بسم الله الرحمن الرحيم
چشمان آيت الله العظمي بهجت(رضوان الله تعالي عليه)!
چندي پيش در جلسه اي که با دوستان نوجوان داشتم، صحبت از فقيه بزرگ و عارف بلند مرتبه، مرحوم آيت الله بهجت(رحمه الله عليه) به ميان آمد. يکي از نوجوانان که گويي به وجد آمده بود و به دنبال دريافت پاسخي مي گشت، پرسيد: « بعضي ها مي گويند: آقاي بهجت مردم را به شکلِ حيوان مي ديد! درست است ديگر؟»
راستش را بخواهيد اصلاً تعجب نکردم. آنقدر از اين حرف ها شنيده بودم که مانند يک "منتظر"، گوش هايم را براي شنيدن چنين سؤالاتي باز گذاشته بودم.
خدايش بيامرزد و رحمت بي پايان بر آن عبد واقعيِ خدا، که هيچ زمان در رساله ي توضيح المسائلش ننوشت: مردم را به شکل حيوان مي بينم! و در هيچ جلسه ي درسي نفرمود و در هيچ وعظ و خطابه اي، از چنين اطلاع رسانيِ مهمي! مخطبانش را بهره مند نَنِمود.
گويا در مورد آن مردِ بزرگ، هيچ نکته اي عظيم تر و تعجب آور تر از اين نبود که عده اي بگويند و بپرسند و در محافل بحث کنند و مشتاق شوند و ... که آيت الله بهجت، ما را حيوان مي بيند!
چه اتفاقي افتاده است؟ اين ماجرا را چه کسي و از کجا، آغازيده است؟ چرا يک نوجوان تا نام شريف آن عالم رباني را مي شنود، به سؤالي اين چنين دست مي زند و گويي دانستن پاسخش را از هر چيز ديگر مقدم مي شمارد؟!
خدا را شکر که در زمان آن يگانه ي جاويد، توفيق درک محضرش نصيبم شد و در رفتار و کردارش آنچه بايد به واقع مشاهده کرد را ديدم. قبل از اولين حضور در نماز جماعتش در مسجد فاطميه ي قم، فکر مي کردم به ديدار مردي مي روم که سرش را پايين مي اندازد و بي التفات به مردم راه خودش را مي رود. و شنيده بودم که پشت سرش را مي بيند! و ... و چيزهاي ديگر که شما بهتر از من مي دانيد!
او آنگونه که در خيالم بود، نبود. او لبخند مي زد و با چهره اي گشاده به استقبال سلام هاي مردمي که به ديدارش آمده بودند مي رفت. او مردم را تکريم مي نمود و متواضعانه از کنارشان مي گذشت و برايشان دعا مي کرد.
امانت نماز را، چنان خاشعانه و خاضعانه به پيشگاه معبود تقديم مي نمود که هر بيننده اي را مجذوب و هر دلي را ذوب مي کرد.
مي آموخت که بندگي، بندگي کردن است و عبوديت به عمل ثابت مي شود نه به پندار و خيال!
خدايش بيامرزد و در بهشت قرين مقتدايش سيد الشهدا حسين عليه السلام بگرداند.
او عادت داشت، عادت که نه، تعهد داشت روضه بگيرد و بر شهادت آن مصباح هدايت و آن سفينه ي نجات، بگريد و از جرعه هاي معرفت حسيني بنوشاند! مسجد فاطميه به طور مستمر، در هر هفته مجمع شيفتگاني بود، که با حضور حضرت آيت الله، حرارت شور و شعورِ حسيني شان را به نمايش مي گذاشتند.
او...
باور بفرماييد راجع به اين عالم بزرگ حرف زدن، چيزي شبيه بازي است. چون بايد مثل او بود تا بشود از او حرفي زد و ... بگذريم.
چقدر شايعه زياد بود؛ شايعاتي که گاه، مسئولين دفتر آيتالله بهجت (ره) را به پاسخگويي و روشنگري واميداشت. شايعاتِ بي اساسي که نه تنها در زمان حيات ايشان، بلکه بعد از رحلت ملکوتي اش هم ادامه يافت.
اين تارِ تنيده بر ذهن و فکر مردمي که او را نمي شناسند، از کجا اينقدر محکم شده است؟ چرا هر کس فکر مي کند که آيت الله بهجت(ره)، همان چيزي است که او مي فهمد و مي پندارد؟ چرا به راحتي و بدون قطعيت و استناد در مورد تخصصي ترين مسائل ديني و بزرگترين انسان هاي خداشناس؛ مي گوييم، مي شنويم و هر چه عجيب تر به نظر مي رسد را، باور مي کنيم!
وقتي که اوج کمال معنوي، داشتن چشمانِ "حيوان بين"! قلمداد شود، معلوم است که افرادي بيايند و با کذب محض، ادعا کنند که صورتِ باطنِ شما را مي بينند و دو سه تا غيب بگويند! و شما را در آسمانِ ملکوتي شان! به پرواز درآورند. وقتي که ما از مطالعه دقيق زندگاني عالمان دين صرف نظر کنيم و از مطالعه ي تاريخ پيامبر اعظم و امامان معصوم(صلوات الله عليهم اجمعين) چشم بپوشيم، و از کنار آن همه آيات و روايات عبور کنيم، نتيجه همين مي شود که مي خوانيد:
شخص بزرگواري که از ارادتمندان عالم رباني مرحوم آيت الله حق شناس(قدس سره الشريف) بود، خاطره اي نقل مي کند که بيانش با اين سطور متناسب مينمايد:
«يک وقتي که به منزل حاج آقا مشرف شديم، نزديک وقت نماز مغرب بود. ايشان به دستشويي رفته بودند تا براي نماز، کسب طهارت و وضو نمايند. در اين ميان شخصي با روحيه اي خاص! آمد و از من پرسيد
- منزل آيت الله حق شناس اينجاست؟
-بله
- آيا الآن مي شود ايشان را زيارت کرد؟
- فعلاً ايشان به دستشويي رفته اند.
-دستشويي؟ مگر ايشان دستشويي هم مي روند؟!
بعد از اين سؤال، از همان راهي که آمده بود برگشت! بدون اينکه صبر کند تا حاج آقا را ببيند! گويي راه را اشتباه آمده بود.»
حال به نظر شما، اگر اين فرد اندکي با تأمل قرآن را خوانده بود و کمي پاي درس عالمان دين زانو زده بود گرفتار چنين فهمِ (!) عجيبي از عرفان مي شد؟
نکته در اين است که بعضي عارف را با چشم خودشان مي نگرند و با خيالاتشان مأنوسند. به جاي اينکه به سراغ خطبه همام نهج البلاغه بروند، گوشِ جان به شايعات مي سپارند. به جاي اينکه به اصلاح اعمال نادرست بپردازند، به دنبال ذکر و وِردي مي گردند که آنها را زودتر به عجايب و کشفيات! برساند. به جاي اينکه درصدد کسب رضايت خدا باشند، به ارضاي حس کنجکاوي خود ميپردازد و ... .
و همان مي شود که حضرت آيت الله بهجت (ره) بدين مضمون فرموده بودند: «بعضيها، از من چيزهايي مي خواهند که نه خدا گفته است و نه پيغمبر!»
بايد متوجه بود که کمال هر انساني، به ميزان فرمانبري اش از خداوند بسته است. و هنر يک عارف در «عبد» بودنش است و اگر پرتويي از حقايق عالَم به قلبش مي تابد، همه فيضِ خدادادي است.
إِنَّ أَكْرَمَكمُْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير
گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست، خداوند دانا و آگاه است.
سخن آخر اينکه:
هيچ انساني با انجام گناه و ترک واجبات به عرفان و شناخت خداوند نزديک نمي شود. و هنر حضرت آيت الله العظمي بهجت (ره) اين بود که "گناه" به خانه بندگي اش راه نيافت، و همواره در پيروي واقعي در سيره رسول خدا و ائمه معصومين (صلواتالله عليهم) کوشيد و عاشقانه از دستورات خداوند رحمان پيروي نمود و بندگياش را تا آخرين نفس به خوبي انجام داد.
سلام بر او...
هنگامي که متولد شد
و آن زمان که زيست
و آنگاه که چشم از عالم خاک فرو بست.
پينوشتها:
1. در معرفي به آنهايي که مرحوم آيت الله حق شناس را نمي شناسند به پيام تسليت رهبر معظم انقلاب(مد ظله العالي) بسنده مي کنم:
«درگذشت عالم ربانى و اخلاقى مرحوم آيتالله آقاى حاج ميرزا عبد الكريم حقشناس رحمة الله عليه را به بازماندگان محترم و ارادتمندان ايشان تسليت عرض مىكنم. اين روحانى پرهيزكار و پاك نهاد بخاطر تربيت جوانهاى مؤمن و معرفت جوى در طول دهها سال، حق بزرگى بر گردن همه مشتاقان معارف اسلامى دارد و اميد است بركات ناشى از نفس پاك و مؤثر ايشان همواره مستدام گردد. خداوند روح مطهر او را با اوليائش محشور فرمايد».
2. سوره حجرات آيه 13.
منبع:http://www.fotrosmalak.mihanblog.com/ ارسال توسط کاربر محترم سايت : memory151515