جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
خود شکوفايي
-(13 Body) 
خود شکوفايي
Visitor 3040
Category: دنياي فن آوري
مفهوم خود شکوفايي (Self - Actulization) اصولا در نظريات مربوط به مکتب انسان گرايي مطرح شد. کارل راجرز و آبراهام مازلو از چهرههاي معروف نظريات انسان گرايي اين مفهوم را براي توصيف افرادي بکار بردند که ويژگيهايي متفاوت از بقيه دارند

به کودکانتان شهامت "" نه "" گفتن را بياموزانيد

مفهوم خود شکوفايي (Self - Actulization) اصولا در نظريات مربوط به مکتب انسان گرايي مطرح شد. کارل راجرز و آبراهام مازلو از چهرههاي معروف نظريات انسان گرايي اين مفهوم را براي توصيف افرادي بکار بردند که ويژگيهايي متفاوت از بقيه دارند. ويزگيهايي که اين دو انسان گرا براي افراد خود شکوفا عنوان ميکنند، در بسياري جهات همپوشي دارند.چه چيزي باعث ميشود يک فرد به خود شکوفايي برسد؟ چرا همه افراد به خود شکوفايي نميرسند؟

ويژگيهاي افراد خود شکوفا از ديدگاه راجرز:

از ديدگاه راجرز رسيدن به خود شکوفايي به معناي رسيدن به بالاترين سطح سلامت رواني است. پذيرش همه تجارب ، گرايش به زندگي کامل در هر لحظه از هستي ، داشتن توانايي هدايت خود بجاي هدايت شدن بر اساس منطق ، عقايد و خواستهاي ديگران ، احساس آزادي در عمل و تفکر و برخورداري از خلاقيت سطح بالا از ويژگيهاي افراد خود شکوفاست. چنين شخصي از ديد راجرز همواره از رعايت مثبت غير شرطي اشخاص مهم و مورد اعتماد بهرهمند بوده است.
به عبارتي همواره او را براي خودش خواستهاند، نه براي کارهايش. چنين فردي قادر است دائما بطور سازنده و به صورت فزايندهاي بسوي رشد و کمال گام بردارد. او در برابر شرايط ناموفق و ناراضي زندگي تسليم نميشود و تلاش ميکند براي کامل شدن و به حد کمال عمل کردن ، روابط با ديگران را در بهترين و مناسب ترين شکل جهت ميدهد. آنها آمادگي کسب هر گونه تجربه را دارند، همه عوامل مربوط را سبک و سنگين ميکنند و سعي ميکند ارتباط يکپارچهاي با تمامي زمينهها داشته باشد.

ويژگيهاي افراد خود شکوفا از ديدگاه مازلو :

آبراهام مازلو (Abraham Moslow) در نظريه انگيزشي خود اظهار داشت که افراد در جهت خود شکوفايي تلاش و حرکت ميکنند، ولي وقتي در مورد ميزان افراد خود شکوفا تحقيق کرد، کمتر از يک درصد از افراد را خود شکوفا يافت. اين تمايز بين تمايل به خود شکوفايي و پايين بودن تعداد افراد خود شکوفا او را بدين نتيجه رساند که افراد خود شکوفا داراي ويژگيهايي هستند که ديگران ندارند. آنها چيزهايي و اهدافي در زندگي دارند که آنها را از ديگران متمايز ميکند. مازلو با مطالعه ويژگيهاي افرادي چون آبراهام ليکلن ، والت و نيمن ، وان بتهوون ، آلبرت انيشتين و اليور روزمت خصوصياتي که اين شخصيتها را از افراد ديگر متمايز ميکرد، مشخص نمود. او ويژگيهاي اين انسانها را چنين خلاصه کرده است:
الف) به واقعيتها توجه دارند و جهت گيري آنها در برخورد با مسائل و ارتباطاتشان و پذيرش آنها واقع گرايانه است و تلاش ميکنند که ادراکات خود را مبتني بر واقعيات بسازند.
ب) خود و ديگران و جهان را آنطور که هست ميپذيرند. به عبارتي تلاش ميکنند ميانه خوبي با شرايط خود و ديگران داشته باشند و آنها را به همان صورت بپذيرند.
پ) بيش از اينکه خود محور باشند، توجهشان به مشکلات خارجي معطوف است.
ت) نياز به خلوت و حريم خصوصي دارند.
ث) خود مختار و مستقل هستند.
ج) منزلت اشخاص و اشياء در نظر آنها قالبي و ثابت نيستند، بلکه در تحول است.
چ) اکثر آنها داراي تجربههاي روحاني و معنوي هستند که لزوما خصيصه مذهبي ندارند.
ح) خود را با همنوعان خود همانند ميکنند.
خ) روابط آنها با افراد معدودي که مورد مهر و علاقه هستند، عميق و عاطفي است نه سطحي و معنوي.
د) وسيله را با هدف اشتباه نميکنند. و در عين اينکه از وسايل به نحو احسن استفاده ميکنند، به اهميت آنها در رسيدن به اهداف خود که ارزشمندي بالاتري دارند اذعان دارند.
ذ) شوخ طبعي آنها فلسفي است نه خصمانه. بطوري که روابط اجتماعي آنها را خلق نميسازند.
ر) خلاق هستند.
ز)نسبت به همرنگي فرهنگي مقاومت ميکنند.
ژ) نسبت به کار خود در صرف وقت ، در راه آن تعهد و احساس مسئوليت دارند.
س) رفتار آنها ساده و طبيعي است.
ش) نياز به خود پيروي ، با خود بون و استقلال شخصي دارند.
ه) تجارب عرفاني يا اوج دارند.
ي) از روان رنجوري رهانيد و در سلامت رواني بسر مي برند.
? مازلو پس از تحقيق و بررسي ، ويژگيهاي کلي افراد خود شکوفا را به شرح زير بيان کرد:
1) ادراک بسيار کارآمد از واقعيت ، آنها دنيا را چنانکه هست ميبينند، بدون پيشداوري يا قضاوت قبلي.
2) پذيرش خود ، ديگران و طبيعت بطور کلي
3) خود انگيختگي ، سادگي و طبيعي بودن
4) تمرکز روي مشکلات به جاي تمرکز روي خود
5) نياز به استقلال و داشتن حريم شخصي
6) احساس درک تازه و مداوم از جهان اطراف خود
7) تجربههاي عرفاني
8) علاقه اجتماعي
9) روابط بين فردي ، روابط دوستي افراد خود شکوفا شديدتر و عميقتر از روابط مردم عادي است.
10) خلاق بودن ، افراد خود شکوفا در همه فعاليتهاي خود انعطافپذير ، خودانگيخته و مشتاق اشتباه کردن هستند.
11) ساختار منش دموکراتيک ، قادرند در ارتباط با هر فردي با روشني و تواضع ارتباط برقرار سازند.
12) مقاومت در برابر فرهنگ پذيري ، در واقع آنان بوسيله ماهيت دروني خودشان اداره ميشوند و نه بوسيله فرهنگ.
اين ويژگيها در مواردي باهم وجه مشترک دارند، بطور کلي به نظر ميرسد که ويژگي انسانهاي خود شکوفا به استقلال و اعتماد به نفس است. آنها پذيراي خود و ديگران هستند و مهمتر از همه پذيراي چيزي هستند که زندگي به آنها عرضه ميکند. نيازمندي اين اشخاص ، نيازهاي سطح بالا در سلسله مراتب نيازهاي مازلو است، نياز به چيزي که براي زندگي خوب لازم است، همچون حقيقت ، عدالت و امثال اينها. شخصيتهاي خودي کلونا به مازلوآ آموختند که انسان نه تنها براي بقاء و يا رفع کمبودها و نارساييها تلاش ميکند، بلکه به دنبال وجودي بامعناست که از نياز دروني براي همسازي و يکپارچگي نشأت ميگيرد. تقريبا هميشه افراد ميانسال يا بالاتر داراي اين ويژگي هستند، به نظر مازلو آنها کمتر از يک درصد جامعه را تشکيل ميدهند.

انتقاد از نظريه خود شکوفايي :

روش پژوهش و دادههاي تحقيقي مزبور ، به اين دليل که نمونه مورد مطالعه وي بسيار کوچکتر از آن است که تقسيم نتايج را ممکن سازد مورد انتقاد قرار گرفته است. ديگر اينکه انتخاب آزمودنيها بر اساس ملاکهاي ذهني خودش درباره سلامت رواني صورت گرفته است و اصطلاحات او به صورت مبهم تعريف شدهاند. نظريه خود شکوفايي از حمايت تجربي آزمايشگاهي محدودي برخوردار است، بيشتر پژوهشها نتوانستهاند اين نظريه را تّأييد کنند، اما اين نظريه در تعليم و تربيت ، صنعت و تجارت ، پزشکي و روان درماني مورد استفاده قرار گرفته است.

ماهيت انسان

ماهيت انسان از ديدگاه روانکاوي
ـ ماهيت انسان از ديد فرويد : فرويد ماهيت انسان را به شيوه خاصي عنوان ميکند به نظر او انسان ذاتا نه خوب است و نه بد. بلکه از نظر اخلاقي خنثي است. فرويد انسان را ماحصل نهايي رشد تدريجي (تکامل) ميداند. به اعتقاد او انسان از هر نظر در حکم يک ماشين فيزيولوژيک است که در آن کششها و انگيزشهاي ارگانيزم بيولوژيک به صورت فرايندهاي فکري ، آرزو و سوائق عاطفي ظاهر ميشوند. بدي و شرارت انسان زماني ظاهر ميشود که عمل منطقي انسان زير نفوذ کششهاي غريزي قرار ميگيرد، بدون آنکه انسان اين کششها را بشناسد و يا درصدد کنترل آنها برآيد. فرويد وجود اراده و آزادي انسان را نفي ميکند و او را تابع عوامل جبري يا محدوديتهاي اجتماعي ميداند.
از نظر روانکاوي انسان تابع اصل جبر رواني است. انسان موجودي تلقي ميشود که بوسيله نيروهاي غريزي ناخودآگاه بر منطق او تسلط مييابند هدايت ميشود. اين نيروها را ميتوان به سطح آگاهي آورد و تحت کنترل قرار داد. از اين ديدگاه آگاهي باعث آزادي ميشود و جهل انسان را به بردگي ميکشد. از اين رو تسلط اصل جبر رواني زماني کاهش مييابد که خودآگاهي انسان افزايش يابد. هر چه دانش فرد از خودش بيشتر باشد احتمال اينکه عقلانيتر عمل کند بيشتر ميشود. فرويد از بين نيروهاي غريزي تاکيد بسيار زيادي روي غريزه جنسي دارد.
ماهيت انسان از ديد ديگر روانکاوان :
آدلر به انسان و امور او ديدي کلينگر ، غايت انگار و اجتماعي دارد. او انسان را موجودي خلاق ، انتخابگر ، اجتماعي ، مسئول و در حال شدن ميداند که نه خوب است و نه بد. ماهيتش در جامعه شکل ميگيرد و تکامل او در واقعيت بخشيدن به خويش است. يونگ با عقيده فرويد مبتني بر مرکزيت سکس مخالفت کرده و ابراز عقيده کرد که انسانها همان قدري که بوسيله اهداف ، آرزوها و اميال ديگرشان هدايت ميشوند بوسيله تمايلات جنسي نيز برانگيخته ميشوند. از نظر يونگ فضيلت خود بودن، تلاش براي رشد و خود شکوفايي خلاق از ويژگيهاي اصلي انسان است. بطور کلي يونگ در نظريات خود جهت گيري انسان دوستانهاي را دنبال ميکند. روانکاوان ديگر مثل اريکسون ، کارن هورناي ، اريکزدم و ... بيشتر ماهيت اجتماعي انسان را مورد تاکيد قرار دادهاند.
ماهيت انسان از ديدگاه انسان گرايي :
از ديدگاه انسان گرايان انسان داراي ماهيت خوب و ارزشمندي است. بر اساس عقيده راجرز انسان اصولا منطقي ، اجتماعي ، پيش رونده و واقع بين است. وي موجودي سازنده و قابل اعتماد است که ميتواند خودش نيازهايش را منظم و متعادل کند. مازلو سلسله مراتب اين نيازها را مطرح ميکند و معتقد است انسان ميتواند با برآورده کردن نيازهاي خود در هر يک از طبقات به مرحله نهايي که تحت عنوان خود شکوفايي مشخص ميشود برسد.
انسان در اين مرحله انساني با کارکرد کامل شناخته ميشود. يعني فردي که توانسته است که تمام ظرفيتهاي وجودي خويش را آشکار سازد. از اين ديدگاه انسان ذاتا تمايل به رشد يا تحقق بخشيدن به خويش دارد. ارگانيزم نه تنها سعي ميکند که خود را حفظ کند بلکه ميکوشد که خويش را در جهت تماميت وحدت کمال و خود مختاري سوق دهد. اين ديدگاه ، نگرشي خوش بينانه به انسان دارد.
ماهيت انسان از ديدگاه رفتار گرايان :
در نظر رفتارگرايان انسان ذاتا نه خوب است و نه بد ، بلکه يک ارگانيزم تجربه گرا است که استعداد بالقوهاي براي همه نوع رفتار دارد. به اعتقاد اين گروه انسان در بدو تولد همانند صفحه سفيدي است که هيچ چيزي بر آن نوشته نشده است. او به منزله يک موجود واکنشگر به حساب ميآيد که در قبال محرکهاي محيطي پاسخ ميدهد. رفتار او پاسخي به تحريک است که قسمت اعظم اين تحريک بيروني است ولي تا حدودي هم دروني است. او رفتاري قانونمند و پيچيده دارد که به شدت تحت تاثير محيط قرار دارد و اصولا انسان تا حدود زيادي ماحصل محيطش است.
رفتار گرايان مفهوم اراده آزاد را مطلقا انکار ميکنند و اعتقاد ندارند که فرد ميتواند به شيوهاي رفتار کند که به حوادث پيشين وابسته نباشد. انسان را موجودي ميدانند که بر اساس شرطي شدنش زندگي ميکند نه براساس عقايدش. او موجودي است که خودش را کنترل نميکند بلکه بوسيله عاداتش کنترل ميشود. به نظر آنها انسانهاي خوب نيز مانند اتومبيلهاي خوب بايد توليد شوند و کار مهندسان رفتار و رفتار درمانگران آن است که افراد خوب بوجود بياورند. به نظر آنها تمام ويژگيهاي خوب و بد انسان حاصل محيط است.
ماهيت انسان از ديدگاه روانشناسي گشتالت :
از نظر صاحبنظران گشتالتي انسان از نظر عملي ماهيتي تعاملي و از نظر اخلاق ، طبيعتي خنثي دارد. در اين ديدگاه انسان به منزله يک ارگانيزم و يک کل است که نياز شديدي به محيط و تعامل با آن دارد. انسان کلا يک موجود احساس کننده ، تفکر کننده و عامل است که از لحاظ اخلاق نه خوب است و نه بد. روانشناسان گشتالتي به ذاتي بودن نياز انسان به سازمان و وحدت تجربه ادراکي معتقدند. انسان تمايل دارد تا در جهت چيزهاي کل و يا هياتهاي خوب حرکت کند تا از تنشهاي خود بکاهد و کليت خود را به ظهور برساند.
تمايل اساسي انسان تلاش براي کسب تعادل به عنوان يک ارگانيزم است. ارگانيزم انسان يک واکنش کننده يا دريافت کننده منفعل و فعل پذير نيست. يک ادراک کننده و سازمان دهنده فعال است که بر طبق نياز و علاقه خودش اجزاي جهان مطلق را انتخاب ميکند و دنياي خودش را از دنياي عيني بوجود ميآورد. چون ارگانيزم موجودي خود کفا نيست پيوسته با محيط خود در تعامل است تا به نيازها و علائق خود جامه عمل بپوشاند.
ماهيت انسان از ديدگاه اسلام :
بر اساس ديدگاه اسلام انسان بر اساس فطرت الهي خلق شده است. قرآن کريم در اين باره ميفرمايد: حقگرايانه روي به اين آور ، ملازم سرشت و فطرتي باشيد که خداوند مردم را بر آن سرشته است (آري اين آفرينش خداوند است) و آفرينش خداي را دگرگوني نيست. (روم،30). از ديدگاه اسلام ، انسان در جنبههاي شناختي و قلبي (عاطفي) خصوصيات فطري دارد. انسان در بعد شناختي برخي چيزها را که البته زياد نيست بوسيله فطرت خود دريافته است. اصول تفکر انسان که در همه مشترک است فطري است و فروع و شاخههاي آن اکتسابي.
زيرا انسان در دانستن اصول تفکر نيازمند به مقدمات و قياس کردن يا نتيجه گرفتن نيست. يعني ساختمان فکري او به گونهاي است که آن مسائل وقتي عرضه ميشود نياز به استدلال و برهان ندارد و قابل فهم است. بر اساس فطرت خويش انسان حقيقت جو است. نياز دارد به اينکه حقيقت چيزها ، امور و جهان را آنچنان که هست دريابد. همان چيزي که حس کنجکاوي يا انگيزه اکتشاف در روانشناسي ناميده ميشود. انسان به فضائل اخلاقي و نيکيها گرايش دارد.
اين قبيل مسائل براي او منفعت مادي ندارند بلکه تنها به دليل فضيلتي که دارند براي او ارزشمندند مثل گرايش به پاکي ، صداقت و غيره. بر اين اساس انسان موجودي خيرجو است. علاوه بر اين انسان موجودي زيبا پسند است. گرايش به زيباييها دارد و زيبايي و جمال براي او يک موضوع اصلي و مستقل از ساير امور است. گرايش به خلاقيت و ابتکار بطور فطري در ذات او وجود دارد. علاوه بر اينکه مقداري از نيازهاي زندگي مادي او را تامين ميکند. از سوي ديگر عشق و پرستش گرايش مخصوص انسان است که با انسانيت او پيوند قطع ناپذير دارد. فطرت انسان فناي عاشق را در راه معشوق يک افتخار ميداند.
مقايسه نظرگاههاي مختلف روانشناسي و اسلام در مورد ماهيت انسان :اسلام در مورد ماهيت انسان و خوب يا بد بودن او ديدگاه کليتري را ارائه ميدهد و يکسويگي برخي مکاتب انساني را ندارد. در اين ديدگاه انسان داراي قدرت اراده و تواناييهايي است. و برخلاف روانکاوي وجود اراده و آزادي انسان را نفي نميکند و او را تابع عوامل جبري يا محدوديتهاي اجتماعي نميداند و هچون رفتار گرايان او را تحت کنترل عادات خويش نميداند. با اين حال او کاملا مستقل از عوامل ديگر عمل نميکند که بتواند همچون نظر انسان گرايان در ارضاي نيازهايش مستقل و خود مختار عمل کند.
هر يک از ديدگاههاي روانشناختي در مورد ماهيت انسان گاه به برخي مفاهيم اسلام و نظريات او در اين مورد نزديک و گاه از آن دور ميشوند. به هر حال هر يک از آنها نظريات انساني هستند که توسط خود انسان در مورد ماهيت انسان مطرح شدهاند. چنين نظرياتي مسلما نياز به تجدد نظر و تکامل خواهند داشت.
چرا برخي نيمه خالي ليوان را ميبينند؟ افرادي را ديدهايد که در برخورد با جنبههاي مختلف زندگي به بخشهايي توجه ميکنند که مأيوس کننده و نااميد کننده هستند. عيبها و نقص را زودتر ميبينند. بيشتر ، آنها توجه ميکنند و اغلب آنها را به خاطر ميسپارند. وقتي با آنها صحبت ميکنيد بيشتر از خاطرات ناراحت کننده و تجارب بد خود حرف ميزنند و برخي به قدري به اين کار عادت ميکنند که حتي نيمه پر ليوان را هم خالي ميبينند. اينها افرادي هستند که گاه در اثر عوامل مختلف تجارب موفقيت آميز خود را فراموش کردهاند.
ممکن است يکي از اين عوامل داشتن تجارب بد و ناموفق پيدرپي باشد که فرد را به اين باور عميق ميکشاند که تمام تجارب آينده آنها نيز به اين صورت خواهد بود. گاهي اوقات چنين حالتي خبر از يک بيماري رواني ميدهد. مثل افسردگي در انواع مختلف و يا پارانويا (سوء ظن شديد) گاهي نيز کمبود برخي ويتامينها مثل ويتامينهاي گروه B چنين حالتي را در فرد موجب ميشود. در برخي اوقات فرد چنين نگاهي را به رويدادهاي زندگي از يک منبع ديگر مثل والدين ، يک دوست ، يک معلم و ... آموخته است.

افکار انسان و نگرش او به دنيا :

علاوه بر اينکه تفکر انسان به يک ويژگي بارز و مشخصه اصلي اوست انواع تفکر و افکار او نيز اهميت بسزايي دارد. شيوه تفکر انسان در برخي موارد ممکن است در چرخه معيوبي ديگر افتاده باشد و وقايع زندگي را در حين چرخه معيوب تعبير و تفسير کند. بر اين اساس ميتوان شيوه تفکر انسان را به دو نوع منفي و مثبت تقسيم کرد. هر کدام از اين افکار نگرش فرد به دنيا و رفتارهاي او را شديدا تحت تأثير قرار ميدهند. روان شناسان شناختي به اين دو دسته از افکار توجه قابل ملاحظهاي دارند و معتقدند براي کمک فرد مشکلدار بايد افکار او را شناخت و آنها را اصلاح کرد.
نيمه خالي ليوان همان افکار منفي انسان است.
افکار منفي آن دسته از فکرها و باورهاي فرد هستند که نتايج ناگواري گاه براي فرد و گاه براي ديگران دارند و اين نوع افکار معمولا مصرف کننده توان و انرژي جسمي و روحي فرد هستند و او را به ضعف و سستي ميکشانند. روند شکل گيري و گسترش آنها در ذهن نيز خيلي سريع و پيشرونده است. کافي است در مقابل اولين افکار منفي که به ذهن فرد خطور ميکنند کمي سستي ، ضعف ، عقب نشيني در فرد مشاهده شود و به عبارتي فرد تسليم اين افکار شود به سرعت جاي پايي براي خود باز ميکنند و تکثير مييابند.
گسترش آنها از طريق تعبير و تفسير وقايع ، زايش مجدد افکار منفي ، گسيل داشتن توجه به فرد به گزينش انتخابي وقايع بد و منفي ، گزينش خاطرات منفي و تلخ که تأييد کننده اين افکار هستند صورت ميگيرد. در واقع افکار را به موجودات زندهاي ميتوان تشبيه کرد که براي حفظ بقاء خود به هر کاري دست ميزنند و شروع به جمع آوري مواردي ميکنند که صحبت آنها را تأييد ميکنند.
نيمه پر ليوان همان افکار مثبت هستند.
افکار مثبت افکاري سازنده هستند. نيرو بخش هستند و به فرد نيرو ، نشاط ، شادماني و اميد ميبخشند. راههاي موفقيت را به فرد نشان ميدهند و به او کمک ميکنند روشهاي رسيدن به آنها را شناسايي کند. مثبت بيني را نبايد با خوش بيني و خوش باوري اشتباه کرد. افراد مثبت بين توان خود را براي ديدن زمينههاي مثبت به موقع بکار ميبرند و اجازه نميدهند مثبت بيني آنها زمينهاي براي از دست دادن حقوقشان باشد. افکار مثبت نيز قابليت گسترش يابندگي دارند هر چند براي فردي که در چرخه افکار منفي گير افتاده است، گسترش افکار مثبت کلي با زحمت و تلاش انجام ميگيرد. به عبارتي فردي که عادت کرده همواره نيمه خالي ليوان را ببينيد بايد مدتي تمرين کند تا افکار مثبت خود را تقويت و آنها پرورش دهد.

چگونه افکار مثبت خود را پرورش دهيم؟

? شناسايي افکار منفي و مثبت :به عنوان گام اول دفترچهاي تهيه کنيد و فهرستي از افکارهاي منفي و مثبت خود را يادداشت کنيد. شناخت افکار بسيار مهم است، بعد از شناسايي افکار منفي تلاش کنيد، فکر مثبتي را که ميتوان جانشين آن کرد پيدا کنيد و در مقابل آن يادداشت نماييد.
پيدا کردن شواهدي که افکار مثبت را تأييد مي کنند. :در يک فرصت مناسب به گذشته خود فکر کنيد، خاطرات خود را مرور کنيد دشواري را پيدا کنيد که افکار مثبت شمارا تاييد مي کنند. براي اينکه اين خاطرات را مجددا فراموش نکنيد ميتوانيد آنها را يادداشت کنيد.
? شناسايي ويژگيهاي مثبت :ويژگيهاي مثبت خود را پيدا کنيد. آنها را در دفترچهاي يادداشت کنيد و در فرصتهايي که داريد آنها را مرور کنيد.به استقبال تجارب جديد برويد: هر فرصت تازهاي را تجربه جديدي تلقي کنيد که احتمال نتايج منفي و مثبت را به همراه دارد. اما در هر حال شما به نتايج مثبت اميدواريد، علاوه بر آنکه ميدانيد نتايج منفي نيز درسهاي خوبي براي شما خواهد داشت.
تعيين موقعيتهاي مربوط به ظهور افکار منفي :اوقاتي را که معولا به عنوان راه انداز افکار منفي هستند پيدا کنيد. در چنين اوقاتي خود را سرگرم نگه داريد. مثلا شروع به کار ميکنيد که به آن علاقمند هستيد و بيشتر از افکار منفي توجه شما را به خود جلب مي کنند. در اين ساعات و موقعيتها کارهاي کسل کننده که علاقهاي به آنها نداريد را انجام ندهيد.
? کمک از افراد متخصص :در زمينهاي که مايل به فعاليت هستيد از افرادي که در آن زمينه اطلاعاتي دارند کمک بخواهيد. اين کار به شما کمک خواهد کرد تا احتمال تجربه منفي و شکست را کاهش دهيد. تجارب منفي اغلب تأييدي بر افکار منفي هستند.
? اصلاح روابط اجتماعي :روابط اجتماعي خود را مورد بازبيني قرار دهيد. برخي از افکار منفي ما به روابط نادرست اجتماعي مربوط ميشود. عدم رعايت فاصله مناسب در روابط که به صورت چسبندگي و وابستگي زياد به اطرافيان يا دوري و اجتناب از ارتباط با آنها ديده ميشود اغلب افکار منفي را شدت ميبخشد. رعايت تعادل و توازن در ميزان روابط احتمال رشد و پرورش افکار منفي را کاهش ميدهد.
برقراري ارتباط با افراد مثبت انديش :اين گونه افراد براحتي قابل شناسايي هستند. روابط خوبي دارند، از فعاليتهاي خود رضايت دارند، وقايع را به گونهاي منطقي تجزيه و تحليل ميکنند و سعي ميکنند جنبههاي مثبت را بيشتر مورد توجه قرار دهند و از جنبههاي منفي درس بگيرند. خود کنترلي خوبي دارند و اجازه نميدهند در مقابل وقايع منفي شديدا آشفته شوند و اين افراد را شناسايي کنيد و با آنها روابط اجتماعي برقرار کنيد.
? هدفمند و با برنامه باشيد :تعيين اهداف مشخص در زندگي و برنامه ريزي براي رسيدن به آنها بسيار مهم است. افراد هدفمند ميدانند از زندگي چه ميخواهند و گامهاي مناسبي براي رسيدن به اهداف خود بر ميدارند و در نتيجه احتمال شکست را که تقويت کننده افکار منفي است پايين ميآورند.به خودت نگاه کن و باور کن که از همين حالا تو يک فرد مثبت بين هستي که نيمه پر ليوان را مي بيني.

چگونه نه بگوييم؟

? اهميت نه گفتن :از آنجايي که زندگي اجتماعي مستلزم رعايت مواردي است که هم حقوق ديگران و هم حقوق فرد در آن بايد مورد توجه قرار گيرد مهارت نه گفتن يکي از لازمههاي موفقيت فرد در زندگي شخصي اجتماعياش است. هر فردي ، براي خود عقايد ، ايدهها و اهدافي دارد، شيوه زندگي را براي خود برگزيده است و لازم است در مواردي که احساس کند اين اهداف و ايدهها در برآورده شدن آنها با احتمال بروز مشکل روبرو خواهد شد؟
از مهارتهاي خاصي استفاده کند تا بتواند خود را در مسير مناسبي که براي خود برگزديده است، نگه دارد. انسان اراده و اختيار و آگاهي دارد. بر اساس اراده خود ميتواند تصميمهايي براي زندگي داشته باشد. اين تصميمها از موارد بسيار جزئي يا موارد بزرگ و پراهميت را شامل ميشود، آنچه که به عنوان مانعي او را عملي ساختن تصميمات خود باز دارد بايد به نحوي از گذر مسير او برداشته شود. براي چنين اقدامي قاطعيت ، قدرت و به عبارتي مهارتهايي چون نه گفتن و ... مورد نياز است.
از چه سني نه گفتن را ياد بگيريم؟ :کودکان در سنين خاصي ويژگيهايي دارند که اندکي متفاوت از ويژگيهاي آنها در سالهاي ديگر زندگي است. در حدود سنين 4 - 5 سالگي تمايل دارند، استقلال بيشتري داشته باشند. در مقابل خواستههاي ديگران مخالفت ميکنند و به عبارتي از قول والدين لجبازي ميکنند. اين دوره سني به سن ، نه گفتن معروف است. بطوري که رفتار معکوس به نحوي در اکثر عملکردهاي کودک ديده ميشود و او به نحوي ميخواهد بر خلاف خواسته والدين خود عمل بکند. اين ويژگيها بطور طبيعي در اين سنين آغاز ميشوند و ميتوان گفت تمرينات اوليهاي براي پيدا کردن مهارتهاي مرتبط در سنين بزرگسالي هستند.
مشابه اين حالت را ما يکبار ديگر در دوره نوجواني مشاهده ميکنيم. در اين دوره سني نيز فرد بويژه نسبت به خواستههاي والدين فرد حالت عناد و منفي کاري به خود ميگيرد و تلاش ميکند بيشتر مطابق با خواستهها و نظرات خود عمل کند. اين کار روشي براي نشان دادن حس استقلال در نوجوان است. با وجود اينکه اين دورهها به عنوان دورههاي اختصاصي نه گفتن معروفند، اما يادگيري نه گفتن در هر سني امکان پذير است، با توجه به اينکه جهت دهي ويژگيهاي فرد اهميت قابل توجهي پيدا ميکند.

انواع نه گفتن:

اگر بخواهيم انواع مواردي که ما در آنها ناچار به استفاده از اين مهارت هستيم را دسته بندي کنيم، به دو طبقه کلي ميرسيم؛ نه گفتن به خود و نه گفتن به ديگران.
? نه گفتن به خود :هر فرد براي خود اهدافي در نظر ميگيرد و بر اين اساس تصميماتي اتخاذ ميکند. بر اين اساس و براي عملي ساختن تصميمات خود لازم است با هر آنچه که در ارتباط با خود و مانع عملي شدن تصميمات او ميشود، مبارزه کند. در چنين حالتي فرد بايد به خواستههاي خود نه بگويد تا بتواند به اهداف خود برسد. تصور کنيد فردي را که تصميم گرفته است با اجراي يک رژيم غذايي مناسب تعدادي از وزن خود را کاهش دهد. کاهش دادن وزن هدف اساس اوست که براي رسيدن به آن بايد دست از برخي رفتارهاي خوردن بردارد. مثلا از خوردن ، شيرينجات خودداري کنيد.
زماني که فرد در مقابل و وسوسه خوردن يک تکه شيريني خوشمزه مقاومت ميکند، در واقع به خواستههاي خود جواب نه ميدهد. خواستههايي که با خواستههاي اساسيتر او منافات دارد. به عنوان يک مثال ديگر دانش آموزي را در نظر بگيريد که قصد دارد نمرات بالايي در امتحان پايان سال بدست آورد. برنامه ريزي ميکند و تصميماتي ميگيرد. طبعا در چنين برنامه ريزي ما زمان کمتري صرف تفريحات و غيره خواهد شد. زماني که در مقابل وسوسه تماشاي يک برنامه تلويزيوني مقاومت ميکند، در واقع از مهارت خود براي نه گفتن به خود استفاده ميکند.
? نه گفتن به ديگران:زماني که خواستههاي فرد و تمايلات فرد با خواستههاي ديگران منافات پيدا ميکند. در اين حالت فردي که تمايلات و خواستههاي خود را ترجيح ميدهد، ناچار است در مقابل خواستههاي ديگران مقاومت کند. چگونه ميتواند اين کار را انجام دهد؟ تصور کنيد دانش آموزي که کتاب درسي خود را براي مطالعه خودش لازم دارد در مقابل درخواست دوستش که کتاب او را شب امتحان به امانت ميخواهد، چه عکس العملي بايد داشته باشد. در چنين مواردي معمولا مهارت نه گفتن احساس ميشود.

در چه مواردي نه ميگوييم؟:

آيا در همه موارد بايد از اين مهارت استفاده کرد؟ آيا هميشه در مقابل خواستههاي ديگران مقاومت کرد و با جديت جواب رد به آنها داد؟ مسلم است که بايد طبقه بندي مناسبي روي موارد و موضوعاتي که نه گفتن در آنها لازم به نظر ميرسد، داشته باشيم. زماني که قبول درخواستها خطرات و مشکلات جدي براي فرد به همراه دارد لازم است فرد با قاطعيت رفتار کند. مثل درخواست فردي مبني بر استفاده از سيگار ، يا رساندن تقلب سر جلسه امتحان.
اينها مواردي هستند که نتايج وخيم و جدي براي فرد به بار ميآورند و لازم است فرد ، حتما مهارت لازم براي ابراز قاطعيت در اين موارد را داشته باشد. در موارد ديگري چون امانت دادن کتاب به دوستي که خودمان آنرا نياز داريم يا موارد مشابه ديگري ميتوان در ابتدا به دنبال راهکارهاي ديگر بود در صورت عدم وجود اين راهکارها از اين مهارتها استفاده کرد.

ويژگي افرادي که مهارت نه گفتن دارند:

اين افراد قاطعيت خوبي دارند، اعتماد به نفس آنها بالاست، برنامههاي شخصي در زندگي دارند و اهدافشان روشن و واضح است و ميدانند که از چه راهي به اهداف خود خواهند رسيد. در مقابل افرادي که توان کافي براي نه گفتن ندارند اعتماد به نفس ضعيفي دارند، به راحتي تسليم ديگران ميشوند. ممکن است اهداف و برنامه ريزيهاي مشخصي نداشته باشند و اگر داشته باشند اهميت لازم را به آنها نميدهند. اين افراد معمولا به برآورده شدن خواست ديگران اهميت ميدهند که ميتواند ناشي از ترس آنها به از دست دادن دوستيها ، طرد شدن و ... باشد.

تقويت مهارتهاي نه گفتن:

مشخص کردن اهداف و برنامهها گام اول در اين راه است. اهداف مشخصي داشته باشيد و مسيرهاي خود را براي رسيدن به اين اهداف معين کنيد.اعتماد به نفس خود را تقويت کنيد. نه گفتن را با تمرين در مسائل جزئيتر تکرار کنيد. به افرادي که قاطعيت دارند و مهارتهاي خوبي در اين زمينه دقت کنيد و ويژگيهاي آنها را مورد توجه قرار دهيد. اطلاعات و آگاهيهاي خود را افزايش دهيد.
خود را تقويت کنيد و مطمئن باشيد که نه گفتن ، روابط اجتماعي شما را مختل نخواهد ساخت. در مواردي هم که نه گفتن به مسائل جدي و خطرناکي مربوط ميشود، از دست رفتن رابطه به نفع شما خواهد بود. با برقراري روابط سالمتر اجتماعي جايگزيني براي رابطه از دست رفته خواهيد داشت.
منبع:شرکت آب و طراحي فرزين
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image