چکيده:
خانواده رکن اساسي جامعه ي انساني است و شرط پويايي و استواري آن، وجود روابط صحيح و پايدار ميان همسران است. تحصيل معرفت به اين گونه روابط، نيازمند آشنايي هر يک از اعضا با وظايف و حقوق خويش است. قرآن کريم به عنوان عالي ترين راهنماي حيات بشر، بهترين هدايتگر در اين مسير است. در نوشتار حاضر، با رجوع به رهنمودهاي حکيمانه ي اين کتاب عظيم، راه هاي تحکيم روابط زن و شوهر در خانواده بررسي شده و ضمن معناشناسي خانواده و بيان اهميت و ضرورت بحث، موضوعات ذيل تحليل گرديده است: انگيزه تحکيم روابط در خانواده، عوامل مؤثر بر تحکيم روابط، ساختار خانواده آرماني و اصول تحکيم خانواده در قرآن.
واژگان کليدي:
قرآن، خانواده، زوجيت، مودت، سکونت، تحکيم روابط، خانواده ي آرماني، حسن معاشرت، همسر.
اهميت پرداختن به موضوع «تحکيم خانواده»، ريشه در اهميت نهاد خانواده دارد. نهاد مقدس خانواده، رکن بنيادين اجتماع بشري و محمل فرهنگ هاي گوناگون است تا آن جا که سعادت و شقاوت امت ها، مرهون رشادت و ضلالت خانواده مي باشد. اولين شرط داشتن جامعه اي سالم و پويا، سلامت و پايداري خانواده است. همه ي دستاوردهاي علمي و هنري بشر در سايه ي خانواده هاي سالم و امن پديد آمده است. علاوه بر اين، کارايي و ارزش علم و هنر نيز در صورت برپايي خانواده است و بدون خانواده، نه تنها هويت انساني بشر نابود مي شود، بلکه همه ي تلاش هاي فردي و اجتماعي نيز در حقيقت بي ثمر و نافرجام خواهد ماند. از اين روست، ملت هايي که در آستانه ي فروپاشي خانواده قرار گرفته اند، درصدد حفظ اين نهاد مهم برآمده و با خانواده هاي جايگزين نظير خانواده هاي تک نفره، خانواده هاي هم جنس (زندگي هم جنس بازان) و شبيه به اين ، با اين بحران جدي مقابله مي کنند؛ غافل از آن که خانواده از نظر جامعه شناختي بايد در هر شرايطي سه کارکرد اصلي خود را حفظ کند. «طبق نظريه هاي قديمي که هنوز هم اعتبار دارند، خانواده سه وظيفه ي عمده دارد: يکي مسائل جنسي است که در خانواده بايد حل شود؛ ديگر فعاليت خانواده به عنوان يک واحد اقتصادي و بالاخره پرورش کودکان است که از وظايف مهم خانواده به شمار مي آيد.» (فرجاد، 1363: ص20)
از نگاه اديان به خصوص اسلام، کارکردهاي متعالي تري از خانواده انتظار مي رود. علاوه بر آن، برپايي و پويايي نهاد خانواده، شاخصه ي اصلي يک اجتماع زنده و رو به توسعه است. يکي از مهم ترين عوامل توسعه، توسعه ي نيروي انساني است. گرچه معيار نيروي انساني در توسعه، عموماً با ارزيابي بازدهي و کارايي آن است، اما در يک تحليل عميق، کارآيي انسان نيز از خانواده تأمين مي شود. چه خانواده اي که در آن متولد شده و به مرحله بازدهي مي رسد و چه خانواده اي که تشکيل مي دهد و به آن دل بسته و وابسته است؛ بنابراين سهم خانواده در بالابردن توسعه، سهمي اساسي و قابل توجه است؛ اما متأسفانه هنوز در شمار پارامترهاي سنجش توسعه قرار نگرفته است.
پيوند زناشويي، امري غريزي و از نيازهاي اوليه و اساسي انسان است و نيازي به آموزش و محرک خاص ندارد؛ اما تداوم اين پيوند و داشتن روابطي صحيح که به پايداري خانواده منجر مي شود، نيازمند آموزش و عنايتي ويژه از سوي متوليان و دلسوزان جامعه است.
قرآن کريم، به عنوان برترين نسخه ي زندگي و عالي ترين راهنماي بشر براي دست يابي به حيات طيبه، بخش عظيمي از آيات را به تنظيم و تعديل روابط اعضاي خانواده، حقوق و وظايف همسران و فرزندان اختصاص داده است. رجوع به اين آيات الهي، مي تواند انسان را جهت دستيابي به عالي ترين راهکارها در تحکيم خانواده هدايت کند.
اهداف خانواده و اقتضاي تأسيس آن ايجاب مي کند که بانيان آن يعني زن و شوهر، در تحکيم و پايداري اين بنا، نهايت سعي خود را بکنند و با همان انگيزه که بر تشکيل آن اقدام کردند، بر دوام آن اصرار ورزند تا وحدت و پويايي اين نهاد مقدس تا پايان حفظ شود. تأکيدات اخلاقي و سفارشات حقوقي کتاب مقدس قرآن و روايات گرانقدر ائمه طاهرين (ع)، براي تشکيل، تحکيم و تعالي خانواده، بيش از جوانب ديگر حيات بشري است؛ بلکه در يک نگاه کلي، تمامي احکام و دستورات اسلام به نوعي ناظر بر صيانت از خانواده است. بخشي از آن براي تزکيه و تطهير فرد و بخشي پيرامون اصلاح جامعه و حفظ سلامت آن وضع شده است.
از اين رو موضوع خانواده، به طور کلي در سه محور تشکيل، تحکيم و تعالي خانواده قابل بحث و بررسي است. نوشتار حاضر، عوامل تحکيم روابط اعضا در خانواده را در آيات قرآن کريم جستجو کرده است. ويژگي بحث آن است که صرفاً پيرامون جستجوي عوامل تحکيم بوده و از ورود به مباحث تخصصي فقهي و حقوقي خودداري کرده است؛ لکن بر حسب اقتضا به عامليت آن ها اشاره کرده است.
معناشناسي خانواده
تاکنون تعاريف گوناگوني براي خانواده ارائه شده است که عموماً بر اساس دو نکته بيان گرديده؛ يکي ساختارهاي موجود خانواده که تاريخ از آن ياد کرده است و ديگري انتظاراتي که از کارکرد خانواده بوده و هست.
«خانواده متشکل از افرادي است که از طريق پيوند زناشويي، هم خوني يا پذيرش فرزند با يکديگر به عنوان زن، مادر، پدر، شوهر، برادر، خواهر و فرزند در ارتباط متقابل هستند؛ فرهنگ مشترک پديد مي آورند و در واحد خاص زندگي مي کنند.» (منصور قنادان، 1375: ص148)
«خانواده همچون گروهي از افراد است که روابط آنان با يکديگر بر اساس هم خوني شکل مي گيرد و نسبت به يکديگر خويشاوند محسوب مي شوند.» (همان)
«خانواده گروهي از افراد است که از طريق خون، ازدواج يا فرزندخواندگي به هم پيوند خورده اند و کارکرد اجتماعي اصلي آن ها توليد مثل است.» (ساروخاني، 1370: ص135)
سازمان ملل متحد (1994) نيز در آمار جمعيتي خود، خانواده را چنين تعريف مي کند: «خانواده يا خانوار به گروه دو يا چند نفره اي اطلاق مي شود که با هم زندگي مي کنند؛ درآمد مشترک براي غذا و ديگر ضروريات زندگي دارند و از طريق خون، فرزندخواندگي يا ازدواج، با هم نسبت دارند. در يک خانواده ممکن است يک يا چند خانواده زندگي کنند، تمام خانوارها، هم خانواده نيستند.» (نجاريان، 1375: ص19)
اولين مفهوم مشترکي که از مجموعه تعاريف ذکر شده و ده ها تعريف ارائه شده ي ديگر استنباط مي شود، اين است که خانواده پيوند عميق و پايدار جسمي و روحي چند نفر براي زيستن در فضاي واحد است. يعني بدون تحقق اين پيوند، خانواده معنايي ندارد؛ قوام اين بنا به ميزان پيوند اعضاي آن بستگي دارد. بنابراين، جهت تعالي کارايي خانواده، لازم است بر تحکيم پيوند و روابط اعضاي خانواده تأکيد شود. فلذا، تحکيم روابط در خانواده از جمله مهمترين مسائل در سلامت و رشد فرد، هم چنين پويايي و توسعه همه جانبه در جامعه است.
تحکيم روابط خانواده
الف. تبيين مفهومي تحکيم روابط خانواده
در ابتدا و قبل از ورود به بحث، لازم است به تبيين مفهومي عنوان بحث که گوياي ساختار کلي مقاله است، پرداخته شود.
مقصود از تحکيم خانواده چيست؟ آيا منظور نگه داشتن بنايي هر قدر سست و ناپايدار صرفاً با حفظ نامي از آن است؟ آيا منظور، پايداري خانواده، به قيمت کوتاه آمدن يک طرف و پذيرش ظلم از سوي او و بي عدالتي از طرف مقابل است؟ آيا صرف اجتماع چند وابسته خوني يا سببي، زير يک سقف با هرگونه روابطي هر قدر ظالمانه، با ناديده گرفتن حقوق و شخصيت انساني يک نفر و زورگويي و يکه تازي ديگري، خانواده اي محکم خواهد بود؟ به طور قطع، سر پا بودن خانواده با تحکم از سوي يک فرد و بردباري از سر ناچاري و ترس از فروپاشي از سوي ديگري، استحکامي در پي نخواهد داشت و اگر در ظاهر پايدار بماند، از درون پوسيده و فرونشسته است.
مقصود از تحکيم خانواده، فراگيري اصل اعتدال ميان همگان، حاکميت اخلاق و حفظ حقوق همه ي اعضاست. اگر هدف از برقراري زوجيت و تشکيل خانواده ، به تعبير قرآن، «به سکونت رسيدن اعضاست»[1]، لازم است که همه ي رفتارها و تعاملات در راستاي تحقق اين هدف باشد و منظور از تحکيم، به کمال رساندن همين سکونت است که با کمترين ظلم، نامردي و تحقير حتي يک عضو در خانواده، سازگار نيست.
ب. انگيزه تحکيم روابط در خانواده
پايداري خانواده در طول تاريخ و در پهنه ي جغرافياي ملل، حاکي از انگيزه يا انگيزه هايي براي حفظ روابط و پيوند ميان اعضاي آن است. تحليل اين پيوند، در خانواده هاي مختلف با ساختارهاي گوناگون، نمايانگر چند انگيزه ي محدود مي باشد. برخي روانشناسان معاصر، آدمي را داراي چند انگيزه اصلي و بنيادي مي دانند. برخي دو غريزه ي «صيانت ذات و غريزه ي جنسي» را برمي شمارند. برخي «انگيزه ي اجتماعي» را نيز به آن دو مي افزايند و برخي چهار غريزه ي «صيانت ذات، تغذيه، غريزه ي جنسي و ميل اجتماعي» را جزء اين انگيزه ها به حساب مي آورند. (سياسي، 1354: ج1، ص386) برخي که «ميل جنسي» را محور تصميم گيري ها و تحرکات بشر مي دانند، اعتقاد دارند که هدف اصلي تشکيل خانواده، شکل حقوقي و رسمي دادن به ارضاي اين غريزه است.
در پاسخ بايد گفت: ميل جنسي در تشکيل خانواده (ازدواج) انگيزه ي مؤثر و اصلي است؛ اما در روابط و پايداري آن نقش انگيزه را نخواهد داشت و اگر عوامل ديگر به کمک آن نيايند، به تنهايي عاملي کافي نخواهد بود؛ زيرا منظور از تحکيم روابط، تداوم آن تا پايان همزيستي است. در حالي که ميل جنسي در طول زندگي شدت و ضعف دارد و در دوران پيري اصولاً نقشي نخواهد داشت؛ ولي روابط در بسياري از خانواده ها در اين دوران قوي تر و پايدارتر است و برعکس در بسياري از خانواده هاي جوان که ميل جنسي شديدتري حاکم است، به لحاظ آن که اين ميل در خارج از خانواده پاسخ داده مي شود، سستي بيشتري مشاهده مي شود.
پس «ميل جنسي» در تحکيم روابط اعضاي خانواده، نقش انگيزشي نداشته، بلکه عامل تقويت کننده است و به طراوت محيط و بالا بردن آستانه ي تحمل کمک مي کند؛ لذا نقش بسيار مهمي در خانواده دارد و همسران مي توانند از آن براي يک زندگي پايدار کمک بگيرند.
از ميان انگيزه هاي متفاوت و فراواني که براي برپايي خانواده و حفظ پيوند ميان اعضا مي توان برشمرد، چند عامل عمده به نظر مي رسد:
1- فطرت
انسان برحسب فطرت، جمع طلب است و به طور طبيعي از انزوا و تنهايي گريزان است. به همين لحاظ تا قبل از تشکيل خانواده، به خانواده اي که در آن متولد شده، وابستگي شديد دارد و بعد از آن، در اولين فرصت مناسب، خود تشکيل خانواده مي دهد و به آن وفادار مي ماند. هم چنين، تعلقات انسان به محيط و افرادي که با آن ها مأنوس شده، به طور فطري انسان را پايبند مي کند؛ گرچه به ظاهر امري اکتسابي به نظر مي رسد، اما جذبه اي از درون است.
2- اخلاق
«خلق، عبارت از عادت، مروت، طبع و دين» است. (قرشي، 1382: ج2، ص293) غزالي نيز اخلاق را عبارت از «اصلاح و پيراستن قواي سه گانه تفکر، شهوت و غضب» مي داند. وي معتقد است، اخلاق، هيئتي رسوخ يافته در نفس است که باعث مي شود انسان با سهولت، آساني و بدون تأمل و انديشه رفتار نمايد. اين حالت، زمينه ي صدور افعال پسنديده و نيکو و دوري از افعال زشت و ناپسند است. (رک. غزالي، 1374: ص330)
با رجوع به اين دو تعريف و ديگر تعاريف اخلاق، مشخص مي شود که رابطه ي اخلاق و خانواده، رابطه اي کاملاً مستقيم و الزامي است؛ زيرا جز در محيط امن و سازنده ي خانواده، انسان هرگز قادر به کسب آگاهي، کمال و رفع نواقص از نفس و رفتار خود نمي باشد. بنابراين، انسان که جوياي کمال و گريزان از ضعف و نقص است، طالب حضور در خانواده و تحکيم روابط اعضاي آن مي باشد. به طور کلي، استواري و محکم بودن خانواده ها، حاصل پايبندي هاي اخلاقي اعضاي آن و پرهيز از کج خلقي و فساد است؛ حتي در ميان خانواده هايي که چندان پايبند به احکام الهي نمي باشند. هم چنين بسياري از سنت هاي پسنديده ميان اقوام مختلف ، جهت عمل به همين اخلاقيات است. بنابراين، يکي از راه هاي حفظ خانواده بها دادن به اين سنت هاست.
3- شريعت
نقش اديان و شرايع مختلف در سامان دهي و هدايت زندگي بشر، به خصوص در روابط اجتماعي، نقشي اساسي، قابل اعتماد و پايدار بوده است. شرايع آسماني با تعيين ضوابط و آيين نامه هاي رفتاري، علاوه بر تصحيح روابط انساني، بشر را مؤدب به آداب درست اجتماعي و خانوادگي کرده و از انسان غارنشين بي هويت، امت هاي بزرگ انبياي الهي را ساخته است. همه ي اديان الهي بدون استثنا، شامل احکام دقيقي براي تنظيم روابط خانواده اند. اين احکام در شکل اصليشان و به دور از تحريف، به دليل آن که بر اساس فطرت وضع گرديده اند، ضامن سلامت و صلح در خانواده اند. به همين دليل، خانواده در ميان اقوام مؤمن، استوارتر بوده و ميزان طلاق در آن، بسيار کمتر از اقوام غيرمقيد است. بر اين اساس، شريعت همواره به منزله ي يک معلم و مراقب در خانواده نقشي مؤثر را ايفا کرده است.
در تمامي شرايع آسماني، محبت ورزيدن، مداراي همسران با يکديگر، خوش رفتاري و خوش کلامي در خانواده، رعايت حقوق يکديگر، رسيدگي به کودکان، احترام به بزرگان و حمايت از بيماران، عبادت محسوب مي شود و امري مقدس است. مؤمنين به انگيزه ي اطاعت از حق و جلب رضاي خدا، سعي در کنترل رفتار خويش و صبوري در برابر ناملايمات زندگي دارند. البته اين اطاعت، هم از سوي زن و هم از سوي مرد، پسنديده است؛ در غير اين صورت، يک سويه بودن آن، بناي ظلم در خانواده خواهد بود. اين انگيزه (شريعت) تاکنون قوي ترين انگيزه در تحکيم روابط خانواده بوده است. تعالي معرفت ديني و مؤدب شدن به آداب الهي، با پايداري خانواده نسبتي مستقيم دارد. چنان چه دولت ها با کمک مراجع ديني، سطح آگاهي و پايبندي خانواده ها را به تقيدات ديني بالا ببرند، به طور قطع از ميزان اختلافات کاسته و بناي خانواده استوارتر خواهد شد. اکنون برخي از جوامع غربي که فروپاشي خانواده را بزرگترين معضل اجتماعي اعلام کرده اند، براي بازسازي خانواده دست به دامان کليسا و دعوت جوانان به مذهب شده اند.
علاوه بر سه انگيزه ي فوق، عواملي چون تأمين اقتصادي، کسب حيثيت اجتماعي، ادامه نسل و حفظ هويت نيز مي توانند در شمار انگيزه هاي تحکيم روابط شمرده شوند؛ وليکن به طور معمول کارکرد خانواده محسوب مي شوند.
ج. عوامل مؤثر بر تحکيم روابط خانواده
تحکيم روابط خانواده، به دو دسته عوامل برون خانوادگي و درون خانوادگي بستگي دارد:
.1 عوامل برون خانوادگي
اين عوامل به طور کلي در سه محدوده ي فرهنگ و محيط اجتماعي، اقتصاد جامعه و خانواده هاي ماقبل خلاصه مي شود.
فرهنگ و محيط اجتماعي
روابط انسان، انعکاس آموخته هاي پيراموني اوست. فرهنگ و نحوه ي زيست هر فرد، از اولين عوامل مؤثر در روابط او مي باشد. به طوري که از رفتار يک جامعه مي توان وضعيت فرهنگي و محيط رشد مردم آن را ارزيابي کرد. از اين روست که هنجارهاي رفتاري در اقوام و مليت هاي مختلف، متفاوت است. روابط اعضا در خانواده نيز، متأثر از ادبيات محيط و آموخته هاي غيرمستقيمي است که از اطراف دريافت مي شود. صبوري، مدارا، حفظ عفت، پايبندي به خانواده و همسر يا برعکس پرخاشگري، عدم سازش، طغيانگري و بي بندوباري از ويژگي هايي است که خانواده ها تا حدود زيادي از محيط خود مي آموزند. بنابراين، يکي از عوامل مؤثر در تحکيم روابط خانواده، داشتن محيطي سالم و هدايتگر است. تأکيد اسلام بر طهارت محيط، حفظ حدود الهي در جامعه و صيانت از فرهنگ اجتماعي از طريق امر به معروف و نهي از منکر، همه به دليل تأثير قهري مفاسد بر فرد و خانواده است. اين نکته ي مهم از آيه ي کريمه ي «کنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر...» (آل عمران، 110) به دست مي آيد که خداوند امت مسلمان را به شرط امر به معروف و نهي از منکر، بهترين امت مي نامد؛ زيرا اصلاح محيط، از وظايف واجب مسلمين است.
اقتصاد جامعه
از ديگر عوامل پيراموني مؤثر در روابط خانواده، اقتصاد کلان در جامعه است. از آن جا که ميزان درآمد خانواده و رفاه نسبي مردم، متأثر از اقتصاد عمومي است، همه ي شئون خانواده، تحت تأثير اين جريان خواهد بود. اقتصاد ضعيف، خانواده هاي فقير درپي خواهد داشت و روابط در خانواده ي فقير با خانواده ي بي نياز متفاوت است. در چنين خانواده هايي، تلاش پدر به تنهايي جوابگو نيست؛ مادر مجبور به کار در خارج از منزل است و گاه فرزندان نيز وارد بازار کار مي شوند. اين تلاش همگاني، اگر همراه با فرهنگ اشتغال جمعي نباشد و مادران و پدران نسبت به تنظيم روابط عاطفي با يکديگر و فرزندان توجه نداشته باشند و درصدد جبران برنيايند، در فرهنگ روابط اعضا مؤثر خواهد افتاد و در خانواده ايجاد فاصله و تنهايي خواهد کرد. اين نکته، از مسائل مهم مورد ابتلاي مادران شاغل در سراسر جهان است؛ زيرا اشتغال مادران و جدايي آنان از کودکان در سنين مختلف از عواملي است که به انحاي مختلف در روان کودک و تعادل رفتاري وي مؤثر مي باشد. از ديدگاه بسياري، سپردن کودکان به سازمان هاي خاص، آن هم در زماني که کودک بيشترين نياز را به مادر دارد، موجبات بروز نابساماني هاي رواني خاصي را در بزرگسالي فراهم مي آورد. (ساروخاني، 1370: ص172) لذا اين مسأله، از موضوعات مهم روان شناختي و جامعه شناختي خانواده، در دهه هاي اخير است. عدم حضور مادر در مدت زمان طولاني، به تنظيم روابط و اداره ي منزل لطمه مي زند و در انهدام خانواده بي تأثيرنمي باشد. «هر قدر اقتصاد و زندگي خانوادگي توسط زنان بيشتر اداره شود، قدرت اجتماعي آن ها نيز در خانواده بيشتر خواهد شد و اشتغال در کار خارج از خانه، در چگونگي روابط عاطفي آن ها با اعضاي خانواده اثر مي گذارد و هر قدر نظام جديد خانواده تغيير شکل پيدا مي کند، روابط عاطفي ضعيف تر مي شود.» (فرجاد، 1363: ص15)
اما اقتصاد در روابط خانواده هاي غني نيز، به گونه اي ديگر تأثيرگذار است. در اين قشر نيز اگر داشتن ثروت و امکانات رفاهي فراوان، همراه با فرهنگ سازي نباشد و به فرهنگ صحيح مصرف توجه نشود، سرگرمي افراد به تأمين خواسته هاي متنوع و متلون خود در داخل و خارج از منزل، موجبات ازهم گسيختگي روابط را فراهم مي آورد؛ زيرا ناخواسته از لحظات همنشيني، هم زيستي و هم کلامي کمتر شده و از وابستگي هاي عاطفي رواني نيز کاسته مي شود.
نتيجه آن که اوضاع اقتصادي جامعه، در تنظيم و تعديل روابط خانواده مؤثر است. چنان چه خانواده ها از حيث درآمد، پاسخگوي نيازهاي خويش باشند و فرهنگ صحيح روابط را آموخته باشند و بکارگيرند، فرصت رفع نيازهاي روحي عاطفي خود را در خانواده پيدا خواهند کرد که به تحکيم روابط آنان خواهد انجاميد.
خانواده هاي ماقبل
در خانواده هاي شرقي، از جمله ايراني، خانواده ي جديد از خانواده هاي ماقبل (والدين زن و مرد) بريده نمي شود و هميشه يک وابستگي عاطفي و امدادي با آنان را حفظ مي کند. پدران و مادران هم، چندان رضايتي در استقلال کامل زوج جوان ندارند. از اين رو، گاه با دخالت هاي دلسوزانه ي خود زمينه ي اختلاف ميان زوج جوان را فراهم مي آورند. اين ارتباطات گرچه از حيث رواني مطلوب است، اما چنان چه به افراط کشيده شود، مخرب خواهد بود. تفريط در اين روابط هم آسيب زننده است. زيرا زوج هاي جوان تا مدت ها پس از ازدواج، نيازمند راهنمايي و توجه والدينشان مي باشند و حذف حضور بزرگان به طور مطلق در تحکيم روابط اوليه زوجين، تأثير منفي دارد. در تربيت فرزندان و رابطه ي والدين جديد با آنان نيز، حضور خانواده هاي ماقبل به عنوان مادربزرگ و پدربزرگ مفيد است؛ البته حضوري معتدل، به نحوي که به نقش والدين اصلي لطمه نزند. حضور بزرگان در خانواده، در تحکيم روابط همسران و رابطه ي آنان با فرزندان مؤثر است و در بسياري از مواقع، از سردي روابط و پراکندگي اعضا ممانعت مي کند. به همين سبب خانواده هاي گسترده در گذشته و حال، از بسياري آسيب هاي خانوادگي در امان بوده و هستند و ميزان طلاق در آنان بسيار پايين است.
اسلام بر ادامه ي رابطه فرزندان با خانواده هاي ماقبل تأکيد دارد و آن را مايه ي برکت مي داند. احترام به والدين، سرپرستي و نگهداري بزرگسالان و تأمين آن ها و هم چنين وجوب نفقه پدر، مادر، مادربزرگ و پدربزرگ از سفارشات اکيد در روايات ائمه (ع) است.
خداوند در قرآن کريم، تکريم والدين را در چندين مورد توصيه مي کند:
1 احسان به پدر و مادر، وصيت خداوند است. «و وصينا الانسان بوالديه حسناً.» (عنکبوت، 8 ؛ احقاف، 15)
2 بعد از شکر خداوند، والدين را شکرگزاري کنيد. «و وصينا الانسان بوالديه... ان اشکرلي و لوالديک و الي المصير.» (لقمان، 14)
3 احسان به پدر و مادر، سفارش خداوند بعد از سفارش به پرستش خود است. «واذ اخذنا ميثاق بني اسرائيل لاتعبدون الاّ الله و بالوالدين احساناً و ذي القربي...» (بقره، 83)
روشن است که احسان مرتبه اي بالاتر از احترام و اطاعت است. در مکتب اسلام، احترام به هر بزرگتري وظيفه است و اطاعت از هرکس که به انسان خدمتي کرده، از ادب و اخلاق شمرده مي شود، اما والدين جايگاه احسان را دارند، نه فقط احترام و اطاعت را.
4 اطاعت از والدين مگر در امر به شرک. «و ان جاهداک لتشرک بي ما ليس لک به علم، فلا تطعهما» (عنکبوت، 8)، «اگر والدين بکوشند تا به من (خداوند) از روي جهل شرک ورزي، از امر آن ها اطاعت مکن.»
2 . عوامل درون خانوادگي
عوامل درون خانوادگي، در تحکيم روابط بسيار متعدد است. چنان که به طور مبسوط خواهد آمد، تفکيک امور حقوقي و اخلاقي در خانواده، بسيار مشکل است؛ زيرا همه ي رفتارها و برخوردها در روابط اعضا نقش دارد. خانواده، حقوقي ترين و حساس ترين فضاي اجتماعي است. در اين مجموعه، روابط بايد پايدار و دائمي باقي بماند. بنابراين، هيچ امري نبايد موجب تضعيف آن شود. در يک دسته بندي کلي مي توان عوامل مؤثر بر تحکيم روابط در درون خانواده را چنين برشمرد:
توجه به جايگاه خانواده
درک موقعيت و جايگاه خانواده از سوي اعضا، اولين گام در تنظيم روابط است. هر يک از افراد بايد به هدف اصلي خانواده که سکونت اهل آن است، توجه داشته باشد و در جهت تأمين آن تلاش کند و خواسته ها و توقعات خود را به سمت آن هدف سوق دهد.
نگاه قرآن به خانواده، نگاه به چند نفر که قصد هم زيستي زير يک سقف را دارند، نيست. قرآن، خانواده را نظامي جامع و در مسير کمال مي بيند و بالقوه آن را يک مجموعه ي متعالي براي تأمين اهدافي مقدس مي انگارد که براي به فضيلت رساندن آن برنامه ريزي مي کند و جايگاه حقوقي و وظايف افراد را با اين ويژگي تعيين مي نمايد.
آيات ذيل به اين ويژگي خانواده مؤمن اشاره دارد:
«والذين يقولون ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماماً» (فرقان، 74) «و کساني اند که مي گويند، پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مايه ي روشني چشمان ]ما[ باشد و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان.»
خداوند در سوره فرقان، دوازده ويژگي براي عبادالرحمن نام مي برد. در يازدهمين ويژگي، به توجه خاص مؤمنين به خانواده و فرزندان اشاره مي نمايد. بر طبق آيه ي مبارکه، آن ها تنها به ابراز احساسات اکتفا نمي کنند، بلکه براي خانواده خويش دعا مي کنند. «بديهي است که منظور اين نيست که تنها در گوشه اي بنشينند و دعا کنند؛ بلکه دعا دليل شوق و عشق درونيشان به اين امر است و رمز تلاش و کوشش. مسلماً چنين افرادي آن چه در توان دارند، در تربيت فرزندان و همسران و آشنايي آن ها به اصول و فروع اسلام و راه هاي حق و عدالت، فروگذار نمي کنند...» (مکارم شيرازي، 1368: ج15، ص167) و در پايان آيه که مي فرمايد: «و اجعلنا للمتقين اماماً»، دعايي بسيار متعالي براي جمع خانواده مي کند و نمي فرمايد: «واجعلني للمتقين اماماً» و امامت و رهبري امت را براي خود و اهل بيت خود مي خواهد. به طور مسلم، اين دعا خودسازي و آمادگي آنان براي الگو شدن در ميان امت را مي طلبد. در حقيقت، يک مؤمن با يک برنامه ي دراز مدت، خود و خانواده خود را تربيت مي کند تا به عالي ترين مرتبه از بندگي يعني جايگاه عبادالرحمن مؤمنين ممتاز دست يابند.
«و وصينا الانسان بوالديه احساناً، حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتي اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعين سنة قال رب اوزعني ان اشکر نعمتک التي انعمت عليّ و علي والديّ و ان اعمل صالحاً ترضيه و أصلح لي في ذريّتي انّي تبت اليک و انّي من المسلمين.» (احقاف، 15)
آيه ي فوق، رابطه ي سه نسل با يکديگر را بيان مي کند. خداوند انسان را به احسان والدين سفارش مي کند و براي توجه دادن به فرزند، رنج مادر در سال هاي حمل، زايمان و شير دادن (سي ماه) را يادآور مي شود تا اين که نسل دوم به سن 40 سالگي يعني به سن کمال مي رسد و از خداوند توفيق شکر نعمت هاي الهي نسبت به خود و والدينش را مي خواهد و براي فرزندانش نسل سوم دعا مي کند که صالح باشند و مورد رضاي خالق قرار گيرند. تربيت جامع قرآني، در اين آيه مشهود است. طبق آيه ي مبارکه، مسلمان بايد خود، ريشه خود و نسل بعد از خود را به خداوند وصل کند و از او براي اصلاح همگان کمک بطلبد. اين جامعه ي مطلوب قرآني است که در آن پيوستگي نسل ها با محوريت عبوديت و خداجويي حفظ مي شود و هرکس با رشته ي محبت و وفا، به دو نسل قبل و بعد خود وابسته مي شود.
حضرت امام سجاد (ع) در دعايي که به يکي از دوستان خود تعليم داد، فرمود: «ربّ لاتذرني فرداً و انت خيرالوارثين، و اجعل لي من لدنک ولياً يرثني في حياتي و يستغفرلي بعد موتي واجعله لي خلقاً سوياً و لاتجعل للشيطان فيه نصيباً، اللهم اني استغفرک و اتوب اليک، انک انت الغفور الرحيم» (مجلسي، 1364: ج 8 ، ص544)، «پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترين وارثاني. براي من از جانب خود فرزندي قرار ده که در زندگي وارث من باشد و بعد از مرگم، برايم طلب آمرزش کند و او را از نظر خلقت، سالم و هماهنگ گردان و براي شيطان، در او بهره اي قرار مده. خدايا! از تو طلب آمرزش مي کنم و به درگاهت توبه مي نمايم که تو آمرزنده و رحيمي.»
در اين دعا نيز، مؤمن براي خود و وارثانش از خداوند مغفرت، خلقت نيکو، دوري از شيطان و زيبايي ظاهر و باطن طلب مي کند. ضروري است که اهل خانه به اين پيوستگي عاطفي و الهي توجه داشته باشند و خود را در خدمت اعضا بدانند، نه طلبکار از آنان و چنان که اشاره شد، خدمت به ديگران، دعا در حق آنان و رعايت اخلاقيات را وظيفه ي خود و حق آنان دانسته، نه لطف و مرحمت نسبت به آن ها. حاکميت اين فرهنگ قرآني، به طور مسلّم در تحکيم و تحسين روابط خانواده مؤثر خواهد بود.
تثبيت نقش ها
خانواده، جامعه ي کوچکي است که نيازمند مديريت است. بهترين نمود مديريت خانواده، در تثبيت نقش هاست. زن و مرد مسلمان، در سايه ي ازدواج، پيمان وحدت بسته اند و دست بيعت بر ايجاد محيطي سرشار از تفاهم و رشد داده اند. آن ها بنيانگذار يک خانواده و يک نسل انساني هستند. لازمه ي دستيابي به اين هدف مقدس، آن است که در يک نظام صحيح، موقعيت هر فرد طراحي و تعيين شود و بپذيرد که نسبت به ديگري حقوقي دارد و در قبال آن وظايفي را متعهد مي شود. مرد همسر و پدر خانواده است و حق همسري و پدري دارد؛ پس بايد حقوق او در جايگاهش رعايت شود و زن نيز همسر و مادر خانواده است و بايد حقوق او نيز در هر دو جايگاه محفوظ باشد. در اين ميان، انتظارات افراد از يکديگر برحسب نقش ها تعديل مي شود. فرزندان بايد پدر را در جايگاه پدري باور کنند؛ نه خدمت گزار و بانک خانواده و مادر را نيز در جايگاه مادري باور کنند؛ نه خدمه اي با محبت و سخت کوش. همسران نيز بايد موقعيت يکديگر را در نظر داشته باشند. البته همکاري و کمک به ديگري در خانواده، به معناي تزلزل يا جابجايي نقش ها نيست و اختلاف سليقه هم امري پذيرفته است. در خانواده قرآني، پدرسالاري، مادرسالاري يا فرزندسالاري معنا ندارد. همه تابع حق اند و عدالت.
حفظ شئون فردي
گاه زوجين به نحوي در نقش خانوادگي خود فرو مي روند که خود را فراموش مي کنند. مادر فقط مادر است براي فرزندان و همسر است براي شوهرش و حقوق خويش را از ياد برده است يا پدر تنها در فکر ايفاي نقش پدري و همسري است و کاملاً از نيازهاي خود غافل مانده است؛ در حالي که هر دو بايد بدانند که زماني يک کانون فعال و پويا خواهند داشت که هويت شخصي آن ها به طور کامل حفظ شود. شناخت حقوق و وظايف در رشد و تعالي همسران و ايفاي مسئوليتشان نسبت به غير، بسيار مؤثر است. بنابراين، زن و مرد بايد علاوه بر اهتمام به نقش هاي خويش، تأمين خواست ها و نيازهاي خود را نيز جزو عوامل تحکيم و تعالي بخش خانواده قلمداد کنند. عبادت، کسب کمالات معنوي و اجتماعي، سلامتي جسماني و رواني، داشتن روابط دوستانه و اجتماعي در حد لزوم، تفريح، ورزش، سفر، ارتباط منطقي با خانواده و نزديکان و...، همه بايد در دستور کار زن و مرد به طور منظم و مثمر ثمر وجود داشته باشد. ناديده گرفتن اين نيازها به بهانه ي مخدوش شدن مسئوليت ها، نه تنها معقول نيست، بلکه يک نوع کاستي در خانواده است و در دراز مدت بر روابط خانواده اثر سوء دارد. چنان که در موارد زيادي شاهد خسته شدن زن و رها کردن همه نقش ها در سنين بالا يا شاهد مردان پشيماني که در اواخر عمر به گذشته خود معترضند، بوده ايم؛ زيرا خود را فنا شده مي بينند و معمولاً ناسپاسي فرزندان، آن ها را به دلسردي و نااميدي مي رساند . در مسير زندگي، همسران بايد يکديگر را از هر حيث ياري دهند؛ از جمله در حفظ هويت شخصي همسر خود تلاش کنند و ايجاد مانع نکنند و بدانند که اگر هر کدام مانع تحصيل کمالات ديگري شود، مسئوليت همه ي شروري که در اثر جهل از فرد مقابل سر بزند يا خيراتي که بايد در اثر کمالش بنا شود و نشود، بر عهده زوج يا زوجه ي مقصر است؛ زيرا مخالفت با تلاش و عمل صالح هر فرد، دور کردن وي از حيات حقيقي اش و باز ماندن از پاداش اخروي است. زن و مرد بايد يکديگر را در رساندن به اين حيات طيبه ياري دهند و مانع راه يکديگر نباشند تا از اين طريق علاوه بر انجام تکاليف الهي، در اجر اخروي آن شريک باشند و خانواده را به هدف اصلي آن نزديک کنند و به انگيزه و شادابي اهل خانه، در داشتن يک خانواده ي متکامل و الهي بيفزايند.
آشنايي و پايبندي به تعهدات حقوقي و اخلاقي
خانه با هر محيط ديگر متفاوت است و خانواده متمايز از هر جمع ديگري است. خانه، مسکن و مأمن اهل آن است و هيچ عاملي نبايد امنيت و سکونت آن را آشفته سازد. زن و مرد بيش از هر وظيفه ي ديگر، مسئول ايجاد و حفظ اين امنيت و آرامش اند و هيچ کس جز آن دو توان اين مهم را ندارد. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين تکليف را از زن و مرد به طور يکسان خواسته است. به موجب ماده 1104 قانون اساسي، «زوجين بايد در تشييد مباني خانواده و تربيت اولاد خود به يکديگر معاضدت نمايند.» اين حکم قانوني، تکليف الهي يک خانواده ي مسلمان است؛ يعني اطاعت از آن عبادت حق است و اجر اخروي دارد و ترک آن مخالفت با حکم الهي است.
اما براي ايفاي اين نقش مهم از سوي زن و مرد، «اخلاق» مهمترين نقش را دارد. زيبايي، مال، عنوان اجتماعي، مدرک تحصيلي، مکانت خانوادگي، وجود فرزند و هيچ عامل ديگري خارج از دايره ي اخلاق، مؤثر نخواهد بود. حتي قوانين حقوقي که تعيين کننده حد و مرزهاي وظايف و حقوق زن و مرد است، در اين امر تأثير معکوس دارد.
«در اين رابطه، سخن از عواطف انساني، عشق، صميميت و وفاداري است و حقوق براي حکومت کردن بر آن ها ناتوان است. به زور اجرائيه دادگاه، نه مرد را مي توان به حسن معاشرت با زن واداشت و نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداري به او مجبور کرد. بر اين اتحاد معنوي تنها اخلاق حکومت مي کند و حقوق ناگزير است که به جاي تکيه بر قدرت دولت، دست نياز به سوي اخلاق و عادات اجتماعي دراز کند. درست است که حقوق نيز براي زن و شوهر تکاليف ويژه اي معين کرده است، ولي مصاديق اين تکاليف نيز نوعي الزام اخلاقي است!» (کاتوزيان، 1382: ج1، ص212)
زن و مرد بايد اين ادبيات رفتاري را که ويژه ي خانواده است، بياموزند. مقدمه ي واجب بر مکلف واجب است. پس اگر رعايت حقوق همسر، حسن معاشرت، تمکين زن، تربيت فرزند و...، از تکاليف همسران است، مقدمه ي آن که آشنايي دقيق وظايف است، نيز به طور قطع واجب مي باشد. بنابراين بر جامعه و حکومت اسلامي نيز فراهم کردن زمينه ي اين آگاهي واجب مي باشد. در اين جا لازم است به دو بحث اساسي در تعهدات حقوقي و اخلاقي خانواده اشاره شود:
رياست مرد و تمکين زن
خداوند متعال در آيه ي «الرجال قوامون علي النساء» با نسبت دادن قواميت به مردان، فصل حقوقي وسيعي را در کانون خانواده مي گشايد و تکليف سنگيني بر دوش مردان بار مي کند. در تفسير اين معنا، دو محور مورد بحث است: يکي وظايفي که طبق آيه ي مربوطه براي مردان تعيين مي شود و ديگري، جايگاه و موقعيتي که مرد بر حسب اين وظيفه در خانه کسب مي کند و محدوده ي ولايت و اختيارات اوست.
در محور اول اختلافي وجود ندارد و همگان مرد را موظف به انجام اموري چون تأمين نفقه ي خانواده، مراقبت و حمايت همه جانبه از خانواده مي دانند؛ اما در محور دوم، اختلافاتي که ناشي از تعبير مفسرين از کلمه ي «قوام» است، وجود دارد. آيه ي کريمه، با دو عبارت «بما فضل الله بعضهم علي بعض» و «بما انفقوا من اموالهم»، تقريباً دو دليل يا دو مصلحت براي قواميت مرد ذکر مي کند. با اين وجود، تفسير اين دو عبارت و برداشت هاي ديگر از آيه، زمينه ي تعابير چندگانه اي را فراهم مي کند که ذيل تفسير آيه در منابع ذکر شده است. اما نتيجه اختلافات و مباحث در مجموع آن است که صاحب نظران در «قواميت مردان در خانواده» در دو امر اشتراک نظر دارند:
1 قواميت مرد، در حد وظيفه مندي او در خانواده است. يعني رياست خانواده، در حد فراهم آوردن زمينه ي حفظ و تعالي آن بر حسب مصلحت خانواده است و به هيچ وجه، تحکم، زورگويي و قلدري را براي او تجويز نمي کند. در حقيقت، حاکميت يا حکومت و رياست مرد را مي پذيرد، اما تحکم و ديکتاتوري وي را خير.
2 گرچه برخي برتري جسمي يا حتي عقلي مردان را ملاک مکلف شدن آنان از جانب خداوند در امر رياست خانواده مي دانند، اما هيچ يک اين برتري را به معناي برتري حقيقي، يعني افضليت ذاتي مرد نزد خداوند و مأجور بودن بيش از زن را قبول ندارند.
اگر طبق آيه ي قرآن، «قواميت» در خانواده به مرد سپرده مي شود، اين مسئوليت تفسيري شخصي يا تاريخي را بر نمي تابد تا حاکميت مرد بر خانواده، طبق سليقه ي فردي صورت گيرد؛ بلکه اين رياست صرفاً سمتي است که وظايف بسيار مهمي را بر عهده ي مرد مي گذارد. اولين وظيفه ي مرد، برپايي و رعايت اصل معروف در خانواده است؛ يعني قبل از آن که مردان مسئوليت قواميت بر زنان را بپذيرند، مأمور به فرمان «قل امر ربي بالقسط» (اعراف، 21) و «کونوا قوامين بالقسط» (نساء، 34) مي باشند و مهم آن است که برپايي قسط در خانواده توسط مردان، حداقل وظيفه آنان در برقراري روابط در خانواده خواهد بود و بايد آن را تا حد متعالي از «حسن معاشرت»، تعالي بخشند. «اين مديريت، فخر معنوي نيست، بلکه يک کار اجرايي است و اين چنين نيست که آن کس که رئيس يا مسئول شد و قيم و قوام شد، به خدا نزديک تر باشد؛ آن فقط يک مسئوليت اجرايي است.» (جوادي آملي، 1369: ص367)
«سپردن اين وظيفه به مردان، نه به دليل بالاتر بودن شخصيت انساني آن هاست و نه به سبب امتياز آن ها در جهان ديگر؛ زيرا آن صرفاً بستگي به تقوا و پرهيزگاري دارد. همان طور که شخصيت انساني يک معاون از يک رئيس ممکن است در جنبه هاي مختلفي بالاتر باشد؛ اما رئيس براي سرپرستي کاري که به او محول شده، از معاون شايسته تر است.» (مکارم شيرازي، 1368: ج3، ص413) «بنابراين، اگر اسلام به زن دستور تمکين و به مرد اختيار سرپرستي مي دهد، تنها بيان وظيفه است و هيچ يک نه معيار فضيلت است، نه موجب نقص... نظام آفرينش استعدادهاي متقابل و متخالف مي طلبد و اين تفاوت هم، براي تسخير دو جانبه و متقابل است، نه تسخير يک جانبه و اين تسخير نشانه فضيلت نيست، بلکه معيار فضيلت در چيز ديگر است که آن تقرب الي الله است.» (همان، ص365)
در اين جا با پرهيز از بحث هاي اجتماعي پيرامون اين موضوع، اين نکته قابل ذکر است که در هر صورت زندگي انسان بايد در يک چارچوب مدون و مشخص، با تعيين دقيق وظايف، حدود، تکاليف و اختيارات اداره شود. در محدوده ي خانواده که کوچک ترين واحد جامعه است، بايد بر حسب استعداد، روحيات و ظرفيت افراد، تقسيم وظايف شود. خداوند اين تقسيم بندي را در خانواده با واگذاري رياست آن به مرد و تمکين به زن قائل شده است که گرچه به ظاهر جانب مردان را گرفته است، لکن در يک نظام جامع حقوقي، با ملاحظه همه ي جوانب و نتيجه نهايي، عدالت به طور دقيق رعايت شده است؛ به شرط آن که مرد و زن در محدوده ي الهي گام بردارند.
خانواده محفلي است روحاني که اگر همه ي اعضا موظف به وظايف خود و متعهد بر رعايت حقوق ديگران باشند، به تجليگاه اراده ي حق، مظهر يگانگي و توحيد عملي تبديل خواهد شد. حسن معاشرت مرد با زن، تمکين و مداراي زن، تربيت فرزندان، اطاعت فرزندان و...، همان هدف کلي از خلقت «و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» (ذاريات، 56) را در اين فضاي ملکوتي محقق خواهد کرد. زن در اين محيط است که مي تواند در سايه ي جهاد اکبر (جهاد المرأه، حسن التبعل)، زمينه تعالي خود ، تربيت فرزندان و نسل هاي توحيدي را فراهم آورد.
حسن معاشرت
ويل دورانت مي گويد: «در ميان جنگ ها و ماشين ها چنان غرق شده ايم که از درک اين حقيقت بي خبر مانده ايم که در زندگي، واقعيت اساسي، صنعت و سياست نيست؛ بلکه مناسبات انساني و همکاري افراد خانه از زن و شوهر ،پدر و مادر و فرزندان است.»
در حکمت عملي نيز، تدبير منزل را بر سياست مدن مقدم مي دانند و البته تهذيب اخلاق بر تدبير منزل نيز مقدم است. در حکمت عملي، اول فردي را مهذب مي سازند تا خانواده اي بنا کند و خانواده هاي تدبير يافته و سامان گرفته، جامعه اي زنده و سالم بسازند.
از ويژگي هاي انسان، تمايل و نياز او به معاشرت است و از معاشرت، جز محبت ديدن و محبت ورزيدن انتظار ندارد؛ چرا که خلقت انسان بر اساس عشق و محبت بوده و همين بهترين انگيزه ي او در هر گونه تلاشي است. گرچه انسان عموماً در تشخيص عشق حقيقي به بيراهه مي رود، اما عشق هاي صوري و حتي باطل هم اين خاصيت را دارند که انسان را به تکاپو وا دارند و اميدوار و مجذوب کنند.
خداوند، رفتارها و برخوردهاي صحيح انساني در خانواده را با «حسن معاشرت» معرفي مي کند و از مرد و زن (مردان در حد تکليف حقوقي و زنان توصيه اخلاقي)، رعايت آن را با ميزان «معروف»، يعني رفتاري پسنديده و انساني مي خواهد.
علامه طباطبايي در تفسير الميزان، معروف را به معناي «هر امري که مردم در مجتمع خود آن را بشناسند و آن را انکار نکنند» معرفي مي کند. (طباطبايي، 1363: ج4، ص404)
حسن معاشرت در خانواده، در دو محدوده ي مرزهاي حقوقي و دستورالعمل هاي اخلاقي تعيين مي شود. «تعبير حسن معاشرت که به عنوان يک وظيفه براي شوهر و يک حق براي زن مطرح مي شود و عامل تحکيم زندگي خانوادگي است، اگر به خوبي باز شود، نشان دهنده ي تمام آن اموري است که مرد در برابر زن بايد انجام دهد. در «نفقه» همه ي نيازمندي هاي جسمي زن بايد تأمين شود و در «حسن معاشرت» همه ي نيازمندي هاي روحي او.» (بهشتي، 1377: ص174) دکتر کاتوزيان در «حقوق مدني خانواده» معتقد است: «لوازم حسن معاشرت را به دقت نمي توان معين کرد؛ زيرا عادات و رسوم اجتماعي و درجه ي تمدن و اخلاق مذهبي در ميان هر قوم، مفهوم خاصي از «حسن معاشرت» به وجود مي آورد؛ ولي به اجمال مي توان گفت، تمام اموري که از نظر اجتماعي توهين محسوب مي شود، مانند ناسزاگويي، ايراد ضرب، مشاجره، تحقير يا اموري که با عشق به کانون خانواده و اقتضاي محبت بين دو همسر منافات دارد، مانند: ترک خانواده، بي اعتنايي به همسر و خواسته هاي او و اعتيادهاي مضر، از مصداق هاي «سوءمعاشرت» در خانواده است. هرچند که تکليف مربوط به حسن معاشرت، جنبه ي اخلاقي دارد، از نظر حقوقي نيز بي ضمانت اجرا نمانده است؛ زيرا سوءمعاشرت زن استحقاق او را در گرفتن نفقه از بين مي برد.» (کاتوزيان، 1382: ج1، ص219)
حساسيت محيط خانواده، اهداف بلند مدت و مقدس آن اقتضا مي کند که همسران بيشترين دقت را در رعايت حسن معاشرت با يکديگر داشته باشند و از خانه فضايي سرشار از انس و ملاطفت بسازند؛ زيرا خداوند زن و مرد را هدفمند در کنار يکديگر قرار داده است و کمال آن دو را در اين آميختگي و تشکيل خانواده تعبيه کرده است. تعبير لطيفي در آيات 20 و 21 از سوره ي روم در اين خصوص وجود دارد. خداوند در آيه 20 پس از آن که به حيات زمين بعد از مرگش اشاره مي کند و پراکندگي بشر بر روي زمين براي کار و تلاش و کسب روزي و مال را يادآور مي شود «و من آياته ان خلق لکم من تراب ثم اذا انتم تنتشرون»، در آيه 21 مي فرمايد: «و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا اليها و...»، «از نشانه هاي خداوند آن است که براي شما از جنس خودتان همسراني آفريد تا با آنان به آرامش برسيد.» علامه طباطبايي مي فرمايد: «منظور از انسان در اين آيه، مرد است و مراد از انتشار، به دنبال روزي رفتن و انجام اعمالي که لازمه ي زندگي است...؛ ولي خداوند زن ها را آفريد و در وجود آن ها چيزي تعبيه کرد که موجب آرامش مردان مي شود.» (طباطبايي، 1363: ج4، ص231)
آن هدفمندي، اين طراحي خلقت، ترکيب زوجيت و تقسيم مسئوليت، خود از بزرگترين آيات رحماني است و بشر هرگاه همگام با اين آهنگ خلقت حرکت کرده و خود را با لطايف آن همراه نموده، بهترين بهره ها را از زندگي دريافت کرده است. اما هرچه از اين مسير فطري فاصله گرفته، به معيشتي «ضنکا» دچار شده است؛ چنان که نمونه ي آن را در زندگي هاي نابسامان در سراسر دنيا شاهديم.
نکته قابل توجهي در آيات مربوط به حسن معاشرت مردان با زنان وجود دارد و آن اين است که خداوند در مواقع عادي در روابط زن و مرد، اشاره اي به حسن معاشرت ندارد؛ بلکه در جايي که کمتر کسي به نيکي رفتار مي کند و مراقب حکم خدايي است، مثل مرحله ي طلاق زن، دوران عده يا گرفتن مهريه ي زنان به زور و...، به تقوي و نيکي در برخورد با زنان سفارش مي کند. «... واتقوالله ربکم لاتخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن إلا أن يأتين بفحشة مبينة ...»، «تقواي الهي پيشه کنيد و هيچ گاه همسران و زنان خويش را در ايام عده از خانه بيرون نکنيد، مگر آن که گناه آشکاري مرتکب شده باشند.» (طلاق، 1)
«يا ايهاالذين امنوا لايحل لکم ان ترثوا النساء کرها و لاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتيتموهن الا ان يأتين بفاحشة مبينة و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسي ان تکرهوا شيئاً و يجعل الله فيه خيراً کثيراً.» (نساء، 19)
در اين آيه نيز معاشرت به معروف، محور بحث و توصيه به مردان در برخورد با زنان است. آيه بيانگر دو نهي و يک امر به مردان است. نهي از به ارث بردن زنان و گرفتن تمام يا بخشي از مهريه ي آنان به زور و امر به معاشرت به معروف با زنان است. «آيه هم ندا است و هم تنبيه، هم اشارت است و هم شهادت و هم حکم يا نداست. «أيها» تنبيه است؛ «الذين» اشارت است؛ «آمنوا» شهادت است؛ «لا يحل لکم ... کرها» حکم است و بيان حکم آن است که ]زنان را[ از راه تلبيس و تدليس برايشان حکم نکنيد و قهر نرانيد و آن چه شرع نپسندد، از ايشان نخواهيد؛ بلکه با ايشان به معروف زندگي کنيد. (و عاشروهن بالمعروف، اي بتعليم الدين و التأدب الاخلاق المسلمين).» (ميبدي، 1357: ج2، ص471)
توصيه ي خداوند به رعايت معاشرت به معروف در مراحل خاص مثل طلاق، حاکي از آن است که در مواقع عادي به طريق اولي مرد بايد مراعات معروف را بنمايد. معاشرت به معروف، خاص مواضع ذکر شده در آيات نيست؛ بلکه همه رفتارها و برخوردهاي مرد نسبت به همسر را شامل مي شود. يعني مردان بايد در هر معاشرتي که با زنان دارند، مراعات معروف و نياز روحي آنان را بکنند. با توجه به جامع نگري و دقت اسلام در روابط زن و مرد در محدوده ي خانواده، اين حکم الهي(حسن معاشرت) بهترين ضامن اصلاح روابط در خانواده ها مي باشد؛ به شرط آن که آگاهي و عمل آنان را به همراه داشته باشد.
دينداري و تعهدات الهي
خانواده اي که قرآن طراحي مي کند، مکتب و معبدي است که اعضاي آن مدارج بندگي را طي مي کنند و به حيات طيبه راه مي يابند. افراد در خانواده، علاوه بر تأمين حقوق دنيوي خود نظير امنيت، آرامش، تغذيه، بهداشت مناسب، تحصيل علوم و... حقوق معنوي خود را نيز جستجو مي کنند. زن و مرد موظف به ايجاد زمينه ي مقتضي و رفع موانع براي دستيابي يکديگر به اين حقوق مي باشند.
«من عمل صالحاً من ذکر او انثي فلنحييّنه حيوة طيبه ولنجزينهم اجرهم باحسن ما کانوا يعملون» (نحل، 97)، «از مرد و زن هر کس عملي صالح انجام دهد به شرط ايمان به خدا، ما او را در زندگاني خوش و با سعادت، زنده مي گردانيم.»
خداوند در آيه ي فوق شرط رسيدن به حيات طيبه و دخول در بهشت و دريافت اجر اعمال را، ايمان و عمل صالح ذکر مي فرمايد و اين دو، تنها در محيطي چون خانواده کسب مي شود. اسلام، زن و مرد را در کسب حقوق معنوي و کسب خير و شر به تمام معني مساوي با يکديگر مي داند.
«کل نفس بما کسبت رهينة» (مدثر، 38)
«من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها» (مدثر، 74)
«والذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماماً» (فرقان، 74).
«قرة»، از واژه قرار است و منظور از قرةاعين، آرامش ديدگان مي باشد. چشم انسان در چيزي که خوشايند اوست، آرام مي گيرد. در اين آيه، عبادالرحمن از خداوند درخواست مي کنند که «همسران و فرزندان ما را مايه آرامش چشم ما قرار ده» و از آن جا که چشم و دل مؤمن جز به رضاي حق آرام نمي گيرد، نتيجه آيه آن است: «پروردگارا، نسل و اهل خانه ي ما را در مسير خود و مورد رضاي خود قرار ده.» خلاصه آن که مؤمنين - عبادالرحمن- علاوه بر انجام مسئوليت خود در قبال تأمين حقوق معنوي خانواده، براي کمال معنوي آنان و رسيدن به رضاي حق، دعا نيز مي کنند.
شايد انگيزه براي اين خيرخواهي و دعا، اين آيه باشد: «والّذين امنوا و اتّبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شيء، کل امرئٍ بما کسب رهينٌ...» (طور، 21)، «وکساني که ايمان آورده اند و ذريه و اهل ايشان از آنان پيروي کرده اند، ذريه آنان را ]در بهشت[ به ايشان ملحق مي سازيم و از خودشان هم چيزي کم نمي کنيم. هر کسي در گرو کسب و عمل خويش است.»
در تفسير قرطبي، ذيل آيه ي فوق از پيامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمود: «خداوند ذريه مؤمن را در بهشت هم درجه ي او قرار مي دهد؛ هرچند آن ذريه از حيث عمل و پاداش از او نازلتر باشند. براي آن که به وجود ايشان و پيوستگي ايشان، چشم روشن شود.»
در قرآن کريم از خيرخواهي، نصيحت و دعاي والدين براي فرزندان، شواهد ديگري است؛ نظير نصايح لقمان به فرزندش که در طي پنج نصيحت عمده، وي را به توحيد و دوري از شرک، حسن خلق، نماز، امر به معروف و نهي از منکر، صبر و شکيبايي و ميانه روي توصيه مي کند و از تکبر، خودپسندي، فقر و مباهات به ديگران منع مي کند و درخواست حضرت نوح براي پسرش که خداوند او را به خويش ملحق گرداند: «و نادي نوح ربه فقال رب ان ابني من اهلي و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمين.» (هود، 45) اما از آن جا که پسر نوح غير صالح بود و از اهل او حساب نمي شد، پاسخ شنيد: «انه ليس من اهلک انه عمل غير صالح فلا تسألن ما ليس لک به علم.» (هود، 46)
پدر مورد تأييد قرآن که به عنوان الگوي والدين معرفي مي شود، حضرت زکرياست که فرزندي موحد وحکيم چون يحيي دارد و قرآن او را به عنوان فرزندي نيکوکار نسبت به والدين و پرهيزکار و دور از ستمگري و عصيان مي ستايد و به او سلام مي گويد. «و براً بوالديه و لم يکن جباراً عصياً و سلام عليه يوم ولد و...» (مريم، 15-14) و مريم مادر نمونه اي که فرزندي چون عيسي به دنيا مي آورد و خداوند فرزندش را به نيکي به مادر توصيه مي کند: «و اوصاني بالصلوة و الزکوة مادمت حياً و براً بوالدتي و لم يجعلني جباراً شقياً.» (مريم، 32-31)
خانواده در قرآن
الف. کارکرد و جايگاه خانه در قرآن
واژه ي «بيت» به معناي خانه، 71 بار با مشتقات آن در صيغه هاي «بيت» و جمع آن «بيوت» در قرآن کريم آمده است. اين کلمات در 12 مورد به مصداق بيت الله، يعني کعبه (خانه خدا)، 2 مورد براي بيت عتيق، 2 مورد بيت معمور و باقي به معناي «خانه»، همان محيط مخصوص زندگي خانواده آمده است.
با نظر به آيات الهي و پرداختن آيات متعددي در قرآن به کلمه بيت، چنين به دست مي آيد که اين مکان مسقفِ محدود که محل اجتماع و زيست جمعي بشر و اولين محيط رشد و پرورش وي است، مورد عنايت حق بوده و برحسب کارايي و جايگاهش در حيات انساني، از اهميت بسزايي برخوردار است که در اينجا به بعضي از اين موارد اشاره مي شود:
1 . محل تسکين
اولين کارکرد خانه، تأمين آرامش جسم و تسکين جان اعضاي آن است که البته مرهون امنيت همه جانبه ي اين محيط براي اعضاست. فضاي محدود و امن خانه، حريمي (محل محرم) براي ابراز احساسات، بيان اسرار، ارضاي غرايز و تأمين نيازهاي جسمي و روحي انسان است. اين سکونت و امنيت را خداوند به خود نسبت مي دهد و مي فرمايد: «و الله جعل لکم من بيوتکم سکناً» (نحل،80)، «خداوند از خانه هاي شما محل سکونت و آرامش برايتان قرارداد.»
واژه «سکن» به معناي هر چيزي است که انسان به وسيله ي آن تسکين يابد. انسان علاوه بر نياز به سکونت در خانه، به محلي براي تسکين آلام روحي، رها شدن از برخي قيودات اجتماعي، استراحت به نحو دلخواه، خلوت کردن و راز و نياز با خدا و محرمان نياز دارد. اگر خانه تأمين کننده اين نيازها نباشد، مسکن نخواهد بود.
2 . محل ذکر و تلاوت آيات الهي
«واذکرن ما يتلي في بيوتکنّ من ايات الله و الحکمة» (احزاب، 34)، «به ياد آوريد آن چه در خانه هايتان از آيات و حکمت تلاوت شده است.»
آيه خطاب به همسران پيامبر اکرم (ص) است و نکاتي از آن برداشت مي شود:
فضايلي که از خانه و خانواده نصيب انسان مي شود، ارزشمند است و بايد براي بکارگيري در زندگي حفظ شود.
- خانواده ي پيامبر (ص) الگويي براي همه خانواده ها است؛ لذا بايد بيش از ديگران مراقب امتثال اوامر الهي باشند.
- هر فرد بايد حافظ شئون، موقعيت و آبروي خانواده خود باشد.
- محيط آرام و مأنوس خانه، مناسب ترين محل براي انديشه، ذکر، يادآوري کلام خدا و ذکر حکمت هاي الهي است.
- خانه مکتبي براي تربيت انسان هايي عبد و مطيع حق است.
کارکرد وسيع و گرانقدر خانه، آن را مکاني مورد احترام و عنايت قرار داده است؛ اما چنان چه اين محل معبدي براي بندگي و ذکر حق واقع شود، خداوند آن را رفيع و عظيم مي گرداند. چنان که خطاب به رسول گراميش مي فرمايد:
«في بيوت اذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه يسبّح له فيها بالغدوّ و الاصال» (نور،36) رفعت و علو حقيقي خاص خداوند متعال است؛ خانه اي که مسجد خداوند و محل تسبيح او باشد، نيز عظيم و مرفوع است.
آن چه از آيه فوق و تفسير مرحوم علامه طباطبايي (الميزان) استفاده مي شود، اين است که اگر خانه از هر پليدي و لوثي منزه بماند و به ذکر خدا و عبادت او مزيّن شود، رفعت مي يابد و از يک چهارديواري سرد و بي روح خارج مي شود و هرچه صبغه ي الهي و معنويش بيشتر شود، مقامي رفيع تر مي يابد که مصداق کامل آن کعبه، خانه ي خدا است. (طباطبايي، 1363: ج15، صص179-178)
3 . محل رابطه اي قدسي
«فاذا دخلتم بيوتا فسلّموا علي انفسکم تحيةً من عندالله مبارکةً طيبةً» (نور،61)
«مقصود از سلام کردن بر خود، سلام بر اهل خانه است و اگر در اين جا نفرمود: بر اهل آن سلام کنيد، خواست يگانگي مسلمانان با يکديگر را برساند؛ چون همه انسانند و خدا همه را از يک مرد و زن خلق کرده است. علاوه بر اين، همه مؤمنند و ايمان ايشان را جمع کرده، چون ايمان قوي تر از وهم و هر عامل ديگري براي يگانگي است.» (طباطبايي، 1363: ج15، ص229) خداوند مي فرمايد: «بر اهل خانه سلام کنيد»؛ از آن جا که سلام بيان تحيتي مبارک از نزد پروردگار است، عالي ترين ايجاد رابطه ميان اعضاي خانواده آن است که با تحيت و سلام با يکديگر برخورد کنند و ياد خدا ميان آنان باشد. اين رابطه قدسي اگر در خانه برقرار شود، به طور قطع به جامعه نيز کشانده خواهد شد. پس حقيقت سلام، گسترش امنيت و سلامتي در ميان انسان هاست.
4 . لزوم حفظ حريم خانه
از نظر قرآن، خانه به قدري در مقام و جايگاه بالايي قرار دارد که حفظ حريم آن بر همگان توصيه شده است. خداوند متعال مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوتاً غير بيوتکم حتي تستأنسوا و تسلّموا.» (نور، 27)
حصردر آيه مذکور به اين معناست که خداوند ورود به خانه ي غير را بدون اذن و سلام ممنوع مي کند. حرمت اين حريم را مقدس مي دارد و ضرورت حاکميت يک فرهنگ صحيح و صميمي را در برخورد با اهل خانه بيان مي کند و مي آموزد که اهل بيت بايد در روابط با يکديگر، علاوه بر رعايت همه ي شئون انساني در برخوردشان، از راه تکلم که نزديک ترين و شايع ترين ارتباط است، نيز اين يگانگي را بيان کنند و سلام واژه اي است که اين پيام را دارد؛ علاوه بر آن که آرزوي سلامت و امنيت از جانب سلام کننده را ابلاغ مي کند. از عدي بن ثابت روايت است: زني انصاريه به نزد رسول الله(ص) آمد و عرض کرد: من در خانه خويش گاه گاه در شرايطي هستم که نمي خواهم هيچ کس مرا ببيند، در اين حال اگر پدر، فرزند يا مردي از خويشان من وارد شوند، چه کنم؟ در جواب، آيه فوق فرو فرستاده شد.
«تستأنسوا» يعني «تستأذنوا»؛ گفته شده است که استيناس طلب انس است و به اين معني است که در هيچ خانه اي که ملک شما نيست، وارد نشويد تا مطمئن شويد فردي در آن است و آن گاه اجازه بخواهيد. ابن عباس گفت: در آيه تقديم و تأخر است؛ يعني «حتي تسلموا و تستأذنوا»، يعني «حتي تقولوا السلام عليکم، أدخل»؛ سلام مستحب است و استيذان واجب. (رک. ميبدي، 1357: ج6، ص509) در آيه 28 از سوره ي مبارکه ي نور نيز، ورود به هرخانه اي مشروط به اجازه يافتن از سوي صاحب خانه شده است. «فان لم تجدوا فيها احداً فلا تدخلوها حتي يؤذن لکم» (نور، 28)، «اگر در خانه کسي را نيافتيد، تا اجازه دريافت نکرده ايد، وارد نشويد.»
علاوه بر اين حکم عمومي، در آيه 53 از سوره احزاب نيز، ورود به خانه پيامبر بدون اذن منع شده است: «يا ايها الذين امنوا لاتدخلوا بيوت النبي الاّ أن يؤذن لکم»، «اي ايمان آورندگان به خانه پيامبر وارد نشويد مگر آن که به شما اجازه دهد.»
ب . خانواده آرماني در قرآن
معروف است که اگر برنامه ي يک ساله داريد، گندم بکاريد؛ اگر برنامه ي ده ساله داريد، درخت بکاريد و اگر برنامه ي صدساله داريد، انسان بسازيد. تربيت انسان با موازيني که خالق او مي طلبد و هدايت فرموده است، سرمايه گذاري صدساله، بلکه ابدي است. «...و من احياها فکأنّما احياالناس جميعاً...» (مائده، 32) تربيت انسان از نگاه قرآن، احياي او و دميدن جان الهي در کالبد اوست. محيط تحقق اين مهم، خانواده است. خانواده اي که زمينه ي پرورش انسان قرآني در آن فراهم آمده است. «والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربّه و الذي خبث لايخرج الا نکداً» (اعراف، 58)، از سرزمين پاک و طيب، ثمره اي نيک به اذن پروردگار خارج مي شود و از زمين آلوده و شوره زار، حاصلي ناقص و بي فايده خارج خواهد شد. بنابراين خانواده ي آرماني قرآن، خانواده اي است که آماده ي پذيرش و پرورش انسان است.
خانواده اي که قرآن کريم تربيت مي کند، حدود و وظايفش را تعيين مي نمايد و توصيه هاي لازم را براي روابط متعالي بين زن و مرد بيان مي دارد، با مؤلفه هاي زير شناخته مي شود: توحيد محوري و جلب رضاي حق، عدالت جويي و برقراري قسط، اخلاق مداري، وظيفه مندي، رعايت اصل صلح و احسان، گذشت و محبت، مشورت و مصلحت انديشي.
1 . مباني روابط در خانواده آرماني
زيربناي ساختار کلي خانواده ي آرماني قرآن، دو رکن اساسي اخلاق و حقوق است که با آشنايي همه جانبه اعضا و حاکميت اين دو رکن، استواري و پويايي اين بنا تضمين مي شود. چرا که رکن حقوقي، ضامن برپايي و استواري اصل خانواده و مانع از فروپاشي آن است و رکن اخلاقي ضامن رشد و بالندگي و تأمين اهداف خانواده مي باشد.
خانواده يک نظام کاملاً تأليف شده و به هم تنيده است؛ به طوري که تفکيک بعضي مسائل که در محيط ها و مجموعه هاي ديگر ممکن است، در اين فضاي خاص ممکن نيست. از آن جمله، تفکيک دو مقوله ي «تکاليف حقوقي» و «وظايف اخلاقي» است. زيرا نظام حقوقي و نظام اخلاقي خانواده، کاملاً بر يکديگر منطبق است و حوزه ي عملياتي آن ها واحد مي باشد. رعايت اخلاق در خانواده، وظيفه همه ي اعضا است و تأمين حقوقي اعضا نيز امري اخلاقي و شايسته است. بنابراين نمي توان امري اخلاقي را در خانواده، جداي از حق افراد قلمداد کرد و آن را فضل ناميد؛ زيرا فرض و واجب است؛ نه فضل. در خارج از محيط خانواده، مرز حقوق و اخلاق تا حدودي متمايز است؛ مثلاً، عدم تواضع در برابر ديگران در خارج از خانواده، امري غير اخلاقي است؛ اما غير حقوقي نيست؛ يعني تجاوز به حريمي قلمداد نمي شود. يا خشن و زبر صحبت کردن، مجازاتي نمي طلبد. اما همين امور در خانواده با حقوق خانوادگي افراد تلاقي دارد. همنشيني در خانه، بايد نمايي از بهشت برين در آخرت باشد؛ يعني کانون «لايسمعون فيها لغواً و لاتأثيماً الاّ قيلاً سلاماً سلاماً.» (واقعه، 26-24) زندگي خانوادگي، صرفاً با حضور در خانه يا خانه داري يا انجام چند فعاليت دسته جمعي محقق نمي شود؛ بلکه واقعاً زماني تحقق مي پذيرد که با مبادله انديشه ها، احساسات، بحث و گفت و شنود همراه شود. (رک. کازنو، 1373)
حقوق و اخلاق در خانواده، دايره ي وسيعي از مباحث حقوقي و اخلاقي را به خود اختصاص داده است. در قرآن کريم نيز بخش عمده اي از آيات متعلق به حقوق افراد در خانواده و رعايت اخلاق در برخوردها و تعاملات خانوادگي است.
مباني حقوقي و اخلاقي در روابط خانواده آرماني
مجموعه ي قوانين حقوقي خانواده قبل از ازدواج تا تشکيل خانواده و حتي در مرحله ي جدايي، تحکيم حقوقي خانواده را تضمين مي کند.
شرط صحت عقد و وقوع زوجيت، اقرار طرفين به رضايت در قرارداد عقد است. قرائت خطبه ي عقد در اسلام اين واقعيت را آشکار مي کند. طرفين با قرائت خطبه، زوجيت را مي پذيرند؛ لذا واجب است که خواست خود را واضح به زبان بياورند يا توسط وکيلي از جانب خود اعلام کنند. در اين امر، ميان زن و مرد تفاوتي نيست. بنابراين از ابتدا عقل، اراده وتعهد اخلاقي بين زوجين است که پايداري اين قرارداد را ضامن مي شود؛ فلذا بناي حقوقي خانواده از آغاز بر اساس يک تصميم عاقلانه و يک تعهد اخلاقي پايه گذاري مي شود.
با اقرار به زوجيت، طرفين عهده دار تعهداتي حقوقي، اخلاقي، اقتصادي و فرهنگي نسبت به يکديگر مي شوند. اين تعهدات دو سويه است؛ يعني هر يک علاوه بر آن که وظايفي را بر عهده مي گيرند، حقوقي را از ديگري مطالبه مي کنند. عمده ي اين تعهدات عبارتند از: حسن معاشرت، روابط زناشويي و جلب رضايت طرفين، نفقه، مهريه، اجرت المثل، توافق در داشتن فرزند و تمکين. اين ها و ده ها تکليف و وظيفه خرد و کلان ديگر که اصول آن بر اساس آيات قرآن کريم در قانون اساسي و حدود قانوني و اجرايي آن در قوانين مدني و غيره آمده است، همه براي تعيين مرزها و محدوده ي اختيارات و انتظارات زوجين مي باشد که براي پايداري خانواده و اساس تحکيم روابط، رعايت آن لازم است. اما روابط صحيح و محکم در خانواده تنها حفظ مرزها و حرکت بر روي خطوط تعيين شده نيست؛ آن چه از تعامل حقوقي و اخلاقي زن و مرد در همه موارد، يک خانواده ي پايدار و پويا مي سازد، رعايت توصيه هايي است که قرآن کريم بر آن ها تأکيد مي فرمايد:
1 «هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ» (بقره، 187) زوجين در حکم لباس براي يکديگرند. اگر براي تأمين اهداف کلي خانواده تنها همين توصيه مراعات شود، کافي است که زن و مرد لطيف ترين روابط را با يکديگر داشته باشند و در سايه ي آن مطلوب ترين فضاي زندگي را براي افراد خانواده فراهم کنند. زيرا ارتباطي که انسان با لباس خود دارد، نزديک ترين، محرمانه ترين و بي آزارترين روابط است. اين تشبيه در هيچ امر ديگري جز رابطه زن و شوهر مصداق ندارد؛ حتي در رابطه والدين و فرزندان.
2 «...وعاشروهنّ بالمعروف...» (نساء، 19) از جمله اصولي که قرآن کريم در کنترل رفتارهاي انسان ها نسبت به يکديگر بکار مي برد، اصل «معروف» است که در قرآن کريم 9 بار تکرار شده است. بيشترين استعمال آن در حادترين مرحله ي روابط زن و شوهر و هنگام طلاق است: «وأتمروا بينکم بمعروفٍ ...» (طلاق، 6)، «روابط ميان خودتان را با رفتارهاي پسنديده و مورد پذيرش عرف، نيکو گردانيد.»
«و لهنّ مثل الذي عليهن بالمعروف» (بقره، 228)، «و براي زنان نيز همانند مردان چنان که وظايفي شناخته شده، حقوقي معين و مقرر شده است.»
«...فأمسکوهنّ بمعروف أو سرّحوهن بمعروف» (بقره، 230) وقتي که ديگر اميد بازگشت عاطفه، عشق و تداوم زندگي نيست، به دو نحو مي توانيد عمل کنيد: امساک به معروف يا جدايي به معروف.
«و علي المولود له رزقهنّ و کسوتهنّ بالمعروف» (بقره، 233)، «هزينه مادر در امور خوراک و پوشاک بر عهده کسي است که فرزند از اوست؛ در حد معروف و پسنديده.»
زيباترين نکته در آيات مذکور و اصل قرآني «معروف»، آن است که در تمام مراحل زندگي زناشويي از ابتدا تا انتها چه در شرايط عادي و چه در شرايط بحراني، آن چه مورد نظر خداوند است، حفظ ارزش هاي اخلاقي، تحت عنوان معروف (آن چه نفس سالم انسان به طور عموم مي پسندد) مي باشد و خشونت، اهانت و کم لطفي در خانواده قرآني پسنديده نيست.
3 «فان خفتم الاّ يقيما حدودالله، فلاجناح عليها فيما افتدت به تلک حدودالله فلاتعتدوها و من يتعّد حدودالله، فاولئک هم الظالمون» (بقره، 229) هدف از وضع احکام و تمامي هدايت هاي الهي توسط انبيا، اوليا و مربيان، رعايت حدود الهي در زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي است. خداوند در آياتي از قرآن کريم به اين اصل اشاره مي کند. نکته ي قابل توجه در اين اشارات آن است که اين آيات عموماً در مواضعي است که معمولاً بندگان رعايت نمي کنند. مثل زمان طلاق؛ در آيات طلاق چندين بار واژه «حدودالله» و چندين تعبير بازدارنده ي ديگر نظير «واعلموا ان الله بکل شي عليم» (بقره، 231)، «ان الله بما تعملون بصير» (بقره، 237)، «والله بما تعملون خبير» (بقره، 234) و... بکار رفته است.
خداوند در آيه 229 سوره بقره، براي هدايت جريان طلاق در محدوده ي اخلاق، سه بار به رعايت حدودالله تذکر مي دهد و مي فرمايد: «هر کس از حدود الهي تجاوز کند، از ظالمين است.» «الطلاق مرتان، فامساک بمعروف أو تسريح باحسان» مردان را بعد از طلاق بين دو امر مخير کرده است: «امساک به معروف»، يعني نگهداشتن همسر که همان رجوع در عده است يا «تسريح به احسان» يعني رها کردن او تا از عده خارج شود. (رک. طباطبايي، 1363: ج2، ص350) خداوند اين دو عمل را که در استثنايي ترين روابط ميان زن و مرد است، نيز به معروف و احسان مقيد کرده است. حرمت فضاي خانه، به حدي است که در هر شرايطي، اهانت، آزار ديگري و هر عمل ناپسند و غير معروف ديگري در آن جاي ندارد و بايد اين حرمت به بهترين شکل حفظ شود.
«چه بسا بتوان از آيه شريفه بويي از عدم جواز تفرقه ميان احکام فقهي و معارف اخلاقي استشمام نمود و مي توان گفت که آيه اشعاري هم به اين معنا دارد که صرف عمل به احکام فقهي و جمود به خرج دادن بر ظواهر دين، کافي نيست. پس اکتفا نمودن بر عمل به ظواهر دين و رعايت نکردن روح آن، باطل کردن مصالح تشريع و از بين بردن غرض دين است، چون اسلام دين عمل است نه دين حرف و شريعت، کوشش است نه فرض...» (همان، ص353)
نتيجه آن که در ميان کارهايي که انسان انجام مي دهد، يک سلسله مناطق ممنوعه وجود دارد که ورود به آن ها فوق العاده خطرناک است. قوانين و احکام الهي اين مناطق را مشخص مي کند و حتي از نزديک شدن به اين مرزها نهي مي نمايد. «تلک حدودالله فلاتقربوها.» (بقره، 187) زيرا نزديک شدن به اين مرزها انسان را بر لب پرتگاه قرار مي دهد؛ روابط حاکم بر خانواده را تهديد مي کند و با اندکي غفلت، حدود الهي ناديده گرفته مي شود و ظلم که موجب خشم خداوند است، واقع مي شود. «و من يتعدّ حدودالله فاولئک هم الظالمون.» (بقره، 229)
2 . هدف خانواده آرماني
«و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا اليها و جعل بينکم مودةً و رحمةً» (روم، 21)، «يکي از نشانه هاي قدرت خداوند اين است که براي شما از جنس خودتان همسر آفريده تا وسيله سکون و آرامش شما باشد و در ميان شما دوستي و رحمت قرار داده است.»
زوجيت در قرآن کريم به انسان، حيوان و ساير موجودات نسبت داده شده و از آيات الهي برشمرده شده است، اما تفاوت انسان و حيوان در زوجيت دو چيز است:
زوجيت در حيوانات (به جز چند گونه ي آن ها) به تشکيل خانواده نمي انجامد؛ در حالي که در انسان بلا استثنا با هدف تشکيل خانواده انجام مي گيرد.
گرچه زوجيت در مورد حيوانات نيز مانند انسان وجود دارد و به توليد نسل مي انجامد، اما جفت گرايي در آن ها ايجاد مودت و رحمت نسبت به يکديگر را در پي ندارد.
آيه ي فوق، تنها هدفي را که براي تشکيل خانواده برمي شمرد، «تسکين زوجين» است. گرچه در سايه ي اين آرامش مواهب ديگري نصيب انسان مي شود و اهداف نسبي ديگري حاصل مي گردد، اما خلقت انسان به نوعي است که اگر همه ي مواهب اعم از فرزند، تأمين نيازهاي مادي و... را در زوجيت بيابد، ولي سکون و آرامش نداشته باشد، انگيزه اي براي تشکيل خانواده نخواهد داشت و خود را کامياب نمي بيند. «در محيط خانواده، اگر فقط روابط جسمي و واکنش هاي فيزيکي مطرح باشد و بس، روح ها سرگردان مي مانند و در تمام عمر در حسرت ناکامي مي سوزند و مي سازند و بي ترديد، هرگاه روح ها ناکام و حسرت زده باشند، جسم ها نيز پريشان و ناتوانند.» (بهشتي، 1377: ص41) با توجه به آيه ي 21 سوره ي روم که هدف از خلقت زوج، سکونت ذکر شده است و نيز از آيه ي 4 سوره ي فتح[2]، اين نکته به دست مي آيد که رابطه اي مستقيم ميان نزول سکينه و ازدياد ايمان وجود دارد. زوجيت نيز که تأمين کننده ي آرامش حقيقي در زن و مرد است، محملي دائمي براي افزايش ايمان و نزديکي به خداوند است. يعني اين امر الهي در صورتي که با نيت قرب الي الله برپا شود و دوام پيدا کند، سراسر عبادت حق خواهد بود. نتيجه آن که با عنايت به هدف اصلي از خلقت انسان، يعني «عبادت» برحسب آيه ي «و ماخلقت الجن والانس الاّ ليعبدون» (ذاريات، 56) هدف حقيقي از تأسيس خانواده، همان هدف متعالي خداوند در خلقت انسان مي باشد که به حاکميت توحيد در جامعه خواهد انجاميد.
ج. اصول تحکيم روابط خانواده
خداوند در قرآن کريم، تأسيس بناي خانواده را به خود نسبت مي دهد و به طهارت، تعالي و پايداري آن، عنايت وافري دارد. در آيه ي ذيل اين نسبت تصريح شده است:
«والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً و جعل لکم من ازواجکم بنين و حفدةً و رزقکم من الطيبات...» (نحل، 72)
از اين آيه سه نکته پيرامون موضوع برداشت مي شود:
1 خداوند زوجيت و منشأ آن را به خود نسبت مي دهد.
2 خداوند به دنبال زوجيت و تشکيل خانواده، به يکي از اهداف و ثمرات آن که توليد فرزند و بقاي نسل است اشاره کرده و آن را نيز به خود نسبت مي دهد.
3 حمايت از خانواده و بقاي آن را در قالب روزي دادن از پاکي ها که شامل رزق مادي و معنوي مي شود را به خود نسبت مي دهد و همه ي اين امور را ارج مي گذارد و از آن ها به عنوان نعمت ياد مي کند.
خداوند در سراسر قرآن براي حفظ بناي خانواده، احکام و اصولي را وضع نموده است و بر رعايت دقيق آن اصرار دارد. احکامي چون وجوب حجاب، حرمت نگاه به نامحرم، رعايت دقيق روابط ميان زن و مرد، حکم استيذان، نهي از قذف، حرمت زنا و احکامي پيرامون نشوز، شقاق، حسن معاشرت و واجباتي در روابط فرزندان و...،همه از لوازم حفظ يک خانواده ي قرآني است. از اين اوامر و نواهي اصولي به دست مي آيد که در اين جا به دو اصل آن اشاره مي شود:
اصل طهارت
در خلقت الهي، شرط تکوين هر چيز، طهارت و صحت بنيان آن است. هيچ دانه ي ناسالم و آلوده اي منشأ خلقي پاک و سالم نخواهد بود. هر ثمره ي نيکويي، قطعاً بنياني نيکو دارد. «الم تر کيف ضرب الله مثلاً کلمة طيبة کشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء... و مثل کلمة خبيثة کشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار» (ابراهيم، 26-24)
خداوند براي طهارت نسل انسان به عنوان برترين مخلوقش، خانواده را چون حريم امني به اين امر اختصاص داده است. خداوند به هيچ وجه اجازه ي کمترين اهانت و سوءنيت به حريم مقدس خانواده را نمي دهد و مجازات شديدي براي متجاوزين وضع نموده است.
خداوند براي حفظ طهارت کانون خانواده، زنا را تحريم نموده و جزايي براي آن تعيين کرده است و مي فرمايد: «و لاتأخذکم بهما رأفة في دين الله» (نور، 2) از اين معنا چنين استفاده مي شود که زنا مخالفت صريح با دين خداست و طهارت خانواده جزيي از اين ديانت است.
حکم ديگري که بر اساس حفظ کرامت خانواده و احترام به انسان وضع شده، حکم قذف است که مي فرمايد: «والذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهدا فاجلدوهم ثمانين جلدة ...» (نور، 4)
در حکم زنا نظر بر آن است که اهل خانه (زن و مرد) خيانتي بر عليه خانواده و همسر مرتکب نشوند و در حکم قذف، خانه را از تيررس تهمت، افترا و خيانت خارجي مصون مي دارد تا علاوه بر صيانت خانواده، جامعه نيز تربيت شود و حد و مرز پاکي را بشناسد. سختگيري قرآن در اثبات اين محرمات (آوردن چهار شاهد با شرايط دقيق فقهي) صرفاً براي حفظ شئون و خوش نامي خانواده ها و جلوگيري از اشاعه ي فحشا در جامعه است. مجازات محرمات ديگري چون لعان و ظهار نيز به حرمت خاص خانواده برمي گردد. خداوند در سوره مجادله با لحني عتاب آميز حکم ظهار را تعيين مي فرمايد: «والذين يظاهرون من نسائهم ثم يعودون...» (مجادله، 3)، «کساني که همسران خود را «ظهار» مي کنند، سپس از گفته خود باز مي گردند، بايد پيش از آميزش جنسي با هم، برده اي را آزاد کنند. اين دستوري است که به آن اندرز داده مي شويد و خداوند به آن چه انجام مي دهيد، آگاه است.» با اين حکم نيز، خداوند نهاد خانواده را پشتيباني مي کند و از زن به عنوان محور اين کانون حمايت ويژه دارد؛ زيرا با سست شدن جايگاه زن در خانواده اصل خانواده تضعيف مي شود.
از احکام ديگري که خداوند توسط آن «طهارت خانواده» را تضمين مي کند، موضوع عده بعد از طلاق و بعد از فوت همسر است تا علاوه بر حفظ حرمت خانواده ي قبل و ايجاد فرصتي بين تشکيل دو خانواده، از تداخل نسل ها و حتي ايجاد شک در اين امر جلوگيري شود. «والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء...» (بقره، 228)
البته عده در طلاق، فرصت و فراغتي است براي زن و مرد تا يک بار ديگر به ادامه ي زندگي با يکديگر و بازگشتشان بينديشند؛ شايد از فروپاشي يک زندگي جلوگيري شود.
اصل امنيت
امنيت در حيات فردي و اجتماعي انسان، از حقوق اوليه و اصول مهم رشد و پايداري است. اين اصل در خانواده از حساسيت ويژه اي برخوردار است. خانواده، نيازمند امنيت دروني و بيروني است. امنيت دروني بيشتر به جنبه هاي اخلاقي در روابط برمي گردد. فرد در خانواده بايد از حيث مالي، جاني، اخلاقي و ... امنيت داشته باشد. کمترين احساس ناامني در هر يک از اعضا، آرامش در خانواده را مختل مي کند. آن چه در اصل طهارت اشاره شد، توجه خالق يکتا به امنيت معنوي خانواده است که از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ اما امنيت جاني و اقتصادي اين نهاد نيز حايز اهميت است و در تحکيم خانواده نيز بسيار مؤثر است. کسب اجازه ي مؤمنين براي ورود به خانه ي يکديگر در اسلام، از جمله سفارشاتي است که خداوند براي حمايت از حريم خانواده وضع نموده است. در اين حکم صيانت از دو جنبه ي مادي و معنوي خانواده مورد نظر است؛ علاوه بر آن که تزکيه جامعه را در پي خواهد داشت (هو ازکي لکم) « يا ايهاالذين امنوا لاتدخلوا بيوتاً غير بيوتکم ....» (نور، 28-27)
فرد در خانواده بايد کاملاً احساس محرميت و امنيت داشته باشد و حضور هيچ غيري نبايد اين آرامش را از او بگيرد و مالکيت او را مخدوش کند؛ لذا خداوند مي فرمايد: «چنان چه فردي در خانه نبود، داخل نشويد يا اجازه بگيريد و اگر اجازه ورود ندادند، برگرديد که به پاکي نزديک تر است.» دفاع از حريم خانواده بر اعضاي آن واجب است و اگر کسي در اين راه کشته شود، شهيد محسوب مي شود. اين دفاع از وظايف حکومت اسلامي است و بايد در اولويت مصالح جامعه قرار گيرد.
پينوشتها:
* - کارشناس ارشد الهيات و معارف اسلامي.
[1] - «و من اياته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إليها» (روم، 21).
[2] - «هو الذي انزل السکينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم»، «خداوند آن کسي است که آرامش را در قلوب مؤمنين نازل کرد تا بر ايمان آنان افزوده شود.»
منابع:
بهشتي، احمد: «خانواده در قرآن»، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1377.
جوادي آملي، عبدالله: «زن در آيينه جمال وجلال»، تهران، رجاء، 1369.
ساروخاني، باقر: «جامعه شناسي خانواده»، تهران، سروش، 1379.
سياسي، علي اکبر: «نظريه هاي مربوط به شخصيت»، تهران، دانشگاه تهران، 1354.
طباطبايي، محمدحسين: «تفسير الميزان»، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1363.
غزالي، محمد: «احياءالعلوم»، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1374.
فرجاد، محمدحسين: «آسيب شناسي اجتماعي»، تهران، بدر، 1363.
قرشي، سيد علي اکبر: «قاموس قرآن»، تهران، بيان جوان، 1382.
قنادان، منصور: «جامعه شناسي مفاهيم کليدي»، تهران، آواي نور، 1375.
کاتوزيان، ناصر: «حقوق مدني خانواده»، تهران، بهمن برنا، 1382.
کازنو، ژان: «جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي»، باقر ساروخاني و منوچهر محسني، تهران، اطلاعات، 1373.
مجلسي، محمدباقر: «روضةالمتقين»، قم، بنياد فرهنگ اسلامي، 1364.
مکارم شيرازي، ناصر: «تفسير نمونه»، قم، دارالکتب الاسلامية، 1368.
ميبدي، رشيدالدين: «تفسير کشف الاسرار و عدة الابرار»، تهران، اميرکبير، 1357.
نجاريان، فرزانه: «عوامل مؤثر در کارايي خانواده»، دانشگاه آزاد اسلامي (پايان نامه کارشناسي ارشد)، 1375.
فصلنامه کتاب زنان، شماره 26، ارسال توسط کاربر محترم سايت : savin125125