محبت اميرالمؤمنين عليه السلام
آيت الله خزعلي نقل مي کنند:
ايشان در سال 1364 قمري به مشهد مسافرت کردند و حاج شيخ علي اکبر نهاوندي (ره) که امام جماعت حرم مطهر امام رضا عليه السلام بود خدمت آيت الله العظمي بروجردي مي گويد: من شصت سال است که امام جماعت حرم مطهر بوده ام و الان که ماه رمضان رسيده است مايلم امامت اين ماه با شما باشد .
همه ائمه جماعات و آقايان که پشت سر هر کس اقتداء نمي کردند، پشت سر ايشان ايستادند و من نيز در آن زمان در مشهد بودم و به فيض نماز جماعت ايشان رسيدم. که در آن موقع بلندگو نبود، چند مکبّر در بين صفوف قرار داده بودند تا رکوع و سجود و ديگر مواقف نماز را اعلام کنند.
آقاي نهاوندي بعد از مدتي به عراق مشرف شد و مرحوم آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني که در حرم مطهر اميرالمؤمنين نماز جماعت مي خواند به آقاي نهاوندي مي فرمايند:
امشب نماز را به جاي من در حرم اقامه کنيد. که ايشان بعد از نماز مغرب مشغول نماز نافله است که صدايي از قبر اميرالمؤمنين عليه السلام مي شنود: « جادادي، جاداديم.» در مشهد به پسرم حاج آقا حسين جادادي، جاداديم:
« عظّمت ولدي فعظّمتک! »
که اشک از چشمان آقاي نهاوندي جاري مي شود و وقتي به ايران باز مي گردد و خدمت آيت الله بروجردي جريان را عرض مي کند اشک از چشمان آقاي بروجردي جريان را عرض مي کند اشک از چشمان آقاي بروجردي هم جاري مي شود و مي فرمايند:
« جدم به من محبت کرده است. »
عنايت امام حسين عليه السلام
آيت الله شيخ حسين نوري همداني نقل مي کنند:
يک وقت در محضر آيت الله بروجردي درباره ديد چشم بحث شد. ايشان با اينکه سنشان قريب نود سال بود، هيچ وقت احتياج به عينک پيدا نکرده بودند و دور و نزديک را بدون عينک مي ديدند و در موقع مطالعه هم، هرگز عينک به چشم نمي زدند، مي فرمودند:
« من در بروجرد که بودم يک وقت در اثر مطالعه زياد در چشمم احساس ضعف کردم و درد چشم گرفتم، در بروجرد مراسم مخصوصي روز عاشورا اجراء مي گردد، بدين ترتيب که: در نقطه هاي مختلف شهر گِل درست مي کنند و مردم خود را در آن روز با گِل از سر تا پا آغشته مي کنند و دسته دسته به عنوان عزاداري حرکت مي کنند، من هم يک روز عاشورا، در آن جمع بودم و به قصد استشفاء مقداري از گِل بدن يکي از افراد را گرفته و بر چشم خود ماليدم، چشمم خوب شد از آن تاريخ درد چشم بر من عارض نشده است، ولي تا زماني که زنده هستم راضي نيستم اين موضوع بازگو شود. »
مقام فقيه عادل جامع الشرايط
آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب نقل مي کنند:
شيخ محمد نهاوندي شبي در عالم رؤيا مي بيند مشهد مقدس رضوي عليه السلام مشرف شده و داخل حرم گرديده، سمت بالاي سر، حضرت حجة بن الحسن (عجل الله تعالي فرجه) را مي بيند بخاطرش مي گذرد که اجازه تصرف در سهم امام عليه السلام را از آقايان مراجع تقليد دارد خوب است که از خود آن بزرگوار اذن بگيرد، پس خدمت آن حضرت رسيده، پس از بوسيدن دست مبارک، عرض مي کند: تا چه اندازه اذن مي فرمائيد در سهم حضرتت تصرف کنم؟
حضرت مي فرمايند: « ماهي فلان مبلغ. »
پس از چند سال شيخ محمد، مشهد مقدس مشرف مي شود و در همان اوقات مرحوم آيت الله حاج آقا حسين بروجردي هم مشرف شده بودند.
روزي شيخ محمد حرم مشرف مي شود، سمت بالاي سر مي آيد، مي بيند همانجائي که حضرت حجت عليه السلام نشسته بودند، آقاي بروجردي نشسته است، به خاطرش مي گذرد که از اکثر آقايان مراجع اجازه تصرف در سهم امام گرفته، خوب است از آقاي بروجردي هم اذن بگيرد، پس خدمت آن مرحوم رسيده و طلب اذن مي کند، ايشان هم مي فرمايند:
ماهي فلان مبلغ (همان مبلغي که حضرت حجت عليه السلام در خواب فرموده بودند).
پس شيخ محمد تفصيل خواب چند سال پيش در نظرش مي آيد و مي فهمد که تمامش واقع شده الا اينکه بجاي حضرت حجت عليه السلام آقاي بروجردي است.
خبر از باطن
آيت الله مرتضوي لنگرودي نقل مي کنند:
فردي مجتهد، برايم نقل مي کرد که آيت الله العظمي بروجردي قرضي را پرداخت کردند که خيلي عجيب بود.
گفتم: قرضي را که به آيت الله کاشاني داده اند را مي گوئيد؟!
گفت: خير، آن دوازده هزار تومان که چيزي نيست، من هم اينکار را مي کنم چون هر وقت مي خواهم به کسي چيزي بدهم يا با اسم دوازده امام، دوازده تا مي دهم، يا با اسم مبارک چهارده معصوم چهارده تا و يا به اسم پنج تن، پنج تا مي دهم و يا اينکه به اسم واحد قهار، يک تومان مثلاً مي دهم و اين دلالت بر کرامت ندارد، ولي اين مطلبي را که مي گويم دلالت بر کرامت دارد.
آن مجتهد مي گفت:
به خود بنده بيست و پنج هزار تومان دادند و من قرضم را ادا کردم که عدد 25 به اعداد مبارک دوازده، چهارده و پنج نمي خورد .
من بيست و پنج هزار تومان مقروض بودم و سر رسيدش فردا صبح بود و مي بايست کل مبلغ را يکجا پرداخت کنم و طوري هم بود که طلبکاران گفته بودند: وقت را عقب نينداز و خلاصه تهديد کرده بودند .
من خيلي ناراحت بودم و در همان دل شب، با همان حالت ناراحتي گفتم: خدايا من که راهي ندارم، خودت عنايتي بفرما.
مي گفت: صبح زود ديدم که کسي محکم در مي زند، در را باز کردم، ديدم حاج احمد خادمي، خادم آيت الله بروجردي است، متوجه شدم عجله دارند، چون نفس نفس مي زدند، پرسيدم: چرا با اين همه عجله؟!
گفت: از بس که آقا اصرار فرمودند که زود برو خودت را برسان و من تا اينجا را دويدم.
از حاج احمد پرسيدم، مگر آقا چه فرموده اند، گفت: فرمود ايشان در ناراحتي عجيبي بسر مي برند، برو و ناراحتي ايشان را رفع کن و زود خودت را به ايشان برسان.
خادم آقا را براي صرف صبحانه به منزل دعوت کردم، ايشان نيز تشريف آوردند و به بچه ها گفتم: صبحانه بياورند.
صبحانه را آوردند و همين طور که حاج احمد آقا مشغول بودند من هم پاکتي را که آقا فرستاده بودند باز کردم، ديدم مبلغ زيادي پول است، شمردم، ديدم بيست و پنج هزار تومان است. ناخودآگاه گفتم: الله اکبر.
حاج احمد خادمي گفت: چه شده است؟
گفتم: آقا درست بيست و پنج هزار تومان فرستاده است و نه مقداري کمتر و نه بيشتر، با اينکه اصلاً از چيزي خبر نداشته اند.
حاج احمد خادمي که سرشان را تکان مي دادند گفت: آقا فرموده است:
« ايشان مقروض هستند و سر رسيد قرضش الان مي رسد، خودت را زود برسان که آبرويش در خطر است. و من تمام اينها را نگفتم. »
نفس قدسي
حجت الاسلام سيد عباس موسوي ( از قول پدر بزرگشان ) نقل مي کنند:
در ايام جواني بعد از ازدواج بچه دار نمي شدم (با توجه به اينکه خود ايشان يد طولايي در اَوراد و اذکار و ادعيه داشتند، مع الوصف) خدمت مرحوم آيت الله بروجردي رسيدم و مشکل را بازگو کردم.
آقا هم قنداني که جلوي دستشان بود، دست بردند و مقداري قند جدا کردند و فرمودند: انشاء الله خير است.
بعداً قندها را شمردم، ديدم هفت عدد حبه قند مي باشند و بعد از ساليان طولاني خداوند به تعداد همان قندهايي که آيت الله بروجردي به بنده عنايت کردند، اولاد نصيبم کرد .
جفت شدن کفش
مشهور است که ايشان هنگاميکه ميخواستند کفشهاي خود را بپوشند کفشهايشان بوسيله ملائکه جفت مي شده است.
زمين تکان خورد!
حجت الاسلام علي نجفي نقل کردند:
جناب آقاي سليمي امام جماعت مسجد آقاي آخوند همداني که بنابر وصيت مرحوم آخوند بعد از فوتشان امامت مسجد ايشان را در همدان به عهده گرفت، نقل مي کردند:
روزي آقاي آخوند طبق روال از منزل به طرف مدرسه علميه خود، با پاي پياده، در حرکت بودند که در بين راه يکباره ديديم آقا وسط خيابان به زمين نشست و به سرو صورت مي زند و گريه مي کنند.
عرض کرديم: چه اتفاقي افتاده است؟ فرمودند: همين الآن زمين تکان خورد.
دوباره پرسيديم: چه شده است؟
فرمودند: بر پيکره اسلام ضربه اي جبران ناپذير وارد شد و همين الان آيت الله بروجردي دار فاني را وداع نمودند (با اينکه ايشان از جايي خبر نداشتند) ما متأسف شديم و ساعت دو بعدازظهر از راديو خبر فوت آيت الله بروجردي پخش شد.
مرحوم آخوند همداني
جريان عجيب تغسيل و تدفين
آيت الله مرتضوي لنگرودي نقل کرده اند:
يکي از آقايان محترم مي گفت:
من از مقلدين حضرت آيت الله العظمي آقاي بروجردي (ره) بودم، وقتي که خبر فوت و ضايعه عظيمه آقا به من رسيد، مثل اينکه پدرم را از دست داده باشم خيلي ناراحت شدم، تصميم گرفتم که غسل و تکفين آقا را خودم به عهده بگيرم، لذا وقتي براي مراسم به بيت آقا رسيدم به اشخاص مربوطه مراجعه کردم و گفتم: من مي خواهم آقا را غسل بدهم و آقا را تکفين کنم و اين توفيق نصيب من شود. آنها نيز قبول کردند.
ايشان گفت: من و يکي از دوستانم وارد حمام خانه آقا شديم، آقا را خواستيم غسل بدهيم و هنوز آبي نريخته بودم و غسل را شروع نکرده بوديم، ديدم چشمهاي آقا اين طرف و آن طرف را نگاه مي کند و چشمهايش حرکت مي کنند.
به خودم گفتم: آيا اشتباه مي بينم؟! آيا چشمهاي من عوضي مي بيند؟ يا اينکه آقا زنده است؟! و در ضمن گاهي مي ديدم که تبسم مي کردند و لبخند مي زدند، همين طور مات و مبهوت بودم.
خلاصه پيش خود گفتم حتماً من اشتباه مي بينم و حتماً به چشم من اينچنين مي آيد به هر حال به رفيقم گفتم: آب بريز، او آب مي ريخت و من غسل مي دادم. بعد از اينکه غسل آقا تمام شد، آقا را حرکت داديم و جايي ديگر براي تکفين برديم.
باز همين طور مي ديدم که چشمهاي آقا اطراف حمام را نگاه مي کند و گاهي هم تبسم مي فرمايند. در حالت بهت و حيرت بودم که رفيقم به من گفت: چه شده است؟!
گفتم: من چيز عجيبي را مي بينم، نمي دانم درست است يا نه؟! گفت: چشمهاي ايشان و تبسم ايشان را مي گوئيد؟!
گفتم: بله! پس من اشتباه نمي بينم و شما هم همين را مي بينيد.
که ايشان وقتي جريان را براي بنده تعريف مي کردند گفتند که چطور مي شود، شخصي که روح در بدن ندارد، چشمهايش حرکت کند و تبسم نمايد؟!
گفتم: آقا، خدا مي خواسته به شما نشان بدهد که اين عالم رباني چقدر بزرگوار است و چشم برزخي شما را باز کرده است و آن عالَم برزخ ايشان بوده است، نه عالم ظاهر ايشان و شما چشم و لبخند زدن برزخي ايشان را مي ديده ايد زيرا انسان به مجرد اينکه روح از بدنش خارج مي شود، در قالب مثالي مي رود و در واقع زنده است.
همچنين حجت الاسلام شيخ مجتبي عراقي نقل کردند:
وقتي که با شکوه تمام جنازه را تشييع کردند و به مسجد اعظم، براي دفن آوردند، خداوند مرا مفتخر به عنايتي کرد و آن در لحد نهادن آن بزرگوار بود. عده معدودي اطراف جنازه بوديم.
حاج احمد نزد من آمد و گفت آقا فرموده اند: آقا مجتبي مرا در قبر بگذارد.
از اين مطلب، حالت عجيبي به من دست داد. وقتي وارد قبر شدم، تمام مستحبات دفن، که سابقه ذهني نسبت به آن نداشتم، به يادم آمد. آداب را به جا آوردم. آن بزرگوار را در لحد، نهادم.
صورتشان را باز کردم و روي خشت گذاشتم. شروع به تلقين کردم، وقتي شانه هايشان را گرفتم و گفتم: « افهم واسمع... »، ناگهان همهمه آن بزرگوار بلند شد. من با همهمه ايشان، بسيار آشنا بودم.
وقتي براي شرکت در مجلس استفتاء مي رفتم، در ايوان منزل، همهمه ايشان را از بين همه صداها مي فهميدم. با خودم گفتم: شايد خيال به من دست داده است. سرم را بلند کردم، ديدم در بيرون همهمه نيست.
دوباره سرم را به قبر بردم و دقت کردم، همان همهمه را شنيدم.
همچنين از ايشان نقل شده است که:
« هنگام غسل دادن ايشان مي خواستم پاي ايشان را ببوسم اما ايشان پاي خود را کشيدند و مانع شدند. »
مراسم تشييع پيکر آيت الله بروجردي - قم
نماز استسقاء
آيت الله خوانساري نقل مي کردند:
پس از جنگ جهاني دوم، خشکسالي شديدي آمد.
خواص، از ايشان تقاضا کردند: نماز طلب باران بخوانند. ايشان هم پذيرفتند. فرمودند: سه روز، روزه بگيرند و روز سوم، که جمعه است، براي طلب باران، از شهر خارج مي شويم.
اين جا هم، برخي، زبان به اعتراض گشودند و برخي از افراد ضعيف الايمان، قضيه را به تمسخر و استهزاء گرفتند!
عده اي مي گفتند: خواندن نماز استسقاء، مستحب است، ولي اگر باران نيايد، آبروي دين و شريعت مي رود!
ايشان، جواب مي فرمودند: در اين که اين عمل مستحب است، کسي ترديد ندارد و در اين که جزء شريعت نيز هست، ترديد نيست؛ بنابراين، وظيفه ما، به فرموده شرع، اقامه اين نماز است.
اين مربوط به ماست. اما اين که باران بيايد يا نه، اين به ما مربوط نيست. صاحب شريعت، بهتر از من و شما، آبروي دينش را حفظ مي کند.
خلاصه ايشان، مصمم شدند روز جمعه، براي نماز استسقاء، به طرف خاکفرج، حرکت کردند و مردم، بويژه علماء فضلاء و طلاب، به دنبال ايشان، روانه شدند. عده زيادي از مردم حضور داشتند، حتي افرادي که سست عقيده بودند و مسخره مي کرند نيز آمده بودند. نماز برگزار شد.
آن روز باران نيامد.
ايشان، به اطرافيان و شاگردان خود فرمودند: فردا را نيز روزه بگيريد، مجدداً نماز را برگزار مي کنيم. روز شنبه، با عده اي کمتر، که بيشتر آنان شاگردان ايشان بودند، براي نماز آمديم.
نماز برگزار شد و پس از برگزار شدن نماز، آن چنان باراني آمد که سابقه نداشت و باعث شگفتي دوست و دشمن شد.
شايد مرتبه اول که باران نيامد، به خاطر وجود افراد منافق و فاسقي بود که همراه جمعيت آمده بودند.
خواب عجيب
آيت الله فاضل لنکراني نقل فرمودند:
مرحوم والد، به مسجد جمکران خيلي معتقد بودند، فرمودند:
من قبل از آمدن آيت الله بروجردي به قم، خواب ديدم که در مسجد جمکران هستم، (آن موقع مسجد جمکران يک حياطي داشت و در وسط آن حياط، يک آب انباري بود که سقف آن يک متر مرتفع تر از حياط مسجد بود) روي همين سقف آب انبار منبري گذاشته اند و شيخ طوسي رحمه الله روي آن نشسته و تمام روي آن سقف و کف حيات، مملو از طلاب است.
پدرم فرمود: تعبيرم از اين خواب اين بود که: شخصيتي به قم خواهد آمد و طلاب گرد او جمع خواهند شد و حوزه رونق خواهد گرفت. طولي نکشيد که آيت الله بروجردي، به قم آمدند.
اينکه چرا شيخ طوسي را خواب ديده و آن هم در مسجد جمکران؟
تعبير آن بعدها مشخص شد، زيرا مرحوم آيت الله بروجردي به شيخ طوسي و آثار او بسيار اهميت مي داد. وقتي عبارت شيخ را از کتاب خِلاف يا مبسوط مي خواند، مثل اينکه روايتي از امام معصوم عليه السلام دارد مي خواند، با احترام و دقت در جزئيات کلمات آن، همانند کلمات معصومين عليهم السلام.
مسجد جمکران هم شايد کاشف از اين باشد که: اصل آمدن ايشان به قم و رسيدن به مقام مرجعيت مطلقه، با عنايت امام زمان عليه السلام بوده است.
منبع: www.salehin.com