسان ها بايد بياموزند که چگونه با رنج ناشي از ناموفقيت ها رو به رو شوند. مثلاً اگر رسيدن به شغل مورد علاقه تان را در نظر بگيريد، بسياري از افراد مي گويند در صورت شکست، فرد بايد بتواند بگويد « درست است که خيلي مايل بودم اين شغل را به دست آورم اما حتماً توانايي برخورد با اين شکست را دارم؛ البته حتماً در آينده مي توانم کار بهتري هم پيدا کنم».
يکي از فايده هاي نداشتن توقعات و انتظارات بيجا، برخوردار بودن از ديدگاه مثبت است که مي تواند لازمه خوشبختي نيز باشد. انتظار و توقع براي رسيدن به آنچه مي خواهيم، نه تنها نشانه ديدگاه مثبت نيست بلکه نشان مي دهد فرد نمي تواند احساس خوبي داشته باشد و به دنبال آن نيز خوشبخت باشد. خوشبختي را مي توان تقريباً تحت هر شرايط و اوضاع و احوالي به دست آورد؛ به شرط آنکه زندگي داراي هدف و معنا باشد.
هر شخص با توجه به نوع ديدگاه خود مي تواند به زندگي اش معنا و هدف خاصي ببخشد که مطابق آن هم در مسيري که انتخاب مي کند گام بردارد اما اگر هدف نداشته باشد نمي تواند از لحظات خود لذت ببرد و در نتيجه احساس خوشبختي هم نخواهد کرد. در واقع خوشبختي براي زندگي انسان مهم است اما اگر آن را مهم ترين ارزش براي خود تلقي کنيد هرگز به آن دست نمي يابيد؛ خوشبختي هنگامي قابل دسترس تر خواهد بود که به عنوان هدف نهايي و تنها مقصود شما از زندگي نباشد.
مقابله با آفات خوشبختي
چگونه مي توانيم بدانيم که شخص خوشبختي هستيم؟ شايد ابتدا پاسخ به اين سؤال آسان به نظر برسد؛ به اين ترتيب که بگوييم هر لحظه اي که احساس خوشبختي مي کنيم خوشبخت هستيم اما اين راه حلي دقيق و ميزان مناسبي براي ارزشيابي خوشبختي خود نيست. ولي اگر فقط احساس ما نمي تواند تعيين کننده ميزان خوشبختي مان باشد، پس چه چيزي ديگري را مي توان نام برد و معيار خوشبختي دانست؟ پاسخ اکثريت افراد به اين سؤال، مقايسه خود با ديگران است و اين مقايسه اغلب با کساني است که تصور مي کنند از آنها خوشبخت ترند.
به عنوان مثال وعده زيادي زندگي خود را با افراد مشهور مقايسه مي کنند و بر خوشبختي فرضي يا واقعي آنها غبطه مي خورند. اين يک اشتباه معمول و فراگير است که از دور افرادي را که در واقع خوشبخت نيستند، خوشبخت فرض کنيم و در نتيجه حسرت بخوريم. اما اگر ما متوجه مي شديم زندگي افرادي که خوشبختي خود را با آنها مقايسه مي کنيم هم توأم با درد و رنجي است که ما از آن آگاهي نداريم، مسلماً هرگز خود را با آنها مقايسه نمي کرديم و به حال آنها غبطه نمي خورديم.
يکي ديگر از ويژگي هاي ما انسان ها که از بزرگ ترين آفت هاي خوشبختي نيز به حساب مي آيد، تمرکز بر کاستي ها و کمبودهاست. اما بايد اين را به خاطر داشته باشيم که با اين کار حق لذت بردن از زندگي را از خود سلب مي کنيم زيرا هيچ زندگي بدون کم و کاستي و هيچ انساني نيز بدون ايراد نيست پس ساختن ذهن به سوي کمبودها باعث مي شود نتوانيم از آنچه داريم خشنود باشيم.
يکي ديگر از موانع بر سر راه خوشبختي، يکسان دانستن خوشبختي با موفقيت است؛ به عبارت ديگر پيروي از اين خيال باطل است که موفقيت همان خوشبختي است و اين دو معادل همديگر هستند اما اگر از اين لحاظ خواهان موفقيت باشيم که موجب خوشبختي ما شود و خوشبختي خود را نيز وابسته به آن بدانيم و اگر تصور کنيم که خوشبختي بستگي به ميزان درآمد و شهرت و تأييد مردم دارد، دچار اشتباه بزرگي شده ايم زيرا اين تفکر اصلاً صحيح نيست و باعث خوشبختي ما نيز نمي شود. در واقع همين که براي احساس برخورداري از خوشبختي و شادماني خود شرط و شروط خاصي تعيين کرده و آن را در گروي رسيدن به هدفي ديگر بدانيم، مطمئناً هيچ گاه هم نمي توانيم احساس خوشبختي کنيم، زيرا هميشه چيزي هست که خواهان رسيدن به آنيم و خواسته هايمان نيز هيچ گاه تمامي ندارد. يکي ديگر از اشتباهاتي که معمولاً هنگام تعريف خوشبختي مي شود اين است که بعضي آن را مترادف خوشگذراني مي دانند، حال آنکه بايد به اين نکته توجه داشت که خوشگذراني امري است موقتي و زودگذر اما خوشبختي حالتي است پايدار؛ به اين معنا که خوشگذراني و تفريحات مختلف مختص زمان حال است، در صورتي که خوشبختي علاوه بر زمان حال به آينده نيز مربوط مي شود. البته خوشگذراني و داشتن تفريح و سرگرمي اگر با درک درست و صحيح انجام شود، مي تواند در ايجاد خوشبختي و داشتن رفاه و آسايش بيشتر مؤثر باشد در غير اين صورت مي تواند از آفات خوشبختي به حساب آيد.
در واقع داشتن درک درستي از خوشگذراني يکي از مهم ترين راه هاي خوب زندگي کردن و در پي آن سلامت و آسايش بيشتر است زيرا باعث بهتر سپري شدن اوقات ما و هدايت آن در مسير درست مي شود. اما يکي ديگر از نتايج يکسان دانستن خوشگذراني با خوشبختي؛ داشتن اين باور است که اگر بخواهيم خوشبخت باشيم بايد از رنج کشيدن به دور باشيم؛ در نتيجه بر پايه اين تفکر غلط، بسياري از افراد از اموري که باعث درگيري بيشتر و تحمل رنج و سختي و تعهد مي شوند، دوري مي کنند، با اين استدلال که مي خواهند با مشکلات کمتري مواجه باشند اما اين اصلاً درست نيست که فکر کنيم براي خوب زندگي کردن بايد هيچ رنج و سختي اي متحمل نشد بلکه لازمه رسيدن به زندگي بهتر طي مراحلي است که گاه سخت و رنج آور نيز هست. حال تصميم با خود افراد است که آيا مي خواهند تا حد امکان زندگي شان عاري از درد و رنج باشد يا ترجيح مي دهند با تحمل کمي درد و رنج، از آينده اي پربارتر و بهتر برخوردار باشند.
منبع:کوچه ما، شماره 11