چکيده:
بيانيه رسالت يکي از اقدامات مهمي است که سازمان هاي هزاره سوم تدوين آن را با تأکيد فراوان مورد اهتمام قرار مي دهند.
از آنجائيکه بيانيه رسالت در يک کلام کلي گوياي "فلسفه وجودي" يک سازمان است، در محتواي آن خاستگاه سازمان، کسب و کار فعلي آن، وظيفه و رسالت اجتماعي آن و در مجموع تصويري مختصر از چيستي سازمان ارائه مي گردد.
تمامي ارکان محتوائي بيانيه رسالت، حقايقي برگرفته از واقعيات بيروني آن بوده و به تبع همين واقعيت از منظر انديشمندان علم مديريت و سازمان، بايسته است هر از چند گاهي با مشاهده تغييرات قابل توجه در هر کدام از ارکان بيانيه رسالت، نوعي بروز رساني اصلاحي و تکميلي در آن صورت پذيرد.
در اين مقاله به حکم آنکه بيانيه رسالت مبنا و معياري براي تخصيص منابع سازماني دانسته مي شود و نيز بنا به حفظ ويژگي هاي يک بيانيه رسالت راهگشا در هر زمان از چرخه عمر سازمان، مقدمتاً الزامات بازنگري در بيانيه رسالت دانشگاه امام صادق (ع) فهرست شده، و در اين بين بويژه تغيير در انتظارات ذي نفعان اين سازمان، خاصه اوامر حکيمانه رهبر معظم انقلاب را که در تدبيري غزت بخش، ارتقاء شأن اين دانشگاه را به مرجعيتي علمي براي جامعه و جهان اسلام رهنمون شده اند، مورد توجه قرار گرفته شده و بازنگري در بيانيه رسالت اين دانشگاه را معطوف به حداکثر اثر بخشي آن در حال و آينده براي رسيدن به مرجعيت علمي مورد مداقه قرار داده است. در پايان، بيانيه رسالت نويني براي اين دانشگاه معرفي شده است که مورد تأئيد تعدادي از خبرگان و انديشمندان و دانشمندان قرار گرفته شده است.
کليد واژگان: رسالت ، مرجعيت علمي ، دانشگاه امام صادق عليه السلام
1- مقدمه:
پس از سال ها پريشاني از " فقدان استراتژي کلان علمي" که خود مانع بزرگي سر راه بسياري از تدابير کلانِ بخشي محسوب مي شد، هم اکنون چشم انداز 20 ساله جمهوري اسلامي ايران مبناي ارزشمندي است که بر اساس آن بتوان براي تعيين تکليف بسياري از تصميمات و امور بر زمين مانده چاره انديشي کرد.
در ابتداي اين چشم انداز آمده است : " ايران کشوري است با جايگاه اول علمي ، اقصادي، ..."
مشاهده مي شود که کسب جايگاه نخست در حوزه هاي علم و دانش، آرمان مقدم کشورمان مي باشد. اين حقيقت، ضرورت هدايت دغدغه خاطرها و اراده ها و توانمندي ها به سوي کسب چنين جايگاهي را روشن مي سازد.
جهت دستيابي به اين چشم انداز، برنامه ريزي ها، تصميم گيري ها، تدارک ساز وکارهاي متناسب و اولويت بندي آن ها، تعاملات و تقسيم کارها و ... جزء اصول و مباني پيشرفت و توسعه تلقي مي شوند. بر اين اساس و به ضرورت تحقق چشم انداز 20 ساله فوق الذکر و در پي تدوين راهبرد کلان علمي کشور که در بر گيرنده سهم و نقش هر کدام از ارکان علمي ما نيز مي باشد، بازنمائي هويت و رسالت دانشگا ها گام نخست طراحي سهم و نقش آن ها در راهبرد کلان علمي و نيز چشم انداز 20 ساله کشور تلقي مي شود.
در ادامه؛ پس از واژه شناسي و تعاريف اصطلاحي درباره رسالت، پيشينه ، ضرورت ، اجزا، روش تدوين و ويژگي ها درپايان رسالت پيشنهادي براي دانشگاه امام صادق (ع) ارائه مي گردد.
2- واژه شناسي:
"رسالت" در زبان فارسي به معناي"پيامبري، پيغامبري، قبول نمايندگي کسي براي ابلاغ پيام او به مخاطب مشخص" به کار مي رود. در فرهنگ ديني نيز رسالت به معني "برانگيختن انساني از سوي خداوند براي ابلاغ پيام حق به مردم است". ولي يکي از معاني مصطلح آن به ويژه در ادبيات شفاهي مردم، "وظيفه" است. در دانش مديريت، اين واژه يکي از برابرهاي کلمه انگليسي "Mission " مي باشد که بيشتر در ادبيات مربوط به مديريت استراتژيک به کار مي رود. صاحب نظران علم مديريت، در برابر اين واژه انگليسي، واژه هاي ديگري مانند آرمان، وظيفه و مأموريت را هم به کار برده اند.
گرچه مي توان ارتباطي مفهومي و منطقي بين معادل هاي چهارگانه "Mission" در زبان فارسي برقرار کرد، ولي اين کار فايده چنداني در بر ندارد و ما در اينجا کلمه "رسالت" را که گوياتر از ديگر واژه هاست بر ميگزينيم. اين واژه در دل خويش مفهوم مأموريت و آرمان را نيز نهفته دارد. طبيعي است "Mission" به معني وظيفه، بيشتر ناظر به وضعيت کنوني يک سازمان است، ولي رسالت نگاه به آينده را هم دربر مي گيرد. وظيفه و مأموريت يک سازمان مي تواند به صورت مرتب مورد تجديد نظر قرار گيرد ولي رسالت کمتر مورد تغيير قرار مي گيرد. مأموريت، از فلسفه وجودي يک سازمان نشأت مي گيرد ولي رسالت از فلسفه ايجادي؛ يعني سؤال از مأموريت پس از شکل گيري و وجود يافتن يک سازمان و مؤخر از آن است، ولي سؤال از رسالت مقدم بر شکل گيري سازمان است. مأموريت از آن چه هست خبر مي دهد ولي رسالت از آن چه بايد باشد.
3- تعريف اصطلاحي:
تعاريف متعددي در کتاب هاي مربوط به برنامه ريزي و مديريت استراتژيک درباره رسالت ارائه شده است. در نگاهي کلي و با پرهيز از ذکر تعاريف مختلف و بررسي و نقد يکايک آن ها، از برآيند اين تعاريف مي توان چنين تعريفي را براي رسالت گزيد:
"رسالت يک سازمان فصل مميز سازمان از ديگر سازمان ها و محوري ترين نقطه توجيه کننده هستي و چيستي سازمان از يک سوء و کليه برنامه ها، تصميم گيري ها، فعاليت ها و هزينه هاي سازمان از سوي ديگر است. "
بنابراين رسالت يک چراغ راهنما براي فعاليت هاي آينده سازمان و تبيين کننده فلسفه وجودي و ماهيت و دامنه و قلمروي فعاليت سازمان است که سازمان براساس آن روابط دروني و بيروني خود را تنظيم مي نمايد. رسالت در درون سازمان بر فرايند تصميم گيري، روابط درون سازماني، چگونگي ساختار، ويژگي هاي نيروهاي انساني، پست هاي سازماني، شرح وظايف، اولويت هاي بودجه ريزي، معيارهاي سنجش و ارزيابي تأثير مي گذارد و به مشابه جوهر همگرايي (Convergence)، مانند نخ تسبيح کليه اجزاي سازمان را حول يک محور مشترک سامان مي دهد. و در بيرون نيز، رسالت نقش آفريني سازمان و نحوه تعامل آن با محيط اطراف و جامعه، و چگونگي برخورد سازمان با تهديدها و فرصت هاي پيراموني را تعيين مي کند.
رسالت سازمان معرف سازمان و يک اعتقاد جمعي است که به سازمان استحکام مي بخشد و سازمان را آماده مواجهه با چالش هاي محيط مي کند.
رسالت يک سازمان معمولاً با يک شعار (Motto) اعلام و با بک بيانيه (Statemen) تبيين مي شود. اين شعار جمله يا عبارتي کوتاه و هنرمندانه است که ضمن بيان رسالت اصلي سازمان، در درون سازمان انگيزه و روحيه تلاش بيشتر براي خدمت و در بيرون سازمان يک جاذبه نسبت به سازمان ايجاد نمايد.
رسالت گزاره اي است که مقصود سازمان مي باشد. جمله يا عبارتي است که به اين وسيله مقصود يک سازمان از مقصود سازمان مشابه متمايز ميگردد و آن بيان کننده « علت وجودي سازمان» است. در بيانيه رسالت سازمان مقصود، مشتريان، محصولات يا خدمات، فلسفه و فنآوري اصلي مشخص ميشوند.[1]
بيانيه رسالت که معمولاً از چند پاراگراف تشکيل مي شود بسط دهنده و تبيين کننده شعار و مجموعه اعتقادات و باورها و مقصود و اصول سازمان است. بيانيه رسالت از اجزاي خاصي تشکيل شده و بايد به پرسش هاي مشخصي پاسخ دهد که به آن خواهيم پرداخت.
4- پيشينه تحقيق:
4-1- پيشينه خارجي: تدوين رسالت از مباحث برنامه ريزي و مديريت استراتژيک است. اصولاً خاستگاه مباحث استراتژيک محيط هاي نظامي بوده که به دليل نداشتن اطلاعات کافي از توان و برنامه ها و تصميم هاي دشمن به چاره انديشي براي پيشبرد اهداف خود در محيطي که اطلاعات کافي درباره آن ندارند پرداختند؛ ولي به تدريج اين مطالعات کلان و آينده نگري و برنامه ريزي بلند مدت براي آينده، در دانشگاه هاي مديريت و به ويژه مديريت بازرگاني جاي خاصي را به خود اختصاص داد. عمر انديشه ضرورت تدوين رسالت براي يک سازمان از عمر مطالعات استراتژيک کوتاه تر است و ظاهراً نخستين بار در دهه 70 ميلادي، پيتر دراکر دانشمند پرآوازه مديريت آن را مطرح ساخت. امروزه احساس ضرورت براي داشتن بيانيه رسالت و تنظيم کليه فعاليتها بر اساس آن از محيط هاي تجاري هم فراتر رفته و به کليه سازمان هاي سياسي و اجتماعي و ديني و فرهنگي و علمي تسري يافته است. يعني غير از پيشينه نظري و پژوهشي در اين زمينه، پيشينه اقدامي آن نيز قابل توجه است. در جستجوهاي به عمل آمده در شبکه جهاني اطلاع رساني مي بينيم در کنار مؤسسات تجاري، نهادهايي مانند کليساي لوتري، و انجمن زنان فلان کشور و تعدادي قابل توجه از دانشگاه ها نيز داراي بيانيه رسالت هستند. به عنوان نمونه مي توان به دو دانشگاه ذيل اشاره نمود.
بيانيه رسالت دانشگاه ايالتي نيکولاس (دانشگاه بازرگاني)
مأموريت اصلي دانشکده بازرگاني اين است دانشجوياني را آماده سازد که بتوانند در جامعه مشارکت فعال داشته باشند و به عنوان يک نيروي کار آموزش ديده به افراد آموزش بدهند تا آن ها بتوانند در سيستم اقتصاد پوياي جهاني به رقابت بپردازند. دانشکده، براي غني ساختن اين فرايند آموزش در زمينه تحقيقات کاربردي و آموزشي بورس هاي خاصي مي دهند. دانشکده، علاوه بر دادن آموزش مهارت هاي قابل عرضه در بازار به کارکنان سازمان ها و کمک هايي که در اين زمينه به سازمان ها و کارفرمايان ارائه مي کند، از طريق ارائه واحدهاي درسي، خدمات مشاوره اي (از طريق «مرکز توسعه شرکت هاي کوچک») و تلاش هاي فردي اعضاي هيأت علمي مي کوشد بر توانايي بالقوه و رقابتي سازمان هاي محلي بيفزايند. اعضاي هيأت علمي از طريق روابط متقابل تخصصي که با اعضاي جامعه برقرار مي کنند، مي کوشند وسايل رفاهي هرچه بيتشر دانشگاه، جامعه و سازمان هاي آموزشي و حرفه اي را فراهم آورند. [2]
بيانيه رسالت دانشگاه ايالتي سم يوستن (دانشکده مديريت بازرگاني):
مأموريت دانشکده مديريت بازرگاني اين است که در تأييد و تقويت مأموريت دانشگاه ايالتي سم يوستن به دانشجويان آموزش و تجربه لازم را بياموزد تا آن ها از نظر بازرگاني، شهرونداني مولد شوند و بتوانند به عنوان عضوي ارزنده (پس از تعيين مسير شغلي خود در رشته هاي بازرگاني مربوطه) به جامعه خدمت کنند و نيز دانشکده مي کوشد وسايل لازم براي مطالعه و تحقيق در رشته هاي ذي ربط و بازرگاني را براي دانشجويان علاقه مند فراهم سازد. تجربه هاي آموزشي در سطوح کارشناسي و کارشناسي ارشد به گونه اي طرح ريزي شده اند که دانشجويان با استعدادهاي گوناگون بتوانند در محيط تجاري و بازرگاني پويا موفق شوند.
در دانشکده مديريت بازرگاني اولويت اول به تدريس داده مي شود، بويژه در سطح کارشناسي، گذشته از اين، دانشکده مي کوشد دانش پژوهاني را پرورش دهد (اعضاي هيأت علمي تربيت کند) تا افرادي شايسته و مولد گردند، همچنين دانشکده خدماتي را ارائه مي کند که به نفع همه گروه هاي ذي نفع باشد؛ بنگاه هاي اقتصادي و سازمان هاي تجاري منطقه اي و ايالت تگزاس. [3]
نمونه هاي فوق دانشگاه هايي هستند که از واژه رسالت استفاده کرده اند و اگر دانشگاه هايي که رسالت خود را تحت عناويني ديگر مانند اهداف اصلي (Main ives) بيان کرده اند نيز مورد توجه قرار گيرد مصاديق بسياري را براي آن مي توان ذکر کرد. [1]
در کشور ما نيز اهتمام به تدوين رسالت که سابقه اي بسيار کوتاه دارد نخست از محيط صنايع و بازرگاني شروع شد و رفته رفته مي رود تا به محيط هاي ديگر نيز دامن بگستراند.
4-2- پيشينه داخلي:
روش مديريت دانشگاه امام صادق(ع) از بدو تأسيس تا حدود اواخر دهه شصت به اين ترتيب بود که پايه گذاران دانشگاه، خود مديريت ارشد دانشگاه را عهده دار بودند و مديران مياني را از افراد واجد شرايط بيرون از دانشگاه برگزيده بودند. با آغاز فراغت از تحصيل دانشجويان همين دانشگاه، مديران ارشد تصميم به جلب همکاري گروهي از آنان کردند که صرف نظر از ساز و کار و جزئيات اين مسأله به تدريج دانش آموختگان دانشگاه به رده هاي مديريت دانشگاه راه يافتند و امروز بخشي قابل توجه از مديريت مياني دانشگاه بر عهده آن ها است. از موضع گيري ها و اظهارات صريح مديران ارشد چنين استنباط مي شود که انتظار دارند در آينده سکان اين کشتي را به دست همين دانش آموختگان ديروز و همکاران امروز بسپارند. از سوي ديگر با نگاهي به موضع گيري ها، روش هاي مديريت و حتي مباني فکري اين گروه از دانش آموختگان با طيفي گسترده از سليقه ها روبرو هستيم که يقيناً در ميدان عمل قابل جمع با يکديگر نيستند و سازمان را به يک بحران جدي دچار خواهند کرد. اين اختلاف ها فراتر از اختلاف درباره يک واحد درسي يا حتي تأسيس يا عدم تأسيس يک رشته درسي است. به استناد تجربه هاي موجود، فارغ التحصيلان اين دانشگاه که علاقمند به خدمت به دانشگاه امام صادق(ع) هستند، درباره رسالت اصلي دانشگاه، اهداف، خط مشي ها، ساختار و ديگر مباحث کلان دانشگاه وحدت نظر ندارند. پس شايسته است که ديدگاه هاي متفاوت و بلکه متنافي آن ها يک بار و در حضور پايه گذران و مديران ارشد دانشگاه عرضه شود تا هر تعامل با يکديگر به يک نتيجه واحد و مورد وفاق بيانجامد و مبناي عمل همه قرار گيرد. و چنين به نظر مي رسد که اقدام براي بازنگري بيانيه رسالت دانشگاه، مناسب ترين بستر ارائه اين افکار و تعامل آن ها با يکديگر و دستيابي به مبناي مورد وفاق است.
از سال 1368 بدينسو که گروهي از دانش آموختگان دانشگاه مشغول به خدمت شدند، همواره پيشنهادهايي را براي بهبود اوضاع دانشگاه مطرح ساخته اند. مسؤولان محترم دانشگاه که نقش تأسيسي داشته اند به ويژه معاونت محترم آموزشي نيز فراتر از پيشنهادها دست به اقداماتي مانند تشکيل "شوراي راهبردي آموزش" زدند و رئيس محترم دانشگاه نيز طي دهه اخير – يعني تنها پس از يک دهه از آغار به کار دانشگاه – همواره بر ضرورت بازنگري برنامه ها و روش هاي موجود و تغيير و تحولي بنيادين در آن ها متناسب با نيازهاي جديد و با تکيه بر تجربه پيشين پاي فشرده اند. به نظر مي رسد تاکنون فضايي مناسب براي پيوند اين توصيه ها و آن تلاش ها در قالب برنامه اي روشن فراهم نيامده است. در سال 1378 و در پي مباحثي که در هيأت رئيسه و شوراهاي دانشگاه مطرح شده بود و با دستور شفاهي رئيس محترم دانشگاه، معاون محترم پژوهشي حضرت حجت الاسلام و المسلمين مصباحي پيشنهاد تشکيل کميته اي به نام "کميته برنامه ريزي علمي" را ارائه نمودند. وظايف پيش بيني شده براي اين کميته عبارت بود از : 1- بازنگري در اهداف دانشگاه 2- بازنگري در رشته ها، مقاطع تحصيلي، تعداد واحدها، عناوين و سرفصل ها 3- بازنگري در روش تدريس و پژوهش 4- بازنگري در موضوع شبانه روزي بودن و لوازم آن؛
رئيس محترم دانشگاه با افزودن عضويت مدير کل محترم طرح و برنامه دانشگاه به عنوان عضو و دبير اين کميته، با شروع به کار کميته زير نظر معاون محترم پژوهشي موافقت نمودند. اين کميته در نخستين جلسات خود با دسته بندي وظايف و مأموريت هاي خود، طرح تدوين رسالت دانشگاه را در قالب پروژه اي مستقل تصويب کرد که مطالعات آن خارج از جلسه پيگيري و نتايج آن در معرض نقد و بررسي کميته و تأييد نهايي آن برسد و بدينسان يک گروه تخصصي که اعضاي آن با معيارهاي مورد نظر معاونت پژوهشي پيشنهاد و به تأييد رئيس دانشگاه رسيده بود کار تدوين رسالت دانشگاه را آغاز کرد.
5- ضرورت تحقيق:
شايد جالب باشد که با وجود افزايش چشمگير گرايش سازمان ها به تدوين رسالت خود، هنوز برخي از مديران با اين اقدام مخالف هستند. مخالفان ضرورت تدوين رسالت را مي توان به دو دسته تقسيم کرد:
الف- دسته اول اصولا معتقد هستند که تدوين رسالت به عنوان بخشي از مديريت استرتژيک، ويژه شرايط بحراني است و وقتي سازمان به بحران دچار آيد و به اصطلاح به دردسر بيافتد بايد به تدوين رسالت بپردازد. از نظر اين گروه مادام که نهادي مانند دانشگاه امام صادق عليه السلام در محيطي آرام و بدور از جنجال هاي سياسي به حرکت خود ادامه مي دهد نيازي به تدوين رسالت ندارد.
ب- گروهي ديگر از مخالفان تدوين رسالت در ارزشمندي و تأثير آن بر بهبود وضعيت سازمان و موفقيت آن ترديد دارند. در حيطه صنعت و بازرگاني، شرکت هاي بزرگي مانند والت ديسني. آي. بي. ام. خودرو سازي کرايسلر، مايکروسافت و جنرال موتورز ضرورت تدوين رسالت را نفي کرده اند و اهميتي براي آن قابل نشده اند. و حتي در سطح دانشکده ها و کالج ها هر واحدي رسالت خاص خود را دارد.
ولي تحقيقاتي که درباره تأثير تدوين رسالت بر موفقيت هاي سازمان صورت گرفته است در کنار نظريه پردازي دانشمندان صاحب نام علم مديريت درباره ضرورت تدوين رسالت، سبب شده است که هر روز سازمان هاي بيشتري به اين سمت گام بردارند. البته انکار نبايد کرد که برخي از سازمان ها نيز به عنوان يک رسم متداول و يک ژست مديريتي رسالت خود را مشخص مي کنند، در حالي که قلباً به تدوين رسالت معتقد و يا به لوازم آن پايبند نيستند.
رسالت يک سازمان بايد به صورت مدون و کتبي و به يک سند تهيه شود تا بتوان آن را در مراحل برنامه ريزي و مديريت دخالت داد. دلائل ضرورت کتبي کردن رسالت را به صورت زير برشمرده اند:
1- تأييد هدف سازمان به اتفاق آرا
2- ارائه معيار و مبنايي براي تخصيص منابع سازماني
3- حاکم ساختن جوي شناخته شده بر سازمان
4- پديد آوردن يک نقطه اتکاء تا افراد بر آن اساس هدف و مسير سازمان را معرف و راهنماي کارهاي خود بدانند و از سوي ديگر براي کساني که نميتوانند وضع خود را با وضع کلي سازمان سازگار نمايند يک نوع سد يا مانع به وجود آورند.
5- جامه عمل پوشاندن به اهداف سازمان در يک چارچوب يا ساختار کاري و به دست دادن معيار براي واگذاري کارهاي تخصصي سازمان به افراد.
6- ارزيابي و کنترل هزينه ها، زمان و معيارهاي عملکرد سازمان براي جامه عمل پوشانيدن به اهداف.[4]
6- ويژگي هاي رسالت يک سازمان:
درباره ويژگي هاي رسالت يک سازمان و يا بيانيه آن نيز ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد. با نگاهي به اين ديدگاه ها و جمعبندي آن ها مي توان چنين نتيجه گرفت که رسالت يک سازمان به عنوان وجه مميز آن با ديگر سازمان ها بايد از ويژگي هاي زير برخوردار باشد:
1- سازمان را بدانگونه که هست و آنچه در نظر دارد بشود معرفي نمايد.
2- به اندازهاي محدود باشد که برخي از فعاليتهاي مخاطره آميز را حذف نمايد و بدان اندازه گسترده وسيع باشد که نويد رشد خلاق و نوآوري را بدهد.
3- سازمان را از ساير سازمان ها متمايز نمايد.
4- به عنوان چهار چوبي عمل کند که بتواند بدان وسيله فعاليتهاي کنوني و آينده را ارزيابي کند.
5- به حد کافي واضح و آشکار باشد تا همه اعضاي سازمان بتوانند آن را درک کنند. [5]
7- روش هاي تدوين رسالت يک سازمان:
روند و مراحل تدوين رسالت به اندازه خود رسالت مهم است. اين فرايند خود نيازمند آموزش و مديريت ويژه است. به اعتقاد برخي صاحب نظران، افرادي که براي خود مأموريت و رسالت تدوين نکرده اند نمي توانند براي سازمان رسالت تدوين کنند.
ذيلاً به چند روش براي تدوين رسالت اشاره مي کنيم:
1- يک روش بسيار متداول انتخاب چند مقاله و توزيع آن ميان مديران و درخواست از مديران براي نوشتن مطالبي درباره بيانيه رسالت است، که پس از آن، نوشته هاي آن ها گردآوري و جمع بندي مي شود و معمولاً نتيجه آن در يک گردهمايي بررسي و تصويب نهايي مي شود. برخي از سازمان ها در اين مرحله به جاي تشکيل گردهمايي عمومي، از گروه هايي از مديران مي خواهند که درباره رسالت ارائه شده بحث و آن را حک و اصلاح کنند.
2- روش دوم، روش استفاده از مشاوران خارجي (خارج از سازمان) است. مزيت اين روش اين است که گاه مشاور خارجي بدون تعصب و بسيار بهتر از گروه يا کميته مديران داخلي عمل مي کند. معمولاً افراد ذي نفع در درون سازمان اهداف خود را پنهان مي کنند ولي در تصميم گيري ها براساس آن تصميم مي گيرند. مراد از اين نفع، فقط مادي و اقتصادي نيست، بلکه منافع ديني و اجتماعي و سياسي را نيز شامل مي شود. نيروهاي خارج از سازمان همگرا و همساز کنند. مشاور خارجي مي تواند بازگشت از اقدامات قبلي يک سازمان را که معمولاً نسبت به آن پايبندي وجود دارد آسان کند و هدف و ديدگاهي متفاوت را ارائه دهد. البته در اين روش نيز، به هر حال تصميم و جمع بندي مشاور يا مشاوران خارجي بايد به صورت پيشنهاد به مديران ارائه و از سوي آن ها به تصويب برسد.
3- روش ديگر انتخاب يک گروه عاطفي و حساس از ميان مديران است که نسبت به مأموريت سازمان داراي حساسيت باشند. براي تشکيل يک گروه عاطفي داشتن تعهد به استراتژي هاي سازمان، داشتن دانش فني و نظر موافق در مورد استراتژي هاي سازمان کافي نيست، بلکه اشتياق و علاقه قلبي به تدوين رسالت نيز لازم است.[6]
8- اجزاي تشکيل دهنده بيانيه رسالت:
درباره اجزاي تشکيل دهنده بيانيه رسالت نيز ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد. به اين معني که برخي صاحب نظران و يا سازمان ها عوامل کمتري ار مورد توجه قرار داده اند و برخي ديگر عوامل بيشتري را به عنوان نمونه اشاره به برخي ديدگاه ها لازم به نظر مي رسد.
به اعتقاد برخي صاحب نظران رسالت يک سازمان بايد پاسخگوي اين پرسش ها باشد: الف- مشکل يا نياز سازمان که مي خواهد برطرف کند کدام است؟ ب- چه چيز سازمان را منحصر به فرد (Uniqe) مي سازد؟ ج- چه کسي از کارهاي شما سود مي برد؟
و برخي ديگر بر اين باورند که اعلاميه حاوي رسالت سازماني بايد شامل موارد زير باشد: الف- هدف (چرا سازمان وجود دارد و به دنبال چيست؟) ب- نوع فعاليت (روش اصلي و فعاليتي که سازمان با آن سعي در برآورده کردن اهداف خود دارد) ج- ارزش ها (اصول و باورهايي که اعضاي سازمان براساس آن ها فعاليت مي کنند در حالي که آن ها به دنبال اهداف سازماني هستند) د- چشم انداز (تصويري از وضعيت ايده آل سازمان)
و دسته اي ديگر اجزاي رسالت را فلسفه وجودي (reason for existing) ، ارزش ها، اقدامات مناسب براي ارائه دستاوردها دانسته اند.
همچنين برخي صاحب نظران بيانيه رسالت يک بيانيه کوتاه وفشرده شامل ارزش ها، اوضاع (Circumstances) و چشم انداز يک سازمان معرفي کرده اند.
ديدگاهي ديگر اعتقاد دارد که سؤال هاي اصلي که بيانيه رسالت بايد به آن پاسخ دهد، عبارت است از: چه کسي؟ چه کاري؟ براي چه کسي؟ و کجا؟ و گاه به پرسش هاي فوق، پرسش از چگونگي نيز افزده شده است.
همچنين در برخي ديگر از منابع اجزاي بيانيه رسالت چنين برشمرده شده است: طبيعت سازمان و درباره چه چيز بودن آن؛ ارزش ها و باورها که فعاليت ها سازمان را هدايت مي کند؛ جهتي که سازمان مي خواهد به سوي آن برود.
براي تعيين اين که آيا يکي از اجزاي تشکيل دهنده مأموريت سازمان به شيوه اي رضايت بخش گنجانده شده است يا خير بايد پرسش زير را مطرح ساخت: اگر مسؤوليت نوشتن مأموريت اين شرکت به من واگذار مي شد آيا مي توانستم اين مطلب را به شيوه بهتري به گوش همگان برسانم؟
با جمع بندي ، بررسي و نقد ديدگاه هاي متفاوت درباره رسالت دانشگاه ، يک بيانيه رسالت دانشگاهي خوب و همه جانبه بايد داراي پاسخي قانع کننده براي ده سئوال زير باشد:
1- محصولات و دستاوردهاي عمده دانشگاه چيست؟
2- مخاطبان و استفاده کنندگان از دستاوردهاي دانشگاه- دانش آموختگان و توليدهاي علمي مانند کتاب و مقاله – چه کساني هستند؟
3- دستاوردها و خدمات علمي دانشگاه در کجا عرضه خواهد شد؟ آيا ديگر نهادهاي پژوهشي و آموزشي نيز دستاوردهايي مشابه دارند؟
4- دانشگاه براي رسيدن به اهداف خود تا چه اندازه مقيد به استفاده از فن آوري هاي پيشرفته است؟
5- چه عوامل بر تداوم حيات و ارتقاي مستمر و تحقق اهداف دانشگاه مؤثر است؟
6- باورها، ارزش ها و اولويت هاي دانشگاه چيست؟
7- دانشگاه از چه مزيت يا مزايايي نسبي برخوردار است؟
8- دانشگاه در مقابل چه کساني مسؤول و پاسخگوست؟
9- دانشگاه تا چه اندازه به تحولات و تغييرات محيطي واکنش نشان مي دهد؟ و به بياني ديگر سياست اجتماعي دانشگاه چيست؟ (شايان ذکر است که در آيين نامه مديريت کنوني دانشگاه درباره بالاترين مقام مسؤول، يعني رئيس دانشگاه، فقط به وظايف درون سازماني ايشان توجه شده و تعهدات بيروني ايشان معلوم نشده است.)
10- دانشگاه چه نقشي براي کارکنان علمي و اداري خود براي تحقق اهداف خود قائل است؟
پاسخ به اين پرسش ها مواد لازم را براي تدوين رسالت يک دانشگاه فراهم مي آورد. بايد توجه کرد که در کشور ما، دانشگاه هاي دولتي که تابع سياست هاي کلان، برنامه ها و بودجه وزرات علوم، تحقيقات و فناوري هستند يا نمي توانند براي خود رسالتي تدوين و تبيين نمايند و يا با مشکلات و محدوديت هاي جدي در اين زمينه روبرو هستند. ولي با توجه به هويت غير دولتي دانشگاه امام صادق عليه السلام، اين دانشگاه به آساني بيشتري مي تواند به تدوين رسالت ويژه خود بپردازد. البته طبيعي است يکي از محورهاي مورد توجه اين دانشگاه در تدوين رسالت خود، همان نظام و سياست هاي آموزش عالي کشور است.
9- خاستگاه رسالت يک سازمان:
رسالت يک سازمان را چه کسي مي تواند تعيين کند؟ در بخش مربوط به روش تدوين رسالت به ديدگاه هاي موجود درباره نقش اعضاي سازمان و مشاور خارجي در تدوين رسالت اشاره کرديم. ولي اين سؤال در اينجا مطرح است که آيا هر پاسخي که اعضاي سازمان ويا مشاور خارج از سازمان و يا اين دو به کمک هم به اين پرسش ها بدهند کافي و معتبر و قابل دفاع است؟ آيا در يک سازمان پاسخ رئيس سازمان و بقيه اعضاء به اين پرسش ها از يک اندازه اعتبار برخوردار است؟ اگر مدير يک سازمان مؤسس همان سازمان هم باشد – مانند آن چه در دانشگاه امام صادق عليه السلام شاهد آن هستيم – موضوع چه حالتي پيدا مي کند؟ منشأ پاسخ اعضا به اين پرسش ها چيست؟ يعني آن ها بر چه اساسي به اين سؤال ها جواب مي دهند؟ و پاسخ هاي خود را از کجا مي آورند؟ آيا مي توان تدبيري انديشيد که از مباني آن ها براي پاسخ به اين سؤال ها اطلاع يافت و سپس بر اساس آن به تدوين رسالت پرداخت؟ برخي صاحب نظران معتقدند آرمان ها و رسالت هاي يک سازمان از بينش ها به دست مي آيد و بينش ها خود از دو مؤلفه تشکيل شده اند: ايدئولوژي اصلي و آينده متصور. ايدئولوژي نيز به نوبه خود از ارزش هاي اصلي يا مشترک و مقصد تشکيل مي شود. و اين بينش نيز خود مبتني بر فلسفه وجودي است.
در اين ديدگاه فلسفه وجودي يک فرد يا سازمان يا گروه نوعي اعتقاد، معرفت، ارزيابي در مورد هستي و جهان را ايجاب مي کند و خود به يک نوع تفسير و تحليل خاص از جهان مبتني است که زير ساخت و تکيه گاه بينش، ارزش، ديدگاه و آرمان با تکيه بر مکتب اعتقادي و فکري فرد و يا سازمان مي باشد. به اين مجموعه اصطلاحاً جهان بيني مي گويند. بينش ها از جهان بيني مبتني بريک مکتب اخذ مي شود و به عنوان خِرُد سازمان چارچوب هاي ارزشي و پايدار سازمان را طرح مي نمايد. اين خرد سازماني ارزش هاي مشترک را ملاک طرح ريزي قرار مي دهد، نه گرايشات فردي را. بينش واسط بين گرايش هاي فلسفي و جهان بيني و تصميم گيري مديريتي است. همانگونه که ذکر شد بينش از دو مؤلفه تشکيل مي شود: ايدئولوژي اصلي يا ايدئولوژي مرکزي (core ideology) که همان بايدها و نبايدهاي مورد توافق همگان است وخود نيز از دو بخش يعني ارزش هاي اصلي يا ارزش هاي مشترک (shared values) و مقصد (aim). ارزش هاي مشترک باورهايي هستند که اعضاي سازمان به صورت مشترک آن را قبول دارند و مي کوشند آن را عملي سازند و راهنماي عمل آن هاست. مانند: ارائه سرويس بهتر، خلاقيت، مهرباني، تنوع، ابتکار، تماميت و بي نقص بودن ارزش هاي مشترک برخلاف ساختار نهاد، اهداف، راهبردها، سياست ها، برنامه و بودجه و يا عمليات سازمان عينيت فيزيکي ندارد ولي جوهر همگرائي جمع و سازمان است. ارزش ها نيز از انديشه ها، عقايد و قضاوت هاي افراد و گروه ها سرچشمه مي گيرندو کمتر بر حسب مقتضيات تغيير مي کنند. ارزش هاي مشترک هر سازمان در واقع معيارهاي فرهنگي آن سازمان است و تعداد آن محدود است. مقصد نيز که همان ستاره راهنماي آينده سازمان است لااقل بايد براي 100 سال آينده انتخاب شود. بخش دوم بينش نيز آينده متصور يا ديدگاه (vision) است که در حقيقت پاسخ به اين سؤال است که چه مي خواهيم بشويم و براي آن نيازمند آينده نگري يا چشم انداز (perspective) هستيم.
10- جايگاه رسالت در فرايند فعاليت هاي يک سازمان:
رسالت، جوهره کليه فعاليت هاي يک سازمان به حساب مي آيد. تبيين رسالت نقطه آغاز هويت بخشي به يک سازمان است، ولي بايد توجه داشت که رسالت و تدوين آن در مرحله طرح ريزي است و نه برنامه ريزي، طرح ريزي از شوون رهبري است و برنامه ريزي از مقولات مرتبط با مديريت، طرح ريزي با گزاره هاي کيفي تبيين مي شود و برنامه ريزي بايد با کميت همراه باشد. اگر رسالت يک سازمان به بهترين شکل تدوين شود ولي در نظام طرح ريزي و سپس برنامه ريزي به نحو شايسته مورد توجه قرار نگيرد، فايده اي بر آن مرتب نخواهد بود.
11- بازنگري بيانيه رسالت دانشگاه امام صادق(ع):
همچنانکه از محتواي مطالب پيشين بر مي آيد، تدارک بيانيه رسالت براي دانشگاه امام صادق(ع) به اقتضاي تفاوت شرايط کنوني محيطي و واقعيات تأثير گذار بر عملکرد آن نسبت به گذشته، ضرورتي انکار ناپذير است.
چراکه آنگونه که از ديدگاه ها و بيانات مؤسسين دانشگاه امام صادق (ع) بر مي آيد مقصود اصلي از تأسيس اين دانشگاه جمع بين علوم اسلامي و علوم دانشگاهي بوده است. لذا يکي از اهداف عمده دانشگاه امام صادق (ع) تربيت دانشجوياني است که بتوانند بطور مستقيم به منابع ديني دسترسي داشته باشند و ضمناً با علوم روز هم آشنايي کامل حاصل کنند تا به اين وسيله بتوانند اصول ارزشي اسلام را در برنامه ريزي ها و روش ها بکار ببندند. چرا که فرضاً گذاشتن عالم اقتصاد يا سياسي در کنار عالم اسلامي، در واقع قرار گرفتن دو فرهنگ مجزا در کنار يکديگر است که در نهايت ممکن است به التقاط آن دو بيانجامد. لذا اگر بخواهيم مرافقت درستي بين علوم اسلامي و علوم دانشگاهي انجام پذيرد، بايد کاري کرد آشنايي و بهره مندي در سطح قابل قبولي از هر دو دانش تواما فراهم گردد تا همان کسي که مي خواهد برنامه ريز باشد، حافظ ارزش ها نيز باشد. اين امر مستلزم آن است که اولاً دانش آموخته اين دانشگاه در نهايت فردي واقعاً عالم و با سواد باشد و بتواند حرف هاي جديدي در حوزه تخصص دانشگاهي خود بزند و نه فقط فردي کارشناس و دانشگاهي که صرفاً معلوماتي کسب کرده و مدرکي بدست آورده تا دنبال کسب برود، ثانياً فضاي حاکم بردانشگاه بايد يک فضاي ديني و اسلامي و معنوي باشد تا دانشجويان در چنين فضايي بتوانند به رشد مطلوب علمي و اعتقادي و اخلاق رسند.
مدل مفهومي بازنگري در بيانيه رسالت دانشگاه امام صادق(ع):
از الزامات بازنگري بيانيه رسالت دانشگاه امام صادق(ع)، بازنمائي حقايق کنوني موجود در محيط پيراموني اين دانشگاه و تحليل و بررسي چگونگي تأثير هر يک از آن ها بر عملکرد دانشگاه است. بر اين اساس برخي از يافته هاي چنين بررسي بدين شرح است :
- حاکميت اصل اقتصادي رابطه حرکتي معکوس «تقاضا» و «کيفيت» در حوزه علمي کشور که با توجه به رشد آمار داوطلبان ورود به دانشگاه بر کيفيت عملکرد دانشگاهها تاثير منفي ميگذارد [7]
- همراهي با جنبش نرم افزاري و نهضت توليد علم که از نکات مهم و قابل توجه در رهبري اثربخش ( و در نتيجه تدوين رسالت) اين دانشگاه است. جنبش نرمافزاري پروسه و فرآيند خاصي است که با نپذيرفتن شرايط وضعيت فعلي، خواهان تزريق «روحيه علمي» و « پويايي علمي» به فضاي علمي کشور است.[8] ويژگي اين جنبش اينست که نبايد درلايه نخبگان و اساتيد حوزه و دانشگاه بماند و به توده مردم نفوذ داشته باشد و اين امر زماني شروع خواهد شد که به تعبير رهبر کبير انقلاب، انديشهورزي نخبگان شود. [9]
- افزايش روز افزون ضرورت صيانت از هويت ديني، فرهنگي و ملي.
- تغيير نگرش ها به نيروي انساني و توسعه تئوري هاي سرمايه انساني به سوي توسعه پايدار دانائي محور،[10] از جمله حقايق فوق الذکر تلقي مي گردند.
- دوري روزافزون جامعه بشري از ارزش هاي اخلاقي.
- از همه مهمتر؛ رهنمودهاي روشنگرانه رهبر معظم انقلاب (بعنوان يکي از خدمت گيرندگان اصلي اين دانشگاه) مبني بر ضرورت حرکت به سوي چشم انداز " مرجعيت علمي" اين دانشگاه را بر آن مي دارد که به بازنگري رسالت گذشته خويش و تدوين بيانيه اي متناسب و درخور که پاسخگوي نيازهاي حرکتي اين دانشگاه در زمان حال و آينده باشد ، بپردازد.
اين مرجعيت علمي به زعم مؤلفين، بيانگر توانائي مصدريت دانشگاه امام صادق(ع) در حوزه هاي علمي مشغول بکار است. بگونه اي که در صدور پارادايم هاي علمي داراي جامعيت باشد. به کلامي ديگر دانشگاه امام صادق(ع) بايد بعنوان چشمه جوشان "علوم انساني اسلامي" پاسخگوي عطش همه حقيقت جويان عالم و دانش پژوهان در هر نقطه از جهان و هر نژاد و مذهب و مليتي باشد.
پارامتر قابل توجه ديگر در اين باره، دستاوردها و ثمرات و انتظاراتي است که از دانشگاه امام صادق (ع) به عنوان يک مرجع علمي انتظار مي رود. اين دستاوردها و انتظارات را مي توان به صورت زير تقسيم بندي نمود:
1- پرورش علمي. دانشگاه بي دانش فقط يک "گاه" است، لذا دانشجو بايد از محيط دانشگاه براي درس خواندن و يادگرفتن و رشد پيدا کردن علمي استفاده کند. [11]
2- توليد علم. اگر دانشگاه امام صادق(ع) بخواهد به سمت مرجعيت علمي حرکت کند بايد به معناي حقيقي کلمه دانشگاه شود، يعني علم در آن به سمت تحقيقي شدن و توليد علم باشد، نه به سمت حفظ کردن و تنها چيزي ياد گرفتن.
3- کمک به خودکفايي جامعه. اگر دانشگاه امام صادق(ع) نتواند نيازهاي علمي و عملي حکومت اسلامي را تأمين کند مجبور خواهيم بود براي رفع احتياجات خود به طرف کشورهاي ديگر دست دراز کنيم. براي احتراز از چنين شرايطي برنامه هاي آموزشي دانشگاه بايد هرچه بيشتر با نيازهاي کشور انطباق داشته باشد. لذا دانشگاه بايد در نظام آموزشي و برنامه هاي درسي خود يک بازنگري مستمر داشته باشد.
4- هدايت جامعه: به طور کلي به دانشگاه از دو ديدگاه مي توان نگاه کرد: يکي بعنوان کانون جذب ونشر علم و آينده علمي و يکي هم بعنوان يک کانون پيشرو اجتماعي. دانشگاه يکي از مراکزي است که نشاندهنده و منعکس کننده کيفيت فکري و مسير رشد وبالندگي جامعه است. دانشجويان هم که طبقه پيشرو و پيشاهنگ و زبده و با نشاط، پيکره اجتماع هستند مي توانند در سازندگي آينده و حفظ مسير حرکت عمومي جامعه در صراط مستقيم نقش و اثر داشته باشند.
5- تربيت نيروي انساني کارآمد. به طور کلي در يک نظام، دانشگاه توليد کننده است و ديگر ارکان جامعه مصرف کننده هستند. لذا دانشگاه امام صادق(ع) بايد بتواند آن چيزي را که دستگاه هاي ديگر و کل اين نظام نياز دارند را بتواند توليد کند. يکي از نيازهاي اساسي نظام جمهوري اسلامي، نيروي انساني متخصص و متعهد و مؤمن مي باشد و اين دانشگاه امام صادق(ع) است که مديران، سياسيون، حقوق دانان و اقتصاد دانان آينده کشور را که فردا اداره کننده اين حکومت اسلامي خواهند شد را تربيت مي کند.
6- توسعه فرهنگ اسلام ناب محمدي: اگر حقيقتاً دانشگاه جايي شد که در آن تربيت ديني بدرستي انجام گيرد مي توان اطمينان پيدا کرد که فردا مديران کشور و همه کساني که امورات کشور را بعهده دارند، تفکر و ايدئولوژي عميق برخوردارند و با ديد و نگرش اسلامي حرکت مي کنند. براي دستيابي به اين هدف بايد ارزش هاي اسلامي در دانشگاه مورد مسابقه قرار بگيرد و نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادري، عمل جهادي، درس خواندن از روي علاقه و صميميت، کمک به يکديگر در فراگيري، تلاش براي تعميق در معلومات و دانش هاي مختلف و در مجموع، اصول و فروع دين نهادينه گردد.
7- نيل به عدالت و سعادت: اين قدرت علمي است که مي تواند وسيله رفاه، سعادت و عدالت باشد. يک فرد با سواد علمي سطح بالا و مؤمن مي تواند پرچم عدالت را در دست بگيرد و با علم خود، داعيه دار پيش برد عدالت باشد. [12]
8- مقابله با تهاجم فرهنگي. امروزه گستره تنوع سياست هاي امپرياليستي قدرت هاي غربي گونه ديگري بعنوان تهاجم فرهنگي را هم شامل مي شود. اگرچه در مقابل چنين موضوعي يک سري اقدامات پيشگيرانه و توانمندسازي هايي صورت گرفته است ولي امکان انسجام و هماهنگي هاي لازمه در اين باره تا کنون فراهم نشده است. با توجه به ويژگي رشته هاي علوم انساني و معارف اسلامي، دانشگاه امام صادق(ع) مي تواند نه تنها بعنوان پرچمدار اين حرکت دفاعي بلکه با توجه به غناي فرهنگي اسلامي خودمان و ضعف هاي فرهنگي فراوان غرب حرکتي رهائي بخش از تهاجمات فرهنگ فاسد غرب را سازماندهي و هدايت نمايد.
9- صدور انقلاب و فرهنگ اسلام به ديگر نقاط جهان: دانشگاه امام صادق(ع) مي تواند با پرورش ديني دانشجويان خارجي بعنوان کانون صدور انقلاب و فرهنگ و تمدن اسلامي عمل نمايد . چراکه آنان پس از فراغت از تحصيل ، در کشور خويش نمونه اي از دست پرورده هاي تمدن اسلامي تلقي گشته و اين خود در الگو سازي و الگو پذيري انسان هاي ساير نقاط جهان نقش زيادي دارد.
گام بعدي تحقيق، تحليل تغييرات در کم و کيف و انتظارات بهره گيرندگان از دستاوردهاي دانشگاه است:
1- جامعه: دانشگاه نقطه اساسي هر کشور است. اگر دانشگاه اصلاح شود، آينده آن جامعه اصلاح خواهد شد و اگر دانشگاه فاسد بشود سرنوشت آن جامعه رو به فساد خواهد نهاد. اين فساد که در دانشگاه فرض کنيم ممکن است فساد اخلاقي باشد يا فساد علمي.
2- حاکميت اسلامي: دانشگاه امام صادق(ع) مي بايد به کانون پرورش متخصصين متعهد تبديل شود. چراکه علوم تجربي و انساني در دنياي امروز، بويژه بخش هايي که دستاوردهاي غرب مي باشد، اغلب فاقد خمير مايه هاي مورد نياز براي اداره جامعه اسلامي مي باشد و جامعه اسلامي براي حفظ ضمانت فلاح آينده جامعه ديني به کارگزاراني توانمند و در ضمن خداباور نيازمند است. از اين رو دانشگاه امام صادق(ع) مي تواند و بايد در پرورش دانشمنداني مهذب و مومن همت گمارد.
3- انقلاب: دانشگاه بيگانه با ارزش هاي ديني و بي تفاوت نسبت به مفاهيم و جهت گيري هاي انقلابي، دانشگاهي نيست که اميد بخش و تضمين کننده آينده مورد نظر حضرت امام (ره) و رهبري باشد. اگر اين جوانان پاک طينت را که در دانشگاه جمع شده اند به سمت روحيه انقلابي و اسلامي جهت بدهيم. به نظر مي رسد که کشور و انقلاب بزرگترين سود را از اين بابت خواهند برد.
4- حوزه: يکي از اهداف کلان دانشگاه امام صادق(ع) جمع و تلفيق بين حوزه و دانشگاه است. به عبارت ديگر تلاش در جهت تقويت ترکيب بين معارف اسلامي و علوم و معارف دانشگاهي و تربيت دانشجوياني که هم با علوم متعارف و نوع چهارچوب بندي آن آشنا باشند و هم با علوم حوزوي، تا در نهايت به ارائه صحيح و کاربردي از آنچه را که مدعي هستيم اسلام در دل خود دارد برسيم.
- بدنه کارشناسي دولت: به طور کلي بدنه کارشناسي دولت به عنوان بخشي از حاکميت اسلامي نبايد از دانشگاه ها جدا باشد و بايد در مسأله هايي که برايش پيش مي آيد از دانشگاه بخواهد که آن را ياري نمايد. اين امر هم براي دانشگاه پيشرفت ساز بوده و هم بدنه کارشناسي دولت مشکلاتش را با آخرين و بهترين روش هاي حل مسئله رفع خواهد کرد.
6- جامعه بشري: دانشمندان اخلاق گرا نه تنها نياز اساسي امروز جامعه و حکومت اسلامي است بلکه در تعميق عدالت در حکومت هايي که براي نفس زندگي آحاد جامعه ارزش والايي را خواهانند سهم عمده اي دارند. از اين رو بر اين دانشگاه فرض است که در پذيرش دانشجويان خارجي نيز همت بگمارد و آن ها را مجهز به اسلام ناب محمدي پرورش دهد.
12- بيانه رسالت پيشنهادي بر اساس نتايج تحليل هاي فوق :
با توجه به مطالب فوق مي توان براي دانشگاه امام صادق(ع) بيانيه رسالت ذيل را پيشنهاد نمود.
دانشگاه امام صادق عليه السلام به عنوان يک دانشگاه اسلامي غير دولتي، در مجموعه آموزش عالي کشور براي آموزش و توسعه دانش بشري مبتني برغايت گرائي آفرينش، آموزه هاي وحياني و معارف و علوم اسلامي پايه گذاري شده و براين باور است که درتعاليم اسلام و مکتب امام صادق عليه السلام که تبلور ناب آن مي باشد ظرفيت و جامعيتي نهفته است که با کشف، تبيين و کاربردي کردن آن مي توان درعلوم و فنون بشري به ويژه علوم انساني / اجتماعي تحولي عظيم پديد آورد و به مرجعيت علمي دست يافت.
دانشگاه برمبناي اصول و ارزش هاي اسلامي، علم را نوري الهي، سرمايه اي والا و مايه کمال و تعالي انسان هاي مستعد و مهذب مي داند و معتقد است که تعليم و تعلم همراه با تهذيب نفس، درراستاي حرکت انبياء الهي عليهم السلام، و مهمترين رسالت انسان است و تنها با الهي شدن انگيزه ها و هدف ها و حفظ قدسيت علم و توام شدن علم و عمل، نقش حقيقي علم در جامعه بشري ايفا خواهد شد .
دانشگاه دور ماندن حوزه هاي علميه و دانشگاه ها را از معارف يکديگر، خسارت جبران ناپذيري براي جامعه اسلامي مي داند و به عنوان يکي از جلوه هاي عيني پيوند حوزه و دانشگاه برآن است تا با بهره مندي از دستاوردها و همکاري نخبگان اين دو مرکز علمي، دانش آموختگاني دين محور، آگاه به زمان و متعهد به آرمان ها و ارزش هاي اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله و سلم تربيت کند و در راستاي حفظ حاکميت دين بر علم و تعليم و تبليغ معارف اسلام و اهل بيت عليهم السلام الگويي نوين ارائه داده و در نظام آموزش عالي و اداره امور جامعه اسلامي تحولي اساسي ايجاد کند.
دانشگاه براي تحقق اهداف و ارتقاي مستمر کيفيت خود توجه جدي به موارد زير را ضروري مي داند :
1. جذب نخبگان : انتخاب دانشجويان برجسته و با استعداد از نظر اخلاقي و علمي، استادان عالم، مومن و مهذب داراي استقلال فکري .
2. تقويت انديشه هاي خداباوري ايمان و غيرت ديني، رشد اخلاق اسلامي و تهذيب نفس از راه هايي مانند ايجاد فضاي سالم اعتقادي واخلاقي و ارائه آموزه ها و الگوهاي عملي.
3. اصلاح و ارتقاء مستمر و توسعه برنامه ها و محتواي آموزشي، پژوهش محور کردن آموزش ها، کارآمد کردن برنامه ها و دروس و تاسيس دوره هاي آموزشي جديد درراستاي اهداف و براساس نياز سنجي از جامعه خصوصا" درمقاطع تحصيلات تکميلي .
4. پيشگامي و پرچمداري در نهضت توليد علم (حوزه علوم انساني اسلامي) از طريق تقويت پژوهش به ويژه در جهت تحقق نظام هاي معرفتي برپايه تعاليم اسلام,گسترش مرزهاي علوم اسلامي و تحقيقات ميان رشته اي بين علوم اسلامي و علوم انساني / اجتماعي و ارائه دستاوردهاي آن .
5. مرجعيت تحقيقات مراکز علمي و دانشگاه هاي دنيا از طريق دانش پژوهي، ترويج روحيه نقادي،تقويت فضاي برخوردار از نشاط، انگيزه، خلاقيت و آزاد انديشي علمي، انتقاد پذيري و رسيدن به تفاهم، ايجاد بنيه لازم براي کسب مدارج علمي بالاتر و تسهيل دستيابي به منابع علمي و اطلاعات .
6. ارتقاء کيفيت مديريت دانشگاه منطبق با تئوري رهبري اثربخش دانشگاهي باتوجه به مقتضيات و تحولات علمي، اجتماعي و فناوري، تقدم کيفيت بر کميت برون دادها، مشارکت دانشگاهيان و تخصيص بهينه امتيازات و تسهيلات برپايه اهداف و نظام ارزشيابي .
7. تنظيم و تقويت مستمر ارتباط باساير مراکز علمي، به ويژه مراکز علمي همسو و استفاده کنندگان از خدمات و دستاوردهاي دانشگاه شامل مراکز علمي حوزوي و دانشگاهي، نهادها و دستگاه هاي نظام جمهوري اسلامي ايران، عموم مردم ايران اسلامي و کشورهاي اسلامي و ساير کشورهاي جهان .
8. استفاده از فناوري هاي جديد براي بالا بردن سرعت، دقت و کارآمدي آموزش و پژوهش و تسهيل ارتباطات علمي، باتوجه به مقتضيات و نيازهاي جامعه، بااين تاکيد که فناوري همواره نقش ابزاري براي تحقق رسالت دانشگاه داشته باشد .
9. متعهد بودن دانش و دانشگاهيان درقبال ارکان آموزه هاي اسلام از قبيل عدالت، حرمت و کرامت انساني، حفظ نعمتهاي الهي و محيط زيست و مشکلات و آلام بشري .
10. متعهد بودن دانش و دانشگاهيان درقبال افزايش انسجام اجتماعي، برادري، محبت، نظم اجتماعي، وجدان کاري، تعهد پذيري و کاهش و رفع مشکلات جامعه از راه هايي مانند بررسي مستمر نيازها و تغيير و تحولات اجتماعي، کاربردي کردن تحقيقات بنيادي، ارايه راهکارهاي علمي و عملي براي برطرف کردن نيازهاي متنوع، متحول و فزاينده جامعه، مقابله با تهاجمات فکري و فرهنگي از موضع تفکر اسلامي، هدايت جامعه به سمت خوداتکايي و افزايش مشارکت مردم در اعتلاي نظام اسلامي.
11. حرکت به سمت مرجعيت علمي و مصدريت پارادايم هاي نوين علمي
12. پرورش متخصصين متدين که مظهر آميزش عقلائي علم و معرفت بوده و الگوهاي مؤفق روشن فکري ديني باشند.
دانشگاه امام صادق عليه السلام به عنوان اولين دانشگاه اسلامي در ايران و برآمده از انقلاب اسلامي، پيروي از ولايت فقيه را درامتداد پيروي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام يکي ازمباني اساسي خود دانسته و علاوه بر آن، ترکيب خاص هيات امناء و هيات علمي ( متشکل از فرهيختگان حوزه و دانشگاه ) مديريت عالي، معتبر، نافذ و باثبات و ايجاد فضاي مناسب جهت بروز استعدادها و توانمندي هاي زنان درمديريت دانشگاهي را از مزيت هاي خود مي داند و در مقابل مقام معظم رهبري، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و هيات امناء جامعه الامام الصادق عليه السلام پاسخگو است .
دانشگاه بار اصلي تحقق رسالت خود را بردوش اعضاء هيات علمي و مديران خود دانسته و دراين راستا حفظ شور مقدس و مشارکت دانشجويان و کارکنان اداري شايسته، کارآمد، دانشور و سازگار با شرايط دانشگاه را ضروري مي داند.
منابع و مأخذ:
[1] فرد .آر. ديويد. مديريت استراتژيک ، ترجمه علي پارسائيان و سيد محمد اعرابي ص 168 و 171
[2] www.scrvcr.nich.edu/-nsu
[3] www.shsu.edu
[4] W.R King and D.I. Cleland, sStrategic planning and policy ( New york: Van Nostrand Reinhold, 2001):124
[5] Verb Me Ginnis, The Mission Statement : A Key Step in Stategic Planning Business 31,no.6 (November 1981 ):41
[6] Andrw Campell and sally yevng " creating a sense of Mission" long range planning 24, no 4 (Agust 1991):p 17
[7] غلامي، سعيد و بابازاده، محمد. " توسعه درونزا " ، کنگره بينالمللي نهضت توليد علم.
[8] همان
[9] سبحاني، محمدتقي. "نهضت نرمافزاري و سه پرسش اساسي" سايت بازتاب- 16/4/82
[10] دانشور، نيره . " آموزش عالي و توسعه درونزا " کنگره جنبش نرمافزاري بهار 84
[11] دانشگاه و دانشجو در آئينه رهنمودهاي مقام معظم رهبري، دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري. 1380، تهران. ص 17
[12] دانشگاه اسلامي و رسالت دانشجوي مسلمان ، ص47
http://emodiran.com
همايش ملي به سوي مرجعيت علمي– دانشگاه امام صادق عليه السلام
ماهنامه تدبير، شماره 198 ارسال توسط کاربر محترم سايت : esfahaniran88