جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
جلوه هائي از منش اجتماعي شهيد مفتح
-(8 Body) 
جلوه هائي از منش اجتماعي شهيد مفتح
Visitor 993
Category: دنياي فن آوري

با محمد پيشگاهي فرد
درآمد
 

خويشاوندي محمد پيشگاهي فرد با شهيد مفتح از يك سو و ارتباط نزديك وي با كانونها و نيز با چهره هاي شاخص انقلاب از سوي ديگر به خاطرات وي جذابيت خاصي بخشيده است. او اخيرا پاره اي از اين خاطرات را در كتابي به پژوهندگان تاريخ انقلاب عرضه داشته است. آنچه كه در اين گفت و شنود مي خوانيد، جلوه هائي گويا و دلنشين از سلوك اجتماعي شهيد مفتح و نحوه تعامل وي با عناصر و جريانات گوناگون فرهنگي و سياسي است و نمايانگر جنبه هائي مغفول از شخصيت اوست.

نخستين آشنائي شما با شهيد مفتح چگونه بود؟
 

من كتابهاي ايشان را خوانده بودم و نسبت به ايشان ارادت داشتم. در سال 48 كه پدرم فوت كردند، شهيد بهشتي از آلمان نامه اي براي تسليت فرستادند و به من گفتند كه نگران نباش و من هر كاري از دستم بر آيد، برايت مي كنم. بعد از اين كه ايشان از سفر برگشتند در سال 50 مسئله ازدواج مرا مطرح كردندو گفتند روي كمك من حساب كن. آقاي بهشتي با شهيد مفتح همسايه بودند و رفت و آمد داشتند. خاله من،دختر شهيد مفتح را فرد مناسبي براي ازدواج معرفي كردند و شهيد بهشتي هم به من گفتند كه مي خواهم دختر يكي از نزديك ترين دوستانم و يارانم را به تو پيشنهاد كنم. آقاي مفتح به طور خصوصي از شهيد بهشتي پرسيده بودند كه آيا اگر دختر شما آماده ازدواج بود، او را به عقد ايشان در مي آورديد؟ و شهيد بهشتي جواب داده بودند كه قطعا اين كار را مي كردم. شهيد مفتح گفته بودند من ديگر سئوالي ندارم. بعد از اين گفت و گو، آقاي بهشتي مرا خواستند و گفتند مادرتان را براي مسائل مقدماتي بفرستيد، بقيه كارها به عهده من. خانواده شهيد مفتح هنوز در قم بودند و مادرم براي خواستگاري به قم رفتند. وقتي طرفين موافقت خود را اعلام كردند، شهيد بهشتي بقيه امور را به عهده گرفتند. شهيد مفتح از شهيد بهشتي خواستند كه تعيين مهريه و اين كارها را خودشان به عهده بگيرند و شهيد بهشتي يك جلد كلام الله مجيد و يك و نيم دانگ از منزل ما در اصفهان را به نام ايشان كردند و جمع مهريه 15 هزار تومان شد و آقايان مفتح و بهشتي و من پاي آن را امضا كرديم. من اصرار داشتم كه شهيد بهشتي عاقد مراسم باشند، ولي ايشان صلاح دانستند كه آيت الله آملي، از بستگان دكتر بهشتي كه امام جماعت مسجد امام زمان خيابان مختاري بودند، از طرف ما و آيت الله زنجاني، امام جماعت حسينيه ارشاد از طرف آقاي مفتح، عاقد باشند. شهيد بهشتي، شوهر خاله مهربان من، پيوسته مانند پدري مهربان نگران امور شخصي من بودند و حتي در خريد وسايل منزل هم مرا همراهي كردند.

اولين باري كه با شهيد مفتح برخورد داشتيد، كدام ويژگي ايشان روي شما تأثير بيشتري گذاشت؟
 

تواضع، مهرباني و احترامي كه به همه افراد مي گذاشتند و ديگر نوآوري و ابداع ايشان در امور ديني و علمي بود. چهره اي پيوسته گشاده داشتند و در نشر عقايد شيعي بسيار پيگير و مصمم بودند.

اولين سئوالي كه از شما پرسيدند چه بود؟
 

از كار و تحصيلاتم پرسيدند و بعد گفتند دختر من در گرانبهايي است كه به دست تو مي دهم. از او خوب محافظت و مراقبت كن.

به حرفشان گوش داديد؟
 

(مي خندد) بعيد مي دانم كه در آن حدي كه ايشان توقع داشتند، موفق شده باشم.

رابطه شان با جوانها چطور بود؟
 

تواضع و خشوع ايشان باعث مي شد كه جوانها ساعتها در مسجد قبا بنشينند و به حرفهايشان گوش بدهند. آقاي علي اكبر پرورش مي گفتند من با بسياري از شخصيتها رفت و آمد دارم و رابطه ام با بسياري از آنها بسيار هم صميمي است، اما ابدا رو پيدا نمي كنم كه شبي را در منزل آنها بمانم و تنها جايي كه احساس شرم و رودربايستي نمي كنم، منزل آقاي مفتح است. ايشان به قدري مهربان و ساده زيست و متواضع بودند كه همه مي توانستند نزد ايشان بنشينند و ساعتها درد دل كنند. عشق خاص شهيد مفتح به جوانان مثال زدني بود. بعد از خروج دكتر شريعتي از ايران، هدايت جوانان كلا به عهده شهيد مفتح قرار گرفت. ايشان بارها به من گفتند، «وقتي به مسجد قبا مي آيم و جمع پرشور جوانان و مباحث مورد علاقه آنها را مي بينم، احساس شعف مي كنم، چون اينها همه وجود من هستند. من احساس مي كنم كه آينده اين حركتي كه در پيش گرفته ايم، به دست اين جوانهاست.»

شما به دليل وصلت با دختر شهيد مفتح، مسلما در جريان فعاليتهاي مبارزاتي ايشان و به ويژه نقش برجسته ايشان در اداره مسجد قبا بوده ايد. از اين دوران چه خاطراتي داريد و آيا شما هم در اين فعاليتها مشاركت داشتيد و چگونه ؟
 

اواخر سال 52 بود كه شهيد بهشتي و شهيد مفتح به من توصيه كردند كه دامنه فعاليتهايم را گسترش دهم و نيروهاي جوان را متشكل كنم. من و آقايان منوچهر بزرگي و حداد، پس از خروج از آموزشگاه ذوب آهن،شركتي به نام «ايران فوكو» راه اندازي كرده بوديم و با استفاده از تمام امكانات شركت اعم از كارگران، ماشين آلات و كارمندان، يك نمايشگاه سراسري كتاب را در تمام كشور بر پا كرديم. اين شركت در واقع پوششي براي جذب نيروهاي انقلاب و كمک به نيروهاي انقلابي و حادثه ديدگان از جمله خانواده هاي زندانيان و تبعيديها بود. نام شركت هم به عمد جوري انتخاب شده بود كه ساواك شك نبرد. ما و عده اي از دانشجوها با وسيله نقليه شركت، براي تبعيديهايي چون حضرت آيات پسنديده، خلخالي، خسروشاهي و كلانتر به نقاط مختلف كشور اعزام مي شديم تا كمكهايمان را به آنان برسانيم. يكي ديگر از كارهايي كه تحت پوشش شركت «ايران فوكو» انجام مي داديم، راه اندازي نمايشگاه سراسري كتاب بود. شهيد مفتح حدود صدهزار جلد كتاب فراهم كردند كه ما بسته بندي كرديم و به شهرهاي مختلف فرستاديم.

نويسندگان اين كتابها عمدتاً چه كساني بودند؟
 

شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد مفتح، دكتر شريعتي، مهندس بازرگان، آيت الله مكارم شيرازي، آيت الله سبحاني و حجت الاسلام حجتي كرماني كه در آن روزها جوانان بسيار به آنان توجه داشتند.

آيا نمايشگاهها منحصرا به فروش كتاب مي پرداختند ؟
 

خير، ما اين نمايشگاه ها را مقدمه اي براي حركتهاي اساسي تر قرار داديم و به تدريج سخنراني هم در دستور كار ما قرار گرفت، از جمله هنگامي كه در كردستان نمايشگاه برگزار كرديم، درخواست سخنران داشتيم و شهيد بهشتي بر اين نكته اصرار داشتند كه به كردستان برسيد.

از نقش شهيد مفتح در جامعه روحانيت مبارز خاطراتي را نقل كنيد.
 

يك روز در منزل شهيدمفتح با فردي به نام سرگرد اقارب پرست روبرو شدم. از آنجايي كه او را سابق در اصفهان مي شناختم، پس از رفتن او، از شهيد مفتح علت آمدنش را پرسيدم. ايشان پاسخ دادند، «اقارب پرست رابط ما با ارتش است و اخبار و اطلاعات ارتش را از طريق او به اطلاع جامعه روحانيت مي رسانيم.» جامعه روحانيت با همفكري روحانيون انقلابي برجسته اي چون هاشمي رفسنجاني، مهدوي كني، مطهري، مفتح، موسوي اردبيلي و باهنر تشكيل شده بود و غير از سازماندهي تظاهرات و حركتهاي مردمي، با جمع آوري گزارش و ايجاد ارتباط با بدنه بخشهايي از رژيم، تلاش مي كرد تا فرداي پس از سقوط شاه، مشكلاتي چون هرج و مرج و فروپاشي سيستم اداري و نظامي رخ ندهد. فعاليت و حركت فكري روحانيت انقلابي، ميان سران فاسد رژيم و افراد جامعه، حصاري را پديد آورد كه جوانان و توده مردم را از مهلكه حفظ و آنها را براي روزي عظيم و امتحاني سترگ آماده كرد.

در رويداد شهادت حاج آقا مصطفي خميني، نقش جامعه روحانيت مبارز و به ويژه شهيد مفتح چه بود؟
 

اختلاف دو جريان روحانيت در سال 56 موجب شده بود كه ساواك در صدد بهره برداري از اين رويداد برآيد، اما مردم به شكلي خودجوش فرياد بر مي آوردند و نام امام به مناسبت شهادت فرزند برومندشان در همه جا شنيده مي شد و اي مسئله اي بود كه تا آن روز سابقه نداشت.جامعه روحانيت مبارز كه در اين زمان تشكل و انسجام خوبي پيدا كرده بود، درصدد برآمد كه براي مراسم چهلم شهيد حاج آقا مصطفي برنامه ريزي وسيعي را در سطح كشور و به ويژه تهران انجام دهد. شهيدان بهشتي، مطهري و مفتح و آقاي هاشمي رفسنجاني معتقد بودند كه بايد يك اطلاعيه سراسري بدهندو همه علما، پاي آن را امضا كنند. شهيد مفتح و آيت الله مهدوي كني تازه از زندان آزاد شده بودند. آنها با طيفي از روحانيون كه به ولايتي ها مشهور بودند و در راس آنها آقايان مرتضي جزايري و سيدهادي خسروشاهي بزرگ بودند،تماس گرفتند و از آنها خواستند كه اعلاميه را امضا كنند. آقايان كه بيشتر وعاظ تهران در آن طيف قرر داشتند امضاي اعلاميه را منوط به نبودن نام شهيد مطهري و شهيد مفتح كردند. شهيد بهشتي پرسيده بودند كه علت مخالفت با اين دو بزرگوار چيست؟ جواب داده بودند ديدگاههاي اينها را قبول نداريم. اعتراضشان به شهيد مطهري به خاطر نظرهاي ايشان، در مورد حجاب و بعضي از مسائل ديگر و دلخوريشان از شهيد مفتح به خاطر حمايت از بعضي از افكار دكتر شريعتي بود. دكتر بهشتي با قاطعيت اعلام كردند كه ما به هيچ وجه زير بار اين قضيه نمي رويم و لذا قرار شد دو مراسم جداگانه با دو اعلاميه برگزار شود. وعاظ تهران در مسجد عزيزالله مجلس گرفتند.

مراسم جامعه روحانيت مبارز چگونه و كجا برگزار شد؟
 

اين مراسم، قصه جداگانه اي دارد. روزي به خانه شهيد مفتح رفته بودم و دراين مورد از ايشان سئوال كردم. گفتند قرار است در مسجد ارك مجلس بگيريم و آقاي معاديخواه صحبت كند. من اشاره كردم كه دوستان هم زندان او، نسبت به عملكردش در زندان انتقاد دارند و اشاره كردم كه سرو كار شهيد مفتح با جوانان است و لذا فكر نمي كنم آقاي معاديخواه براي سخنراني فرد مناسبي باشد، چون فردي كه در اين مراسم حرف مي زند، جنبه سمبليك دارد و نوارش هم قرار است در سطح كشور پخش شود. آقاي مفتح گفتند، «من هم حرفهايي در باره او شنيده ام اما در اين موقعيت كسي را نداريم و خود من هم ممنوع المنبر هستم.» من دكتر حسن روحاني را به مناسبت ده شب سخنراني در مسجد حكيم اصفهان در سال 54 مي شناختم و نوارهاي سخنراني ايشان را براي شهيد مفتح آورده بودم. ايشان گوش دادندو گفتند خوب صحبت مي كند ولذا به اين نتيجه رسيديم كه ايشان فرد مناسبي است. بعد با شهيد بهشتي تماس گرفتند و گفتند كه فلاني نسبت به سخنراني معاديخواه انتقاد دارد و دكتر روحاني را مطرح كردند. شهيد بهشتي در اين حد كه ايشان طلبه جوان با استعداد و از شاگردان شهيد مطهري است، ايشان را مي شناختند. قرار شد با شهيد مطهري صحبت شود و ايشان گفته بودند كه آقاي روحاني خيلي هم خوب است و هر چند ناشناخته است، اما بسيار خوب صحبت مي كند. به هر حال ايشان آمدو آن سخنراني، تاريخي و شگفت آور شد. دكتر روحاني در آن سخنراني با استناد به آيه اي از قرآن، لفظ«امام» را براي رهبر كبير انقلاب به كار برد كه با صلوات مردم تصويب و تأييد شد. نوارسخنراني هم به سرعت تكثير و در همه كشور پخش شد و به صورت يكي از قابل توجه ترين سخنرانيهاي دوران مبارزه درآمد.

از مسجد قبا و نقش آن در تاريخ انقلاب و به ويژه نماز باشكوه عيد فطر 57 چه خاطراتي داريد؟
 

نماز عيد فطر سال 57 در واقع نتيجه و ادامه نماز عيد فطر 56 بود. پس از آن كه مسجد قبا به همت بزرگاني چون شهيد مفتح، نقش اصلي را در حركت اسلامي انقلابي مردم پيدا كرد، داراي چنان جاذبه اي شد كه گروههاي مختلف به آنجا آمدند و خيابانهاي اطراف خيابان قبا و حسينيه ارشاد پر از جمعيت مي شد و مردم مشتاق، با شور و علاقه خاصي به سخنرانيها گوش مي دادند. اين شورو هيجان در شبهاي ماه رمضان دو چندان مي شد. شهيد مفتح در آخرين شب ماه رمضان 56، مردم را براي اقامه نماز عيد فطر در قيطريه فرا خواند. همان شب در ميان مردم، اعلاميه اي پخش شد كه درآن آمده بودند بنا بر فتواي امام، اقامه نماز عيد به صورت جماعت، در زمان غيبت امام عصر(عج) مجاز نيست. كاملا معلوم بود كه ساواك در اين قضيه دست دارد، اما شهيد مفتح با نهايت درايت از اين فريب پرده برداشتند و به مردم اعلام كردند كه ما شاگردان امام هستيم و از فتواي ايشان خبرداريم و به هيچ وجه اين طور نيست و فردا نماز عيد فطر برگزار خواهد شد. نماز عيد فطر سال 57 و آن راهپيمايي عظيم و تأثيرگذار، در واقع ريشه دراين رويداد داشت. درنماز عيد فطر سال 57، من اصفهان بودم، اما شهيد مفتح ماجراي راهپيمايي عظيم و حمايت قاطع شهيد مطهري و شهيد بهشتي و برنامه ريزي دقيق آن روز را برايم توضيح دادند. در آن روز، شهيد دكتر باهنر پس از اقامه نماز به امامت شهيد مفتح، به منبر رفتند و سخنراني مبسوطي درباره اوضاع كشور وتصميم روحانيت ايراد كردند و گفتند كه به خاطر كشته شدگان خيابان ژاله تهران و شهرستانها، روز پنجشنبه تعطيل عمومي اعلام مي شود. به هر حال، راهپيمايي در ميان نيروهاي امنيتي آغاز مي شود و در دوراهي قلهك، شهيد مفتح توسط اين نيروها مجروح مي شوند و از آنجا به بعد، هدايت جمعيت را شهيد بهشتي به عهده مي گيرند و سرانجام در ميدان آزادي سخنراني غرايي ايراد مي كنند و نماز ظهر به امامت ايشان اقامه مي شود.

از ماجراي دستگيري شهيد مفتح نكاتي را بيان كنيد.
 

من در روز 16 شهريور براي شركت در مراسم عروسي دختر دوم شهيد مفتح از اصفهان به تهران آمدم. عصر آن روز در خانه ايشان بودم و اعضاي خانواده وخويشاوندان معتقد بودند كه ايشان بهتر است در بيمارستان بمانند، اما شهيدمفتح به خاطر مراسم عروسي دخترشان به خانه برگشتند. مأموران ساواك به خانه حمله و هر سه طبقه خانه را اشغال كردند و دنبال شهيد مفتح گشتند. آنها مي گفتند تا وقتي او را پيدا نكنند، نخواهند رفت و حتي اجازه نمي دادند كسي از طبقه اي به طبقه ديگر برود و عملا مارا حبس كرده بودند. من و برادر شهيد مفتح به محض اينكه صداي ماشين ايشان را شنيديم، سراسيمه به كوچه دويديم و ديديم كه ساواكيها ماشيشان را محاصره و دستگيرشان كردند. صحنه بسيار دردناكي بود. زنها و بچه ها گريه مي كردند و دكتر مفتح سعي داشتند آنها را آرام كنند. من و چند نفر سعي كرديم به طرف ايشان برويم، ولي ماموران به شدت ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. سرانجام ايشان را سوار ماشين كردندو بردند. شهيد مفتح قبل از رفتن خطاب به ما گفتند مراقب باشيد مراسم به هم نخورد و همين امشب عروسي را برگزار كنيد. به هر حال بنا به امر دكتر مفتح، مراسم عروسي در آن وضعيت بحراني برگزار شد. فرداي آن روز كه خانمها را به منزل داماد برديم، صداي تيراندازي به طرف ميدان ژاله شنيديم كه منجر به فاجعه 17 شهريور و موجب تسريع سقوط رژيم شاه شد.

چه شد كه شهيد مفتح را آزاد كردند؟
 

بعد از فاجعه 17 شهريور، مسئله «آشتي ملي» توسط شريف امامي اعلام شد و لذا شهيد مفتح را بعد از دو ماه آزاد كردند.

از راهپيمايي تاسوعا و عاشوراي 57 چه خاطره اي داريد؟
 

يك هفته قبل از تاسوعاي سال 57، اعضاي جامعه روحانيت مبارز تهران، در طبقه دوم منزل شهيد مفتح با حضور شهيدان بهشتي، مطهري و باهنر و مقام معظم رهبري، آيت الله خامنه اي، آيت الله مهدوي كني و هاشمي رفسنجاني تشكيل جلسه داد. بعد از اتمام جلسه، همراه دكتر مفتح، پسرشان آقاي مهدوي و برادرشان، حسين آقا، به طرف منزل آيت الله طالقاني رفتيم. قرار بود شهيد مفتح از ايشان بخواهند كه پايين ورقه اعلاميه راهپيمايي تاسوعا ـ‌عاشورا را كه به امضاي همه اعضاي جامعه مي رسيد، امضا كنند. در آنجا، شهيد مفتح مورد اكرام و احترام آيت الله طالقاني قرار گرفتند، اما ايشان به هيچ وجه زير بار امضاي اعلاميه جامعه روحانيت مبارز نرفتند و هر چه شهيد مفتح اصرار كردند، فايده نداشت. بالاخره اطلاعيه سراسري با امضاي چهل پنجاه تن از روحانيون چاپ و پخش شد، منتهي همان كساني كه آيت الله طالقاني را از امضاي اعلاميه برحذر داشته بودند‌، اعلاميه اي انفرادي را از سوي ايشان منتشر و با حمل تصاويري از ايشان، چنين القا كردند كه مبتكر راهپيمايي آن روز، ايشان بوده است.

از روزهاي حضور حضرت امام در پاريس و اوجگيري مبارزات خاطراتي را نقل كنيد.
 

يادم هست هنگامي كه شهيد مطهري از ديدار امام به ايران بازگشتند، شهيد مفتح با ايشان تماس گرفتند و خواستار ملاقات شدند. شهيد مطهري پيشنهاد كردند با هم به ديدن آيت الله موسوي زنجاني كه بيمار بود، بروند، شهيد مفتح از من خواستند كه ايشان را همراهي كنم و به منزل شهيد مطهري رفتيم و از آنجا عازم منزل آيت الله زنجاني شديم. در بين راه صحبت از احوال جمعي امام و وضعيت اطرافيان ايشان شد.شهيد مطهري بسيار از وضعيت آنها نگران بودندو مي گفتند كه اينها فقه را قبول ندارند و ديدگاه اسلامي آنها با ما متفاوت است. البته امام با آرامش به شهيد مطهري گفته بودند، «نگران نباشيد. انشاءالله درست مي شود، چون شما هستيد.» اين نگراني نهايت هوشمندي اين شهيد بزرگوار را مي رساند و نيز سعه صدر و اعتماد به نفس حضرت امام را كه با وجود ياراني چون شهيد مطهري، مشكلات را قابل حل مي دانستند.

جريان اختلاف بين شهيدان بزرگوار بهشتي و مفتح را نقل كنيد.
 

شكست مفتضحانه گروههاي چپ، به ويژه حزب توده در مناظره تلويزيوني با شهيد بهشتي بر عناد دشمنان و به ويژه منافقين و عناصر وابسته به بيگانه افزودو لذا، ترور شخصيت شهيد بهشتي در ابعاد مختلف آغاز شد. وسواسان خناس هر كاري كه از دستشان بر آمد براي ايجاد اختلافي بين شهيد بهشتي و ياران وفادارشان كردند، از جمله در جريان انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، اين دشمنيها شدت بيشتري پيدا كردند. از تهران 15 نفر حق انتخاب شدن داشتند و عده فراواني براي نمايندگي نامزد شده بودند. در جلسات جامعه روحانيت مبارز و گروههاي خط امام، بنا شد كه شهيد مفتح از تهران به عنوان نامزد معرفي شوند، اما در جلسات بعد به اين نتيجه رسيدند افرادي كه معروف تر هستند و در كسب آرا، موفق تر خواهند بود، از تهران معرفي و سايرين از بقيه استانها نامزد شوند. از جمله قرار شد شهيد مفتح از استان همدان نامزد شوند. درست از لحظه اي كه اين تصميم گرفته شد، «وسواسان خناس» تلفنها و رفت و آمدهايشان را شروع كردند و به آقاي مفتح القا كردند كه، « آقا ! ديديد شما را كنار زدند. شما بايد از تهران نامزد مي شديد، نه از همدان. ديديد آقاي بهشتي شما را كنار زد؟» خود من بارها از شهيد مفتح شنيدم كه، «اينها مي آيند و اين حرفها را مي زنند و مرا عليه آقاي بهشتي تحريك مي كنند. اينها تصور كرده اند من و آقاي بهشتي تازه به هم رسيده ايم، در حالي كه ما بيست سي سال است كه با هم هستيم. خدا را شاهد مي گيرم اگر بنا باشد در كشور ما رئيس جمهور انتخاب شود، من اولين كسي هستم كه براي اين مقام به آقاي بهشتي رأي مي دهم، زيرا ايشان صلاحيت دارد و بعد از امام، كسي را مثل ايشان نداريم.» من به عنوان فردي كه به هر دو علاقه داشتم، نزد شهيد بهشتي رفتم و اصل ماجرا را جويا شدم و گفتم، «آقا! اين قضيه خبرگان چيست ؟ دوباره عليه شما جوسازي شده كه شما نامزدها را چيده ايد!» شهيد بهشتي خنديدند و گفتند، «مگر چنين چيزي امكان دارد ؟آقايان چقدر بي انصافند ! ما در جلساتي كه با آقايان هاشمي رفسنجاني، خامنه اي و ديگران داشتيم، تعدادي را به عنوان نامزد انتخاب كرديم. من اسامي را خدمت حضرت امام در قم بردم. امام ليست را نگاه كردندو نظرشان را فرمودند... چند نفري هم به صلاحديد امام به ليست اضافه شدند... از جمله افرادي هم كه بايد از شهرستانها كانديد مي شدند، يكي هم آقاي مفتح بود.» متأسفانه سرانجام تحريك «وسواسان خناس» باعث شد كه شهيدمفتح در آخرين لحظات از تهران نامزد شوند، منتهي چون نامشان در فهرست جامعه روحانيت و نيروهاي خط امام نبود، رأي نياوردند.

چگونه از خبر شهادت شهيد مفتح با خبر شديد ؟
 

آن روزها من مدير صدا و سيماي مركز اصفهان بودم و داشتم در دفترم كار مي كردم و به علت مشغله زياد به راديو توجه نداشتم. ساعت حدود نه يا نه و نيم بود كه منشي آمد و گفت، «اخبار را شنيديد؟ » گفتم،«نه» او هم حرفي نزدو رفت. بعد از چنددقيقه عده اي از مديران و معاونان مركز صدا و سيما آمدند و چون مي دانستند اخبار را نشنيده ام، با آرامش و به تدريج به من فهماندند كه آقاي مفتح تير خورده، ولي به خير گذشته و فعلا در بيمارستان است. بلافاصله با صدا و سيماي تهران تماس گرفتم و ديدم كه ترور صورت گرفته، ولي هنوز خبر شهادت ايشان را به راديو و تلويزيون نداده بودند. دشوار ترين وجه قضيه، اطلاع دادن به همسرم بود. در خانه نهايت سعي خود را كردم كه راديو را نشنود. بالاخره باهر زحمتي بود ماجراي ترور و خبر سلامت پدرش را به او گفتم. بليت هواپيما تهيه كردم و به تهران آمديم و در نزديكي منزل ايشان، با سيل جمعيت سياهپوش و عزادار مواجه و متوجه خبر شهادت ايشان شديم. همسرم به محض مشاهده اين منظره منقلب شد و از حال رفت.

ظاهرابه بهانه اولين سالگرد شهيدمفتح در سال 59، قرار بود راهپيمايي اعتراض آميزي عليه توهين به حضرت امام صورت بگيرد. ماجرا چه بود و چه كساني و با چه اهدافي قصد داشتند اين راهپيمايي را به راه بيندازند و واكنش حضرت امام چه بود؟
 

ماجرا از اين قرار بود كه شيخ علي تهراني به اصفهان آمدو در باغ تختي سخنراني كرد. بعد از سخنراني او منافقين راهپيمايي كردند و شعار مرگ بر شهيد بهشتي دادند. اين اولين بار بود كه در زادگاه شهيد بهشتي چنين جسارتي به ايشان مي شد. به تدريج طيفهاي همسو با منافقين، جمعيت قابل توجهي را تشكيل دادند و به طرف صدا و سيماي اصفهان حركت كردند. از آن سو اعضا و طرفداران حزب جمهوري هم به سرعت سازمان يافتند و به مقابله با آنها برآمدند و شعار مرگ بر بني صدر دادند. به هر حال طرفين مقابل صدا و سيما آمدند. ما هم فورا انتظامات را تقويت كرديم كه ساختمان را تصرف نكنند. فيلمبرداران تلويزيون هم از اين صحنه ها فيلمبرداري كردند و شب به عنوان خبر داخلي نشان دادند. در ميان تصاوير صحنه اي نشان داده شد كه يك نفر عكس امام را پاره كرده بود. البته قضيه خيلي جدي نبود و اين اتفاق در درگيري پيش آمده بود. ناگهان از دفتر آقاي طاهري اصفهاني زنگ زدند كه ايشان بسيار ناراحت است، چون شنيده كه عكس امام پاره شده است. من گفتم چيزي نبوده و موضوع را بزرگ نكنيد. عبدالله نوري هم از تهران تماس گرفت و گفت مي دانم چيزي نبوده، اما بايد موضوع را بزرگ و جورا عليه بني صدر متشنج كنيم. به هر حال با يك برنامه هماهنگ، قرار شد در همه كشور راهپيمايي شود و براي اين كار، روز سالگرد شهيد مفتح در نظر گرفته شد. جوبسيار سنگين و دشواري بود. ناگهان امام اطلاعيه دادندو راهپيمايي لغو كردند و در جلوي نقشه آنها را كه هميشه سعي مي كردند مسائل، سير طبيعي و قانوني خود را طي نكند، گرفتند.
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره 14
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image