جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
روحاني سياستمدار
-(7 Body) 
روحاني سياستمدار
Visitor 1067
Category: دنياي فن آوري

مروري بر پيشينه ي علمي و مبارزاتي شهيد عارف الحسيني در گفتگو با حجت الاسلام سيد رضا برقعي مدرس
درآمد
 

سلوك فردي شهيد عارف الحسيني در دوران تحصيل و اساتيدي كه ايشان از آنها بهره برده و تاثير پذيرفته است ، معمولا چندان مورد توجه واقع نشده است. در اين گفتگو در كنار اشاره به ويژگي هاي فردي شهيد به اين نكته نيز پرداخته شده است.

از كي و چگونه با سيد شهيد آشنا شديد و ايشان را به چه ويژگي هائي شناختيد؟
 

سال 46 بود ، من در مدرسه فيضيه سخنراني اي كردم كه به علت موقعيت و شرايط خاصي ، آن سخنراني اهميت خاصي پيدا كرد. رژيم تصميم گرفت مرا دستگير كند ، ولي با كمك طلاب توانستم از آن مجلس فرار كنم و نتوانستند دستگيرم كنند. بعد از آنجا با توصيه بعضي از بزرگان و همراهي مادي و معنوي ، مرا به نجف فرستادند تا دستگير نشوم. وقتي به نجف رفتم ، آنجا هم از طلاب ايراني و هم غير ايراني ، شلوغ بود. مدارس هم محدود بودند و ما به مدرسه دور افتاده اي رفتيم. مدتي كه آنجا بودم ، مدرسه تازه سازي تاسيس شد به نام مدرسه بُشريه. اين مدرسه با بودجه اي كه مرحوم سيد علي بشر كه در كويت بودند ، به ارث گذاشته بودند ، به وسيله پسرانشان ساخته شد. نمي دانم افرادي كه اسم نوشته بودند ، با قرعه در آن مدرسه پذيرفته شدند يا به شكل ديگري ، ولي به هر حال شانس ما زد و توانستيم در آن مدرسه حجره بگيريم و در آنجا بود كه با آقاي سيد عارف الحسيني آشنا شديم. آقاي شيخ بشير نجفي هم كه الان از مراجع هستند ، در آن مدرسه بودند. در آن مدرسه بيشتر طلاب ، عرب زبان بودند ، اما در حدي كه يادم هست ، سه يا چهار ايراني و چند نفر از آقايان پاكستاني هم بودند. به هر حال در آنجا بود كه ما با ايشان بسيار مانوس شديم.
يكي از خصوصياتي كه باعث شد خيلي با هم رفيق شويم، هم شكل بودن ما بود. ما دو نفر به شدت به هم شبيه بوديم ، به طوري كه يادم هست به يكي از مسافرت هاي داخل عراق كه مي خواستم بروم و اقامت نداشتم ، اقامت آقاي عارف الحسيني را گرفتم و در جاهائي كه مدارك را بررسي مي كنند‌، آنها را ارائه دادم. عكس ايشان با من آن طور نبود كه راحت تمايز داده شود و مشكلي هم برايم پيش نيامد.

در آن مقطع ايشان چقدر درس خوانده بود؟
 

يادم هست كه ايشان در حد رسائل و مكاسب بودند، ولي درس لمعه شهيد مدني هم مي رفتند.
ظاهرا ايشان رابطه بسيار صميمي و خوبي با شهيد مدني داشتند.
اصلا شهيد مدني طبيعتي داشتند كه هر كس با ايشان رابطه اعم از درسي ، سئوال و پاسخ ، سلام و عليك عادي داشت ، او را به شدت به خودشان جذب مي كردند. من غير از درس در جاي ديگري نديدم كه شهيد عارف با شهيد مدني باشد ، ولي شهيد مدني اين خصلت را داشتند. يادم هست آقاي عارف الحسيني براي زيارت سفري به ايران آمدند.

چه موقع؟
 

همان دوره اي كه من در نجف بودم. يكي از دوستان من به نام آسيد اسدالله موسوي در بيت امام در جماران و از رفقاي خيلي قديمي من بود و بعد هم شهيد شد. من وقتي به نجف مشرف شدم ، ايشان براي من پيغام داد كه تحريرالوسيله امام را براي من بفرست. من هم درصدد بودم كه كسي به ايران مي آيد ، بدهم اينها را ببرد. من مي خواستم هم شهيد سيد عارف را با طلبه خوبي در قم آشنا كنم و هم خواسته دوستم را انجام بدهم ، لذا چند دوره از كتاب هاي امام را خريدم و جلدش را عوض كردم و جلد كتاب هاي ديگر را روي آن كشيدم و گفتم اين را به آقاي موسوي مي دهيد. ايشان رفتند قم و بار اول آقاي موسوي را نديدند و رفتند مشهد و وقتي برگشتند ، آقاي موسوي را ديدند و كتاب ها را هم به ايشان تحويل دادند و اين رفاقت هم ادامه پيدا كرد و تا زماني كه شهيد عارف به شهادت نرسيده بود ، موقعي كه آقاي موسوي در دفتر امام هم بودند ، ارتباط آنها پابرجا بود.

فصلي از زندگي شهيد عارف مربوط است به آشنائي ايشان با امام و علاقه شديدشان به ايشان. اين آشنائي از چه طريق حاصل شد و شما چقدر در جريان اين رابطه بوديد؟
 

آقاي عارف الحسيني ابتدا مقلد آقاي حكيم بود. بعد از اينكه مرحوم آقاي سيد محسن حكيم به رحمت خدا رفتند، در نجف مبحث تقليد بين طلاب مطرح شد. طبيعي بود كه عده اي از فضلا و دانشمندان اينها درصدد بودند مرجعي را براي معرفي به ديگران مشخص كنند و عده اي هم مثل ما كه جوان بوديم در جستجوي آن بوديم كه پس از فوت آقاي حكيم ، مرجع جديدي را براي خود انتخاب كنيم. البته بنده قبل از اينكه به نجف بروم ، مقلد امام بودم و شهيد عارف الحسيني به دليل ارتباطش با آقاي مدني، امام را به عنوان مرجع تقليد برگزيد. آقاي مدني در زمان حيات آقاي حكيم ، مرجعيت را نسبت به عرب ها مي گفتند از آقاي حكيم تقليد كنيد ، ولي در مورد ايراني ها و كشورهائي مثل پاكستان و هندوستان و افغانستان مي گفتند چون زبانتان فارسي يا نزديك به فرهنگ ايراني است ، از آقاي خميني تقليد كنيد. حتي من اين عبارت را از ايشان شنيدم كه مي گفتند من قبلا معقتد بودم كه آقاي حكيم اعلم است و آقاي خوئي و آقاي خميني با هم در يك طراز هستند ، ولي بعدا كه تحريرالوسيله و بعضي از كتاب هاي امام را ديدم ، از اين عقيده برگشتم و آقاي خميني را در عرض آقاي حكيم مي دانم. آقاي مدني يكي از كارهائي كه در نجف مي كردند و باعث ازدياد توجه طلاب به امام مي شد اين بود كه براي طلاب از تحريرالوسيله و نهج البلاغه امتحان مي گرفتند و جايزه مي دادند. تحريرالوسيله را مي گفتند متنش را بخوانيد و بعد بگوئيد منظور چه بود و جواب چيست. از نهج البلاغه به خصوص روي خطبه حمام متمركز بودند و هر كس آن را حفظ مي كرد ، جايزه خوبي را به او مي داد و جايزه اش هم كتاب و اين چيزها بود. يكي هم كتاب كوثريه بود كه گمانم سيد حامد هندي سروده و قصيده كوثريه را درباره اميرالمؤمنين(ع) سروده كه خيلي مفصل و بسيار زيباست. اگر كسي آن قصيده را هم حفظ مي كرد ، ايشان به او جايزه خوبي مي دادند.
به هر حال زمينه توجه آقاي عارف الحسيني به امام از اين نقطه شروع شد كه شهيد مدني ايشان را به امام ارجاع دادند و طبيعي بود كه وقتي ايشان با نمايندگي از طرف امام به پاكستان رفت ، شرايط آنجا مرجعي مثل امام را مي طلبيد و اگر كسي مي خواست در پاكستان حركت هاي جهادي انجام بدهد ، قطعا روحيه اش با ساير علماي آنجا سازگاري نداشت. در هر حال در نجف مي دانم كه آغاز ارتباط از اين نقطه بود.

شهيد تا چه حد توانست از نزديك با امام ارتباط بگيرد؟
 

در نجف شايد آن قدرها كه بعدها ارتباط برقرار شد ، ارتباط نبود. به هر حال ايشان نماز جماعت امام مي آمد. سيد عارف الحسيني طلبه بسيار درسخواني بود. هم ايشان و هم آقاشيخ بشير نجفي بسيار در درس خواندن مجد بودند. امام شب ها بعد از نماز مغرب و عشاء ، نيم ساعتي مي نشستند و بعد به حرم مشرف مي شدند. ارتباط علني در جلسات عمومي به همين مقدار بود. اينكه شهيد در جلسات خصوصي امام هم رفته باشد ، وضعيتش اقتضا مي كرد ، اما ايشان نسبت به امثال من كه تا آخر نزد امام مانديم ، خيلي زودتر برگشت. علت هم اين بود كه بعد از تصفيه سال50 ، رژيم بعث، همه را اخراج كرد و ايراني و غير ايراني نداشت. شهيد عارف حسيني برگشت قم و در نتيجه زمان طولاني در نجف نبود كه با امام از نزديك ملاقات هاي حضوري زيادي داشته باشد و اساسا زمانه اقتضا نمي كرد. زمان كمي هم بود كه آيت الله حكيم فوت شده بودند و شهيد عارف هم يك مقداري وارد سطح عالي شده بود. ايشان درس خارج را در نجف نيامد. اينكه در ايران ، خارج را خواند يا نه؟ من اطلاع ندارم ، چون در آن دوره من اصلا در ايران نبودم.

شهيد عارف تا هنگام تصفيه طلاب از عراق چقدر درس خواند و چگونه؟
 

من تا رسائل و مكاسب را به ياد دارم. اساتيد ما با هم فرق مي كردند. من نزد اساتيدي چون آيت الله كوكبي و آيت الله راستي درس خواندم ، ولي ايشان به درس هائي مي رفت كه اساتيدش پاكستاني يا اردو و يا عرب ها بودند، اما دائما در مدرسه يا در كتابخانه بود و يا مباحثه كرد. بسيار جدي بود و من هيچ گاه نديدم شهيد عارف حسيني وقتش را به غير از درس و مباحثه بگذارند. و سطح عالي را داشت مي خواند.

هنگامي كه ايشان از نجف رفت ، تحت تاثير انديشه سياسي امام بود؟
 

يقينا ايشان زمينه اين پذيرش را خيلي داشت و علت جذب شدنش به امام، همان توافق روحي بود كه در ضميرش بود. از نجف كه رفت ، با تفكر امام رفت.

آيا با ايشان برنامه هاي مشتركي داشتيد؟
 

بيشتر در حد سلام و عليك بود. مسئله اي كه باعث شد بعدها كمتر همديگر را ببينيم اين بود كه اولا براي من در مدرسه آيت الله بروجردي جا پيدا شد و آن محيط چون ايراني تر بود، به آنجا رفتم. بعد هم سريع ازدواج كردم كه اينها باعث شد ارتباط با مدرسه بشريه كه ايشان تشريف داشت، خيلي كم شد و رابطه ما در حدي بود كه احوال پرسي مي كرديم. وقتي سر خانه و زندگي خودم رفتم، گاهي كه مي خواستم به مسافرت بروم ، از مدارك ايشان استفاده مي كردم. اينكه بگويم با هم جلسات و رفت و آمدهاي خصوصي داشتيم ، اين طور نبود ، ولي در مراكزي مثل حرم مطهر و درس امام، همديگر را مي ديديم.

پس از اخراج ايشان از نجف ، چگونه با ايشان ارتباط داشتيد و از چه مقطعي اين ارتباط منظم شد؟
 

در سال هائي كه ايشان در ايران بود ، من با ايشان ارتباطي نداشتم. وقتي كه انقلاب پيروز شد و من به ايران آمدم ، در سال 58 با حكم امام به كشورهاي حوزه خليج فارس رفتم و در دبي مستقر شدم. كشورهاي خليج فارس در آن مقطع به شدت با ايران مسئله دار شدند. در امارات ديگر خليج فارس هم مي شد مستقر شوم‌، ولي دبي بازتر و رفت و آمد به آنجا آسان تر بود و لذا من در آنجا مستقر شدم و چون نماينده امام بودم و خودم هم طبيعتا اجتماعي و اهل ارتباط هستم ، با حسينيه ها و مراكز شيعي ، عرب ها ، پاكستاني ها و هندي ها رابطه برقرار كردم. از آنجا بود كه نامه هائي از سوي آقاي عارف حسيني توسط پاكستاني ها برايم فرستاده و ارتباط برقرار شد تا سفر ده پانزده روزه ايشان به امارات پيش آمد.

چه سالي بود؟ رهبر شده بودند؟
 

فكر مي كنم سال 61 ، 62 بود. بله رهبر شده بودند و بسيار با احترام و تجليل و توجه شيعيان محلي آمدند. ايشان در امارات به مجالس مختلفي كه براي ايشان مي گرفتند ، مي رفت و من هم مواقعي كه در دبي بودم ، سعي داشتم با ايشان ملاقات داشته باشم. من در دبي مسجدي ساختم كه ايشان مي آمد و سر مي زد. ايشان از طريق نامه كارهائي را به بنده ارجاع مي داد و من هم در حدي كه امكان داشت ، انجام مي دادم. نمي دانم نامه هاي من به ايشان باقي مانده يا نه ، ولي من نامه هاي ايشان را حفظ كردم و بعدا به آقازاده شان دادم.

از سفر شهيد عارف به دبي چه خاطراتي داريد؟
 

آنچه كه ظاهر بود ، سركشي و ارتباط بود، اما در واقع ارتباط با شخصيت هاي متمكن و متمول شيعه بود كه بتوانند براي رفع نيازهاي داخل پاكستان و مراكزي که ايشان تاسيس كرده بود ، مساعدت بگيرد. ظاهرا قضيه هم شركت در حسينيه ها و مراكزي بود كه پاكستاني ها درست كرده بودند. پاكستاني ها در دبي چند مركز آبرومند و خوب دارند، از جمله حسينيه «الزهرا» كه خانواده بحواني بنا كرده اند. بحواني ها از خانواده هاي پاكستاني الاصل دبي هستند. پنج شش نفر از تجار درجه بالاي دبي ، پاكستاني الاصل هستند. شهيد عارف با اينها در ارتباط بود. يك سفر با هم به «العين» رفتيم در حسينيه آنجا تجمعي بود. ايشان كه نيازي به معرفي من نداشت ، چون رهبر شيعيان كشورش بود، منتهي من به احترام اينكه ايشان هم نماينده امام و هم رهبر شيعيان پاكستان بود، همراهش مي رفتم كه احترامات لازمه به جا آورده شود عمده مسافرت ايشان به دبي تنظيم جرياني براي دريافت كمك هاي مالي براي كارهاي ايشان در پاكستان بود و البته با مردم هم ملاقات هائي صورت مي گرفت ، اما ارتباط حكومتي نداشت.

شهيد چقدر در جذب كمك ها موفق شدند، چون شيعيان پاكستان كه كلا محروم هستند.
 

شيعيان پاكستان دو بخش هستند. يك بخش طبقه كارگر و مستضعف كه اكثريت هستند، مثل جاهاي ديگر ، منتهي ثروتمندان و متمولين پاكستاني هم هستند. مثل يوسف حبيب اليوسف كه از تجار بسيار معتبر دبي و پاكستاني الاصل است. دو تا اخوي هم بودند كه نامشان يادم نيست و از تجار بسيار معتبر امارات و پاكستاني الاصل هستند. در عين حال كه نزديك به 100 هزار پاكستاني و اكثريت طبقه كارگر و راننده و مستضعف هستند ، عده اي هم بودند كه از قديم به امارات رفته و شناسنامه و جواز اماراتي گرفته و از تجار معتبر آنجا شده بودند. مهم اين بود كه شيعيان متديني بودند و به نظرم مي آيد كه شهيد عارف از مسافرتش خوشحال و راضي بود. معلوم مي شد آن تجار تعهداتي را به ايشان داده بودند.

بعد از سفر ايشان به دبي تا زمان شهادتشان رابطه شما چگونه بود؟
 

از طريق همين نامه هائي كه عرض كردم. متاسفانه نشد به پاكستان بروم. فقط پس از شهادت ايشان ، در مراسم هائي كه به اين مناسبت در امارات تشكيل شد ، شركت كردم و خودم هم در مسجد امام حسين(ع) برايشان مراسم گرفتم. ما با پاكستاني ها خيلي گرم بوديم ، چون عمدتا فارسي بلد بودند و مي توانستيم با هم تفاهم بكنيم.
آنچه مي توانم در مورد ايشان بگويم ، بيشتر آثار رفتاري و تربيتي ايشان بود. انسان بسيار معتقدي بود و اصلا نمي شود آقاي سيد عارف را يك مرد سياسي معرفي كرد. يك انسان خالص در اعتقاد تشيع بود و روي اين بود كه از چيزي واهمه نداشت و تاثيرگذار بود. وقتي حتي در دل انسان بنشيند، حرف او هم تاثير مي كند. علاقه بسيار شديدي كه شيعيان به ايشان داشتند، من نسبت به هيچ كس نديدم.
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره 50
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image