چرا بعضي ها هيچ وقت در زندگي شان دست به کار مهمي نمي زنند؟
بعضي ها هستند که تا جا دارد دست به هيچ کاري نمي زنند؛ هميشه منتظر چيزي هستند که باعث شود يک تکاني به زندگي شان بدهند واز قضا هيچ وقت هم آن اتفاق مهم نمي افتد وآب از آب هم تکان نمي خورد. از قضا اين آدم ها مي دانند بايد چه کار کنند ولي هيچ وقت دست به کار نمي شوند. درواقع يک آدمي يا يک چيزي بايد پيدا شود که هلشان بدهد! نمونه اش پسرهايي هستند که سنشان از 30 هم گذشته وهنوز يک تجربه جدي خواستگاري هم ندارند و مجرد مانده اند يا دخترهايي که از ترس شکست در ازدواج احتمالي به همه خواستگارهايشان جواب منفي مي دهند. غربي ها اين حالت را حتي يک جور بيماري تلقي مي کنند واسمش را گذاشته اند:
Procrastination؛ معني اش هم يک چيزي مي شود نزديک به «تعويق» يکي از دلايلي که ما هميشه منتظر و پا درهواييم وبا تاخير دست به عمل مي زنيم. اين است که قدر فرصت هايمان را نمي دانيم و روي داشته هايمان سرمايه گذاري نمي کنيم. گاهي هزينه هاي مالي سنگين يا حتي احساس تنهايي باعث ايجاد انگيزه اي مي شود که خودمان را مجبور کنيم، حتماً به هدفمان برسيم. سرمايه ها را بايد جدي بگيريم. چه سرمايه هاي مالي باشد. چه زماني و چه احساسي. آدم هايي که درگير بيماري Procrastination هستند، به پنج گروه تقسيم مي شوند. فعلاً ببينيد دراين دسته قرار مي گيريد يا نه! اگر جواب مثبت بود. حتماً ادامه مطلب را در شماره بعد دنبال کنيد.
يک: کمال طلب ها
براي خودشان بالاترين استاندارهاي ممکن را در نظر مي گيرند و هميشه از اين واهمه دارند که نتيجه کارشان با استانداردها تطبيق نداشته باشد. خودشان را در جزئيات غرق مي کنند. به اميد اينکه خطاهايشان به حداقل برسند. نمونه اش هم آنهايي که آخر ترم که مي رسد واحدشان را حذف مي کنند وخودشان را با جملاتي اين شکلي گول مي زنند: «اين ترم من خيلي غيبت داشتم، درس را بايد بهتر ياد بگيرم» يا «درس دادن اين استاد چنگي به دل نمي زد؛ ترم ديگر با استاد فلاني برمي دارم تا ريشه اي تر وبهتر ياد بگيرم.» درصورتي که دارند ترس از امتحان را با چيزهاي ديگر ماستمالي مي کنند. کمال گرايي و ميل به چيزهايي بهتر داشتن هميشه خوب است اما بايد از يک جايي به بعد بين کمال گرايي خوب وکمال گرايي بد ومخرب، مرز قائل شد؛ کمال گرايي نبايد باعث بشود که هيچ وقت نتوانيم تصميم به شروع بگيريم. کسي که تنبل است مي داند که تنبل است ومقصر هم خودش است، ولي کمال گرا هيچ وقت احساس نمي کند که مشکل از اوست که شروع نمي کند وفکر مي کند مشکل از ديگران است مراقب باشيد که به دام اين مشکل نيفتيد؛ وقتي يک پله اطلاعات جمع کرديد دست به عمل بزنيد. گاهي لازم نيست خيلي تعلل کنيد، بايد سريع تر شروع کنيد.
دو: خيالباف ها
روياي بزرگ دارند وفکرشان سرشار از روياست. آن قدر ذهنشان درگير اين آرزوهاي دور ودراز است که فرصتي براي فکر کردن ومحقق کردنشان ندارند. مدام به جزئيات عملي وريز ماجرا فکر مي کنند وآن قدر اين داستان برايشان بزرگ و پيچيده مي شود که مي ترسند حرکت کنند و سراغش بروند. درضمن از داخل اين ماجرا به بيرون نگاه مي کنند وافسرده مي شوند چون مي بينند از اينجايي که هستند تا جايي که بايد برسند، فاصله خيلي زياد است. درنتيجه وحشت مي کنند.
سه: نگران ها
آدم هاي بدبين و نگران هميشه مي ترسند، براي همين هم وارد عمل نمي شوند آستانه تحمل آنها پايين است واز هر نوع ريسک يا هر نوع تغيير گريزانند. به توانايي خود درتصميم گيري اعتماد ندارند؛ اعتماد به نفسشان هم پايين است. هميشه هم مي گويند: «اگر فلان اتفاق بيفتد چه کار کنيم؟»؛ يعني اين نگراني از اتفاقي که هنوز نيفتاده ومعلوم هم نيست اتفاق بيفتد يا نه، عاملي براي باز دارندگي شان است.
چهار: بحران آفرين ها
اينها با افتخار مي گويند که انگيزه شان فقط در آخرين دقايق ايجاد مي شود؛ مثلاً تا پول توي جيبشان به زير 20 ميليون تومان نرسد( يعني 20 ميليون تومان بدهکار نشوند) قدم از قدم برنمي دارند. از فشار هيجان آخرين لحظات لذت مي برند وخيلي زود خسته مي شوند. ازکارهاي روتين و روال مشخص گريزانند. اينکه بعضي ها بايد در موقعيت استرس وفشار قرار بگيرند تا تکاني بخورند، پايه واساس علمي دارد ؟بله، دارد. وقتي هورمون کورتيزول ترشح مي شود، کارايي مان بالاتر مي رود ومي شود شواهد علمي برايش پيدا کرد. اما زندگي به اين شيوه خطر بزرگي است؛ آدم هايي که عمرشان را با اين شيوه سپري مي کنند، درست است که کارشان را پيش مي برند ولي به بدنشان صدمه مي زنند وخودشان را نابود مي کنند.
پنج: پرکارها
ردگم کن ترين گروهند! درنگاه اول بسيار پرکار وپرمشغله به نظر مي رسند واصلاً Pricrastinaton نيستند ولي درواقع هستند! کارهاي بيهوده زياد انجام مي دهند و کنترل نبض کارهايشان راحت نيست؛ يعني نمي توانند به کارهايشان اولويت وفوريت بدهند، هميشه سرشان گرم است وچون مشغله دارند، احساس بيکار و علاف بودن هم ندارند. خطر اينها بيشتر از کساني است که بيکار درخانه نشسته اند. وديوارهاي خانه را وجب مي کند؛ چون کسي که درخانه نشسته و مشغله خاصي ندارد مي داند که به کار احتياج دارد و بايد دنبال کاري بگردد و شانس موفقيتش بالاتراست.
منبع:همشهري جوان 31