گفتگو با حجت الاسلام محمد حسن رحيميان
درآمد
طلبه نوجوان و پرشور سالهاي 42 و 43 آنگه كه به سوداي ديدار پيرمراد خويش راه نجف را در پيش گرفت، هماره بر آن بود كه مكانت مقتداي خويش را بر چهره هاي شاخص آن سامان آشكارتر سازد و زمينه ساز همراهي بيشتر آنان با او گردد. اين انگيزه خالص، او را به ورطة آشنائي و صميميت با بسياري از نخبگان، از جمله شهيد آيت الله صدر كشانيد ؛ صميميتي كه تا پايان حضور وي در نجف ادامه يافت.
گفت و گوي ما با جنابعالي حول محور نسبت شهيد صدر با رويداد عظيم انقلاب اسلامي است. طبيعتا در ابتداي امر مايليم بداينم كه آشنايي شما با ايشان به چه شكل بود و چگونه توسعه پيدا كرد؟
من در سال 1346 به نجف رفتم و تا سال 1353 هم كه مجبور به بازگشت به ايران شدم، در آنجا بودم. خاطراتي كه از مرحوم شهيد آيت الله صدر دارم، مربوط به همين مقطع مي شود و طبعا آنچه كه بعد از اين تاريخ اتفاق افتاد، هم براي تاريخ پژوهان مشخص است و هم مي توانيد از كساني كه در متن وقايع آن روزها حاضر بودند، بپرسيد. در اوايل حضور ما در نجف، طبيعتا نام مرحوم شهيد صدر به عنوان يكي از فضلاي برجسته و مدرسين درس خارج و همچنين از چهره هايي كه داراي نوآوري هاي فقهي و فلسفي بودند، بسيار مطرح بود و طبعا ما علاقمند بوديم كه با چنين فردي، از نزديك آشنا شويم و از محضرشان استفاده كنيم. از سوي ديگر به دليل انگيزه شور انقلابي كه در آن مقطع در ما وجود داشت، مي خواستيم زمينه هاي ارتباط و همگرايي بيشتر ايشان را با جريان انقلاب و حضرت امام (قده) فراهم كنيم. چون در آن مقطع، يعني در سالهاي 46 و 47، حداقل ارتباط ظاهري گسترده اي را بين ايشان و امام شاهد نبوديم. آنچه كه عرض مي كنم به دليل اين است كه به هر حال در آن مقطع، ما به امام نزديك بوديم. در طول روز در درس ايشان حضور داشتيم و بعد كه ايشان در بيت خود جلوس مي كردند، به آنجا مي رفتيم، در حرم هم طبيعتا باز ايشان را زيارت مي كرديم و بعيد مي دانم كه در آن مقطع، كسي با امام مرتبط مي بود و ما متوجه نمي شديم. به همين دليل بود كه ما سعي كرديم با اين ارتباط، زمينه رابطه بيشتر مرحوم آقاي صدر با امام را ايجاد كنيم. مرحوم اصغر آقاي كني، از شاگردان قديمي امام در قم و در نجف بودند و قبل از نهضت با ايشان ارتباط داشتند و بسيار علاقمند بودند كه جايگاه امام در نجف تثبيت و عظمت عملي وفكري ايشان در ابعاد مختلف براي علما و فضلاي حوزه نجف آشكار شود. همچنين ايشان با همه علما و مراجع نجف ارتباط داشتند و همين موجب شد كه ما براي اولين بار به اتفاق ايشان به منزل آقاي صدر برويم. چيزي كه در اولين ديدار با آقاي صدر براي من جالب بود، ساده زيستي ايشان بود. البته نبايد از حق گذشت كه در آن مقطع اكثر علماي نجف زندگي ساده اي داشتند و ايشان هم مثل بقيه مراجع، زي طلبگي را رعايت مي كردند. در آن زمان در ميان مراجع، سنتي وجود داشت و آن هم اينكه هر كه مهم تر و مشهورتر بود، منزلش به حرم نزديك تر بود. البته منزل امام از همه مراجع به حرم دورتر بود، اما حضور ايشان در حرم و زيارت آن، نسبت به بقيه مراجع، بسيار منظم تر و مستمر تر بود و لذا از اين نظر كاملا بارز و مشخص بودند. ايشان هر شب رأس ساعت خاصي در حرم حاضر مي شدند و همين نظم و پيگيري مستمر امام، حرف و حديثهايي را در اطرافيان ساير مراجع بر مي انگيخت كه شايد تقيد امام در اين زمينه، منجر به كوچك شدن ساير مراجع در نگاه عوام شود. به هر حال، شخصيت مرحوم آيت الله صدر بسيار جذاب بود. برخورد بسيار صميمانه اي با طلاب و همچنين نسبت به ما داشتند كه در آن ديدار اول، براي ايشان بيگانه بوديم. همين برخورد صميمانه موجب گرديد كه از همان ابتداي امر، رابطه ما به دوستي تبديل شود و ادامه پيدا كند و به همين دليل، ما مكرر به منزل ايشان مي رفتيم و در مقطعي هم در درس ايشان شركت كرديم.
تدريس ايشان چه ويژگي ها و مزايايي داشت؟
البته آن زماني كه من به درس ايشان مي رفتم، هنوز سطح را تمام نكرده بودم. اواخر سطح بودم و كفايتين را مي خواندم، اما مايل بودم و در درس ايشان حاضر شوم. آن زماني كه ما به درس ايشان مي رفتيم، جمعيت زيادي نداشت. شايد حدود چند ده نفر بوديم، در حالي كه در همان روزها كه در درس امام هم شركت مي كرديم، چند صد نفري حضور داشتند. شاگردان مبرز ايشان كه حضور نسبتا نمايان و جايگاه مشخصي در آن محفل داشتند، عبارت بودند از :آقاي سيد كاظم حائري، مرحوم آقا سيد محمد باقر حكيم و همين طور آقاي سيد محمود شاهرودي كه از جوان ترين شاگردان ايشان به نظر مي رسيدند. شيوه تدريس ايشان براي من بسيار جذاب بود. من هنوز به طور رسمي وارد درس خارج نشده بودم، اما چون ايشان بيان بسيار جالبي داشت و مطالب را به شكل جذاب و بديعي دسته بندي مي كرد، درسش بسيار قابل فهم بود و به رغم اينكه به زبان عربي تدريس مي شد، اما براي ما فارسها بسيار قابل فهم بود. از اين جنبه درس ايشان بسيار به درس مرحوم آيت الله علامه فاني شباهت داشت، چون ايشان هم اصفهاني بودند و هم عربيشان، عربي ادبي و كتابي بود، لذا ما فارسها به راحتي مي فهميديم. آقاي صدر نكات جداب و بديعي را در درس مطرح مي كردند كه طبيعتا محصول ذوق خودشان بود و جذابيت بيان و ساده و همه فهم بود. آن موجب شده بود كه بسياري از مباحث ايشان به شكلي كاملا روشن در ذهن من باقي بماند. يادم هست كه در مقوله حرمت خمر اين مسئله را مطرح كردند كه آيا حرمت صفتي است كه بر خمر حمل مي شود يا شربت آن.ايشان در اين مورد اين گونه بحث كردند كه ممكن است كسي خمر بخورد، اما نداند كه خمر بوده و مثلا تصور كند كه شربت بوده است و اين مسئله در مورد هر چيز ديگري جز خمر هم صادق است. اين فرد مرتكب حرام نشده است، زيرا علم و اراده انسان بايد ضميمه بر حرمت خمر شود، البته اين ربطي به نجاست ذاتي خمر ندارد، بلكه حكم، عملا به اراده و عمل انسان حمل مي شود. اين يكي از نمونه هاي ورود ايشان به مباحث و طرح آنها كه نشان مي دهد ايشان تا اعماق بحث مي رفتندو به شكل دسته بندي شده و آسان، مطلب عميقي را تدريس مي كردند. مدت شركت ما در درس ايشان با آنكه چندان طولاني نبود، ولي ما واقعا استفاده كرديم.
از ويژگيهاي اخلاقي شهيد صدر چه خاطراتي داريد؟
رابطه ما با ايشان به تدريج نزديك و صميمي شد تا جايي كه يك بار من از ايشان دعوت كردم براي ناهار به حجره ما تشريف بياورند و ايشان با كمال مهرباني و تواضع پذيرفتند. براي من بسيار جالب بود كه يكي از مدرسين درس خارج حوزه نجف و يكي از فضلاي شناخته شده ومعروف، دعوت يك بچه طلبه غريب را كه از ايران آمده بود، به اين سادگي بپذيرد. ما در مدرسه سيد كاظم يزدي اقامت داشتيم. اين مدرسه به منزل آيت الله حكيم چسبيده بود و ما در واقع همسايه ايشان بوديم و به همين دليل هم ايشان را زياد مي ديديم، البته در دوران صدام اين مدرسه و اساسا از بالا سر حرم مطهر حضرت علي (ع) تا بازار العماره ومنزل آقاي حكيم تا آخر شهر نجف، ويران شد و اين كار هم انگيزه سياسي داشت، چون صدام نمي خواست اسمي از آقاي حكيم و منزل و تشكيلات ايشان باقي بماند، زيرا رژيم عراق حقد وكينه عجيبي به خاندان حكيم داشت. به هر حال ما در مدرسه دوم سيد كاظم يزدي، يك حجره دو در سه متري داشتيم و واقعا جايي هم نداشتيم كه بتوانيم ايشان را با دو سه نفر ديگر دعوت كنيم، لذا تنها تشريف آوردند. آن روز اصغر آقاي كني هم بودند. من در پختن برنج مهارت داشتم كه به كلي با عربها متفاوت بود. عربها برنج را به صورت شفته و كته درست مي كردند، ولي من برنج را آبكش مي كردم. ايشان چند دقيقه اي به بشقاب برنجي كه من مقابل ايشان گذاشته بودم، خيره شدند و براي اينكه تشويقم كنند؛ گفتند دلم نمي آيد اين برنج را بخورم و از بس جالب و خوب پخته شده است، دلم مي خواهد به تك تك دانه هاي آن نگاه كنم. واقعا اين تواضع ايشان كه به اين راحتي با افراد گرم مي گرفتند، براي ما خيلي جذاب بود.
اشاره اي كرديد به تلاششان براي ايجاد همگرايي بيشتر بين آيت الله صدر و جريان انقلاب اسلامي،وقتي از عراق خارج شديد، تا چه حد در اين مسئله، موفق بوديد؟
البته در ايجاد اين همگرايي، عوامل متعددي نقش داشتند، اما به طور مشخص اينكه آقاي صدر مي دانستند كه ما از افراد نزديك امام هستيم و ما را بسيار تحويل مي گرفتند و به ما محبت مي كردند، نشان مي داد كه ايشان زمينه اين نزديكي و ارتباط را دارند. من تا وقتي در عراق بودم، خودم شاهد ارتباط نزديك ايشان با امام نبودم. شايد بعضي ديگر از نزديكان امام، اين را مشاهده كرده باشند. امام هم عمدتا عادت نداشتند غير از مراجع همسن و سال خودشان، از جمله آقاي خوئي، آقاي حكيم و آقاي شاهرودي به ديدن كسي بروند، اما حضور جمع زيادي از شاگردان آقاي صدر در درس امام كه به توصيه اشان آمده بودند، از جمله آقاي سيد كاظم حائري، آقاي هاشمي شاهرودي و آقاي آصفي و همچنين شكل گرفتن ارتباط بسيار نزديك برخي از اصحاب آقاي صدر با امام، نشاندهنده ايجاد و توسعه و رابطه است. برخي از شاگردان ايشان در اوايل، نسبت به جريان مبارزاتي ايران و شخص امام، بي مهر بودند، اما به تدريج به امام علاقمند شدند، در درسهاي ايشان شركت كردند و بعد در صف حاميان جدي انقلاب و نظام قرار گرفتند و اينك هم در سطوح مختلف، مشغول خدمت به نظام جمهوري اسلامي هستند. اين نكته شايان ذكر است كه تبليغات گسترده عناصر ساواك، در ايجاد ذهنيت سوء نسبت به جريان انقلاب ايران در نجف، بسيار مؤثر بود. حوزويان نجف در اثر اين تبليغات تصور مي كردند تمام طلابي كه با تحمل مشقات زياد، خود را به حوزه نجف و به امام رسانده بودند، يك عده ماركسيست اسلامي هستند و باور نمي كردند كه بسياري از آنها اهل تهجد و نماز شب باشند. يادم هست وقتي به يكي از آنها گفتم كه دوست ما آقاي ناصري كه در حال حاضر امام جمعه شهر كرد هستند، يك بار كه نماز شبش فوت شد، فرداي آن روز، تمام مدت به شدت گريه مي كرد، باور نمي كردند كه در ميان اطرافيان امام چنين افرادي وجود دارند. آنها تصور مي كردند اطرافيان امام كساني هستند كه گرايش به مسائل سياسي برايشان از هر مسئله اي عمده تر است و همين هم باعث مي شود كه به فرائض و تكاليف ديني، توجه شايسته اي نكنند. تلاش ياران امام در نجف براي تبيين هويت واقعي نهضت و نقش امام، موجب شد كه به مرور، بسياري از ذهنيتهاي غلط از بين بروند و از همه بيشتر سلوك فردي خود حضرت امام، موجب از بين رفتن موج اين شايعات شد. البته بايد اين نكته راهم اضافه كنم كه خلوص، تدين و صفاي باطن شهيد بزرگوار آيت الله صدر هم زمينه بسيار مساعدي را ايجاد كرد كه ايشان به تدريج در حمايت از امام و انقلاب، نقش بارزتري پيدا كنند تا وقتي كه جريان انقلاب پيش آمد و بقيه وقايع كه همه از آن خبر دارند.
ظاهرا شما بعد از دو دهه كه از شهادت آيت الله صدر گذشت، واسطه ملاقات خانواده شهيد با مقام معظم رهبري شديد، خاطره آن ديدار قطعا بسيار شنيدني است.
وقتي ما نجف بوديم، به رغم اينكه به منزل شهيد صدر رفت و آمد مي كرديم، بر حسب سنت مردم نجف، با خانواده ايشان آشنايي چنداني نداشتيم تا جريان سقوط صدام پيش آمد. من در بنياد شهيد بودم و مطلع شديم كه خانواده شهيد صدر به تهران آمده اند و در منزلي در خيابان شريعتي در حوالي زرگنده اقامت كرده اند. من به اتفاق آقاي صفي الدين، نماينده حزب الله در تهران، خدمت همسر ايشان رفتيم. البته آقاي سيد حسن نصرالله كه مدتي هم در نجف، شاگرد شهيد صدر بود علاقه زيادي به ايشان دارد، به دفتر حزب الله در تهران سفارش اكيد كرده بود كه مراقب اين خانواده باشند. همسر شهيد صدر با نهايت محبت، خاطرات بسياري را از ايشان براي ما نقل كردند. از روزهاي سخت حصر و شهادت و مصائبي كه بعد از شهادت ايشان متحمل شده بودند، براي ما گفتند. در مجموع جلسه بسيار خوبي بود. بعدها من از طريق برخي از مرتبطين ايشان متوجه شدم كه مايل هستند خدمت مقام معظم رهبري هم برسند. طبيعتا اين پيغام را منتقل كرديم و موافقت شد. چند باري وقت تنظيم شد، ولي از سوي هر دو طرف امكان آن پيش نيامد ؛ يا خانواده شهيد صدر مسافرت بودند و آقا نبودند و اين هم اسباب خير شد تا دختران شهيد صدر از عراق آمدند و در روز موعود، دو نفر از دختران شهيد صدر كه همسر شهيد بودند و همسر آقاي مقتدا صدر هم بودند و به اتفاق خانواده آقاي شيخ نبيل، مسئول حزب الله در جنوب لبنان، خدمت مقام معظم رهبري رفتيم، نماز را به امام ايشان خوانديم و بعد از نماز هم، آقا جلسه مفصلي با اين خانواده محترم داشتند. البته من مي دانستم كه مقام معظم رهبري اطلاعات رجالي بسيار گسترده اي دارند و هنگامي كه وارد گفت و گو با خانواده شهيد صدر شدند، ديدم تمام جزئيات مربوط به خاندان صدر و شخصيتهاي مبرز و شاخص آن را مي دانند. در مواردي نكاتي را از خانواده صدر و فضائل اخلاقي بزرگان آن نقل مي كردند كه حتي براي همسر شهيد صدر جديد بود. همچنين نكاتي را از باجناقهاي شهيد صدر و عمو و عموزاده هاي ايشان مي گفتند كه بسيار جالب بودند. جلسه بسيار جالبي بود و ما به رغم اينكه آقاي صدر را ديده بوديم، آن روز نكات تازه اي را درباره ايشان از زبان آقا شنيديم. در مجموع جلسه بسيار سازنده اي بود. بعد هم ناهار را با آقا صرف كرديم و ايشان هم بسيار نسبت به شخصيت شهيد صدر و خانواده ايشان اظهار علاقه كردند.
منبع:ماهنامه شاهد ياران، شماره 18