جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
علامه سيد محمد حسين طباطبايي (ره)
-(15 Body) 
علامه سيد محمد حسين طباطبايي (ره)
Visitor 2751
Category: دنياي فن آوري

جدِّ علامه

جدّ علامه طباطبائي(ره) از شاگردان و معاشران نزديک شيخ محمد حسن نجفي (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته هاي ايشان را مي نگاشت.
مجتهد بود و به علوم غريب (رمل و جفر و ...) نيز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود.
روزي هنگام تلاوت قرآن به اين آيه رسيد « و ايوب إذ نادي ربه: انيّ مسني الضر و انت ارحم الرّاحمين ». با خواندن اين آيه، دلش مي شکند و از نداشتن فرزند غمگين مي شود.
همان هنگام چنين ادراک مي کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد.
دعا مي کند و خداوند هم ـ پس از عمري دراز ـ فرزند صالحي به او عنايت مي فرمايد. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائي مي شود. پدر علامه نيز پس از تولد او، نام پدر خود ( يعني جدّ علامه) را بر وي مي نهد.

ولادت

علامه طباطبايي در آخرين روز ماه ذيحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبريز متولد شد، و 81 سال عمر پربرکت کرد، و در صبح يکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.
اجداد علامه طباطبايي از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام و از اولاد ابراهيم بن اسماعيل ديباج هستند، و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسين عليه السلام مي باشند.
در سن پنج سالگي مادرشان، و در سن نه سالگي پدرشان بدرود حيات مي گويند و از آنها اولادي جز ايشان و برادر کوچکتر از ايشان بنام سيد محمد حسن کسي ديگر باقي نمانده بود.

تحصيلات و اساتيد

سيد محمد حسين به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسي آن روزها قبل از هر چيز تدريس مي شد، آثاري چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت.
علاوه بر آموختن ادبيات، زير نظر ميرزا علينقي خطاط به يادگيري فنون خوشنويسي پرداخت.
چون تحصيلات ابتدايي نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ايشان پاسخ گويد، از اين جهت به مدرسه طالبيه تبريز وارد شد و به فراگيري ادبيات عرب و علوم نقلي و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگيري دانشهاي مختلف اسلامي گرديد.
علامه طباطبايي بعد از تحصيل در مدرسه طالبيه تبريز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف مي شوند، و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصيل علوم ديني و کمالات اخلاقي و معنوي مشغول مي شوند.
علامه طباطبايي علوم رياضي را در نجف اشرف نزد آقا سيد ابوالقاسم خوانساري که از رياضي دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت.
ايشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته اي چون مرحوم آيت الله نائيني(ره) و مرحوم آيت الله اصفهاني(ره) خواندند، و مدت درسهاي فقه و اصول ايشان مجموعاً ده سال بود.
استاد ايشان در فلسفه، حکيم متأله، مرحوم آقا سيد حسين باد کوبه اي بود، که ساليان دراز در نجف اشرف در معيت برادرش مرحوم آيت الله حاج سيد محمد حسن طباطبايي الهي نزد او به درس و بحث مشغول بودند.
و اما معارف الهيه و اخلاق و فقه الحديث را نزد عارف عاليقدر و کم نظير مرحوم آيت الله سيد علي آقا قاضي طباطبائي(ره) آموختند و در سير و سلوک و مجاهدات نفسانيه و رياضات شرعيه تحت نظر و تعليم و تربيت آن استاد کامل بودند.
استاد امجد نقل مي کند که « حال مرحوم علامه، با شنيدن نام آيت الله قاضي دگرگون مي شد. »
حجت الاسلام سيد احمد قاضي از قول علامه نقل مي کند که:
« پس از ورودم به نجف اشرف، به بارگاه اميرالمؤمنين عليه السلام رو کرده و از ايشان استمداد کردم. در پي آن، آقاي قاضي نزدم آمد و فرمود:
« شما به حضرت علي عليه السلام عرض حال کرديد و ايشان مرا فرستاده اند. از اين پس، هفته اي دو جلسه با هم خواهيم داشت. »
و در همان جلسه فرمود:
« اخلاصت را بيشتر کن و براي خدا درس بخوان. زبانت را هم بيشتر مراقبت نما.»

فعاليت و کسب درآمد

مرحوم علامه در مدتي که در نجف مشغول تحصيل بودند بعلت تنگي معيشت و نرسيدن مقرري که از ملک زراعيشان در تبريز بدست مي آمد مجبور به مراجعت به ايران مي شود و مدت ده سال در قريه شادآباد تبريز به زراعت و کشاورزي مشغول مي شوند.
فرزند ايشان مهندس سيد عبدالباقي طباطبائي مي گويد:
« خوب به ياد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعاليت بود و کارکردن ايشان در فصل سرما در حين ريزش باران و برفهاي موسمي در حالي که، چتر به دست گرفته يا پوستين بدوش داشتند امري عادي تلقي مي گرديد، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستاي شادآباد و بدنبال فعاليتهاي مستمر ايشان قناتها لايروبي و باغهاي مخروبه تجديد خاک و اصلاح درخت شده و در عين حال چند باغ جديد، احداث گرديد و يک ساختمان ييلاقي هم در داخل روستا جهت سکونت تابستاني خانواده ساخته شد و در محل زيرزمين خانه حمامي به سبک امروزي بنا نمود. »

مهارتهاي علامه

فرزند علامه مي افزايد:
« پدرم از نظر فردي، هم تيرانداز بسيار ماهري بود و هم اسب سواري تيزتک و به راستي در شهر خودمان- تبريز- بي رقيب بود، هم خطاطي برجسته بود، هم نقاش و طراحي ورزيده، هم دستي به قلم داشت و هم طبعي روان در سرايش اشعار ناب عارفانه و ....،
اما از نظر شخصيت علمي و اجتماعي، هم استاد صرف و نحو عربي بود، هم معاني و بيان، هم در اصول و کلام کم نظير بود و هم در فقه و فلسفه، هم از رياضي( حساب و هندسه و جبر) حظي وافر داشت و هم از اخلاق اسلامي، هم در ستاره شناسي (نجوم) تبحر داشت، هم در حديث و روايت و خبر و ...،
شايد باور نکنيد که پدربزرگوار من، حتي در مسائل کشاورزي و معماري هم صاحب نظر و بصير بود و سالها شخصاً در املاک پدري در تبريز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماري اصلي را عهده دار بود و تازه اينها گوشه اي از فضايل آن شاد روان بود وگرنه شما مي دانيد که بي جهت به هر کس لقب علامه نمي دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبير و بصير هيچکس را علامه نمي خوانند مگر به عمق اطلاعات يک شخص در تمام علوم و فنون عصر ايمان آورده باشند... »

هجرت

به هر حال علامه طباطبايي بعد از مدتي اقامت در تبريز تصميم مي گيرد تا به قم عزيمت نمايد و بالاخره اين تصميم خود را در سال 1325هـ.ش عملي مي کند.
فرزند علامه طباطبايي در اين مورد مي گويد:
« همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شديم... در ابتدا به منزل يکي از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصيل علوم ديني بود وارد شديم، ولي به زودي در کوچه يخچال قاضي در منزل يکي از روحانيان که هنوز هم در قيد حيات است اتاق دو قسمتي، که با نصب پرده قابل تفکيک بود اجاره کرديم، اين دو اتاق قريب بيست متر مربع بود.
طبقه زير اين اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بايستي از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنيم.
چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام مي گرفت - در حالي که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعي و 35 متر مربعي عادت کرده بود که در ميهمانيهاي بزرگ از آنها به راحتي استفاده مي کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشناي انگشت شمار داشت که يکي از آنها مرحوم آيت الله حجت بود. اولين رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقاي حجت بود و کم کم با اطرافيان ايشان دوستي برقرار و رفت و آمد آغاز شد.
لازم به ذکر است که علامه طباطبايي در ابتداي ورودشان به قم به قاضي معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبايي هم بودند، خود ايشان ترجيح دادند، که به طباطبايي معروف شوند.
ايشان عمامه اي بسيار کوچک از کرباس آبي رنگ و دگمه هاي باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه هاي قم تردد داشت و در ضمن خانه بسيار محقر و ساده اي داشت. »

رحلت

مهندس عبدالباقي، نقل مي کند :
« هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ايشان هيچ جوابي به هيچ کس نمي داد و سخن نمي گفت، فقط زير لب زمزمه مي کرد: « لا اله الا الله! »
حالات مرحوم علامه در اواخر عمر، دگرگون شده و مراقبه ايشان شديد شده بود و کمتر «تنازل» مي کردند، و [ مانند استاد خود، مرحوم آية الله قاضي] اين بيت حافظ را مي خواندند و يک ساعت مي گريستند:
« کاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
کي روي؟ ره زکه پرسي؟ چه کني؟ چون باشي؟! »
همان روزهاي آخر، کسي از ايشان پرسيد: « در چه مقامي هستيد؟» فرموده بودند: « مقام تکلم ».
سائل ادامه داد: « با چه کسي؟ » فرموده بودند: « با حق. »
حجت الاسلام ابوالقاسم مرندي مي گويد:
« يک ماه به رحلتشان مانده بود که براي عيادتشان به بيمارستان رفتم. گويا آن روز کسي به ديدارشان نيامده بود. مدتي در اتاق ايستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظري به من انداختند.
به مزاح [ از آن جا که ايشان خيلي با ديوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چيزي در نظر داريد؟ فرمودند:
« صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقيه اش را بخوان! »
گفتم: ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
علامه تکرار کردند: « تا به کجا! » و باز چشم خود را بستند و ديگر سخني به ميان نيامد.
آخرين باري که حالشان بد شد و راهي بيمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
« من ديگر بر نمي گردم. »
آيت الله کشميري مي فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائي در خواب ديدم که حضرت امام رضا عليه السلام در گذشته اند و ايشان را تشييع جنازه مي کنند. صبح، خواب خود را چنين تعبير کردم که يکي از بزرگان [ و عالمان] از دنيا خواهد رفت؛ و در پي آن، خبر آوردند که آيت الله طباطبائي درگذشت. »
ايشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج عليه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستري کردند، ولي ديگر شدت کسالت طوري بود، که درمان بيمارستاني نيز نتيجه اي نداشت.
تا بالاخره به شهر مقدس قم که، محل سکونت ايشان بود، برگشتند و در منزلشان بستري شدند، و غير از خواص، از شاگردان کسي را به ملاقات نپذيرفتند، حال ايشان روز به روز سخت تر مي شد، تا اينکه ايشان را در قم، به بيمارستان انتقال دادند.
قريب يک هفته در بيمارستان بستري مي شوند، و دو روز آخر کاملاً بيهوش بودند، تا در صبح يکشنبه 18 ماه محرم الحرام، 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سراي ابدي انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حيات جاوداني مخلع مي گردند، و براي اطلاع و شرکت بزرگان، از ساير شهرستانها، مراسم تدفين به روز بعد موکول مي شود، و جنازه ايشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبي عليه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه عليها السلام تشييع مي کنند، و آيت الله حاج سيد محمد رضا گلپايگاني(ره) بر ايشان نماز مي گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه عليها السلام دفن مي کنند.
« و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا و درود [ي سترگ] بر او، روزي که زاده شده و روزي که مي ميرد و روزي که زنده برانگيخته مي شود. »
منبع:www.salehin.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image