حسادت را مي توان نوعي ترس يا خشم دانست که از احساس کمبود محبت يا توجه به رقيب حاصل ميشود. حسادت در سه سالگي بسيار شديد است و در هشت سالگي کاهش مي يابد. در خانواده هايي که فرزندان متعدد وجود دارد، حسادت کمتر ديده مي شود و از طرفي ميان برادران و خواهراني که اختلاف سنشان يک سال و نيم تا سه سال و نيم باشد، حسادت زياد ديده ميشود.
معمولا کودکان به نوزاد حسادت مي ورزند. گاهي کودک خردسال آرزوي برادر يا خواهري را مي کند، بي آنکه بداند ممکن است بعد ها به او حسادت ورزد. در واقع براي کودک بسيار مشکل است که احساسي همانند مادرش نسبت به کودک نوزاد داشته باشد. اگر به نوزاد محبت مي کند بيشتر به علت آن است که مورد ايراد و اعتراض قرار نگيرد.
حسادت بستگي به وضع زمان و مکان دارد. ممکن است کودک مستقيما به کودک ديگر حمله کند يا به نحو مبالغه آميز و دروغين اظهار محبت نمايد يا آنکه مخالفت و لجاجت آغاز کند. شکل ديگر حسادت باز گشت است يعني کودک مانند سابق جاي خود را خيس مي کند، انگشتانش را مي مکد، رفتار بچگانه تري از خود نشان مي دهد يا آنکه پيوسته مي خواهد به او توجه و محبت بيشتري نشان بدهند. در اين مورد کودک براي آنکه محبت و توجه بيشتر اطرافيان را به سوي خود جلب کند غالبا به آزار و تحقير خويشتن دست مي زند.
براي جلوگيري از حسادت و رقابتهاي بچه گانه نکات زير پيشنهاد مي شود:
1- مادر بايد به کودک بزرگتر بفهماند که او نيز مورد علاقه و محبت خانواده است.
2- کودک دو ساله را بايد عادت داد که تنها بخوابد و بازي کند تا اينکه کمتر با مادر تماس داشته باشد و از محبتهاي مادر نسبت به نوزاد ناراحت نشود.
3- مادر به کودک نشان دهد که در مواظبت و محبت به نوزاد با هم شريکند. مادراني که براي کودک قصه مي گويند و نوزاد را نيز نوازش مي کنند به نحو قابل ملاحظه اي مانع بروز حسادت آنان مي شوند.
4- کودکي که حسادت مي کند، اگر حيواني را که مورد علاقه اوست در اختيارش قرار دهند، مي توان از حسادتهاي او جلوگيري نمود.
شرايط محبت به کودک
در محبتي که به کودک مي شود بايد شرايطي را مراعات نمود از جمله :
الف – محبت به کودک، بايد راستين باشد. زيرا کودکان محبت هاي تصنّعي و ساختگي را خوب درک مي کنند و از آن متنفرند. ممکن است کودک حقيقت اين مسئله را خوب بفهمد ولي هرگز به زبان نياورد.
ب- محبت بايد بگونه اي باشد که کودک مز? آنرا بچشد و اين امر زماني امکان پذير است که ما عملا محبت خود را به او نشان دهيم. بدين سان فقط دوست داشتن کودک در دل و علاقمندي قلبي به او کافي نيست. او بايد نشانه هاي محبت ما را ببيند و آنچه که در درون ما هست، آشکارا حس کند.
اين کار معمولا از راه تغذيه، مراقبتها و تو جهّات امکان پذير است. تحسينها، تشويق ها، همبازي شدن با آنها و... جلوه هاي از ابراز محبت به کودک هستند.
ج- محبت به کودک نبايد بستگي به موقعيت او داشته باشد. به عبارت ديگر نبايد به طفل ابراز محبت کرد، از آن بابت که او زيباست، چشم و موي قشنگي دارد، رشدش خوب است و يا در منزل کارهاي خوشايند انجام مي دهد... اين جنبه ها زمينه را براي محبت بيشتر فراهم مي آورند ولي نبايد به عنوان ملاک محبت مورد استفاده قرار گيرند.
د- محبت اولياء و مربيان نسبت به کودکان در حضورشان بايد يکسان باشد، زيرا تبيض در محبت نسبت به يکي از کودکان، باعث رنجش کودکان ديگر مي شود.
ه- پدر و مادر و يا معلمين نبايد محبت و مهر کودک را به تنهايي در انحصار خود در آورند، بلکه بايد راه را باز گذارند تا کودک بتواند ديگران را نيز دوست بدارد.
و- نوع محبت در سنين مختلف، متفاوت است. در 6 سال اوّل زندگي غالبا تکيه کودک بر لذّات حسي است ولي در شش سال دوّم توجه به لباس او، پذيرش دوستانش و حفظ شخصيتش در جلوي ديگران بيشتر مطرح است.
ن- کودک در خانواده از محبت سرشار والدين برخوردار است لذا بايد در بدو ورود به مدرسه نيز از محبت فراوان مربيان خود بهره مند گردد.
زيان کمبود محبت
به نظر بسياري از دانشمندان، منشا ء بسياري از عقده ها، عدم ارضاي کودک از محبت است. زيانهاي ناشي از کمبود محبت، بسيار است. از جمله اينکه عدم ارضاي کودک از محبت، زمينه را براي کمرويي او فراهم مي سازد. چنين کودکي در سنين بعدي، در مواجهه با مشکلات و حل آنها ناتوان و عاجز خواهد بود.
اطفالي که در دور? کودکي محبت نبينند، احيانا در بزرگسالي، ناسازگار و دچار عقده هاي رواني مي گردند. منشاء بسياري از شرارتهاي نوجوانان و جوانان و حتي بزرگسالان، کمبود محبت در دوران کودکي آنهاست. بسياري از خودکشي ها و نا کامي هاي افراد، معلول عدم تامين آنها از محبت است. گاهي علت فرار نوجوانان از خانه، اين است که خود را در خانواده تنها مي بينند و کسي با آنها در تماس عاطفي نيست و مورد محبت واقع نمي شوند.
کمبود محبت گاهي موجب عوارض جسماني و رواني مي گردد، از قبيل بي اشتهايي، بدبيني، پر توقعّي، ياس، زود رنجي، انزوا طلبي و خيالبافي و..
زيان افراط در محبت
يکي از علل پيدايش احساس حقارت، زياده روي در اعمال محبت نسبت به کودک است. اطفالي که بيش از اندازه مورد مهر و نوازش واقع مي شوند و در نتيجه لوس و از خود راضي بار مي آيند، در طول ايام حيات به خصوص در مواقع برخورد با مشکلات زندگي، دچار احساس حقارت و پستي مي شوند، به اعمال ناشايستي دست مي زنند، و در بعضي از مواقع ناراحتيهاي رواني و فشارهاي روحي کار آنها را به « روان رنجوري» و يا حتي« روان پريشي» مي کشاند.
محبت، در پرورش جان کودک، مانند غذا، براي پرورش جسم، ضروري و لازم است. اهميت و ارزش کنترل صحيح در کم و کيف محبت و طرز اعمال آن، کمتر از اصل محبت نيست. همانطوريکه خودداري از غذا، زياده روي در غذا، مسموم بودن غذا، هر يک عوارضي روي بدن مي گذارد، خودداري از محبت، زياده روي در محبت، محبت نابه جا و منحرف کننده، هر يک آثار شومي در روان کودک دارند و بد بختي هايي ببار مي آورند.
افراط در محبت در مورد کودکان استثنايي که به آموزشهاي ويژ هاي نياز دارند نتايج بسيار بدتري را به دنبال دارد. نگارنده که مدت 3سال سر پرست واحد مطاعات دفتر آموزش کودکان استثنايي و مدت دو سال دبير آموزشگاه نا بينايان خزائلي بودم از نزديک نتايج افراط در محبت برخي از پدران و مادران در مورد کودکان نابينا را مشاهده کردم.
والدين برخي از کودکان نابينا و يا نيمه بينا به تصور اينکه با محبت بيشتر مي توانند کمبود معلوليت بينايي فرزندان خويشان را جبران کنند تا قبل از نامنويسي فرزندانشان در دبستانم، خود غذا در دهان کودکان خويش گذاشته و لباس بر تن آنها کرده بودند و اين کارها را به طور مداوم ادامه داده بودند. درنتيجه وقتي اين کودکان به مدرسه مي آمدند از جهات بسياري از کودکان ديگر عقب بودند. اين عقب ماندگي در رشد طبيعي، مدت پند سال آنها را از تحصيل با کودکان همسال خود باز مي داشت و سر انجام موجب کمبود هاي رواني و عقده هاي روحي بسيار مي شد.