چکيده :
يکي از اعتقادات عموم مسلمانان ومعتقدان به اديان مسئله ي شفاعت است يعني روز قيامت اولياي الهي در حق گروهي ازگناه کاران شفاعت کرده وآنان رااز عقاب جهنم نجات مي دهند. ويابنابر تفسير برخي از شفاعت اولياي الهي باشفاعتشان ازشخصي سبب ترفيع درجه او مي شوند لکن در اندازه وويژگي هاي آن اختلاف است يهود براي اولياي خود بدون هيچ قيد وشرطي حق شفاعت قائل است که قرآن به طور آشکار آن را باطل مي داند در ميان مسلمانان وهابيان معتقدند که تنها مي توان از خدا طلب شفاعت کرد واگر کسي از خود شافعان طلب شفاعت کند مشرک است .ولي عموم مسلمانان قائلند اين حقي راکه خداوند براي شافعان قرار داده مي توان از آنها طلب نمود البته با اعتقاد به اين که: اصل اين حق از آنِ خداست واوليا بدون اذن او شفاعت نمي کنند (1) وهابيان به عبارت ديگر قائل به اين هستند که اگر به صورت مستقيم از خود شخص پيامبر (صلي عليه وآله وسلم) ياهريک از صالحين واوليا شفاعت را درخواست کرد آن شخص درخواست کننده شرک انجام داده ومشرک است بلکه اين شرک را شرک اکبر مي دانند .شرک اکبر يعني اينکه درخواست شفاعت از پيامبر يا اوليا شرکي به مراتب بزرگتر وشديدتر از درخواست شفاعتي است که مشرکان از بتها درخواست مي کردند.(2)ولي در ميان شيعه آنچنان اين عقيده شفاعت راسخ است که هرعالم ودانشمندي ويا فرد عادي بپرسيم آن را از عقايد اسلامي مي شمارد وپيوسته در دعاها ونيايش ها به شفاعت شافعان واقعي اشاره مي کند .حال حقيقت شفاعت اين است که اولياي خدا وعزيزان الهي ازجهت قرب ومنزلتي که در پيشگاه خدا دارند از خداوند بخواهند در شرايط خاصي از تقصير گناه گنهکاران بگذرد.(3)پس ما نتيجه مي گيريم که از نظر يهود يااز نظر وهابيون يا از نظر مسلمانان اصل شفاعت وجود دارد وثابت شده است ولي در شرايط شفاعت مسلمانان با يهوديان ودر شافعان عموم مسلمانان با وهابيون اختلاف دارند واينک براي استحکام ثبوت اصل شفاعت دو روايت از پيامبر (صلي عليه وآله وسلم) که در کتاب صحيح مسلم نقل شده است ودو آيه از آيات قرآن ذکر مي کنيم.روايات.1/ از عبد الله بن عباس نقل شده است که پيامبر (صلي عليه وآله وسلم)فرمود : (انه ما من رجلٍ مسلم يموت فيقوم علي جنازته اربعون رجلاً لا يشرکون بالله شيئا الا شفعهم الله فيه) هيچ مرد مسلماني نمي ميرد پس بر جنازه ي او چهل مرد که به خدا شريکي نمي ورزد قيام کند (بر او نماز بخواند) مگر آنکه آنها را بر وي شفيع مي گرداند.(4)2/ از جابر نقل شده است که پيامبر (صلي عليه وآله وسلم)فرمود : انا اول شافع واول مشَفع من اولين شفاعت کننده واولين کسي که شفاعت او پذيرفته مي شود هستم .(5)(6)آيات.1/ من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه(7) کيست که بدون اذن او شفاعت کند. ظاهر آيه اين است که هيچ کسي بدون اذن او شفاعت نخواهد کرد ولي تلويحا مي رساند که در روز رستاخيز شفيعاني هستند که به اذن او شفاعت مي کنند.2/ وکم من ملک في السموات لا تغني شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياذن الله لمن يشاء ويرضي(8) چقدر فرشتگاني در آسمانها هستند که شفاعت آنها در باره افراد سودي نمي بخشد مگر آن که خدا به هرکس که بخواهد اذن دهد وبه شفاعت اوراضي باشد در اين آيه فرشتگان آسمانها در شرايط خاصي شفيعان واقعي معرفي شده اند. (9)
کليد واژگان :
شفاعت ، تشيع ، وهابيّت ، احاديث ، آيات ، قرآن ، احاديث معادي
مقدمه
الحمدلله رب العالمين وصلّي الله علي محمد وآله الطاهرين ،از آن جايي که يکي از بحث هاي پرفراز ونشيب در علم کلام قسمت معاد مبحث شفاعت خواهي وشفاعت پذيري است که در اسلام از منزلت ومقامي اصيل وبنيادين برخوردار مي باشد وهمچنين از جمله مسائلي است که مورد اختلاف فرقه هاي اسلامي نيز قرار گرفته ودر اين موضوع بحث هاي زيادي نيز شده که افراد را به خطا وگمراهي کشانده به همين خاطر بر آن شدم که بررسي اجمالي در مورد اين بحث انجام داده وتحقيق ناچيزي در اين مورد نوشته تا مورد مطالعه ي اشخاص قرار گيرد و جبهه ي حق را از باطل تشخيص دهند .حقير اين بحث را در سه3 فصل که شامل(کليات ،اعتقاد شيعه با استناد به آيات قرآن و اعتقاد وهابيّت که يکي از فرقه هاي اسلامي نيز به شمار ميرود) تدوين نمودم واستلالات شيعي رادر مورد بحث شفاعت از کتب مختلف پيرامون اثبات جايز بودن درخواست شفاعت از خداوند وانبياء وامامان و واولياء و مقربان درگاه الهي با استناد به آيات قرآن واحاديث وروايات وهمچنين استدلالات وهابييون درباره ي اينکه شفاعت از غير خدا جايز نيست وحتي قائل به شرک درموضوع درخواست شفاعت از غير خدا نيزشده اند ،را جمع آوري و مورد نقد وبررسي قرار داده ام ان شاء الله مورد رضايت خداوند کريم وامام زمان (عج) قرار گيرد.
فصل اول کليات
(تجزيه و تحليل معنى شفاعت)شفاعت چيست؟معناى اجمالى شفاعت را همه ميدانند، چون همه انسانها در اجتماع زندگى ميكنند، كه اساسش تعاون است. و بر همين اساس است که کسي به شخصي کمک مي کند و او را ياري مي کند و از مشکلي که دارد او را رها مي سازد. اما معناى لغوى آن به تفصيل : اين كلمه از ماده (ش- ف- ع) است، كه در مقابل كلمه (وتر- تك) بكار مىرود، در حقيقت شخصى كه متوسل، به شفيع ميشود نيروى خودش به تنهايى براى رسيدنش بهدف كافى نيست، لذا نيروى خود را با نيروى شفيع گره مىزند، و در نتيجه آن را دو چندان نموده، بآنچه ميخواهد نائل مىشود، بطورى كه اگر اينكار را نمىكرد، و تنها نيروى خود را بكار مىزد، بمقصود خود نمىرسيد، چون نيروى خودش به تنهايى ناقص و ضعيف و كوتاه بود. و اما بحث اجتماعى(معناي اصطلاحي) آن، و اينكه تا چه پايه معتبر است؟ مىگوييم: شفاعت يكى از امورى است كه ما آن را براى رسيدن بمقصود بكار بسته، و از آن كمك مىگيريم، و اگر موارد استعمال آن را آمارگيرى كنيم، خواهيم ديد كه بطور كلى در يكى از دو مورد از آن استفاده مىكنيم، يا در مورد جلب منفعت و خير، آن را بكار مىزنيم، و يا در مورد دفع ضرر و شر، البته نه هر نفعى، و نه هر ضررى، چون ما هرگز در نفع و ضررهايى كه اسباب طبيعى و حوادث كونى آن را تامين مىكند، از قبيل گرسنگى، و عطش، و حرارت، و سرما، و سلامتى، و مرض، متوسل بشفاعت نميشويم، وقتى گرسنه شديم بدون اينكه دست به دامن اسباب غير طبيعى بزنيم، خود برخاسته براى خودمان غذا فراهم مىكنيم، و همچنين آب و لباس و خانه و دارو تهيه مىكنيم.و توسل ما باسباب غير طبيعى، و شفيع قرار دادن آنها، تنها در خيرات و شرورى، و منافع و مضارى است كه اوضاع قوانين اجتماعى، و احكام حكومت، يا بطور خصوص، و يا عموم، بطور مستقيم يا غير مستقيم، پيش مىآورد، چون در دائره حكومت و مولويت از يك سو، و عبوديت و اطاعت از سوى ديگر، در هر حاكم و محكومى كه فرض شود احكامى از امر و نهى هست، كه اگر محكوم و رعيت به ان احكام عمل كند، و تكليف حاكم و مولى را امتثال نمايد، آثارى از قبيل مدح زبانى، و يا منافع مادى، از جاه و مال در پى دارد، و اگر با آن مخالفت نموده، و از اطاعت تمرد و سر پيچى كند، آثار ديگرى از قبيل مذمت زبانى، و يا ضرر مادى، و يا معنوى در پى دارد، پس وقتى مولايى غلام خود و يا هر كس ديگرى كه در تحت سياست و حكومت او قرار دارد مثلا امر بكند، و يا نهى كند، و او هم امتثال نمايد، اجرى آبرومند دارد، و اگر مخالفت كند، عقاب يا عذابى دارد، از همين جا دو نوع وضع و اعتبار درست ميشود، يكى وضع حكم و قانون، و يكى هم وضع آثارى كه بر موافقت و مخالفت آن مترتب ميشود.و بنا بر همين اساس آسياى همه حكومتهاى عمومى و خصوصى، و مخصوصا حكومت بين هر انسانى با زير دستش ميچرخد. بنا بر اين اگر انسانى بخواهد بكمالى و خيرى برسد، يا مادى و يا معنوى، كه از نظر معيارهاى اجتماعى آمادگى و ابزار آن را ندارد، و اجتماع وى را لايق آن كمال و آن خير نمىداند، و يا بخواهد از خود شرى را دفع كند، شري كه بخاطر مخالفت متوجه او ميشود، و از سوى ديگر قادر بر امتثال تكليف، و اداى وظيفه نيست، در اينجا متوسل بشفاعت ميشود.(10)
حقيقت درخواست شفاعت چيست؟
شفاعت پيامبر گرامي صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم و ديگر شافعان راستين در روز جزا، جز طلب مغفرت از خدا درباره گنهکاران امت چيز ديگري نيست، در اين صورت،طلب شفاعت، در واقع طلب دعا از آنان خواهد بود و دعاي آنان، در سايه قرب و مقامي که نزد خدا دارند، به هدف اجابت مي رسد و طبعاً گنهکار مشمول مغفرت خدا مي گردد. از طرفي، درخواست دعا از برادر مؤمن و فراتر از آن، از نبي گرامي کوچک ترين اشکالي ندارد، اگر ما مي گوييم: (يا وجيهاً عند اللّه، اشفع لنا عند اللّه)، يعني اي کسي که در پيشگاه خدا جاه و مقامي داري، در نزد خدا درباره ما شفاعت کن (دعا کن خدا گناه ما را ببخشد يا حاجت ما را برآورده کند)).اصولاً (استشفاع) يعني طلب شفاعت، در کتاب هاي حديثي و تفسيري به معني درخواست دعا وارد شده است. مثلاً محدث معروف اهل سنت(بخاري) در صحيح خود، بابي را تحت اين عنوان منعقد کرده است: (إذا اسْتَشْفَعُوا إِلَي الإمامِ لِيَسْتَسْقِي لَهُمْ لَمْ يَرُدَّهُمْ)، (هرگاه مردم در هنگام قحطي از پيشواي خود بخواهند که براي آنان از خدا باران بطلبد، نبايد درخواست آنان را ردّ کند).با توجه به اين اصل، نبايد درباره درخواست شفاعت که حقيقت آن درخواست دعاست، شک و ترديد کرد، زيرا درخواست دعا از مؤمن از امور پسنديده است، چه رسد به انبيا و اوليا، از اين گذشته، برخي از ياران پيامبر از خود آن حضرت در زمان حيات و يا پس از درگذشت ايشان، درخواست شفاعت مي کردند،
شفاعت چيست که شما بدان معتقديد؟
پاسخ: شفاعت، يکي از اصول مسلم اسلام است که همه طوايف و فرق اسلامي به پيروي از آيات قرآن و روايات، آن را پذيرفته اند. هر چند در نتيجه شفاعت با هم اختلاف نظر دارند. حقيقت شفاعت اين است که انسان گرامي که در نزد خداوند از قرب و مقامي برخوردار است، از خداي متعال خواهان بخشودگي گناهان و يا ارتقاع درجه انساني ديگر گردد.رسول گرامي فرمود:(اُعْطِيْتُ خَمْساً... وَ اُعْطِيْتُ الشَّفاعَةَ فَادّخَرْتُها لاُِمَّتِي). (11) .پنج چيز به من ارزاني شد... و شفاعت به من عطا شد، پس آن را براي امت خود ذخيره نمودم.
فصل دوم : عقيده ي شيعه درموضوع شفاعت
شفاعت خواهي از اولياي خدا
خداوند کريم نسبت به بندگان خود بسيار مهربان و رؤف است و همواره آنان را مورد لطف و مرحمت خود قرار داده است. يکي از مظاهر رحمت واسعه الهي و لطف عام و گسترده او، راههايي است که جهت بخشش بندگان گنهکار خود پيش روي آنها قرار داده و زمينه را براي رهايي آنها از آتش جهنم فراهم ساخته است. اين راهها عبارتند از: توبه و شفاعت.توبه پشيماني از گناه و بازگشت به سوي خداست و شفاعت برخورداري از بخشايش الهي در اثر وساطت بندگان صالح خداست که آمرزش گناهان شخص را از خدا درخواست ميکند.شفاعت مقام و منزلتي است که خداوند به بعضي از بندگان خود از انبيا و اوليا عنايت کرده و به آنها اين امتياز را داده که در باره گنهکاران از اهل ايمان شفاعت کنند و آمرزش گناهان آنها را از خدا بخواهند.البته شفاعت براي خود ضوابط و شرايطي دارد و هر کسي نميتواند مشمول شفاعت شافعان باشد و از طرفي هم هيچ کس نميتواند بدون اذن پروردگارش در باره کسي شفاعت کند و در روز قيامت تنها کساني شفاعت خواهند کرد که از جانب خداوند مأذون باشند.مشرکان و بتپرستان عصر پيامبرصلي الله عليه وآله گمان ميکردند بتهايي که عبادت ميکنند پيش خداوند شفاعت خواهند کرد و اين انحراف فکري ديگري غير از شرکت در عبادت بود. قرآن کريم در مواردي مشرکان را به خاطر شرک در عبادت مورد حمله قرار ميدهد و در مواردي انديشه شفاعتگري بتها را ميکوبد و در آيه زير هر دو مطلب را يک جا عنوان ميکند:(وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمَّا يُشْرِکُونَ).(12) .(جز خدا چيزهايي را عبادت ميکنند که نه ضرري به آنها ميرسانند و نه نفعي، و ميگويند: اينها شفاعت کنندگان ما پيش خدا هستند بگو آيا به خداوند از چيزي خبر ميدهيد که نه در آسمانها و نه در زمين از آنها آگاهي ندارد منزه و بزرگ است خداوند از آن چه که آنها شريک قرار ميدهند).قرآن کريم در مقام رد اين انديشه باطل مشرکان، که بتها را شفيع ميدانستند، اظهار ميدارد که شفاعت از آن خدا و مختص به اوست و تنها کساني ميتوانند شفاعت کنند که خدا به آنها اذن شفاعت بدهد و پر واضح است که خدا به بتها اجازه شفاعت نميدهد.(قُلْ للَّه الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).(13) .(بگو شفاعت همگي مال خداست. ملک آسمانها و زمين از آن اوست سپس به سوي او بر ميگرديد).(ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)(14) .(هيچ شفاعت کنندهاي نيست مگر بعد از اذن پروردگار).در اين آيات ضمن اين که عقيده مشرکان را در باره شفاعت بتها رد ميکند، اين مطلب را نيز خاطرنشان ميسازد که کساني هستند که آنها با اذن خداوند ميتوانند شفاعت کنند. پيامبر خداصلي الله عليه وآله در احاديث بسياري که از آن حضرت نقل شده، اين شفيعان مأذون را که ميتوانند شفاعت کنند و خداوند به آنها اذن شفاعت داده است معرفي ميکند:عن النبيصلي الله عليه وآله قال: (شفاعتي لأهل الکبائر من امتي). (15)پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: (شفاعت من شامل گنهکاران از امت من خواهد بود).- عن النبيصلي الله عليه وآله قال: (يشفع يوم القيامة ثلاثة: الأنبياء ثم العلماء ثم الشهداء). (16) .پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: (روز قيامت سه گروه شفاعت خواهند کرد: انبيا سپس علما سپس شهدا).اکنون که پيامبران و اولياي الهي از علما و شهدا داراي مقام شفاعت هستند، به خصوص پيامبر بزرگوار اسلامصلي الله عليه وآله از لحاظ شفاعت کردن داراي (مقام محمود) ميباشد و اين مقام را خداوند به آنها داده است، ميتوانيم از آنها درخواست شفاعت کنيم و از آنها بخواهيم که روز قيامت پيش خداوند ما را شفاعت کنند. اين درست مانند درخواست تعليم احکام و يا درخواست هدايت کردن است و همان گونه که پيامبر، هادي و مزکي و معلم است، شافع هم هست و ميتوانيم از او تقاضاي هدايت و تزکيه و تعليم و شفاعت بکنيم.شفاعتخواهي از اولياي خدا نهايت تذلل و خضوع در برابر خداست و بنده به خاطر گناهاني که کرده خود را در خور لطف الهي نميبيند اما با حسن ظني که به خدا دارد از رحمت او مأيوس نميشود و با درخواست شفاعت از کساني که خدا به آنها اذن شفاعت داده آنها را وسيله قرار ميدهد تا از رحمت واسعه الهي بهرهمند شوند.اين است که ميبينيم اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله همواره از آن حضرت درخواست شفاعت ميکردند و از او ميخواستند که در قيامت آنها را فراموش نکند و از شفاعت خود بهرهمند سازد و آن حضرت با مهرباني و عطوفت خاصي که داشت به آنها قول شفاعت ميداد. اکنون به چند نمونه از احاديثي که در باره شفاعت خواهي اصحاب از رسول خداصلي الله عليه وآله که در کتب حديثي آمده توجه فرماييد:1- عن عوف بن مالک في حديث طويل قال قال رسول اللَّهصلي الله عليه وآله:(خيرني ربي بين: ان يدخل نصف امتي الجنة بغير حساب و لاعذاب، وبين الشفاعة. قلنا: يا رسول اللَّه ما الذي اخترت؟ قال: اخترت الشفاعة، قلنا جميعا: يا رسول اللَّه اجعلنا من اهل شفاعتک قال: ان شفاعتي لکل مسلم) . (17) .عوف بن مالک ميگويد:(پيامبر خداصلي الله عليه وآله فرمود: پروردگارم مرا ميان اين که نيمي از امتم بدون حساب و عذاب وارد بهشت شود و ميان شفاعت مخير کرد. گفتيم: کدام را اختياري کردي يا رسول اللَّه؟ فرمود: شفاعت را، همگي گفتيم: يا رسول اللَّه ما را از اهل شفاعت خود قرار بده. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: شفاعت من به هر مسلماني شامل ميشود).2- عن انس قال: سألت النبيصلي الله عليه وآله ان يشفع لي يوم القيامة فقال: انا فاعل قلت: فاين اطلبک؟ قال: اطلبني اول ما تطلبني علي الصراط). (18) .انس ميگويد:(از پيامبرصلي الله عليه وآله درخواست کردم که روز قيامت مرا شفاعت کند. فرمود: چنين خواهم کرد. گفتم: تو را کجا پيدا کنم؟ فرمود: بر صراط).3- عن ابيموسي في حديث طويل قال قال رسول اللَّهصلي الله عليه وآله:(اتاني جبرئيلعليه السلام آنفاً فخيرني بين: الشفاعة، وبين ان يغفر لنصف امتي، فاخترت الشفاعة. فنهض القوم اليه فقالوا: يا رسول اللَّه اشفع لنا. قال شفاعتي لکم). (19) .ابوموسي ميگويد پيامبر خداصلي الله عليه وآله فرمود:(جبرئيل (از جانب خداوند) پيش من آمد و مرا مخير کرد ميان شفاعت و اين که نيمي از امتم بخشيده شوند و من شفاعت را اخيتار کردم. مردم به پا خاستند و گفتند: يا رسول اللَّه ما را شفاعت کن. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: شفاعت من از آن شماست).4- عن معاذ بن جبل وابيموسي عن رسول اللَّهصلي الله عليه وآله قال:(اتاني آت في منامي فخيرني بين: ان يدخل نصف امتي الجنة، او شفاعة، فاخترت لهم الشفاعة. فقلنا: انا نسألک بحق الاسلام وبحق الصحبة لما ادخلتنا في شفاعتک). (20) .معاذ بن جبل و ابوموسي از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل ميکنند که فرمود:(در عالم خواب پيکي آمد و مرا ميان اين که نيمي از امتم وارد بهشت شوند و ميان شفاعت مخير کرد و من شفاعت را براي آنها اختيار نمودم. پس ما گفتيم: از تو درخواست ميکنيم به حق اسلام و به حق مصاحبت که ما را در شفاعت خود وارد کني).5- عن انس بن مالک قال:(دخل رجل من دوس يقال له سواد بن قارب علي النبيصلي الله عليه وآله وانشد شعراً وفي آخره:فکن لي شفيعاً يوم لا ذوشفاعة سواک بمغن عن سواد بن رقاب . (21) .انس بن مالک ميگويد:(مردي از قبيله دوس به نام سواد بن قارب وارد خدمت پيامبر شد و شعري خواند که آخر آن اين بود:پس شفيع من باش روزي که جز تو هيچ شفاعت کنندهاي سواد بن قارب را بينياز نخواهد کرد).6- عن ابيهريرة في حديث طويل عن النبيصلي الله عليه وآله:(يذکر يوم القيامة الي ان قال: فيأتون محمداًصلي الله عليه وآله فيقولون: يا محمد أنت رسول اللَّه وخاتم الانبياء وقد غفر اللَّه لک ما تقدم من ذنبک وما تأخر، اشفع لنا الي ربک الي تري الي ما نحن فيه. فَاَنطلق فآتي تحت العرش فأقع ساجداً لربّي... ثم يقال: يا محمد ارفع رأسک سل تعطه واشفع تُشَفَّع).(22) .ابوهريره در يک حديث طولاني در باره روز قيامت مطالبي از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل ميکند تا آن جا که آن حضرت ميفرمايد( پس مردم به سوي محمد ميآيند و ميگويند: اي محمد تو رسول خدا و خاتم پيامبراني و خدا گناهان پيشين و پسين تو را بخشيده است براي ما نزد خداوند شفاعت کن، آيا حال ما را نميبيني؟ من از آن جا به زير عرش ميآيم و در مقابل پروردگارم به سجده ميافتم. سپس گفته ميشود: اي محمد سر خود را بلند کن. درخواست بنما تا داده شوي و شفاعت کن تا شفاعت تو پذيرفته گردد).7- زياد بن ابيزياد عن خادم للنبيصلي الله عليه وآله قال:(کان النبي مما يقول للخادم ألک حاجة؟ قال: حتي کان ذات يومٍ فقال يا رسول اللَّه حاجتي. قال: وما حاجتک؟ قال: حاجتي ان تشفع لي يوم القيامة).(23) .زياد از خادمي از خدام پيامبرصلي الله عليه وآله نقل ميکند که گفت:(از چيزهايي که پيامبرصلي الله عليه وآله به خادم خود ميگفت اين بود که آيا حاجتي داري؟ ميگويد: روزي خادم به پيامبرصلي الله عليه وآله گفت: يا رسول اللَّه حاجتي دارم. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: حاجت تو چيست؟ گفت: حاجت من اين است که روز قيامت مرا شفاعت کني).اين بود نمونههايي از احاديثي که در آنها از خود پيامبرصلي الله عليه وآله درخواست شفاعت شده و پيامبر خداصلي الله عليه وآله درخواست کننده را از اين نوع درخواست منع نکرده و نگفته که شفاعت مرا از خدا بخواه بنا بر اين درخواست شفاعت از پيامبرصلي الله عليه وآله کاري است مشروع و ممدوح که در احاديث آمده است و اصحاب همواره از پيامبرصلي الله عليه وآله تقاضاي شفاعت ميکردند و اگر اين موضوع کوچکترين شائبهاي از شرک داشت، بدون شک پيامبر خداصلي الله عليه وآله اصحاب خود را از آن نهي ميکرد و ميبينيم که نه تنها نهي نکرده بلکه در مقابل درخواست شفاعت به آنها قول شفاعت نيز داده است.مطلبي که در اين جا بايد تذکر بدهيم اين است که در موضوع شفاعت خواهي از پيامبرصلي الله عليه وآله، ميان حال حيات و حال ممات او فرقي نيست؛ زيرا که طبق احاديث صحيحي که در جاي خود نقل کردهايم، پيامبر خداصلي الله عليه وآله در حال ممات نيز ناظر اعمال امت خود ميباشد و سخنان آنها به آن حضرت ميرسد و براي همين است که سيره مسلمين بر اين جاري شده که هنگام زيارت پيامبر خداصلي الله عليه وآله، از او درخواست شفاعت هم ميکنند و زيارتنامههايي که در کتب علماي مذاهب مختلف آمده، مشتمل بر شفاعت خواهي از آن حضرت ميباشد.
مقام شفاعت پيامبران
حال که با روايات قبل ثابت شد که: پيامبران الهي- و از همه برتر پيامبر اسلام (ص) - داراي مقام شفاعتند و براي گروه خاصي از گنهکاران نزد خداوند شفاعت ميکنند، ولي آن هم به اذن و اجازه پروردگار است: (ما من شفيع الا من بعد اذنه، هيچ شفاعت کنندهاي نيست مگر بعد از اذن و اجازه پروردگار).(24) .(من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه، کيست که در نزد او شفاعت کند جز به فرمان او) (25) و اگر در بعضي از آيات قرآن اشاره به نفي شفاعت بطور مطلق شده و ميفرمايد: (من قبل ان ياتي يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة، انفاق کنيد پيش از آن که روزي فرا رسد که در آن روز نه بيع وجود دارد (تا کسي بتواند سعادت و نجات را براي خود خريداري کند) و نه دوستي (و رفاقتهاي معمولي سودي دارد) و نه شفاعت) (26) منظور شفاعت استقلالي و بدون اذن خداست، يا درباره کساني است که قابليت شفاعت ندارند، زيرا بارها گفته شد که آيات قرآن يکديگر را تفسير ميکنند.ما معتقديم: مساله شفاعت، وسيله مهمي است براي تربيت افراد، و باز گرداندن گنهکاران به راه راست و تشويق به پاکي و تقوا و احياي اميد در دل آنان، چرا که مساله شفاعت، بي حساب و کتاب نيست، تنها در مورد کساني است که شايستگي آن را داشته باشند، يعني آلودگي آنها در حدي نباشد که رابطه خود را با شفيعان بکلي قطع کرده باشند، بنابراين مساله شفاعت به گنهکاران هشدار ميدهد، تمام پلها را پشتسر خود خراب نکنند و راهي براي بازگشت براي خود بگذارند و لياقت شفاعت را از دست ندهند.
شفاعت در قيامت
وهم چنين ما معتقديم که: در قيامت هم پيامبران و امامان معصوم و اولياء الله بعضي از گنهکاران را به اذن خدا شفاعت ميکنند و مشمول عفو الهي ميگردند، ولي فراموش نکنيم همان طورکه گفتيم اين اذن تنها براي کساني است که پيوندهاي خود را از خدا و اولياء الله قطع نکرده باشند، بنابراين شفاعت بي قيد و شرط نيست، آن نيز نوعي رابطه با اعمال و نيات ما دارد.(و لا يشفعون الا لمن ارتضي، آنها جز براي کسي که خدا راضي به شفاعت اوست، شفاعت نميکنند!)(27) .و چنانکه در گذشته نيز اشاره شد (شفاعت) راهي استبراي تربيت انسان و وسيلهاي ستبراي جلوگيري از غوطهور شدن در گناه و قطع تمام پيوندها و روابط از اولياء الله به انسان ميگويد اگر آلوده گناه هم شدهاي، از همان جا باز گرد و بيش از اين گناه مکن!به يقين مقام (شفاعت عظمي) از آن پيامبر اسلام (ص) است و بعد از او ساير پيامبران و امامان معصوم و حتي علما و شهدا و مؤمنان عارف و کامل و از آن فراتر قرآن و اعمال صالحه نيز براي بعضي شفاعت ميکنند.در حديثي از امام صادق (ع) ميخوانيم: (ما من احد من الاولين و الآخرين الا و هو يحتاج الي شفاعة محمد (ص) يوم القيامة، هيچ کس از اولين و آخرين نيست مگر اين که نياز به شفاعت محمد (ص) در قيامت دارد!) (28) .در حديث ديگري در کنز العمال از پيامبر اکرم (ص) آمده است: (الشفعاء خمسة: القرآن و الرحم و الامانة و نبيکم و اهل بيت نبيکم، در روز قيامت پنج شفيع وجود دارد: قرآن، صله رحم، امانت و پيامبر شما و اهل بيت او).(29) در حديث ديگري از امام صادق (ع) ميخوانيم: (اذا کان يوم القيامة بعث الله العالم و العابد، فاذا وقفا بين يدي الله عز و جل قيل للعابد انطلق الي الجنة، و قيل للعالم قف تشفع للناس بحسن تاديبک لهم، روز قيامت که ميشود خداوند (عالم) و (عابد) را مبعوث ميکند، هنگامي که در پيشگاه خداوند متعال قرار ميگيرند، به (عابد) گفته ميشود: به سوي بهشت برو!و به عالم گفته ميشود: بايست و براي مردم به خاطر تربيت خوبي که نسبت به آنها داشتي شفاعت کن!) (30) .اين حديث اشاره لطيفي نيز به فلسفه شفاعت دارد. آيا درخواست شفاعت از شفيعان واقعي، شرک است؟ در توضيح سؤال گفته مي شود، شفاعت حق مخصوص خدا است چنانکه قرآن کريم در اين زمينه مي فرمايد:(قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً). (31) . بگو براي خداست حق شفاعت.بنابراين، درخواست شفاعت از غيرخدا، درخواست حقّ مطلقِ خدا از بنده اوست و چنين درخواستي درحقيقت، پرستش غير خداست و با (توحيد در عبادت)، سازگار نيست.پاسخ: مقصود از (شرک) در اينجا، شرک در ذات يا خالقيت ويا شرک در تدبير نيست، طبعاً منظور شرک در عبادت و پرستش او است.روشن است که تبيين اين مسأله، به تفسير دقيق عبادت و پرستش بستگي دارد و همگي مي دانيم که تفسير معناي عبادت، در اختيار ما قرار داده نشده است تا هر خضوعي را براي مخلوقي و هر درخواستي را از بنده اي عبادت بدانيم.بنابر تصريح قرآن مجيد، فرشتگان بر آدم سجده کردند.(فَإذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفختُ فِيْهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُواْ لَهُ ساجِدِيْنَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).(32) .ـ پس آنگاه که او را به خلقت کامل بياراستم، و از روح خود در وي دميدم، پس بر او به سجده درافتيد، که همه سجده نمودند.در عين حال، اين سجده گرچه به فرمان خدا بود، ليکن از نظر ماهيت، عبادت آدم نبود، وگرنه خدا به آن فرمان نمي داد.همچنين مي دانيم فرزندان يعقوب و حتي خود آن حضرت، بر يوسف سجده نمودند.(وَ رَفَعَ أبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَ خَرُّوْا لَهُ سُجَّداً).(33) و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و آنان بر او سجده کردند.اگر چنين خضوعي پرستش يوسف بود، نه حضرتِ يعقوب پيامبر که از مقام عصمت برخوردار است انجام مي داد و نه به اين کارِ فرزندان خود راضي بود. در عين حال که هيچ خضوعي بالاتر از سجده نيست.بر اين اساس، بايد مفهوم خضوع و يا درخواست از غير را از معناي پرستش جدا سازيم. حقيقت پرستش آن است که انسان، موجودي را خدا بينديشد و در برابر او به پرستش برخيزد و يا پديده اي را مخلوق خدا بداند وليکن تصور کند که کارهاي خدايي از قبيل تدبير جهان و غفران ذنوب به وي تفويض گرديده است. اما اگر خضوع ما در برابر کسي، آنگونه باشد که او را نه خدا بدانيم و نه بينديشيم که کارهاي خدايي به وي واگذار گرديده است، چنين خضوعي، جز احترام وي بسان تکريم فرشتگان در برابر آدم و احترام فرزندان يعقوب در مقابل يوسف، بيش نخواهد بود.در مورد سؤال نيز بايد گفت که هرگاه تصور کنيم حق شفاعت به شافعان راستين تفويض گرديده و آنان مي توانند بدون قيد و شرط، شفاعت نمايند و مايه مغفرت گناهان گردند، چنين اعتقادي، موجب شرک خواهد بود; زيرا کار خدا را از غير او درخواست نموده ايم، اما هرگاه بينديشيم که گروهي از بندگان پاک خدا، بدون اين که مالک مقام شفاعت شوند، در يک چهارچوب معين، اجازه شفاعت در مورد گناهکاران را دارند و مهمترين شرط همان اذن و رضايت خداوند است، روشن است که درخواست چنين شفاعتي از بنده اي صالح، ملازم با خدا دانستن او نيست، همچنانکه مستلزم تفويض امور خدايي به او نمي باشد، بلکه درخواست کاري است از کسي که کار، شأن او است ما مي بينيم که در زمان حيات پيامبر، گناهکاران براي درخواست مغفرت به حضور وي مي رسيدند و آن حضر نيز به آنان، نسبت شرک نمي داد.در سنن ابن ماجه از پيامبر گرامي روايت مي کند که فرمود:(أتدرون ما خيّرني ربّي اللّيلة؟ قلنا الله و رسوله أعلم. قال فانّه خيرّني بين أن يدخل نصف امّتي الجنَّة و بين الشّفاعة فاخترت الشّفاعة، قلنا يا رسول الله ادع الله أن يجعلنا من أهلها قال هي لکلّ مسلم).(34).آيا مي دانيد که خدا امشب مرا بين چه چيزهايي مخير فرمود؟ گفتيم خدا و پيامبر بهتر مي دانند. فرمود: او مرا مخير ساخت بين اين که نصف امت من وارد بهشت گردند و بين شفاعت، پس شفاعت را اختيار نمودم. گفتيم اي پيامبر خدا، از پروردگار خود بخواه که ما را شايسته شفاعت گرداند. فرمود: شفاعت، براي هر مسلماني خواهد بود.در اين حديث به روشني، ياران پيامبر از خود او درخواست شفاعت مي کنند و مي گويند: (أدع الله...).قرآن کريم نيز مي فرمايد:(ولَوْ انَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا الله واستَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا الله تَوّاباً رَحيماً). (35) .و اگر آنان هنگامي که بر خود ستم کردند، به سوي تو مي آمدند پس از خدا طلب مغفرت مي نمودند و پيامبر براي آنان استغفار مي کرد، بدرستي خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتندو در جاي ديگر به نقل از فرزندان يعقوب مي فرمايد:(قالُوا يا أبانا اسْتَغْفِر لَنا ذُنُوبَنا اِنّا کُنّا خاطِئيْنَ). (36) .گفتند: اي پدر، از خدا بر تقصيرات ما طلب مغفرت کن که ما بر خطا بوديم و حضرت يعقوب هم به آنان وعده استغفار داد و هرگز آنان را به شرک متهم نساخت.(قالَ سَوْفَ أسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّيْ إنَّهُ هُوَ الْغَفورُ الرَّحِيْمُ). (37) .گفت به زودي از درگاه خدا، براي شما مغفرت خواهم خواست، همانا او آمرزنده و مهربان است.
درخواست شفاعت از شفاعت کنندگان
همانگونه که اشاره شد، برخي از گناهکاران به واسطه شفاعت، مورد عفو و بخشش الهي قرار خواهند گرفت، قرآن کريم و سنّت نيز بر اين مطلب تصريح نموده است.قرآن کريم با مسلّم گرفتن اصل شفاعت، يادآور ميشود که شفاعت تنها به اذن الهي انجام ميپذيرد: (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)؛ (کيست که در پيشگاه الهي به شفاعت برخيزد مگر به فرمان او.) و نيز ميفرمايد: (مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)؛ (هيچ شفيعي جز با اجازه او نخواهد بود.)و از طرفي ديگر به ابطال عقيده بتپرستان و مشرکان در اين مورد پرداخته است؛ زيرا آنان براي شفاعت هيچگونه شرط و قيدي مانند اذن خدا قائل نيستند. قرآن کريم در ردّ اين عقيده ميفرمايد: (وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلآءِ شُفَعَآؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّماوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِکُونَ)؛(38) ([اين مردم نادان)به جاي خدا چيزهايي را ميپرستند که به آنها هيچ سود و زياني نميرساند و ميگويند که اين بتها شفيع ما نزد خدا هستند، به اينان بگو شما به بهانه شفاعت بتها، ميخواهيد به خدا چيزي که در همه آسمانها و زمين علم به آن ندارد ياد دهيد؟ خدا از آنچه شريک او قرار ميدهيد، برتر و منزّه است.)بنابر اگر کسي اين با استدلال به آياتي که شفاعتخواهي مشرکان از بتها را مردود ميشمارد، قصد داشته باشد اصل شفاعت در اسلام را زير سؤال ببرد، مغالطهاي آشکار است؛ چرا که در شفاعت اسلامي، نه اعتقاد به الوهيت شافعان مطرح است و نه بيقيد و شرط بودن شفاعت آنان. قرآن کريم از فرشتگان به عنوان شفاعتکنندگاني ياد کرده است که جز درباره کساني که خداوند رضايت ميدهد، شفاعت نخواهند کرد: (بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ، لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ، يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي)؛ (39) (بلکه آنان بندگان مقرّب خدا هستند که هرگز پيش از امر خدا کاري نخواهند کرد و هر چه کنند به فرمان اوست،... از احدي، جز آنکه خدا از او راضي است، شفاعت نکنند.)مفسران در تفسير آيه (عَسي أَنْ يَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) (اسراء: 79) : اميد است که پروردگارت تو را به مقام پسنديده اي برانگيزد، مي گويند مقصود از مقام محمود، همان مقام شفاعت براي پيامبر اسلام است(40).پس هر گاه اصل شفاعت پيامبرصلي الله عليه وآله و ديگران در قيامت مورد تأييد است، درخواست آن از سوي مؤمنان نيز امري مشروع خواهد بود. همانگونه که درخواست دعا از ديگران امري مشروع است.
محدوديت شفاعت
از ديدگاه قرآن، شفاعتِ مطلق و بدون قيد و شرط مردود است. شفاعت در صورتي مؤثر مي گردد که:اولاً: شفيع از جانب خدا در شفاع مأذون باشد. تنها گروهي مي توانند شفاعت نمايند که علاوه بر قرب معنوي به خدا، از جانب وي مأذون باشند. قرآن مجيد در اين مورد مي فرمايد:(لايَمْلِکُوْنَ الشّفاعَةَ إلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الْرَّحْمنِ عَهْداً). (41) .مالک شفاعت نيست مگر کسي که نزد خداي رحمان، عهد دريافته باشد.و در جاي ديگر مي فرمايد:(يَوْمَئِذ لاتَنْفَعُ الشّفاعَةُ إلاّ مَنْ أذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً). (42) .در روز رستاخيز، شفاعت کسي درباره ديگران سود نمي بخشد، مگر کسي که خدا به او اذن دهد و به گفتار وي راضي گردد. ثانياً: شخص مورد شفاعت نيز بايد لياقت فيض الهي را از طريق شفيع پيدا کند; يعني رابطه ايماني او با خدا و پيوند روحي وي با شفيع، گسسته نشود، بنابراين کافران که رابطه ايماني با خداوند ندارند و برخي از مسلمانان گناهکار; مانند گروه بي نماز و آدم کش که فاقد پيوند روحي با شفيع هستند، مورد شفاعت قرار نمي گيرند.قرآن در مورد افراد بي نماز و منکران روز رستاخيز مي فرمايد:(فَما تَنْفَعهُمْ شَفاعَةٌ الشّافِعِيْنَ). (43) .پس شفاعت شفيعان، به آنان سودي نمي بخشد.و درباره ستمگران مي فرمايد:(ما للظّالِميِنَ مِنْ حَميم وَ لا شَفِيع يُطاعُ). (44) .براي ستمگران هيچ خويشي و شفيعي، که شفاعت وي پذيرفته شود، نخواهد بود.
فلسفه شفاعت
شفاعت، بسان توبه، روزنه اميدي است براي کساني که مي توانند در نيمه راه ضلالت و معصيت، گناهان خويش را ترک کنند و از آن پس، باقيمانده عمر خود را در طاعت خدا سپري نمايند; زيرا انسان گناهکار هرگاه احساس کند که در شرايط محدودي (نه در هر شرايطي) مي تواند به شفاعت شفيع، نايل گردد، سعي مي کند که اين حد را حفظ نمايد و گام فراتر ننهد.
نتيجه شفاعت
مفسران در نتيجه شفاعت، که آيا بخشودگي گناهان است و يا ارتقاء درجه، اختلاف نظر دارند ولي با توجه به فرموده پيامبر گرامي که: (شفاعت من، براي مرتکبان گناهان کبيره است) نظر نخست، روشن تر مي گردد.(إنَّ شَفاعَتِي يَومَ الْقيامَةِ لاَِهْلِ الْکَبائِر مِنْ اُمَّتي). (45).شفاعت من در روز رستاخيز، از آن کساني از امت من است که مرتکب گناهان کبيره شده اندبرگرفته از کتاب شيعه پاسخ مي دهدص57/ سيد رضا حسيني نسب
شفاعت در قرآن کريم
آيات مربوط به شفاعت را ميتوان بر چند دسته تقسيم نمود:آياتي که شفاعت را نفي ميکنند ابطال عقيده يهود در شفاعت ،نفي شفاعت ازکافران ،نفي صلاحيت شفاعت از بتها، اختصاص شفاعت به خداوند،شفاعت مشروط براي غير خدا،آياتي که شفاعت را نفي ميکنند
بررسي آيات نفي کننده و اثبات کننده شفاعت
به اجماع همه علماي اسلام، در روز قيامت شفاعت براي پيامبر اعظمصلي الله عليه وآله و هر کس که خداوند اذن شفاعت دهد ثابت است و کسي منکر اين نيست، مگر آنکه معاند است، يا از قرآن و معارف اسلامي بي خبر است. ليکن آيات شفاعت، برخي نفي کننده است، بعضي اثبات کننده. گاهي با غفلت از مقصود آيات، به دسته اول تمسّک ميشود تا شفاعت را نفي کنند. اينک بررسي و تفسير اين آيات:(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ (46)(اي اهل ايمان! از آنچه روزي شما کرديم، انفاق کنيد پيش از آنکه روزي بيايد که نه خريد [و فروشي) هست و نه دوستي و شفاعتي به کار آيد و کافران در آن روز درمييابند که به خود ستم کردند.)ولي آيات ديگر به وجود شفاعت به اذن خداوند متعال صراحت دارد. پس آيه فوق شفاعت بدون اذن را نفي ميکند
ابطال عقيده يهود در شفاعت
(يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْکُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُکُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ،وَاتَّقُوا يَوْماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ)؛ (47) (اي بني اسرائيل! ياد کنيد نعمتهايي را که به شما عطا کردم و شما را بر عالميان برتري دادم. و دوري کنيد از روزي که در آن، کسي به جاي ديگري مجازات نشود و هيچ شفاعت از کسي پذيرفته نشود و عوض قبول نکنند و ياري نشنوند.)قرآن اعتقاد به يک نوع شفاعت باطل را که در يهود بوده، رد ميکند، شفاعتي که هيچگونه شرطي در شفيع يا کسي که شفاعت شده قرار نميدهد و هيچ نوع ارتباطي با اذن خداوند ندارد.
نفي شفاعت از کافران
(وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ، حَتَّي أَتَانَا الْيَقِينُ، فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ)؛ (48) (و روز جزا را تکذيب ميکرديم تا آنکه (با مرگ) يقين به قيامت پيدا کرديم، پس در آن روز شفاعت شفيعان سودي به آنان نرساند.)
نفي صلاحيت شفاعت از بتها
(وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلآءِ شُفَعآؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّماوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالي عَمَّا يُشْرِکُونَ)؛(49) ([اين مردم نادان) به جاي خدا چيزهايي را ميپرستند که به آنها هيچ سود و زياني نميرساند و ميگويند که اين بتها شفيع ما نزد خدا هستند، به اينان بگو شما به بهانه شفاعت بتها ميخواهيد به خدا چيزي که در همه آسمانها و زمين علم به آن ندارد، ياد دهيد؟! خدا از آنچه شريک او قرار ميدهيد برتر و منزّه است.)
اختصاص شفاعت به خداوند
(قُلْ للَّهِِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)؛ (50) (بگو [اي پيامبر!)شفاعت تنها از آن خداست که مالک زمين و آسمانهاست و پس از مرگ، بازگشت همه شما بهسوي اوست.)
شفاعت مشروط براي غير خدا
(مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)(51) (هيچ شفيعي جز به اجازه او نخواهد بود.)(وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ...)؛ (52) (و نفع نميدهد شفاعت نزد خدا مگر براي کسي که خداوند به او اذن دهد.)مقتضاي جمع بين آيات اين است: - از آنجا که طبق عقيده توحيد افعالي، و اينکه مؤثري بالاصاله در عالم به جز خدا نيست، و هر تأثيري به اذن و اراده اوست - برخي از آيات، شفاعت را منحصراً براي خدا قرار داده است، ولي منافات ندارد که اين حقّ اختصاصي خود را به کسي بدهد، تا با اجازه او، اِعمال کند. همانگونه که به پيامبرصلي الله عليه وآله و اولياي خود چنين اجازهاي داده است.
پي نوشت ها :
1. سلفي گري وپاسخ به شبهات 447.
2. پاسخ به شبهات وهابيت 274.
3. وهابيت مباني فکري .کارنامي عملي283.
4. صحيح مسلم 2/ 655 شماره ي59/948 کتاب الجنائز/ به نقل ازکتاب ترجمه منهج الرشاد لمن اراد السداد .
5. صحيح مسلم 1/190شماره ي345/201 و1/88 کنز الاعمال 11/404ح31883سنن ابن ماجه 2/1443 ح4314.
6. ترجمه منهج الرشاد لمن اراد السداد 90/ .
7. بقره/255
8. نجم/26
9. وهابيت مباني فکري وکارنامه عملي/190ترجمه ي تفسير الميزان جزء1/سوره بقره آيه 47و48/ج1/ ص 292-293
11. مسند احمد، ج 1، ص 301; صحيح بخاري، ج 1، ص 91، ط مصر. و نقل ازکتاب شيعه پاسخ ميدهد ص54
12. يونس: 18. برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
13. زمر: 44.
14.يونس: 3.
15. سنن ابيداود: ج 2، ص 279. برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
16. سنن ابن ماجه: ج 2، ص 1443. برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
17. مجمع الزوائد: ج 10، ص 369. برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
18. سنن ترمذي: ج 4، ص 621. . برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
19. مجمع الزوائد: ج 10، ص 369. برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
20. همان: ج 10، ص 368.
21. الاصابة في تمييز الصحابة: ج 2، ص 95. برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
22.صحيح بخاري: ج 6، ص 158. برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
23. مسند احمد بن حنبل: ج 3، ص 500.. برگرفته از کتاب بزرگداشت اولياي خدا / يعقوب جعفري
24.سوره يونس، آيه 3. برگرفته از کتاب اعتقاد ما/ ناصر مکارم شيرازي
25.سوره بقره، آيه 255 . برگرفته از کتاب اعتقاد ما / ناصر مکارم شيرازي
26.سوره بقره، آيه 254 .برگرفته از کتاب اعتقاد ما / ناصر مکارم شيرازي
27.سوره انبياء، آيه 28. برگرفته از کتاب اعتقاد ما / ناصر مکارم شيرازي
28. بحار، جلد 8، صفحه 42. برگرفته از کتاب اعتقاد ما / ناصر مکارم شيرازي
29. کنز العمال، حديث 39041 (جلد 14، صفحه 390). برگرفته از کتاب اعتقاد ما / ناصر مکارم شيرازي
30.بحار، جلد 8، صفحه 56، حديث 66. برگرفته از کتاب اعتقاد ما / ناصر مکارم شيرازي
31.زمر: 44.برگرفته از کتاب شيعه پاسخ مي دهد ص 58/ سيد رضا حسيني نسب
32.ص: 73 ـ 72. برگرفته از کتاب شيعه پاسخ مي دهد ص59 / سيد رضا حسيني نسب
33.يوسف: 100. برگرفته از کتاب شيعه پاسخ مي دهد ص 59/ سيد رضا حسيني نسب
34.سنن ابن ماجه، ج 2، باب ذکر الشفاعه، ص 586. . برگرفته از کتاب شيعه پاسخ مي دهدص60 / سيد رضا حسيني نسب
35. نساء: 64. . برگرفته از کتاب شيعه پاسخ مي دهد ص61 / سيد رضا حسيني نسب
36.يوسف: 97. برگرفته از کتاب شيعه پاسخ مي دهد ص61 / سيد رضا حسيني نسب
37.يوسف: 98. برگرفته از کتاب شيعه پاسخ مي دهد ص61 / سيد رضا حسيني نسب
38. سوره يونس، آيه 18. برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات قسمت شفاعت / علي اصغر رضواني
39. سوره انبياء، آيات 28 - 26. برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات قسمت شفاعت / علي اصغر رضواني
40. الميزان: 13: 191 ـ 192؛ مجمع البيان: 10: 549 . برگرفته از کتاب شيعه وپاسخ به چند پرسش ص92 / به کوشش رضا استادي
41.مريم: 87. برگرفته از کتاب شيعه پاسخ ميدهد ص55 / سيد رضا حسيني نسب
42. طه: 109. برگرفته از کتاب شيعه پاسخ ميدهد ص55 / سيد رضا حسيني نسب
43. مدّثّر: 48. برگرفته از کتاب شيعه پاسخ ميدهد ص55 / سيد رضا حسيني نسب
44. مؤمن: 18. برگرفته از کتاب شيعه پاسخ ميدهد ص56 / سيد رضا حسيني نسب
45. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 583; مسند احمد، ج 3، ص 213; سنن ابي داوود، ج 2، ص 537; سنن ترمذي، ج 4، ص 45.
46.سوره بقره، آيه 254. برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات قسمت شفاعت / علي اصغر رضواني و برگرفته از کتاب شيعه شناسي وپاسخ به شبهات ج 2 ص346/ علي اصغر رضواني
47.سوره بقره، آيه 47 و 48 . برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات / علي اصغر رضواني
48.سوره مدثر، آيات 48 – 46. و برگرفته از کتاب شيعه شناسي وپاسخ به شبهات ج 2 ص346- 347 / علي اصغر رضواني
49.سوره يونس، آيه 18.
50. سوره زمر، آيه 44. برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات / علي اصغر رضواني
51. سوره يونس، آيه 3.برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات / علي اصغر رضواني
52.سوره سبأ، آيه 23.
ادامه دارد /ع