مفهوم واژه و ارايه تعريفي کارآمد از آن کار سادهاي نيست و دشواري اين کار از تحليل سادهترين دادههاي زباني آشکار ميشود، هرچند اهل زبان به طور شمي مفهوم واژه را ميشناسند و از اين واحد ساختاري در توليد جملهها (نحو) استفاده ميکنند.
اصطلاح واژه را ميتوان در دو مفهوم به کار برد: يک مفهوم آن صورت انتزاعي و ذهني است که در نظام دروني زبان قرار دارد، و مفهوم ديگر آن به کاربردهاي مختلف بر اساس ضرورتهاي نحوي باز ميگردد که از آن با عنوان صورتواژه word-form ياد ميشود. مجموعه واژههاي ذهني را در مطالعات زبانشناختي نوين، واژگان lexicon مينامند و به هريک از آنها تکواژ قاموسي lexeme ميگويند.
واژگان lexicon صرفاً فهرست واژههاي زبان نيست بلکه اطلاعاتي را نيز از نظرگاههاي گوناگون در مورد واژهها در بر ميگيرد که عبارتاند از:
1. از نظر آوايي]/واجي[: واژه يک ساخت آوايي است که از يک يا چند هجا تشکيل شده، داراي يک تکيه است و در آغاز و پايان آن يک درنگ juncture وجود دارد، يعني ميتوان در آغاز و پايان آن سکوت کرد. آواشناسي و واجشناسي ... ساختار و الگوي نظاممند صداها در زبان انساني را مطالعه ميکنند. اطلاعات واجي نشاندهندهي چگونگي تلفظ واقعي واژه در گفتار است.
2. از نظر نحوي: که در آن ساختار دروني جملات و روابط ميان اجزاي دروني آنها مورد بررسي قرار ميگيرد. براي نمونه در زبان فارسي فارسيزبانان ميدانند پس از حرف اضافه "به" گروه اسمي قرار ميگيرد.
3. از نظر معنايي: عبارت است از يک واحد معنايي که بر يک يا چند مفهوم دلالت دارد. معناشناسي ... ماهيت معنايي واژگان منفرد و معناي واژگان گردآمده در گروهها و جملات را بررسي ميکند. براي نمونه واژه برادر هم در معناي نسبي و در معناي عام معنوي، يا واژه ميش که معناي مؤنثي از آن متبادر ميشود و قوچ معناي مذکري.
4. از نظر املايي: عبارت از وحدت املايي است، به اين معني که در نوشته معمولاً فاصلهاي در دو طرف آن رعايت ميشود.
5. از نظر کاربرد شناختي: که در آن استفاده از واژگان (گروهها و جملات) در بافت بالفعل کلام بررسي ميشود. براي نمونه واژه داداش که علاوه بر کاربرد نسبي آن در عبارتي همچون "برو، داداش!" کاربردي عتابآميز دارد.
6. از نظر ساخت صرفي: که موضوع اصلي بحث اين نوشته است، تمامي اطلاعات مربوط به ساخت و سازههاي تشکيلدهندهي واژهي غيربسيط را در بر ميگيرد. براي نمونه واژه دانشگاه /dâne?gâh/ از سازههاي /dân/، /e?/ و /gâh/ تشکيل شده است. به هريک از اين سازههاي تشکيلدهنده واژهي غيربسيط تکواژ morpheme ميگويند. به عبارت ديگر تکواژ کوچکترين سازهي معنادار يا نقشدار واژه است.
واژهشناسي (يا ساختواژه/صرف/morphology) چيست؟
واژهشناسي مطالعهي ساختار دروني واژگان است، و از آنجا که اين مطالعه در دو سطح ساختار آوايي دروني phonological structure و معناي واژهها صورت ميگيرد، ميتوانيم بگوييم واژهشناسي مطالعهي تغيير همگام نظامند واژهها از نظر صورت و معنا است. براي مثال در گروهواژههاي مردها، دردها، زردها علاوه بر تمايز آوايياي که ميان اين واژهها با واژههايي همچون کردها، چترها و ... ميبينيم، شاهد آن هستيم که آواي /hâ/ جزء مشترک اين واژهها دال بر يک مؤلفهي معنايي است و به تعدد در همان دسته از موجودات اشاره دارد. به واژههايي مانند مردها، دردها واژههاي مشتق complex words ميگويند.
از اين رو، اين مطالعه و تحليل نوعاً شامل شناسايي و تشخيص اجزاي واژهها، يا، به بياني فنيتر، سازههاي واژگان constituents of words)) است. از اين رو تحليل ساختواژي در وهلهي اول شامل شکستن واژهها و رسيدن به اجزاي آن و کشف قواعد حاکم بر باهمايي co-occurrence اين اجزاء است. همان طور که پيشتر گفتيم، به کوچکترين سازههاي معنادار يا نقشدار واژهها تکواژ morpheme ميگويند. از اين رو ميتوانيم بگوييم واژهشناسي مطالعهي ترکيب تکواژها براي توليد واژهها است.
انواع تکواژ
تکواژ آزاد free morpheme يا واژهي بسيط: واژههايي را که فقط از يک تکواژ تشکيل شده باشند تکواژ آزاد ميگويند. مانند کتاب، ميز، به، از، open و tour.
تکواژهاي آزاد به دو طبقه تقسيم ميشوند. طبقه اول مجموعهاي از اسمها، صفتها و فعلهاي معمولي است که "محتواي" پيام را ميرسانند. به اين تکواژهاي آزاد، تکواژهاي واژگاني/قاموسي lexical morphemes ميگويند. مانند کتاب، سبز، house، open و غيره. گروهي ديگر از تکواژهاي آزاد را تکواژهاي نقشنما/دستوري functional morphemes مينامند. اين مجموعه از واژههايي مانند حروف ربط، حروف اضافه، حروف تعريف و ضماير تشکيل شده است.
هرگاه تکواژهاي آزاد را همراه تکواژهاي مقيد به کار ببريم، صورت واژهاي اصلي دخيل در اين امر را از نظر فني ستاک يا بن يا پايه stem مينامند، براي مثال در "کارمند" و "مهربان" تکواژهاي "کار" و "مهر" ستاک و "-- مند" و "-- بان" تکواژهاي مقيد هستند.
تکواژ مقيد bound morpheme: تکواژهايي که هيچگاه بهتنهايي ظاهر نميشوند. تکواژ مقيد يا بايد با تکواژ مقيد ديگر و يا با يک تکواژ آزاد همراه باشد. مانند گاه در دادگاه، بان در نگهبان، مند در کارمند، ly- در badly، ness- در goodness، -ed، -ing.
تکواژهاي مقيد به سه دسته تقسيم ميشوند. دستهي نخست تکواژهاي تصريفي inflectional morphemes هستند که به خاطر الزامات صرفي و دستوري به واژه افزوده ميشوند. کليهي شناسههاي فعلي ]ام، اي، ... و –ed، -s در زبان انگليسي[، نشانههاي جمع ]-ان، -ها، -ات و –s در جمع انگليسي[، نشانههاي تفضيلي و عالي ]-تر، -ترين و –er ، [-est. دستهي دوم تکواژهاي اشتقاقي derivational morphemes هستند که حضور آنها نه ناشي از الزامات دستوري بلکه براي تغيير مقولهي دستوري است. مانند –آنه در مردانه، -ناک در دردناک و ly- در badly، ness- در goodness، -ed، -ing. دسته سوم، طبق نظر برخي، تکواژهاي مخفف هستند مانند "س" در "حسن خونه س" که س مخفف "است" است يا 'll، 's، 'm، 've.
تکواژهاي مقيد يا وندها affixes از نظر محل قرارگيري نسبت به ستاک واژه به سه دسته تقسيم ميشوند: پيشوند prefix، پسوند suffix و ميانوند infix.
"پيشوند" وندي است که پيش از ستاک قرار ميگيرد، مانند "نا-" در "نادان".
"پسوند" وندي است که پس از ستاک قرار ميگيرد، مانند "—بان" در "مهربان".
"ميانوند" وندي است که در درون ستاک جاي ميگيرد، در زبان فارسي و انگليسي ميانوند نداريم ولي در زبان عربي ميانوند داريم، مثلاً ثلاثي مجرد کَتَب که با افزودن ميانوند /â/ به صورت کاتب در ميآيد.
واژکها و تکواژگونهها
اگر "آواها" را تظاهر آوايي واقعي "واجها" بدانيم، ميتوانيم واژکها morphs را نيز صورتهاي واقعي مستعمل براي تکواژها بدانيم. براي مثال تکواژ جمع را در نظر بگيريد. در واژهي "پسران" به صورت [ان] تظاهر ميکند و در واژهي "فرشتگان" به صورت [گان]. ميگوييم [ان] و [گان] تکواژگونههاي allomorphs تکواژ جمع هستند.
.jpg)
انواع زبان از نظر ساخت واژه
در زبانشناسي مقايسهاي، زبانها را، از نظر ساخت واژه، در برش اول به دو گروه کلي "تکواژي ساده mono-morphemic" و "چندتکواژي poly-morphemic" تقسيم کردهاند.
"تکواژي ساده" زباني است که در آن هر واژه فقط از يک تکواژ تشکيل شده که تغييرناپذير است و روابط نحوي را "آرايش جمله word order" مشخص ميکند، مانند زبانهاي چيني و ويتنامي.
"چندتکواژي" زباني است که در آن ساختمان واژه از يک تکواژ و يا بيش از آن تشکيل شده باشد. اين گروه از زبانها را به سه دستهي "پيوندي agglutinative"، "تصريفي synthetic" و "بساوندي polysynthetic" تقسيم کردهاند.
در زبانهاي "پيوندي" مرز ميان تکواژها در واژه مشخص است و تطابق يکبهيک بين تکواژها و مفاهيم آنها وجود دارد، مانند زبان ترکي. مثالهاي adam-lar-I (مردها را) و adam-lar-in (مردهاي) بيانگر اين مدعا است.
در زبانهاي "تصريفي" مرز بين تکواژها روشن نيست و تطابق يکبهيک بين تکواژها و مفاهيم آنها وجود ندارد، مانند عربي و لاتين. براي مثال –na در "کتبنَ" داراي مفاهيم جمع، مؤنث و غايب است و کلمهي لاتين amo به معناي "من دوست دارم" علاوه بر مفهوم "دوست داشتن" داراي مفاهيم زمان، فعل معلوم، فعل خبري و اول شخص مفرد است.
در زبانهاي "بساوندي" مرز بين واژه و جمله مشخص نيست. به سخن ديگر، در اين گونه زبانها بسياري از مفاهيم که معمولاً در زبانهاي ديگر از طريق جمله بيان ميشوند، از طريق فراهم آمدن تعداد زيادي تکواژ به صورت يک واژه بيان ميگردند. زبانهاي "بساوندي" خود به دو زيرگروه تقسيم ميگردند: "تکپايهاي mono-basic" و "چندپايهاي poly-basic". در زبانهاي تکپايهاي هر واژه فقط يک تکواژ آزاد دارد، مانند زبان "يوپيک" در سيبري ولي در زبانهاي چندپايهاي در هر واژه بيش از يک تکواژ آزاد وجود دارد، مانند زبان "چوکچي" در شمال شرقي سيبري.
گاهي زبانشناسان اصطلاحات تحليلي analytic و ترکيبي synthetic براي تشريح ميزاني که ساختواژي در يک زبان مورد استفاده قرار ميگيرد به کار ميبرند. زبانهايي مانند ويتنامي يا انگليسي که در آنها ساختواژي نقش نسبتاً متوسطي دارد زبانهاي تحليلي ناميده ميشوند. هنگاميکه يک زبان تقريباً هيچ ساختواژهاي ندارد و از اين رو به ميزان زيادي تحليلي بودن را به نمايش ميگذارد زبان گسسته ناميده ميشود، مانند زبان ويتنامي و چيني. اما زبانهايي مانند سومري و سواحيلي که در آنها ساختواژه نقش مهمتري دارد، زبانهاي ترکيبي ناميده ميشوند و هنگاميکه يک زبان از ميزان بسيار زيادي از فرايندهاي ساختواژي و واژههاي مرکب بسيار استفاده ميکند بساوندي ناميده ميشوند.
تفاوت بين زبانهاي تحليلي و ترکيبي يک تقسيمبندي دوگانه يا سهگانه نيست، بلکه يک پيوستار است که از زبانهاي گسسته شروع و به زبانهاي بساوندي ختم ميشود. براي مثال زبانهايي مانند فارسي و انگليسي گرچه بيشتر داراي ويژگيهاي زبانهاي پيوندي هستند، اما ويژگيهايي از زبانهاي تصريفي نيز در آنها مشاهده ميشود، مانند واژه mard-âne-gi-hâ-?i (مردانگيهايي) در فارسي نمايانگر خصوصيت پيوندي بودن اين زبان است، در حالي که "شناسههاي فعلي" مفاهيم شخص و شمار، هر دو را در بر ميگيرند که تفکيکناپذير اند.
مشکلات موجود در توصيف واژهشناختي
سه مشکل در جداسازي پايهي يک واژهي مشتق، زايايي، تحليل غلط و تکواژهاي پايهي مقيد هستند.
زايايي: در زبان انگليسي اين زايايي وجود دارد که با افزودن پسوند –able به فعلهاي متعدي واژهاي از مقولهي دستوري ديگري ساخت. اما در همين زبان ميبينيم که برخي اسمها با همين پسوند ظاهر ميشوند، مانند َactionable, peaceable, reasonable و غيره. ميتوانيم بگوييم که اتصال پسوند –able به فعلهاي متعدي زايا است و اتصالاش به اسمها نازايا است.
در زبان فارسي ميتوانيم پسوند اَنده /-ande/ را مثال بزنيم که با ستاک حال فعل ترکيب ميشود و معناي فاعلي ميدهد، مانند خواننده، شنونده، گوينده و راننده. اما در واژههايي مانند شرمنده (به معناي دارندگي) و بسنده و شاهنده (به معناي نسبت) نيز ظاهر ميشود.
تحليل غلط: در زبان انگليسي واژههايي مانند hospitable, sizeable را داريم که به زنجيرهي آوايي ?bl ختم ميشوند. در تحليل اين واژهها نميتوانيم بگوييم که اين زنجيره پسوند –able هستند. زيرا در وهلهي اول اين واژهها داراي معناي "داشتن قابليت" نيستند، که دقيقاً مشخصهي قاعدهمند زاياي واژههايي با پسوند –able است. دليل ديگر اين است که پسوند –able به گونهاي قاعدهمند پسوند –ity براي ساختن اسم به خود ميگيرد، مانند
َAdjective Noun
readable readability
provable provability
اما واژههاي hospitable, sizeable از اين قابليت برخوردار نيستند. اين شباهت آوايي موجود صرفاً تصادفي است.
تکواژهاي پايهي مقيد: در ارتباط نزديک با اين موضوعات مشکل کلاسيک ديگري نيز در واژهشناسي هست، يعني مسألهي وجود يک واژهي مشتق با پيشوند و پسوند قابل تشخيص متصل به پايهاي که يک واژهي موجود زباني نيست. مانند واژههاي feasible, malleable، گرچه نميتوان گفت که پسوند –able در آنها واقعي نيست، با کنارگذاشتن آن ميبينيم که malle و feas دو واژه موجود (تکواژ آزاد) در زبان انگليسي نيستند.
اما مورد ديگري را نيز ميتوانيم به موردهاي بالا بيفزاييم و آن بيقاعدگيهاي موجود در ساخت برخي واژهها است. براي مثال تکواژ تصريفي –s که در زبان انگليسي به طور زايا براي جمع بستن اسمها به کار ميرود، در واژههاي جمع sheep و men نمود ظاهري ندارد. از اين رو ميگويند يکي از تکواژگونههاي "جمع"، تکواژ تهي يا صفر است. اين بيقاعدگي در صرف زمان گذشته فعلها نيز در زبان انگليسي نيز ديده ميشود، مانند زمان گذشتهي فعل go که went ميشود.
هدف پژوهشهاي واژهشناختي
هدف پژوهش واژهشناسي تشريح و تبيين الگوهاي ساختواژي زبانهاي انساني است. ايجاد تمايز بين چهار زيرهدف اين اقدام سودمند است: توصيف ظريف، توصيف مبتني بر شناخت، تبيين مبتني بر نظام بيروني و معماري محدودکننده براي توصيف.
توصيف ظريف: معيار اصلي براي ظرافت تعميمپذيري است. توصيفهاي علمي بايد کليتها را در دادهها منعکس و نبايست صرفاً تمام واقعيتهاي شناختهشده را فهرست کنند، مانند قانوني که ميگويد اسمهاي انگليسي جمعشان با افزودن –s صورت ميگيرد. اما از آنجا که زبانشناسان در مورد ظريفترين توصيف توافق ندارند داشتن معيار عينيتري که به دانش سخنگويان از زبانشان اشاره ميکند سودمندتر است.
توصيف مبتني بر شناخت: بسياري از زبانشناسان ميگويند که توصيفشان نهتنها بايست ظريف و عام باشد، بلکه بايد به لحاظ شناختي واقعگرا نيز باشد. به عبارت ديگر، آنها بايست همان کليتها يا تعميمپذيريهايي را بيان کنند که دستگاه شناختي سخنگويان ناآگاهانه به آن دست يافته است. ما ميدانيم که دانش سخنگويان زبان انگليسي نهتنها شامل فهرست مفردها و جمعها، بلکه مشتمل بر قانون عام افزودن –s به صورت مفرد براي رسيدن به صورت اسم جمع نيز است. در غير اين صورت سخنگويان قادر نبودند جمع اسمهايي را که پيشتر با آنها مواجه نشدهاند شکل دهند. اما اين توانايي را دارند. البته، توصيف مبتني بر شناخت بسيار بلندپروازانهتر از توصيف صرفاً ظريف است و ما واقعاً ناگزيريم براي درک کامل دستگاه شناخت به درون سر مردم نگاه کنيم. از اين رو، اين کار در حال حاضر يک هدف با راهنماي عمل است، اما اغلب بر شيوهي کار زبانشناسان اثر ميگذارند. گاهي آنها توصيفهاي مطروحه را رد ميکنند زيرا از نظر شناختي ناموجهاند و گاهي با روانشناسان و عصبشناسان همکاري و نتايج تحقيقشان را بررسي ميکنند.
تبيين مبتني بر نظام بيروني: مشاهدهي تفاوتهاي موجود بين زبانها، مثلاً تکواژ تصريفي –s در زبان انگليسي و –ها و –ان در زبان فارسي و فقدان بيان ساختواژي جمع در زبان يوروبا، به ما نسبت به يافتن جهانيهاي زباني با احتياط بيشتر هشدار ميدهد. واقعيات خارج از نظام زباني و تفاوتهاي موجود ميان زبانها يک واقعيت از نظام بيروني است و منحصراً به حوزهي کاربرد زباني مربوط ميشود.
معماري محدودکننده براي توصيف: بسياري از زبانشناسان يکي از مهمترين اهداف پژوهش دستوري را نظامبندي کلي اصول نظامهاي دستوري ميدانند که تمام زبانها به آن وفادار باشند. به عبارت ديگر، زبانشناسان ميکوشند معماريي براي توصيف (که همچنين نظريهي دستوري ناميده ميشود) بنا کنند که توصيفات زبانهاي خاص بايست با آن مطابقت داشته باشند. از اين رو، براي دستور معماريي در نظر ميگيرند که محدودکننده است، بدين معني که برخي ارتباطات متقابل منطقاً ممکن را مجاز نميشمارد. براي مثال، قوانيني که بر اساس آنها سازهها پيشينه ميشوند و به آغاز يک جمله ميآيند ميتوانند بر سازههاي نحوي (نظير کل واژهها يا عبارات) اثر بگذارند، اما نه بر سازههاي ساختواژي (يعني، تکواژهايي که بخشهايي از واژگان بزرگتر هستند). مانند قوانين پيشينشدگي پرسشواژههاي wh- که از قوانين ترکيب-تکواژي جدا هستند. يک معماري ممکن براي دستور ميتواند نمودار زير باشد.
.jpg)
بسياري از زبانشناسان بر اين فرضاند که اين معماري دستور ذاتي است، زيرا براي همهي زبانها يکسان است و به طور ژنتيکي براي گونهي انسان ثابت است. اين بخش ذاتي دانش دستوري سخنگويان همچنين دستور جهاني Grammar Universal ناميده ميشود. در نتيجه، يکي از اهداف پژوهش واژهشناسي کشف آن دسته از اصول دستور جهاني ذاتي است که به ساختار واژه مربوط اند.
در زير به روشهاي متداول واژه سازي، اشاره شده است:
1- compounding:
همکنش، همکرد. روش ترکيبي ؛ که در آن با ترکيب دو واژه، واژه اي نو ساخته مي شود. مانند
:Blackbird, textbook, waterbed,…
نمونه هاي فارسي تماشاخانه، سنگفرش، آب انبار،...
2- blending:
آميزش. روشي که در آن، براي بيان يک چيز، از ترکيب ويژگيهاي آن چيز، واژه اي نو مي سازند. تفاوت اين شيوه با روش قبلي در اين است که در روش دوم، واژگان اصلي شکسته شده و سپس از ترکيب آنها واژه اي نو پديد مي آيد. اين کار هم براي کوتاهي و هم براي زيبايي واژه جديد صورت مي گيرد. مانند
:Telecast (television + broadcast)
:Smog (smoke + fog)
:Bit (binary + digit)
:Motel (motor + hotel)
در زبان فارسي، بتازگي استفاده از اين روش، معمول شده است. يکي از زيباترين واژه هاي نو ساز، کلمه "فينگيليش" است که به جاي "زبان فارسي با خط انگليسي" استفاده مي شود. اين واژه ترکيبي، کاملا درست است و ما نمونه هاي مشابه آنرا در زبانهاي
ديگر نيز سراغ داريم:
:Franglais (French + English) (فغانگلِي)
:Spanglish (Spanish + English) (اِسپُنگليش)
3- derivation /b>
روشي که در آن با استفاده از پيشوندها، پسوندها و ريشه هاي (بن هاي) يک زبان ، واژه نو ساخته مي شود. پتانسيلِ زبان هاي فارسي و انگليسي در واژه سازي به روش derivation، بسيار بالا است. نمونه فارسي دانشگاه (بن دانش + پسوند گاه)
4-clipping/b>
چينش. روشي که در آن، بخش نخست از واژه اي چند هجايي جدا شده و بجاي آن واژه بکار مي رود. نمونه انگليسي ad (advertisement), fan (fanatic), math (mathematics),… نمونه فارسي آک (آکبند)، آزِ (1) (آزمايشگاه فيزيک (1»،.
5-acronym/b>
سرينام. واژه اي است که از حروف نخست چند واژه گرفته شده باشد. تفاوت acronym با abbreviation آن است که اولي را مي توان همانند يک واژه خواند، اما دومي را بايد ”حرف، حرف“ يا ”جدا جدا“ به زبان آورد. نمونهرادار (Radio Detecting And Ranging)
:ناسا (North Atlantic Treaty Organization)
:نکته: سازمان ”سيا“ در فارسي، سرينام است، اما در انگليسي abbreviation به شمار مي رود؛ چون در انگليسي بصورت جدا جدا (C.I.A يا سي آي اِي) تلفظ مي شود.
6-back formation:
روشي که در آن با حذفِ پسوند يک واژه، واژه اي نو ساخته مي شود. نمونه ها
back formation Original word
televize television
edit edtitor
resurrect resurrection
7-Conversion/b>
تغيير نوع دستوري واژه و ايجاد معنايي جديد، با حفظ معناي قديميِ آن. نمونه
:الف) واژه butter به معناي کره، امروزه بصورت فعل (کره ماليدن) نيز بکار مي رود.
همچنين واژه paper به معناي کاغذ نيز امروزه معناي ”با کاغذ پوشاندن“ نيز مي دهد.
ب) واژه must که پيشتر فعل بوده، امروزه بصورت اسم نيز بکار مي رود. در فارسي نيز ما گاهي بايد را بصورت اسمي بکار مي بريم : ”هيچ بايدي در کار نيست.“
8-borrowing/b>
وام گرفتن يک واژه از زباني ديگر. در فارسي، واژگان بسياري از زبان عربي وام گرفته شده که نتيجه ي آن غناي زبان پارسي بوده است. متاسفانه واژگان بسياري نيز ، بويژه در ”زبان اداري“ از عربي وامگيري شده است که نتيجه ي آن، چيزي جز بي خيالي نسبت به اصالت زبان مادري و رسمي ايرانيان نبوده است.
در انگليسي نيز واژگان بسياري از زبان فرانسوي وام گرفته شده و حتي دهها واژه فارسي، وارد زبان انگليسي شده است؛ واژگاني چون shah (شاه)، paradise (پرديس)، caravan (کاروان)، lilac (نيلک، گل ياس)، khaki (رنگ خاکي)، chador (چادر)، و... از آن گروهند.
9= onomatopoeia/b>
ناماوا. واژه اي که از روي آواي يک چيز ساخته شده باشد. نمونه ي انگليسي baa, buzz, mew, moo, … معادل هاي فارسي بُ بُ کردن، وِز وِز کردن (زنبور)، ميوميو کردن، ماما کردن (گاو)
10- تغيير معنا/b>
بسياري از واژگان در طول زمان، معناي خود را از دست مي دهند و يا با حفظ معني، معناي تازه اي مي يابند. توجه داشته باشيد که بر عکس conversion، در اينجا نوع دستوري واژه تغييري نمي کند.
براي نمونه در فارسيِ چند قرن پيش، ”مزخرف“ معناي آراسته مي داده و مثلا اگر به کسي مي گفتند ”عجب خانه ي مزخرفي! اين سليقه از کيست؟“، صاحب خانه بسيار سرخوش و مسرور مي شده است. امروزه، مزخرف در فارسي يعني ”چِرت“ و ”بي ارزش“.
برخي زبانشناسان، تغيير معناها را در غالب extension، narrowing، specialization، generalization، amelioration، و pejoration دسته بندي کرده اند که چون همگي تغيير معنا است، از توضيح آنها خودداري مي کنم.
11- metaphor متافور يعني استعاره.
به بخش آشنايي با شعر انگليسي مراجعه شود) پيش از هر چيز بگويم که تنها تعداد اندکي از استعاره ها در حوزه واژه سازي هستند. آن دسته از استعاره هاي غير مستقيم که با گذشت زمان، معناي ثابتي يافته و هنگام بکار بردن آنها، کسي گمان نمي کند که شما داريد از آرايه ادبي استفاده مي کنيد و بلکه معناي ثابتِ آن را درک مي کند، در حوزه ي سخن ما قرار دارند. نمونه
Understand = under + stand، در گذشته ي دور، استعاره از نزديک شدن به چيزي بوده است.
Holyday = holy + day، در گذشته ي دور، چون روزهاي تعطيل، مناسبت مذهبي داشته است، اين واژه ابتدا بصورت استعاره استفاده مي شده و امروزه با معنايي کامل بکار مي رود.
Grover Hudson، استاد دانشگاه ميشيگان، اين بند را زيرمجموعه ي Extension مي داند که کاملا درست است؛ با اين وجود من ترجيح دادم آنرا بصورت مستقل معرفي کنم.
12=Idiomatic expression/b>
عبارت اصطلاحي. در فارسي وقتي که مي گوييم ”فلاني هشتش گروي نهش است“، يا ”من اين را از چشم تو مي بينم“و... منظورمان از ”8 که گروي 9 است“ و”از چشم کسي ديدن“ به هيچ وجه با معناي واژگان بکار رفته در آنها همخواني ندارد
13-coinage /b>
نوآورد. ساخت واژه اي کاملا تازه که ريشه در هيچ زباني نداشته است. براي نمونه kleenex، nylon، googol (يک و صد صفر جلوي آن) و... واژگاني است که بصورت قراردادي و بدون استفاده از هيچيک از قوانين واژه سازي ساخته شده است.
ساخت شناسي واژگاني (morphology)
ساخت شناسي واژگاني، دانشي است که تکواژهاي يک زبان را مورد بررسي قرار مي دهد.
تکواژ (morpheme)، کوچکترين واحد معني دار در هر زبان است. شايد به نظر بيشتر مردم «واژه»، کوچکترين واحد معني دار زبان باشد، اما واقيت اين نيست. واژه «آموزگاران» را در نظر بگيريد. اين واژه از سه تکواژ تشکيل شده است:
:1 "آموز" 0(بن مصدر آموزش)
:2 پسوند "گار" (گار، نشانه انجام کاري از سوي کسي است. مثل کناهکار که در اصل بوده گناهگار)
:3 علامت جمع "ان"
چنانکه مي بينيد، هر سه بخش اين واژه، معني دار است.
به عنوان مثال انگليسي، واژه "tourists"، داراي سه تکواژ يا مورفيم است :
1-"tour"
2-پسوند (suffix) "ist"
3-علامت جمع "s"
بنابراين، در زبانهاي فارسي و انگليسي، پيشوند (prefix)، پسوند (suffix) و نشانه هاي جمع (plural makers)، تکواژ هستند. همچنين در زبان انگليسي، -d و -ed، هرگاه نقش تغيير دهنده زمان فعل را داشته باشند، تکواژهستند.
در واژه توريست،"tour" تکواژمستقل است.
برخي تکواژها را نمي توان بطور مستقل بکار برد. اين تکواژها را تکواژهاي وابسته (bound morphemes) مي نامند. در واژه توريستس، "ist" و "s"، تکواژهاي وابسته اند.
تکواژمستقل در يک واژه ي چند تکواژي را بن (base, rout) مي نامند.
بعضي از وند (affix)ها، نوع بن يا معني واژه را تغيير نمي دهند. براي نمونه "s" جمع يا "s" مالکيت يا -ed يا... به اينگونه وندها، وندهاي تصريفي (inflectional affixes) مي گوييم. اما بعضي از وندها، نوع بن يا معني واژه را تغير مي دهند. مانند ly, ment, al, ize,…. به اينگونه وندها، وندهاي اشتقاقي (derivational affixes) مي گوييم. به جدول زير توجه کنيد:
FH9 (F: '3E '3E. (F'(1'JF HF/ *51JA?'3*.
Girl (n), girls (n). tree (n), trees (n)
E9F? /'H1? ~J4/'H1? HF/ '4*B'B?'3*.
Judgment, pre judgment.
E9F? EH'AB* 9/E EH'AB*. HF/ '4*B'B?'3*.
Agreement, dis agreement.
FH9 (F : '3E '3E. (F'(1'JF HF/ *51JA?'3*.
Jack (n), Dave's (n).
FH9 (F : A9D A9D. (F'(1'JF HF/ *51JA?'3*.
They work hard. He works hard.
FH9 (F: 5A* BJ/. (F'(1'JF HF/ '4*B'B?'3*.
Slow (adj), slowly (adv)
FH9 (F: A9D '3E. (F'(1'JF HF/ '4*B'B?'3*.
Govern (v), government (n)
FH9 (F: '3E 5A*. (F'(1'JF HF/ '4*B'B?'3*.
Emotion (n), emotional (adj)
FH9 (F: 5A* A9D. (F'(1'JF HF/ '4*B'B?'3*.
Personal (adj), personalize (v)
FH9 (F: 5A* 5A* 5A*. HF/ *51JA?'3*.
Loud (adj), louder (adj), loudest (adj)
FH9 (F: '3E 5A*. (F'(1'JF HF/ '4*B'B?'3*.
Girl (n), girlish (adj)
FH9 (F: A9D 5A*. (F'(1'JF HF/ '4*B'B?'3*.
Care (v), careful (adj), careless (adj)
FH9 (F: A9D A9D. (F'(1'JF HF/ *51JA?'3*.
They work hard. They're working hard.
E9F? ©F4 H'©F4. ~3 (' H,H/ 'JF©G FH9 (F *:JJ1 F©1/G (/DJD *:JJ1 /1 E9F? '4*B'B? '3*.
Act (v), re act (v).
FH9 (F: '3E 5A*. (F'(1'JF HF/ '4*B'B?'3*.
Virus (n), anti virus (adj).
نکته/b> توجه کنيد که -ing صفت ساز، وند اشتقاقي است و -ing تعيين کننده استمرار فعل، وند تصريفي است. تمرين/b> وندهاي ديگر در زبان انگليسي را پيدا کنيد و با روش بالا معلوم کنيد که آيا تصريفي هستند يا اشتقاقي. • بعضي از تکواژهاي وابسته، در شرايط گوناگون، تغيير شکل يا صدا مي دهند. اما بسياري، تنها يک شکل يا صدا دارند. به شکل يا شکل هاي يک تکواژ، allomorph مي گويند. براي مثال، تکواژ "s" در واژه "books"، صداي /s/، در واژه "bags"، صداي /z/ و در واژه "benches"، صداي /@z/ مي دهد. در اين حالت، مي گوييم /s/, /z/, /@z/، الومورف هاي تکواژ "s" هستند. همچنين پيشوند منفي ساز "in" در زبان انگليسي، در واژه "inactive"، /in/، در واژه "irregular"، /ir/، در واژه "impossible"، /im/ و در واژه "illegal"، /il/ خواهده مي شود. اين کار براي آساني تلفظ صورت مي گيرد. در اينجا نيز مي گوييم /ir/, /il/, /im/, /in/ الوموف هاي تکواژ يا مورفيم /in/ هستند. بعنوان مثال سوم، تکواژ"the" را در نظر بگيريد. اين تکواژ، اگر پيش از حروف بيواکه (بي صدا) قرار گيرد، /th@/ خوانده مي شود. حال آنکه همين تکواژ، اگر پيش از يک واکه بيايد، /thI:/ خوانده مي شود. بنابراين، مورفيم "the"، دست کم دو الومورف دارد : 1) /th@/. 2) /thI:/. تمرين/b> تکواژ "a" (حرف تعريف)، در زبان انگليسي، دو الومورف دارد. آنها را نام ببريد. نکته: تبديل "in" به "il" در واژه اي که با حرف "L" شروع مي شود يا تبديل "s" به /z/ در واژه هايي که به يک حرفِ voiced (مثل .../g/، /n/، /m/) ختم مي شوند ، کاملا قابل پيش بيني و ثابت است. به اين وضعيت، phonological conditioning مي گويند. اما مواردي چون حالت جمع واژه هاي "child" (children)، "man" (men) و "deer" (deer)، اصلا ثابت و قابل پيش بيني نيست. به اين وضعيت، morphological conditioning گفته مي شود.
منبع: http://linguist87.blogfa.com/خ