|
فناوري و خوشبختي
-(11 Body)
|
فناوري و خوشبختي
Visitor
1608
Category:
دنياي فن آوري
در قرن بيستم ، آمريکايي ها ، اروپايي ها و ساکنان شرق آسيا از چنان پيشرفتهاي مادي و فناوري برخوردار بودند که تا دوره هاي گذشته تصور ناپذير بود . مثلاً در آمريکا توليد سرانه ناخالص داخلي از سال 1950 تا 2000 سه برابر شد . ميانگين عمر بيشتر شد . منافع سرمايه داري بيشتر در ميان مردم توزيع شد . رونق بهره وري پس از جنگ جهاني دوم سبب شد کالاها بهتر و در عين حال ارزانتر شود . چيزهايي که زماني تجملي بودند ، مانند مسافرت با هواپيما و مکالمه تلفني راه دور به ضرورت تبديل شدند . با داوري از روي بيشتر معيارها مي توان گفت مثلاً وضع آمريکايي ها بهتر از نيمه قرن گذشته است . اما اگر از آمريکايي ها بپرسيد چقدر احساس خوشبختي مي کنند ، در مي يابيد که خوشبخت تر از آن زمان نيستند . در واقع ، درصد کساني که مي گويند بسيار خوشبخت هستند ، اندکي از اوايل دهه 1970 کمتر شده است ، هر چند که درآمد کساني که در سال 1946به دنيا آمده اند ، به طور متوسط در طول حيات کاري آنان 116 درصد افزايش يافته است . اين امر يک پديده صرفاً آمريکايي نيست . چنين اطلاعاتي را مي توان در مورد ساير کشورهاي توسعه يافته نيز ديد . شايد روشن ترين نمونه تأثير اندک پيشرفت بر آنچه اقتصاددانان حس « رفاه ذهني » مي خوانند ، ژاپن است . بين سالهاي 1960 تا اواخر دهه 1980 ، اقتصاد ژاپن به طور کلي متحول و اين کشور از عرضه کننده کم هزينه کالاهاي ارزان به پيشرفته ترين جامعه جهان تبديل شد . در اين مدت توليد ناخالص کشور هشت برابر شد و در اواخر دهه 1980 ، ژاپني ها گفتند خوشبخت تر از سال 1960 نيستند . عجيب تر اينکه به نظر مي رسد زندگي براي اقليت قابل توجهي از شهروندان در کشورهاي ثروتمند بدتر شده است . از سالهاي دهه 1950 ، گزارش افسردگي عمده ده برابر شده و با وجودي که بخش عمده اي از اين افزايش بي ترديد نشان دهنده تمايل تازه به تشخيص بيماريهاي ذهني است ، در ميان کارشناسان بهداشت رواني اين اتفاق نظر وجود دارد که اين امر مويد يک تحول واقعي است . مردم مضطرب تر هستند ، اعتماد کمتري به دولت و شرکتها دارند و بيشتر طلاق مي گيرند . آيا وضع انسان بدون پيشرفت فناوري بهتر است ؟ رابطه بين خوشبختي و فناوري همواره از درون انقلاب صنعتي موضوعي ديرينه براي منتقدان اجتماعي و فلاسفه بوده است . اما اقتصاد دانان و جامعه شناسان تا حد زيادي نسبت به آن بي توجه بوده اند . توجهي که آنان به موضوع خوشبختي کرده اند ، شامل رابطه گسترده تر بين رفاه مادي و بهزيستي بوده است . در اين زمينه چند تحقيق صورت گرفته است ، اما بهترين کار در اين زمينه توسط ريچارد ايسترلين اقتصاددان انجام شد که در سال 1974 مقاله اي با عنوان « آيا رشد اقتصادي سرنوشت انسان را بهبود مي دهد ؟ » نوشت . ايسترلين نشان داد در کشورهاي توسعه يافته ، همبستگي واقعي بين سطح درآمد کشور و خوشبختي شهروندان آن وجود ندارد . ايسترلين استدلال کرد پول نمي تواند خوشبختي بخرد . دست کم نه پس از نقطه اي مشخص . ايسترلين نشان داد با وجودي که فقر همبستگي نيرومندي با فلاکت دارد ، وقتي کشوري داراي طبقه متوسط استواري باشد ، به نظر نمي رسد ثروتمند تر شدن شهروندان آن را خوشبخت تر کند . مطالعه ايسترلين وقتي منتشر شد ، توجه زيادي را جلب نکرد ، اما پيامدهاي آن عميق نبود . ايسترلين با گفتن اينکه بين ثروت و رفاه هيچ رابطه مستقيمي وجود ندارد ، برخي انگاره هاي بنيادي اقتصاد را به چالش کشيد . بيشتر اقتصاددانان خاطرنشان مي کنند آدمها بيشتر وقت ها براي منافع شخصي خود عمل مي کنند و اينکه معمولاً منافع شخصي خود را خوب تشخيص مي دهند . از اين رو ، انتخاب هاي آدمها بهتر از ساير گزينه هاست . اين استدلال مي گويد ثروت چيز خوبي است چون دايره گزينه ها را افزايش مي دهد و به آدمها آزادي بيشتري مي دهد تا در پي چيزي باشند که مي خواهند . از اين رو ، اقتصاددانان کلاسيک معتقدند هر چقدر آدمها ثروتمند تر باشند ، خوشبخت ترند . مطالعه نسبتاً ساده ايسترلين حاکي از آن بود که اگر حرف آدمها را قبول کنيم ، داشتن گزينه ها و ثروت بيشتر تأثير چنداني بر احساس رفاه آنان ندارد . آلن کروگر استاد اقتصاد دانشگاه پرينستون گفت : « رفاه درواقع انديشه محوري اقتصاد است . اما هرگز نکوشيده ايم آن را اندازه بگيريم ، بلکه از واسطه استفاده کرده و گفته ايم اگر ثروتمند تر باشيم و گزينه هاي بيشتري داشته باشيم ، قاعدتاً وضع بهتري داريم . اما نخواسته ايم ببينيم اين امر درست است يا نيست .» يک پاسخ اين است که آنچه در نظرسنجي ها مردم در باره خودشان مي گويند ، خيلي قابل اعتماد نيست . اگر به آنچه افراد مي کنند ، نگاه کنيد ، درک بهتري از آنچه مي خواهند ، به دست خواهيد آورد . از اين نظر ، حرف هايي که مردم درباره رضايت از گزينه هاي خود مي زنند ، بي معناست و اگر آدمها وقت و پول زيادي را صرف خريد و فروش کامپيوتر ، تلفن همراه و ساير دستگاه هاي پيشرفته مي کنند ، يعني اينکه خوشبخت تر هستند . اين استدلال يک منطق ذاتي دارد و خوبي آن اين است که از اقتصاد دانان نمي خواهد که انگيزه هاي مردم را تحليل کنند . اما در خلال دهه گذشته ، تحليل انگيزه هاي مردم ( يا دست کم رفتارشان ) مورد علاقه اقتصاد دانان قرار گرفته است . اقتصاد دانان رفتاري از انگاره هاي مربوط به خردمندي کامل افراد فاصله گرفته اند تا الگوي واقع بينانه تري از رفتار اقتصادي را تدوين کنند . آنان به بررسي اين نکته پرداخته اند که آدمها گاه ممکن است اشتباه کنند و تصميم هايشان ممکن است آنان را ناخرسند کند . مثلاً اقتصاد دانان رفتاري ، نشان داده اند ترجيح هاي افراد اغلب به اصطلاح از نظر زماني فاقد انسجام است ، يعني مثلاً دوست داريم در بلند مدت پس انداز کنيم اما در کوتاه مدت مايل هستيم خرج کنيم . به علاوه اقتصاد دانان رفتاري ، نشان داده اند انسانها نمي توانند به خوبي تمايلات خود را پيش بيني کنند . دانيل کانمن برنده جايزه نوبل اقتصاد از دانشگاه پرينستون نشان داد وقتي دانش آموزان هشت روز پي در پي از بستني مورد علاقه خود بخورند ، به سختي مي توانند تشخيص دهند از اين کار لذت مي برند يا نمي برند . به نظر مي رسد آدمها گاه به فناوري هايي عادت مي کنند که باعث خوشبختي آنان نمي شود اما در عين حال خلاص شدن از دست آن راحت نيست . اين امر ممکن است ، اما قطعي نيست . در رابطه پيچيده فناوري و خوشبختي ، قطعيت به راحتي محقق نمي شود . در تلاش براي تحليل اثر فناوري بر رفاه ، بايد به چند نکته توجه کرد . اول ، مطالعات زيادي در مورد رابطه بين تغيير فناوري و چگونگي احساس مردم درباره خودشان انجام نشده است . دوم ، روايت آدم ها از وضعيت ذهني خود اساساً بي ثبات است . بنابراين ، ابهام آدم ها در مورد آنچه در آينده آنان را شاد مي کنند ، پيشکش به نظر مي رسد . ما اصلاً نمي توانيم درباره آنچه آدمها را خوشحال مي کند ، به حرفشان اطمينان کنيم . مهمتر آنکه انديشيدن درباره فناوري سخت است چون آدم ها خيلي سريع خود را با فناوري هاي در دسترس تطبيق مي دهند . اگر در سال 1870 از کسي مي پرسيدند آيا دوست داشت وسيله اي شخصي داشته باشد که بتوان در روز صدها کيلومتر با آن حرکت کرد يا به راحتي ظرف چند ساعت از فراز اقيانوسها پرواز کند يا بتواند با افرادي که هزاران کيلومتر دورتر زندگي مي کنند ، با بهاي اندکي صحبت کند ، حتماً مي گفت بله و اين مواهب او را بسيار خوشحال مي کرد . اما امروزه ديگر اين وسايل کسي را هيجان زده نمي کند . کاربرد آنها را تشخيص مي دهيم اما مي دانيم که اين وسايل مايه سرخوردگي و فشار روحي نيز است . روي هم رفته ، بيشتر مردم ترجيح مي دهند ماشين و تلفن داشته باشند اما روشن نيست چه چيز آنان را خوشبخت تر مي کند . به نظر مي رسد اين امر فرايندي جهان شمول است . کارشناسان به اين نتيجه رسيده اند آدمها خيلي زود به اخبار خوب عادت مي کنند . در مورد فناوري نيز همين طور است . صرف نظر از اينکه يک نوآوري چقدر مهم است و چقدر زندگي ما را آسان مي کند ، خيلي آسان آن را بديهي مي پنداريم . در دنياي پيشرفت فناوري ، چيزهايي که زماني معجزه آسا بودند ، زود کهنه و پيش پاافتاده مي شوند و وقتي درست کار نمي کنند ، باعث عصبانيت مي شوند . نمي توان به خاطر داشت وقتي اين دستگاهها نبودند ، وضع چطور بود . آيا به کارگيري سريع پيشرفت فناوري به آن معنا است که فناوري هيچ سودي ندارد ؟ خير . اين امر فقط موضوع تأثير فناوري را پيچيده تر مي کند . فناوري از برخي جهات زندگي ما را سخت تر کرده است ، مانند تراکم خودرو ها و غيره . اينها باعث ناراحتي همه مي شود . اما منتقدان جديد فناوري بيشتر به آنچه هايدگر « مسئله فناوري » خواند ، توجه کرده اند تا فناوريهاي بد . اين منتقدان از قبيل ژاک الول فرانسوي يا فيليپ ديک معتقدند پيشرفت فناوري به ايجاد جامعه بي روح ، کنترل شده و سختگيرانه تر مي انجامد که در آن تغيير عادات مردم راحت تر است . دومين موضع را در آرا نيل پستمن و رابرت پوتنام ديد که مي گويند فناوري نقش اساسي را در خصوصي شدن فزاينده تجربه دارد که به نوبه خود شکل گيري جامعه اي متفرق و آشوبناک مي شود جامعه اي که در آن حفظ روابط سنتي دشوارتر است ، حس - اجتماع حالتي وهم آسا دارد و روابط بين انسانها متزلزل تر مي شود . قطعاً هر دو استدلال نقاط قوتي دارند . در جهان پايگاههاي اطلاعاتي به هم پيوسته ، خلوت انسانها کمتر شده است . اين مفهوم که فناوري روابط را مختل و اجتماع را تخريب مي کند ، در واقع به عنوان انتقاد از تلويزيون مطرح شد اما در سال هاي اخير نقش اصلي را در انتقاد از اينترنت داشته است . پوتنام معتقد است تلويزيون مجرم اصلي در انزواي تدريجي آمريکايي ها از هم و تحليل سرمايه اجتماعي است که باعث جريان اجتماع مي شود . چنين انتقادي اکنون در ارتباط با اينترنت مطرح مي شود . نشريه امريکن سايکولوجيست در سال 1998 نوشت اين گونه نيست که اينترنت به انسان اجازه دهد با تعداد زيادتري از افراد آشنا شود و به اطلاعاتي دست يابد که در غير اين صورت پيدا نمي کرد ، بلکه اينترنت انسانها را افسرده تر و تنهاتر از گذشته مي کند . اين انتقاد کلي از تأثير کلي فناوري بر روابط جالب است چون يکي از معدود چيزهايي که مي توانيم با قطعيت بگوييم ، اين است که هر چقدر که آدم دوستان و آشنايان بيشتري داشته باشد ، معمولاً خوشحالتر است . اما شواهد مربوط به اينکه اينترنت يا تلويزيون روابط را تغيير نمي دهد بلکه اساساً تحليل مي برد ، متقاعد کننده نيست . مثلاً نگارندگان پژوهش نشريه ياد شده وقتي چند سال بعد مطالعه خود را تکرار کردند ، متوجه شدند اينترنت تأثير مثبت اندکي بر جامعه پذيري انسان ، روابط با سايرين و احساس رفاه دارد . قطعاً پديده اي مانند اينترنت آثار بي اندازه متنوعي دارد . اما اين فناوري اساساً يک فناوري ارتباطي است که مانند تلفن اين امکان را به مردم مي دهد که دايره اطلاعاتي خود را گسترش دهند . بنابراين ، انتقادات موجود از فناوري تا حدي گزافه است . اما فناوري از يک نظر قطعاً باعث خوشبختي آدم ها نمي شود و آن تازگي بي پايان است . يکي از يافته هاي مطالعات در اين زمينه آن است که آدمها به سختي به آنچه دارند ، قانع هستند ، دست کم وقتي بدانند بقيه بيشتر دارند . امروزه وقتي چيزي مي خريد ، مي دانيد چند ماه بعد چيز جديد تري به بازار مي آيد . به عبارت ديگر ، کسي چيز بهتري خواهد داشت . گويي از همان ابتدا نااميدي در کالاي خريداري شده نهفته است ( مگر آنکه مثلاً يک تلويزيون پلاسماي 70 اينچ بخريد که مطمئن باشيد تا چند سال ديگر کمتر کسي بهتر از آن خواهد داشت . ) اين امر باعث نارضايتي در قلب مصرف کننده جديد مي شود . با اين حال ، شکي نيست که فناوري هاي جديد وضعيت مردم را بهتر و آنان را خوشحالتر کرده است . مثلاً در بازار اينترنت باعث شادي مصرف کنندگان شده است ، البته نه با کاهش قيمت بلکه با گسترش دايره انتخاب ها به روشي منظم . اين امر تيغي دو لبه است . مصرف کنندگان تنوع و تازگي را ترجيح مي دهند و هر چه دايره انتخاب وسيع تر باشد ، احتمال آنکه شخص به کالاي مورد نظر خود دست يابد ، بيشتر است . اما امکان انتخاب بيش از اندازه باعث فلج شدن آدم مي شود و وضع را بدتر مي کند . فناوري همواره ماهيت کار را شديداً عوض کرده است . اين امر از آن جهت مهم است که شغل در احساس رفاه انسان نقش محوري دارد و بيش از هر چيز براي وي حتي خانواده اهميت دارد . مطالعات نشان مي دهد هيچ چيز به اندازه بيکاري - حتي طلاق - باعث ناخرسندي انسان نمي شود . در خلال بخش عمده قرن نوزدهم و بيستم ، تأثير فناوري بر شغل مبهم بود . درحالي که مکانيزاسيون باعث شد انسان از کشتزار ها خلاص شود ، اين امر انسان را روانه کارخانجات کرد . فناوري بهره وري کارگران را افزايش داد ، اما خود مختاري آنان را کم کرد . اما اخيرا با گسترش جامعه شبکه اي و آغاز اقتصاد دانش مدار ، محيط هاي کاري رسميت کمتري دارند و در عين حال مولدتر و مؤثرتر هستند . اما مهمترين تأثير فناوري بر احساس رفاه انسان در عرصه بهداشت است . تا پيش از انقلاب صنعتي ، از هر سه اروپايي ، دو نفر پيش از 30 سالگي مي مردند . امروزه ميانگين عمر زنان در غرب اروپا 80 سال و در حال افزايش است . نکته اصلي روشن است : اکثريت بزرگ مردم از زنده بودن خوشحال هستند و احساس مي کنند هر چقدر مدت زمان بيشتري در اين کره باشند ، بهتر است . البته شايد چند سال بيشتر در مقام يک سالخورده زيستن مطلوب نباشد . اما تا همين اواخر ، زندگي به قول هابز براي مردم بي رحمانه ، کوتاه و نامطبوع بود . فناوري اين امر را دست کم براي مردم در کشورهاي ثروتمند تغيير داده است . يک معماي ديگر آن است که با وجودي که شايد آدمها شادتر نباشند ، مي خواهند بيشتر زنده بمانند . اين مانند آن جوک قديمي وودي آلن است . ممکن است غذا عالي نباشد ، اما مي خواهيم حجم آن تا حد امکان زياد باشد . فناوري شايد فقط اندکي مزه غذا را بهبود دهد ، اما آن را بسيار بزرگتر مي کند و اين امر براي بسياري از ما مانند وعده خوشبختي است . منبع:سايت لينکستان ارسال توسط کاربر محترم سايت : sajad2007
|
|
|