گفت و شنود منتشر نشده اي با شهيد آيت الله محمد باقر حكيم
درآمد
«از آغاز ساليان تحصيل در حوزه بازشناسي جوانب گوناگون شخصيت انديشمند فرزانه آيت الله سيد محمد باقر صدر(ره)، هماره براي صاحب اين قلم جذاب و دلنشين بوده است،از اين رو هميشه مصاحبت با شاگردان و معاصران آن عالم يگانه را به نيت برگرفتن توشه اي از خرمن فياض انديشه و عمل او مغتنم شمرده ام. آنچه در پي مي آيد پاره از گفت و گوهايي است كه در مكانها و مناسبتهاي مختلف با شهيد سعيد مرحوم آيت الله سيد محمدباقر حكيم(ره) دربار سيرة فكري و علمي شهيد صدر انجام داده اند. بخش مهمي از اين گفت و گو در حاشيه برگزاري كنگره بين المللي بزرگداشت شهيد آيت الله صدر كه در دي و بهمن سال 1379 در تهران و در محل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي برگزار شد، انجام گرفت. بخشهاي ديگر نيز به ويژه پاره از سئوالات را كه صبغة انديشگي و شبهه زدايي دارد، پس از برخي ملاقات هاي هفتگي آن شهيد در قم و نيز يكي دو مورد حضور ايشان در حوزه علميه آيت الله مجتهدي مطرح ساخته ام. بخش اخير به نوعي پاسخگوي نكات و شبهاتي است كه دريك دهه اخير پيرامون نظريه سياسي اسلام يا ديدگاههاي حكومتي شهيد صدر مطرح شده اند. در مقام تدوين اين گفت و شنود و براي حفظ امانت، ديگر گفتارها يا گفت و گوهاي شهيد حكيم درباب انديشه عمل شهيد صدر مورد بازبيني قرار گرفته و در مواردي نيز از آنها استفاده شده است. اميد مي برم كه ارائه اين اثر، موجب شادي روح اين شهيد گرانمايه و استاد بزرگ برازندة او باشد.
كدامين ويژگي در شهيد صدر براي طلاب و اصحاب فكر و انديشه جذابيت بيشتري داشت؟
در ميان ملازمين و علاقمندان آيت الله صدر، به كمتر كسي برخورده ام كه در ارتباط و دوستي با ايشان از عواطف و احساسات خود متأثر باشد، بلكه بر عكس هنگامي كه انسان مي شنيد مدرسي جوان، دروس عالي حوزه را تدريس مي كند، در آغاز به ديدة دقت و بررسي به او مي نگريست و به دنبال آن بود كه ببيند آنچه كه شنيده، چقدر صحيح است. در واقع اين نبوغ و گستردة دانش آن شهيد سعيد بود كه ترديد آنها را به يقين و ارادت شديد مبدل مي كرد.
خود شما چگونه با ايشان آشنا شديد؟
تصور مي كنم در سال 1376 قمري بود كه من جلد اول كفايه را مي خواندم.يكي از طلاب كه از مرتبطين با ايشان بود، نزد من از مقام علمي آقاي صدر تمجيد و ستايش زيادي مي كرد. اين تعريفها در مجموع مرا تحريك كرد كه از نزديك جايگاه علمي ايشان را بسنجم. ايشان در آن روزها در مسجد هندي نجف كفايه مي گفت. پس از يك جلسه شركت در درس ديدم كه اين استاد جوان،تمامي ويژگيهايي را كه يك مدرس نمونه بايدداشته باشد ؛ دارد، لذا از همان روز مرتبا در درس ايشان حاضر شدم. البته از آنجا كه احساس مي كردم درست نيست درسي را كه با استاد اولم داشتم ترك كنم، كماكان در درس او هم حاضرمي شدم و استاد اولم هم عالم و توانا بود، ولي مزايا و ويژگي هاي شهيد صدر را در تدريس نداشت. پس از اتمام جلد اول كفايه، ديگر به طور كامل در درس شهيد صدر حضور يافتم.
اين ارتباط تا كجا تداوم و تعميم پيدا كرد؟
از خصائل ارزندة شهيدصدر اين بود كه رابطة استاد و شاگردي را به يك دوستي و رفاقت صميمانه بدل مي كرد. مي دانيد كه اساتيد بر دو گونه اند. برخي تنها مرجع علمي شاگردانشان هستند، اما سلوك و كردار آنها مورد قبول و پذيرش شاگردان قرار نمي گيرد. اما عده اي از اساتيد از لحاظ خلقيات ارزشمند و كمالات فردي و اجتماعي، الگوي شاگردانشان مي شوند. آقاي صدر از دسته دوم بودند. من پس از مدت كوتاهي به خودي خود شاگرد، دوست، معاون و مشاور ايشان شدم. روابط ما، مانند پدر و فرزند بود و هنوز هم اين احساس را دارم كه ايشان پدر دوم من پس از آيت الله العظمي حكيم (قده) هستند. من در هر شرايطي، چه در سختي و چه در راحتي و آسايش نسبيشان، در كنار ايشان بودم. نسبت من با شهيد صدر، نسبت شاخه با درخت است كه هر گاه درخت رشد و نما يافت، شاخة آن نيز چنين خواهد شد؛ از اين رو فعاليتها و تلاشهاي ما هم از سرچشمة فياض شهيد صدر جريان يافته است.
اشاره كرديد به امتيازات شهيد صدر در مقام تدريس، تصور مي كنم بيان آنها براي اساتيد جوان حوزه ودانشگاه مفيد خواهد بود.
بله، من سعي مي كنم فهرست وار به برخي از آنها اشاره كنم. اولين ويژگي كه به امانتداري علمي و تواضع ايشان بر مي گشت، اين بود كه در مقام تدريس كفايه با دقت و سعي فراوان سعي مي كردند نظر مرحوم آخوند را به درستي وبا مراعات امانت، به شاگردان منتقل كنند و حال آنكه ما مي دانستيم ايشان به بسياري از مباحث كفايه اشكال دارند، ولي چون تدريس اين كتاب را بر عهده گرفته بودند، بر خودشان لازم مي ديدند كه مطالب كتاب را به شايستگي تبيين كنند، گويا مرحوم آخوند بر مسند تدريس نشسته بودند و از مطالب خود دفاع مي كردند.
اين در مقام تدريس مطالب يك كتاب بود. آيا ايشان در مقام نقد مطالب ديگران هم همين شيوه را داشتند؟
در آن مقام هم دقيقا به همين شيوه عمل مي كردند. مي دانيد كه برخي از اساتيد وقتي مي خواهند قولي را رد كنند، آن را به صورت نارسا و حتي مخدوش به مخاطبين منتقل مي كنند، اما ايشان اول ماهيت و جوهرة قول مورد نقد را به خوبي روشن مي كردند، به گونه اي كه اگر كسي نمي دانست، در آغاز كار تصور مي كرد كه ايشان مي خواهند همين قول را اثباب كنند و پس از تبيين كامل آن نظريه، به شكل مرحله به مرحله و كاملا علمي و مستدل و در عين حال مؤدبانه آن را رد مي كردند.
ايشان در مقام تدريس چگونه روحية نقادي را در شاگردانشان پرورش مي دادند؟
اتفاقا اين نكته يكي از امتيازات درس آقاي صدر بود. مسلما شاگردان از لحاظ عدم تسلط كامل بر مفاد درسي كه مي گيرند، نمي توانند اشكالات خود را به آن، به شكل فني و علمي بيان كنند و اشكالات آنها معمولا در قالبي ساده و ابتدايي بيان مي شوند. اما آقاي صدر ابتدا اشكال شاگردان را به شكل فني مطرح مي كردند و مي پروراندند، به گونه اي كه در عرض نظرية مورد نقد قرار مي گرفت، سپس در مورد وارد بودن يا نبودن آن انتقاد سخن مي گفتند. اين شيوه، مشوق شاگردان در بيان اشكالاتي بود كه به نظرشان مي رسيد. علاوه بر آن، شجاعت آنها را نيز در ورود به عرصة نقد آراي بزرگان بالا مي بردند و در عين حال مي آموختند كه چگونه بايد مناقشة خود را تقرير كنند.
آقاي صدر در مواجهه با اشكالات شاگردان تا چه ميزان سعي در «اقناع» آنها داشتيد؟
سئوال خوبي است. اتفاقاً همين مسئله يكي از امتيازات بارز ايشان بود. مسلما استاد با توجه به گسترة دانش و توانايي خود، حداقل در قياس با شاگرد، مي تواند او را ساكت كند، اما فرق است بين سكوت و اقناع. ناقد در حالت سكوت همچنان دغدغه دارد، اما وقتي اقناع مي شود به طمأنينه مي رسد. اين نكته در تدريس آقاي صدر به خوبي نمايان بود كه ايشان مي خواهد كه شاگرد اقناع شود و مطالب را با جان و دل بپذيرد. در عين حال تلويحا به مخاطب ياد مي دادند كه راه پذيرش صحيح و اقناع كدام است و يك محقق چگونه مي تواند به حقيقت مسائل دست پيدا كند. البته همه كس نمي تواند در مقام القاء، شيوة اقناعي داشته باشد. استاد بايد توانايي علمي ممتازي داشته باشد كه به ساكت كردن شاگردان متوسل نشود و با سعي و زحمت، آنهارا قانع كند. مثلا ايشان در تفهيم پيچيدگيهاي كتاب كفايه، توانمندي و ورزيدگي خاصي داشتند، لذا نيازي نبود كه به شيوه هاي غير علمي متوسل شوند.
شيوه تدريس ايشان تا چه حد در نوشتن منظم و صحيح دروس به شاگردانشان كمك مي كرد؟
ايشان از لحاظ اينكه در تدريس كتب يك بار ديگر مفاد درس را از خارج كتاب بيان مي كردند و نيز به هنگام بيان برخي از نكات درس را جابه جا مي كردند تا موضوع آسان تر تفهيم شود، زمينة بسيار خوبي را براي نوشتن درس ايجاد مي كردند. خودشان هم دوست داشتند كه شاگردان، درس را بنويسند و هر زمان كه تقريرات دروس به ايشان داده مي شد با دقت مطالعه مي كردند و نكات لازم را تذكر مي دادند. اساسا شيوه تدريس ايشان نوعي احاطه بر دروس را در شاگردان ايجاد مي كرد. به ياد دارم كه خود من در آن ايام به راحتي مي توانستم بدون مراجعه به كفايه از آغاز تا پايان درس را بنويسم.
بي ترديد شهيد صدر از مدافعين شاخص انديشه ديني در عصر حاضرند. شيوة مواجهه ايشان با
انديشه هاي وارداتي چگونه بود؟
شهيد صدر اعتقاد داشتند كه مقايسة مكاتب بشر ساخته با اصول و مباني اسلام مثل مقايسة انسان با خداست و بايد از اين رويكرد انفعالي پرهيز كرد. در آثار ايشان هم مي بينيد كه بيش از تخطئه انديشه هاي وارداتي، به تبيين عالمانة انديشة اسلامي پرداخته اند تاخود خواننده به شكل ضمني متوجه اين شكاف عميق بشود. به نظر من امروز هم اين شيوه بسيار مؤثر و مفيد است. اگر برخي از ايده هاي بيگانه مجال ظهور پيدا كرده اند، به اين علت است كه در طرح و تبيين انديشة ديني كوتاهي شده است.
مسلما دو كتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» صرف نظر از جايگاه و وزن علمي خود، نقاط عطف و پديدة هاي تاريخي در خوري نيز هستند. چه چيز شد تا اين دو اثر چنين جايگاهي پيدا كنند؟
درك شرايط آن روز براي طلاب جوان امروز كه در شرايط گسترش انديشه و عمل ديني به سر مي برند، دشوار است. شهيد صدر در شرايطي اين دو اثر ارجمند را عرضه كردند كه عرصة فكر، جولانگاه ماديگرايي و ماترياليسم ديالكتيك بود. علي الخصوص در عراق، كمونيستها جولان زيادي مي دادند. در جبهه خودي نيز كاري در خور براي نقد اين مكاتب انجام نشده بود. اين دو كتاب نه تنها در عراق، بلكه در كشورهاي همسايه هم نقاط ضعف اين ايدئولوژيها را به خوبي نشان دادند. به نظر من يكي از عوامل مهم تأثير آنها، دوري نويسنده از پيش فرض ها و تعصبات و مشي بر مدار انصاف بود.
ظاهرا خود جنابعالي هم در تدوين اين دو اثر مشاركت داشته ايد؟
بله، يكي از مواردي كه همواره به آن افتخار مي كنم، همكاري من در نگارش اين دو كتاب است. شركت من در روند تدوين اين كتابها به عنوان شاگردي از شاگردان ايشان بود. ما اين كتابها را با هم مي خوانديم ودر مورد افكار مطروحه در آن و روش نگاري آنها بحث مي كرديم. من چه از نظر علمي و چه از نظر اخلاقي و رفتاري. از اين مسئله بهرة بسيار بردم.
از ديگر جنبه هاي دفاع از انديشة ديني، مقابله با «التقاط» است. شهيد صدر در رويارويي با اين پديده چه رويكردي داشتند؟
البته در مقطع نقش آفريني فكري شهيد صدر، پديدة التقاط نسبت به امروز، حضور كمرنگ تري داشت، اما به هر حال وجود داشت. التقاطيون بر اين باورند كه دين بايد پيرو جريان زندگي انسان در هر عصر باشد نه هدايت كنندة آن. اين عده اعتقاد دارند كه اگر اسلام بخواهد به حيات خود ادامه دهد، لاجرم بايد در هر عصر و برهه اي به رنگ تازه اي درآيد. برخي از آنها اين را به صراحت مي گويند و بعضي ديگر به شكلي تلويحي. ايشان در «الاسلام يقود الحياه» به صراحت در برابر اين تلقي موضع گرفته و گفته اند كه اگر جنبش نوگرايي بخواهد بامكاتبي غير مرتبط با اسلام پيوند داشته باشد، اين كار اساسا عملي نيست و تجربه هم نشان مي دهد كه در ميان مردم پايگاهي پيدا نخواهد كرد.
ايشان چه عرصه هايي از معارف ديني را محل نوانديشي مي دانستند واساسا نوگرايي مقبول ديني از منظر ايشان واجد چه خصوصياتي است؟
آقاي صدر معتقد بودند كه نوگرايان به جاي اينكه در خارج از محدودة معارف موجود ديني به دنبال پاسخ سئوالات خود باشند، مي تواند و بايد زوايايي نامشكوك از معنويات دين را از لابه لاي كتاب و سنت كشف كنند. مثلا ايشان بسياري از معضلات زمانة خويش را به مدد برخي از روايات وارده در مسائل جزئي حل مي كردند و در واقع با تيزبيني و ژرفكاوي از متن آنها، در مورد مسائل مهم وكلي، ديدگاه اسلام را استنتاج مي كردند. امروزه مي شنويم كه برخي از روشنفكران مي گويند مگر مي شود يك اصل اساسي اسلام مثل ولايت فقيه را كه مثلا «مقبولة عمربن حنظله» دربارة يك نزاع جزئي صادر كرده است، ثابت كرد و حال آنكه شهيد صدر معتقد بودندكه ديدگاه اسلام در مورد مسائل كلان را بايد از متن همين گونه روايات به دست آورد. در همين كتاب «اقتصادنا» مشاهده مي كنيم كه ايشان به مدد همين روشي، نظرية اقتصاد اسلام را تبيين كرده اند. محل نوانديشي، همين عرصه هاي ناپيموده اي هستند كه در بررسي متون و منابع دست اول ديني باقي مانده اند. نوگرايي مقبول، به دست آوردن ديدگاه دين در برابر پديده هاي نوظهور فكري است. البته اين روند از يك طرف نيازمند ورزيدگي در شناخت اسلام و از طرف ديگر آگاهي دقيق از مكاتب جديد است. همان چيزي كه امام خميني (ره) هم تحت عنوان توجه به زمان و مكان در اجتهاد عنوان كردند.
شهيد صدر در بررسي تاريخ حيات ائمه (ع) نيز نكات ارجمند و ارزنده اي را استنباط كردند. از جمله اينكه مجموعه حيات ائمه را به شكل منسجم و واحد بررسي كردند نه فردي و جزئي. مناسب است قدري به ضرورت و فوايد اين نگاه بپردازيد.
متأسفانه يك باور عمومي در ميان شيعيان وجود دارد و آن اين است كه امامان در طول زندگي تنها مظلوماني بوده اند كه از منصب حكومت كنار زده شده اند وهمواره با محروميت و ستم دست به گريبان بوده اند. بي شك تداوم اين عقيده، آسيب هايي را به عمل اجتماعي پيروان اهل بيت (ع) وارد مي كرد و آنها را بر اين باور مي رساند كه آن بزرگان به دليل محدوديتها، به وظايف اجتماعي خود عنايتي نداشته اند. ايشان در خلال يك سلسله محاضرات نشان دادند كه به رغم دشواريهايي كه هر امام در مقطع حيات خويش با آن روبه رو بوده، به خوبي رسالت اجتماعي خويش را به انجام رسانده و عمل هر يك، مكمل تلاش ائمه قبلي و زمينه ساز جهاد ائمه بعدي بوده است. در واقع به رغم اختلاف راهبرد هر يك از ائمه، تمامي آنان در توجه به مسئوليت و پيگيري آن به شكلي يكسان عمل كرده اند.
آقاي صدر به مسائل مورد اختلاف شيعه با ديگر مذاهب اسلامي به گونه اي مي پرداختند كه كمترين واكنش معتصبانه اي را در طرف مقابل و نيز خوديها بر نمي انگيخت. سر اين مسئله چه بود؟
شهيدصدر در اين مباحث تنها بر مدار پژوهشي علمي مشي مي كردند نه انتقامجويي و طعن به ديگر مذاهب، زبان ايشان چون زبان علم و فطرت بود، هر آنچه كه مي گفتند و مي نوشتند براي همه از شيعه وسني و يا حتي غير مسلمانها هم قابل فهم و قبولي بود. شما اگر به همين تحقيقي كه ايشان در سن 24 سالگي در مورد مسئله فدك نوشته اند نگاه كنيد، مي بينيد كه ايشان در چه پايه اي از دقت و توانمندي فكري، زواياي نامشكوفي از اين مسئله را نشان داده اند. حداكثر معنايي كه از حديث «لا نورث ما تركنا صدقه» استفاده مي شود اين است كه پيامبران مال و ثروتي ندارند كه به ارث برده شود، نه اينكه لزوما از خود ارثي نمي گذارند، ضمن اينكه توضيح مي دهند خود خليفة اول هم به صحت اين حديث اعتماد نداشته و تحت فشار ديگران به آن استناد كرده است.
منبع:ماهنامه شاهد ياران، شماره 18 ادامه دارد...