جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
فراتر از يک ورزش
-(9 Body) 
فراتر از يک ورزش
Visitor 3027
Category: دنياي فن آوري

نگرشي نو بر رابطه فوتبال و سياست
 

جام جهاني نوزدهم با قهرماني اسپانيا به پايان رسيد. ميلياردها نفر در بيشتر نقاط جهان از کشورهاي فقير گرفته تا غني، از کشورهاي در حال توسعه تا کمتر توسعه يافته، از کشورهاي اقتدارگر تا دموکرات، از دولت هاي شکست خورده گرفته تا دولت هاي موفق در امر دولت ملت سازي، به تماشاي فوتبال هاي جام جهاني نشستند. فوتبال بي گمان تنها ورزشي در جهان است که مي تواند اين اندازه هيجان، شور و نشاط را براي کشورها، سياستمداران و مردم به ارمغان بياورد. فوتبال ورزشي است که نه تنها بسياري از زواياي زندگي، سياست، اقتصاد و هويت کشورها را تحت تأثير خود قرار مي دهد بلکه ابزاري براي نشان دادن پيشرفت، ناکامي يا عبور از بحران کشورها هم تلقي مي شود. اين ورزش پر طرفدار بعضاً توانسته است يک کشور کوچک را به عرصه جهاني بشناساند و آن را به کانون توجه ميليون ها بيننده تبديل کند. از اين رو مي توان ادعا کرد حتي المپيک چنين توانايي اي ندارد.
امروزه فوتبال به جزئي از هويت، فرهنگ، سياست کشورها و زندگي افراد تبديل شده است و ميليون ها بيننده به تماشاي اين ورزش مي نشينند. مارتين هايدگر، فيلسوف معروف آلماني مکتب فرانکفورت اگرچه در خانه خود تلويزيون نداشت و به تماشاي برنامه هاي تلويزيوني علاقه نشان نمي داد اما براي ديدن تنها يک برنامه به خانه همسايه اش مي رفت و آن برنامه فوتبال بود. بسياري از کشورها به فوتبال به عنوان نماد هويت گروهي، جهاني شدن و قدرت خود در عرصه بين الملل مي نگرند. حتي کشوري مانند برزيل تا اندازه زيادي اعتبار و پرستيژ خود را در نظام بين الملل از فوتبال مي گيرد. شرکت هاي چند مليتي نيز از طريق فوتبال و بازيکنان معروف آن، به تبليغ محصولات خود مي پردازند. به اعتقاد بسياري از کارشناسان، امروزه فوتبال با سياست عجين شده است و ارتباط تنگاتنگي ميان آن دو مشاهده مي شود. برخي از واقع گرايان حتي فوتبال را نيز مانند سياست، عرصه رقابت و رويارويي کشورها در عرصه بين المللي قلمداد مي کنند و معتقدند فوتبال با ملي گرايي، قدرت، اعتبار، روحيه ملي، توسعه، کارآمدي و ناکارآمدي کشورها در عرصه سياسي ارتباطي تنگاتنگ دارد.

فوتبال، روحيه ملي و ناسيوناليسم
 

روحيه ملي و ملي گرايي از عناصر قدرت ملي کشورها به شمار مي آيند. روحيه ملي مي تواند در ميزان پشتيباني مردم از سياست هاي دولت موثر باشد و به مشروعيت و ثبات سياسي دولت کمک کند. احساس غرور و شعف ملي و شور و نشاط ميان مردم، چيزهايي هستند که فوتبال به خوبي مي تواند به يک ملت عطا کند. اين احساس در ميزان وحدت و يکپارچگي کشورها نقش مهمي بازي مي کند. همچنين فوتبال مي تواند در تقويت ملي گرايي و احساسات ملي گرايانه کمک زيادي به کشورها بکند و در نهايت باعث افزايش قدرت ملي يک کشور شود. بازي احساسي تيم ملي شيلي در جريان جام جهاني به خاطر وقوع زلزله نيز - که خسارات زيادي به بار آورد - از نشانه هاي استفاده از فوتبال براي تقويت روحيه ملي و باز گرداندن اعتماد به نفس يک کشور به شمار مي رود. همچنين برگزاري جام جهاني در آفريقاي جنوبي، باعث تقويت وحدت و يکپارچگي سياهان و سفيد پوستان اين کشور شده است؛ اين يعني کاري را که شايد ده ها سياستمدار يا سازمان منطقه اي و بين المللي نتوانند انجام دهند، فوتبال مي تواند انجام دهد. امروزه کشورها احساسات ناسيوناليستي را تا حدي در ميادين فوتبال به نمايش مي گذارند. چرچيل، نخست وزير سابق انگلستان گفته بود: «ملت ها بهتر است احساسات ناسيوناليستي خود را در ميادين فوتبال تخليه کنند تا در ميدان هاي جنگ».

فوتبال و شناسايي در روابط بين الملل
 

حاکميت کليدي ترين رکن هر کشور يا دولت بوده و نمايانگر نظم در داخل و استقلال و آزادي عمل در بيرون است. کشورها از اين طريق خودشان را در عرصه بين المللي مي شناسانند. تيم هاي باشگاهي يا ملي از راه اين ورزش، سعي دارند قدرت خود را به نمايش بگذارند. حتي در پاره اي موارد فوتبال به ابزاري براي شناسايي کشورها تبديل شده است. براي مثال بازيکنان ايالت کاتالان اسپانيا از طريق فوتبال سعي دارند خود و ملت خود را به عرصه جهاني بشناسانند و بدين وسيله هويت خود را به نمايش بگذارند. هم اکنون تيم فوتبال بارسلونا به نماد بزرگ ملت کاتالان تبديل شده و نماينده ملي گرايي مردم منطقه کاتالان است؛ به طوري که حتي از آن با نام ارتش کاتالان ياد مي کنند. کشور آفريقاي جنوبي نيز با دارا بودن قدرتمندترين اقتصاد قاره آفريقا - اين کشور عضو گروه 20 هم هست - از طريق ميزباني جام جهاني که تقريباً با گذشت 16 سال از نابودي نظام آپارتايد صورت گرفت، ميزان ثبات سياسي، جاذبه هاي گردشگري، اقتصاد پيشرفته و توان مديريتي خود را به جهانيان نشان داد که حتي اين امر تقدير مقامات فيفا و تيم ها را به همراه داشت. از طريق برگزاري جام جهاني، آفريقاي جنوبي که زماني با نلسون ماندلا شناخته مي شد، بيش از پيش بر سر زبان ها افتاد و بيشتر مورد احترام جامعه بين المللي قرار گرفت.

فوتبال و قدرت
 

بر اساس نظريات روابط بين الملل و به خصوص نظريه رئاليسم، عرصه سياست عرصه رقابت بر سر حفظ، کسب و نمايش قدرت است و کشورها همواره مهم ترين هدف خود را بر اساس رسيدن به اين سه عنصر تعريف مي کنند. اين جمله چرچيل که «ما امپراتوري انگلستان را در زمين هاي فوتبال بنا خواهيم کرد» نشان مي دهد فوتبال را نيز مي توان ابزاري براي حفظ، کسب و به خصوص نمايش قدرت تلقي کرد. کشورها از طريق فوتبال سعي دارند اعتبار و پرستيژ و جايگاه خود را در عرصه بين الملل ارتقا دهند.
کشور برزيل با قهوه و فوتبال در جهان اعتبار و جايگاه خوبي پيدا کرده است. کشورهاي بزرگ و پيشرفته اي مثل ايالات متحده، روسيه و چين اگر چه در عرصه ديگر ورزش ها بسيار قوي عمل مي کنند و رتبه هاي يکم تا سوم المپيک را در اختيار دارند اما نداشتن يک تيم فوتبال و تيم ملي قدرتمند، همواره مهم ترين نگراني آنها در عرصه ورزش بوده است. به همين دليل در سال هاي اخير تلاش هاي زيادي را براي تقويت فوتبال کشور خود در عرصه باشگاهي و ملي انجام داده اند. آوردن گاس هيدينگ، مربي معروف هلندي و سپردن هدايت تيم ملي به او و حضور موفق تيم هاي روسي در ليگ هاي اروپايي نشانه تلاش و سرمايه گذاري گسترده روس ها در اين زمينه است؛ چرا که از اين طريق سياستمداران روس - به خصوص شخص پوتين - مي خواهند قدرت روسيه را به نمايش بگذارند.در جنوب شرق آسيا هم کشورهاي چين، ژاپن و کره جنوبي درگير رقابتي فزاينده در امر سرمايه گذاري فوتبال شده اند. چيني ها در سال هاي اخير تلاش هاي زيادي را انجام داده اند. ژاپني ها هم با روش هاي مختلف مانند اعزام نوجوانان خود به کشور برزيل و حتي توليد کارتون هايي براي تشويق نونهالان و نوجوانان خود، قصد دارند فوتبال خود را ارتقا بخشند.

فوتبال و قواعد بازي
 

به اعتقاد نويسندگان و نظريه پردازني مانند کاپلان، نظام بين الملل بر اساس قواعد بازي يکساني پيش مي رود؛ يعني در هر کدام از سيستم ها يا نظام هاي بين المللي - مانند دو قطبي يا چند قطبي - کشورها بر اساس قواعد بازي خاص آن سيستم يا نظام عمل مي کنند و الگوهاي رفتاري کشورها بر آن اساس شکل مي گيرد. به عبارتي در نظام هاي دو قطبي، چند قطبي يا تک قطبي، قواعد خاصي حاکم است که بر بازيگران تحميل مي شود و بازيگراني که آن قواعد را ناديده بگيرند مشمول تحريم، تنبيه و مجازات و حتي regimechange قرار خواهند گرفت. اگر به ارتباط سياست و فوتبال نگاه کنيم در مي يابيم که فوتبال هم قواعد خاص خودش را دارد. تيم هاي باشگاهي و ملي هر کدام بر اساس قانون بازي، عمل مي کنند که اصطلاحاً 2-5-3، 3-3-4 يا 2-4-4 ناميده مي شوند.
بيشتر تيم هاي فوتبال الگوي بازي خود را بر اساس اين قواعد تنظيم مي کنند و اگر به اين قوانين توجه نکنند يا آن را بي اهميت بشمارند بي گمان نمايش ضعيفي خواهند داشت. اين مطلب اين نکته را به اثبات مي رساند که در سياست هم مانند فوتبال بايد بر اساس قاعده بازي عمل کرد؛ يعني بر اساس تاکتيک، استراتژي و برنامه ريزي پيش رفت و از ديپلماسي شتاب زده و احساسي پرهيز کرد. در واقع در سياست هم مانند فوتبال بدون شناخت و آناليز نبايد در برابر حريف رفت. کشورها با تيم هايي که اين قواعد را نشناسند يا تاکتيک و استراتژي مشخصي نداشته باشند، نتيجه بازي را واگذار خواهند کرد. در عرصه سياست مانند فوتبال نيز تيم ها و کشورهايي موفقند که: نخست، قوانين و قواعد بازي را خوب ياد گرفته باشند؛ دوم بر اساس تاکتيک و برنامه حرکت کنند و سوم، با تيم هاي بزرگ وارد بازي شوند.

فوتبال و ثبات سياسي، مديريت، استراتژي و برنامه
 

ميزان توانايي، کارآمدي، موفقيت يا دستاورد هر کشوري را در عرصه سياست و روابط بين الملل، مي توان بر اساس ثبات سياسي و مديريتي و داشتن برنامه و استراتژي، ارزيابي کرد. در عرصه سياست و روابط خارجي عموماً ميزان موفقيت يا ضعف ديپلماسي يک کشور به ثبات سياسي و مديريتي، تخصص، مهارت، کارداني و داشتن برنامه و استراتژي باز مي گردد. بديهي است هر چه اعضاي تيم ديپلماسي يک کشور از مهارت، تخصص و کارداني بالايي برخوردار باشند، موفقيت بيشتري هم به دست خواهند آورد. در واقع فوتبال و ديپلماسي کشوري موفق خواهد بود که افزون بر به کار بردن استراتژي، برنامه، تاکتيک، ثبات سياسي و مديريتي، استفاده از افراد متخصص و شايسته را در دستور کار خود قرار دهد. حتي اگر کشوري ضمن دارا بودن منابع مالي، مادي، اقتصادي و معدني فراوان، موقعيت ژئوپوليتيک و ژئواستراتژيک خوبي هم داشته باشد ولي اين منابع بالقوه قدرت را نتواند بالفعل کند، نمي تواند بازيگر خوبي در عرصه بين المللي و منطقه اي باشد. دست به گريبان بودن اين کشور فرضي با بي ثبات سياسي، عدم وحدت و اجماع بين نخبگان نداشتن مديريت خوب و بهينه، پيامدهاي بيشتري را براي ديپلماسي اين کشور به وجود خواهد آورد. تيم هاي فوتبال هم همين گونه هستند؛ به اين معني که اگر تيمي در درون دروازه دروازه بان مطمئني داشته باشد و در خط دفاع، مياني و حمله، از بازيگران طراز اولي بهره ببرد، اما از مربي خوب و با دانشي برخوردار نباشد، آناليزور خوبي نداشته باشد ثبات مديريتي بر آن حاکم نباشد، افراد خارج از حوزه ورزش در رأس مديريت آن تيم قرار بگيرد و مهم تر از همه تاکتيک و استراتژي نداشته باشد، آن تيم با وجود بازيگران بسيار خوبي که دارد نمي تواند اين قدرت بالقوه را به فعليت برساند و خيلي زود با بحران رو به رو مي شود.

فوتبال و بازي برد - باخت در سياست بين الملل
 

يکي از موضوعاتي که به خصوص در دوران جنگ سرد و بر اساس نظريات رئاليستي براي تبيين سياست بين الملل و روابط آمريکا و شوروي سابق مورد استفاده قرار مي گرفت، نظريه بازي ها بود که بيشتر روي دستاوردهاي مطلق و نسبي تاکيد داشت و مدل بازي با حاصل جمع صفر و بازي حاصل جمع مضاعف را براي تبيين اين امر مورد استفاده قرار مي داد. بر اساس اين مدل در سياست بين المللي، برد آمريکا به مثابه باخت شوروي سابق تلقي مي شد. در عرصه فوتبال هم برخي اوقات در رقابت ميان کشورهاي خاصي، فوتبال همين شکل را پيدا مي کند؛ يعني برد تيم کشوري در مقابل تيم کشوري ديگر، به منزله باخت کشور ديگر در ديگر عرصه هاي چالش برانگيز ميان آن دو تلقي مي شود. از اين رو اين کشورها و تيم ها در مسابقات فوتبال رو در رو تمام تلاش خود را براي برد به کار مي برند. به عنوان مثال بُرد ايران مقابل آمريکا در جام جهاني 1998، به منزله برد ايران تلقي شد يا بازي آلمان در مقابل انگلستان در جام جهاني 2010 تداعي گر و رو در رويي آنها در زمان جنگ جهاني اول و دوم بود و نوعي رقابت سياسي ميان دو کشور هم تلقي مي شد. برد آرژانتين با دريبل هاي معروف مارادونا مقابل انگلستان در جام جهاني 1986 به گمان بسياري از کارشناسان، انتقامي شيرين از سياست هاي انگلستان در اشغال جزاير ماليوناس (جزاير مورد مناقشه ميان انگلستان و آرژانتين) بود. بازي رئال مادريد و بارسلونا در اسپانيا هم به منزله بازي برد - باخت است و خالي از تبعات سياسي نيست.

فوتبال و جهاني شدن
 

امروزه ادعا مي شود فوتبال همانند مفهوم جهاني شدن، تمامي مرزهاي ملي را درنورديده و باعث فرسايش حاکميت و اقتدار دولت ها شده است. جام جهاني فوتبال توانسته است ملت هاي مختلف جهان را گرد هم آورد و با شکستن مرزهاي جغرافيايي، افراد را با هر گرايش فکري و فرهنگي به يکديگر نزديک کند. در واقع امروزه فوتبال به صورت يک زبان مشترک در ميان کشورها و ملت ها درآمده است. در تيم ملي فرانسه بازيکناني با مليت هاي مختلف حضور داشتند که حتي برخي از آنها حاضر نبودند ديگر بازيکنان را هنگام خواندن سرود ملي فرانسه همراهي کنند. در تيم ملي آلمان هم بر خلاف دوره هاي گذشته بازيکنان چند مليتي بسياري حضور داشتند. رونالدو رابرتسون، در کتابش با نام «جهاني شدن و ورزش» ورزش را يکي از مهم ترين نمادهاي جهاني شدن در عصر حاضرمعرفي کرده و در اين ميان براي فوتبال نقش بسيار مهمي قائل شده است. فدراسيون بين المللي فوتبال (فيفا) که متولي فوتبال در سراسرجهان است، سازماني تلقي مي شود که تابع هيچ کشوري نيست. فيفا نهادي از نهادهاي جهاني در عصر جهاني شدن شمرده مي شود که حتي در زمينه فوتبال در امور داخلي کشورها مداخله مي کند و حتي در پاره اي موارد در خصوص تعليق فعاليت تيم هاي ملي هشدار مي دهد. برخي از کارشناسان، فوتباليست هاي معروفي مانند ديويد بکام را نمادجهاني شدن مي دانند. از سوي ديگر فوتبال به ابزاري براي عملي کردن سياست هاي شرکت هاي چند مليتي و فروش محصولات آنها در عصر جهاني شدن تبديل شده است.

فوتبال و سياست در ايران
 

در ايران فوتبال يکي از ورزش هايي است که گذشته از آنکه طرفداران بي شماري دارد، سياستمداران و مقامات سياسي هم توجه ويژه اي به آن دارند. پيش از انقلاب اسلامي ايران، رژيم شاهنشاهي از طريق سرمايه گذاري ويژه در ورزش فوتبال و تلاش براي حضور قدرتمندانه در پهنه آسيا به دنبال مشروعيت بخشي به رژيم حاکم بود و قصد داشت ديگر کشورهاي آسيايي را از اين راه تحت تاثير قرار دهد. افزار به همين منوال در سطح داخلي هم به فوتبال نسبت به ديگر ورزش ها توجه بيشتري مي شد و حتي اين رژيم از برخي از تيم هاي داخلي حمايت ويژه به عمل آورد. استفاده از فضاي دو قطبي ورزش فوتبال در کشور هم در راستاي توجه اذهان داخلي به مسائل غير سياسي بود.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، فوتبال به ابزاري براي شناسايي و صدور فرهنگ انقلاب اسلامي تبديل شد ضمن اينکه اين ورزش در انسجام ملي، نقش مهمي بازي کرده است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، يکپارچگي ملي در دو دوره حضور ايران در مسابقات جام جهاني، نمودِ قابل ملاحظه اي پيدا کرد. از اين رو حضور قدرتمندانه در جام جهاني و مسابقات ملي و باشگاهي در آسيا از مهم ترين اهداف ورزشي جمهوري اسلامي ايران بوده است. حضور ايران در جام جهاني 1998 فرانسه و هم گروهي ايران با آمريکا و برد ايران، رويدادي بي نظير بود که اذهان بسياري از ايرانيان خاطرات اين برد شيرين را هنوز به ياد دارند. اين بازي به اندازه اي مهم بود که برخي از آن با عنوان «مادر مسابقات» ياد مي کردند. حتي از جانب برخي کشورهاي اسلامي، برد ايران به مثابه شکست شيطان و پيروزي مسلمانان تلقي شد. در پي ناکامي ايران در رسيدن به جام جهاني آفريقاي جنوبي، عده اي سياست زدگي فوتبال ايران و حضور مديران غير ورزشي و سياسي را در راس تيم هاي ملي و باشگاهي مورد نکوهش قرار دادند. با توجه به همه اين مسائل مي توان گفت در ايران ورزش فوتبال از سياست دور نمانده و بيش از پيش با سياست عجين شده است.

جمع بندي
 

فوتبال در نگاه اول تنها يک ورزش به شمار مي رود اما امروزه به مثابه ابزاري براي تقويت احساسات ملي گرايانه، روحيه ملي و نمايش قدرت و توسعه درآمده است. شايد آنچه باعث جذابيت اين رشته ورزشي شده است، همين خصوصيات باشد؛ خصوصياتي که بيش از پيش با سياست، اقتصاد و فرهنگ که موضوعات مهم سياست بين الملل هستند، در هم تنيده شده اند. فوتبال پر طرفدارترين ورزش جهان بوده و ورزشي است که مي تواند افراد و گروه هاي بسياري را با گرايش ها و مواضع مختلف يکجا دور هم جمع کند. هيچ سمينار، همايش، کنفرانس و رويدادي نمي تواند مانند فوتبال اين همه بيننده را حول يک موضوع گرد آورد. به همين دليل فوتبال امروزه، به صورت زبان مشترک کشورها درآمده است و به توسعه ، شناسايي و اعتبار کشورها کمک زيادي مي کند و از قبل آن درآمدهاي تبليغاتي و تلويزيوني زيادي عايد کشورها مي شود. همه احزاب دست کم در حد نمايش هم که شده، سعي دارند حمايت خود را از تيم هاي محلي و ملي اعلام دارند. تقريباً همه نظام هاي سياسي از دموکرات گرفته تا ديکتاتوري، روي اين ورزش سرمايه گذاري بسياري مي کنند که اين امر نشان دهنده اهميت فزاينده فوتبال در سياست است. از اين رو با نگاه سياسي درس هاي زيادي را از فوتبال مي توان آموخت که به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف) توجه به اخلاق و بازي جوانمردانه در رقابت هاي سياسي و سياست خارجي؛
ب) استفاده از فرصت ها براي پيروزي و تامين منافع ملي کشور؛
پ) رفتن به سمت حرفه اي شدن و در ادامه نمايش سياستي مدرن؛
ت) جذب بازيکنان خوب - شايستگان - در بدنه حکومت؛
ث) استفاده از مديريتي کارا و دلسوز به طوري که تماشاگران - تک تک اعضاي جامعه - به مشارکت سياسي بيشتر و حمايت از برنامه هاي حکومت ترغيب شوند.
منبع:همشهري ديپلماتيک، شماره 43
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image