ارتشبد ايادي سرکرده بهائيان
سردسته بهائيان در ارتش ارتشبد عبدالکريم ايادي بود. ( 124) ايادي يک بهايي زاده بود و پدرش در شمار گروه «ايادي امرالله»، عالي ترين مرجع مذهبي بهائيان، قرار داشت و بر اساس نوشته ارتشبد فردوست در خاطراتش، او به همين سبب «ايادي» را به عنوان نام خانوادگي خويش برگزيده بود.
ارتشبد ايادي، بنا به اعتراف يک گروه انشعابي از بهائيت، جاسوس آمريکا بوده و اطلاعات لازم و مورد نظر را به مرکز حکومت آمريکا منتقل مي کرده است. اين گروه انشعابي از زبان اسدالله مبشري وزير دادگستري دولت موقت، خبري را در نشريه خود که «احرار» نام داشت، منتشر ساختند. متن آن خبر چنين است:
«ايادي پزشک مخصوص شاه، براي سازمان سيا جاسوسي مي کرده است و ماموريت داشته که اگر شاه قدمي بر خلاف منافع آمريکا بردارد او را به قتل برساند.» (125 )
«ايادي» ظاهرا پزشک مخصوص محمدرضا پهلوي بود، ولي وظيفه قوادي براي شاه را نيز بر عهده داشت و بنا به گفته ارتشبد فردوست وي اجازه ورود به اتاق خواب شاه را داشت و تمام خواسته هايش را به هنگام قوادي و در اتاق خواب شاه مطرح مي کرد و در همان جا از شاه دستور اجراي آنها را مي گرفت.
بر اساس نوشته ها و خاطرات ارتشبد فردوست، رئيس دفتر بازرسي شاهنشاهي، ارتشبد ايادي متجاوز از هشتاد شغل مهم و پولساز را در تيول خود داشت. او افزون بر پزشک مخصوص شاه، پزشک مخصوص عليرضا پهلوي، برادر شاه که در جريان سقوط هواپيمايش در اواسط دهه 1330 کشته شد، بوده است. رياست بهداري کل ارتش هم در شمار مشاغل وي قرار داشت. ايادي در مقام رئيس بهداري کل ارتش سود زيادي را نصيب خود مي ساخت و چون اجازه ساخت کليه بيمارستان هاي ارتش و خريد تجهيزات و داروها از سوي او صادر مي شد، همه ساله مبالغ هنگفتي به عنوان پورسانتاژ از سوي شرکت هاي فرامليتي دريافت مي کرد.
از ديگر مشاغل پولساز ارتشبد ايادي، اختيار اداره شيلات جنوب کشور بود. او در اين مقام اختيار واگذاري اجازه صيادي به شرکت هاي خارجي در آب هاي ايران را داشت و از اين طريق همه ساله مبالغ هنگفتي رشوه براي صدور اجازه صيادي از شرکت هاي بزرگ خارجي مي گرفت.او تا آن حد قدرتمند بود که ارتشبد فردوست مي گويد نمي دانم در اين دوران، «ارتشبد ايادي» بهايي بر ايران سلطنت مي کند يا محمدرضا پهلوي؟ وي از حاميان اصلي اميرعباس هويدا بود و برخي از کارشناسان طولاني شدن دوران نخست وزيري او را به سبب نفوذ ايادي در دربار و حمايت او از هويدا مي دانند.
ارتشبد ايادي در ايام سلطنت محمدرضا پهلوي رياست تشکيلات بهائيت را بر عهده داشت و به سبب نفوذ کلامي که در نزد شاه داشت، راه پيشرفت بهائيان را هموار مي کرد. از رهگذر اقتدار او بود که بازرگانان بهايي با بهره گيري از امکانات دولتي و تسهيلات کم بهره بانکي و تبصره هاي بودجه،روز به روز بر دامنه قدرت اقتصادي خود مي افزودند.
محمدرضا پهلوي اختيار کامل اداره شرکت تعاوني ارتش ( اتکا) و انتخاب مدير عامل آن را به ارتشبد ايادي واگذار کرده بود. او از ابتداي تاسيس اين شرکت تا پايان حيات رژيم پهلوي، روساي اين شرکت را انتخاب يا برکنار مي کرد و همواره بخش اعظمي از پورسانت هايي را که از رهگذر خريدهاي عمده اين تعاوني از کشورهاي خارجه به حساب رئيس «اتکا» مي ريختند، براي خود و شرکت امناء طلب مي کرد.
ايادي به کليه روساي تعاوني ارتش دستور داده بود تا براي خريدهاي عمده نظير پارچه و برنج و روغن و قند و شکر با بازرگانان بهايي يا يهودي قرارداد تنظيم کنند.
مئير عزري - سفير اسرائيل در ايران در رژيم پهلوي - نيز در خاطرات خود پس از 25 سال از سقوط رژيم پهلوي، از قدرت و نفوذ ايادي پرده برداشته است و مي نويسد:
«يکي ديگر از سرشناسان کيش بهايي، سرلشکر دکتر ايادي، پزشک ويژه شاه بود... و به چشم و گوش شاه مي مانست. او بهداري ارتش و بيمارستان ها، اداره خريد دارو و ابزار پزشکي براي يکان هاي ارتش را سرپرستي مي کرد و با همه توان به هم کيشانش ياري مي داد.
پروانه ورود داروهاي خريداري شده از کشورهاي بيگانه که بايد به بازارهاي ايران مي رسيد، در کميته اي در وزارت بهداري... ارزيابي مي شد. دکتر ايادي يکي از کارشناسان اين کميته بود، روزي به ديدارش رفتم تا در زمينه برگزاري کنگره داروسازان ارتش ها که بايد روز بيست و پنجم آوريل 1960 [ميلادي] در تهران انجام مي شد و درباره سرهنگ دوم ايسرائل ماهاريک که فرماندهي گروه اسرائيلي را داشت با وي گفت و گو کنم. گو اينکه ايادي از برخي موش دواني هاي نمايندگان کشورهاي تازي در واکنش به بودن نماينده اسرائيل در کنگره آگاه بود، ولي دلاورانه و با خوشرويي سرهنگ ماهاريک را در اين کنگره پذيرفت. يکي از ويژگي هايي که ايادي را نزد همه يگانه ساخته بود، وفاداري و سرسپردگي او به شاه بود. کسي باور نمي کرد او از شاه در خواستي بکند و پذيرفته نشود. شايد همين پيوند ايادي با شاه بود که هر گاه سران کشور با شاه به نکته اي بر مي خوردند، دست به دامان ايادي مي شدند و او مي توانست گره گشايي کند. ايادي به يهوديان مهري ناگسستني داشت و آنها را مردمي درد ديده و شايسته بي پيرايه ترين ياري ها مي دانست. افزون برآن ارزنده ترين و والا ترين نيايشگاه هاي بهائيان در کشور اسرائيل بود و اين پديده روشنتر از آفتاب را ايادي نمي توانست ناديده بگيرد.
روزي در ميانه هاي سال 1362، نخست وزير علم در ديداري با «تدي کولک» شهردار اورشليم در تهران پيشنهاد او را پذيرفت و مهدي شيباني را به سرپرستي دستگاه جهانگردي کشور برگزيد. همسر شيباني [مهين نمازي] دختر سناتور نمازي از دوستان نزديک ايادي بود. در يکي از ديدارهاي خانوادگي شيباني، کنار ايادي نشسته بودم و پيرامون همکاري هاي کارشناسان اسرائيلي با زمينه هاي سرپرستي او گفت و گو مي کردم. چند روز پس از همان ديدار بود که ايادي کارشناسان ما را به ايران فراخواند و با آنها پيمان بست تا ميوه، مرغ و تخم مرغ ارتش را فراهم کنند و براي ارتش مرغداري و دهکده هاي نمونه بسازند. ايادي به بازرگانان و کارشناسان اسرائيلي ياري داد تا ميوه ارتش ايران را فراهم آورند و براي يکان هاي گوناگون مرغداري و دهکده هاي نمونه کشاورزي بسازند.
يکي از روزهايي که سران بهايي در ايران بر آن شده بودند تا پيروانشان از نيايشگاههايشان در اسرائيل بازديد کنند، سرلشکر ايادي از من خواست، از ميان بردن دشواري هاي دريافت رواديدهاي همگاني نه روز براي بهائيان را بررسي کنم (يک ويزا براي هر نود تن ديدار کننده). شماره نه و نوزده در فرهنگ کيش بهايي نشانه اي آسماني است. بهائيان در روش گاهشماريشان (تاريخ) ماه را نوزده روز و سال را نوزده ماه مي شمارند. با دريافت رويدادهاي همگاني نه تنها ديدار کنندگان هزينه کمتري مي پرداختند و از رفت و آمدهاي بسياري کاسته مي شد، که گروه هاي بازديد کننده نيز فزوني مي يافت.
درخواست سرلشکر ايادي را با وزارت خارجه اسرائيل در ميان نهادم و روش پيشنهادي را به آگاهي اش رساندم، کمي دشوار بود ولي چاره اي نبود. مسئول کميته اجرايي امور بهائيان در ايران به هر ويزاي همگاني بايد نامه اي الصاق مي کرد و ضمن نامه تعهد مي نمود که مسئوليت همه آسيب هاي احتمالي زيارت کننده را از نخستين روزي که به اسرائيل وارد مي شود تا روزي را که از اين کشور خارج مي شود به عهده مي گيرد. پس از آنکه ريزه کاري هاي امنيتي و نياز به چنين روشي را براي چنان رويدادهايي براي ايادي و چند تن از همکيشانش روشن کردم، آن را پذيرفتند و سال ها از همين شيوه پيروي کرديم و هرگز به هيچ گونه گرفتاري برنخورديم. در سايه دوستي با ايادي با گروهي از سرشناسان کشور آشنا شدم که هرگز باور نمي کردم پيرو کيش بهايي باشند. بسياري از آنها در باور خود چون سنگ خارا بودند، ولي به خوبي مي توانستند در برابر ديگران باور خود را پنهان نمايند. آنها همه دريافته بودند که در برابر من نيازي به پنهان کاري ندارند.»(126)
مئير عزري در ادامه خاطرات خود از دغدغه هاي ايادي و اقدام وي براي اعزام کارشناسان ژاپني و اسرائيلي به منظور حفظ درختي که بهائيان مدعي هستند توسط بهاءالله کاشته شده و در حال خشکيده شدن بود، سخن به ميان آورده و مي نويسد:
«روزي ايادي مرا براي چاشت به خانه اش فراخواند، مي خواست از رازي شگفت برايم سخن بگويد که گفت و گو در اين زمينه شايسته نشست هاي اداري نبود. خوش و بش هاي گرم پايان يافت و سرانجام با چهره اي افسرده افزود:
«حضرت بهاءالله در يکي از بازديدهايشان از شيراز به دست مبارک خويش بوته نهال نارنجي در خانه محل سکونتشان کاشته اند که تا دوسال پيش درخت سرسبزي بود. ولي شوربختانه از چندي پيش به اين طرف درخت بيمار شده و به تدريج برگهايش مي خشکند. شنيديم که ژاپني ها در شناسايي درخت هاي مرکبات بويژه نارنج بهترين کارشناسان دنيا هستند، که دونفر از بهترين کارشناسان ژاپني آمدند و چهار ماه درخت را معاينه کردند و نتوانستند راه حلي برايش پيدا کنند. هيچ کس نمي تواند بفهمد چرا درختي که به دست هاي مبارک حضرتشان کاشته شده، بايد بخشکد».
پيشنهاد من بر پايه فروش خانه و فراموش کردن داستان، ايادي را ناخرسند و پريشان کرد. با دستپاچگي از من خواست هر چه زودتر براي زنده کردن درخت نيمه مرده کاري بکنم. داستان را با کارشناسان کشاورزي در اسرائيل در ميان نهادم... روزي همراه عزرا دانين و دوتن از کارشناسان وزارت کشاورزي براي بازديد درخت به شيراز رفتيم. آنها پس از بازبيني هاي نخستين دريافتند که ريشه هاي درخت در زيرزمين جايي به رگه هاي گچ، سنگ يا نمک برخورده و ريشه ها فرسوده شده اند. گرداگرد درخت را به آرامي شکافتند، گمانشان درست از کار درآمد. رگه هاي سنگ و گچ را چند متر در چند متر کندند و با خاک شايسته پر کردند. چيزي نگذشت که درخت حضرت بهاءالله جاني تازه گرفت و شادي را به چشمان ايادي و دوستانش بازگرداند. نه تن سران کميته رهبري بهائيان در ايران مرا براي مراسم زيارت درخت به شيراز فراخواندند. از خرسندي چنان مي نمودند که گويي خداوند دنيا را به آنان ارمغان داشته است.»(127)
به استناد آمار و ارقام، در دوران قدرت ايادي در دربار، تعداد بهائيان ايران به سه برابر رسيد و در ايران بهايي بيکار وجود نداشت.(128)
ارتشبد ايادي مردي به معناي واقعي هوسران و بيگانه با اخلاق و شرافت بود. وي از مطب خود براي اغفال برخي از زنان و دختران استفاده مي کرد. ايادي ثروت بيکراني از رهگذر غارت بيت المال به چنگ آورده و اين ثروت را صرف خريد زمين و خانه و مستغلات در سراسر ايران کرده بود. به طوري که پس از سپهبد امير احمدي، بزرگترين مالک خانه و مستغلات در تهران بود و صدها خانه در اطراف خيابان هاي کاخ (فلسطين کنوني) و جمهوري و دانشگاه تهران و اميرآباد داشت. به همين سبب در ايام اوج گيري انقلاب نتوانست اين املاک را سريعا بفروشد و پول آنها را از ايران خارج کند. او که ازدواج نکرده بود در سال هاي پيري و آخر عمر در خارج از کشور، با سختي مواجه شد. به طوري که در خانه علامير دولو در پاريس زندگي مي کرد و در همان جا هم مرد.
ارتشبد غلامرضا ازهاري
از ديگر بهائيان با نفوذ بايد به ارتشبد غلامرضا ازهاري اشاره کرد. او که متولد 1288 بود، دوره ستاد خود را در آمريکا گذراند و در سال 1342 به درجه سپهبدي رسيد و مشاغل مهمي را در ارتش نظير فرماندهي دانشگاه نظامي نيروي زميني، رياست رکن يک و آجوداني مخصوص شاه بر عهده داشت.
وي پس از استعفاي دولت شريف امامي در آبان 1357 از سوي شاه به عنوان نخست وزير برگزيده شد و در کشتار مردم بي دفاع در روزهايي که رژيم، حکومت نظامي بر کشور حاکم بود نقش بسزايي ايفا کرد. ازهاري پس از فرار از ايران به همراه افرادي از قبيل؛ اشرف پهلوي، ارتشبد اويسي، ارتشبد بهرام آريانا و عده اي از سران ساواک، موجوديت ارتش رهايي بخش ايران ( آرا) (129) را اعلام کردند.
ارتشبد جعفر شفقت
وي يکي ديگر از سران بهايي ارتش بود که در ماه هاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي، استاندار آذربايجان شرقي شد.
شفقت مانند ايادي، از جمله افراد با نفوذي بود که بهائيان به وجودش افتخار کرده و به نفوذ و قدرتش اتکا داشتند. پس از انتصاب او به رياست ستاد ارتش، افسران بهايي در تظاهر به کيش خود بي پرواتر شدند. او فرمانده گروهان، معاون گارد سلطنتي، فرمانده گارد شاهنشاهي، رئيس دايره 3 دفتر نظامي شاهنشاهي بود.
ساواک در گزارشي پيرامون وابستگي وي به بهائيت مي نويسد:
گزارش اطلاعات داخلي
تاريخ گزارش:42/6/6
موضوع: فعاليت قرقه بهايي
پيرو گزارشات قبلي در مورد سرتيپ دکتر شفقت و وابستگي مشاراليه به فرقه بهايي به عرض مي رساند که با تحقيقات وسيع و موثقي که به عمل آمده و تحقيقات مذکوره مورد نهايت وثوق و اطمينان مي باشند. انتساب و وابستگي نامبرده به فرقه بهايي تاييد گرديده و ضمنا مشاراليه از جمله افرادي معدود و متنفذي است که بهاييان ايران مانند دکتر ايادي پزشک مخصوص اعليحضرت همايوني به وجودش افتخار و مباهات مي کنند و به نفوذ و قدرتش اتکا دارند و عملا هم ديده مي شود که از همان بدو انتساب وي به رياست ستاد ارتش افسران وابسته به اقليت مذهبي [!!] بهايي در تظاهر به ديانت خويش بي پروايي بيشتري نشان مي دهد و اغلب از فرماندهان و افسران ارتش هم که روي اصل شيوع و تواتر به وابستگي رئيس ستاد ارتش به فرقه بهايي اطلاع حاصل کرده اند، علي رغم گذشته ها ضمن نفرت و انزجار قلبي خويش از اين چنين انتصاب نابجايي اجبارا از انتقاد و تنقيد نسبت به اين قبيل افسران خودداري مي نمايند و حتي موجب گرديده است که جلسات بحث و مناظره مذهبي که افسران در آنها شرکت مي نمايند، گرمي و طراوت بيشتري پيدا نمايند و ضمنا در ميان افسران ارتش [و محافل غير ارتش در مورد مسلط کردن فردي ضد مذهب]... بر يکي از پست هاي حساس مملکت چنين استدلال مي گردد که اعليحضرت به دو نظر اولاَ نشان دادن عکس العمل حاد و ضمنا بي سر و صدايي در برابر نفوذ و اقتدار روحانيون و تخويف و موهن نمودن جامعه روحانيت تشيع و... اين شخصيت معروف و انگشت نماي بهايي را بدين سمت منصوب فرمودند...»(130)
سپهبد اسدالله صنيعي
اعضاي فرقه بهائيت در تمام دوران 57 ساله رژيم پهلوي اکثر پست هاي کليدي در ارتش و مديريت سازمان ها و وزارتخانه هاي دولتي را در اختيار خود داشتند و با قدرت مالي سرسام آور، اقتصاد و تجارت و واردات و صادرات ايران را نيز تحت کنترل خود گرفته بودند و با حمايت کانون هاي استعماري، کشور را به هر سويي که اراده مي کردند، سوق مي دادند.
حمايت از بهائيان يکي از مهم ترين محورهاي دستور کار رضاخان پس از کودتاي سوم اسفند اسفند 1299 به حساب مي آمد و بر همين اساس بود که او در تمام دوران ديکتاتوري بيست ساله اش بيشترين توجه را به بهائيان مبذول داشت و زمينه هاي لازم را براي رشد آنان فراهم آورد وشرايطي را ايجاد کرد تا بهائيان بر ارکان فرهنگ و هنر و سياست و اقتصاد مسلط شوند.
يکي از افسران بهايي که مورد توجه رضاخان بود، اسدالله صنيعي نام داشت. اسدالله صنيعي فرزند ميرزا آقاخان - فرزند آقا رشيد - از مقربين دربار محمدشاه و ناصرالدين شاه، تنها فرزند ميرزا آقاخان بود که ميرزا آقاخان، نام خانوادگي صنيعي را براي خود اختيار کرد و ديگر برادر و خواهران وي مانند پسر عمه شان حبيب الله رشيدي - پدر رشيدي ها - شهرت رشيدي را انتخاب کردند.
اين افسر زماني که درجه سرواني داشت به دستور رضاخان به عنوان رئيس دفتر و آجودان محمدرضا پهلوي - وليعهد - منصوب شد.
اسدالله صنيعي بلافاصله پس از به سلطنت رسيدن محمدرضا پهلوي در سال 1320 به رياست اداره شکايات دفتر نظامي شاه منصوب شد و پس از آنکه به رياست بازرسي رسيد و آن گاه عضو هيئت نظارت بانک سپه و بازرس درجه يک اين بانک شد. نکته مهم در زندگي صنيعي اين است که او در دوران دکتر محمد مصدق هم در مدار قدرت قرار داشت و در زمان وزارت دفاع دکتر مصدق معاونت او را به عهده گرفته بود. وي پس از کودتاي 28 مرداد به رياست سررشته داري ارتش و مدير عاملي تعاوني ارتش (اتکاء) دست يافت. او زماني که مدير عامل شرکت اتکا بود بر سر تقسيم پورسانت با معاون وزارت جنگ اختلاف پيدا کرد و اين اختلاف آنقدرگسترده شد که به مطبوعات هم راه يافت؛ اما سرانجام با وساطت ارتشبد عبدالله هدايت - رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران وقت - برطرف شد.
سپهد صنيعي به صورت آشکار دزدي مي کرد و براي تهيه و خريد اقلام مورد نياز تعاوني ارتش از قبيل پارچه و برنج و روغن و قند و شکر با تجار بهايي و يهودي قرارداد منعقد مي کرد. او که در اين زمان درجه سرلشکري داشت با چند افسر بهايي ديگر از جمله سرهنگ رفيعي، سرهنگ صادقيان و سرهنگ شايسته يک باند تشکيل داده بود و علنا سهمي از اختلاس هاي آنان را به خود اختصاص مي داد. کار سوءاستفاده وي در اين مقام آن قدر بالا گرفت که ماجرا به ساواک و اطلاعات ارتش هم رسيد. اما پست رياست تعاوني ارتش از ابتداي تاسيس متعلق به بهائيان بود و شاه اختيار اداره آن را به ارتشبد ايادي پزشک مخصوص خود واگذار کرده بود و هر گونه تصميم گيري در اين مورد با وي بود.
صنيعي در دوران نخست وزيري اسدالله علم به درجه سپهبدي رسيد و به عنوان وزير جنگ به کابينه راه يافت. وي آن مقام را در دولت حسنعلي منصور و امير عباس هويدا نيز حفظ کرد. سپهبد صنيعي در کابينه اسدالله علم مهمترين نقش را در تهيه و تدوين لايحه کاپيتولاسيون (حق قضاوت کنسولي) داشت و در زمان نخست وزيري حسنعلي منصور تلاش زيادي براي تصويب اين لايحه به کار برد. او که مي دانست روحانيت مبارز به پيشوايي حضرت امام خميني (ره) با تصويب اين لايحه بشدت مخالف هستند، با يک نوع لجبازي به ديدار يکايک نمايندگان مجلسين شوراي ملي و سنا مي رفت و از آنان مي خواست تا هر چه سريعتر آن را تصويب کنند.
وي در سال 1349 به عنوان وزير توليدات کشاورزي منصوب شد. اين دوره از وزارت صنيعي هم آلوده به دزدي و غارت بيت المال بود. او صدها هکتار از اراضي شمال کشور را به درباريان و رجال سياسي واگذار کرد و صدها هکتار از جنگلهاي ايران را براي بهره برداري و تهيه چوب و الوار در اختيار سرمايه داران بهايي و يهودي گذاشت.(131)
نقش سپهبد صنيعي - که از چهره هاي طراز اول بهائيت محسوب مي شد - در تحکيم مواضع اين فرقه در ساختارهاي نظامي رژيم پهلوي، حائز اهميت است.
پس از آنکه امير عباس هويدا در بهمن ماه سال 1343 شمسي، به صدارت رسيد، محافل مذهبي با حضور يک فرد بهايي در مصدر امور به مخالفت برخاستند و پس از چندي، اين مخالفت، سراسر ايران را فراگرفت. ساواک در اين زمان به ياري نخست وزير آمد و با ارائه طرح هاي عوامفريبانه، ازقبيل : سفرهاي زيارتي به مشهد مقدس و... مجاني کردن آب و برق مساجد، بوسيدن قرآن و... سعي کرد تا هويدا را از اين اتهام!؟ رهايي بخشد و او را فردي مسلمان به جامعه معرفي کند. در اين ايام حضور وزراي بهايي در کابينه، نيز خود مشکلي بود که نيازمند حل و فصل بود.
بيت العدل بهائيان در عکا که شرايط را مقداري سخت مي ديد و خوف آن را داشت که شايد مخالفت هاي مذهبي با حضور بهائيان، محمدرضا پهلوي را از سر اجبار وادار به حرکتي بر عليه بهائيت نمايد، با توسل به گفته بهاءالله مبني بر عدم دخالت بهائيان در امور سياسي، مگر به خواست شهريار مملکت، از حضور سپهبد صنيعي در کابينه، ابراز ناخوشنودي کرد،(132) تا هم ميزان پايبندي محمدرضا پهلوي در به کارگيري افراد بهايي در رژيم را به سنجش بگذارد و هم حکم بهاءالله در عدم دخالت در امور سياسي را براي رده هاي پايين بهائيت توجيه کند.
براين اساس بود که در سال 1342 شمسي طي نامه اي استعفاي صنيعي را از شغل وزارت، درخواست کرد. مکاتبات انجام گرفته در اين رابطه، ضمن آنکه يکي از دلايل گوياي نفوذ بهائيان در دستگاه پهلوي است، نشانگر آن نيز بوده که قبله بهائيان در همه جا و همه حال، عکا بوده و هست و تلاش هاي اين افراد، در راستاي اهداف بيت العدل معنا و مفهوم مي يابد و اما پاسخ اين درخواست، به اين شرح است:
«تاريخ سوم شهرالکلمات 122 مطابق 1344/4/23
ساحت مقدس بيت العدل اعظم الهي شيدالله ارکانه
در نهايت خضوع و خشوع محترما معروض مي دارد:
سپهبد صنيعي به جلسه اين محفل دعوت گرديدند. پس از حضور در جلسه و زيارت توقيع منيع مبارک معلوم گرديد که مراسلات اين محفل در تاريخ مقرره متاسفانه به ايان واصل نشده بوده است وليکن اين تاخير وصول مراسلات با جريان کار ايشان ارتباطي نداشته و مانع انجام و اجراي اوامر آن مقام رفيع نگرديده است و مراتب را به شرح زير توضيح داده اند:
اصولا اوامر مقام رفيع بيت العدل اعظم الهي شامل دو قسمت بوده اول عدم مداخله قطعي در امور سياسيه و ثاني اقدام به برکناري از شغل وزارت - در مورد قسمت اول همان قسم که امر شده بود، مطلقا دخالتي ننموده و حتي در جلساتي که اين قبيل مسائل و مباحث صريحا مورد بحث واقع مي شده شرکت نکرده و صورت آن جلسات را نيز امضا ننموده اند.(133) از لحاظ داخله ارتش مطلقا در امور سياسي دخالتي نداشته و اساسا وظايفي در اين باره ندارند. درباره برکناري از مقام وزارت پس از آنکه در دفعات قبل مايوس گرديدند از دو طريق اقدام نموده اول از طريق خصوصي که همان وسيله دکتر ايادي است و ديگر از طريق اداري دو مرتبه که موقعيت مناسبي به دست آمده، مراتب را صريحا به آقاي نخست وزير اطلاع داده [!؟] و تقاضاي برکناري خود را نموده اند وليکن موفق به کسب نتيجه نگرديده اند... ضمنا بيان داشتند که خادم مخلص امرالله جناب آقاي هوشمند فتح اعظم عليه بهاءالله را نيز ملاقات نموده و جريان امر را به استحضار رسانيده اند، تصادفا حضرت ايشان هم دونفر از دوستان خود را معرفي نموده و حاضر شده اند که با آنان در اين مورد مذاکره کرده و در رفع اشکال اقدام نمايند. جناب صنيعي با اين نظر موافقت نموده اند و اقداماتي براي وساطت دونفر ديگر که يکي از آنان وزير اطلاعات است (134) از طرف خادم صميمي امرالله جناب فتح اعظم به عمل آمده است و در همين نتيجه آن معلوم مي گردد...
با عرض عبوديت منشي محفل»(135)
و اين نتيجه در تاريخ 1344/6/5، جهت بيت العدل در عکا، ارسال شده است:
«ساحت مقدس بيت العدل...
همان قسم که قبلا به عرض رسيد جناب صنيعي استعفاي خود را تقديم داشتند و توسط جناب دکتر ايادي به عرض ملوکانه رسيد و شرح لازم در اطراف عدم مداخله احبا در امور سياسيه جهت ايشان توضيح داده شده ولي اعليحضرت همايوني قانع نشده و صريحا اظهار داشتند که در کشور ايران من اجازه دخالت در امور سياسيه را به احدي نمي دهم [!؟] و هيچ کس دخالتي ندارد و استعفاي ايشان را قبول نفرمودند...
با عرض عبوديت منشي محفل»(136)
سرانجام پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سپهبد اسدالله صنيعي که موفق به فرار از کشور نشده بود، در تاريخ 22 فروردين ماه 1358 دستگير و زنداني شد. او که تمام دارايي هاي خود را به نام همسرش کرده بود، از ميزان دارايي خود تنها به قطعه زمين شش هکتاري اطراف محله کن در تهران که باغ انگور بود بسنده کرد و خود را در خريد سلاح از بيگانگان به عنوان رابط بين ارتش و دولت و مجلس معرفي کرد و مادر و خواهر شاه (اشرف پهلوي) را افرادي فاسد و منحرف دانست و در پاسخ اينکه: شما در اين مملکت چه کاره بوديد که از هيچ يک از مسائل دفاعي و جنگي اطلاعي نداريد؟ گفت:
«من فقط يک رابط و مترسک بودم.»
ارتشبد فريدون جم
ارتشبد فريدون جم، فرزند محمود جم، اولين همسر اشرف پهلوي، رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران و سفير ايران در اسپانيا و وزير جنگ پيشنهادي کابينه بختيار بود که وي آن را نپذيرفت.(137)
وزارت دفاع آمريکا در گزارش اطلاعاتي خود او را معلم پيشين فرزند شاه و يک بهايي متعصب و دوست صميمي سرهنگ ايادي معرفي مي کند و مي نويسد:
«شاه شخصا بهايي گري و ترويج آن را در ايران تصويب و تاييد کرده است.»(138)
سرلشکر ضرغام
از ديگر امراي بهايي ارتش بايد از سرلشکر ضرغام نام برد. سرلشکر ضرغام نيز از بهائيان متعصب بود. ولي راز بهايي بودن خود را پنهان نگاه مي داشت. او در زمان نخست وزيري دکتر منوچهر اقبال به وزارت گمرکات و انحصارات و مدتي هم به عنوان وزير دارايي منصوب شد. سرلشکر ضرغام به سبب بهايي بودن از دوران جواني به رياست ادارات و سازمان هايي که امکان سوءاستفاده مالي در آنها وجود داشت منصوب مي شد. وي در زماني که درجه سرگردي داشت به رياست اداره غله و نان تهران گماشته و پس از آن رئيس سازمان چاي کشور شد و زماني که درجه سرهنگي داشت رياست سازمان انحصار دخانيات را بر عهده گرفت. واگذاري رياست انحصارات و شرکت هاي دولتي به ضرغام با اين هدف انجام مي شد که او بتواند با فراغ بال و خارج از قوانين ديوان محاسبات، به سود بهائيان، به غارت و اختلاس بپردازد.
سرلشکر ضرغام پس از برکناري از مقام وزارت به رياست بانک اصناف که از سوي دو سرمايه دار بهايي به نام قبادياني و کوشانفر ايجاد شده بود، برگزيده شد و چند سالي هم به رياست بانک نونهالان، زير مجموعه شرکت امناء که صددرصد سرمايه آن از موقوفات بود، منصوب شد.(139)
سرلشکر ضرغام پس از کناره گيري از مديريت بانک اصناف، از سوي ارتشبد ايادي براي رياست تعاوني ارتش (اتکا) انتخاب شد و شاه حکم رياست او را صادر کرد. وي به دستور «ايادي» تمام خريدهاي کلان خود را از تجار و سرمايه داران بهايي و يهودي انجام مي داد. در اين سالها کليه کارخانه هاي نساجي ايران در آستانه ورشکستگي قرار داشتند و شوراي پول و اعتبار بانک مرکزي، تمام شرکت هاي دولتي را مکلف کرده بود تا پارچه هاي مورد نياز خود را از کارخانه هاي داخلي خريداري کنند. اما ضرغام و «ايادي» به اين تصويبنامه توجهي نکردند و پارچه هاي مورد نياز لباس هاي کار و فرم نيروهاي ارتش و پارچه هاي مورد نياز تعاوني اتکاء را از خارج خريداري کردند. طرف قرارداد آنها در اين زمان يک سرمايه دار يهودي به نام داود آليانس بود. داود آليانس از رهگذر همين خريد ارتش در صف بزرگترين سرمايه داران صنعت نساجي جهان قرار گرفت و بسياري از کارخانه هاي بزرگ شهر منچستر در انگلستان را خريداري کرد و هم اکنون به عنوان سلطان پارچه جهان شهرت دارد و چندين هزار نفر در کارخانه هاي نساجي و کارگاههاي بزرگ دوخت لباس متعلق به او کار مي کنند.
تخلف سرلشکر ضرغام و خريد از کارخانه هاي خارجي، موجب سرو صدا در محافل اقتصادي و مالکان کارخانه هاي نساجي ايران شد و حتي به مطبوعات نيز راه يافت. اما وي بي اعتنا به اين اعتراضات و تنها به اتکاي دستور ارتشبد ايادي تمام پارچه هاي مورد نياز ارتش را از خارج خريداري مي کرد.
در همين زمان کارخانه نساجي فخر ايران به طور کامل ورشکسته شده بود. اين کارخانه را محمد نمازي ايجاد کرد و آن را به نام همسرش « فخر ايران» نامگذاري نمود، اما سهام آن را هوشنگ انصاري،(140) وزير معروف بهايي، به ثمن بخس تصاحب کرده بود.
انصاري موضوع مشکلات مالي و ورشکستگي کارخانه فخر ايران را با ايادي در ميان گذاشت و از او در خواست کمک کرد. ارتشبد ايادي هم به سرلشکر ضرغام دستور داد تا اين کارخانه نساجي را براي تعاوني اتکا خريداري کند و او هم کارخانه نساجي فخر ايران را که هوشنگ انصاري آن را چند سال قبل به قيمت 30 ميليون تومان از محمد نمازي خريده بود، به قيمت 180 ميليون تومان خريدار ي کرد. اين زد و بند و توطئه خريد يک کارخانه ورشکسته بازتاب بيروني فراواني پيدا کرد.
در همين ايام کارخانه هاي قند کشور هم با مشکل مالي مواجه بودند. اما سرلشکر ضرغام به دستورارتشبد ايادي قند مورد نياز پادگان هاي ارتش و تعاوني کارکنان ارتش را به واسطگي و دلالي يک يهودي بهايي شده به نام مهدي رضوان از بلژيک وارد مي کرد. هنوز خانواده هاي قديمي ارتشي خاطره قندهاي حبه بلژيکي را که در بسته هاي يک کيلويي در اختيارشان قرار مي گرفت، به ياد دارند.
پي نوشت:
124- ميرزا محمد تقي ابن ابهر مبلغ بهايي که همسر او، منيره ايادي، عمه يا خواهر سپهبد دکتر عبدالکريم ايادي (پزشک مخصوص محمدرضا شاه پهلوي و رئيس سازمان اتکا) بود و مانند دکتر ايادي به فساد اخلاق شهرت داشت. دختر ابن ابهر به نام نادره با دکتر مسيح خان ارجمند ازدواج کرد. خاندان ارجمند از نسل ميرزا خليل طبيب، از يهوديان بهايي شده کاشان، مي باشند. مهرانگيز ارجمند نيز همسر دکتر شاپور راسخ، معاون برنامه ريزي سازمان برنامه در اواخر حکومت پهلوي بود.
125- نشريه احرار، شماره 1، تيرماه 1358، به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي مورخه 1382/12/25.
126- يادنامه خاطرات مئير عزري، جلد اول، چاپ اسرائيل، سال 2000 ميلادي، صص 332-333.
127- يادنامه خاطرات مئير عزري، جلد اول، ص 333.
128- بهائيت در ايران، ص 239.
129- آرا، تشکيل شده از سه حرف اول ارتش رهايي بخش ايران بود.
130- فصلنامه مطالعات تاريخي، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، سال اول، شماره سوم، تابستان 1383، ص 321.
131- براي آشنايي با شرح حال و عملکرد «سپهبد صنيعي» به جلد 14 از مجموعه کتاب هاي «نيمه پنهان» تاليف دفتر پژوهش هاي موسسه کيهان مراجعه فرماييد.
132- بر درستي استدلال ما، همين کافي است که اگر عکانشينان، قصد مخالفت با حضور بهائيان در امور سياسيه را داشتند، اولا مي بايست در ابتداي حضور صنيعي در کابينه حسنعلي منصور که در سال 1342 صورت گرفت، اقدام مي کردند و ثانيا حضور ديگر اعضاي فرقه را نيز در امور سياسيه برنمي تابيدند!؟
133- گويا بيت العدل اعظم و همچنين محفل روحاني بهائيان، فراموش کرده اند که در جلسه اي که در بعد از ظهر روز پانزدهم خرداد 1342 پس از کشتار عظيم مردمي، به رياست اسدالله علم - نخست وزير وقت - به همراه اعضاي کابينه تشکيل شد تا سرکوبي قيام امام خميني (ره) مورد بررسي قرار گيرد، سپهبد صنيعي که در آن زمان وزارت جنگ را عهده دار بود، در جلسه حضور يافت و در طراحي نقشه ها، دولت را همراهي کرد.
134- صميميت حسن پاکروان با بهائيت جالب توجه است.
135- کابينه حسنعلي منصور به روايت اسناد ساواک، صص 227و 228.
136- همان.
137- آرشيو روزنامه کيهان، پرونده فريدون جم.
138- اسناد لانه جاسوسي، جلد 37، مسلک هاي سياسي استعمار، گزارش اطلاعاتي محرمانه و غير قابل انتشار براي ملل بيگانه، سند شماره 1، ص 7.
139- شايان ذکر است بانک نونهالان بدون سرو صدا و کاملا مخفي فعاليت داشت و تسهيلات مالي و اعتباري در اختيار سرمايه داران بهايي قرار مي داد. اين بانک در شمار پر سودترين بانک هاي ايران در زمان محمدرضا پهلوي بود و در اواخر دهه 1340 که ميزان سرمايه اکثر بانک هاي خصوصي کشور حداکثر بيست تا سي ميليون تومان بود، بانک نونهالان هر سال حدود 40 ميليون تومان سود مي کرد و اين نکته در اسنادي که بعد از انقلاب منتشر شده افشا شده است.
140-هوشنگ انصاري [عباس مستمند شيرازي] متولد 306 (اهواز)، وابسته مطبوعاتي ايران در ژاپن (1333)، مستشار اقتصادي ايران در خاور دور (1335)، سفير سيار ايران در کشورهاي آفريقايي (1343)، سفير ايران در پاکستان و سيلان (1344)، وزير اطلاعات و جهانگردي (1345)، سفير ايران در آمريکا (1346)، وزير دارايي و امور اقتصادي (1348)، رئيس و مدير عامل شرکت نفت ايران (1356) و هماهنگ کننده جناح سازنده حزب رستاخيز (1356) بود که در 13 آبان 1357 به همراه سرمايه اي که طي سال ها در رژيم پهلوي از بيت المال دزديده بود به آمريکا گريخت.
منبع:اللهياري،احمد، نيمه پنهان31-بهاييان در عصر پهلوي ها،تهران،انتشارات کيهان،1389ش