دو ورزشكار ايراني و خارجي ديگر كه در مقابل بيماري تاب آوردند
فوايد ورزش و اثر مثبت آن بر سلامتي بر كسي پوشيده نيست . همه مي دانند يك ورزشكار از سلامت جسمي بالايي برخوردار است و بيماري هايي كه به طور معمول گريبان افراد را مي گيرد، از آنها فاصله زيادي دارند . با اين حال گاهي موارد استثنا پيش مي آيند : يعني يك قهرمان ورزشي به بيماري مبتلا مي شود . صرف نظر از دلايل پزشكي . بد نيست بدانيد بعضي از مبتلايان به بيماري هاي سخت ، قهرمان هاي بزرگ ورزشي بودند كه با روحيه و انگيزه اي قوي مراحل درماني بيماري شان را پشت سر گذاشته و زندگي را با سلامتي از سر گرفته اند . روحيه ورزشكاري يعني نااميد نشدن .
ـ لانس آرمسترانگ
لانس ادوارد گوندرسون در سال 1971 به دنيا آمد دو سال بيشتر نداشت كه پدرش او و مادرش را ترك كرد . مادر براي تأمين مخارج زندگي خيلي سخت كار مي كرد و يك سال بعد با مردي به اسم تري آرمسترانگ ازدواج كرد . تري ،لانس را به فرزند خواندگي قبول كرد و نام خانوادگي خود را به پسر خوانده اش داد . در سال 1996 كمتر كسي بود كه لانس آرمسترانگ ،دوچرخه سوار و قهرمان جهان را نشناسد .او تقريباً در همه مسابقات بين المللي رتبه اول را كسب مي كرد و كم كم زندگيش از اين رو به آن رو شد . حالا او يك مرد ثروتمند با خانه و ماشين آن چناني بود . در بحبوحه همين موفقيت هاي پي در پي بود كه لانس متوجه علايمي دد بدنش شد ؛خستگي ،سوزش نوك سينه ها ،تورم بيضه ها ،سرفه و درد كمر . فكر كرد حتماً عوارض تمرينات سخت است و خستگي ناشي از مسابقات متوالي سراغش آمده. بعد از جشن تولدش علايم بيماري تشديد شدند و سرفه همواره با ترشحات خوني اين بار او را وادار كرد تا به طور جدي اين قضيه را پيگيري كند . تشخيص پزشكان سرطان بيضه بود كه غالباً در مردان 18 تا 25 سال بروز مي كند . سرطان او از نوع كوريو كارسينوما بود و به مغز هم رسيده بود ؛ حالتي كه پزشكان از آن با متاستاز ياد مي كنند . فكر مي كنيد اين شوك با لانس 25 ساله چه كرد ؟ خودش را باخت و به زمين و آسمان بد گفت / تصميم گرفت سرطان را از سر راه بردارد . جمله طلايي او اين بود : « سرطان بد كسي را انتخاب كرده !» بلافاصله درمان را شروع كردند . عمل اول براي خروج بافت سرطاني و عمل دوم براي متاستاز مغزي . شيمي درماني زماني شروع شد كه قهرمان مجبور شده بود خانه و ماشين و حتي وسايل خانه شيك و مجللش را به فروش بگذارد . تيمي كه آرمسترانگ با آن قرار داد بسته بود ،قرار داد را فسخ كردند و به اين ترتيب همه منابع درآمد او از بين رفتند . ريزش موها ،استفراغ هاي بي پايان و ضعف هاي عضلاني هيچ كدام دوچرخه سوار را نااميد نكرد . احتمال بهبود آرمسترانگ جوان، طبق نظر پزشكانش كمتر از يك درصد بود ولي اتفاق افتاد بعد از بهبودي، تمرينات دوچرخه سواري از سر گرفته شد . لانس مي خواست در تور دو فرانس شركت كند ؛ يعني مي بايست مسافت دور فرانسه را با موانع صعب العبور ظرف سه هفته آن هم در هواي گرم ركاب بزند .اين مسابقه براي يك ورزشكار حرفه اي هم به اندازه كافي مشكل بود ،چه برسد به يك دوچرخه سوار تازه از بستر بيماري برخاسته .اما معجزات يكي پس از ديگري براي آرمسترانگ اتفاق مي افتاد و او نه يك بار بلكه هفت بار پياپي قهرمان تور دو فرانس شد . در سال 1997 بنياد LIVESTRONG توسط لانس آرمسترانگ تاسيس شد . اين بنياد به بيماران سرطاني اختصاص دارد و در طرح هاي پژوهشي درباره سرطان همكاري مي كند همچنين كتابي از او تحت عنوان « سرطان ،بهترين رويداد زندگي من » به چاپ رسيد كه ترجمه اش در ايران هم با استقبال مواجه شد .
ـ بابك معصومي
بابك معصومي يكي ديگر از ورزشكاراني است كه با قدرت اراده اش توانسته سرطان را پشت سر بگذارد . فوتبال را بسيار دوست داشت و فعاليت هاي ورزش حرفه اي اش را با بازي در تيم هاي فوتبال شروع كرد . بعد از مدتي كه بازي هاي خوبش در مسابقات ديده شدند و بر حسب علاقه خودش فوتسال را هم تجربه كرد . طوري شده بود كه فوتبال و فوتسال را همزمان و در كنار هم بازي مي كرد . در يك مقطع زماني احساس مي كرد هنگام تمرين نفس كم مي آورد .
گرچه خودش حدس مي زد ريه هايش مشكل دارند اما به صرافت مراجعه به پزشك نيفتاده بود . تا اينكه رگ هاي پشت گردنش به مرور به نشانه ها اضافه شدند . آزمايش خون داد . انگار مورد مشكوكي ديده شده بود كه خواستند آزمايش تكرار شود . پزشك نمي خواست به خود او بگويد بيماري اش چيست .اما با اصرارهاي خود بابك بالاخره گفت كه تشخيص او سرطان خون است . بابك كه باورش نمي شد بيماري اش تا اين حد جدي باشد به بيمارستان ايرانمهر رفت و آنجا دستور دادند كه فوراً در بخش آي سي يو بستري شود . شانس آورده بود كه به كما نرفته بود ؛ چرا كه در اين صورت ديگر اميدي به زنده ماندنش نبود .
دكتر ها مي گفتند سرطانش بسيار پيشرفته است و درمان دارويي سودي به حالش نخواهد داشت . شيمي درماني شد اما نظر دكتر ها اين بود كه معصومي مثل گلي مي ماند كه از ريشه قطع شده باشد و حتي بعد از 25 جلسه شيمي درماني، هنوز نمي توانستند روي بهبودي بابك نظر بدهند .
جالب است بدانيد او حتي به خانواده اش چيزي درباره بيماري اش نگفته بود و آنها از طريق روزنامه از ماجرا با خبر شدند . معصومي مي گفت كه دائم پيش خودش تكرار مي كرده كه سرطان هم مثل سرماخوردگي است و لزومي ندارد خودش را ببازد . او معتقد است روحيه و طرز تفكر درباره سرطان ،مهم ترين عامل بهبودي است . وقتي پزشك بابك معصومي به او مي گويد سرطان در بدنش خاموش شده ،بيش از پيش به تاثير توكل به خداوند در زندگي اش پي مي برد .
او خودش را آرامسترانگ ايراني مي داند و به بيماران ديگر سر مي زند تا با حرف هايش اميد را در دلشان زنده كند بابك معصومي باور دارد كه اگر ورزشكار نبود ،20 روز بيشتر دوام نمي آورد .
در حال حاضر روزانه ساعتي را به تمرين هاي ورزشي اختصاص مي دهد و همان روزها پيشنهاد پيوستن به كادر فني فوتسال را رد كرد و تصميم گرفت مدتي به نفع بيماران سرطاني مسابقاتي برگزار كند .
منبع:نشريه همشهري مثبت شماره 6