جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
سرنوشتم را خودم نوشتم!
-(4 Body) 
سرنوشتم را خودم نوشتم!
Visitor 1527
Category: دنياي فن آوري

کارگر به روايت عباس کارگر
 

من در اولين روز از فروردين سال 1335 در محله عظيم آباد شهر ري به دنيا آمدم. يکي از بزرگ ترين تألمات زندگي ام اين بود که مادر عزيزم را وقتي يک ساله بودم از دست دادم. پدرم براي آن که کسي را مسئول رتق و فتق امور زندگي ما کند با خانمي ازدواج کرد که الحق و الانصاف جاي خالي مادر را برايمان پر کرد. او تا همين 4ــ3 ماه پيش در قيد حيات بود و من تا آن جا که مي توانستم مثل يک مادر قدردان زحمات و مرارت هاي او بودم. روزي که او را در بهشت زهرا به خاک سپردم چنان با او وداع کردم که انگار مادر واقعي ام را در گور مي نهم، در چند سال اخير هيچ گاه مثل لحظه وداع با او اشک نريخته بودم. پدرم هم در سال 1360 زماني که 25 ساله بودم از جهان ديده فروبست و در قطعه 91 بهشت زهرا (س) مدفون شد. سال 60، سال اوج فوتبال من بود و در اين سال از فوتبال ايران به هر چه مي خواستم رسيدم.

کودکي
 

در شهر ري زميني معروف به چاله سرخ بود. يک زمين خاکي که هر روز بايد آب پاشي مي کرديم و تيغ هايش را در مي آورديم. قديم ها سيلي آمده افتاده و درياچه اي درست شده بود. سله بسته بود و از آن به بعد هر چه گياه داخلي و خارجي بود در آن مي روييد. در آن زمين خيلي از بچه هاي معروف مثل ناصر محمد خاني، محمد وکيلي که بعدها واليباليست شد و بعضي ديگر رشد کردند و ورزشکاران بزرگي شدند. از مدرسه که بيرون مي آمديم سراغ زمين چاله سرخ مي رفتيم و بازي مي کرديم. آن روزها همه مي دانستند که ناصر محمد خاني بازيکن بزرگي مي شود البته رشد او از 15ــ14 سالگي شروع شد و من بعدها در پرسپوليس همبازي او شدم.
در مدرسه وضعيت تحصيلي کاملاً معمولي داشتم. فوتبال که اجازه نمي داد ما درس بخوانيم ولي بعدها رفتم شبانه ثبت نام کردم و با تقلب ديپلم گرفتم. البته اين تقلب را شوخي کردم. زياد وضعيت طبيعي بر امتحانات ما حاکم نبود.

فوتبال باشگاهي
 

فوتبال من با بزرگي و بزرگمنشي مردي به نام پرويز هدايت، آغاز شده و رشد کرد و به دوران بالندگي رسيد. مردان ديگري مثل علي ابوطالب و آقاي دبير پدر همين عليرضا دبير خودمان در شروع فوتبال من نقش مهمي داشتند و من همواره از زحمات و مهرباني آن ها ممنون هستم تا اين که در سال 1355 به تيم باشگاهي گروه صنعتي بهشهر رفتم. تيمي که با هدايت غلامحسين فرزامي ملي پوش سابق فوتبال ايران و کاپيتان سابق استقلال اداره مي شد. به جز من در تيم صنعتي بهشهر، ناصر محمد خاني، باقر رحيمي، غلام نيک پور، حسن عبداللهي، کيومرث صياد، مهدي محمدي و ...بازي مي کردند. تا سال 54 در تيم گروه صنعتي بهشهر بازي کردم و بلافاصله با نظر پرويز هدايت عزيز به تيم تراکتورسازي تبريزي پيوستم. در ابتداي کار سرمربي تيم تراکتورسازي محمد بياتي بود. محمد بياتي دروازه بان تيم ملي در المپيک توکيو بود که يک بار تحت هدايت او تيم ملي ايران در سال 1349 قهرمان جام عمران منطقه اي شده بود. عملکرد تراکتور در سال اول به قدري عالي بود که ما در نيم فصل اول قهرمان شديم هر چند در پايان ليگ پنجم شديم اما به هر حال براي يک تيم تازه صعود کرده کسب عنوان پنجمي عنوان شايسته اي بود. متأسفانه سال بعد سقوط کرديم اما با قدرت به ليگ تخت جمشيد برگشتيم. مرحوم حسين فکري با رها کردن تيم هاي تهرانجوان و عقاب به تيم تراکتورسازي تبريز پيوست. حسين فکري به شدت مخالف رژيم پهلوي بود. او مي گفت: «به همه تيم ها ببازيد فقط تاج را ببريد، چون در هيأت مديره تاج هميشه يک نماينده از دربار حضور داشت». به هر حال در تيم تراکتورسازي تبريز، به جز من پرويز علمايي، محمد رضا شکورزاده، کامل انجيني، پرويز مظلومي، مهرداد زمان زاده، اکبر مالکي، منصور کاويانپور و ابراهيم کيان طهماسبي حضور داشتند و در تيم ماشين سازي هم مجيد تشرفي، کاظم سيد عليجاني، احد شترباني و امير حاج رضايي حضور داشتند. به هر حال با تيم تراکتورسازي نتايج خوبي گرفته بوديم که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و ليگ تعطيل شد. بعد از بازگشايي دوباره فوتبال در سال 58 به تهران آمدم و پيراهن تيم تهرانجوان را بر تن کردم. مجيد وطن دوست سرمربي تهرانجوان در سال 58 بود. البته به واسطه حسين فکري که مسئول و سرپرست سازمان تربيت بدني بود به تيم فوتبال تهرانجوان پيوسته و با بابک خرم، کامل انجيني، اصغر نوروزي، کيان طهماسبي، همبازي بودم سپس با نظر جواد ا...وردي و علي پروين، 2 دوست بزرگوارم به پرسپوليس پيوستم. علي پروين کاپيتان تيم بود و ا...وردي با رأي بازيکنان تيم به عنوان نماينده پرسپوليس انتخاب شد. حضور در تيم پرسپوليس براي من افتخار بزرگي محسوب مي شد. از همان ابتدا به پرسپوليس عشق مي ورزيدم و اين تيم را با تمام وجودم دوست داشتم، اگر روزي مي گفتند بزرگ ترين آرزويت در دنياي فوتبال چيست، مي گفتم بازي کردن در پرسپوليس.

بازي در پرسپوليس
 

در سال 58 اولين بازي ام را براي پرسپوليس انجام دادم. محمود خوردبين، صفر ايرانپاک، محمد رضا زادمهر و عليرضا حيدري در خط حمله پرسپوليس بودند و ناصر نورايي و غلامرضا فتح آبادي بعداً به ترکيب تيم اضافه شدند. با پرسپوليس در مسابقات باشگاه هاي تهران و جام حدفي در سال 1360 به عنوان نايب قهرماني رسيديم. سپس در اسفند ماه سال 1360 به عنوان قهرماني مسابقات جام قائد اعظم رسيديم. جام قائد اعظم در کشور پاکستان برگزار مي شد و تيم ملي تحت عنوان تيم منتخب تهران در اين مسابقات شرکت کرد. سال 1361 در فوتبال من تغيير و تحول عمده اي ايجاد شد. در يکي از بازي ها با سرعت نفوذ کرده و سانتر کردم. مايلي کهن که آن وقت ها هم شم مربيگري داشت به علي آقا پيشنهاد داد من دفاع راست باشم. دفاع راست پرسپوليس بعد از خداحافظي محمد دادکان خالي مانده بود البته مدت کوتاهي جواد حسن زاده دفاع راست بود اما او سرعت خوبي نداشت و نتوانست در دفاع راست پرسپوليس بماند و من جاي او را در دفاع راست پرسپوليس گرفتم. تا سال 1368 براي پرسپوليس بازي کردم. در سال 61 با پرسپوليس قهرمان مسابقات باشگاه هاي تهران و جام حدفي شدم و در سال 62 با پرسپوليس مي توانستيم قهرمان تهران شويم اما بازي برابر شاهين 3 بر صفر به سود حريف با رأي کميته انضباطي شد و قهرماني از ما گرفته شد. در سال 1363 صدرنشين مسابقات فوتبال باشگاه هاي تهران بوديم که اين مسابقات نيمه کاره ماند و قهرماني از ما گرفته شد. در سال 1364، رضا عابديان مشمول بود و 3 بازي براي ما انجام داد که بازي ها 3 بر صفر به سود حريفان تمام شد تا باز هم از قهرماني دور بمانيم. در سال 1365 قهرمان مسابقات باشگاه هاي تهران شديم. در سال 1366 هر 3 جام مسابقات را برديم. اول قهرماني باشگاه هاي تهران، بعد قهرماني جام حذفي تهران و سوم قهرمان جام حدفي کشور، که اين 3 قهرماني بهترين سال فوتبالم را رقم زد. در سال 66، قهرماني پرسپوليس با گلي که من وارد دروازه نفت تهران کردم تثبيت شد. درسال هاي 67 و 68 هم قهرماني مسابقات فوتبال باشگاه هاي تهران را با تيم پرسپوليس به دست آورديم.

من و تيم ملي
 

در 3 رده براي تيم ملي بازي کرده ام، تيم ملي جوانان، تيم ملي اميد و تيم ملي بزرگسالان. در تيم ملي جوانان همراه تيم ملي 4ــ3 به عراق باختيم اما به جام جهاني 1977 تونس رفتيم. در اين رقابت ها، ساحل عاج را 3 بر يک برديم. 5 بر يک به برزيل باختيم و با تيم ملي فوتبال ايتاليا مساوي کرديم و ششم شديم. در آن تيم رضا رجبي، چنگيز، هاشم پور، و حميد درخشان حاضر بودند. در تيم ملي اميد با سرمربيگري جلال طالبي به تورنمنت بين المللي کان در فرانسه رفتيم. حسن حبيبي اولين کسي بود که من را به تيم ملي بزرگسالان در سال 58 دعوت کرد. در آن سال تيم ملي قرار بود به کشور شوروي سابق برود. قرار بود من هم همراه تيم بروم اما از تيم ملي فوتبال خط خوردم. من آن روزها کسب و کارم، کار با وانت بود. يک بار، باري به من خورد، دير به اردوي تيم ملي رسيدم و حسن آقا با من به تندي حرف زد، به من برخورد و گفتم حسن آقا من با وانت کار مي کنم، باور نکرد. گفتم بيا و ببين آمد و ديد، باز هم باور نکرد ولي از من معذرت خواهي کرد. من هم از اردوي تيم ملي بيرون آمدم.
سال 1360 ناصر ابراهيمي من را به اردوي تيم ملي دعوت کرد. در مسابقات جام قائد اعظم ستاره تيم ملي بودم. در آن مسابقات وازگن صفريان، بهروز سلطاني، فرياد شيران، حقيقيان، مايلي کهن، پنجعلي، کامل انجيني، امير مرزوقي، مهدي دينورزاده، عبدالعلي چنگيز، عليرضا حيدري و ناصر محمد خاني حاضر بودند.
بعد از مسابقات فوتبال باشگاه هاي تهران سال 61 با تيم ملي به بازي هاي آسيايي 1982 دهلي نو رفتم. خاطره اي از آن مسابقات دارم که برايتان خواندني است. من براي مسابقات کفش نداشتم. بازيکنان تيم ملي ژاپن در محل اردوي تيم ملي فوتبال ايران که يک هتل مشترک بود به بازيکنان همه تيم ها، کفش و کاور مجاني مي دادند اما به من نداده و گفتند اين کفش ها براي همه تيم ها به جز ايران است. کفش نداشتن من آنقدر آزار دهند بود که حاضر شدم 100 دلار بدهم و آن کفش ها را بگيرم اما باز هم ندادند. ضياء عربشاهي و حميد درخشان واسطه شدند و يک کفش که 2 شماره برايم کوچک بود را از بازيکن شماره 10 کره جنوبي گرفتند. مربي کره اي هم گفت: «به اين شرط مي گذارم بازيکن ام به تو کفش بدهد که جلوي ما بازي نکني» اما من برابر کره جنوبي بهترين بازي عمرم را همراه حميد درخشان انجام دادم و بازي را يک بر صفر برديم و کره جنوبي در آن بازي ها حدف شد. پاي من تاول زده بود و با خونابه روانه بازي مي کردم. در آن بازي عشق و شجاعت و فداکاري را همزمان و در کنار هم ديدم. بازي هاي آسيايي 1982 دهلي نو براي من در مرحله يک ــ چهارم نهايي تمام شد. در آن مرحله به تيم ملي کويت با نتيجه يک بر صفر باختيم و حذف شديم.

پايان پرسپوليس
 

يک روز علي پروين آمد و گفت: «آقايان شما و شما و شما از فردا سر تمرين نياييد» او من و مايلي کهن و کاظم سيد عليخاني و بهروز سلطاني را نشان داد، خوردبين ناراحت شد و گفت: «بابا لااقل يک شاخه گل مي گرفتي و به آن ها مي دادي» علي آقا گفت: «باشد برايشان مراسم تجليل به پا مي کنيم اما من ديگر قبول نکرده و تصميم به خداحافظي از فوتبال گرفتم، تا اين که مهدوي دينورزاده و مهدي غفاري سراغم آمدند و با سلام و صلوات من را به تيم مهر شميران بردند که سال بعد اسمش شد بانک صنعت و معدن. 2 فصل در اين تيم بازي کردم و سپس به تيم فوتبال بسيج تهران پيوستم. جالب است بدانيد که سال 68 در مسابقات تهران، وقتي من 33 ساله بودم يک همبازي 17 ساله داشتم که نامش رضا شاهرودي بود. او استعداد خوبي داشت و مي شد حدس زد که ستاره خوبي براي آينده مي شود. در تيم مهر شميران، نادر فرياد شيران، مهدي دينورزاده، امير جاور، رضا شاهرودي، مهدي غفاري و ...حاضر بودند. در تيم بسيج هم تقريباً همين بازيکنان بودند اما من رفته رفته از فوتبال کناره گيري کردم.

تجارت و کسب و کار
 

من از لحاظ اقتصادي وضعيت خوبي نداشتم. با وانت کار مي کردم اما بعد از پايان دوران فوتبال عزم خودم را جزم کردم تا بهترين وضعيت مالي را داشته باشم. امروز تجارت من پارچه و پوشاک است، سال 61 به بعد بود که به فکر پوشاک و پارچه افتادم، هر کاري توانستم کردم تا با يک شيوه سالم زندگي ام را بهبود بخشم. اول با يک چرخ شروع کردم، يک چرخ شد 2 چرخ، تا اين که بعدها يک کارگاه بزرگ پوشاک و توليد البسه به دست آوردم. از آن کارگاه صاحب تجارتخانه در بازار تهران و دفتر کار شدم. امروز از اوضاع مالي خودم راضي هستم و هرچه به دست آورده ام به لطف خداي مهربان و دسترنج شخصي خودم بوده است. اميدوارم خداوند مهربان به همه وسعت روزي بدهد.

زندگي مشترک
 

در سال 1357 با همسرم که خواهر يکي از دوستان نزديکم بود ازدواج کردم. محمود گودرزي همان دوست خوب من، کسي بود که کيهان ورزشي در آستانه نوروز سال 52 عکسش را روي جلد انداخت و نوشت: «مرد سال فوتبال ايران اين بچه پايين شهري است.» قليچ خاني همان زمان گفت که اين بچه، از او براي تصاحب بهترين بازيکن سال بهتر بوده است.
از ازدواجم با خانم گودرزي صاحب 2 فرزند دختر هستم. نيايش در حال حاضر 15 ساله و ستايش 10 ساله هستند، خداي مهربان بعد از گذشت 17 سال از زندگي مشترک اولين فرزندمان را به ما عطا کرد.
منبع: تماشاگر، شماره 028
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image