محيط خانواده مي تواند عامل تشويق کننده و يا باز دارنده در مراحل رشد رواني کودک باشد. در اين ميان، پدر و مادر مهمترين نقش را بر عهده دارند. آنان بايد پيوسته تلاش کنند که امنيت عاطفي، احساس ارزشمندي، احساس تعلق و عشق را در کودک و نوجوان تامين کنند. بر پدر و مادر است که شخصيت کودکشان را به درستي بشناسند. آنها بايد بدانند در مقابل احساساتي چون خشم، اضطراب، ترس، حسادت و ناکامي از چه واکنشهايي استفاده کنند. شناخت شخصيت کودک و مکانيسم هاي دفاعي او به آگاهي آنان از روانشناسي کودک نياز دارد و اين آگاهي تنها با مطالعه مداوم کتابها و نشريات تربيتي و بحث و مذاکره با مشاوران رواني و شرکت در جلسات آموزشي به دست مي آيد.
متاسفانه اکثر والدين ايراني، نيازي به مطالعه کتابها و آثار تربيتي در خود احساس نمي کنند و از در ميان گذاشتن مشکلات فرزندان خود با مشاوران رواني خودداري مي نمايند. همين امر موجب مي شود که بسياري از کودکان از نظر جسمي و رواني به شيوهاي سالم و عادي رشد و تکامل نيابند. رشد غير عادي کودکان عامل اصلي رفتار ناسازگارانه آنان در مهد کودک، کودکستان و دبستان خواهد بود.
در مورد بهداشت رواني تا کنون تعاريف بسياري شده است.
«بهداشت رواني علمي است که براي بهزيستي و رفاه اجتماعي که تمام زواياي زندگي از محيط خانه گرفته تا مدرسه، دانشگاه و محيط کار و نظاير آن را در بر مي گيرد. در بهداشت رواني، آنچه بيش از همه مورد نظر است «احترام به شخصيت و حيثيت انساني است » و تا هنگامي که حيثيت و احترام فرد برقرار نشود، سلامت فکر و تعادل روان و بهبود روابط انساني معني و مفهومي نخواهد داشت. روي اين اصل بهداشت رواني را دانش يا هنري مي دانند که به افراد کمک مي کند که با ايجاد روشهاي صحيح رواني و عاطفي بتوانند با محيط خود، سازگاري حاصل نموده و براي حل مشکلات از راههاي مطلوب اقدام نمايد.»
ترديدي نيست که عدم توجه به بهداشت رواني کودک موجب اختلالات خلقي، عاطفي و رفتاري در کودک مي گردد. همانطور که گفته شد يکي از راههاي ايجاد رشد طبيعي در کودکان شناخت مکانيسمهاي دفاعي او در مقابل احساساتي چون ترس، حسادت و ناکامي است. مکانيسمهاي دفاعي، پاسخهايي است که فرد در موقعيتهاي مختلف و با توجه به ماهيت اضطراب از يک يا چند نوع آن استفاده مي کند. در صورتيکه پدر و مادر از ماهيت اضطراب ها، چگونگي پديد آمدن آنها و نوع مکانيسمي که کودک براي اجتناب از آنها استفاده مي کند، بي خبر باشند، در مقابل واکنشهاي کودک، شيوه تربيتي نا مطلوب پيش خواهند گرفت و بر دامنه اضطراب خواهند افزود.
مکانيسمهاي دفاعي کودکان بسيارند که برخي از آنها عبارتند از : اجتناب، بازگشت، انکار، سرکوبي و فرافکني. در مکانيسم اجتناب کودک آگاهانه از مواجه با موقعيتهاي اضطراب آور اجتناب مي ورزد. اين مکانيسم، گرچه موقتا اضطراب را کاهش مي دهد، ولي استفاده مدام از آن، موجب مي گردد که کودک شيوه هاي مناسب برخورد با مشکل را فرا نگيرد. يکي ديگر از مکانيسمهاي دفاعي رايج بين کودکان در دوره پيش دبستاني، بازگشت است که در آن کودک به انجام رفتارهاي مخصوص دوران اوليه کودکي، متوسل مي شود. اين مکانيسم به هنگام تولد کودکي در خانواده، اغلب توسط کودکان بزرگتر بکار گرفته ميشود. به عنوان نمونه، ممکن است کودک ده ساله، شير را با شيشه و پستانک بخورد.
از مکانيسمهاي انکار و سر کوبي در مواردي استفاده مي شود که کودک پس از مواجهه با موقعيت اضطراب آور قدرت مقابله با آنرا نداشته باشد. در مکانيسم انکار، کودک به شدت واقعيت محرک اضطراب آور را منکر مي شود. به عنوان نمونه، کودکي که به وسيله مادر طردمي شود، خشونت و بد رفتاري مادر را انکار مي کند و اصرار مي ورزد که مادرش بسيار مهربان و دوست داشتني است. در مکانيسم سر کوبي، خودداري از ياد آوري و يا انکار واقعيت نيست، بلکه زدودن واقعه اضطراب آور از سطح آگاهي است. مکانيسم فرافکني، که به وسيله کودکان پيش دبستاني به فراواني مورد استفاده قرار مي گيرد، عبارت از نسبت دادن افکار و يا اعمال نامطلوب و نا مقبول خود، به شخص يا عامل ديگر است.
ما در اين جا به طور خلاصه به چند پديده را که موجب نابهنجاري رواني در کودکان مي شوند، نام برده و چگونگي برخورد پدران و مادران را با اين پديده ها مورد بررسي قرار مي دهيم:
خشم کودک
خشم حالتي است که در مقابله با وضع دشوار حاصل مي شود و در سالهاي مختلف به شکلهاي متفاوت جلوه مي کند. کودک خردسال ابتدا خشمئ خود را به صورت حمله و تجاوز نشان مي دهد. براي مثال، کودک دو ساله اي که احساس مي کند برادر يا خواهر کوچکترش اورا از محبت پدر و مادر محروم کرده است، احتمال زياد مي رود که به او حمله کند و وي را مجروح سازد. کودک 3و4 ساله براي فرو نشاندن خشم خود بيشتر از زبانش استفاده مي کند، يعني داد و فرياد به راه مي اندازد و ناسزا مي گويد. اما کودکان 5و6 ساله غالبا از راه کناره گيري و به اصطلاح قهر کردن و کودکان بزرگتر معمولا از راه جريحه دار ساختن احساسات ديگران خشم خود را تسکين مي دهند.
کودک چون از ابراز حالتهاي ابتدايي خشم مانند مشت و لگد زدن، جيغ کشيدن، گريه کردن، پرتاب کردن اشياء، گاز گرفتن، گلاويز شدن و جز آن نتايج مطلوبي به دست نمي آورد، کم کم آنها را ترک مي کند و به راههاي کم درد سر تر خشم خود را فرو مي نشاند. اما پدر، مادر و مربي نبايد کودک را خشمگين سازند بلکه لازم است از خشم او به طور عاقلانه جلوگيري کنند تا عواقب ناگواري به بار نيايد.