1. زهد ورزي
رسول اکرم صلي الله و عليه و آله وسلم در حديثي فرمود:
« ما اتخذ الله نبياً الا زاهداً؛
خداي متعال هيچ پيامبري را به پيامبري برنگزيد مگر آن که زاهد بود. »
از جمله مواعظي که حضرت امير عليه السلام در نهج البلاغه زياد به آن سفارش نمود و با تعابير مختلفي از آن ياد کرده عامل زهد و ساده زيستي است.
وقتي درباره زهد و حقيقت آن از حضرت پرسيدند، در جمله اي معروف فرمود:
« الزهد کله بين کلمتين من القرآن قال الله سبحانه
« لکيلا تأسوا علي مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکم»
و من لم يأس علي الماضي و لم يفرح بالآتي فقد اخذ الزهد بطرفيه:
تمام زهد در دو جمله قرآن آمده است، خداوند مي فرمايد:
« براي گذشته غم مخوريد و به آينده شاد و دلبند نباشيد »
بنابراين آن کس که غم گذشته نمي خورد و به آينده شاد و دلبند نيست، هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته است. اشاره به اين که حقيقت زهد ترک وابستگي ها و اسارت ها در چنگال گذشته و آينده است.
امام صادق عليه السلام فرمود:
« اذا اراد الله بعبد خيراً زهّده في الدنيا وفقّهه في الدين و بصّره عيوبها و من اتيهن فقد اوتي خير الدنيا و الاخره؛
هنگامي که خداوند، اراده کند براي بنده اي از بندگانش خير و صلاح پيش بياورد به او توفيق زهد عنايت مي کند و او را در احکام دين فقيه و بينا مي گرداند و عيب هاي دنيا را به وي مي شناساند و کسي که داراي اين اوصاف باشد، خير دنيا و آخرت به او داده شده است. »
مرحوم آيت الله کوهستاني را به حق مي توان از مصاديق روشن اين احاديث و نمونه اي از زهّاد و صلحاي سلف برشمرد، چرا که زهد و ساده زيستي و بي اعتنايي به مظاهر دنيوي در سراسر زندگي او به خوبي مشهود بود.
رفتارش مصداق فرمايش مولايش بود که هيچ گاه در مسائل دنيوي بر آن چه از دستش مي رفت، تأسف نمي خورد و آن چه از دنيا به او روي مي آورد به گونه اي شاد و مغرورش نمي کرد که همه چيز را به فراموشي بسپارد.
مقام والاي زهد، سکون و آرامش روحي فوق العاده اي را براي ايشان فراهم کرده بود که هر کس مي خواست از فشارها و تنگناهاي زندگي و علايق مادي آسوده شود، به محضر آن بزرگوار مي رسيد و با مشاهده زندگي ايشان احساس آرامش و اطمينان مي کرد.
بارها ارادتمندان آن جناب نقل نمودند وقتي که با تهاجم اندوه مواجه مي گشتيم، به محضرش مي رفتيم و از غم و اندوه رها شده، با آرامش خاطر و سبک بار باز مي گشتيم.
آسودگي از دنيا
مرحوم دکتر سعيدي، متخصص قلب و پزشک معالج ايشان، در اوايل آشنايي با ايشان وقتي قلبشان را معاينه کرد، گفت: اين قلبي است که فشار زيادي نديده است. آن گاه ايشان در تأييد سخن پزشک معالج فرمودند:
« در ايامي که در نجف مشغول به تحصيل بودم، روزي متوجه شدم که مدتي است قلبي گرفته و خاطري افسرده دارم.
در انديشه فرو رفتم و خاطرات و ارادات قلبي ام را کنترل کردم تا اين که عقده غم را پيدا کنم که آيا ريشه دنيايي دارد يا آخرتي؟
علاقه به دنيا و کمبود مطامع دنيوي است يا چيز ديگر. پس از بررسي متوجه شدم علاقه به دنيا است که اين چنين مرا اندوهناک ساخته است، از اين رو با توجه و اخلاص به سوي حرم مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام شتافتم و با تضرع و زاري از مقام ولايت خواستم که علاقه به دنيا را براي هميشه از دلم بيرون کند و در آن جا تصميم گرفتم که هيچ گاه براي دنياي فاني ناراحت نشوم، در حالي از حرم به خانه برمي گشتم که ديگر براي هميشه از علاقه به دنيا آسوده شده بودم. »
پوچي دنيا
حاج سيد جعفر سيدان از اساتيد حوزه علميه خراسان نقل کرد:
در يکي از ملاقات هايي که با آيت الله کوهستاني داشتم درباره دنيا و بي ارزشي آن فرمودند:
« سال هايي که در نجف بودم، اوايل کمي از نهج البلاغه را مي خواندم و در قسمت هايي که امام اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد دنيا و پوچي آن بياناتي ايراد فرمودند، با خود مي گفتم، اگر گوينده آن حضرت امير عليه السلام نبود مي گفتم در مذمت دنيا مبالغه کردند، ولي چون گوينده حضرت امير است تسليم فرمايش ايشان هستيم.
بعدها که خداوند عنايتي فرمود و فهميدم که باطن دنيا چيست، آن وقت اگر گوينده اين سخنان در پوچي و بي ارزشي دنيا حضرت نبود مي گفتم کم گفته و کم مذمت نموده اند. »
حجت الاسلام شيخ قلي پارچي مي گويد:
روزي آقاجان به من فرمود:
« اگر دنيا را به مويي ببندند، کاري مي کنم دنيا سر جاي خود بماند و مو هم پاره نشود. »
عرض کردم چگونه؟
گفت:
« آن را رها مي کنم که مو هم پاره نمي شود. يعني هيچ گاه خودم را به دنيا وابسته نمي کنم و به طرف خود نمي کشم. »
مبارزه با هواي نفس
يکي از ارادتمندان ايشان مي گويد:
روزي در محضر مبارک ايشان افتخار حضور داشتم به مناسبتي خاطره اي از دوران نجف را چنين بازگو فرمودند:
« من در نجف تحصيل مي کردم و با قناعت و ساده زيستي روزگار مي گذراندم تا آن که روزي مادرم براي من يک طاقه پارچه قبايي برک فرستاد.
ابتدا خيلي خوشحال شدم، ولي با خود انديشيدم که اگر اين پارچه را براي خود قبا بدوزم اين قباي نو عباي نو لازم دارد و آن گاه عباي نو نعلين نو هم مي خواهد و کم کم خانه و اثاثيه منزل نيز بايد عوض شود.
لذا فکر کردم که بهتر است از همين جا جلوي خواهش و هواي نفس را بگيرم و آن قبا را به يک طلبه فقير هديه دادم تا اينکه خيالم از بابت آن آسوده گرديد. »
ساده زيستي و قناعت
ايشان با اين که قادر به بهره برداري بيش تر از امکانات مادي بود، در عين حال زندگي ساده و بدون تجمل داشت. خانه اش همان خانه قديمي خالي از تجملات پدري ايشان بود که جز چوب و خشت خام و کاه گل چيزي در ترکيب آن به کار نرفت و اکنون نيز به صورت يک اثر تربيتي و مقدس جاذبه هاي معنوي خود را حفظ کرده است.
فرش اتاق هاي آن را نمد و حصير دست بافت ساده تشکيل مي داد.
به راستي سراي آن بزرگوار انسان را به ياد کلام اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه مي انداخت که درباره رسول خدا صلي الله و عليه وآله و سلم فرمود:
« خرج من الدنيا خميصاً و ورد الاخره سليماً لم يضع حجراً علي حجرٍ حتي مضي لسبيله واجاب داعي ربه؛
با سلامت روح وارد عالم آخرت گرديد، در حالي که در دنيا سنگي بر روي سنگي نگذاشت تا دعوت خدا اجابت کرد و درگذشت. »
برخي از مردم ضعيف الايمان فکر مي کردند، وضع زندگي اندروني آقا غير از وضع بيروني است که در معرض مشاهده مردم است.
شخصي از گرگان در اين زمينه دوگانگي زندگي اندرون و بيروني را احساس مي کرد و به نظرش مي رسد فرش هاي حصير بيرون براي فريب مردم است، در وقت ديگر با آقا در قسمت اندروني ملاقات کرد و سادگي تشکيلات آن را ملاحظه کرد، از سوء ظن خود پشيمان شد و لب به استغفار گشود.
برخي از دوستان ايشان که از شهرستان ها به ديدنشان مي آمدند تغيير منزل را پيشنهاد مي کردند، ولي آقا جوابي مطابق فهم خود آن ها مي داد و مي فرمود:
« همين کافي است چون خانه اجدادي ماست به آن علاقه مند مي باشيم. »
استفاده از وسائل ساده ايراني
مرحوم آقا جان کوهستاني از لباس هاي پشمي و قيمتي در منزل استفاده نمي کرد، لباس هاي او: پيراهن، قبا، عبا، عمامه، شلوار و جوراب همگي از جنس کرباس بود که آن را بعضي مؤمنان دامغان يا برخي از اشخاص معتمد روستاهاي هزار جريب تهيه مي کردند.
در واقع تمام لباس هاي ايشان سنتي و ايراني بود، وقتي يکي از دوستان آيت الله شعراني از تهران به ديدن ايشان آمده بود پس از بازگشت ، آيت الله شعراني از وي پرسيد: آقاي کوهستاني را چگونه يافتيد؟
گفت: آيت الله کوهستاني را ملاقات کردم در حالي که هيچ آثار خارجي در لباس ايشان نديدم. ظرف هاي چيني در منزل نداشت به جز چند پارچ چيني موروثي که از آن ها استفاده نمي شد.
تمام ظروف منزل آقا از مس يا ظروف گلي سفالي بود که آن را سفالگر معين و مورد اطمينان پخته بود.
قاشق هاي غذاخوري همه چوبي بودند و براي مهمانان طعام با برکت خانه معظم له در چنين ظرف هايي بسيار لذيذ و فراموش نشدني بود، در حالي که طعام و پذيرايي ايشان يک کاسه آش و يک قرص نان محلي بيش نبود.
قناعت در خوراک
غذاي ايشان نيز همچون زندگي شان ساده و معمولي بود، در خوراک مقيد به خوردن غذاي لذيذ و مقوي نبود.
هر چه بر روي سفره مي آوردند همان را ميل مي کرد و غذاي مخصوص نداشت. در خوردن غذا به حداقل اکتفا مي کرد.
تنقلات و ميوه کم تر مي خورد و مواد غذايي منزل ايشان از برنج و گندم و حبوبات، تمامي از محصولات اراضي موروثي و يا از درآمد و سود آسياب آبي تهيه مي گرديد، لبنيات منزل از دام هاي شخصي که در منزل نگهداري مي شده تأمين مي گرديد، از غذاي بازار استفاده نمي کرد مگر به ندرت و يا در مسافرت.
صبح ها بيشتر نان و چاي ميل مي کرد، ظهرها ناهار را با مهمانان که اغلب يک قرص نان و يک کاسه آش ساده که معمول غذاي مردم بي بضاعت بود صرف مي کرد.
فرزند ايشان مي گويد:
صبحي ديدم آقا مشغول خوردن نان است در حالي که نان خيلي خشک بود، در آن سال محصول گندم ما خوب نبود، جو را آرد مي کرديم و با آرد گندم مخلوط مي نموديم و با آن نان مي پختيم، به همين خاطر نان خيلي سريع خشک مي شد.
ايشان نيز دندان نداشت مي ديدم به سختي مشغول جويدن نان است، گفتم آقا جان نان خيلي خشک است! فرمود:
« سير مي کند خوب است. »
مقامات علمي و تحمل سختيها
مرحوم آيت الله کوهستاني با اين که از وجوهات شرعي استفاده نمي کرد و هزينه زندگي اش از مبلغ اندکي که مادرش براي وي مي فرستاد تأمين مي شد و در نتيجه از لحاظ مادي و معيشتي در وضعيت دشواري قرار داشت، ولي هيچ گاه اين سختي ها و کمبودها او را از هدف مقدسش باز نداشت.
چرا که او خوب مي دانست نيل به مقام عالي اجتهاد و کسب فضايل علمي و نفساني جز با تحمل سختي ها امکان پذير نيست
همان گونه که از حضرت امير عليه السلام نقل شده است:
« لا يدرک العلم براحة الجسم:
علم با راحتي تن به دست نمي آيد. »
ايشان خاطره اي از دوران نجف را چنين نقل کرد:
« شبي پس از تشرف به حرم براي خريد وسيله اي از صحن حرم بيرون آمدم، ديدم آقاي شاهرودي در بيرون قدم مي زند تعجب کردم اين وقت شب موقع قدم زدن ايشان نيست .
اين در حالي بود که مغازه ها تعطيل کرده بودند و فقط يک مغازه باز بود، چون مي دانستم ديرتر مي بندد رفتم از صاحب مغازه وسيله اي بخرم، هنگامي که خواستم پول آن را بپردازم متوجه شدم که مقدار سهم ساداتي که مادرم از زادگاه فرستاده بود و مي بايست به آقاي شاهرودي مي پرداختم فراموش کردم و داخل جيب من جا مانده است .
بلافاصله آن وسيله را گرفتم و برگشتم ديدم هنوز آقاي شاهرودي مشغول قدم زدن است آن مقدار سهم سادات را به ايشان دادم همين که آقاي شاهرودي پول را از من گرفت بي درنگ و بدون خداحافظي مرا تنها گذاشت.
شگفت زده شدم، چرا چنين کرد! فردا سر درس از ايشان پرسيدم جريان شب گذشته چه بود و چرا بدون خداحافظي مرا ترک کردي؟
ابتدا نمي خواست چيزي بگويد ولي با اصرار من گفت: سه شبانه روز بود که نتوانستم نان به منزل ببرم لذا شب ديرتر به منزل مي رفتم و صبح زودتر از خانه بيرون مي آمدم چرا که تحمل گريه بچه ها را نداشتم،
گفتم چرا به من نگفتي؟
گفت: وضع تو هم که بهتر نيست وقتي که تو پول را به من دادي ديگر عذري نداشتم که بيش از اين صبر کنم و با خود گفتم پول هر چه باشد به او برمي گردانم لذا با شتاب رفتم از آن مغازه که ديرتر تعطيل مي کرد تا مغازه را نبسته چيزي تهيه کنم و به منزل ببرم. »
2. اتّکا و توکل به خدا
چرا از اوّل به خدا توکّل نکنيم!
پس از بازگشت از نجف اشرف، يکي از بازرگانان متديّن بهشهر از ايشان دعوت به عمل آورده و پس ار پذيرايي و احترام ميزبان، از معظم له تقاضا کرد که شما در شهر اقامت کنيد و مردم به وجود شما در شهر نيازمندند.
آقا در پاسخ او فرمود:
« وضعيت من طوري است که مراجعات و رفت وآمد مردمي زياد خواهد بود و در نتيجه هزينه هم زياد در برخواهد داشت. »
ميزبان گفت، من در خدمت شما هستم و هزينه را تأمين مي نمايم.
آقا فرمود:
« اگر شما پشيمان شديد و يا ديگر نتوانستيد هزينه را تأمين کنيد، آن وقت چه؟»
ميزبان گفت: آن وقت خدا هست.
معظم له در جواب گفت:
« حال که آخر بايد به خدا تکيه کنم، چرا از اول به خدا تکيه نکنم! »
خدا بهترين وکيل
آقاي راسخي مي گويد:
شبي ضمن بيان مراحل توکل علي الله فرمود:
« انسان ضعيف و عاجز است، پس چه خوب است براي خود وکيل بگيرد و کارها را به او واگذارد.
وکيل بايد اولا: قادر و توانا باشد.
ثانياً از خير و شر خود کاملاً اطلاع داشته باشد
و ثالثاً: سرمد و دايم و هميشه بوده و تغيير نکند و عادل و فاضل و ديگر صفات حسني را نيز دارا باشد و اين غير از خداي تبارک و تعالي کسي نيست. »
بهترين چيز، توکل
يکي از تاجران متدين « نکا» مي گفت:
من به همراه چند تن ديگر از بازاري ها خدمت آيت الله کوهستاني شرف ياب شديم و از حوادث و گرفتاري هاي زمانه نزد ايشان شکايت کرديم که امروزه اوضاع خيلي بد شده است؛ به طوري که انسان، صبح دين دار و معتقد از خانه بيرون مي رود و ظهر بي دين به خانه بر مي گردد.
از ايشان خواستيم که دعا يا دستوري جهت حفظ دين سالم ماندن ازفساد و بي ديني به ما ياد بدهند.
ايشان فرمود:
« بهترين چيز توکل است. انسان در هر حال بايد خود را به خدا بسپارد و تسليم اراده خداي متعال باشد، چرا که انسان اگر بخواهد با اراده و فکر خودش از اين حوادث و مشکلات جلوگيري کند موفق نمي شود. »
اي محمد بچش!
فرزند ايشان درباره مقام والاي توکل از پدرش نقل مي کند که:
« اگر در امري غير ذات مقدس او، در ذهن من جلوه مي کرد؛ مثلاً فکر مي کردم فلاني مي تواند اين کار را انجام دهد، مي ديدم آن کار انجام نمي گيرد يا به طول مي انجامد، آن گاه به خودم خطاب مي کردم اي محمد، بچش تا تو باشي که به غير او توجه نکني. »
منبع:www.salehin.com