اثر شفاعت
درباره نتيجه و اثر شفاعت دو نظر وجود دارد: 1 - شفاعت به معناي از بين رفتن گناهان و عقاب است. 2 - شفاعت؛ يعني زيادي ثواب و ترفيع درجات. بيشتر مسلمانان معتقد به قول اوّلند. ولي معتزله قول دوّم را پذيرفتهاند و حق با قول اول است؛ به چند دليل:1 - اصل اعتقاد به شفاعت، در بين يهود و بتپرستان قبل از اسلام رايج بوده است و اسلام، بعد از آنکه خرافات آن را پيراست، در جامعه اسلامي مطرح ساخت. و کساني که از ديدگاههاي يهود و بتپرستانِ قبل از اسلام، در امر شفاعت اطلاع دارند، ميدانند شفاعتي را که آنان براي انبيا و پدرانشان معتقد بودند، در سقوط گناهان و غفران آنها بوده است. و تنها اشکال مهمّشان آن بود که حقّ شفاعت را بدون هيچ شرطي براي آنان قائل بودند، ولي اسلام با پذيرش اصل اعتقاد به شفاعت، آن را مشروط به اذن خداوند نمود، آنجا که ميفرمايد: (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)؛ (53) (کيست که نزد خدا شفاعت کند مگر به اذن او.) (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضي)؛ (54) (و آنها جز براي کسي که خدا راضي (به شفاعت براي او) است شفاعت نميکنند.)
2 - روايات شيعه و اهل سنّت بر عموميت شفاعت دلالت دارد. پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله فرمود: (أدّخرت شفاعتي لأهل الکبائر من أُمّتي)؛ (55) (شفاعتم را براي صاحبان گناهان کبيره امتم، ذخيره کردهام.)
3 - برخي از آيات تصريح ميکند که خداوند حتّي بدون توبه، از گناهان عفو ميکند، که اين با شفاعت به معناي اسقاط گناهان سازگاري دارد. خداوند متعال ميفرمايد: (هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ)؛ (56)(او کسي است که توبه را از بندگان خود ميپذيرد و گناهان را عفو مينمايد.)
ديگرآثار شفاعت
ماهيت شفاعت، نه تشويق به گناه است و نه چراغ سبز براي گناهکار. همچنين عامل عقبافتادگي و يا واسطهگري نيست، بلکه مسئله مهم تربيتي است که پيآمدهاي سازندهاي دارد. که به برخي از آنها اشاره ميشود:
1 - اميد آفريني؛
غالباً چيرگي هواي نفس بر انسان، سبب ارتکاب گناهان بزرگي ميشود و به دنبال آن روح يأس حاکم ميشود و اين نااميدي، ايشان را به آلودگي بيشتر در گناهان ميکشاند. در مقابل، اميد به شفاعتِ اولياي الهي به عنوان يک عامل بازدارنده به افراد نويد ميدهد که اگر خود را اصلاح کنند، ممکن است گذشته آنها از طريق شفاعت نيکان و پاکان جبران گردد.
2 - برقراري پيوند معنوي با اولياي الهي؛
مسلماً کسي که اميد به شفاعت دارد، ميکوشد به نوعي اين رابطه را برقرار سازد و کاريکه موجبرضاي آنهااست،انجامدهد و پيوندهاي محبّت ودوستي رانگسلد.
3 - تلاش براي به دست آوردن شرايط شفاعت؛
اميدواران شفاعت بايد در اعمال گذشته خويش تجديد نظر کنند و نسبت به آينده تصميمات بهتري بگيرند؛ زيرا شفاعت بدون زمينه مناسب انجام نميگيرد. حاصل آنکه، شفاعت نوعي تفضّل است که از يک سو به خاطر زمينههاي مناسبِ (شفاعت شونده) و از سوي ديگر به خاطر آبرو و احترام و اعمال صالح (شفاعت کننده) است.
فصل سوّم:عقيده ي وهابيّت در موضوع شفاعت
وهابيان و درخواست شفاعت از شفيعان
وهابيان اصل شفاعت را قبول دارند، ولي در پارهاي از احکام و ويژگيهاي آن ديدگاههايي خاص دارند که موجب شده تا عقيده مسلمانان ديگر را در مورد شفاعت شرکآلود بدانند. مهمترين مسئله مورد اختلاف درباره شفاعت، به درخواست شفاعت از شافعان بازميگردد. درخواست شفاعت از شافعان - چه در حال حيات آنها و چه پس از مرگ آنان - از نظر مسلمانان امري جايز و مشروع است، ولي به اعتقاد وهابيان امري نامشروع بلکه شرکآلود است. آنان شفاعت را تنها در صورتي صحيح ميدانند که انسان مستقيماً از خداوند بخواهد که پيامبرصلي الله عليه وآله و ديگر کساني که مأذون در شفاعت ميباشند، در حقّ انسان شفاعت کنند.ابن تيميه ميگويد: (اگر کسي بگويد: از پيامبر به جهت نزديکي به خدا ميخواهم تا شفيع من در اين امور باشد، اين از کارهاي مشرکان است). (57).محمّد بن عبدالوهاب ميگويد: (طلب شفاعت تنها بايد از خدا باشد نه شافعان؛ يعني بايد گفت: بار خدايا! محمّد را در حقّ ما در روز قيامت شفيع گردان...). (58) .
بررسي دلائل وهابيها درباره منع درخواست شفاعت
در بخش گذشته(عقيده ي شيعه برشفاعت) با دلائل جواز درخواست شفاعت آشنا شديم و اکنون در صدد آنيم، که با دلائل مخالفان اين عقيده آشنا شويم. گروه مخالف با يک رشته پندارها درخواست شفاعت از اولياي الهي را منع کردهاند که اينک به گونهاي فشرده مورد بررسي قرار ميدهيم:
1.درخواست شفاعت شرک است
2.شرک مشرکين به خاطر طلب شفاعت از بتها
3.درخواست حاجت از غير خدا حرام است
4.شفاعت حق مختص خدا است
5.درخواست شفاعت از مرده لغو است
درخواست شفاعت شرک است
مقصود اين گروه، از شرک، شرک در عبادت است. و چنين وانمود ميکنند که درخواست شفاعت، پرستش شفيع است.
در بخش نُهم به صورت گسترده، پيرامون عبادت بحث کرديم و روشن ساختيم که هر نوع پرستش از شخص و يا درخواست شفاعت، در صورتي عبادت شمرده ميشود که طرف را (اله)، (خدا)، (رب)، (کارگردان جهان آفرينش) و يا (مبدأ و صاحب کارهاي خدايي) بدانيم در غير اين صورت، هر نوع سؤال و درخواست و نيز هر نوع تعظيم و خضوع عبادت شمرده نخواهد شد.
درخواست شفاعت از شفيعان واقعيِ درگاه الهي (که به آنان از جانب خداوند اذن شفاعت داده شده) شرک نيست؛ چرا که درخواست کننده شفاعت آنان را بندگان مقرب و برگزيدگان درگاهش ميداند، که هرگز نه خدا هستند و نه کارهاي خدايي؛ مانند مغفرت و شفاعت به آنان تفويض شده است که به طور خودسرانه و بدون اذن الهي درباره هر کس بخواهند بتوانند شفاعت کنند و يا از گناه او درگذرند.اين گروه در چارچوب (اذن الهي) ميتوانند درباره افراد خاصي که روابط معنوي آنان با خدا برقرار بوده و پيوند روحي آنها با شفيعان الهي نگسسته باشد، درخواست آمرزش گناه و طلب مغفرت نمايند و چنين درخواستي هرگز عبادت شمرده نميشود.البته يادآور ميشويم که اگر چنين درخواستي، در حال ممات، پرستشِ شفيع شمرده شود، بايد همين درخواست در حال حيات نيز عبادت شمرده شود. و در بحث گذشته خاطر نشان ساختيم که قرآن و سنّت دستور ميدهد که مسلمانا حضور پيامبر برسند و از او درخواست کنند که در حقشان استغفار کند و چنين عملي جز طلب شفاعت در حال حيات، چيز ديگري نيست. و ممکن نيست که عملي، در ظرفي شرک و در ظرف ديگر عين توحيد باشد.و به عبارت واضحتر، آنان ميگويند: شفاعت (فعل) خدا است و يا به تعبير صحيحتر: (حق) او است و درخواست فعل خدا از غير خدا عبادت او است همچنان که آنان عين اين سخن را درباره درخواست شفاي بيمار از اوليا و مشابه آن تکرار ميکنند و ميگويند: اين نوع درخواستها، درخواست فعل خدا از غير او است و طبعاً چنين درخواستي عبادت و پرستش طرف خواهد بود.
پاسخ اين استدلال، با توجه به بحثهاي گذشته، کاملاً روشن است و آن اين که: در اين قانون کلي و ضابطه عمومي، احدي از مسلمين اختلافي ندارد و همگان ميگويند درخواست فعل خدا، از غير خدا عبادت او است و ملازم با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت او ميباشد، ولي جان سخن اين جا است که مقصود از فعل خدا چيست؟ هنوز نويسندگان وهابي در طول اين سه قرن ضابطهاي براي فعل خدا بيان نکردهاند، و بديهي است که بدون تعيين چنين ضابطهاي، استدلال عقيم خواهد بود.در بحث تعريف و تحديد عبادت، يادآور شديم که در آيات فراواني، افعال مختص خدا، به غير او نيز نسبت داده شده است؛ مثل اماته و ميراندن که فعل مختص او است، چنانکه ميفرمايد: (وهُوَ الَّذي يُحيِي وَيُميتُ)(59)به غير او نيز نسبت داده شده است چنانکه ميفرمايد:(حَتّي إذَا جاءَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا)(60) .(آنگاه که مرگ يکي فرا رسيد، فرستادگان ما جان آنان را ميگيرند.)اين تنها (ميراندن) نيست که فعل مخصوص او است و به غير او نسبت داده شده، بلکه قسمتي از افعال خدا و چيزهايي که فقط در او بايد طلب کرد، اجازه داده شده است که از غير او نيز طلب کنيم، از باب نمونه:قرآن به مسلمانان دستور ميدهد که هر شبانه روز بگويند (وَاِيّاکَ نَسْتَعِينُ)؛ (فقط و فقط از تو استعانت ميجوييم) ولي در عين حال، در آيات ديگر دستور ميدهد که از غير او مانند: نماز و صبر نيز استعانت جوييم چنانکه ميفرمايد:(وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ وَانَّها لَکَبيرةٌ اِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ)(61) .(از بردباري و نماز کمک گيريد و نماز کار دشواري است مگر بر صاحبان خشوع.)و ما اگر بخواهيم آياتي را که در آنها، فعلِ مختص خدا، به غير او نيز نسبت داده شده است، در اينجا نقل کنيم سخن به درازا ميکشد(62) آنچه لازم است اين است که با بينش قرآني، به رفع اختلاف پرداخته و مقصود واقعي قرآن را به دست آوريم و آن اين که:هر يک از اين کارها، با قطع نظر از درخواست ما، دو صورت دارد:
1 - فاعلي فعل خود را بدون اتکا به موجودي، بدون کسب قدرت از مقامي و بدون احراز رضاي کسي، کاري را انجام دهد؛ مثلاً جانداري را بميراند و موجودي را ياري بخشد.
2 - فاعل همين فعل را با اتکا به موجود برتر و در پرتو قدرت و توانايي مکتسب از مقام والاتر و با مشيّت و اذن خاص او، ايجاد کند.
کار نخست، کاري است الهي، و کار دوم کاري بشري و غير الهي.کار الهي و کار انساني به اين دو صورت تجلي ميکند و اين ضابطهاي است کلّي براي شناخت فعل الهي از غير الهي.فعل الهي؛ از قبيل: احياء و اماته، دادن شفا و رزق و روزي فعلي است که فاعل در انجام آن به چيزي نيازمند نباشد.در مقابل، فعل غير الهي فعلي است که فاعل در انجام آن به غير خود؛ يعني به موجود برتر و والاتر نياز داشته و بدون قدرت و مشيت او نتواند کاري صورت دهد.با توجه به اين اصل: روشن ميشود شفاعتي که حق مختص خدا است، غير از شفاعتي است که از بندگان صالح درخواست ميشود.خداوند در اِعمال اين حق، هيچگاه به غير خود نياز ندارد، در حالي که بهرهگيري صالحان از آن، جز در پرتو اذن و مشيت حکيمانه او صورت نميگيرد.هرگاه از اولياي الهي، شفاعت به معناي نخست درخواست شود، فعل الهي از غير او درخواست شده است، و چنين درخواستي عبادت شمرده ميشود ولي اگر از آنان شفاعت به معناي دوم؛ يعني شفاعت محدود و مأذون و به صورت يک حق اکتسابي درخواست گردد، در اين صورت فعل غير الهي از يک بشر درخواست شده است.با توجه به اين ضابطه، مشت مغالطه گران از نويسندگان وهابي در اين مورد باز ميشود، و روشن ميگردد که اين نوع درخواستها؛ اعم از درخواست شفاعت و غير آن؛ از قبيل شفا و امثال آن، به دو صورت انجام ميگيرد و هيچ موحّدي آن فعل را به صورت نخست درخواست نميکند و هيچيک از بندگان صالح، هرچه هم از نظر آگاهي از معارف اسلام، در درجه پايين باشد، آنان را کارگردان جهان و کارپردازان دستگاه تکوين و تشريع نميانگارد و آنان را موجوداتي که خداوند شؤون و افعال خود را به آنان سپرده و در اِعمال شفاعت و قضاي حوائج، از هر محدوديت و شرطي پيراسته است، نميداند. خلاصه: درخواست شفاعت مأذون و محدود، درخواست فعل بشَر از خود بشَر است، نه درخواست فعل خدا از غير او.
شرک مشرکين به خاطر طلب شفاعت از بتها
دومين استدلال وهابيان بر تحريم شفاعت از اولياي خدا، اين است که خداوند بت پرستان حجاز را از آن رو مشرک خوانده است که آنها از بتها طلب شفاعت مينمودند و در مقابل آنها به ناله و زاري پرداخته و درخواست وساطت ميکردند. چنان که آيه زير بر آن گواهي ميدهد:(وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُم وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ)(63) .(موجوداتي را ميپرستند که به آنها زيان و سودي نميرسانند و ميگويند که آنها شفيعان ما در نزد خدا هستند.)بنابر اين هر نوع شفاعت خواهي از غير خدا، شرک و پرستش شفيع خواهد بود.
پاسخ: اولاً؛ اين آيه کوچکترين دلالتي بر مقصود آنان ندارد و اگر قرآن آنان را مشرک ميداند نه از اين نظر است که آنها از بتها شفاعت ميخواستند بلکه علّت مشرک بودن آنان اين است که بتها را ميپرستيدند تا سرانجام آنها را شفاعت کنند.
اگر شفاعت خواهي از بتها، پرستش آنها بود، ديگر دليلي ندارد که بعد از (وَيَعْبُدُونَ) جملهاي مانند (وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا) را بياورد.اين که در آيه، اين دو جمله به صورت عطف آمدهاند، حاکي از اين است که موضوع پرستش بتها غير از مسأله شفاعت خواهي از آنان بوده است. پرستش بتها نشانه شرک و دوگانه پرستي است و شفاعت خواهي از سنگ و چوب عمل احمقانه و دور از منطق و علم به شمار ميرود.آيه هرگز دلالت ندارد که شفاعت خواهي از بتها پرستش آنها است، چه رسد به اين که شفاعت خواهي از اولياي حق و عزيزان درگاه وي نشانه پرستش آنها باشد.
ثانياً؛ فرض کنيد که علّت (شرک) آنان (شفاعت خواهي) آنها از (بتان) بوده است ولي ميان اين نوع شفاعت خواهي و شفاعت خواهيِ مسلمانان، از زمين تا آسمان فاصله است. آنها بتان را مالکان شفاعت و صاحب اختيار درگاه الهي در مسائل مربوط به (آمرزش گناه) و (شفاعت) ميدانستند، تو گويي خدا در اين موارد از اين امور منفصل شده و اين نوع امور را به (بتان) سپرده است، طبعاً چنين شفاعت خواهي، عبادت آنان خواهد بود؛ زيرا با اعتقاد به (الوهيت) و (ربوبيت) و (مبدأ کارهاي الهي بودن آنان) درخواست شفاعت ميشد، در حالي که يک فرد مسلمان از اولياي الهي به عنوان يک فرد مقرب و يک بنده آبرومند و يک (عبد مأذون از جانب خداوند در مسأله شفاعت) درخواست شفاعت و طلب دعا مينمايد و مقايسه اين دو نوع بهم و عظمت هر کدام بر ديگري بسي دور از انصاف و واقع بيني است.
درخواست حاجت از غير خدا حرام است
سوّمين دليل آنان بر تحريم درخواست شفاعت از اوليا، اين است که به حکم صريح قرآن، نبايد در مقام دعا، غير خدا را بخوانيم و درخواست شفاعت از غير او، نوعي درخواست حاجت از غير خداست.قرآن مجيد ميفرمايد: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً)؛(64) (با خدا، غير خدا را نخوانيد.) هرگاه گفته شود دعوت غير خدا حرام است و از طرف ديگر، شفاعت براي اولياي او ثابت ميباشد، راه جمع همان است که شفاعت اوليا را از خدا بخواهيم نه از خود آنان.و گواه بر اينکه اين نوع دعوتها عبادت و پرستش است آيه زير ميباشد:(اُدْعُوني اَسْتَجِبْ لَکُمْ اِنَّ الَّذِينَ يَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين).(65) .(مرا بخوانيد تا اجابت کنم، کساني که از پرستش من کبر ميورزند، به زودي وارد دوزخ خواهند شد.)با کمي دقت، خواهيم ديد که در آغاز آيه لفظ (دعوت) و در آخر آن لفظ (عبادت) به کار رفته است و اين گواه بر اين است که دعوت و عبادت يک مفهوم دارند.در کتابهاي اخلاق آمده است: (الدُّعاءُ مُخُ العِبادَةِ)؛ (دعا کردن مغز پرستش است.)
پاسخ:
اولاً؛ مقصود از حرام بودن دعوت غير خدا در جمله (فَلاتَدْعُوا) مطلقِ خواندن و درخواست نيست بلکه مقصود از حرام بودن دعوت، حرمت پرستش غير خدا است، به گواه ما قبل آيه که ميفرمايد: (وَاَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ) اين جمله دليل بر اين است که مقصود از دعوت در آيه، دعوت خاصي است که ملازم با پرستش است و آن قيام توأم با ذلّت و خضوع بينهايت در برابر کسي است که او را اللَّه و خداي جهان و رب و اختياردار جهان و حاکم مطلق بر صحنه آفرينش ميدانيم.(66) و اين قيود در درخواست شفاعت از بندهاي که خدا به او چنين حقي را اعطا کرده است، که به اذن او شفاعت کند، وجود ندارد.
ثانياً؛ آنچه در آيه تحريم شده، اين است که کسي را همراه خدا بخوانيم و او را در رتبه خدا بيانديشيم؛ چنانکه لفظ (مع اللَّه) روشنگر اين مطلب است. اگر کسي از پيامبر بخواهد که در حق او دعا کند تا خدا گناهان او را ببخشد يا حاجت او را برآوَرد، هرگز همراه خدا کسي را نخوانده است بلکه حقيقت اين دعوت جز دعوت خدا چيز ديگري نيست.اگر درخواست حاجت از بت، در برخي از آيات شرک معرفي شده، به خاطر اين است که آنها را خدايان کوچک، اختياردار همه و يا بخشي از کارهاي خدا و قادر بر انجام مقاصد خويش، ميدانستند و لذا قرآن مجيد در مقام انتقاد از اين نوع انديشهها ميفرمايد:(وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُوِنِه لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَکُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ.)(67) .(بتهايي را که جز خدا ميخوانيد، نميتوانند شما را و خود را کمک کنند.)و نيز ميفرمايد:(اِنّ الذَّينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ)(68) .(کساني را که جز خدا ميخوانيد، بسان شما بندگان خدا هستند.)خلاصه، مشرکين بتها را خدايان کوچک ميانديشيدند و آنها را متصرف مطلق و اختياردار افعال الهي ميدانستند ولي درخواست شفاعت و دعا از شخصي که خدا به او چنين حق و مقامي را داده است، فاقد اين شرايط است.
ثالثاً؛ (دعوت) معناي وسيع و گستردهاي دارد و احياناً بطور مجاز در (عبادت) استعمال ميشود؛ مانند آيه(69) و حديثي(70)که مستدل به آن استدلال کرده است در صورتي که چنين استعمالات جزئي به صورت مجاز دليل نميشود که هميشه دعوت را به معناي عبادت تفسير کنيم و درخواست حاجت و دعا از کسي به شکل معقول را محکوم به شرک بنماييم.
در حالي که معناي حقيقي (دعوت) خواندن است که گاهي شکل عبادت به خود ميگيرد و بيشتر به معناي دعوت ديگران است نه به صورت عبادت.و ما فصلي درباره معناي (دعوتها) در قرآن خواهيم داشت و ثابت خواهيم کرد که هر دعوت و خواندن ملازم با عبادت و پرستش نيست. در حقيقت معناي آيه چنين است: (فَلا تَعْبُدُوا مَعَ اللَّهِ اَحَداً) چنانکه در آيه ديگر ميفرمايد: (وَالّذينَ لايَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ اِلهاً آخر) فرقان: 68.
شفاعت حق مختص خدا است
آيه زير حاکي از آن است که شفاعت حق خدا است، در اين صورت درخواست شفاعت از ديگري چه معنا دارد؟(اَم اتَّخَذُوا مِنْ دونِ اللَّه شُفَعاءَ قُلْ اَوَلَوْ کانُوا لا يَمْلِکُونَ شَيْئَا وَلا يَعْقِلُونَ قُلْ للَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً)(71) .(بلکه آنان جز خدا شفيعاني اتخاذ کردهاند، بگو اگر آنان چيزي مالک نباشند و چيزي را تعقل نکنند (چگونه ميتوانند شفيعان شما باشند؟) بگو شفاعت تنها از آن خدا است و بس.)پاسخ:مقصود از جمله (للَّهِِ الشَّفاعَةُ جَميعاً) اين نيست که خدا شفاعت ميکند و بس و ديگري حق شفاعت کردن ندارد؛ زيرا شکي نيست که خدا هيچ گاه درباره کسي نزد کسي شفاعت نميکند، بلکه مقصود اين است که تنها خداوند مالک اصل شفاعت است نه بتها زيرا کسي مالک شفاعت ميشود که از عقل و درک و مالکيت چيزي برخوردار باشد و بتهاي مورد پرستش فاقد هر دو شرطند چنان که ميفرمايد: (قُلْ اَوَلَوْ کانُوا لا يَمْلِکُونَ شَيْئاً .بنابر اين، محور بحث آيه اين است که خداوند مالک شفاعت است نه بتها و در هر کس قابليت و شايستگي ديد به او اذن ميدهد تا درباره افراد شفاعت کند. در اين صورت اين آيه ارتباطي به محل بحث ما ندارد، چون مسلمانان فقط خدا را مالک شفاعت ميدانند نه اوليا را و معتقدند تنها کساني ميتوانند شفاعت کنند که او اذن دهد، و نيز معتقدند به حکم آيات و روايات، خدا به پيامبر اذن داده است که شفاعت کند، از اين جهت از او به عنوان يک فرد مأذون (نه مالک شفاعت) درخواست شفاعت مينمايند. حال اين سخن چه ارتباطي به مفاد آيه دارد.
درخواست شفاعت از مرده لغو است
آخرين استدلال آنان اين است که درخواست شفاعت از اولياي الهي در اين جهان، درخواست حاجت از مرده است که فاقد حس شنوايي است.قرآن مجيد با صراحت کامل، مردگان را غير قابل فهم ميداند آنجا که ميفرمايد:
الف - (اِنَّکَ لاتُسْمِعُ الْمَوْتي وَلاتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ اِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ)(72) .(تو نميتواني مردگان و کران را که گوش به سخن تو نميدهند تفهيم کني (وهدايت نمايي))قرآن در اين آيه، مشرکان را به مردگان تشبيه ميکند و ميرساند همانطور که مرده داراي درک و فهم نيست، تفهيم اين گروه نيز براي کسي مقدور نيست. اگر مردگان ميتوانستند سخن بگويند و حس شنوايي داشتند، تشبيه مشرکان مرده دل، به گروه مردگان صحيح نبود.
ب - (اِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ)(73) .(خداوند هر کس را بخواهد تفهيم ميکند و تو نميتواني افرادي را که در گور نهفتهاند، اسماع بنمايي.)استدلال به اين آيه نيز، بسان استدلال به آيه گذشته است. پس درخواست شفاعت از شخص مرده، بسان درخواست از يک جماد خواهد بود.پاسخ:اين گروه پيوسته در تخطئهديگر فرقههاي اسلامي، از در شرک وارد ميشوند و به نام (طرفداري از توحيد!) در صدد تکفير ديگران برميآيند ولي در اين استدلال قيافه گفتار را دگرگون کرده و موضوع لغو بودن توجه به اوليا را پيش کشيدهاند. اما آنان بکلي غافلند که: (اولياي الهي به برکت دلائل عقلي(74) و نقلي(75) ، حي و زندهاند) و هدف اين آيات اين نيست اجسادي که در زمين آرميدهاند قابل تفهيم نيستند و هر جسدي که روح از آن جدا شد از قلمرو درک و فهم بيرون ميرود و به صورت جمادي درميآيد.ولي بايد توجه نمود که طرف خطاب ما، اجساد نهفته در قبور نيستند بلکه ما با ارواح پاک و زنده، که با اجساد برزخي در جهان برزخي به سر ميبرند و به تصريح قرآن حي و زنده هستند، سخن ميگوييم و از آنان درخواست شفاعت مينماييم نه با بدن نهفته در خاک.اگر مردگان و اجساد پنهان شده در دل خاک، از قلمرو تفهيم دور و کنارند، دليل بر آن نيست که ارواح و نفوس طيب و پاکيزه آنان، که به نص قرآن در جهان ديگر زندهاند و روزي ميخورند، قابل تفهيم نباشند.اگر ما سلام ميگوييم و يا طلب شفاعت ميکنيم و يا سخن ميگوييم، سر و کار ما با آن ارواح پاک و زنده است نه با اجساد نهفته در دل خاک. اگر ما به زيارت قبر و خاک و خانه و کاشانه آنان ميرويم به خاطر اين است که از اين راه ميخواهيم در خود آمادگي ايجاد نماييم تا با آنان ارتباط روحي برقرار کنيم، حتي اگر بدانيم جسد آنان مبدل به خاک شده است (هر چند روايات اسلامي بر خلاف آن گواهي ميدهند)، باز اين نوع صحنهها را به وجود ميآوريم، تا از اين راه، آمادگي ارتباط با آن ارواح پاک را پيدا کنيم.
ديگر دلايل وهابيان
وهابيان براي اثبات مدّعاي خود به ادلّههاي ديگري نيز تمسک کردهاند:
دليل اول
طلب شفاعت از شفيع به منزله خواندن غير خدا است و اين شرک در عبادت است؛ زيرا خداوند متعال ميفرمايد: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدَاً)؛ (76) (با خدا هيچ کس را نخوانيد.)پاسخ: خواندن غير خدا به طور مطلق نه حرام است و نه مستلزم شرک؛ زيرا اگر انجام عملي توسط فردي مجاز و مشروع باشد، درخواست انجام آن از وي نيز مجاز و مشروع خواهد بود؛ هر گاه شفاعت کردن براي پيامبرصلي الله عليه وآله و ديگر شفيعان در قيامت، حقّ و مشروع است. طلب شفاعت از آنان نيز چنين خواهد بود. حقيقت شفاعت، دعا کردنِ شفيع براي مستحق شفاعت و درخواست بخشش او از جانب خداوند است. بنابر اين، همانگونه که انسان ميتواند از هر فرد مسلمان و مؤمني درخواست دعا کند - که اين مطلب مورد قبول وهابيان است - طلب شفاعت از غير خدا هم جايز خواهد بود. ليکن در طلب شفاعت از ديگران، تنها از کساني ميتوان طلب کرد که شايستگي شفاعت را دارند؛ مانند پيامبران، مؤمنان صالح و فرشتگان.
ترمذي از انس بن مالک نقل کرده که از پيامبرصلي الله عليه وآله خواست تا در قيامت او را شفاعت کند.(77) .فرزندان يعقوب نيز از پدر خواستند تا براي آمرزش آنان استغفار نمايد: (يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ)؛ (78) ((برادران يوسف عرضه داشتند) اي پدر! براي ما از خدا آمرزش طلب کن که (درباره يوسف) خطا کردهايم.)و نيز خداوند به جهت عفو و آمرزش گناهان، مردم را دعوت ميکند که از پيامبرصلي الله عليه وآله بخواهند تا براي آنان استغفار نمايد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً)؛ (79) (و هنگامي که به نفس خود ظلم کردند، نزد تو آمده و از خدا طلب مغفرت کرده که تو بر آنان استغفار کني و در آن هنگام به طور حتم خدا را توبهپذير مهربان خواهند يافت.)اگر وهابيان طلب دعا از پيامبرصلي الله عليه وآله را پس از وفات او شرک ميدانند، در هر دو حالت شرک خواهد بود. گذشته از اين، مرگ پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله مربوط به جسم اوست، اما روح او زنده است و شنيدن درخواست دعا و شفاعت و اجابت آن مربوط به روح است نه بدن. در بحث حيات برزخي به تفصيل به اثبات حيات روحاني پرداخته شده است.
دليل دوم
به گواهي قرآن کريم، خداوند مشرکانِ عصر رسالت را به اين دليل که از غير خدا طلب شفاعت ميکردند، مشرک دانسته است: (وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلآءِ شُفَعَآؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ)؛ (80) (آنان به جاي خدا، چيزهايي را ميپرستيدند که به آنها هيچ سود و زياني نميرساند و ميگويند که اين بتها شفيع ما نزد خدا هستند.)پاسخ: در اينکه مشرکان عصر رسالت براي بتها و معبودهاي خود مقام شفاعت قائل بودند، ترديدي نيست، ولي آنچه در اين آيه آمده اين است که آنان هم بتها را عبادت ميکردند و هم براي آنان مقام شفاعت قائل بودند، و اعتقاد به شفاعت همراه با عبادت آنها، سبب مذمّت آنان شده است.مشرکان همچنين حقّ شفاعت بيقيد و شرطي براي موجوداتي قائل بودند که خداوند چنين مقامي را به آنان نداده بود. و اين امور سبب مذمّت و شرکآلود شدن اعتقاد و درخواست آنان شد. ولي اگر اعتقاد به مقام شفاعت، در حق کسي باشد که خداوند براي آنها اين حق را قرار داده و به کار گرفتن آن را نيز به اذن خدا بداند و اين اعتقاد منجرّ به عبادت شفيع نشود، دليلي بر حرمت آن نيست.
دليل سوم
قرآن کريم شفاعت را حقّ ويژه خداوند دانسته است: (قُلْ للَّهِِ الشَّفاعَةُ جَمِيعَاً)؛ (81) (بگو شفاعت تنها از آنِ خداوند است.) بنابر اين بايد شفاعت را فقط از خداوند درخواست کرد.پاسخ: شفاعت از آن جهت که نوعي تأثيرگذاري در سرنوشت بشر است، از مظاهر و جلوههاي ربوبي خداوند است و بدين جهت اوّلاً و بالذات به او اختصاص دارد، ولي اين مطلب با اعتقاد به حقّ شفاعت براي پيامبران و صالحان منافات ندارد؛ زيرا شفاعت آنان به صورت مستقل نيست، بلکه مستند به اذن و مشيّت الهي است. و اين مطلبي است که از قرآن کريم به روشني به دست ميآيد؛ (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)؛(82)(کيست که در پيشگاه الهي به شفاعت برخيزد، مگر به فرمان او.) و يا آيه: (مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)؛ (83) (هيچ شفيعي جز به اجازه او نخواهد بود.)
دليل چهارم
طلب شفاعت اگرچه دعا محسوب ميشود، ولي خواستن آن از ميّت بيفايده است؛ زيرا او در عالم برزخ نميشنود و حياتي ندارد.پاسخ: در بحث (حيات برزخي) به طور مبسوط، حيات در عالم برزخ را به اثبات رسانديم. و نيز به آياتي که وهابيان با آن بر عدم شنيدن مردگان در عالم برزخ استدلال ميکنند، پاسخ داديم.
دليل پنجم
طلب شفاعت از مرده شرک است.ابن تيميه ميگويد: (از اقسام شرک آن است که کسي به شخصي که از دنيا رفته بگويد: مرا درياب، از من شفاعت کن، مرا بر دشمنم ياري نما، و امثال اين درخواستها که تنها خداوند بر آنها قادر است.) (84) .
پاسخ: در بحث حيات برزخي به طور تفصيل حيات اوليا در برزخ را به اثبات رساندهايم.
نتيجه گيري مطالب مطرح شده :
بنا بر اين مباحثي که مطرح شد عقايد شيعيان و وهابيّون را به استناد آيات واستدلالات قرآني در مورد شفاعت ذکر کرده و مورد نقد وبررسي قرار داديم نتيجه مي گيريم که استدلالات شيعه بر جايز بودن طلب شفاعت از غير خداوند قوي تر ومحکم تر از دلايل وهابيّون مي باشد و بر آنها غالب مي باشد و دلايل آنها را نيز رّد مي کند و همچنين در عمل نيز نتيجه مي گيريم :که انسان ميتواند از پيامبران ، امامان ، اولياء و مقربّان الهي درخواست شفاعت کند وآنها را شفيع خود گرداند تا اينکه اولياء الهي نزد خداوند بوسيله ي آن اعتبار و منزلتي که نزد خداوند دارند براي ما درخواست عفو وبخشش کنند ان شاء الله که همه مشمول اين بخشش همگاني قرار گيريم و همچنين شخصي که درخواست شفاعت از غير خداوند کرده مرتکب شرک به خدا نشده است که فرقه ي ضالّه وهابيّت مي گويند اگر شخص از غير خداوند در خواست شفاعت کرد براي خدا شريک قرار داده ومشرک است وحتي اينکه اين شرک را نيز از نوع شرک اکبر مي دا نند .
پي نوشت ها :
53.سوره بقره، آيه 255. برگرفته از کتاب شيعه شناسي وپاسخ به شبهات ج 2ص349 / علي اصغر رضواني
54.سوره انبياء، آيه 28.
(55) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1441.برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات قسمت شفاعت / علي اصغر رضواني
(56) سوره شوري، آيه 25 . برگرفته از کتاب شيعه شناسي وپاسخ به شبهات ج 2 ص349 / علي اصغر رضواني
(57) زيارة القبور، ص 156. برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات / علي اصغر رضواني
(58) الهدية السنية، ص 42. برگرفته از کتاب شيعه شناسي وپاسخ به شبهات ج 2 ص351 / علي اصغر رضواني
(59) مؤمنون: 85 (او است که زنده ميکند و ميميراند. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(60) انعام: 61. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(61) بقره: 45. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(62) به کتاب منشور جاويد، ج 2، بخش (تحديد عبادت) مراجعه فرماييد./
(63) يونس: 18. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(64) جن: 8.
(65) غافر: 60
(66) در حقيقت معناي آيه چنين است: (فَلا تَعْبُدُوا مَعَ اللَّهِ اَحَداً) چنانکه در آيه ديگر ميفرمايد: (وَالّذينَ لايَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ اِلهاً آخر) فرقان: 68 . برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(67) اعراف:197.
(68) اعراف 194. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(69) (أدْعُوني أسْتَجِبْ لَکُمْ اِنَّ الَّذينَ يَسْتَکْبِرُونَ).
(70) الدعاء مخّ العبادة
(71) زمر: 44. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(72) نمل: 80. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(73) فاطر: 22. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(74) دلائل تجرد نفس از ماده، پس از جدايي از بدن و بينيازي آن از جسد مادي، ايجاب ميکند که روح انساني پس از مرگ نيز باقي بوده و از حيات و ادراک خاصي برخوردار باشد و فلاسفه بزرگ اسلام، با دلائل دهگانهاي بقاي روح و برتري آن از ماده ثابت را نموده و بر هيچ فرد منصفي جاي ترديد باقي نگذاردند
(75) آيات قرآن؛ مانند آيه 169 و 170 سوره آل عمران و آيه 41 سوره نساء و آيه 45 سوره احزاب و آيه 100 سوره مؤمنون و آيه 46 سوره غافر گواهي ميدهند که حيات، پس از مرگ همچنان ادامه دارد و در گذشته در اين مورد بحث کرديم. برگرفته از کتاب آيين وهابيّت / جعفر سبحاني
(76)سوره جن آيه 18.شيعه شناسي ج2 ص 352
(77) صحيح ترمذي، ج 4، ص 42، باب ما جاء في شأن الصراط. شيعه شناسي ج2 ص 352 برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات / علي اصغر رضواني
(78) سوره يوسف، آيه 97. شيعه شناسي ج2 ص 352وهمچنين برگرفته از کتاب شيعه شناسي وپاسخ به شبهات ج 2 / علي اصغر رضواني
(79) سوره نساء، آيه 64 .شيعه شناسي ج2 ص353
(80)سوره يونس، آيه 18. شيعه شناسي ج2ص353.
(82) سوره بقره، آيه 255. شيعه شناسي ج2ص354.برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات
(81) سوره زمر، آيه 44. شيعه شناسي ج2ص354.
(83) سوره يونس، آيه 3. شيعه شناسي ج2ص354.
84. الهدية السنية، ص 40./ برگرفته از کتاب سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات قسمت شفاعت/ علي اصغر رضواني
منابع :
1.قرآن کريم
2.سبحاني / جعفر / آيين وهابيت / چاپ مشعر
3.مکارم شيرازي / ناصر / اعتقاد ما
4.جعفري / يعقوب / بزرگداشت اولياي خدا
5.پاسخ به شبهات وهابيت
6.ترجمه منهج الرشاد لمن اراد السداد
7.علامه طباطبايي / ترجمه ي تفسير الميزان
8.رضواني / علي اصغر / سلفي گري وهابيت وپاسخ به شبهات / چاپ مسجد مقدس جمکران
9.حسيني نسب / سيدرضا / شيعه پاسخ ميدهد
10.به کوشش استادي / رضا / شيعه وپاسخ به چند پرسش
11.رضواني / علي اصغر / شيعه شناسي وپاسخ به شبهات / چاپ مشعر
12.وهابيت مباني فکري وکارنامه عملي
13.سي دي به سوي حقيقت / وهابيّت /موسسه فرهنگي هنري مشعر
توجه : علت اين که بعضا" منابع فاقد چندي از اطلاعات مي باشد اين است که از داخل CD به سوي حقيقت برداشت شده که اطلاعات کتاب در آن وجود نداشته است . /ع