زاغه نشين ليبريايي
ژرژوه آستاره اي که مايه غرور آفريقا شد
روزي روزگاري يک سياهپوست فقط يک آرزو داشت. وقتي آرزوي او (آزادي) حاصل شد. فرصتي به وجود آمد تا ساير هم نژادهاي اين جناب هزاران آرزو در سر بپرورانند و يکي يکي پا به پاي سفيدها در دنياي آزاد دنبال موفقيت بدوند. از مارتين اوتر کينگ آزادي خواه تا ژرژوه آي سياستمدار، داستان سياه پوست هاي موفق تاريخ چنين روندي داشته است. در ليبريا امکانات چنداني وجود ندارد و اگر هم قرار باشد پديده اي ظهور کند مردم بايد 10 سال انتظار بکشند. حاصل يکي از انتظارهاي شيرين آن ها فرزند پدر و مادر فقيري بود که ابتدا نشانه اي از بزرگي نداشت و بعدها باعث افتخار ملتي شد. وه آ مانند بقيه نوجوانان ليبريايي فوتبال را وسيله اي براي ابراز دلتنگي در سکوت مي دانست. با اين حال او با پا به توپ هاي نسل حاضر ليبريا تفاوتي عمده داشت. او علاوه بر فوتبال دل مشغولي و دغدغه هاي ديگري هم دارد.
در مسير پيشرفت
وه آ خيلي اتفاقي در مسير پيشرفت قرار گرفت. مهاجرت خانواده به فرانسه راه را براي او و هنرنمايي اش در بهترين مدارس فوتبال باز کرد و در نهايت المپيک مارسي تيم اول مهاجر پذيرترين شهر فرانسه در شمال کشور پذيراي ژرژ شد. بازي در موناکو و قدم زدن در مناطق لوکس مونت کارلو بر خلاف روزگار بازي در پاري سن ژرمن خيلي باب طبع نبود. او از همان زمان ياد گرفت به ياد روزهاي سخت پشت سر گذاشته دستگير مردم باشد و به فکر مردم طبقه پايين دست باشد. اولين کارهاي خيريه وه آ به تهيه توپ براي کودکان بي بضاعت پاريسي خلاصه مي شد. ژرژ به شکل موازي در زمين فوتبال هم دل ها را شاد مي کرد و عاقبت پس از پايان دوران موفقيت آميز بازي در تنها تيم معتبر پايتخت فرانسه اروپايي ترين انتقال ممکن را تجربه کرد.
جنجال در ميلان
وه آ در تيم رؤيايي ميلان. مي شد اين خبر را باور کرد. بعد از چند بازي نه تنها اين خبر باور پذير شد بلکه کار به جايي رسيد که ميلان بدون او تا حد زيادي اقتدار خود را از دست مي داد. او آمد تا جانشين بزرگاني مانند فان باستن باشد و انصافاً هم خوب درخشيد، اما يک روز از کوره در رفت و در پايان ديدار ميلان و پورتو (در چارچوب ليگ قهرمانان اروپا) در برابر توهيني که ژائو پينتو به او کرد نتوانست صبوري و سکوت کند. ستاره ليبريايي در جواب فحاشي ژائو با کله به استقبال صورت بازيکن بزرگ فوتبال پرتغال رفت. عذرخواهي و ندامت هم فايده اي نداشت و وه آ جريمه اي سنگين را متحمل شد که البته خيلي ناچيزتر از دستاوردها و جوايزي بود که در کارنامه اش مي درخشيد.
ژرژوه آي تقلبي
اما يکي از اتفاقات جالبي که هميشه درباره وه آ نقل مي شود حکايت ژرژ تقلبي و پسر عمه اش است. نوامبر 1996 فردي که خود را ژرژوه آ معرفي کرده بود با گرام سونس مربي وقت ساوت همپتون تماس گرفت و به او توصيه کرد که با علي ديا، پسر عمه اش قرارداد ببندد. در حقيقت فردي که خود را اسطوره آث ميلان و ليبريا معرفي کرده و زبان به تعريف و تمجيد از استعداد و نبوغ علي ديا گشوده بود کسي جز دوست صميمي علي نبود. سونس بي خبر از همه جا علي ديا را به خدمت گرفته و در نيمه اول ديدار مقابل ليدز در نقش بازيکن جانشين به زمين فرستاد. ديا آن چنان بازي ضعيفي به نمايش گذاشت که خودش هم تعويض شد و ديگر هيچ گاه در رقابت هاي ليگ برتر ديده نشد. اين موضوع تا مدت ها سوژه مطبوعات بود و نام ديا در انگلستان به نامي آشنا بدل شد و البته هرگز کسي پيگير نشد که سرمربي سرشناس انگليسي چرا با يک تلفن بايد چنين ريسکي کند.
پا جاي پاي سياستمداران
در ماه نوامبر سال 2004 ژرژ وه آ نامزد انتخابات رياست جمهوري شد که در 11 اکتبر 2005 برگزار مي شد و قرار بود پس از اين انتخابات جانشين گايد بريانت انتخاب شود. از آن جايي که او در کشورش بسيار محبوب و معروف بود، با وجود عدم تجربه سياسي شانس زيادي براي پيروزي اش تصور مي شد و به همين دليل قصد داشت در صورت انتخاب، حداقل در دوره 6 ساله اول نيروهاي حافظ صلح (UNMIL) را در ليبريا نگه دارد تا مانع از شعله ور شدن دوباره جنگ داخلي شود.
در اولين رأي گيري 28/3 درصد آرا را به دست آورد. سرسخت ترين رقيبش، کارمند سابق بانک جهاني و وزير دارايي سابق، الن جانسون سيرليف 19/8 درصد از آرا را کسب کرد. دور دوم انتخابات در 8 نوامبر 2005 برگزار شد. در اين مرحله وه آ با کسب 49/6 درصد آرا به وضوح از جانسون سرليف که 51/4 درصد رأي آورده بود، عقب ماند. وه آ نسبت به بي نظمي در شمارش آرا شکايت کرد. به همين دليل جانسون سرليف هدايت يکي از وزارت خانه ها را به وي پيشنهاد کرد، اما حزب وه آ با عدم پذيرش آن، انتخابات را به رسميت نشناخت. در اواسط ماه دسامبر، وه آ در ملاء عام سخناني عليه رئيس جمهور به زبان آورد که سبب بروز ناآرامي هايي در مونوريا شد. چند روز بعد با وساطت عبدالسلامي ابوبکر، رئيس جمهوري سابق نيجريه، ملاقاتي بين او و رئيس جمهور ليبريا انجام شد که موجب آرام شدن اوضاع شد. در 16 ژانويه سال 2006 الن جانسون به عنوان رييس جمهور سوگند ياد کرد.
زندگي منهاي فوتبال
ژرژ وه آ اول اکتبر سال 1966 در ليبريا به دنيا آمد. او متولد شهر مونرويا و نزد مادربزرگش بزرگ شده است. پس از اتمام مدرسه، به عنوان تکنسين در شرکت مخابرات ليبريا مشغول کار شد. همسري جامائيکايي و 3 فرزند دارد و پس از بازگشت به مونرويا شبکه «راديو کلر» را تأسيس و آن را به همسرش تقديم کرد. ژرژ وه آ به عنوان يک ليبريايي پيراهن تيم ملي اين کشور را هم به تن کرد اما با تيم ملي ليبريا به هيچ افتخاري نرسيد. بعد از چند سال فعاليت در اروپا به باشگاه الجزيره امارات متحده عربي پيوست و از سال 2001 تا 2003 براي اين تيم توپ زد. اما همچنان در طول سال هاي اخير عمده شهرتش به خاطر فعاليت هاي جانبي و غير فوتبالي اش است و همين حضور پررنگ در عرصه سياست و فعاليت هاي اجتماعي باعث شده تا نامش بر سر زبان ها باشد.
اولين سياه پوست
وه آ هرگز تصور نمي کرد روزي نامش را در زمره اولين ها ببيند، اما اين اتفاق به سادگي رخ داد. در روزهاي پاياني سال 1995 نام هاي بسياري براي دريافت جايزه توپ طلايي مطرح شد ولي در نهايت قرعه به نام ژرژ وه آ افتاد.
قبل از اين سابقه نداشت يک بازيکن غير اروپايي صاحب توپ طلايي از سوي مجله وردساکر باشد. وه آ اين کار را انجام داد. افسوس و صد افسوس که روزهاي خوب او در ميلان خيلي تداوم نداشت و از آن پس ژرژ بيشتر در بيرون ميدان به هنرنمايي پرداخت. تبديل شدن به سفير صلح يونيسف، نوعي استفاده ابزاري از نام و نژاد او تلقي مي شد اما اين بازيکن بزرگ فوتبال ليبريا بر خلاف خيلي از فوتباليست هاي دارنده اين لقب، به قول معروف تا آخر پاي اين قضيه ايستاد و با سفر به نقاط مختلف دنيا نقش زيادي در دلگرم کردن بچه ها و از بين بردن فقر ايفا کرد. او هم زمان در ليبريا هم فعاليت هاي موازي انجام داد و حالا هم در اين کشور، ژرژ وه آ را نه يک فوتباليست بزرگ بلکه انساني نمونه مي دانند. عنوان سفير صلح يونيسف معمولاً براي فوتباليست ها باقي نمي ماند اما در مورد وه آ استثنا وجود داشت و او اکنون سال هاست در اين زمينه فعاليت مي کند. حتي شنيده مي شود ژرژ برخي سفرهايش را با پول شخصي انجام مي دهد. بي شک يکي از قديمي ترين سفيران يونيسف ژرژ وه آ است. او با اعتقاد به اين که فوتبال او، کودکان ليبريا را خوشحال مي کند، به افتخارات بسياري دست پيدا کرد که نمونه اش کسب عنوان بهترين بازيکن سال اروپا بود، اما قطعاً يکي از مهم ترين عناوين اش کسب جايزه جوانمردترين فوتباليست سال 96 بود. ستاره ليبريايي همزمان با درخشش در دنياي فوتبال، فعاليت هاي عام المنفعه اش را آغاز کرد و «کميته ي فعاليت هاي بشر دوستانه ي وه آ» فعاليت اش را خصوصاً در آفريقا پيگيري مي کند. روز هفتم آوريل 1997 به عنوان سفير يونيسف انتخاب شد و همان جا اعلام کرد: «امروز يکي از آرزوهاي من که عضويت در خانواده ي بزرگ يونيسف بود، برآورده شد.» البته او از سال 94 فعاليت اش با يونيسف را در ليبريا آغاز کرده بود و بيش از همه بر وطن خودش ليبريا متمرکز شد و تلاش هاي زيادي هم کرد تا کودکان شهر مونرويا را تحت پوشش کمک هاي خود قرار دهد. فعاليت هاي بشر دوستانه اش در اين سال ها به همراه درخشش در زمين فوتبال، باعث شد تا نلسون ماندلا، رييس جمهور سابق آفريقاي جنوبي او را «مايه غرور آفريقا» بنامد.
پس از بازنشستگي
اولين صاحب غير اروپايي توپ طلا حالا وقتي کنار 3 فرزندش مي نشيند، باز هم در تقلا است، تقلا براي عملي ساختن برنامه هاي ايجاد شده توسط خودش براي رفع مشکل گرسنگي در دنيا. فوتبال بزرگ ترين وسيله اوست. روزي بکن باوئر بزرگ در توصيف خوشبختي يک جمله با شکوه به زبان آورد. او گفت «هرگز به بچه اش نخواهد گفت خوشبختي يعني چه. فقط يک توپ جلوي پاي او مي اندازد!» به وه آ گفته نشد خوشبختي در زاغه هاي ليبريا يعني چه. يک توپ جلوي پاهاي هنرمند او افتاد و از آن پس اين پسر آن قدر چرخيد و چرخيد تا دنيايي را شاد کرد. حالا وه آي موسفيد تنها با خدمات فوتبالي اش به ياد آورده نمي شود. او در سازمان ملل هم جايگاه ويژه اي دارد. سفير صلح اين سازمان زياد گل زده است؛ اما کارهاي خيريه اي که انجام مي دهد گويا تمامي ندارد.
منبع: تماشاگر، شماره 029