مقدمه
از آنجا كه تعليم و تربيت يكى از مهمترين و اساسىترين مباحث انسانى است و گسترهاى به وسعت تمامى دانشهاى بشرى دارد، از ارزش والايى برخوردار مىباشد و با توجه به اينكه محورىترين نقش در آموزش و پرورش به عهده مادران مىباشد تنها نظر به خطير بودن مسئوليت مادرى و حساسيت اين وظيفه، حسن نيت مادر و يا به تعبير عدهاى، غريزى بودن مادرى، كيفيت مراقبتها را تضمين نمىكند.
مادران بايد بدانند كه مادرى هنر است و فن بسيار پيچيده، و جز آشنايى با رموز اين هنر بزرگ و برخوردارى از صلاحيتهايى كه بايد مادر داشته باشد، عنصر ديگرى نمىتواند در ايفاى رسالت مادرى توفيق دهد.
به بيان ديگر امكان تربيت فرزندان، در
ضمن برخوردارى مادر از صلاحيتهاى لازم، در گرو اصول شناختهشدهاى است كه آشنايى و رعايت آنها موفقيت مادر را تضمين مىكند و تحقق اهداف را ممكن ساخته، سرعت مىبخشد.
در اين نوشتار به يكى از مهمترين مباحث تربيت كه بحث صلاحيتهاى مادرى و اصول آن است مىپردازيم و بايدها و نبايدهايى را مطرح مىكنيم كه بايد در تربيت فرزندان مورد توجه باشد تا اهداف تربيت كه شكوفا ساختن استعدادهاى همهجانبه فرزندان است، تحقق يابد. چرا كه وجود ناهنجارىهاى فراوان تربيتى در نسل جوان و ناكامىهاى بسيارى كه در تربيت دينى، اخلاقى و اجتماعى فرزندانمان مىبينيم، به علت عدم آشنايى مادران با اصول تربيت و به كارگيرى آن مىباشد، به ويژه در زمان فعلى كه تمامى محدوديتها و حصارها شكسته شده و عوامل تأثيرگذار در تربيت كودكان، گسترهاى به وسعت جهان پيدا نموده است و به جهت وجود امكانات متعددى چون رايانه، اينترنت و ماهواره ... امر تربيت بسيار سخت و پيچيده و يك امر كاملاً فنى و حساس شده است. در اين شرايط تنها وجود غريزه مادرى، تربيت نسل را ضمانت نمىكند. در عصرى كه دشمن قسم خورده به صورت پنهان و آشكار كمر همت، براى دگرگونى و تغيير فرهنگ نسل جوان بسته است، مىطلبد كه مادران مجهز به سلاح تربيتى براى مقابله با نقشههاى شوم دشمنان فرهنگ اسلامى شوند.
مادران بايد بدانند در عصر حاضر هيچ سلاحى همچون آگاهى از اهميت و نقش كليدى مادر در تربيت و آشنايى دقيق با مسائل تربيتى، برندهتر و مؤثرتر نخواهد بود.
از اينرو يكى از رسالتهاى مهم رسانهها و عوامل فرهنگساز مثل صدا و سيما و مطبوعات و نشريات ارتقاى سطح آگاهى و بينش و درايت مادران نسبت به امر خطير تربيت مىباشد. چرا كه اولين و مهمترين عامل فرهنگساز در جامعه، مادران مىباشند. شايد بدين جهت است كه تمامى توجه دشمن در همسانسازى فرهنگى و جهانىشدن متوجه زنان و مادران مىباشد، زيرا آنان به خوبى دريافتهاند اگر بتوانند فرهنگ مادران را تغيير دهند، به جهت نقش محورى آنان در فرهنگسازى، موفق به تغيير فرهنگ تمامى جامعه شدهاند.
به هر حال به تعبير مقام معظم رهبرى بايد براى مقابله با نقشههاى دشمن از همان راهى كه وارد شدهاند، وارد شد و مقابله نمود. آنها از راه تغيير فرهنگ زنان و مادران وارد شدند و متوليان فرهنگى جامعه بايد با ارتقاى سطح علمى، تربيتى و اجتماعى مادران، با دشمنان مقابله نمايند.
در اين مقاله سعى بر اين است كه مادران عزيز را به بخشى از صلاحيتها و شايستگىهايى كه بايد از آن برخوردار باشند، همچنين اصول و قواعد تربيت آشنا نماييم.
صلاحيتهاى مادرى
از آنجا كه مادر باغبان فطرت فرزند است، هم مىتواند آدميت او را بسازد و هم مىتواند تخريب نمايد. در صورتى كه مادر آگاه به مسئوليت خطير خود باشد، آدميت او را مىآفريند و اگر از اصول تعليم و تربيت غافل باشد، نتيجه آن تخريب روح و روان و عاطفه و انسانيت فرزند مىشود.
مادرى صلاحيت مىخواهد. چگونه ممكن است مادر از صلاحيتهاى لازم برخوردار نباشد ولى نتيجه و برآيند كار او قابل توجه و مفيد باشد؟! در صورت برخوردارى از صلاحيتهاى لازم، مادر مىتواند فرزندان خود را به رشد و كمال سوق دهد.
صلاحيت
بعد از توجه به ضرورت وجود صلاحيتها در رسالت مادرى، لازم است منظور از صلاحيتها بيان شود. منظور از صلاحيتهاى مادرى، شناختها و مهارتهايى است كه مادر با كسب آنها مىتواند در تعليم و تربيت به پرورش عقلى، جسمى، عاطفى و معنوى فرزندان كمك نمايد.
صلاحيتها
صلاحيتهاى شناختى مادر
منظور از صلاحيتهاى شناختى مادران، آگاهى و مهارتهاى ذهنى است كه مادر را در شناخت و تحليل مسائل و موضوعات مرتبط با تعليم و تربيت توانا مىسازد. به عنوان مثال شناخت روحيه و سليقه و نيازها و تمايلات فرزند در مراحل مختلف رشد، يكى از صلاحيتهاى شناختى مادر است.
مهمترين صلاحيتهاى شناختى عبارتند از:
ـ شناخت نيازهاى روانى فرزندان
ـ شناخت اصول تعليم و تربيت
ـ شناخت دورههاى مختلف زندگى فرزند، به ويژه دوره نوجوانى
ـ شناخت اهداف و روشهاى تعليم و تربيت
طبيعى است كه محصول تربيتى يك مادر آگاه و با اطلاع، با محصول يك مادر بدون اطلاع و داراى شناخت لازم، بسيار
متفاوت مىباشد، همان طور كه محصولات يك باغبان آگاه به اصول و فنون كشاورزى با يك كشاورز بدون شناختهاى لازم، از نظر كمّى و كيفى متفاوت مىباشند. درست است كه هر دو سيب پرورش مىدهند، ولى بين سيب پرورشيافته كشاورز آشنا به مسائل كشاورزى با يك كشاورز ناآشنا تفاوتهاى آشكار و غير قابل انكارى وجود دارد. طبيعى است هر چه دامنه اطلاعات مادران در زمينه تعليم و تربيت افزايش يابد، در انجام رسالت مادرى توفيق بيشترى خواهند داشت.
صلاحيت يكم: شناخت نيازهاى روانى فرزندان
يكى از شناختهاى ضرورى كه مادر بايد از آن برخوردار باشد، شناخت نسبت به نيازهاى روانى فرزندان است. اگر مادر نسبت به اين نياز از شناخت لازم و كافى برخوردار نباشد، نسبت به تأمين اين نيازها مسئوليت و حساسيتى نشان نمىدهد. در اين صورت بسيارى از مشكلات روانى بچهها و عدم موفقيتهاى آنان در رويارويى با مسائل و مشكلات زندگى، ناشى از بىتوجهى مادر نسبت به اين نيازها، و مهمتر از آن عدم تأمين و برآوردن نيازهاست. يكى از عوامل بزهكارى در كودكان و نوجوانان همين مسئله است. در آموزههاى دينى اين مسئله مورد توجه قرار گرفته، يكى از نيازهاى روانى فرزندان، مثلاً حرمت و احترام است.
تحقيقات روانشناختى رابطه معنادارى بين حرمت و «عملكرد اجتماعى ـ رفتارى» نشان مىدهد.
امام هادى(ع) فرمود: «مَن هانتْ عليه نفسُه فلا تأمَن شرَّه؛(1)
هر كه براى خود شخصيت و حرمت قائل نباشد، از شرّ او ايمن مباش.»
توجه به اين نياز روانى، نفس را از ابتذال و تباهى حفظ مىكند. آن كس كه براى خود حرمت قائل است، شهوات نفسانى و تمايلات حيوانى، براى او جلوههاى ناچيز و بىمقدار است و همواره خواهد كوشيد گوهر والاى انسانى خود را با عزت پاس دارد.
على(ع) فرمود: «مَن كرمتْ عليه نفسُه هانتْ عليه شهوته؛(2)
هر كه براى خويش كرامت و بزرگوارى قائل باشد، شهوت و هواى نفس، براى او حقير و پست است».
مادر علاوه بر شناختِ نيازهاى روانى بايد به خطر تثبيت آن نيازها هم توجه داشته باشد، زيرا روانشناسان معتقدند اگر يك نياز روانى در انسان برطرف نشود، آن نياز در او تثبيت مىشود و امكان توجه به نيازهاى متعالى در وى وجود ندارد. همچنين يكى از علل ديگر تثبيت را برطرف شدن افراطى يك نياز روانى مىدانند. بايد مادران به اندازه و به دور از زيادهروى، نيازهاى روانى فرزند را برآورند. در غير اين صورت، نياز در وى تثبيت مىشود و از يك نياز به نياز روانى ديگر عبور نخواهد كرد.
با توجه به اهميت موضوع، به اساسىترين نيازهاى روانى فرزندان اشاره مىنماييم. نيازهاى روانى انسان را در سه بخش مىتوان دستهبندى نمود:
اوّل: نيازهاى بدنى
دوم: نيازهاى اجتماعى
سوم: نيازهاى فردى
بخش اوّل: نيازهاى بدنى
نيازهاى بدنى آن دسته از نيازهايى هستند كه زيربناى جسمانى دارند. به عنوان مثال مركز گرسنگى در مغز ما وجود دارد. دانشمندان قديم فكر مىكردند معده احساس گرسنگى مىكند، ولى ديدند كسانى كه معده ندارند نيز احساس گرسنگى دارند. نيازهاى بدنى، ريشه در بدن ما دارند و مركز احساس اين نيازها در بدن ما وجود دارد.
عمدهترين نيازهاى جسمانى: گرسنگى، تشنگى، جنسى و نياز به ايمنى است.
تئورىپرداز مشهور مسائل روانى «ايراهام مزلو» گستره نيازهاى جسمانى انسان را وسيعتر و گستردهتر از نيازهاى متعالى او مىداند. چرا كه انسان هر چه از نظر رشد فكرى، علمى و عاطفى در سطوح پايينتر قرار داشته باشد، به همان اندازه از
نيازهاى جسمانى بيشترى برخوردار است، از اينرو نيازهاى انسان را اين گونه ترسيم مىكند:
همان طور كه ملاحظه مىنماييد قسمتهاى بيشترى از نيازهاى روانى انسان را نيازهاى فيزيولوژى و ايمنى كه همان
نيازهاى جسمانى است در برمىگيرد.
«مزلو» بر اين باور است كه اگر به موقع و به اندازه نيازهاى جسمانى كودكان مورد توجه قرار نگيرند و تأمين نگردند، كودك در اين نيازها تثبيت مىشود و عبور به مراتب بالاتر را نخواهد داشت. او در اين زمينه مىگويد:
نيازهاى فيزيولوژيك بر ارگانيزم بدن تسلط مىيابند و در اين صورت نيازهاى ديگر به سادگى، موجوديت خود را از دست مىدهند يا به عقب رانده مىشوند. براى شخصى كه به حد مفرط گرسنه است هيچ دلبستگى جز غذا در او وجود ندارد. براى فردى كه از گرسنگى مزمن و مفرط رنج مىبرد «مدينه فاضله» او را مىتوان صرفا به مكانى تشبيه كرد كه در آن غذا به حد وفور وجود داشته باشد. او ميل دارد چنين تصور كند كه اگر فقط تأمين غذا براى بقيه دوران زندگىاش تضمين شود، كاملاً خوشبخت خواهد بود. او آزادى، عشق، امنيت، احترام و ... را ممكن است به عنوان جلوههاى بىارزشى كه چون از عهده پر كردن شكم او برنمىآيد و سودى در بر ندارد، كنار بزند. چنين فردى تنها با نان زندگى مىكند.(3)
اگر نيازهاى جسمانى، نسبتا خوب ارضا و برآورده شوند، مجموعه جديدى از نيازها پديد مىآيند كه مىتوانيم آنها را جزء نيازهاى ايمنى طبقهبندى كنيم، مانند: امنيت، ثبات، وابستگى، حمايت، رهايى از ترس و آشفتگى، نياز به سامان، نظم، قانون محدوديت، داشتن حامى مقتدر و ... .
اگر نيازهاى فيزيولوژيك (جسمانى) ارضا شود، در پى آن مىتوانيم تمامى ارگانيزم (ابزار و استعدادها) را به عنوان مكانيزم (شيوه و راه) جوياى ايمنى توصيف كنيم. در اين صورت گيرندهها، عقل و ديگر استعدادهاى انسان، ابزار براى جستجوى ايمنى مىشوند.
به هر روى يكى از عوامل مهم در رشد انسان توجه به نيازهاى جسمانى است. در صورت بىتوجهى به اين نياز، نيازهاى اساسى ديگر مورد تهديد قرار مىگيرد.
در يكى از آموزههاى حكيمانه امير مؤمنان، على بنابىطالب(ع) به فرزندشان محمد بنحنفيه آثار سوء فقر و تهيدستى و تأثير آن در جنبههاى گوناگون زندگى چنين مطرح شده است:
«فرزند، من از تهيدستى بر تو هراسناكم! از فقر به خدا پناه ببر كه فقر دين انسان را ناقص و عقل را سرگردان مىكند و عامل دشمنى است.»(4)
در جاى ديگر حضرت مىفرمايد: «تهيدستى مرد زيرك را در بيان برهان كُند مىكند.»(5)
توجه به نيازهاى جسمانى در رشد انسان
آن قدر اهميت دارد كه روانشناسان معتقدند طريق محو انگيزههاى عالى اين است كه ارگانيزم بدن را به حد مفرط گرسنه و تشنه نگه داريم.
گفتنى است هنگامى كه نيازهاى فيزيولوژيك به طور مداوم ارضا شوند، موجوديت خود را به عنوان عوامل تعيينكننده فعال يا سازماندهندگان رفتار از دست مىدهند.
نياز به ايمنى
بعد از نيازهاى فيزيولوژيك و توجه و تأمين آن، نياز به احساس امنيت و آرامش خاطر از جمله نيازهاى اساسى انسان است. احساس امنيت و آرامشِ خاطر پديدهاى روانى است كه ريشه در فطرت آدمى دارد. به همين علت روانپژوهان زمانى كه به بررسى نيازهاى اساسى انسان مىپردازند، نياز ايمنى را در شمار نيازهاى اساسى قرار مىدهند.
بعد از نيازهاى فيزيولوژيك، يكى از نيازهاى جدى كودك اين است كه در كنار ديگران باشد و به دور از تهديد زندگى كند. او مىخواهد ديگران در كنار او باشند، بدون اينكه او را تهديد يا ترك كنند.
در نياز به امنيت كودك سه عنصر اساسى مطرح است: حضور ديگران، تهديد نكردن و استمرار حضور ديگران.
نبود هر يك از اين سه عنصر موجب مىشود كه اين نياز برآورده نشود. مادران براى تأمين اين نياز بايد به نكات زير توجه داشته باشند:
الف) كودك را به صورت مكرر رها نكنند و او را تنها نگذارند.
ب) كودك را هرگز تهديد به تنها گذاشتن، تنها ماندن و ترك شدن نكنند.
ج) پيوسته در كنار كودك بودن و او را لحظهاى ترك نكردن يا جلوگيرى از كوچكترين عامل تهديدكننده، موجب تثبيت اين نياز مىشود.
از اينرو رها كردن مكرر، تهديد و يا ارضاى افراطى موجب تثبيت مىشود، ولى ارضاى نسبى اين نياز موجب عبور فرزندان از اين نياز به نيازهاى بالاتر مىگردد. اگر كودك احساس كند كه مىتواند روى حضور ديگران حساب باز كند و با آرامش بتواند تنهايى را تجربه نمايد، توانسته است به اين نياز پاسخى درست بدهد و به سمت نيازهاى بالاتر رود.
مادران بايد به اين نكته توجه نمايند كه رفتارهاى اجتماعى فرزندان بر اساس نيازهاى آنان و چگونگى تأمين اين نيازها شكل مىگيرد. اگر نياز به ايمنى و امنيت كودك برطرف نشود ممكن است متوسل به چاپلوسى و رياكارى و دروغگويى گردد و يا اينكه براى پيدا كردن امنيت به افراد نااهل پناه ببرد و يا به صورت افراطى پناه به حيوانات مثل كبوتر و سگ، و يا با دوستان همسال خود به صورت افراطى دوستىهاى بىحد و مرز ايجاد نمايد و آنان را پناهگاه و محل امن در زندگى قرار دهد. مهمتر از همه كودكى كه به نياز ايمنى او در دوران كودكى پاسخ مناسبى داده نشده باشد، وقتى وارد مدرسه مىشود، از جمله بچههاى مشكلدارى مىباشد كه به سختى حاضر است از مادر جدا شود و در جمع دانشآموزان به تحصيل بپردازد. غالبا اين گونه بچهها در مدرسه در رفتارهاى اجتماعى خود دچار مشكلات عديدهاى مثل پرخاشگرى، ناسازگارى، ديگرآزارى و يا گوشهگيرى مىشوند كه مىتواند از موانع مهم عدم رشد و پويايى در زندگى اجتماعى باشد.
بخش دوم : نيازهاى اجتماعى
از جمله نيازهاى روانى كودكان كه توجه و تأمين آنها زمينهساز رفتارهاى اجتماعى در آينده مىشود نيازهاى اجتماعى است.
اگر چه اين نيازهاى روانى در طول زندگى وجود دارد، ولى با توجه به اينكه ساختار شخصيتى انسان در سالهاى اوّل زندگى شكل مىگيرد، بايد توجه بيشترى به برخى از اين نيازها در دوران كودكى صورت گيرد.
نيازهاى اجتماعى از ديدگاه روانشناسان عبارتند از: توجه، تعلق و نياز به احترام.
نيازهاى اجتماعى پايه مشخص بدنى ندارند و برآورد اين نياز توسط ديگران است.
توجه
يكى از نيازهاى روانى انسان در طول زندگى، توجه است. آدمى در زندگى، هر نقشى كه داشته باشد، در پى جلب توجه ديگران است. مخصوصا اين نياز در دوره كودكى، به ويژه در دختران جلوه بيشترى دارد. در آموزههاى دينى نيز اين نكته مورد تأكيد قرار گرفته است كه مركز توجه خانواده ابتدا دختران باشد، بعد پسران.
نظام تربيتى اسلام، در هديه دادن، توجه به نيازمندىها و ابراز عواطف، دختران را بر پسران ترجيح داده است. به اين
جهت كه دختران بيش از پسران نياز به توجه دارند.
توجه، نياز روانى فرزند ما است و بايد به آن عنايت نماييم. قبل از آنكه فرزندمان با راههاى مختلف به دنبال جلب توجه باشد. عدم ارضاى «نياز به توجه» منجر به اختلالات روانى و در صورت تداوم به بيمارى روانى منجر مىگردد. افرادى كه دچار بيمارى هيسترى (كه از بيمارىهاى نسبتا حادّ روانى است) مىگردند تشنه توجه هستند. بيشتر معضلات اخلاقى و منشاء رفتارهاى اجتماعى، نيازهاى روانى است. به طور مثال يكى از دلايلى كه نوجوانان هر روز از نظر ظاهر، تيپهاى عجيب و غريبى را به هم مىزنند، جلب توجه است. آنان به اين وسيله مىخواهند توجه ديگران را به خود جلب نمايند و در پى ارضاى نياز روانى خود مىباشند.
اگر والدين بخصوص مادر، به موقع توجه لازم را به فرزندان داشته باشند، اين نياز ارضا مىشود و فرزندان به فكر ارضاى غير منطقى و غير معقول آن نمىافتند.
تعلق
انسان از نظر روانى، نياز دارد كه در قلب ديگران جاى داشته باشد و علقه و پيوند عاطفى بين او و ديگران ايجاد گردد. نوجوان نياز دارد كه هم در قلب اعضاى خانواده جا داشته باشد و هم در قلب دوستان و همسالان. در دوره نوجوانى، صرف حضور در جمع خانوادگى او را ارضا نمىكند. آنچه نياز دارد، احساس تعلق نسبت به اعضاى خانواده، همچنين تعلق به گروه و همسالان است كه از مهمترين نيازهاى دوره نوجوانى است. نوجوان در اين دوره براى اينكه بين همسالان خود، جا پيدا نمايد حاضر است تمامى ارزشهاى خانوادگى و مذهبى خود را زير پا گذارد.
اگر احساس كند كه تعلق به گروه ندارد و يا دوستان، او را نپذيرفتهاند اين احساس او را دچار بيمارىهاى روانتنى مىگرداند. از اينرو خيلى از تلاشهاى او و بسيارى از ناهنجارىهاى رفتارى و اخلاقى، حتى نوع آرايش ظاهرى و پوشش وى به اين مسئله برمىگردد. هراس از گمنامى و تنهايى، نوجوان را برمىانگيزد خود را در ارتباط با گروه همسالان قرار دهد. رنج ناشناختهماندن آنچنان او را تحت تأثير قرار مىدهد كه براى احساس تعلق به گروه، بيشترين فعاليت را
نشان مىدهد و همبستگى گروهى براى آنان به عنوان يك شاخص موفقيت محسوب مىگردد. عدم پذيرش در گروه، نوجوان را دچار تزلزل، احساس بىاعتمادى به خود و عدم كفايت (بىعرضگى) خواهد نمود. نوجوان سرخورده از گروه به باندها و گروههاى ناسالم اجتماعى مىپيوندد تا بر تنهايى و عدم تعلق خويش فائق آيد. از اينرو مادران بايد به نياز روانى فرزندان خود آگاه باشند. به جاى اينكه آنان را از برقرارى روابط با دوستان همسال خود محروم نمايند، به آنان دانش اجتماعى، چگونگى برقرارى روابط و آموزشهاى ضرورى را بدهند، تا بتوانند با قرار گرفتن در گروههاى سالم، نياز به تعلق را ارضا نمايند.
حرمت اجتماعى(social Esteem)
از آنجا كه انسان فطرتا موجودى طالب احترام است، يكى از نيازهاى روانى او برخوردارى از حرمت اجتماعى است.
انسانى كه در جامعه از حرمت برخوردار است و اطرافيان او برايش احترام قائل مىباشند، مسير و راه موفقيت براى او هموار مىگردد. بر عكس انسانى كه از اين حرمت در حد شأن اجتماعى خود برخوردار نمىباشد، همين مسئله موجب مىگردد كه راههاى موفقيت روى او بسته گردد، يا براى به دست آوردن حرمت اجتماعى، دست به امور غير معقول و غير اخلاقى زند.
مادران بايد بدانند تحقير شخصيت فرزندان، آنها را به عقبنشينى وادار مىكند و منزوى مىسازد. در مقابل احترام به
شخصيت، ايشان را به ميدان گسترده روابط اجتماعى و حضور مؤثر و فعالانه در صحنههاى جامعه سوق مىدهد.
نوجوان، اگر احترام ببيند و مورد تكريم واقع شود، اعتماد مىكند و نيروها و انرژىهايش را در مسير سالم و سازندهاى به كار مىاندازد. اما اگر از صحنههاى فعال جامعه عقب رانده شود، نيروهايش را در خود مصرف مىكند.
با نوجوان مشورت كردن، به او مسئوليت دادن، در حضور اعضاى خانواده و بستگان و دوستان به شخصيتش احترام گذاشتن، برايش اهميت قائل شدن و آزادى نسبى و معقول براى او فراهم نمودن، از شيوههايى است كه باعث مىشود نوجوان، خود را در جمع، داراى پايگاه و موقعيت اجتماعى احساس كند و ديگر براى اينكه به درون خود بخزد و با خود مشغول شود و در نااميدى
به ارضاى خويش بپردازد، نيازى احساس نمىكند.(6)
بخش سوم: نيازهاى فردى
بخش ديگرى از نيازها، فردى است. عمدهترين نيازهاى فردى عبارتند از:
1 ـ حرمت خود
2 ـ استقلالطلبى
3 ـ خودشكوفايى
از ويژگى اين نيازها آن است كه اين نيازها را خود فرد بايد برآورده نمايد، بر خلاف نيازهاى اجتماعى كه بايد ديگران برآورده نمايند.
1 ـ حرمت خود
حرمت خود يك نياز فردى است كه پس از حرمت اجتماعى است. يعنى بايد حرمت اجتماعى فرد تأمين شود تا به حرمت خود
برسد. به بيان ديگر پيشنياز حرمت خود، حرمت اجتماعى است. فردى كه نياز حرمت اجتماعى او تأمين نگرديده باشد، در وى احساس منفى شكل مىگيرد كه موجب مىگردد فرد براى خودش حرمتى قائل نباشد. عدم حرمت براى خود موجب روى آوردن به خيالات، گريز از مسئوليت، خودنمايى و رياكارى، جلب توجه ديگران، ترور شخصيت، تخريب ديگران و استفاده از غيبت و تهمت و استهزا، روى آوردن به لذات موقت و مواد مخدر، روشنفكرنمايى و هويتباختگى، شبههافكنى و سنتشكنى و رياستطلبى مىگردد. اين مسئله مىتواند بسيار مخرب و ويرانگر باشد. علاوه بر مسائلى كه گفته شد بعضى كه براى خود حرمت قائل نمىباشند دچار بدبينى، كمرويى و كنارهگيرى مىشوند.
ديديد در آموزههاى دينى به اين نكته اشاره شده كه كسى كه براى خود حرمتى قائل
نيست، امكان دستزدن به هر كار خلاف و شرّى براى او وجود دارد. بر عكس كسى كه براى خود كرامت و ارزش قائل است، همين مسئله مهمترين عامل براى حفظ او از مفاسد و بزهكارىهاست. چنين فردى كنترلكننده خود است و نياز به كنترل از بيرون ندارد، زيرا احترام و كرامتى كه براى خود قائل است، عامل بازدارنده بسيار مهمى براى دورى از مفاسد اخلاقى است، همان طور كه فرمود: «مَن كرمتْ عليه نفسُه هانتْ عليه شهواته».
2 ـ استقلالطلبى
انسان از زمانى كه از وابستگىهاى خانوادگى رها مىشود و وارد صحنه اجتماعى مىگردد، به دنبال به دست آوردن استقلال نسبى مىباشد، زيرا اين مسئله جزء نيازهاى روانى وى مىباشد. از اينرو خانواده به ويژه مادر بايد تمهيداتى بينديشد تا اين نياز روانى
فرزند به خوبى تأمين گردد. آنان بايد سعى كنند از ابتدا فرزندان را زياد به خودشان وابسته و متكى نكنند تا زمينه جداسازى تدريجى از خانواده به سهولت و آرامى انجام پذيرد. بايد سعى نمايند در روابط خود تعديل نمايند و از هر گونه افراط و تفريط در اين زمينه دورى گزينند. مىبايست به اندازه توان و استعداد فرزندان به آنها مسئوليتهايى داده شود و در اجراى آن مسئوليتها استقلال نسبى داده شود. در مرحله بعد جامعه سعى نمايد اين استقلال را تا حدّ امكان براى نوجوانان تأمين نمايد.
3 ـ خودشكوفايى
منظور از خودشكوفايى، تمايل فرد براى بروز و ظهور استعدادهايش است، يا به بيان ديگر خواستار تحقق استعدادهاى خود است. «ايراهام مزلو» معتقد است هر انسانى داراى گرايش ذاتى براى رسيدن به خودشكوفايى است، يعنى انسانها هم با يك سرى «نيازهاى شبه غريزى» به دنيا مىآيند كه اين نيازها انگيزه كمال و رشد را در انسان فراهم مىسازند و وى را در رسيدن به آنچه در توان اوست فرا مىخوانند. آدمى از بدو تولد با خود توان كمال و سلامت روان را به همراه دارد. رشد سالم و طبيعى انسان وقتى حاصل مىشود كه اين فطرت و طبيعت خوب و مثبت در او شكوفا گشته و استعدادها و گنجايشهاى وى به حد نصاب فعاليت برسند.
«مزلو» ويژگىهاى انسانى را كه به خودشكوفايى رسيده است، به دو دسته تقسيم مىكند:
ـ ويژگىهاى كلى: به اعتقاد او انسانهاى خودشكوفا دو ويژگى كلى دارند:
الف) آنها نيازهاى سطوح پايينتر يعنى نيازهاى جسمانى، ايمنى، تعلق، محبت و احترام را برآورده ساختهاند.
ب) انسان خودشكوفا الگوهاى بلوغ و پختگى و سلامت مىباشند و از توانايىها و قابليتهاى خود حداكثر استفاده را نموده و خويشتن را محقق بخشيدهاند.
صلاحيت دوم شناخت اصول تعليم و تربيت
دومين صلاحيت شناختى، شناخت نسبت به اصول تعليم و تربيت مىباشد. از آنجا كه اين مسئله يكى از مباحث پردامنه در حوزه آموزش و پرورش مىباشد، در اين نوشتار مجال پرداختن به آن نمىباشد. علاقهمندان جهت آشنايى بيشتر با اين بحث، به كتابهايى كه در اين باره نوشته شده است مراجعه نمايند.
شناخت جامعه و عوامل تهديدكننده سلامت دين و روان فرزندان
يكى ديگر از شناختهاى ضرورى مادر، شناخت اقتضائات و نيازهاى زمان و مكان است. با توجه به شرايط زمان و مكان، فعاليت تربيتى نيازهاى خاص آن زمان و مكان را پيدا مىكند كه مادر بدون توجه به آنها، در تعليم و تربيت به توفيق چندانى دست نمىيابد. در آموزههاى دينى آمده است: «زمانشناسى و زبان گزينى نشان خرد است.»(7)
زمان در علوم فلسفى و تجربى داراى ماهيتى فيزيكى و ناشى از متغيرهاى طبيعى است. اما در علوم انسانى ـ رفتارى داراى معنى و محتوايى تحليلى و ناشى از متغيرهاى سياسى ـ فرهنگى است. امام على(ع) فرمود: «إذا تغيّر السلطانُ تغيّر الزمانُ؛ دگرگونى نظام سياسى و رژيم، اوضاع زمان را دگرگون مىكند».
آشنايى به مقتضيات زمان و درك ضرورتهاى كنونى، مادر را توانا مىسازد نبض حركت را در دست گرفته و آينده را بسازد. اين مهم به ويژه در دنياى امروز، از بايستههاى زندگى و رمز پيروزى است. در فرهنگ علوى اين نكته مورد توجه قرار گرفته در تعاليم امام كاظم(ع) آمده است: «روزگارى را كه پيش روى دارى، بشناس و آراسته ساز و آماده پاسخگويى به انتظارات، توقعات، نيازها و چالشهاى آن باش، چرا كه تو مسئولى.»(8) مادر وقتى به نيازهاى زمان و تهديدات و خطرات ناشى از تهاجمات فرهنگى آگاه باشد، همچنين نسبت به پيچيدگى امر تربيت در عصر حاضر با توجه به زمانى كه در آن زندگى مىكنيم كه مرزها شكسته شده و وسايل ارتباط جمعى و خطراتى وجود دارد كه از اين ناحيه سلامت دين و روان فرزندان ما در خطر مىباشد، طبيعى است كه ضرورت تجهيز به آگاهى و بينش، اجتنابناپذير است. از اينرو مادر خود را آماده و مجهز مىنمايد براى مقابله اصولى و منطقى با اين خطرات و آسيبهاى ناشى از آن. در صورت آگاهى مادر به نيازهاى زمان و مكان است كه مىفهمد با روشهاى سنتى و قديمى با آگاهى بسيار محدود و صرفا با نيت پاك نمىشود فرزند و سلامت دين او را حفظ كرد و زمانه و اقتضائات آن آگاهى و آمادگى بيشترى را مىطلبد. به همين جهت امير مؤمنان مىفرمايد: «هركس روزگار را بشناسد، از آمادگى غفلت مىكند؛ من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد.»(9)
اصول اساسى در پرورش دينى ـ اخلاقى
از آنجا كه از عمدهترين رسالتهاى يك مربى، پرورش اخلاقى است، در اين قسمت به چند اصل كلى در پرورش اخلاقى اشاره مىشود:
اصل اوّل: اصل تدريج
پرورش اخلاقى بايد آرام، آرام صورت پذيرد و از هر گونه عجله و شتابزدگى در تربيت جدّا بايد دورى نمود. از اينرو مادر بايد از زمان انتخاب همسر به تربيت بچهها توجه داشته باشد و بعد در مرحله انعقاد نطفه و باردارى، شيردهى، دوران كودكى، نوجوانى و جوانى و ... بايد در تمامى مراحل مختلف زندگى، مادر به فكر پرورش اخلاقى و مذهبى فرزند باشد، نه اينكه كودك رها باشد، و فقط در يك مقطع به فكر تربيت او بيفتيم و با شتاب اقدام به تربيت نماييم.
اصل دوم: تعقل
امام كاظم(ع) سلامت دين و دنيا را در گرو روشنايى چراغ خِرَد دانسته و خطاب به هشام بنحكم مىفرمايد: «هر كس قدرت، عزت، راحت و سلامت دين و دنيا را مىخواهد، در راز و نياز و نيايش با خدا «كمال عقل» را بخواهد.»(10)
به هر حال در آئين حياتبخش اسلام، بين ديندارى و خردمندى، ايمان و آگاهى، اخلاق و آزادى، رابطهاى مستقيم و تنگاتنگ وجود دارد، به گونهاى كه مىتوان ادعا كرد ايمان و ديندارى و اخلاق را بايد در بين انديشوران و آزادىخواهان يافت. بر اين اساس هيچ بنده غير متفكرى نمىتواند حقيقتا متدين باشد.
اصل سوم: آزادى
ايمان و اخلاق، اجباربردار و اكراهپذير نيست. بايد از راه شك و با تكيه بر آزادى به تعالى و رشد رسيد.
استاد مطهرى مىگويد: «بعضى چيزها اصلاً اجباربردار نيست. از جمله اينها رشد فكرى است. از نظر رشد فكرى بايد انسانها را آزاد گذاشت. اگر به مردم آزادى فكر ندهيم، هرگز فكرشان در مسائل دينى رشد نمىكند و پيش نمىرود ...»
آن شهيد با نفى تقليد و تحميل در ديندارى و دينباورى، تأكيد مىكند: «اسلام نه تنها به مردم اجازه مىدهد، بلكه فرمان مىدهد كه فكر كنند، به دليل اطمينانى كه به منطق خود دارد.»
شهيد مطهرى معتقد است كه به دليل آزادىها بود كه اسلام توانست باقى بماند. اگر در صدر اسلام كسى مىآمد و مىگفت: من خدا را قبول ندارم و مىگفتند: او را بزنيد و بكشيد، امروز ديگر اسلامى وجود نداشت. اسلام به اين دليل باقى مانده كه با شجاعت و با صراحت، با افكار مختلف رو در رو شده است.
اصل چهارم : توجه به ظاهر
توجه به ظاهر يكى از اصول تربيتى در اسلام است. با توجه به توصيهها و روشهاى تربيتى دينى، به اهميت و مقبوليت اين اصل پى مىبريم.
ظاهر خوب و پسنديده، انسان را به كارهاى نيكو مىكشاند و ظاهر ناپسند، راه زشتكارى را بر انسان مىگشايد.
قرآن كريم به اين مطلب اشاره دارد و مىفرمايد: «و ثيابك فطهِّرْ و الرجزَ فاهْجُرْ؛(11) جامهات را پاكيزه دار و از پليدى دورى گزين.»
پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «اَحسنوا
لباسكم و اَصلحوا رحالَكم حتى تكونوا كاَنّكم شامَة فىالناس؛(12) لباس نيكو بپوشيد و وسيله نقليه خود را اصلاح و بهتر كنيد تا ميان مردم جلوه خوب داشته باشيد.
اصل پنجم : تحول باطن
در نظام تربيتى اسلام پرداختن همزمان به ظاهر و باطن مورد توجه قرار گرفته است. نه تغيير ظاهر و نه تحوّل باطن، هيچ يك به تنهايى راه به جايى نخواهد برد. اين دو با هم كارسازند و هر دو را بايد از آلودگى شست:
«و ذروا ظاهر الإثم و باطنه؛(13) گناه نهان و آشكار، هر دو را واگذاريد.»
اصل ششم : مداومت و محافظت بر عمل
مداومت و محافظت بر عمل از جمله اصول تربيت اخلاقى است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. آنچه كه در اين اصل مهم است همراهى مداومت و محافظت است چرا كه مداومت بر عمل، اعضا و جوارح بدن (يعنى ظاهر) را پيوسته به كار وا مىدارد و ناظر به كميت است. محافظت توجه به ضوابط باطنى را فراهم مىنمايد و ناظر بر كيفيت عمل است.
به طور كلى مداومت بدون محافظت، سازنده عادات سطحى و خشك است و محافظت بدون مداومت اصلاً سازنده نيست.(14)
در قرآن ضمن اشاره به اين اصل مىفرمايد: «إلاّ المصلين الذين هم على صلاتهم دائمون(15) ... و الذين هم على صلاتهم يحافظون؛(16) انسانها در نوسانند مگر نمازگزارانى كه بر نماز خود مداومت مىورزند ... و آنان كه بر نماز خود محافظت مىكنند.»
ارتباط با خدا از طريق نماز هنگامى انسان را استوار مىكند كه از دو ويژگى مذكور برخوردار باشد.
مداومت و محافظت، اصلى اصيل است كه در همه شئون تربيتى بايد مورد توجه باشد.
اصل هفتم : اصلاح شرايط و اوضاع
مبناى اين اصل بالا بودن سطح تأثيرپذيرى انسان از اوضاع مختلف محيطى، اعم از زمانى و مكانى و اجتماعى است. طبق اين ويژگى، ريشه برخى از افكار، نيات و رفتارهاى آدمى را بايد در اوضاع محيطى او جستجو كرد. به عبارت ديگر انسان از جهت ظاهر و باطن تحت تأثير اوضاع قرار دارد.
اين اصل بيانگر آن است كه براى زدودن پارهاى از حالات و رفتارهاى نامطلوب، نيز ايجاد حالات و رفتارهاى پسنديده در انسان بايد برخى از شرايط و اوضاع را تغيير داد. نمونه بارز آن جريان حضرت موسى(ع) و گوسالهپرستى بود كه حضرت براى مهار اين پديده شركآلود، علاوه بر آگاهسازى و تبيين فكرى، دست به تغيير موقعيت زد و سامرى را از محيط اخراج كرد و بدين وسيله با اصلاح اوضاع، آثار ضلالتبار از جامعه را زدود. بدون چنين تغييرى امكان اصلاح وجود نداشت.(17) با توجه به اين اصل مادر بايد شرايط مناسب تربيتى را در منزل براى فرزند ايجاد نمايد تا تحت آن شرايط فرزند تربيت شود. اگر اوضاع منزل آلوده به گناه و اعمال سوء اخلاقى و رفتارى باشد، نمىتوان انتظار رفتار صحيح از كودك را داشت.
اصل هشتم: اعتدال
يكى ديگر از اصول تربيت اسلامى اصل اعتدال است. با توجه به ظرفيتهاى مختلف انسانها اين اصل ضرورت پيدا مىكند. بيرون نروفتن از مرز اعتدال، نشانه خردورزى است. به بيان اميرالمؤمنين(ع) انسان جاهل جز در افراط و تفريط سير نمىكند: «لا يرى الجاهل الا مفرطا أو مفرّطا.»(18)
راه اعتدال، انسان را به صراط مستقيم هدايت مىكند، از اينرو اعتدال يكى از اصول نظام تربيتى دين است.
اصول ديگرى مثل مسئوليتپذيرى، محبت، تسامح و تساهل نيز مىباشد كه در اين نوشتار امكان پرداختن به آنها نيست.
صلاحيت سوم شناخت دورههاى مختلف زندگى فرزند به ويژه دوره نوجوانى
سومين صلاحيت شناختى، شناخت نسبت به دورههاى مختلف زندگى فرزند به ويژه دوره نوجوانى است.
تمام افراد بشر در زندگى خود از دورانى به دوران ديگر مىرسند، نوزاد به كودك، كودك به نوجوان، و نوجوان به انسانى بالغ مبدّل مىگردد. انسانها در چرخه زندگى داراى دورههاى متفاوتى هستند كه هر دورهاى بر مرحله پيش و تجربيات مرحله قبل بنا مىشود و هر دورهاى داراى ويژگىها و خصوصيات خود مىباشد. اهداف تربيت هم در هر دورهاى با دوره ديگر متفاوت مىباشد. يكى از صلاحيتهاى شناختى كه مادران بايد از آن برخوردار باشند، شناخت نسبت به دورههاى مختلف زندگى فرزندان مىباشد تا بتوانند متناسب با آن دوره به تربيت فرزند بپردازند.
پيامبر اكرم(ص) دورههاى زندگى يك جوان را به سه دوره تقسيم كردهاند: دوره اوّل از تولد تا 7 سالگى، دوره دوم از 7 تا 14 سالگى و دوره سوم از 14 تا 21 سالگى. براى دوره اوّل نام «سيادت» را برگزيدهاند و براى دوره دوم «اطاعت» و دوره سوم را «وزارت» ناميدهاند. اين نامگذارىها حكايت از تفاوت شيوهها و برخوردهاى مربى در دورههاى متفاوت مىكند. طبيعى است كه براساس اين نامگذارى شيوه برخورد در دوره سيادت با شيوه برخورد در دوره اطاعت و وزارت متفاوت است. به همين دليل دستور عملهاى پيامبر(ص) در هر دوره متناسب با نيازهاى آن دوره مىباشد. اين مسائل حكايت از ضرورت شناخت دورههاى مختلف مىنمايد. مادران بايد اين دورهها را به خوبى بشناسند و نظام تربيتى خود را در هر دوره بر اساس نيازها و ضرورتهاى آن شكل دهند.
مادران بايد در دوره كودكى كه دوره سيادت است با چگونگى برخورد تربيتى با كودك، با مطالعه كتابهاى تربيتى آشنا شوند، تا بتوانند به فرزند خود كمك كنند. اگر مادر بداند در اين دوره كودك بايد بازى كند و بازى در اين دوره علاوه بر اينكه كارى لغو و بيهوده نيست، از ضروريات تربيتى اين دوره مىباشد، يا تحت تربيت و آموزش رسمى قرار نگيرد و ... طبيعى است برنامهريزى تربيتى او بر اساس اطلاعات نادرست و غير كامل شكل مىگيرد. همچنين دوره نوجوانى، بسيار پيچيده و سرنوشتساز و حساس است، به گونهاى كه سعادت و شقاوت در اين دوره رقم مىخورد. اگر مادر با اين دوره و تحولات روحى و فيزيولوژى نوجوان آشنا باشد، همچنين نيازهاى نوجوان را خوب بداند، براى دوره نوجوانى فرزند خود به گونهاى برنامهريزى مىكند كه فرزند بتواند اين دوره را به سلامت بگذراند، همچنين دورههاى بعد.
بديهى است مادرى كه با شناخت دورهها و مسائل آن وارد كار تربيتى مىشود، محصولات تربيتى او بسيار متفاوت با مادرى است كه هيچ گونه شناختى ندارد.
آثار خوبى در اين باره وجود دارد كه مادران بايد سعى كنند با مطالعه آنها بر دامنه اطلاعات خود بيافزايند تا بتوانند در تربيت نسلى پويا، فعال و معتقد موفق باشند.
صلاحيت چهارم شناخت اهداف و روشهاى تعليم و تربيت
چهارمين صلاحيت شناختى، شناخت اهداف و روشهاى تعليم و تربيت است.
مربى حتما بايد از مقاصد تربيتى خود آگاه باشد. به بيان ديگر بايد بداند تربيتشوندگان خود را به سوى چه هدف و چه مقصدى مىخواهد حركت دهد. او بايد نهايت فعاليت و فرجام برنامههاى تربيتى خود را به خوبى بداند. در غير اين صورت دچار سردرگمى در مسير تربيت خواهد شد. مادر بايد به عنوان يك مربى با اهداف تربيت فرزندان به خوبى آشنا باشد تا بتواند، فرزند خود را به آن اهداف برساند. علاوه بر آن با توجه به اهداف تربيت است كه روشهاى تربيتى را بايد مشخص نمايد.
انديشوران تعليم و تربيت، اهدافى را براى تربيت مشخص نمودهاند كه جا دارد مادران با مطالعه آنها به مقاصد تربيتى پى ببرند تا بتواند با توجه به آن، خطمشى تربيت را مشخص نمايد. چرا كه انتخاب هر گونه تصميم در مورد روشها منوط به آشنايى با اهداف است.
در نظام تربيتى اسلام يك هدف نهايى در تربيت مورد نظر است كه رسيدن به كمال يعنى احساس حضور خداوند در زندگى است. براى رسيدن به اين هدف، اهداف واسطهاى وجود دارد كه زمينهساز رسيدن به هدف نهايى هستند. به بيان ديگر: مراحل گوناگون يا اهداف جزئى سير به كمال نهايى مىباشند كه براى رسيدن به آن بايد اين مراحل را پشت سر گذاشت. بديهى است بدون اين مراحل يا اهداف واسطهاى، رسيدن به هدف نهايى، غير ممكن يا بسيار مشكل خواهد بود. بدين جهت مادران بايد با اهداف واسطهاى تربيت آشنا شوند تا بتوانند با طى اين مقاصد فرزند خود را براى رسيدن به نقطه نهايى تربيت آماده سازند.
پي نوشت:
1 ـ بحارالانوار، ج70، ص373.
2ـ نهج البلاغه، حكمت 449.
3ـ ايراهام مزلو، انگيزش و هيجان، ترجمه احمد رضايى، ص 70 تا 71، با تلخيص.
4ـ نهج البلاغه، حكمت 319.
5ـ نهج البلاغه، حكمت 163.
6 ـ دنياى نوجوان، دكتر محمدرضا شريفى، ص187.
7ـ الحياة، ج1، معرفة الزمان.
8ـ تحف العقول، سخنان امام موسى كاظم، حديث مبسوط خطاب به هشام.
9 ـ غررالحكم.
10 ـ تحفالعقول.
11ـ مدّثر، آيه 5.
12ـ مكارم الاخلاق، ص42.
13ـ انعام، آيه 120.
14ـ نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص89.
15 ـ معارج، آيه 22 ـ 23.
16 ـ همان، آيه 34.
17ـ نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص62.
18 ـ بحارالانوار، ج1، ص159
منبع: پيام زن