جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
چند سؤال از وهابيت (2)
-(15 Body) 
چند سؤال از وهابيت (2)
Visitor 2694
Category: دنياي فن آوري
سؤال. قرآن با صراحت مي گويد كتاب خدا به تنهايي كافي نيست و احتياج به مبين و مفسر دارد و آن مبين و مفسر شخص پيامبر صلي الله عليه و آله است؛«وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينِ‏َّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِْمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏»(31) «و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و شايد انديشه كنند!» پس چگونه عمر در جواب پيامبر صلي الله عليه و آله مبني بر آوردن قلم و دوات گفت كتاب خدا در دستان ماست و حَسبُنا كِتابُ اللهِ (كتاب خدا ما را كافي است) آيا اين كلام خليفه دوم با اين آيه قرآن تعارض ندارد؟
سؤال. ابوبكر و عمر به منظور حفظ وحدت اسلامي و مصالح جامعه اسلامي!! بعد از حكومت خودشان، تكليف خليفه بعد را مشخص كرده و براي بعد از خود جانشين و خليفه انتخاب كردند؛ پس چه شد كه به زعم شما اهل سنت، پيامبر صلي الله عليه و آله براي امت اسلام بعد از خود فكري نكردند؟ آيا پيامبر به اندازه دو خليفه اول و دوم دلسوز اسلام نبودند و يا اينكه عقل ايشان به اندازه عقل ابوبكر و عمر نبود كه به فكر امت بعد از خودشان باشند؟(معاذ الله)
سوال. به چه دليل خليفه دوم طبق بخشنامه اي دستور داد نامگذاري فرزند به اسم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله يا ساير انبياء الهي ممنوع است و حتي دستور داد كساني كه اين نامها را براي فرزندانشان انتخاب كرده اند، آنرا عوض كنند.(32) آيا نمي دانست كه بهترين نامها نام انبياء و بخصوص نام محمد است، يا خداي ناكرده با نام محمد مشكلي داشته....؟
سوال. ائمه اهل بيت عليهم السلام در مقابل يهود و نصاري براي پاسخ به شبهه افكني آنها و احتجاج آوردن و اثبات حقانيت اسلام، از كتب آنها استفاده نموده و با خواندن آن كتب (تورات و انجيل) به زبان خود اهل كتاب براي آنان، و با استفاده از اعتقادات خود آنها، حقانيت اسلام را به اثبات مي رساندند و به همين طريق بسياري از يهود و نصاري را به دين اسلام وارد نمودند. اين دليل استفاده اهل بيت پيامبر عليهم السلام از تورات و انجيل بود؛ اما سوال ما اين است كه علت ارتباط عمر با يهود ، همچنين علاقه او و دخترش حفصه، به خواندن تورات چه بود كه حتي در بعضي موارد باعث خشم رسول الله صلي الله عليه و آله مي شد؟(33)
سوال. آيا غير از اين است كه اميرالمومنين عليه السلام و عباس عموي پيامبر، ابوبكر و عمر را خائن، دروغگو، پيمان شكن و گناهكار مي دانستند و خود عمر بن خطاب نيز به اين مطلب معترف بود.(34)
سوال. آيا غير از اين است كه زماني كه عثمان به عنوان خليفه ي سوم انتخاب مي شود اميرالمومنين عليه السلام با انتخاب او به شدت مخالفت مي كنند و رو به عبدالرحمن بن عوف كرده(35)و مي گويند: «اين نخستين بار نيست كه شما بر ضد ما هم پيمان شديد. پس صبر نيكو خواهم كرد و در برابر آنچه انجام مي دهيد از خداوند ياري مي طلبم؛ به خدا سوگند تو خلافت را به عثمان نسپردي، جز آنكه مي-خواهي او نيز آن را (پس از خود) به تو بازگرداند.» و عبدالرحمن بن عوف وقتي اين سخنان را مي شنود اميرالمومنين عليه السلام را تهديد كرده و به ايشان مي گويد: «كاري نكن كه بر ضد خودت راه اقدامي باز كرده باشي!» (كنايه از اينكه باعث مرگ خودت نشو.!) مقداد نيز كه در دفاع از اميرالمومنين عليه السلام به پاخاسته و سخن گفت با تهديد عبدالرحمن مواجه مي شود.(36) و در روايتي ديگر، اميرالمومنين عليه السلام اين انتخابات ساختگي را نيرنگي زشت توصيف مي كنند.(37)
سؤال. يكي از ايرادات وهابيت به شيعه اين است كه چرا جمله «اشهد ان عليا ولي الله» را در اذان اضافه مي كنيد. اولا شيعه اين ذكر را واجب و جزء اذان نمي داند و ثانيا بزرگان اهل سنت نيز قائلند در اذان مي توان جمله اي اضافه كرد و بر امير وقت سلام داد وبعد از شهادت به رسالت پيامبر گفت «السلام عليك ايها الامير و رحمة الله و بركاته» پس اگر ايرادي وارد است بر اهل سنت نيز وارد است .(38)
سوال. در بعضي موارد، شيعيان احاديث بعضي از راويان اهل سنت را به خاطر صادق بودن آنان مي پذيرند و به احاديث آنان عمل مي-نمايند. اما آيا اهل سنت نيز به همين شكل عمل مي كنند يا برعكس حتي راويان خود را به خاطر اينكه بر خلاف افكار آنان حديثي را نقل نموده اند انكار مي كنند، به عنوان نمونه «احمد بن عمران» كه از راويان احاديث اهل سنت است را انكار نموده اند فقط به خاطر اينكه فضائل علي عليه السلام را نقل مي نمود!(39) و «محمد بن احمد بن حماد كوفي» كه از راويان اهل سنت است را مردود اعلام نمودند به دليل اينكه قائل بود در روز بيعت به حضرت فاطمه زهراسلام الله عليها حمله كردند و باعث كشته شدن فرزندش شدند.(40) و «عبدالله بن جميع» را دروغگو و كذاب معرفي نمودند به دليل اينكه روايتي نقل نموده بود كه مضمونش اين است كه ابو بكر و عمر و عثمان، بعد از جنگ تبوك قصد ترور پيامبر صلي الله عليه و آله را داشته اند(41) ( در حاليكه بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت همين شخص را موثق مي دانند و حتي مسلم نيشابوري در صحيح خود از او حديث نقل مي كند).(42)
سؤال. چرا شما به شيعيان ايراد مي گيريد كه جمع بين صلاتين مي-كنند در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله نيز چنين مي كرد:«ان النبي كان يصلي بالمدينة يجمع بين الصلاتين الظهر و العصر و المغرب و العشاء من غير خوف و لامطرقيل لم ؟ قال لئلا يكون علي امته حرج.»(43) «ابن عباس مي گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله در مدينه جمع بين نماز ظهر و عصر و همچنين جمع بين نماز مغرب و عشاء مي كردند بدون اينكه اضطرار و خوفي باشد و يا باراني باريده باشد. پرسيده شد چرا پيامبر اين كار را انجام مي دادند؟ جواب داد براي اينكه حرج و سختي بر امت نباشد. (يعني اين عمل سيره پيامبر صلي الله عليه و آله بوده نه اينكه فقط به خاطر اضطرار اين كار را انجام داده باشند.»
سؤال. يكي از ايرادات وهابيت به شيعيان اين است كه مي گويند جايگاه نزول قرآن و جايگاه بيان احاديث در شبه جزيره عربستان و به زبان عربي بوده و كساني كه عرب زبان نيستند حق تفسير و تبيين آنها را ندارند! اما اولا اين مطلب با آياتي از قرآن كه دلالت بر جهاني بودن دعوت اسلام دارد منافات دارد؛ ثانيا بنابر اين فرض كه بگوييم دخالت در قرآن فقط مخصوص اعراب، آنهم اعراب عربستان است پس شما برادران اهل سنت به چه دليل كتب و صحاح سته خود را موثق دانسته و آنها را در رديف قرآن قرار مي دهيد در حالي كه نويسندگان تمام آن كتب سته، ايراني و غير عرب بوده-اند!؟

سوالاتي در مورد مقام ام المومنيني و قداست آن!
 

سوال. آيا غير از اين است كه انبياء الهي با زناني عادي از زنان جامعه خود ازدواج مي نمودند و حتي در بعضي موارد، زنان انبياء سابق به دين شوهران خود ايمان نمي آوردند و در بعضي موارد زنان بعضي از انبياء الهي به عنوان مَثَل كفر در قرآن مطرح شده اند.(44) و آيا غير از اين است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز با زناني عادي از زنان جامعه خود ازدواج نمود كه تا قبل از ازدواج با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هيچ فضيلتي براي آنان شمرد نشده بود. پس چرا شما وهابيون براي تمامي همسران پيامبر حرمتي خاص و عجيب قائل هستيد به شكلي كه حتي بيان اشتباهات آنان را گناهي نابخشودني مي دانيد و همگي آنان را اهل بهشت مي دانيد. اگر واقعا مقام أم المؤمنيني مقامي مقدس است كه خداوند آنان را به آن مقام مزين نموده و كسي حق سلب اين مقام را از آنان ندارد و تا پايان عمرشان براي آنان باقي است پس آن همسران پيامبر كه بعد از رحلت ايشان از دين برگشته و مرتد شدند(45)نيز بايد اهل بهشت باشند و اگر واقعا اين مقام، مقام مقدسي است كه خداوند به آنان عطا نموده پس با كدام مجوز شرعي خليفه دوم بعضي از آنان را از مقام أم المؤمنيني ساقط نمود و گفت ديگر آنان أم المؤمنين نيستند؟(46)و از سويي ديگر عايشه، يكي از همسران پيامبر خود مي گويد هيچ آيه اي در فضيلت ما نازل نشده است.(47) و از همه مهمتر در قرآن آياتي در توبيخ همسران پيامبر (به خصوص عايشه و حفصه) وجود دارد.(48) آيا كسي كه قرآن او را توبيخ مي كند سزاوار چنين تقدسي هست؟ آيا بهتر نيست شما هم بگوييد محبوبترين انسانها نزد خدا با تقواترين آنان است و براي همسران پيامبر نيز از همين قاعده كلي استفاده نماييد و ارزش هر كدام آنان را معين نماييد؟
سؤال. آيا صحيح است كه عايشه نسبت به ساير همسران پيامبر حسادت داشت تا جايي كه اگر يكي از همسران پيامبر براي حضرت غذايي آماده مي كرد عايشه براي اينكه حضرت از غذاي آنها نخورند غذاي آنها را دور مي ريخت و حتي در بعضي موارد ظرف غذاي آنان را نيز مي شكست و پيامبر صلي الله عليه و آله وقتي اين مطلب را فهميدند از عايشه خشمگين شده و به او فرمودند به جاي ظرفي كه شكسته اي بايد يكي از ظرفهاي خودت را بدهي.(49)و آيا صحيح است كه عايشه بسيار به ماريه(50) و خديجه كه از همسران پيامبر نيز بودند حسادت مي-ورزيد تا جايي كه خود او گفته من خديجه را نديده ام اما به اندازه اي كه به خديجه احساس حسادت مي كنم به هيچ يك از همسران پيامبر حسادت نمي ورزم.(51) و آيا صحيح است كه وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله قصد ازدواج جديدي را داشتند عايشه سعي مي كرد به شكلي آن ازدواج را به هم بزند و در بعضي موارد نيز موفق مي-شد(52) و آيا صحيح است كه زنان پيامبر دو حزب بودند كه در يك حزب عايشه و حفصه و دو نفر ديگر از زنان پيامبر و در حزب ديگر ساير همسران پيامبر بودند و آيا صحيح است كه خلفاء به عايشه دو هزار درهم بيشتر از ساير همسران پيامبر مقرري مي دادند (53)(و آيا اصلا مي دانيد در آن زمان دو هزار درهم چه ارزش بالايي داشته) و آيا صحيح است كه عايشه شخصيت با ثباتي نداشته به شكلي كه در يك روز فتوي به كفر عثمان داد و گفت عثمان كافر شده و بايد كشته شود(54) و در روز ديگر به خونخواهي عثمان جنگ جمل را به راه انداخت و تعداد زيادي از مسلمين را به كشتن داد.(55) و آيا صحيح است كه ساير همسران پيامبر با اين عمل عايشه مخالف بودند و او را از به راه انداختن جنگ برحذر مي داشتند چنانكه ام سلمه او را اينگونه نصيحت كرد:«اي عايشه پيامبر تو را از بيابان گردي برحذر داشته و عمود اسلام به واسطه زنان استوار نمي گردد .... اگر پيامبر تو را در اين بيابان ها سرگردان ببيند در جواب او چه مي گويي و حال آنكه حركت تو در منظر الهي است و به سوي رسول خدا باز خواهي گشت در حالي كه با اين عمل، ستر و حجاب خود را برداشته اي. اي عايشه اگر من مسير تو را مي رفتم و به من ندا مي شد داخل بهشت شو حيا مي كردم كه با پيامبر ملاقات نمايم در حالي كه ستر و پوششي را كه او بر من قرار داده بود برداشته بودم اي عايشه خانه ات را حصن و قلعه محكم خود قرار بده و قبرت را ستر و پوشش خود تا با رسول خدا ملاقات نمايي .....»(56)و آيا صحيح است كه قرآن به عايشه و ساير همسران پيامبر امر نموده كه در خانه هاي خود بنشينند و آرام گيرند.(57) و آيا غير از اين است كه عايشه برخليفه رسول خدا خروج نمود؟ و آيا صحيح است كه عايشه وقتي خبر شهادت علي عليه السلام را شنيد شادي نمود و اشعاري به اين مضمون خواند «ديگر خيالم از جانب علي راحت شد».(58)وآيا صحيح است كه عايشه نسبت به علي و فاطمه عليهما السلام كينه و حسادت داشت(59) و آيا غير از اين است كه حب و بغض علي عليه السلام معيار ايمان و نفاق است؟(60)و آيا صحيح است كه عايشه و ساير همسران پيامبر به يكديگر سب و دشنام مي دادند؟(61)و آيا صحيح است كه عايشه در پايان عمر خود مي گويد «مرا در كنار رسول خدا دفن نكنيد چرا كه من بعد از ايشان بدعت هائي گذاشتم.»(62) و اي كاش اهل سنت به ما مي گفتند كه او چه بدعتهائي در دين ايجاد كرد؟

آيا عزاداري جايز است؟
 

سؤال. آيا درست است كه اولين كسي كه در مراسم عزاداري سينه زني به راه انداخت عايشه بود آنچنانكه نقل شده است: «عن عباد سمعت عائشه تقول مات رسول الله صلي الله عليه و آله ثم وضعت رأسه علي وسادة و قمت آلتدم مع النساء و اضرب وجهي.»(63) «شنيدم كه عائشه مي-گفت وقتي پيامبر از دنيا رفت سر ايشان را بر چيزي قرار داديم و به اتفاق زنان ديگر به عزاداري برخاسته به سر و صورت و سينه مي زديم.» و همچنين اهل شام براي مرگ عثمان عزاداري كردند و براي او گريستند همانطور كه ابن كثير مي گويد«معاويه فردي را با طوماري خدمت علي عليه السلام فرستاد و وقتي آن مرد بر اميرالمومنين داخل شد گفت از نزد قومي آمده ام كه همگي تقاضاي قصاص قاتلان عثمان را دارند سپس ادامه داد من هفتاد هزار نفر را ترك كردم در حالي كه همگي زير لباس عثمان گريه مي كردند.»(64)پس چگونه است كه بزرگان شما وقتي مراسم عزاداري به راه مي اندازند بلا اشكال است ولي وقتي شيعه براي سيد جوانان اهل بهشت مراسم عزاداري به راه مي اندازد متهم به شرك و كفر مي شود؟
سوال. آيا غير از اين است كه عمار ياسر صحابي گرانقدر پيامبر در مرگ پدرش گريه مي كرد و پيامبر او را باهمان حال ديد و او را از اين كار منع نكرد.(65) و آيا غير از اين است كه بعد از جنگ احد همه زنان مدينه براي عزيزان خود گريه مي كردند و وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله اين صحنه را ديدند فرمودند حمزه كسي را ندارد برايش گريه كند لذا زنان مدينه در خانه حمزه جمع شده و براي او عزاداري كردند.(66) و آيا غير از اين است كه خود پيامبر صلي الله عليه و آله در مرگ عزيزانش اشك مي ريخت و وقتي به ايشان گفته مي شد چرا گريه مي كنيد در حالي كه خودتان از اين كار منع نموده ايد مي فرمودند قلب مي سوزد و اشك جاري مي شود ولي كلامي به زبان نمي آوريم كه باعث سخط پروردگارمان شود.(67) و همچنين روايات زياد ديگري كه بيان مي كند گريه رحمت است و ما از گريه منع نمي كنيم. تمام اين روايات دلالت دارد كه عزاداري براي مرگ عزيزان بلامانع است و فقط بايد از بي صبري و جزع و فزع خودداري نمود. پس چرا بر شيعه ايراد مي گيريد كه چرا عزاداري مي كنند در حالي كه هم پيامبر صلي الله عليه و آله اجازه اينكار را داده اند و هم هر انسان صاحب قلب و عاطفه اي آنرا تأييد مي كند.(68)

تحريف قرآن از نظر اهل سنت
 

سؤال. آيا صحيح است كه به اعتقاد شما بخشي از قرآن توسط گوسفند يا حيوان ديگري خورده شده است و اثري از آن نيست. آيا اين حرف با آيات قرآن كه دلالت بر عدم تحريف آن دارد تعارض ندارد. متن روايت عائشه اين است كه: «لقد نزلت آية الرجم و رضاعة الكبير عشرا و لقد كان في صحيفه تحت سريري فلما مات رسول الله صلي الله عليه و آله و تشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها »(69) «آيه رجم و رضاع كبير ده مرتبه بر پيامبر نازل شد و آن در صحيفه اي نوشته شده بود و زير متكاي من قرار داشت پس زماني كه پيامبر از دنيا رفت و ما مشغول انجام كارهاي ايشان بوديم گوسفندي آمد و آنها را خورد.» همچنين در صحيح مسلم و بخاري روايتي با همين مضمون از قول خليفه دوم عمر بيان شده(70)همچنين ابو موسي اشعري نيز مي گويد دو سوره بر پيامبر نازل شد يكي به اندازه سوره برائت و يكي به اندازه سوره سبح من آنها را از ياد برده ام و فقط يك آيه از آنها به ياد دارم(71) و در بعضي ديگر از كتب شما نيز از قول بعضي ديگر از صحابه احاديثي به همين مضامين نقل شده(72)آيا با اين تفاصيل شما ديگر مي توانيد قرآن را براي خود حجت بدانيد و ادعاي عدم تحريف آنرا بكنيد و آيا بهتر نيست كه بين صحت اين روايات و بين صحت قرآن از تحريف، صحت قرآن را انتخاب كنيد و اين روايات را مجعول بدانيد و با اين تفاصيل آيا اعتباري براي صحيحين شما كه ادعاي صحيح بودن تمام احاديث آنرا داريد باقي مي ماند (يا بايد صحت قرآن را بپذيريد و صحيحين خود را غير صحيح بدانيد و يا صحيحين خود را صحيح و قرآن را غير صحيح بدانيد.)(73) و از سوئي ديگر فتاواي بعضي از علماي اهل سنت است كه مي گويند كسي كه قائل به نقص در قرآن باشد كافر است.(74) پس اگر اين روايات را صحيح بدانيم بسياري از بزرگان شما از جمله خليفه دوم و عايشه طبق عقيده خود شما متهم به كفر مي شوند!

احاديث و كتب اهل سنت
 

سوال. آيا درست است كه ابوهريره كه يكي از معتبرترين راويان حديث نزد اهل سنت است فقط كمتر از سه سال پيامبر صلي الله عليه و آله را درك نموده و با اينحال چندين برابر تمام صحابه روايت نقل كرده است (به عنوان مثال تعداد روايات نقل شده در كتب اهل سنت از ابوبكر 142 روايت، عمر 537 روايت، عثمان 146 روايت ، سلمان فارسي 60 روايت، طلحه و زبير هر كدام 38 روايت .... ابوهريره 5400 روايت!!!) و آيا صحيح است بسياري از بزرگان شما حتي عايشه از زيادي تعداد رواياتي كه او نقل نموده بود اظهار تعجب مي كردند(75)و آيا صحيح است كه عايشه در مواردي گفته است او حافظ حديث نيست و حتي در مواردي گفته ابوهريره دروغ گفته است(76)و آيا صحيح است كه بزرگان شما گفته اند كه ابوهريره در حديث تدليس مي كرده يعني احاديثي را به پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت مي داده كه آن حديث از جانب ايشان نبوده(77) و آيا صحيح است كه عمر او را با لقب (اي دشمن خدا و كتاب خدا) ياد كرده و او را به اتهام دزدي از بيت المال شلاق زده و اموالش را از او گرفته(78) و آيا صحيح است كه اولين راوي كه در اسلام متهم به كذب شد همين ابوهريره بود و عمر و عثمان و علي عليه السلام و بسياري ديگر از بزرگان او را انكار مي نمودند و آيا صحيح است كه بسياري از بزرگان شما گفته اند احاديث او را قبول نمي كنند و يا اينكه فقط احاديثي كه در مورد بهشت و دوزخ است را از او قبول مي نمايند.(79) و آيا صحيح است كه او از معاويه پول دريافت مي-نمود تا در مذمت علي عليه السلام روايت جعل كند.(80) و آيا صحيح است كه ابوهريره مي گفته غذاي سفره معاويه چرب تر و نماز پست سر علي افضل است .(81)
سوال. اهل سنت چند كتاب را به عنوان مرجع امور ديني در كنار قرآن قرار داده اند و معتقدند كليه احاديث اين كتب صحيح است و به همين دليل به آن كتب صحاح گفته مي شود و به خصوص در مورد صحيح مسلم و صحيح بخاري كه بنابر گفته بعضي از اهل سنت اين دو كتاب همپايه قرآن است. ما فقط در ابتدا آماري كوتاه از تعداد احاديث صحيح بخاري بيان مي نماييم؛ در تعداد احاديث صحيح بخاري اختلاف شديدي هست تا جايي كه از 2500 تا 9000 حديث شمرده اند! ولي نظري كه طرفدار بيشتري دارد اين است كه صحيح بخاري كمي بيش از چهار هزار حديث دارد از اين تعداد، 446 حديث (حدود يك دهم كتاب) را از ابوهريره اي كه وصفش گذشت و كمتر از سه سال پيامبر صلي الله عليه و آله را درك نموده بود نقل نموده و از علي عليه السلام كه باب علم پيامبر صلي الله عليه و آله و عالمترين مردم در زمان خودش بوده و بيش از سي سال در كنار پيامبر صلي الله عليه و آله و در خانه ايشان زندگي كرده و حداقل پنج سال خلافت مسلمين را بر عهده داشته، فقط 19 حديث؛ و از عايشه كه در مدينه به خانه رسول الله صلي الله عليه و آله آمد و حدود 9 سال همسر پيامبر بود 242 حديث(82)و از فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر گرانقدر رسول الله صلي الله عليه و آله، كه به گفته اهل سنت، بيست و هشت سال در كنار پيامبر زندگي كرده، فقط يك حديث نقل نموده است.(83) حال سوال اين است كه آيا برادران اهل سنت در نقل احاديث به اين شكل، هيچ تعصبي از ناحيه نويسنده كتاب نمي بينند؟(84)
سوال. بعضي از اهل سنت به تبعيت از بزرگانشان، صحيح مسلم و بخاري را در حد قرآن مي دانند و همه احاديث آنرا صحيح مي دانند. پس براي اين برادران ، بعضي از احاديث اين دو كتاب را به عنوان نمونه بيان مي نماييم تا شايد در گفتار خود تجديد نظر نمايند: حديث اول: خداوند ملك الموت را به سوي موسي فرستاد، پس وقتي به نزد موسي آمد موسي مشتي بر صورت ملك الموت زد و چشم او را كور نمود. ملك الموت به سوي پروردگارش بازگشت و گفت مرا به سوي بنده اي فرستاده اي كه از مرگ خوشش نمي آيد پس خدا چشمش را به او برگرداند ... !!!(85)حديث دوم: مورچه اي پاي يكي از انبياء الهي را گاز گرفت آن پيامبر ناراحت شد و دستور داد آن روستا را به آتش بكشند! خداوند به وي خطاب كرد يك مورچه تو را گاز گرفت چرا همه روستا را مي سوزاني!!(86)حديث سوم: ابوهريره از قول پيامبر نقل مي كند كه ابراهيم نبي در هيچ كجا دروغ نگفت مگر در سه مورد ...!!!(87)آيا پيامبري كه دروغ مي گويد به درد پيامبري مي-خورد و آيا بهتر نيست به جاي تكذيب پيامبري الهي اين حديث را تكذيب نماييم؟حديث چهارم: گروهي نزد پيامبر آمده و اظهار اسلام نمودند. پيامبر نيز آنان را به همراه چوپانش و گوسفندانش به بيرون شهر فرستاد. اين گروه در بيرون شهر چوپان پيامبر را كشته و گوسفندان ايشان را دزديدند. پس پيامبر دستور داد آنها را پيدا كنند. وقتي آنها را نزد پيامبر آوردند، ايشان دستور دادند دست و پاي اين افراد را قطع كنند و ميخ در چشمانشان فرو كنند و آنها را در آفتاب سوزان بيندازند تا از تشنگي بميرند ...(88)آيا پيامبري كه قرآن او را رحمه للعالمين معرفي مي كند و در مورد خُلق عظيم او آيات فراواني نازل مي شود حاضر است فردي را با اين قساوت به قتل برساند. اين اعمال مخصوص پادشاهان و سلاطين جور است نه پيامبري كه رحمه للعالمين است.حديث پنجم: عايشه نقل مي كند كه در روز عيدي جمعي از سياحان سوداني در مدينه با اسباب و وسايل لهو و لعب به سرگرم كردن مردم مشغول بودند. پيامبر به من گفت عايشه دوست داري تماشا كني. گفتم بله يا رسول الله؛ پس پيامبر عايشه را بر پشت خود سوار نمودند به شكلي كه صورت عايشه بر صورت پيامبر قرار گرفت و پيامبر براي اينكه عايشه بيشتر لذت ببرد آن سياحان را مرتب تشويق مي نمود تا زماني كه عايشه خسته شد و به خانه بازگشتند.(89)آيا اگر همين حرف را در مورد يكي از خود شما بيان كنيم و بگوييم كه همسر خود را بر دوش گرفته بوديد و به لهو و لعب مشغول بوديد، آيا شما ناراحت نمي شويد. پس چرا چنين كلمات زشتي به پيامبر نسبت ميدهيد؟ آيا بهتر نيست شما هم بگوييد در اين كتب شما احاديث ضعيفي وجود دارد كه بايد با عرضه به قرآن آنها را طرد نمود؟(90)و آيا بهتر نيست به جاي گره زدن دين خود به امثال مسلم و بخاري، دين خود را به قرآن وسيره راستين پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله كه مطابق با قرآن است گره بزنيد و آزادانه بينديشيد؟
سؤال. آيا درست است كه مي گويند نظر عائشه جواز رضاع كبير بوده است يعني قائل بود براي مَحرَم شدن كافي است مردي از سينه زني پنج مرتبه شير بخورد آن وقت آن زن مادر او، خواهر آن زن خاله او و .....مي شد و جناب عائشه اگر دوست مي داشت مردي را ببيند و اجازه ورود به خانه اش بدهد دستور مي داد تا نزد دختران خواهرش برود و شير بخورد تا محرم او بشود ولي أم سلمه و ساير زنان پيامبر به شدت با اين نظر مخالف بودند.(91) آيا اين مطالب كه در بسياري از كتب شما اهل سنت وارد شده صحيح است؟

پي‌نوشت‌ها:
 

31. نحل/44
32.عمده القاري؛ ج7، ص143. فتح الباري؛ ج10، ص472. تحفة الاحوذي؛ ج8، ص107. فيض القدير؛ ج3، ص324.
33. مسند احمد؛ ج4، ص266. تفسير ابن كثير؛ ج1، ص386. المصنف عبدالرزاق؛ ج6، ص113، ح10165. ارواء الغليل الالباني؛ ج6، ص37. الدر المنثور؛ ج5، ص148. فتح القدير شوكاني؛ ج4، ص209. ( لازم به توضيح است كه كعب الاحبار كه يكي از علماء بزرگ يهود محسوب مي شده ودر زمان خلافت عمر، علي الظاهر مسلمان شد يكي از نزديكترين افراد به خليفه محسوب مي شد تا جايي كه رأي و قول او بر صحابي بزرگ پيامبر مقدم مي شد و در زماني كه خود خليفه نشر احاديث نبوي را ممنوع اعلام كرده بود به همين شخص اجازه قصه گويي در مسجد قبل از خطبه هاي نماز جمعه را داد. برگرفته از كتاب كنز-العمال )
34.قَالَ أَبُو بَكْرٍ : أَنَا وَلِىُّ رَسول صلي الله عليه وآله مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ . فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.... ثمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا. صحيح مسلم، ج4، ص152
35. عبدالرحمن بن عوف داماد عثمان است و خليفه ي دوم بعد از انتخاب اعضا شورا دستور مي دهد كه اگر سه نفر از اعضاي شش نفره شورا، يكي را انتخاب و سه نفر ديگر، فرد ديگري را انتخاب كردند هر طرف عبدالرحمن قرار داشت بايد خليفه شود و سايرين نيز اگر مخالفت كردند كشته مي شوند.(تاريخ طبري، ج3، ص230. كامل ابن اثير، ج3، ص67. كنزالعمال، ج5، ص743.)
36. ليس هذا أول يوم تظاهرتم فيه علينا " فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون" والله ما وليت عثمان إلا ليرد الامر إليك ، والله " كل يوم هو في شأن " فقال عبد الرحمن : يا علي ، لا تجعل على نفسك سبيلا. تاريخ المدينة؛ ابن شبة النميري، ج3، ص930.تاريخ طبري، ج3، ص297. همچنين نگاه كنيد : صحيح بخاري، ج8، ص123. انساب الاشراف، ج5، ص508.
37. خدعه و ايما خدعه. تاريخ طبري، ج3، ص302. تاريخ الاسلام ذهبي، ج3، ص306.
38.المبسوط جلد 1 صفحه 131 . تاريخ مدينه دمشق جلد 60 صفحه 41 . الطبقات االكبري جلد 5 صفحه 334
39. صاحب كتاب فتح الملك العلي كه از علماء اهل سنت مي باشد نام بزرگاني از اهل سنت را در كتاب خود بيان مي كند كه همگي اين شخص (احمد بن عمران) را تأييد نموده اند و در ادامه بيان مي كند اگر تمام مردم شهادت به موثق و راستگو بودن اين شخص دهند باز ذهبي او را دروغگو مي نامد و دليليش فقط اين است كه او در فضائل علي عليه السلام حديث نقل كرده است. و در جاي ديگر مي گويد ذهبي هر كجا حديثي را در فضل علي عليه السلام مي بيند مبادرت به انكارش مي كند چه بر حق و چه بر باطل ...
40. ميزان الاعتدال ذهبي؛ ج1، ص139. لسان الميزان؛ ج1، ص268.
41. المحلي ج 11 ص 224.
42. دوستان اهل سنت علاوه بر اينكه راويان خود را با اين دلائل انكار مي نمايند حتي در بعضي موارد حاضر شده اند سنت قطعي پيامبر را نيز ترك نمايند به دليل اينكه مي گويند اين سنتها شعار شيعه شده است . اگر به اين راحتي سنتهاي پيامبر را ترك مي كنيد پس چرا به خود اهل سنت مي گوييد و خود را تابع سنت رسول الله مي دانيد .
43. صحيح مسلم ج 2 باب جمع بين الصلوتين في الحضر .
44. تحريم/ 10
45. السيرة النبوية؛ ج4، ص591. المستدرك حاكم، ج4، ص40.سير اعلام النبلاء، ج2، ص260. البدايه و النهايه؛ ج5، ص320. ....( همگي اين كتب بيان مي كنند بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بعضي از همسران ايشان با قبيله هايشان ، همگي مرتد شده و از دين برگشتند.)
46. همان مصدر بالا
47.صحيح بخاري ج 6 ص 42 .
48. تحريم/1-3 و احزاب/ 28.
49.مسند احمد؛ ج6، ص111 و ص277.
50. اصابه ابن حجر؛ ج8، ص311. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد-المعتزلي؛ ج9، ص159.
51. سنن ترمذي؛ ج3، ص366 و249. مسند ابن راهويه، ج2، ص330. المعجم-الكبير؛ ج23، ص11و12 .
52. الاصابه ابن حجر؛ ج8، ص32.
53. الاصابه ابن حجر؛ ج8، ص234.
54. الفتنة و وقعة الجمل؛ ص115.المعيار و الموازنه ابو جعفر-اسكافي؛ ص27. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج6، ص215.
55. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج9، ص199.
56.الفايق في غريبرالحديث الزمخشري؛ ج2، ص132. شرح نهج البلاغه؛ ج6، ص220 .
57. احزاب/33
58. تاريخ الطبري؛ ج4، ص115.
59. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج9، ص198و199.
60. مجمع الزوائد؛ ج9، ص121و122. سنن النسايي؛ ج8، ص115 و 117 و ....
61. فرفعت صوتها حتي تناولت عايشه و هي قاعده فسبّتها.... صحيح مسلم، ج4، ص1891. صحيح بخاري، ج2، ص911.
62. اني قد احدثت بعده فادفنوني مع اخواتي فدفنت بالبقيع. سير اعلام النبلاء، ج2، ص193. الطبقات ال كبري، ج8، ص74. الاصابه، ج3، ص67.
63. السيرة النبوية؛ جلد4، ص477.
64. البداية و النهاية؛ ج7، ص256.
65.المصنف عبدالرزاق؛ ج3، ح6693.
66.المصنف عبدالرزاق؛ ج3، ح6694. مسند ابن راهويه؛ ج2، ص599. اسدالغابه؛ ج3، ص48. البته ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي-نويسد پيامبر وقتي فهميدند كه يهود و منافقين مدينه از اين گريه ها سوء استفاده مي كنند براي جلوگيري از سوء استفاده آنها دستور دادند ديگر كسي براي شهداي احد عزاداري نكند (شرح نهج-البلاغه؛ ج15، ص42 و 43)
67.مجمع الزوائد؛ ج3، ص19. كنز العمال؛ ج15، ص608. فيض القدير؛ ج6 ص473. الطبقات الكبري؛ ج1، ص138. مسند احمد؛ ج5، ص204.
68. لازم به ذكر است شيعه هم هر نوع عزاداري را جايز نمي داند بلكه قائل است در عزاداري نبايد كلامي به زبان آورد كه باعث سخط پروردگار و از بين رفتن اجر صبر بر مصيبت شود و همچنين در عزاداري بنا بر عقيده شيعه، هرگونه آسيب رساندن جدي به بدن منع شده و حرام دانسته مي شود ولي اقامه عزا در حد عرف بلا اشكال است؛ كه اين نوع عزاداري را هر انساني، از هر آيين و مكتبي كه باشد تأييد مي كند.
69.سنن ابن ماجه؛ ج1، ص625.
70. صحيح بخاري؛ ج8، ص26. صحيح مسلم؛ ج5، ص116. مسند احمد؛ ج1، ص47. سنن الكبري؛ ج8، ص213.
71. صحيح مسلم جلد 3 صفحه 100
72. الاتقان جلد 2 صفحه 40 ، 41 ، 42
73. لازم به ذكر است كه علماء اهل سنت شش كتاب را به عنوان اصلي ترين مرجع امور ديني خود قرار داده اند و به دليل اينكه تمام احاديث اين كتب را صحيح مي دانند به آنها صحاح سته مي-گويند، به خصوص در مورد صحيح بخاري و مسلم كه آنها را در كنار قرآن و اعتبار آنها را در حد قرآن مي دانند .
74. كشف القناع؛ ج6، ص218.
75. تاريخ مدينه دمشق؛ ج67، ص353.
76. تاريخ مدينه دمشق؛ ج67، ص354. ميزان الاعتدال؛ ج3، ص558. مجمع-الزوائد؛ ج3، ص16. مسند ابويعلي؛ ج3، ص166.
77. البدايه و النهايه؛ ج8، ص117. تاريخ مدينه دمشق؛ ج67، ص359 .أضواء علي السنه المحمديه.
78. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج16، ص165. الطبقات-الكبري؛ ج4، ص336.
79. تاريخ مدينه دمشق؛ ج67، ص360.
80. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج4، ص63.
81. اضواء علي السنه المحمديه؛ ص.198 ( براي اطلاع بيشتر از احوالات ابوهريره به كتاب اضواء علي السنه المحمديه رجوع نماييد. همچنين نويسنده اين كتاب كه از اهل سنت مي باشد قسمتي از همين كتاب را به صورت مجزا با نام شيخ المضيرة ابوهريره به چاب رسانده كه در رد ابوهريره است.)
82. لازم به توضيح است كه درست است كه عايشه حدود 9 سال در خانه رسول الله صلي الله عليه و آله زندگي كرده ولي با توجه به اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله در مدينه حداقل 9 همسر اختيار نمودند و با توجه به اينكه طبق دستور قرآن بايد عدالت را بين همسران خود رعايت مي نمودند در نتيجه عايشه در مجموع كمتر از يكسال در كنار پيامبر صلي الله عليه و آله زندگي كرده و ما بقي اين 9 سال، پيامبر در كنار ساير همسرانشان بودند .
83.. تعداد احاديث از مقدمه فتح الباري اخذ شده است.
84. از اين تعصب ورزي ها در كتب اهل سنت بسيار مشاهده شده از جمله در كتاب سير أعلام النبلاء ذهبي، كه از معروفترين كتب رجالي اهل سنت است، حدود پنجاه صفحه در مورد عايشه مطلب نوشته شده در حالي كه در مورد فاطمه زهرا سلام الله عليها كه روايات زيادي در فضائل ايشان از طريق شيعه و سني نقل شده، فقط حدود يك صفحه مطلب بيان شده است.
85. صحيح مسلم؛ ج7، ص100. صحيح بخاري؛ ج2، ص192.
86. صحيح مسلم؛ ج7، ص43. صحيح بخاري؛ ج4، ص100.
87. صحيح بخاري؛ ج4، ص112.
88. صحيح بخاري؛ ج8، ص43.
89. صحيح بخاري؛ ج3، ص228.
90. اين احاديث فقط گوشه كوچكي از احاديث صحيحين است و احاديث بسيار زيادي در اين دو كتاب وجود دارد كه به دليل اينكه به شكلي اهانت به خداوند وانبياء الهي است از ذكر آنها خودداري شد .
91.صحيح مسلم؛ ج4، ص168 و169. سنن ابن ماجه؛ ج1، باب 36 و37. سنن ابي داود ج1، ص457.
 


ادامه دارد...
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image