جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
چند سؤال از وهابيت (3)
-(2 Body) 
چند سؤال از وهابيت (3)
Visitor 2809
Category: دنياي فن آوري

نظر بزرگان اهل سنت در مورد معاويه
 

سؤال. آيا غير از اين است كه رواياتي كه در فضيلت معاويه بيان شده همگي جعلي و ساختگي است همانگونه كه بسياري از علماء اهل سنت گفته اند:«وقد ورد في فضائل معاوية أحاديث كثيره لكن ليس فيها ما يصح من طريق الاسناد وبذلك جزم إسحاق بن راهويه والنسائي وغيرهما.» (92) «در فضائل معاويه احاديث زيادي وارد شده ولي در آن احاديث، هيچ حديثي وجود ندارد كه از نظر اسناد صحيح باشد و همين مطلب را اسحاق بن راهويه و نسائي و علماء ديگري از اهل سنت بيان نموده اند. »و در كشف الخفاء مي گويد:«هيچ حديث صحيحي در موردفضائل معاويه وجود ندارد.»(93)و آيا غير از اين است كه امام احمد نسائي صاحب يكي از صحاح سته بر اثر گفتن همين مطلب كه معاويه هيچ فضيلتي ندارد در مسجد اموي شام توسط متعصبين اهل سنت به شدت مضروب شد و همان مضروب شدن باعث مرگ او شد؟(94) و آيا غير از اين است كه پيامبر صلي الله عليه و آله، معاويه را نفرين كرده و فرمودند: «اللهم لاتشبع بطنه.»(95) ( خدايا شكمش را هرگز سير مكن)
سؤال. آيا صحيح است كه بعضي از بزرگان اهل سنت بيان مي كنند كه هند مادر معاويه، در مكه به فسق و فجور معروف بوده(96)و آيا صحيح است كه بعضي ديگر از بزرگان شما براي معاويه چهار پدر بيان نموده اند(97)و آيا صحيح است كه بعضي ديگر از بزرگانتان گفته اند كه معاويه اهل آتش است نه به خاطر اينكه با علي عليه السلام جنگيد بلكه به دليل اينكه قلبا ايماني نداشت و گفته-اند كه معاويه منافق و بلكه از رؤساي منافقين بوده(98) و آيا صحيح است كه معاويه در زمان حكومتش شراب مي نوشيده(99)و آيا صحيح است كه معاويه بر طبق صلح نامه با امام حسن عليه السلام حق تعيين خليفه بعد از خود را نداشته(100)و بر خلاف قرارداد يزيد را به عنوان خليفه معرفي كرد و در نتيجه خلافت يزيد نامشروع بوده و قيام امام حسين عليه السلام بر عليه يك حكومت نامشروع بوده. و آيا غير از اين است كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند عمار را گروه ستمكار به قتل مي رساند(101) و سپاه معاويه او را به قتل رساندند؟ پس با اين تفاصيل چرا شما اهل سنت زنازاده اي شرابخوار و ستمگر كه هيچ تعهدي نسبت به دين و هيچ تعهدي نسبت به عهد و پيمان ندارد را به عنوان خليفه رسول الله مي شناسيد و او را خال المومنين مي ناميد!؟ و چرا امثال محمد بن ابوبكر را كه پسر ابوبكر و برادر عايشه است و در عين حال مردي مومن و صالح است را خال المومنين نمي شماريد، آيا به دليل آن نيست كه او شيعه و طرفدار علي عليه السلام است؟
سؤال . پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمودند: «من سبك فقد سبني.»(102) «كسي كه تو را سب و دشنام دهد مرا سب و دشنام داده.» پس چگونه است كه شما اهل سنت، معاويه و يزيد و اتباع آنان را كه در تمام شرق و غرب عالم اسلام حتي در مكه و مدينه لعن و سب علي عليه السلام را رواج داده بودند(103) به عنوان خليفه مسلمين و جانشين پيامبر مي دانيد در حالي كه آنها با سب علي عليه السلام در حقيقت به پيامبر صلي الله عليه و آله و خدا سب و دشنام داده اند؟

نظريه عدالت صحابه
 

سؤال. نقل شده كه شما قائليد كه «الصحابه كلهم عدول» «همه صحابه عادل هستند» خوب است به اين آيات و روايات توجه نماييد: از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده كه فرمودند:ابن عباس از قول رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل مي‏كند كه حضرت فرمودند: در قيامت، جلوي مرداني از اصحاب امت مرا از گروه چپ و راست مي‏گيرند. عرضه مي‏دارم خدايا اينها اصحاب من هستند! خطاب مي‏شود آنها همواره بعد از تو مرتد شده و به عقب (دوران جاهليت) بازگشت نمودند.(104)و باز فرمودند: «سپس گروهي از اصحاب را مي‏آورند تا من آنها را مي‏شناسم مردي از ميان من و آنها خارج مي‏شود و ندا مي‏دهد بشتابيد. من فرياد مي‏زنم كجا؟ مي‏گويد به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! مي‏گويم مگر آنها چه كردند؟ مي‏گويد آنها بعد از تو به گذشته‏ي پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند! از اين رو نمي‏بينم آنها را مگر اينكه همه را وارد دوزخ مي‏سازند و كسي از آنها نجات نمي‏يابد مگر تعداد بسيار كمي از آنها!(105) و مسلم نيشابوري از قول رسول خدا صلي الله عليه و آله اينگونه نقل مي‏كند: مرداني از امت من كه با من همنشين بوده اند وارد بر حوض مي‏شوند تا آنها را مي‏بينم به سوي من حركت مي‏كنند اما مانع آنها مي‏شوند. عرضه مي‏دارم خدايا اينها اصحاب من هستند! به من گفته مي‏شود نمي‏داني بعد از تو چه بدعتهائي گذاردند؟((106)و در بعضي كتب ديگر اهل سنت آمده كه تعدادي از اصحاب پيامبر، بعد از جنگ تبوك قصد ترور پيامبر صلي الله عليه و آله را داشتند ولي موفق نشدند.(107) و از همه اين روايات مهمتر، بعضي از آيات الهي است از جمله اين آيه:«وممن حولكم من الاعراب منافقون ومن أهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يردون إلى عذاب عظيم»(108)«گروهي از اعرابي كه اطراف مدينه زندگي مي كنند همچنين بعضي از اهل مدينه منافقاني هستند كه در نفاق خود مهارت دارند و شما از نفاق آنان با اطلاع نيستيد در حالي كه ما مي دانيم و آنان را دو بار عذاب مي نماييم و در قيامت به عذاب بزرگ الهي مبتلا خواهند شد.» حال با توجه به اين آيات و روايات چرا شما تمام صحابه پيامبر را عادل دانسته و كلام آنان را مانند كلام پيامبر صلي الله عليه و آله حجت مي دانيد؟ آيا غير از اين است كه هم پيامبر صلي الله عليه و آله و هم خلفاء در زمان حكومتشان بر بعضي از صحابه به جرم گناهاني كه مرتكب شده بودند حد جاري مي كردند و گاهي آنها را سنگسار مي كردند. آيا فكر مي كنيد پيامبر صلي الله عليه و آله بر كساني حد جاري مي كرده كه عادل بوده و هيچ گناهي مرتكب نشده بودند؟ چگونه همه صحابه را عادل مي دانيد در حالي كه بعضي از آنها بر عليه بعضي ديگر قيام مي كردند و بعضي از صحابه بعضي ديگر مي كشتند. آيا مي توان قبول كرد كه هم علي عليه السلام بر حق باشد هم كساني كه با او به نبرد برخاستند؟
سؤال. چرا بعضي از متعصبين سلفي ، توسل پيدا كردن به قبر پيامبر صلي الله عليه و آله را شرك و كفر مي دانند در حالي كه صحابه و تابعين به آن قبر شريف توسل پيدا مي كردند چنانكه در مسند احمد بيان مي كند كه: «ابو ايوب انصاري به زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله آمده بود كه مروان حكم گردن او را گرفت و گفت مي داني چه مي كني؟ ابو ايوب گفت آري من به نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمده ام و به سوي سنگ نيامده ام.»(109)وعبدالله ابن عمر هرگاه از سفري باز مي گشت ابتدا به زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و ابوبكر و عمر مي رفت.(110) و همچنين در مروج الذهب آمده كه وقتي معاويه فرمانداري مدينه را به زياد بن ابيه سپرد مردم از كوچك و بزرگ در مسجد پيامبر جمع شدند و متوسل به قبر پيامبر صلي الله عليه و آله شدند كه او به مدينه نيايد زيرا كه ظلم و سفاكي او را مي دانستند (لاذوا بقبر النبي ثلاثة ايام لعلمهم بما هو عليه من الظلم و العسف ....)(111) و در كتاب سنن-الكبري و همچنين در كتاب كنز العمال ابوابي با عنوان «زياره قبر النبي» وارد شده كه در آن فضائل زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله بيان شده از جمله بيان شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود :«من حج فزار قبري بعد موتي كان كمن زارني في حياتي.» «كسي كه حج خانه خدا را انجام دهد و سپس به زيارت قبر من بيايد مثل اين است كه مرا در حال زنده بودن زيارت كرده است.»(112) و «من حج البيت و لم يزرني فقد جفاني.»(113) «كسي كه حج خانه خدا را بجا آورد و مرا زيارت نكند به من جفا نموده است.» و طبق نظر خود شما اولين كسي كه از زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله نهي كرد مروان-حكم و بعد از او حجاج بن يوسف (كسي كه خانه كعبه را به منجنيق بست) بود.(114) آيا وهابيون پيرو و تابع امويان و حجاج بن يوسف هستند كه به كلام آنها عمل مي كنند؟ واقعا چگونه است كه بسياري از بزرگان اهل سنت از جمله خالد بن وليد، بخاري و... داراي قبور و آرامگاه مجلل و حتي طلاكاري شده هستند و هيچ كس هم ايرادي بر آن وارد نمي داند ولي توسل و زيارت به قبر رسول گرامي اسلام و اهل بيت ايشان عليهم السلام، در نظر وهابيون شرك و خروج از دين است؟
سوال. بعضي از متعصبين سلفي و وهابي توسل را شرك مي دانند خوب است به اين احاديث توجهي بنمايند:حديث اول: «فرد نابينايي خدمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله رسيد و درخواست نمود: يا رسول الله دعا نماييد كه خداوند چشمانم را به من برگرداند و بينا شوم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند اگر بخواهي دعا مي كنم ولي اگر براي آخرت بگذاري خداوند در قيامت براي تو بهتر جبران مي نمايد. گفت دوست دارم دعا نماييد تا در همين دنيا بينا باشم. پس پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند وضو مي گيري و دو ركعت نماز به جا مي آوري و خدا را به اين دعا مي خواني: اللهم انى أسألك وأتوجه اليك بنبيك محمد نبى الرحمة يا محمد انى توجهت بك إلى ربى في حاجتى هذه فتقضى لى اللهم شفعه في.پس آن شخص نابينا همين كار را انجام داد و بينا شد.»(115) مي بينيد كه حتي نابينايي با توسل به پيامبر صلي الله عليه و آله شفا گرفت .حديث دوم: «فردي براي حل مشكلش به عثمان بن عفان رجوع نمود ولي به او هيچ توجهي نكردند. اين شخص در راه بازگشت عثمان بن حنيف را ديد و قضايا را براي او بازگو نمود. عثمان بن حنيف به او گفت وضو بگير و به مسجد برو و دو ركعت نماز بخوان و بعد از نماز اين دعا را بخوان:اللهم إني أسألك وأتوجه اليك بنبينا محمد صلى الله عليه وسلم نبي الرحمة يا محمد إني أتوجه بك إلى ربي فيقضي لي حاجتيو بعد از آن حاجتت را بطلب كه برآورده مي شود. آن شخص اين اعمال را انجام داد و به واسطه توسل به پيامبر توانست با خليفه ملاقات كرده و مشكلش را حل كند.(116)آيا اين كلمات چيزي به جز توسل است. اگر توسل شرك است پس صحابه پيامبر نيز كه آنرا انجام مي داده-اند و علماء بزرگ شما هم كه آنرا نقل نموده اند همگي مشرك هستند.
از سوي ديگر بزرگان اهل سنت براي دعاي باران، متوسل شدن به حيوانات را جايز مي دانند(117) چگونه توسل به پيامبر را شرك قلمداد مي كنند؟

اهل بيت پيامبر عليهم السلام
 

سؤال. در احاديث زيادي كه اهل سنت نيز آنان را بسيار نقل نموده اند پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، فقط علي و فاطمه و فرزندان ايشان را به عنوان اهل بيت خود معرفي نموده اند(118) و حتي همسران پيامبر را از شمول اهل بيت خارج نموده اند(119)پس چرا بعضي از برادران اهل سنت سعي دارند افرادي را داخل در اهل بيت نمايند كه خود پيامبر صلي الله عليه و آله آنان را داخل اهل بيت خود نمي دانست؟
سؤال. بعد از نزول آيه تطهير، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را در زير عبايي گرفته و فرمودند: خدايا اين افراد اهل بيت من هستند و سپس ادامه دادند: خدايا هر نوع رجس و پليدي را از اين افراد برطرف فرما و آنان را پاك و مطهر گردان. در اين لحظه ام-سلمه كه شاهد اين صحنه بود به پيامبر صلي الله عليه و آله عرضه داشت آيا من هم جزء اين افراد هستم؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند تو در جايگاه خود بر خير و خوبي هستي ولي اجازه ورود او به زير عباء را ندادند.(120) و تا شش ماه بعد از نزول اين آيه، پيامبر صلي الله عليه و آله هر روز موقع نماز به كنار خانه فاطمه وعلي عليهما السلام مي آمدند و اينگونه صدا مي-زدند: «الصلاه يا اهل البيت انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهير.»(121) «نماز، نماز اي اهل بيت پيامبر، خداوند اراده كرده است هرگونه رجس و پليدي را از شما خاندان اهل بيت دور ساخته و شما را پاك و مطهر قرار دهد.» حال سؤال اين است كه شما برادران اهل سنت، آيا از صراحت اين آيه و اين همه تأكيد پيامبر صلي الله عليه و آله بر قرائت هر روزه اين آيه پشت درب خانه علي و فاطمه عليهما السلام، آنهم به مدت شش ماه، چيزي جز عصمت اهل بيت پيامبر:از هر گونه عيب و نقصي مي فهميد و آيا اگر همين آيه در شأن فرد ديگري نازل شده بود باز همينگونه شأن نزول آيه را كتمان مي كرديد و بر آن ايرادات بني اسراييلي مي گرفتيد؟

امام زمان عليه السلام در روايات اهل سنت
 

سؤال . در كتاب ينابيع الموده از كتب اهل سنت بيش از پانزده باب را درباره مهدي موعود عليه السلام و خروج ايشان و احوالات ايشان و احاديثي كه درمورد ايشان وارد شده است، قرار داده و در همان كتاب نام بسياري از علماء اهل سنت را بيان مي كند كه روايات مهدويت را در كتب خود نقل نموده-اند و حتي روايتي را از زبان جابر بن عبدالله از قول پيامبر صلي الله عليه و آله اينگونه نقل مي كند:«من أنكر خروج المهدي فقد كفر بما انزل علي محمد صلي الله عليه و آله.» (122)«كسي كه خروج مهدي عليه السلام را انكار كند به تحقيق كافر شده برآنچه كه بر محمد صلي الله عليه و آله نازل گرديده.»
پس با اين بيانات چگونه بعضي از اهل سنت سلفي، مهدويت را به استهزا مي-گيرند در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده اند انكار آن برابر با انكار اصل اسلام است؟(123)

سجده بر خاك
 

سؤال. شيعه معتقد است درنماز و در حال سجده، بر زمين (خاك و سنگ و كلوخ و... ) و يا هر چه از زمين مي رويد مشروط بر اينكه خوراكي و پوشاكي نباشد بايد سجده كرد و براي جاهايي كه خاك وجود ندارد مثل داخل اتاقها و مساجد، قطعه اي گل خشك شده مهيا مي كند كه براي سجده سر بر خاك گذاشته باشد و هيچ مهم نيست كه آن خاك از كجا تهيه شده باشد و همين مقدار كه كلوخ پاك و تميزي باشد كفايت مي كند و سجده بر خاك كربلا يا هيچ كجاي ديگري را واجب نمي داند و تنها چيزي را كه واجب مي داند سجده بر زمين است حال سؤال اين است كجاي اين اعتقاد شرك و كفر و بت پرستي است در حالي كه اين عمل، همان عملي است كه پيامبر و صحابه ايشان انجام مي دادند كه نمونه هاي آن در كتب شما هم موجود است ؟ از جمله بخاري در صحيح خود مي نويسد ان النبي كان يصلي علي الخمره.» (124) «پيامبر هميشه بر روي حصيري نماز مي خواندند.» و طبق عقيده شيعه هم اگر جايي مفروش به حصير بود هيچ احتياجي به گذاشتن مهر نيست و سجده بر همان حصير كفايت مي كند .و در بعضي كتب ديگرتان از قول جابر بن عبدالله صحابي گرانقدر پيامبر نقل شده که مي گفت:«كنت اصلي مع رسول الله صلي الله عليه و آله الظهر فآخذ قبضة من الحصي في كفي حتي تبرد و اضعها بِجِبهَتي اذا سجدت من شدة الحر.» (125) «نماز ظهر را با پيامبر مي خوانديم ولي به خاطر شدت گرما مقداري ريگ از زمين بر مي-داشتيم و در كف دست مي گرفتيم تا سرد شود و سپس بر آن ريگها سجده مي-كرديم.» و اين اعمال يعني سجده بر حصير و خاك و ريگ و... همان اعتقادات شيعه است. پس چرا شيعه را متهم به شرك و بت پرستي مي كنيد در حالي كه همان عمل پيامبر و صحابه را انجام مي دهد؟

مشروعيت تقيه
 

سؤال. دركتاب المستدرك حاكم روايتي را اينگونه بيان مي كند:«مشركين مكه عمار بن ياسر را گرفتند و او را رها نمي كردند تا مجبور شد براي رهايي، به پيامبر سب و دشنام دهد و خدايان آنان را به خوبي ياد كند تا او را رها كنند. وقتي به نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد حضرت پرسيدند چه اتفاقي افتاد؟ عمار گفت شرّي مرتكب شدم؛ رها نشدم مگر آنكه شما را به بدي ياد كردم و خدايان آنها را به خوبي. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند قلبت را چگونه مي بيني؟ گفت: قلبم نسبت به ايمان مطمئن است. فرمودند اگر آنها تو را برگرداندند باز تو برگرد.»(126) حال سؤال ما اين است اين عمل عمار كه پيامبر صلي الله عليه و آله نيز آنرا تأييد نمودند چه نام دارد؟ آيا چيزي جز تقيه است؟ چرا شما تقيه را جايز نمي دانيد و به شيعه ايراد مي-گيرد كه چرا قائل به تقيه است در حالي كه صحابه پيامبر آنرا انجام مي-دادند و پيامبر صلي الله عليه و آله نيز آنان را تأييد مي نمود و همچنين هر عاقلي آنرا تأييد مي كند؟

مشروعيت شفاعت
 

سؤال. وهابيون چگونه به بحث شفاعت ايراد مي گيرند در حالي که بسياري از آيات الهي بر آن دلالت دارد (مثل بقره255، يونس3، مريم87، طه109، انبياء28، سبا23) و علاوه بر قرآن، روايات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز آنرا تأييد مي كند مثل اين روايت كه پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله فرمودند: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله" شفاعتي لاهل الكبائر من أمتي»(127) شفاعت من براي كساني از امت من است كه گناهان كبيره مرتكب شده اند. و همچنين كلام بزرگان اهل سنت كه دركتب خود ابوابي با عنوان(باب اثبات شفاعت و خارج كردن موحدين از آتش)(128) قرار داده اند و در آن ابواب، آيات و احاديث شفاعت را بيان مي كنند. همگي اينها دلالت دارد كه شفاعت يكي از مسائل مسلم قيامت است. پس انکار آن چه معنايي دارد؟

سوالاتي در مورد بعضي از بزرگان اهل سنت
 

سؤال. آيا صحيح است كه ابوحنيفه (يكي از چهار امام اهل سنت ) دو بار مرتد شد و او را توبه دادند.(129) و بزرگان شما گفته اند مولودي پست تر از ابو-حنيفه در اسلام متولد نشده است و او پايه هاي اسلام را ويران كرد.(130) ‌پس چرا با اين احوال باز از او تبعيت مي كنيد؟(131)
سوال. آيا صحيح است كه مالك بن انس يكي از ائمه چهار گانه اهل سنت، سه سال بعد از مرگ پدرش به دنيا آمد.(132) و آيا صحيح است كه خود او هم اين مسأله را انكار نمي كرد و قائل بود ممكن است فرزندي بيش از دو سال در شكم مادرش بماند و خودش را به عنوان شاهد مطرح مي كرد(133)
سوال. بعضي از بزرگان شما از جمله ابن حزم در مورد شرايط امام جماعت و در مورد اينكه امام جماعت مي تواند ولد الزنا باشد به جمله اي از زهري استناد مي كنند :
«كان ائمه من ذلك العمل قال الوكيع يعني من الزنا.» (134)
«ائمه اهل سنت از اين عمل ( زنا ) بوده اند.»
سوال اين است كه آيا واقعا بعضي از ائمه شما ولد الزنا بوده اند و يا اينكه توجيه ديگري براي اين جمله داريد؟
سؤال. آيا در مكتب شما ارزش و كرامت زن در اين حد است كه او را هم رديف سگ و الاغ قرارمي دهيد چنانكه بزرگان شما از جمله احمدبن حنبل و ابوهريره نقل كرده اند: «يقطع الصلاه الكلب الاسود و الحمار و المرأه.» (135) «عبور سگ سياه، الاغ و زن از مقابل نمازگزار نماز را باطل مي كند.»

وارث علم پيامبر
 

سوال. در مورد علم علي عليه السلام در كتب معتبره اهل سنت روايات زيادي وارد شده است چند نمونه بيان مي شود:
روايت اول: «انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد المدينه و الحكمه فليأتها من بابها.»(136)
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند من شهر علم هستم و علي عليه السلام دروازه اين شهر و هر كس بخواهد وارد شهر شود بايد از دروازه آن وارد شود.روايت دوم: «قسمت الحكمه عشرة اجزاء فأعطي علي عليه السلام تسعة اجزاء و الناس جزءا واحدا و علي عليه السلام أعلم بالواحد منهم.»(137)«حكمت را به ده جزء تقسيم نمودند و نه جزء آنرا به علي عليه السلام عطا كردند و يك جزء ديگر را بين ساير مردم تقسيم كردند و علي عليه السلام در همان يك جزء ديگر هم اعلم از همه مردم است.»و احاديث زياد ديگري كه همگي دلالت بر علم بي شمار علي عليه السلام دارد تا جايي كه حتي خلفاء در مشكلات علمي خود به علي عليه السلام پناه مي بردند(138)و چيزي كه مسلم است اين كه علي عليه السلام تمام اين علوم را از طريق پيامبر عظيم الشان اسلام صلي الله عليه و آله آموخته وساير مردم قدرت تحمل و ظرفيت دريافت چنين معارفي را نداشته-اند(همانگونه كه در علوم بشري هم مرسوم است هر شاگردي را به اندازه قدرت درك و تواناييش، آموزش مي دهند.)(139) و مسلما پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بعضي از اين علوم را به صورت لساني و شفاهي و بعضي ديگر را به صورت كتبي و نوشتار به علي عليه السلام انتقال داده اند و اگر شيعه قائل است كه كتابهايي در اختيار علي عليه السلام است، منظور كتابهايي است كه اين علوم در آن قرار دارد نه اين كه به قرآني در مقابل قرآن نازل اعتقاد داشته باشد (حتي شيعه قائل به كفر كسي است كه اعتقاد به قرآني غير از اين قرآن داشته باشد) اما سوال ما اين كه آيا واقعا اين مطالب اينقدر براي شما مشكل و لاينحل است كه هر روز بايد در مورد آن شبهه افكني كنيد و براي عوام بي خبر خود بگوييد كه شيعه قائل به قرآن هايي ديگر است، يا هدف شما چيز ديگري است؟
سؤال. شيعيان اعتقاد به وجود خدايي ازلي و ابدي دارند كه خالق و مدبر همه امور است و تنها اوست كه سزاوار پرستش است و هر چيزي را كه به جاي او پرستش شود انكار مي كنند و براي خداي اَحد و واحد هيچ شريكي قائل نيستند و او را منزه از هر عيب و نقصي مي دانند و قائل و معترف به رسالت تمام انبياء الهي و بالاخص خاتم آنان حضرت محمد بن عبد الله صلي الله عليه و آله هستند و انبياء الهي را از هر نوع پليدي و زشتي پاك و منزه مي دانند و معتقد به حقانيت قرآن و عدم تحريف آن مي باشند و هيچ قرآني را بجز قرآني كه هم اينك در اختيار تمام مسلمانان است به رسميت نمي شناسند. و شيعيان قائل به معاد و قيامت و قائل به حسابرسي دقيق اعمال بندگان در آنروز مي-باشند و از سويي ديگر قائل و عامل به تمام دستورات الهي از جمله نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زكات و امر به معروف و نهي از منكر و ... مي-باشند.
اين مطالبي كه بيان شد بعضي ازمهمترين اعتقادات شيعيان است. اما سؤالي كه اينجا مطرح است اينكه كدام يك از اين اعتقادات، شرك و كفر است كه وهابيت، شيعه را به آن متهم مي كنند؟ مگر قرآن نمي فرمايد: «ولا تقولوا لمن ألقى إليكم السلام لست مؤمنا تبتغون عرض الحياة الدنيا.» (140) «وبه كساني كه در برابر شما اظهار اسلام مي كنند نگوييد كه مؤمن نيستند...» پس چرا شيعيان را كافر و مشرك مي ناميد در حالي كه شهادتين بر لب دارند؟

سب و دشنام به صحابه
 

سؤال. وهابيون مي گويند چون بعضي از شيعيان سبّ و دشنام به صحابه مي دهند پس كافر و مستحق مرگند! پس خوب است اين برادران به چند نكته توجه نمايند: نکته اول: اگر بر فرض بعضي از عوام شيعه، گناهي را مرتكب شدند شما نمي-توانيد حكم كلي براي تمام شيعيان صادر كنيد. نکته دوم: عبد الحميد بن-عبدالرحمن به خليفه وقت عمر بن عبد العزيز نامه اي نوشت كه فردي به شما سب و دشنام داده آيا بايد او را كشت؟ عمربن عبد العزيز در جواب نوشت هيچ كس را به واسطه سب و دشنام نمي توان به قتل رساند مگر اينكه سب و دشنام به پيامبر صلي الله عليه و آله داده باشد.(141)نکته سوم: خليفه اول از فردي غضبناك شد. ابوبرزه گفت آيا گردنش را بزنم خليفه جواب داد رهايش كن بعد از رسول الله كسي حق چنين كاري را ندارد.(142) نکته چهارم: فتواي بسياري از بزگان شما اين است كه اگر كسي سب و دشنام به صحابه دهد فقط فاسق محسوب شده و حكم به كفر او نمي شود ازجمله(محمد بن شربيني در مغني المحتاج؛ ج4، ص436، شرواني در حواشي شرواني؛ ج10، ص235، وعبدالله بن قدامه در المغني؛ ج12، ص30) به طور كلي علماء سلف شما اينگونه فرموده اند:«أن الحكم بالكفر على ساب الشيخين أو غيرهما من الصحابة مطلقا قول ضعيف لا ينبغي الافتاء به ولا التعويل عليه كما حققه سيدي الوالد رحمه الله تعالى في كتابه تنبيه الولاة والحكام فراجعه.» (143) «حكم به كفر كسي كه شيخين يا غير آنها از صحابه را سب كند قول ضعيفي است كه فتوا دادن به آن سزاوار نيست... »نکته پنجم: اگر سب به صحابه كفر است چرا معاويه را كافر نمي دانيد كه علنا سب به علي عليه السلام را در جامعه اسلامي رواج داد.(144) نکته ششم: اگر سب به صحابه كفر است چرا ابوبكر را كافر نمي دانيد كه علي عليه السلام و فاطمه زهرا سلام الله عليها را اينگونه مورد خطاب قرار داد: ( انه هو ثعالة شهيده ذنبه ...... )(145) (علي، مثل... است كه شاهدش .. است )(معاذ الله) (به دليل اينکه کلام ابوبکر بسيار زشت و زننده است از ترجمه خودداري شد.)نكته هفتم: اگر سب به صحابه كفر است چرا عايشه را كافر نمي دانيد كه بارها در مورد عثمان گفته بود: «اقتلوا نعثلا فقد كفر» «اين پيرمرد را بگيريد وبكشيد كه او كافر شده است.»(146)نكته هشتم: اگر سب به صحابه كفر است چرا عمار ياسر و ابن مسعود را كافر نمي دانيد كه مي گفتند عثمان كافر شده و خونش مباح است.(147)نكته نهم اگر سب به صحابه كفر است آيا حاضريد همين مطلب را در مورد همسران پيامبر بپذيريد چرا كه بعضي از آنها حتي در مقابل پيامبر همديگر را سب و دشنام مي دادند؟(148)

نكته پاياني
 

اينها تنها گوشه هاي بسيار كوچكي از ايرادات وارد بر مكتب وهابيت بود و ما تنها از آنها تقاضاي پاسخي صريح در اين موضوعات را داريم. ما به هيچ عنوان اهل جدال و مراء نبوده و نيستيم ولي معتقديم اكثر قريب به اتفاق اعتقادات شيعه در منابع بسياري از اهل سنت هم موجود است و اگر فردي واقعا به دنبال حقيقت باشد مي تواند به راحتي آن را بيابد ولي اگر چشم كسي را حب دنيا و بغض اهل بيت عليهم السلام پر كرده باشد از هيچ دليل عقلي پيروي نكرده و در مقابل شيعه تنها به سلاح تكفير و كشتار و جنايت متوسل مي شود و آيا به راستي پيامبر اسلام كه پيامبر صلح و رحمت هستند با جناياتي كه وهابيت در اين زمان به نام دين انجام مي دهند موافق هستند و آيا وهابيون مي توانند در دادگاه عدل الهي پاسخي براي خون به ناحق ريخته شده مسلمانان داشته باشند؟!

پي‌نوشت‌ها:
 

92. فتح الباري؛ ابن حجر، ج7، ص81.
93. كشف الخفاء؛ ج2، ص420.
94. سير أعلام النبلاء؛ ج14، ص132.
95. سير أعلام النبلاء؛ ج14، ص129. تهذيب التهذيب ابن حجر؛ ج1، ص33. كتاب الضعفاء و المتروكين نسائي؛ ص 139.
96.شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج1، ص336.
97. ربيع الابرار زمخشري؛ ج3.
98. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج10، ص226.
99. مسند احمد؛ ج5، ص347.
100. ينابيع المودة؛ ج2، ص425.
101. تاريخ طبري؛ ج3، ص27. صحيح بخاري؛ ج4، ص25. المصنف عبدالرزاق؛ ج11، ص240.
102. مسند احمد؛ ج6، ص323.
103. معجم البلادان؛ ج3، ص191. ينابيع المودة لذوي القربى ، ج 2، ص 119. تاريخ طبري‌ ،‌ ج4 ، ص188 . صحيح مسلم ، ج7 ، ص120. تاريخ طبري، ج4،‌ ص52 ، تاريخ مدينه دمشق، ج50، ص96. سير اعلام النبلاء، ج5، ص147 و 113. الطبقات الكبري، ج6، ص304.
104.صحيح بخاري، ج4، صص110 و 142.
105. عن النبي صلى الله عليه وسلم قال بينا انا قائم فإذا زمرة حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بيني وبينهم فقال هلم فقلت اين قال إلى النار والله قلت وما شأنهم قال انهم ارتدوا بعدك على ادبارهم القهقرى ثم إذا زمرة حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بيني وبينهم فقال هلم قلت اين قال إلى النار والله قلت ما شأنهم قال انهم ارتدوا بعدك على ادبارهم القهقرى فلا اراه يخلص منهم الا مثل همل النعم صحيح بخارى، ج 7، ص208.
106. ان النبي صلى الله عليه وسلم قال ليردن علي الحوض رجال ممن صاحبني حتى إذا رأيتهم ورفعوا الي اختلجوا دوني فلاقولن أي رب اصيحابي اصيحابي فليقالن لى انك لا تدرى ما احدثوا بعدك. صحيح مسلم، ج7، ص70.
107. مسند احمد؛ ج5، ص453. الدر المنثور؛ ج3، ص259.
108. توبه/ 101. همچنين سوره توبه آبات 42 به بعد از نفاق بعضي از صحابه پرده برمي دارد.
109. مسند احمد؛ ج5، ص422.
110. سنن الكبري؛ ج5، ص246.
111. مروج الذهب؛ ج3، ص32.
112. السنن الكبري؛ كتاب الحج، باب زيارة قبر النبي.
113. كنز العمال؛ ج5، ص135.
114. شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد معتزلي؛ ج15، ص242.
115. مسند احمد؛ ج4، ص138.سنن ترمذي؛ ج5، ص229. سنن كبري؛ ج6، ص169. صحيح ابن خزيمه؛ ج2، ص226. الاربعين البلدانيه ابن عساكر؛ ص85. كنز العمال؛ ج 2، ص181 و ص521. تاريخ مدينه دمشق؛ ج6، ص24. اسد الغابه؛ ج3، ص371.
116. مجمع الزوائد؛ ج2، ص279. تحفة الاحوذي؛ ج10، ص24. كتاب الدعا طبراني؛ ص320. معجم الصغير طبراني؛ ج1، ص183. تاريخ مدينه دمشق؛ ج64، ص94.
117. وقال أبو إسحاق: استحب إخراج البهائم لعل الله تعالى يرحمها، لما روي أن سليمان (عليه السلام) خرج ليستسقي فرأى نملة تستسقي فقال: إرجعوا فإن الله تعالى سقاكم بغيركم. المجموع النووي: ج5، ص66.
118. در تفسير آيه مباهله چندين روايت در كتب: صحيح مسلم ؛ج7، ص121. فتح الباري؛ ج7، ص60 ....... و در تفسير آيه تطهير چندين روايت در كتب: أسد الغابة؛ ج2، ص12.ينابيع المودة؛ ج1، ص320. مستدرك حاكم؛ ج3، ص147 به بعد. سنن كبري؛ ج7، ص63. خصائص اميرالمومنين عليه السلام؛ نسائي، ص49 و81. نظم درر السمطين؛ ص133. و در تفسير آيه 23 سوره شوري در كتاب شواهد التنزيل چندين روايت از چندين كتاب معتبر اهل سنت بيان مي نمايد كه همگي بيان مي نمايد اهل بيت پيامبر فقط علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستند و سايرين جزء اهل بيت ايشان نيستند.
119. در كتب مسند احمد؛ ج6، ص292، و سنن ترمذي؛ ج5، ص31. نظم درر السمطين؛ ص133. و المغني؛ ج6، ص553 رواياتي نقل مي نمايند كه همسران پيامبر جزء اهل بيت محسوب نمي شوند.
120. مسند احمد؛ ج6، ص292. سنن ترمذي؛ ج5، ص31. الدر المنثور؛ ج5، ص198. اسد الغابه؛ ج 2، ص12، ينابيع الموده؛ ج1، ص321 ....
121. مسند احمد؛ ج3، ص259. سنن ترمذي؛ ج5، ص32. مسند ابي داوود؛ ص275. المصنف ابن ابي شيبه؛ ج7، ص527. مسند ابي يعلي؛ ج7، ص59. كنز العمال؛ ج13، ص646. شواهد التنزيل؛ ج2، ص19. الدرالمنثور؛ ج5، ص199. ينابيع المودة؛ ج2، ص119 ....
122. ينابيع المودة ج 3 ابواب 71 به بعد
123. در مورد روايات مهدويت در كتب اهل سنت رجوع كنيد به: مسند احمد حدود صد روايت در تمام مجلدات. فتح الباري؛ ج13، ص13. صحيح ابن حبان؛ ج15، ص237، باب خروج المهدي. كنز العمال؛ ج14، ص261، باب خروج المهدي. زاد-المسير؛ ج3، ص290. تفسير القرطبي؛ ج8، ص121و 122. تاريخ مدينه دمشق؛ ج47، ص518. تهذيب الكمال؛ ج25، ص150. سير اعلام النبلاء؛ ج12، ص351. سنن ابن ماجه؛ ج2، ص1367، باب خروج المهدي.
124. صحيح بخاري؛ ج1، ص100. مسند احمد؛ ج1، ص309. سنن الدارمي؛ ج1، ص319. سنن ابن ماجه؛ ج1، ص328
125. سنن الكبري؛ ج2، ص105. سنن ابي داود؛ ج1، ص100. كنز العمال؛ ج8، ص37.
126. المستدرك الحاكم النيشابوري؛ ج2، ص357.
127. تفسير ابن كثير؛ ج1، ص498.
128. شرح مسلم نووي؛ ج3، ص35.
129. تاريخ بغداد؛ ج13، ص380.
130. تاريخ صغير بخاري؛ ج2، ص93.
131. براي اطلاع از احوالات ابوحنيفه و اقوال علماء اهل سنت درباره او، به تاريخ بغداد؛ ج13، ص367 به بعد رجوع شود.
132. سير أعلام النبلاء؛ ج8، ص132.
133. الميزان ذهبي؛ ج3، ص646.
134. المحلي ابن حزم؛ ج4، ص213.المصنف ابن ابي شيبه؛ ج2، ص120.
135. المحلي؛ ج4، ص8. صحيح مسلم؛ ج2، ص60.
136. المستدرك حاكم؛ ج3، ص126 و127. المعجم الكبير؛ ج11، ص55. الفايق في غريب الحديث؛ ج2، ص16. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد؛ ج9، ص165. الجامع الصغير السيوطي؛ ج1، ص415. كنز العمال؛ ج13، ص148. .فيض القدير؛ ج3، ص60. شواهد-التنزيل؛ ج1، ص104.ينابيع الموده؛ ج1، ص95. فتح الملك العلي (كل كتاب در اثبات صحت اين حديث است.).
137.كنز العمال؛ ج11، ص615. فيض القدير؛ ج3، ص60. فتح الملك العلي؛ ص69.دفع الارتياب عن حديث الباب؛ ص14.شواهد التنزيل؛ ج1، ص135و136.
138. فتح الباري؛ ج13، ص286. فيض القدير؛ شرح جامع الصغير؛ ج4، ص470. شرح نهج البلاغه؛ ج1، ص18 و ج12، ص205 و206.نظم درر السمطين؛ ص132 .....
139. در كتاب السنه عمرو بن ابي عاصم ص550 و كتاب فيض القدير ج3، 60 و تاريخ مدينه دمشق ج42، ص391 روايتي را بيان مي نمايند كه پيامبر ا كرم صلي الله عليه و آله علومي را به علي عليه السلامآموختند كه به هيچ فرد ديگري نياموختند.
140.. النساء/94.
141. الطبقات الكبري؛ ج5، ص369.
142. مسند احمد؛ ج1، ص9.
143. كملة حاشية رد المحتار، ابن عابدين (علاء الدين)؛ ج1، ص580.
144. معجم البلدان؛ ج3، ص191.
145. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي؛ ج16، ص215.
146. الفتنة و وقعة الجمل؛ ص115. المعيار و الموازنة ابوجعفر اسكافي؛ ص28. شرح نهج البلاغه؛ ج6، ص215.
147.. اضواء علي السنة المحمدية؛ ص 361.
148. صحيح بخاري، ج2، ص911. صحيح مسلم، ج4، ص1891. فرفعت صوتها حتي تناولت عايشه و هي قاعده فسبتها... همچنين درمورد دشنام عايشه و حفصه به يكديگر و به پدران هم رجوع شود به الطبقات الكبري، ج8، ص80.
 

منابع:
1.احكام القرآن؛ جصاص احمد بن على‏؛ دار احياء التراث العربى‏ بيروت‏، 1405 ق
2.اسد الغابه؛ أبو الحسن عز الدين ابن الاثير؛ متوفاي 630ق
3.الإصابة في تمييز أسماء الصحابة؛ ابن حَجَر العَسْقلاني متوفاي 852ق
4.الامامه و السياسه (تحقيق شيري)؛ ابي محمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري، متوفاي 276ق
5.البدايه و النهايه؛ اسماعيل بن كثير دمشقي؛ متوفاي 744ق. دار احياء التراث العربي بيروت، چاپ اول 1408ق.
6.تاريخ الامم و الملوك(الطبري)؛ ابن جرير طبري، متوفاي 310ق؛ موسسه اعلمي بيروت
7.تاريخ بغداد؛ ابوبكر بن علي خطيب بغدادي، متوفاي 463ق، دارالكتب العلميه، چاپ اول 1417ق.
8.تاريخ مدينه دمشق؛ ابن عساكر، متوفاي 571ق، انتشارات دارالفكر 1415ق.
9.تاويل مختلف الحديث، ابي محمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه، متوفاي 376ق، دارالكتب العلميه بيروت.
10.تذكره الخواص، سبط ابن جوزى‏، متوفاي 654 ق‏. منشورات الشريف الرضي‏. 1418ق.‏
11.تفسير الدر المنثور فى تفسير المأثور؛ سيوطى جلال الدين‏؛ متوفاي قرن 10. انتشارات كتابخانه آية الله مرعشى نجفى‏.
12.تفسير القرآن العظيم( ابن كثير)؛ ابن كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو؛ متوفاي قرن8؛ دار الكتب العلمية، منشورات 13.محمدعلى بيضون‏، چاپ اول1419.
14.تفسير الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل؛ زمخشرى محمود؛ دار الكتاب العربي‏؛ چاپ سوم 1407ق‏.
15.تفسير مفاتيح الغيب؛ فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر؛ متوفاي قرن 6؛ دار احياء التراث العربى‏ بيروت‏؛ چاپ سوم 1420ق.‏
16.تهذيب التهذيب؛ ابن حجر عسقلاني؛ متوفاي 852، دارالفكر، چاپ اول1404ق.
17.الثقات ابن حبان؛ محمد بن حبان بن احمد ابي حاتم؛ متوفاي 354؛ موسسه الكتب الثقافيه؛ چاپ اول 1393.
18.خصائص اميرالمومنين عليه السلام، نسائي؛ ابي عبدالرحمن احمد بن شعيب النسائي الشافعي، متوفاي 303ق؛ مكتبه نينوي الحديثه.
19.دفع الارتياب عن حديث الباب؛ علي بن محمد العلوي؛ نشر دار القرآن الكريم.
20.ذخائر العقبي طبري؛ احمد بن عبدالله الطبري؛ متوفاي 694ق، نشر مكتبه القدسي؛ 1356ق
21.سرالعالمين و كشف ما في الدارين
22.سنن ترمذي؛ محمد بن عيسي ترمذي، دارالفكر بيروت، 1403
23.سير اعلام النبلاء؛ ذهبي؛ متوفاي 748ق، موسسه الرساله بيروت؛ 1413ق
24.سيرة النبي صلي الله عليه و آله ابن هشام (سيره ابن هشام)؛ محمد بن اسحاق بن يسار المطلبي؛ متوفاي 151ق؛ مكتبه محمد علي صبيح، 1383ق.
25.شرح صحيح مسلم، النووى محمد بن عمر؛ متوفاي 676ق، دارالكتب العربي بيروت 1407ق.
26.شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد المعتزلي الشافعي؛ متوفاي 656ق، دار احياء الكتب العربيه.
27.صحيح بخاري؛ محمد بن اسماعيل بخاري؛ متوفاي 256ق؛ دارالفكر بيروت؛ 1401ق.
28.صحيح مسلم؛ مسلم بن حجاج نيشابوري؛ متوفاي 261ق؛ دارالفكر بيروت
29.الطبقات الكبري؛ ابن سعد؛ متوفاي230ق؛ دار صادر بيروت.
30.فتح الباري شرح صحيح بخاري؛ ابن حجر عسقلاني؛ متوفاي 852ق؛ دارالمعرفه للطباعه و النشر بيروت؛ چاپ دوم.
31.فيض القدير شرح جامع صغير؛ المناوي محمد عبدالرووف، متوفاي 1331ق؛ داراكتب العلميه بيروت؛ چاپ اول 1415ق.
الكامل ابن اثير
32.كتاب الأم شافعي؛ امام شافعي؛ متوفاي 204ق؛ دارالفكر بيروت؛ چاپ دوم 1403ق.
33.كنز العمال؛ متقي هندي، متوفاي 975ق؛ موسسه الرساله بيروت.
34.مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ هيثمي نورالدين؛ متوفاي 807ق؛ دارالكتب العلميه بيروت؛ 1408ق.
35.المستدرك علي الصحيحين؛ حاكم نيشابوري محمد بن محمد؛ متوفاي 405ق؛ دارالمعرفه بيروت 1406ق.
36.مسند ابي يعلي؛ ابويعلي الموصلي احمد بن علي بن المثني تميمي؛ متوفاي307ق؛ دارالمامون للتراث.
37.مسند احمد؛ امام احمد بن حنبل؛ متوفاي 241ق، دارصادر بيروت.
38.المصنف؛ ابن ابي شيبه كوفي؛ متوفاي 235ق؛ دارالفكر بيروت؛ چاپ اول 1409ق.
39.المعجم الاوسط، الطبراني سليمان بن احمد؛ متوفاي 360ق؛ نشر دارالحرمين
40.معرفه علوم الحديث؛ حاكم نيشابوري ابي عبدالله محمد بن عبدالله؛ متوفاي 405ق؛ دارالافاق الجديده بيروت؛ چاپ چهارم 1400ق.
41.مناقب خوارزمي؛ خوارزمي موفق بن احمد، متوفاي 568ق، موسسه نشر اسلامي؛ چاپ چهارم 1411ق.
42.ميزان الاعتدال؛ ذهبي؛ متوفاي 748ق؛ دارالمعرفه بيروت؛ چاپ اول1382ق
43.ينابيع المودة لذوي القربى؛ قندوزي حنفي سليمان بن ابراهيم؛ نشر دار الاسوه؛ چاپ اول؛ 1416ق
(فهرست كتب بر اساس نسخه موجود در نرم افزار معجم فقهي آماده شده است.
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image