جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ميشل فوکو (قسمت آخر)
-(1 Body) 
ميشل فوکو (قسمت آخر)
Visitor 561
Category: دنياي فن آوري

قدرت؛ وضعيت استراتژيکي پيچيده

قدرت مولد معرفت و دانش است و آنچه ما به عنوان درست و نادرست مي شناسيم يعني مفهوم حقيقت و خطاء ، دقيقاً در حوزه سياسي شکل مي‌گيرد. از ديدگاه فوکو، قدرت چيزي است که در مالکيت دولت،‌ طبقه حاکمه ويا شخص حاکم باشد؛ بر عکس قدرت، يک استراتژي است: قدرت نه يک نهاد و نه يک ساختار بلکه «وضعيت استراتژيکي پيچيده» و «کثرت روابط ميان نيروها» است. هر جا قدرت هست، مقاومت هم هست و قدرت در واقع براي برقراي خود نيازمند وجود شمار کثيري از نقاط مقاومت است. به عبارت ديگر شبکه روابط قدرت در عين حال همراه با مجموعه‌اي از اشکال مقاومت است. بر طبق تحليل فوکو، «قدرت» تنها بر روي افراد مجموعه‌اي از اشکال مقاومت است. بر طبق تحليل فوکو، «قدرت» تنها بر روي افراد آزاد و اعمال آنها اعمال مي‌شود و آنان را برمي‌انگيزد تا از ميان گزينه‌هاي مختلف دست به انتخاب بزنند. از همين رو شرط وجود قدرت،‌رابطه مستمر آن با مبارزه، مقاومت و آزادي است. اما هر جا نافرماني و مقاومت به پايان برسد، رابطه قدرت هم پايان مي يابد. بدين سان فوکو ميان قدرت کاري و خشونت تمايز مهمي قائل مي‌شود.

قدرت و دانش

چنانچه اشاره شد فوکو در تحليل قدرت کاري با اشکال سازمان يافته و مترکز قدرت ندار دبلکه موضوع اصلي بحث او تکنيک‌هايي است که در نهادهاي گوناگون تجسم مي‌يابند. به سخن ديگر مسئله مورد بحث فوکو، اعمال، حوزه اجرا و اثرات اعمال قدرت است نه قبضه يا تصاحب قدرت. از ديدگاه فوکو به جاي تمرکز بر انگيزه‏ها و منافع گروهها يا طبقات در اعمال سلطه بايد به تحليل فرايندهاي پيچيده‏اي بپردازيم که از طريق آنها افراد به عنوان آثار قدرت ابژه‏ساز تشکيل مي‏شوند. قدرت شبکه‏اي است که همه در آن گرفتار‏‏اند. افراد، مالک يا کارگزار تشکيل مي‏شوند. قدرت نيستند بلکه مجراي آن‏اند. حقايق و خواستها از اثرات قدرت هستند. فرد، هم محصول قدرت و هم وسيله‏اي براي تشخيص و تبلور آن است. براي شناخت تاريخ، تکنيک و تاکتيکهاي قدرت بايد از سطح فرد (و يا به گفته فوکو از سطح «فيزيک خرد قدرت) شروع کرد. تنها پس از شناخت مکانيسم‏ها و تکنيک هاي قدرت مي‏توان فوايد اقتصادي يا سياسي آن را دريافت. نکته مهم اين که از نظر فوکو، مکانيسم‏هاي قدرت متضمن توليد ابزارهاي موثر براي ايجاد و انباشت دانش هستند. مشاهده، ثبت وقايع تحقيق و بررسي از جمله درمي‏آورد و فضاهايي ايجاد مي‏کند که در درون آنها دانش شکل مي‏گيرد. مکانيسم‏هاي قدرت مدرن در سده‏هاي هفدهم و هجدهم پيدا شدند و از طريق نظامهاي مراقبتي و شبکه اجبارهاي مادي بر بدنها اعمال گرديدند. فوکو اين قدرت جدا را «قدرت انضباطي» مي‏نامند. که پيدايش و اعمال آن به نحو جدايي ناپذيري با پيدايش دستگاههاي خاص دانش و تکوين علوم انساني پيوند داشته است.

تحول مجازات

از نگاه فوکو روابط قدرت و دانش است که انسانها را به عنوان سوژه (مثلاً ديوانه، مجرم، شهروند، تابع قانون و غيره) عينيت و موضوعيت مي‏بخشند و به صورت موضوعات دانش در مي‏آورند. حبس و مجازات هم يکي از تکنيک‏هاي قدرت يعني تکنولوژي سياسي بدن است. تحول از مجازات بدني به مجازات رواني مبين پيدايش شکل جديدي از قدرت و همراه با آن واقعيت جديدي به نام فرد پيدا مي‏شود. فوکو در مروري بر تاريخ نهادهاي مجازات نشان مي‏دهد که هدف اصلاحات جزايي و ترک رويه مجازات بر اساس تاثيراتي که بر ذهن افراد غير مجرم باقي مي‏گذاشت. انتخاب مي‏شد. مجازات به عنوان تکنولوژي قدرت، مجموعه‏اي از گفتمانهاي علمي به همراه آورد.
تشخيص، طبقه‏بندي، تعيين انواع مجازات و شناخت خصال مجرمان و روحيات آنها موجب پيدايش حوزه تازه‏اي از دانش يعني «آناتومي سياسي بدن» يا علوم انساني شد. نظام حبس و زنداني که در سده هجدهم ظاهر گرديد، همراه با توسعه دانش نسبت به افراد بود و خود به عنوان «دستگاه دانش» پديدار گرديد. پيدايش نهاد زندان به عنوان شکل اصلي مجازات، با توسعه تکنولوژي انضباطي قدرت و اشکال دانش مربوط به آن ارتباط داشت. البته تکنولوژي انضباطي قدرت که در قرن هجدهم پيدا شد، محدود به زندان نبود بلکه بسياري از ويژگيهاي آن پيشتر در صومعه‏ها، پادگانها و کارگاهها اعمال مي‏شد، ليکن از آن پس مقياس و شيوه اعمال قدرت بر بدن دگرگون گرديد. اعمال قدرت مي‏بايست مستمر و منظم باشد. در نتيجه، بدن آدمي موضوع آناتومي سياسي دقيقي واقع شد. (بشيريه 28-25 :1379 (

تکنيک‌هاي اجراي انضباط ؛ابزار تربيت بدنها

فوکو سه وسيله اصلي براي اجراي انضباط به عنوان تکنيکي براي تعليم و تربيت بدنها عنوان مي‏کند: يکي نظارت ومراقبت از بالا؛ دوم بهنجارسازي و سوم معاينه. وسيله اول، ابزاري براي رويت‏پذيرسازي موضوع قدرت است؛ ميان قدرت و رويت‏پذيري، رابطه نزديکي وجود دارد. رويت و نظارت فضاي را ايجاد مي‏کند که در درون آن مراقبت صورت مي‏گيرد. در دستگاه انضباطي کامل، مثل جامعه سراسر بين بنتهام «چشم قدرت» و يا «نگاه انضباطي» همه چيز را مي‏بيند. در شيوه دوم يعني بهنجارسازي، هر گونه نابهنجاري يا بي‏قاعدگي مجازات مي‏شود. مثلاً در کارخانه‏ها، مدارس و پادگانها، تاخير، غيبت ، بي‏توجهي، بي‏ادبي‏، و حرکات ناشايست مجازات مي‏شوند. هدف مجازات در رژيم قدرت انضباطي سرکوب نيست بلکه بهنجارسازي است. در روش سوم يعني معاينه، ويژگيهاي دو روش قبلي در هم ادغام مي‏شوند و «نگاه بهنجارساز» پديد مي‏آيد که از طريق آن افراد طبقه‏بندي مي‏شوند و مورد ارزيابي قرار مي‏گيرند. روش معاينه سه اثر دارد که به واسطه آن قدرت و دانش به هم پيوند مي‏خورند: يکي تغيير شکل حوزه رويت‏پذيري به حوزه قدرت؛ دوم گردآوري پرونده‏ها و اسناد و مدارک و سوم منفرد و منزوي‏سازي افراد به عنوان موارد خاص. از طريق مکانيسم معاينه، افراد در حوزه رويت قرار مي‏گيرند. و به موضوع نظارت و اعمال قدرت تبديل مي‏شوند.

قدرت انضباطي و نگاه بهنجار ساز

قدرت انضباطي، بر عکس انواع قديمي قدرت، در حالي که موضوع خود را رويت‏پذير مي‏سازد، خود رويت‏ناپذير است. تکنيک گردآوري پرونده و اسناد و مدارک، توصيف و طبقه‏بندي و تحليل افراد و گروهها را ممکن مي‏سازد. با پيدايش اين تکنيک بود که نخستين نشانه‏هاي علوم انساني و اجتماعي ظاهر گرديد. فرد در معرض رويت و يا در فضاي تحت نظارت ناظري نامرئي، از رويت‏پذيري مستمر خود، آگاه مي‏شود و همين آگاهي از تحت نظارت بودن است که ضامن عملکرد خود به خودي قدرت انضباطي غيرفردي است. فرد در تحت نظارت، خود روابط قدرت را بر پيکر خويش حاکم مي‏کند. و عامل انقياد خويشتن مي‏شود. نگاه بهنجار ساز» جوهر علوم اجتماعي مدرن را تشکيل مي‏دهد. در نگاه قدرت است که دانش درباره کساني که تحت نگاه‏اند، توليد مي‏شود. انضباط گر چه در نهادهاي انضباطي گوناگون مانند مدرسه، بيمارستان، کارگاه و زندان گسترش مي‏يابد ليکن خود، يک نهاد يا دستگاه نيست بلکه شيوه‏اي از اجراي قدرت است که مجموعه‏اي از تکنيک‏ها، ابزارها و سطوح عمل را در بر مي‏گيرد. به طور کلي انضباط، نوعي مکانيسم نظارت يا «آناتومي سياسي» که در طي سده هجدهم، مجموعه‏اي از نهادهاي گوناگون را به دستگاههايي تبديل کرد که در درون آنها قدرت و دانش در رابطه متقابل با يکديگر واقع شدند و از درون آنها دانشهاي مخالفي چون جرم‏شناسي و روانپزشکي شکل گرفت.

پيدايش جامعه انضباطي

با گسترش مکانيسم‏هاي انضباطي، «جامعه انضباطي» پديدار شد. از نگاه فوکو پيدايش جامعه انضباطي با سه فراگرد کلي همراه بود. اولاً از لحاظ اقتصادي و اجتماعي، تکنولوژيهاي قدرت انضباطي در زماني شکل گرفتند که وقوع تحولاتي در جمعيت و در شيوه توليد، زمينه مناسبي براي گسترش تکنولوژيهاي اداره جمعيت و تامين کارايي براي دستگاههاي توليدي فراهم آورده بود؛ تکنولوژيهاي انضباطي قدرت، در نتيجه فرآيند انباشت سرمايه را پرشتاب کردند. ثانياً از لحاظ حقوقي و سياسي تکنولوژيهاي انضباطي در درون ساختارهاي حقوقي و سياسي تعبيه شدند؛ در پس ظاهر برابري حقوقي، شبکه‏اي از قدرتهاي خرد و کوچک گسترش يافت. روابط قدرت بنياد اين ظاهر حقوقي را تشکيل مي‏دادند. و ضامن اطاعت و فرمانبرداري بودند. ثالثاً از لحاظ علمي، با گسترش تکنولوژيهاي انضباطي، روابط متقابل ميان اعمال قدرت و تشکيل دانش، افزايش يافت. نهادهاي انضباطي دستگاههايي بودند که در آنها روشهاي گردآوري و ايجاد اطلاعات و دانش وسيله‏اي براي اعمال سلطه مي‏شد. (بشيريه 29 : 1379(

شبکه حبس در جامعه انضباطي

چنانکه اشاره شد منظور فوکو از جامعه انضباطي جامعه تحت انضباط يا کاملاً انضباط يافته نيست، زيرا هيچ انضباط و قدرتي بدون مقاومت پيش نمي‏رود. منظور از جامعه انضباطي جامعه‏اي است که در آن مکانيسم‏هاي انضباط در سراسر پيکر جامعه پخش و منتشر مي‏شوند. در اين رابطه فوکو از «شبکه حبس» سخن مي‏گويد که در درون ان زندانها، مؤسسات خيريه، پرورشگاهها، مراکز تربيت اخلاقي و غيره قرار دارند. نظارت، مراقبت، ايجاد امنيت، کسب دانش و اطلاعات و منفردسازي نيازمند دانش مربوط به تشخيص بهنجار و نابهنجار و مستلزم معاينه و نظارت است. در همين رابطه فوکو از «قدرت مشرف بر حيات» سخن گفته است. قدرت مشرف بر حيات دو بعد دارد: يکي اعمال تکنيک‏هاي قدرت بر حيات فرد به منظور افزايش تواناييها و سودمندي اقتصادي بدن فرد و تضمين فرمانبرداري سياسي؛ دوم اعمال تکنيک ‏هاي قدرت بر پيکر جامعه از طريق نظارت بر بهداشت، اخلاقيات، توليد مثل و اداره جمعيت، اين موضوع به ويژه در تاريخ جنسيت بررسي مي‏شود.

انواع قدرت

بدين سان به طور کلي روابط قدرت از ديدگاه فوکو ضرورتاً از حدود نهاد دولت فراتر مي‏روند. دولت به رغم دستگاههاي وسيعي که دارد، نمي‏تواند کل حوزه روابط قدرت بالفعل را اشغال کند بلکه تنها مي تواند بر پايه ديگر روابط قدرتي که پيشاپيش موجود هستند، عمل کند. بنابراين دولت نسبت به مجموعه‏اي از شبکه‏هاي قدرتي که بدن، جنسيت، خانواده، دانش و غيره را محاصره کرده‏اند، روبنايي است. اما چنانچه گفتيم، تحليل اصلي فوکو در زمينه قدرت بحث از تحول در شکل اعمال قدرت بوده است. در اين تحول قدرت نخست در طي قرون هفدهم و هجدهم از شکل حاکميت، دولت و سرکوب به شکل قدرت مشرف بر حيات درآمد و سپس در سده نوزدهم به شکل آناتومي سياسي بدن ظاهر شد. موضوع نوع اول قدرت يعني حاکميت، سرزمين و اطاعت مردم از قانون بود در حالي که موضوع قدرت مشرف بر حيات نه سرزمين بلکه مجموعه پيچيده‏اي از اشخاص و اشياء و روابط افراد و شيوه زيست آنها بوده است.

قدرت مشرف بر حيات

علم آمار يکي از اجزاء تکنولوژي قدرت مشرف بر حيات محسوب مي‏شود. فوکو از قدرت مشرف بر حيات به عنوان قدرت رعيت پروري سخن مي‏گويد که هدف آن تامين رفاه جمعيت و اعمال نظارت و مراقبت بر آن است. بدين سان جمعيت به سوژه ابژه تبديل مي‏شود يعني از يک سو، سوژه نيازها و خواستهاست و از سوي ديگر ابژه قدرت مشرف بر حيات است. چنين قدرتي نيازمند تکوين دانش جديدي براي شناخت جامعه و جمعيت و فرآيندهاي دروني آن بوده است. تکنيک اصلي اين قدرت جديد،‏ منفردسازي است . به نظر فوکو اين قدرت از لحاظ تاريخي در قدرت روحانيت مسيحي ريشه دارد اما کار ويژه‏هاي قدرت روحاني در عصر مدرن به ساخت دولت انتقال يافته و شکل غيرديني به خود گرفته است. اينک قدرت مشرف بر حيات ضامن «رستگاري دنيوي» يعني تامين افراد و وجدانيات آنها از طريق مراسم اعتراف جديد نياز دارد. همه نهادها از خانواده گرفته تا پزشکي و آموزش به اين منظور به کار گرفته ميشوند. به نظر فوکو در عصر جديد روابط قدرت هر چند بيشتر در تحت کنترل نهاد دولت در مي‏آيند. فوکو قدرت مشرف بر حيات را در مقابل «سلطه اجتماعي» که خاص عصر شود البته بود و نيز در مقابل «استثمار» که شيوه سلطه در عصر سرمايه‏داري در قرن نوزدهم بوده است، به کار مي‏برد وليکن معتقد است که اين دو شيوه قديمي سلطه همچنان تداوم دارند و ميان اين سه شکل از قدرت و سلطه روابط متقابل و پيچيده‏اي وجود دارد.

تاريخ جنسيت

قدرت مشرف بر حيات و تبعات آن در تاريخ جنسيت (جلد اول) به تفضيل مورد بررسي قرار مي‏گيرد. در اينجا عملکرد تکنولوژيهاي انضباطي قدرت و رابطه آنها با علوم ابژه‏پرداز در کانون بحث است. تاريخ جنسيت در واقع ادامه مباحث کتاب انضباط و مجازات در خصوص روابط قدرت و دانش و عملکرد تکنولوژيهاي انضباطي قدرت بر بدن و ابژه‏سازي سوژه فردي و تکامل علوم انساني است وليکن به علاوه اشکال قدرت و مراسم دانشي که از طريق آنها انسان خودش را به سوژه تبديل مي‏کند و نيز سير تکامل تکنيکهاي مربوط به علوم انساني تعبيري و سوژ‏ه‏ساز دانش است اما موضوع تحليل بلاواسطه آن جنسيت است که نقطه پيوست روابط قدرت با فرد و جمعيت را تشکيل مي‏دهد. جنسيت محوري است که در حول آن کل تکنولوژيهاي سياسي حيات شکل مي‏گيرند.

جنسيت در گذر تاريخ

هدف مجموعه آثار فوکو درباره جنسيت يعني تاريخ جنسيت جلد 1: مقدمه، جلد 2: کاربرد لذت، جلد3: نگراني براي خود و جلد4: اعترافات تن، توضيح فرآيند از طريق آنها خود را «سوژه جنسي» تلقي کرده‏اند. در اينجا جنسيت نه به عنوان ويژگي طبيعي و يا زيست‏شناختي بلکه به مثابه فرآوردهاي تاريخي تصور مي‏شود. قدرت، با اعمال سلطه بر بدن و بر انرژيها، لذات و شهوات آن، جنسيت را انتشار داده است. بدين سان با قرار گرفتن جنسيت در رابطه با قدرت و دانش،‏ تحليل بنيادين فوکو درباره شيوه‏هاي موضوع شدگي که از طريق آنها انسانها به سوژه تبديل شده‏اند، بسط مي‏يابد. دروان تاريخي بحث تاريخ جنسيت از قرون قبل از ميلاد و يونان باستان آغاز مي‏شود. موضوع دقيق بحث سوژه و سوژگي و فرايندهايي است که افراد به موجب آنها خود را به عنوان سوژه جنسي باز مي‏شناسند. روابط قدرت در اينجا از طريق «تکنيکهاي معطوف به خود»‏عمل مي‏کنند. افراد به واسطه اين تکنيک‏ها انديشه‏ها، رفتار و بدنهاي خود را مي‏سازند و تغيير شکل مي دهند. فوکو «فرضيه سرکوب» را براي فهم تاريخ جنسيت مدرن و روابط ميان قدرت و جنسيت نارسا مي‏يابد و در اثبات نظر خود به ازدياد و تکثير گفتمانهاي معطوف به جنسيت از قرن هفدهم به بعد شواهدي در خصوص تنظيم، محدودسازي، سرکوب و سانسور زندگي و امور جنسي در دست است. ليکن در عين حال انگيزه‏هاي سياسي و اقتصادي گفتگو درباره جنسيت افزايش مي‏يابد و در نتيجه شاهد تکثير گفتار درباره جنسيت هستيم. از قرن هجدهم شبکه وسيعي از نظارت و مراقبت درباره جنسيت پديدار شد و حکومتها به مسئله ميزان زاد و ولد، کودکان مشروع و نا مشروع، سن ازدواج و غيره علاقه‏مند شدند و آمار و اطلاعات گسترده‏اي در اين خصوص گردآوري شد.و به عبارت ديگر جنسيت موضوع دانش و اداره مي‏شود. بدين سان از يک سو زندگي جنسي، به خلوت خانه و به توليد مثل محدود مي‏شود و از کوچه و بازار رخت بر مي‏بندد و اخلاقيات شديدي درباره آن تحميل مي‏گردد و ليکن از سوي ديگر حيات جنسي به مسئله عمومي و مورد علاقه حکومت و موضوع دانش و تحليل تبديل مي‏شود و بحث درباره آن در علوم مختلف از پزشکي تا جرم شناسي رواج مي‏يابد. بنابراين گفتگو درباره زندگي جنسي نه تنها موقوف نمي‏گردد بلکه بر عکس «انباشت گفتار» در پيرامون آن رخ مي‏دهد. هدف اين گفتارها به نظر فوکو ريشه کن کردن اشکال غير مولد جنسيت و ستايش از جمعيت بارور و توانا بود. اما به نظر او اين هدف حاصل نشد زيرا در قرن نوزدهم انواع و اقسام مختلفي از زندگي جنسي يا «انحرافات» مانند جنسيت کودکانه، پيردوستانه، روابط جنسي معلم و شاگرد، پزشک و بيمار و غيره انتشار يافت. همچنين جنسيت در فضاي نهادهايي چون زندانها، پادگانها و مدارس منتشر شد. انتشار جنسيت به اين معنا، اشکالي از مقاومت در مقابل قدرت گفتمان جنسيت در قرنهاي هجدهم و نوزدهم بود که زندگي جنسي سالم را تعريف و اشکال غيرعادي آن را طرد واخراج مي ‏کرد. بنابراين فوکو انتشار چنين اشکالي از جنسيت را واکنش به اعمال نوعي از قدرت بربدنها و بر لذات جنسي مي‏داند، بدين سان اعمال قدرت بر زندگي جنسي موجب سرکوب نمي‏شود بلکه به تحريک و انتشار جنسيتهاي غيررسمي مي‏انجامد. از نگاه فوکو قدرت که موجب توليد انواع جنبشهايي شده که مظهر مقاومت در مقابل قدرت هستند. در قرن نوزدهم همچنين زباني علمي درباره جنسيت پديد آمد. هدف «علم جنسي» توليد گفتمانهايي درست و حقيقي درباره جنسيت بود. تکنيک چنين علمي براي توليد حقيقت، اعتراف بوده است. در اعتراف، حقيقت و جنسيت به هم مي‏پيوندند. جنسيت در روانکاوي موضوع اصلي اعتراف را تشکيل مي‏دهد. مراسم اعتراف به عنوان تکنولوژي منفردسازي در عصر جديد از حدود مذهبي آن بسي فراتر رفته و به عنوان تکنولوژي گوناگون روابط اجتماعي رسوخ کرده است. ترکيب تکنولوژي اعتراف و پژوهش علمي، جنسيت را به صورت موضوعي نيازمند تعبير، درمان و بهنجارسازي درآورده است. بدين‏سان آرشيوهايي درباه حقيقت جنسيت در دانشهاي مختلف پديد آمده است. به طور کلي فوکو روابط پيچيده گفتارهاي راجع به جنسيت و انواع روابط قدرت مربوط به آنها را تحليل مي‏کند. روابط قدرت و دانشي که در گفتمان‏هاي پزشکي، آموزشي، روانپزشکي، و اقتصادي تشخيص و تعين مي يابند، موجب انتشار جنسيت‏ شده‏اند و از دورن آنها سوژه‏هاي جنسي جديد ظهور يافته‏اند.(دريفوس و رابينو 32-31 :1379(

تمايز زندگي جنسي و جنسيت

فوکو ميان زندگي جنسي و جنسيت تميز داده است. زندگي جنسي عبارت از مجموعه روابط نسبي و سببي و کردارهاي مربوط به روابط زناشوئي، ازدواج، پيوندهاي خويشاوندي و ارث و ميراث است. در مقابل جنسيت از طريق تکنيکهاي قدرت انتشار مي‏يابد و رابطه متقاوتي با حوزه اقتصادي دارد و بدن فرد را به عنوان توليد کننده و مصرف کننده پرورش مي‏دهد.به نظر فوکو «روانپزشکانه» ساختن جنسيت نخست با بورژوازي در ميانه سده هجدهم آغاز شد. هدف از آن ايجاد بدن و جنسيتي براي بورژوازي بود تا سلامت، طول عمر و تبار پاک آن طبقه را تضمين کند. به عبارت ديگر هدف از آن سرکوب جنسيت طبقات پايين نبود. همچنان اشرافيت در گذشته هويت خود را بر اساس خون و تبار تعيين کرده بود، بورژوازي هم بر اساس مفهوم «جنسيت سالم» در قالب گفتمانهاي گوناگون، در پي ايجاد و حفظ هويت خود بود. به طور کلي هدف از اين فرايند نظم بخشي سياسي خاصي به زندگي بود که در آن تکنولوژي جنسي اهميت بنيادي داشت. در آغاز طبقات پايين از اين فرآيند به دور بودند ليکن با تاکيد بر نوع خاصي از خانواده که لازمه کنترل سياسي و باروري اقتصادي بود، مکانيسم‏هاي جنسيت به اين طبقات نيز تسري يافتند.

جنسيت چيست؟

به طور کلي جنسيت (در مقابل زندگي جنسي) مجموعه آثار ايجاد شده در بدنها، رفتار و روابط اجتماعي به واسطه کاربرد تکنولوژي‏هاي سياسي است. حوزه جنسيت يکي از مهمترين حوزه‏هايي است که از طريق آن، قدرت مشرف بر حيات اعمال مي‏شود. بنابراين جنسيت عنصر مهمي در پيدايش دستگاههاي نظارتي و اداري دولت رفاهي بوده است. پيدايش همين قدرت مشرف بر حيات جزء جدايي ناپذير توسعه سرمايه‏داري است. اهميت اجتماعي انتشار جنسيت و قدرت مشرف بر حيات، سياسي هدف کاربرد تکنولوژيهاي قدرت مشرف بر حيات، افزايش کارايي اقتصادي و کنترل سياسي بوده است. بدنها و جمعيتها موضوعات عمده اعمال قدرت مشرف بر حيات‏اند. با پيدايش اين قدرت، کل فرآيندهاي زندگي «محاصره» شده‏اند از جمله نتايج عمده اين تحول افول صورتبندي دانايي کلاسيک، ظهور انسان به عنوان موضوع دانش و پيدايش مکانيسم‏هاي بهنجارسازي زندگي بوده است. جنسيت در اين ميان اهميتي اساسي پيدا کرده زيرا وسيله دسترسي به حيات جسماني فرد و کل جمعيت بوده است. در نتيجه حقيقت در جنسيت ظاهر مي‏شود. اهميت و استقلالي که به غريزه جنسي داده شده، نتيجه انتشار جنسيت بوده است. بدينسان کارکردهاي زيست‏شناختي و لذات و شهوات جنسي به عنوان علت اصلي رفتار و واقعيت بنيادي يا رازي که بايد گشوده شود. معرفي شد،‏ حال آنکه به نظر فوکو جنسيت صورتبندي تاريخي خاصي است که همراه با قدرت مشرف بر حيات پيدا شده است. چنين است که روابط قدرت و دانش بر بدن حک مي‏شوند و از طريق آنها انسانها به سوژه تبديل مي‏گردند؛ نفس ماديت بدن تحت محاصره روابط قدرت و دانش قرار مي‏گيرد و از همين جا امکان نوشتن «تاريخ بدن آدمي» متصور مي‏شود. (بشيريه 35 :1379 )

تکنيک‌هاي معطوف به خود و قدرت روحاني

شيوه تحليل فوکو در مجلدات بعدي تاريخ جنسيت متضمن تحول ظريفي است که براي پرداختن بدان آوردن مقدمه زير لازم است. به طور کلي مي توان گفت که فوکو تقريباً در سراسر آثار خود سه شکل ابژه‏سازي را از طريق آنها انسان به موضوع قدرت و سوژه دانش تبديل شده است، بررسي مي‏کند. نخست ابژه‏سازي سوژه گفتار، سوژه توليد و سوژه حيات در دانشهايي چون زبانشناسي،‏اقتصاد و زيست‏شناسي‏ که براي خود شان علمي قائل هستند. اين مبحث به ويژه در نظم اشياء مطرح شده و ناظر بر تحليل خود شأن علمي قائل هستند. اين مبحث به ويژه در نظم اشياء مطرح شده و ناظر بر تحليل صورتبندي معرفتي است که پيدايش انسان به عنوان سوژه وابژه دانش را ممکن ساخته است. شکل دوم ابژه سازي به موضوع تحثيث و تکنيک‏هاي قدرت تبديل مي‏گردد .
فوکو در جنون وتمدن، تولد درمانگاه، انضباط و مجازات و تاريخ جنسيت (جلد اول) پيدايش نهادهايي را بررسي مي‏کند که با توسعه اشکال خاص معرفت و کردارهاي ابژه‏ياز مرتبط بوده‏اند و دوگانگيهاي مورد نظر را به وجود آورده‏آند. سومين شکل ابژه‏سازي،‏ شيوه‏اي است که از طريق آن انسانها مفهوم و معنايي از خود که به عنوان سوژه و به ويژه سوژه جنسيت پيدا مي کنند. در انديشه فوکو سوژه‏اي که از طريق وجوه ابژه‏سازي پيدا مي شود هم به معناي سوژه (موضوع) کنترل و نظارت و هم به معناي سوژه و به مفهوم فاعل شناسايي و خودآگاهي به کار رفته است. همين وجه سوم يعني اشکال و روسهاي رابطه با خود که به موجب آن فرد تشکيل مي‏شود و خود را به عنوان سوژه مي‏شناسد در مجلدات بعدي تاريخ جنسيت مطرح شده که در متن دريفوس و رابينو (کتاب حاضر) مورد بحث قرار نگرفته‏اند و بنابراين در اين مقدمه مختصراً به آن مي‏پردازيم.
مفهوم اصلي در اينجا «تکنيک معطوف به خود» است که در تشکيل و تغيير شکل اخلاقي «نفس» نقش اساسي دارد. منظور از تکنيک‏هاي معطوف به خود، روشها و وسايلي است که به موجب آنها افراد مي‏توانند بر بدن و روح و انديشه و رفتار خود تاثير بگذارد و از آن طريق «خود» را تشکيل يا تغيير شکل دهند. اين تکنيک‏ها با تعهد نسبت به حقيقت بدانند و در نتيجه حقيقت را به خود و به ديگران بگويند. ارتباط قدرت ما خود را از طريق حقيقت مندرج در متون مقدس دانش و قدرت مي شناسيم و ارزيابي مي کنيم و از آن طريق واقعيت خود را آشکار مي‏سازيم. در فرآيند تشکيل و تنظيم حقايق درباره خود در فرهنگ غرب، سوژگي با جنسيت ارتباط دارد. فوکو طبعاً پس اط مطالعه اشکال کردارهاي گفتماني و روابط و استراتژيها و تکنيکهاي قدرت در آثار پيشين خود، مي تواند اين مطلب را طرح کند. پرسش اصلي اين است که چرا رفتار جنسي از عصر عتيق موضوع نگراني اخلاقي بوده است؟ چرا جنسيت و اخلاق چنين پيوند عميقي با هم يافته‏اند؟ از نگاه فوکو مسئله‏سازي رفتار جنسي يکي از اشکال اوليه در سير تاريخ تکنيک‏هاي معطوف به خود است که از يونان و روم آغاز مي‏شود و در عصر مسيحيت در درون «قدرت روحاني» ادغام مي‏گردد و سپس در گفتمانهاي پزشکي، آموزشي و روانشناختي درج مي‏شود. در متون بر رابطه ميان فعاليت جنسي و شرارت اخلاقي تاکيد گذاشته مي‏شود و قواعدي براي توليد مثل، تک همسري، و پرهيزگاري عرضه مي گردد و برخورداري از زياده‏روي در روابط جنسي، وفاداري زناشويي،‏بکرت و زهد جنسي تاکيد مي‏شود. در تمدن غرب زهد جنسي، فرآيندهايي مي پردازد که از طريق آنها کردارها و روابط جنسي به صورت موضوع نگراني و تفکر اخلاقي درآمده‏اند.(رابينو و دريفوس 36 :1379(

تاريخ جنسيت ؛تاريخ اخلاق

فوکو در تحليل تاريخ نظام اخلاقي مرتبط با زندگي جنسي به بررسي اشکال انقياد اخلاقي و کردارهاي معطوف به خود و شيوه تشکيل آنها مي‏پردازد. اخلاق عبارت است از تسلط خود بر خود، مقاومت در مقابل شهوا”. حفظ آرامش و رهايي از نفس سرکش؛ در يک کلام اخلاق رابطه خود با خويشتن است. از اين رو تاريخ جنسيت همان تاريخ اخلاق است. در اين بحث فوکو به بعد احلاقي يا رابطه خود با خود بيشتر توجه دارد تا به بعد حقوقي – قانوني يعني مجموعه قواعدي که از بيرون فرد را به فرمانبرداري فرا مي‏خوانند.بنابراين بحث فوکو درباره تاريخ قوانين اخلاقي نيست بلکه وي از تاريخ دروني شدن آن قواعد سخن مي گويد. بدين سان تميز ميان نظام اخلاقي مفيد به قانون و نظام اخلاقي «زاهدانه» از ديدگاه فوکو از اهميت خاصي برخوردار است. حوزه اخلاق زاهدانه و مشخصي هستند، از لحاظ تفحص تاريخي حوزه غني تري به شمار مي‏رود. از نگاه فوکو ريشه تاريخي اخلاقيات جنسي و مسيحي را مي توان در يونان و روم غير مسيحي يافت. مسيحيت برخي از اصول اخلاقي خود را از فلسفه ما قبل مسيحي گرفت، يونانيان نيز به مسئله رفتار جنسي، به عنوان مسئله‏اي اخلاقي يعني رابطه فرد با خود و زهد جنسي مي نگريستند و اين نگرش شبيه ديدگاه تمدن غربي نسبت به مسئله سوژه و جنسيت است. در تمدن يوناني و تمدن غربي هر دو تنظيم زندگي جنسي نه از طريق قانونگذاري بلکه به واسطه کنترل فرد بر خود صورت مي‏گرفته است و اين کنترل از لحاظ بودشناختي با مسئله حقيقت در ارتباط بوده است. ارتباط با حقيقت در هر دو مورد شرط پيدايش فرد به عنوان انسان متعادل و پرهيزگار به شمار مي‏ايد. فوکو ريشه تکنيک‏هاي معطوف به خود را در اخلاقيات جنسي بر طبق اصول زهد و پارسايي جنسي نظر داشت تا اين که رابطه فرد با خود به عنوان سوژه اخلاقي مختل نشود. اخلاقيات جنسي يوناني بر قانونگذاري استوار نبود و هدف آن تطبيق جنسيت با طبيعت بود نه محدودسازي آن، به سخن فوکو «خودپروري» اصل اساسي اخلاق جنسي در يونان بود يعني در آنجا بر زهد فردي و تشديد روابط فرد با خود تاکيد مي‏شد که از آن طريق فرد به صورت سوژه اعمال خود در آمد. اما در عصل امپراطوري روم ضعف فرد در غلبه بر شهوات جنسي خود مورد تاکيد قرار گرفت و بدين سان تحولي در تصور فرد به عنوان سوژه اخلاقي رخ داد. بنابراين تاکيد مي‏شد که اصول کلي طبيعت و عقل بايد بر رفتار همگان اعمال گردد، در نتيجه وظيفه آزمودن و معاينه کردن خود، مسئله حقيقت را در کانون روند تشکيل سوژه اخلاقي قرار مي‏دهد. حقيقت در کردارهاي انضباطي پديدار مي شود و انديشه فرمانبرداري از قانون و قدرت روحاني پيش مي‏آيد. همين خود، رشته پيوند اخلاق جنسي امپراطوري روم با عصر مسيحيت و تمدن غربي را تشکيل مي‏دهد. با اين حال گر چه مسيحيت برخي از مباني اخلاقي خود را از فلسفه ما قبل مسيحي گرفته، با اين حال گر چه مسيحيت با تشکيل نوع جديدي از رابطه ميان جنسيت و سوژگي همراه بوده است. در اين اخلاق بر بکارت، بهنجاري و سلامت تاکيد گذاشته مي‏شود. بدين سان ميان يونان و باستان و عصر مدرن به رغم برخي شباهتها، تفاوتهاي بنياديني از حيث صورتبندي رفتار جنسي وتشکيل سوژه اخلاقي وجود دارد. زهد جنسي يوناني با کنترل جنسي عصضر مدرن اساساً متفاوت است. مسيحيت گر چه الگوي رفتار جنسي جديدي به همراه نياورد، اما رابطه جديدي ميان جنسيت و فرديت برقرار ساخت که در آن، برخلاف اصل خودپروري در يونان، بر ضرورت کشف حقيقت درخود از طريق وارسي دائمي خود به عنوان موجودي جنسي تاکيد يافته و تاثير چشمگيري بر تشکيل سوژه فردي و نيز بر روشهاي پژوهش علمي باقي گذاشته است. (بشيريه 37-36: 1379 (

تبار شناسي و ضديت با علم

فوکو براي تبارشناسي مقام «علم» قائل نيست بلکه آن را ضد علم مي‏خواندو علوم خود موضوع تحليل او هستند. تبارشناسي نهايتاً، تحليلي درباره پيدايش علوم انساني است. وي به طور کلي رابطه علوم انساني را با پيدايش تکنولوژيهاي قدرت سوژه‏ياز و ابژه‏ساز بررسي کرده است. علوم انساني در درون شبکه روابط قدرت شکل گرفته‌اند و در مقابل، خود به پيشبرد تکنولوژيهاي انضباطي قدرت ياري رسانده‌اند. نهادهاي چون آسايشگاه رواني، بيمارستان و زندان نه تنها محل تشکيل و اجراي روابط قدرت بوده‌اند بلکه آزمايشگاه‌هايي براي نظارت و مشاهده و گردآوري اطلاعات و تشکيل معرفت به شمار مي‌آيند. پيدايش و گسترش تکنولوژيهاي قدرت مشرف بر حيات، تکنيک‌هاي انضباط و اعتراف، معاينه ابژه سازي و منفرد سازي، شرايط لازم براي تکوين علوم انساني را تشکيل داده‌اند. به نظر فوکو تفکيک و طبقه‌بندي معرفت بر حسب ملاک «علمي بودن» يکي از ويژگي‌هاي عمده تمدن مدرسن است که در نتيجه آن اشکال غير علمي معرفت نامشروع تلقي شده‌اند. ويژگي ديگر اين تمدن تسلط نظريه‌هاي کلي و عام يا توتاليتر است که اشکال ديگر معرفت را تحت سيطره درآورده‌اند. تبارشناسي در مخالفت با اين دو ويژگي در پي ايجاد فرصتي براي ابراز اشکال تحت سلطه معرفت و انديشه‌هايي است که به واسطه سلطه نظريه‌هاي عام به سکوت کشانده شده‌اند. بدين سان تبار شناسي در پي مرکز زدايي از توليد نظري است تا امکان «شورش معارف تحت انقياد» را فراهم آورد. همچنين تبارشناسي در پي احياي تجربه‌هايي است که در زير پاي سنگين نظريه پردازيهاي عام در هم نورديده شده‌اند. منظور از تبارشناسي نفي معرفت نيست بلکه بسط دامنه‌ها و مرزهاي شناخت در فراسوي علوم رايج و رسمي است .

تبار شناسي کمک به مقاومت

تبار شناسي با اثرات ناشي از قدرت تمرکز يافته اي که با علوم رايج پيوند دارد مبارزه مي کند نه با نفس دانش و معرفت. هدف مبارزه، قدرت گفتماني است که علمي تلقي مي‌شود. بدين سان تبارشناسي تحليلي نقادانه است که مي‌کوشد برداشتهاي رايج درباره امور و اشياء را در هم شکند. به عبارت ديگر تبارشناسي چيزي تجويز نمي کند و در آن جايي براي روشنفکر اصلاح‌ گر، مهندس اجتماعي و رهبر انقلابي وجود ندارد. با اين حال تبار شناسي به کساني که در مقابل اوضاع جاري مقاومت مي‌کنند ياري مي‌رساند. اما چنين مساعدتي نه براي برنامه‌ريزي بلکه صرفاً براي رد و نفي و انکار صورت مي‌گيرد. در واقع برنامه‌ريزيهاي انضباطي خود به عنوان تکنولوژيهاي قدرت موضوع تحليل تبارشناسانه هستند.(رابينو و دريفوس 38 : 1379)

هرمنوتيک در انديشه فوکو

در پايان بجاست اشاره‌اي هم به جايگاه هرمنيوتيک در ديدگاه فوکو بکنيم، چنانکه ديده‌ايم از نگاه فوکو انتشار تکنولوژيهاي انضباطي قدرت با پيدايش علوم اجتماعي ابژه ساز يا پوزيتيويستي پيوند نزديکي داشته‌اند. به همين سان، انتشار تکنولوژيهاي اعتراف با پيدايش علوم اجتماعي سوژه ساز يا تعبيري پيوند داشته‌اند. در اين دو دسته از علوم فرض بر اين است که پژوهشگر يا تعبير گر از جايگاه ويژه‌اي براي توضيح يا تعبير برخوردار است، يعني به حقيقت دسترسي دارد و دانشي که بدين شيوه به دست مي‌آيد، از روابط قدرت مستقل است. اين علوم به ترتيب ويژگي‌هاي عيني و يا تعبيرهاي افراد از خود را چنان تلقي مي‌کنند که گويي مجراي دستيابي به حقيقت امور هستند. اين دو دسته از علوم البته از نظر فوکو غير انتقادي هستند اما نگرش ديگري هم پيدا شده که نقادانه به شمار مي‌رود و آن هرمنوتيک است که در پي کشف معناي پنهان يا عميق‌تر نهفته در وراي تعبيرهاي افراد از خودشان است. از نگاه فوکو هرمنيوتيک در جستجوي اصل و منشايي است که هيچ‌گاه تحقق نيافته و نخواهد يافت. در مقابل تبارشناسي روابط قدرت را ذاتي دستگاههاي دانش مي‌داند و تجزيه دانش و قدرت را ناممکن مي شمارد. عنصر مهم و تعيين کننده فرآيندهايي که به موجب آنها انسان توانسته است «حقيقت» را درباره خود، در اشکال دانش و معرفت وضع کند، همان روابط قدرت است. بر اين اساس، آنچه حقيقت تلقي مي‌شود، فرآورده‌ تلاقي رخدادها و برخورد نيروهاست و در طي تاريخي غير قطعي و شکننده ايجاد شده است. حقيقت هم تاريخي دارد و مي‌توان شبکه رخدادهايي را که به پيدايش آن انجاميده بازيافت و بازشناخت و چون حقيقت در چنين فرايندي ساخته شده است، ممکن است ويران بشود.

مؤخره

فوکو همواره در دو کفه ترازو قرار داشته و يا به تعبيري در دو قطب متفاوت درک مي شده است. ديدگاه اول به دلايل متفاوت به رد وي پرداخته است و ديدگاه او را غير قابل دفاع و ارزش مي‌داند. ديدگاه دوم که درست در قطب مقابل و متضاد مي‌باشد، به تحسين وي و سنت او پرداخته است.در بحث از ديدگاه اول، و مواجهه‌اي اينچنيني با فوکو، که از اولين روزهاي اشتهارش با آن دست به گريبان بوده، مواجه سارتر با فوکو مشاهده مي‌شود. سارتر پس از انتشار کتاب نظم اشياء قويا آن را رد مي‌کند. دليل وي در رد آن عدم تازگي و نوآوري و اهتمام به بديهه گويي و تکرار اين کتاب است، سارتر اين کتاب را آخرين مانعي تلقي مي‌کند که بورژوازي توانسته در برابر مارکس علم کند (کچوئيان، 227: 1382). بدين معنا، در واقع سارتر کارفوکو را کاري سياسي قلمداد مي‌کرد که تنها کارکرد آن مواجهه با مارکسيسم و تلاش براي امحاي حقايق آن بود. دليل آن را مي‌توان در دفاع سارتر از مارکسيسم و تلاش وي براي تلفيق اگزيستانسياليسم و مارکسيسم دانست. نه تنها سارتر، بلکه تمام آناني که بنوعي تعلق خاطر به انديشه مارکس داشته و خود را وامدار وي مي دانستند، از وي آزرده خاطر بوده و جزء دسته اخير محسوب مي‌شوند، چرا که فوکو نقد جدي خود را در همين کتاب بر مارکس و چارچوب نظري وي در برخورد و تحليل دانش و فرآورده‌هاي ذهني وارد مي سازد.همين ديدگاه فوکو و بنابر اعتبار همين کار (رد مارکسيسم و چارچوبهاي تحليلي آن در برخورد با دانش)، ديدگاهي متقابل را براي ستايش فوکو فراهم آورده است. در واقع شارحاني چون شريدان نه تنها اين رويکرد ضد مارکسيستي را نقص نمي‌دانند، بلکه به اعتبار آن يکي از ضعف‌هاي مطرح در کارهاي ديرينه شناسانه وي را توجيه مي‌کند.«باري اسمارت» نيز انديشه‌هاي فوکو را دقيقا بنا به همين اعتبار که زمينه‌ رهايي از خطاها و مغالطات مارکسيسم در مورد دانش را فراهم مي‌سازد، تحسين مي‌کند. او از اين نقطه نظر به اين مسأله مي‌پردازد که مارکسيسم را بالاترين صورت عقلانيت و معتبرترين علم تاريخ قلمداد مي‌شده است.
بي ترديد، يکي از سر سخت‌ترين مخالفان فوکو در مرحله تبار شناسي، هابرماس مي‌باشد. ديد فوکو در طرح ديرينه‌شناسي، ناظر به اين مسأله است که چارچوبها يا معيارهاي درستي و نادرستي يا حقيقت و خطا در هر عصر يا شناسه خاصي، حاصل بازي توأمان دانش و قدرت سياسي مي‌باشد. در واقع از آنجايي که قدرت و سياست در اشکال مختلف آن، از ديد فوکو، در شکل دهي به دانش نقشي ايفا مي‌کند، حقيقت و خطا و صدق و کذب مستقيما حاصل قدرت سياسي مي‌باشد. به همين دليل است که سخن گفتن از رژيم‌هاي حقيقت و خطا را با مدد گيري از نيچه به مفهوم اراده يا ميل به حقيقت پيوند مي زند. در اين معنا، فوکو نظريه‌هاي علمي را ابزارهايي در دست قدرتهاي سياسي قلمداد مي‌کند که ميل به قدرت خود را پوشش اراده به حقيقت و به مدد آن پاسخ مي‌گويند.
هابر ماس يکي از صاحبنظراني است که با انديشه فوق به شدت به مبارزه برخاسته و به نقد آن مي‌پردازد. هابرماس انديشه فوکو را فلسفه «تروريستي ضد عقلگرا» مي‌خواند. از ديد وي، فوکو همزمان با بسط انديشه‌هايش بنيان و ريشه خود را نيز مي‌زند. زيرا وي با رد اصول و معيارهاي کلي عقلي، امکاني براي اعتبار يا داوري ديدگاههايش و نقد آنها باقي نمي‌گذارد.هابرماس بعنوان کسي که معتقد است تجد پروژه‌اي ناتمام و کامل نشده است، تلاش فوکو را در صورتي معتبر قلمداد مي‌کند که وي به عقلانيت و اصول عقلاني مطروحه در عصر روشنگري پاي‌بند بماند. رها کردن اين اصول و معيارهاي کلي از نظر او به معناي «پايان فلسفه» نيز مي‌باشد، چرا که ديگر بيرون از اين چارچوب، امکاني براي فلسفه پردازي و انديشه باقي نمي‌ماند.بر پايه نقد هابرماس بر فوکو، وي را مي‌توان شايسته عنوان آثار شيست جديد دانست، هر چند هابرماس او را متهم به محافظه‌کاري مي کند اما اين با آنارشيسم کلاسيک فرق دارد. چرا که اولا آنارشيست‌هاي قرن نوزدهم آرمانگرا بودند و فوکو نيست و ديگر صفت عقلگرايي آنار شيست‌هاي کلاسيک است که فوکو در سنت مقابل آن (ضد عقلگرايي) جاي مي‌گيرد.«ريچارد رورتي» از ديگر مخالفين فوکو مي‌باشد. او مخالفت خود را در قالب طرح يک سئوال از وي مطرح مي‌کند، که اهميت اين سئوال از نظر امکان صورت بندي معرفت شناسي از طريق تحقيق تاريخي مي‌باشد، يعني همان چيزي که در ديرينه شناسي دانش و موضوع اهتمام فوکو است؛ سئوال رورتي اينست که آيا فوکو به ما طرحي يا بنياني براي چيزي نظير يک نظريه دانش مي‌دهد، يا آيا ما بايد ديرينه‌شناسي او را همچون گونه‌اي از حوزه جايگزين براي نظريه دانش بدانيم؟ پاسخ رورتي به اين سئوال منفي است چرا که اساساً او با استدلال‌هايي که مي‌آورد، اين را نفي مي‌کند.
«دلوز» از جمله متفکران طرفدار فوکوست که انديشه فرامدرن وي را با «انيشتين» مقايسه مي‌کند. از نظر وي، همانگونه که هنوز نيز انسان‌هاي متعارف در فضا و زمان نيوتوني زندگي و انديشه مي کنند و زندگي و فهم در مکان و زمان انيشتيني براي آنها دشوار است، هضم و قبول انديشه‌هاي فوکو که متعلق به عصري ديگر است نيز براي اهل تجدد سخت و دشوار است.«مينجر پوتزل» نيز در اظهاراتي مشابه، فوکو را دنباله انقلاب علمي در حوزه فيزيک قلمداد مي‌کند. او معتقد است فوکو با آگاهي نسبت به تغييراتي که در اين حوزه علمي با پيدايي نظريه نسبيت و نظريه ميدانها بوجود آمده، کوشيده است انقلابي مشابه در قلمرو علوم انساني بوجود آورد و چارچوب مفهومي نظريات مذکور را به اين حوزه‌ها بکشاند.اما وجه جدايي منيجر پوتزل از ساير انديشمندان ذکر شده، ديدگاه خاص وي نسبت به فوکوست. چرا که فوکو را ترکيبي از موفقيت و شکست مي‌داند، و البته متفکراني که با وي همعقيده هستند، نيز کم نيستند. کساني که معتقدند فوکو هم تخريبگر است و هم سازنده که البته قدرت تخريب گري وي بسيار بالاتر از قدرت سازندگي وي است.به هر ترتيب، نگاهي کلي به انديشه‌هاي فوکو نشانگر اين نکته مهم است که نمي‌توان نظام جامعي از دل انديشه‌هاي وي استخراج کرد و خود وي نيز به اين نکته اذعان دارد که عصر اين نظام پردازيها به سر رسيده است.شايد بهترين تعبير در مورد فوکو و در راستاي بحث اخير، اين باشد که فوکو به معنايي ابن‌الوقت مي‌باشد، ابن الوقتي نه از نوع عرفاني بلکه از نوع تجددي و دنيوي‌اش.

منابع و مأخذ

1- M. Foucault, 1977, discipline and Punish: The birth of prison, Asheridan (trans), New York: Pantheon.
2- M. Foucault, 1980, the history of sexuality, volume 1: An Introduction, Robert Hurley (trans), New York: Vintage books.
3- CF. Pamela major – Poetzl, 1983, M. Foucault’s Archaeology of western calture: Toward a New science of History, Brighton: Har vester press.
4- Berger P.L & Luckman, 1966, The social construction of reality, Gardencity, Ny: Dollbleday.
1- اسمارت، بري و ديگران، 1380، فوکو در بوته نقد، ترجمه پيام يزدانجو (مجموعه مقالات)، تهران: مرکز.
2- حقيقي، شاهرخ، 1383، گذر از مدرنيته، تهران: آگاه، چاپ سوم.
3- هارلند، ريچارد، 1380، ابر ساختگرايي، ترجمه فرزان سجودي، تهران: سوره مهر.
4- کچوئيان، حسين، 1382، فوکو و ديرينه شناسي دانش، تهران: دانشگاه تهران.
5- فوکو، ميشل، 1377، آيا فکر کردن واقعاً مهم است، خرد در سياست، ترجمه عزت‌ا.. فولادوند، تهران: طرح نو.
6- فوکو، ميشل، 1375، اين يک چپق، نيست، ترجمه ماني حقيقي، تهران: نشر مرکز
7- فوکو، ميشل، 1383، تاريخ جنون، ترجمه فاطمه ولياني، تهران: نشر هرمس.
8- فوکو، ميشل، 1380، ايران روح يک جهان بي روح و 9 گفتگوي ديگر. ترجمه نيکو سرخوش و افشين جهانديده، تهران: نشر ني.
9- فوکو، ميشل، 1378، نظم گفتار، ترجمه باقر پرهام، تهران: نشر آگاه.
10- فوکو، ميشل، 1382، مراقبت و تنبيه (تولد زندان)، ترجمه نيکو سرخوش و افشين جهانديده، تهران: نشر ني.
11- فوکو، ميشل، 1383، اراده به دانستن، ترجمه نيکو سرخوش و افشين جهانديده، تهران: نشر ني
12- فوکو، ميشل، 1381، نيچه فرويد، مارکس، ترجمه افشين جهانديده، تهران: نشر هرمس
13- فوکو، ميشل، 1376، بررسي يک پرونده قتل، ترجمه مرتضي کلانتريان، تهران: نشر آگاه.
14- فوکو، ميشل، 1368، نقش سياسي روشنفکران، ترجمه آرمن لوکس، کيهان فرهنگي، سال ششم، شماره 2
15- فوکو، ميشل، 1370، قدرت انضباطي و تابعيت، ترجمه فرهنگ رجايي ، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
16- فوکو، ميشل، 1370، درباره روشنگري چيست کانت، ترجمه همايون فولادپور، کلک، شماره 22.
17- فوکو، ميشل، 1372، سراسر بيني، ترجمه ناهيد مويدي حکمت، مجله فرهنگ (مدرنيسم و مابعد)، شماره 15.
18- فوکو، ميشل، 1382، (نيچه، تبارشناسي، تاريخ: حقيقت و قدرت)، از مدرنيسم تا پست مدرنيسم، لارنس کهون، ويراستار فارسي عبدالکريم رشيديان، ترجمه نيکو سرخوش و افشين جهانديده، تهران: نشر ني.
19- ضميران، محمد، 1378، ميشل فوکو: دانش و قدرت، تهران: نشر هرمس
20- احمدي، بابک، 1380، (ساختار و معنا: لوي استراوس، فوکو) ساختار و تأويل متن، تهران: نشر مرکز
21- برنز، اريک، 1373، ميشل فوکو، ترجمه بابک احمدي، تهران: نسل قلم.
22- دريفوس، هيوبرت و رابينو، پل 1379، ميشل فوکو، فراسوي ساختار گرايي و هرمنوتيک، ترجمه حسين بشيريه، تهران: نشر ني
23- ميلر، پيتر، 1382، سوژه استيلا و قدرت، ترجمه نيکو سرخوش و افشين جهانديده، تهران: نشر ني
نويسنده :
بررسي انديشه و زندگي ميشل فوکو، احمد نادري، گزارش تحقيق نظري ارائه شده براي درس نظريه هاي جديد انسان شناسي دکتر فکوهيي دانشگاه تهران، کارشناسي ارشد انسان شناسي دانشکده علوم اجتماعي ، تابستان 1384،

/منبع:http://www.fakouhi.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image