جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
صنعت نساجي و گياهان مربوط به آن
-(6 Body) 
صنعت نساجي و گياهان مربوط به آن
Visitor 1472
Category: دنياي فن آوري
نساجي،دانشي است كه درباره موارد زير به تحقيق مي پردازد:
الياف کاربردي در صنايع نساجي،
نخ هاي کاربردي در صنايع نساجي،
پارچه هاي بافنه شده،
منسوجات بي بافت،
پوشاک،
کاربردهاي غبر پوشاک از توليدات نساجي،
روشهاي توليدي و کنترل کيفي مرتبط.
صنعت نساجي در بخش‌هاي زير فعال است:
توليد الياف نساجي مصنوعي،
توليد نخ از الياف نساجي طبيعي يا الياف نساجي مصنوعي و يا ترکيبي از آنها،
توليد پارچه بافته شده از نخ،
توليد منسوجات بي بافت از الياف يا نخ،
رنگرزي پارچه، چاپ پارچه و تکميل پارچه،
توليد منسوجات خاص مورد نياز در ساير صنايع.
صنايع نساجي ، مهندسي نساجي ، نخ ، الياف ، پارچه

تاريخچه صنعت نساجي

بافتن و دوختن تن پوش از جمله نيازهاي نخستين بشر بوده است، ولي اين که در چه زماني تن پوش گياهي و سود جستن از پوست نباتات و حيوانات براي پوشش بدن، به صورت تن پوش پارچه اي درآمده و بشر پيروز به فراگرفتن فن بافندگي شده است به درستي روشن نيست. در فلات ايران همراه با ديرينه ترين نشان هاي زندگي بشر، نشانه ها و ابزارهايي از فن بافندگي به دست آمده که مي رساند از چندين هزار سال پيش، تيره هاي ايران باستان، با فن ريسندگي و بافندگي آشنايي داشته اند.
گيرشمن مي نويسد: «شمار شايان نگرش، چنبره هاي دوک که از گل رس يا از سنگ ساخته شده، در سيالک کاشان، نشان آن است که انسان قديم، مبادي صنعت بافندگي را مي شناخته است.»
ايرانيان باستان، رفته رفته در صنعت ريسندگي و بافندگي چيرگي يافتند، به گونه اي که در روزگار پيشداديان و پيش از آنها به پارچه بافي دست يافته و پارچه هاي رنگارنگ و زيبايي مي بافتند ( در مرز 12000 سال پيش). در روزگار مادها اين صنعت پرارزش، خود دانشي را برپا مي کرده است، زيرا در روزگار مادها، پارچه و پوشش هاي گوناگون علفي، پوستي و پشمي، چه از ديدگاه جنس و مواد نخستين آن و چه از ديدگاه رنگ آميزي و نقش و نگار، دريافت و طرح پديدار بوده است.
مادها در بافندگي پشم، کتان و ديگر الياف گياهي را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگي و ساختن نخ و پارچه هاي پشمي به وسيله ماليدن آن، نمدهايي بسيار خوب مي ساختند و از نمد گونه هاي تن پوش، از جمله کلاه درست مي کنند.
هرودت از تن پوش هاي مادي چنين ياد مي کند و مي گويد: «کلاهي نمدين که خوب ماليده بودند و آن را (تيار) مي گفتند، بر سر، قبايي آستين دار رنگارنگ در بر، زرهي که چنبره هاي آهنين آن به فلس هاي ماهي همانند بود بر تن، شلواري که ساق پاها را مي پوشانيد در پا ...»
ساختن نمد به روشي که هنوز در ايران ساخته مي شود، پيشينه اي بس ديرينه دارد و از روزگاران بسيار دور، اين فن در ايران باستان رواج داشته است تا در روزگار مادها، که علاوه بر سود جستن از نمد، براي ساختن کلاه، فرش و پوشش هاي ديگر از آن بهره ور مي شدند و به ويژه در ساختن زين اسب، از آن سود مي جستند.
از شکل و ساختمان ابزار و وسايل پارچه بافي در ايران باستان که پديدار بوده، افسوس که نمونه اي از آنها به دست نيامده است، ولي از گونه هاي لباس مادها و هخامنشيان و ساسانيان که در نقش هاي تخت جمشيد و کرانه هاي ديگر ديده شده، اين گفتار آشکار مي گردد که صنعت پارچه بافي در ياران باستان راه هاي پيشرفت خود را مي پيموده است، به گونه اي که اندک اندک به گوناگوني رنگ ها و گونه هاي بافت پارچه افزوده شده و پارچه هاي گوناگون، خشن و نرم و نيز ابريشمي بافته مي شده است، تن پوش هاي گوناگون که جايگاهداران و کارگزاران بزرگ مي پوشيدند، نمودار پيشرفت و گسترش اين صنعت مي باشد.
اين سير پيشرفت در صنعت بافندگي و پارچه بافي نشانگر آن است که ايرانيان دانش و آگاهي هاي خويش را در بافندگي، رفته رفته به فرزندان خويش مي آموختند و آن اندازه پيشرفت کرده بودند که گونه هايي از اين پارچه ها را به انگيزه بسيار خوب بودن و زيبايي ويژه به خود، در کشورهاي همسايه و سرزمين هاي ديگر، خريداران بسيار داشته است.
ايرانيان در روزگار باستان، بيشتر پارچه هاي مورد نياز خانواده را در خانه مي ساختند، پس هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ريسندگي و بافندگي داشته و زنان همه گروه ها، پوشاک مورد نياز خانواده را خود تهيه مي کردند و کمتر زني بوده است که از ريسندگي و بافندگي سررشته نداشته باشد.
امروزه هم در شهرستان و ديه ها و روستاهاي ايران، خانواده ها، از راه صنايع دستي ساده به بافتن گونه هاي پارچه و فرش با روش باستان سرگرم هستند. در ايران باستان، دانش فنون بافندگي و دوزندگي علاوه بر کنار کردن نيازمندي هاي خانواده، جزو شخصيت زن ايراني بوده است و زنان خانواده هاي بزرگان نيز گرچه به آن نيازي نداشتند، براي سرگرمي و هنرنمايي و ابراز دلبستگي به شوهر و فرزندان، دوزندگي و بافندگي را از همان خردسالي فرا مي گرفتند، تا آنجا که ملکه آميس تريس زن خشايارشا هم، با اين که از همان آغاز کودکي و فراگيري بافندگي که شايد نيازي هم به آن نداشته، از ديدگاه نشان دادن ذوق و نشانه کمال براي اين آهنگ که بانويي با شخصيت و هنرمند است، به آن دست برده بود و براي شاه نيز با دست خود، پارچه بافته و لباس مي دوخته است، آيا مي توان گمان کرد، کردار ملکه ها وزنان باشخصيت ايران قديم براي بانوان ايراني سرمشق نبوده و زنان براي پيروي از کارهاي آميس تريس ها و همچشمي در ابراز هنرمندي و وانمود نمودن به کدبانويي، کوشش در بافندگي نداشته اند؟ صنعت پارچه بافي از روزگار هخامنشيان وارد دوران تازه اي مي شود، بدين معني که پارچه هاي ظريف و گرانبهايي که در ساختن و بافتن آنها، پايانه هنر و ذوق را به کار مي برده اند، ساخته مي شد.
در نشريه يونسکو (ايرانشهر) درباره بافندگي و پارچه بافي روزگار هخامنشي چنين آورده شده است:«پارچه بافي ايران در روزگار هخامنشي به ويژه در زمينه بافت پارچه هاي پشمي نرم و بسيار خوب، نامور بوده و شاهان هخامنشي به داشتن لباس هاي گرانبها نامبردار بوده اند... وقتي اسکندر مقدوني به ديدن آرامگاه کوروش رفت، ديد که تابوت طلايي آن پادشاه از پارچه و فرش هاي ظريف و قشنگي پوشيده شده است.»
بنابراين همچنان که فرآورده هاي هر پيشه و صنعتي نشان دهنده هنر و دانش تيره هاي مردم در دوره هاي گوناگون تمدن است، بايد گفت که آموزش صنعت پارچه بافي و بافندگي در روزگار هخامنشي جنبه آغازين نداشته و گسترش آگاهي ها و دانش آنان در اين باره، آموزش هايي را در سطح بالا، پذيرا بوده است.
بهره و نتيجه دانش و چيرگي هخامنشيان در پارچه بافي و ساختن بافته هاي گوناگون که تنها به وسيله آموزش و پرورش استادان چيره دست، مي توان بر آن دست يافت. تا آن اندازه شايان نگرش بوده است که برخي از نويسندگان مي گويند: «نخستين ملتي که صنايع پارچه بافي و بافندگي آن هر چند گز به هزار تومان مي ارزيد، ايران هخامنشي بود، از جمله دست آوردهاي جنگي اسکندر در شوش، يک تخته قالي مخملي بود که يک صد و نود سال از عمرش مي گذشت، ولي رونق و رنگ و رويش نيز شالوده اش، فرقي نکرده بود و پنج هزار تالانت طلا ارزشيابي شد. (ايران نامه شوشتري) علاوه بر آموزش هاي مربوط به صنعت پارچه بافي و بافندگي و آموزش، آگاهي هاي نظري و آموزش عملي فنون لازم، در ايران باستان، آموزش و تربيت شاگرداني براي بافتن فرش هاي پشمي و ابريشمي گرانبها معمول بوده است.
آموزش هنر قالي بافي به ويژه قالي هاي ابريشمي، بسيار دشوار و به کار بردن دقت فراوان و دردسر بسيار است و استادان زمان هخامنشي کلاس هاي ويژه اي براي آموختن به نوجوانان در کرانه هاي گوناگون برپا کرده بودند. از فرش هاي بسيار کهن ايران، در موزه ها و کوشک هاي جهان چون: موزه واتيکان، کوشک مترنيخ در چک اسلواکي موزه هاي روسيه و کشورهاي اروپا و امريکا پديدار است.
در کاوش هاي پسين، چند تخته فرش از روزگاران ايران باستان که از ديدگاه نقش، همانند فرش هاي هخامنشي است، ولي از ديدگاه ديرينگي، گويا از سده هاي خيلي پيش از آن است، در کوهستان آلتاي در جنوب روسيه به دست آمده است. رودنکو باستان شناس روسي در دره پازيريک و کرانه هاي شمالي کوهستان آلتايي در جنوب روسيه، نزديک مغولستان که به انگيزه سرماي بيش از اندازه، بيشتر سال يخبندان است، به چند تپه باستاني برخورد نمود و در کندوکاو اين تپه ها پيروزي يافت، گورهايي از سکاها را پيدا کند. در اين گورها، رودنکو به آلات و ابزار و وسايلي از ساکنان آن کرانه دست يافت که از همه مهمتر فرش و پارچه اي است که بر نشان يخبندان، سالم مانده است. گفته هاي رودنکو حاکي از اين بود که اين فرش، کار ايران و در کرانه هاي ماد، پارت يا پارس، در زمان هخامنشي بافته شده و از آن سده پنجم يا چهارم پيش از ميلاد است. اين فرش اکنون در موزه آرميتاژ لنينگراد نگهداري مي شود.
پيدا شدن فرش مزبور گذشته از آنکه نشانه اي از پيشرفت فن قالي بافي از روزگار ديرين تا زمان هخامنشي است از ديدگاه آشنايي با اين فن و چگونگي بافتن قالي در آن روزگار و آراستگي بافت و رنگ، داراي ارزش تاريخي بسيار مي باشد. اگرچه نمونه هاي زيادي از قالي هاي هخامنشي و پيش از آن در دست نيست، ولي با توجه به نقش و طرح و بافت قالي پازيريک مي توان گفت که در روزگار هخامنشيان گونه هاي فرش هاي زيبا و قالي ها را مي بافتند و در کارگاه هاي قالي بافي، اين پيشه و فن را به ديگران مي آموختند، زيرا قالي پازيريک فرشي آغازين و ساده نيست، بلکه گذشته از طرح و رنگ و نقشه آن که با تصاويري چند، زنان روزگار هخامنشي را نشان مي دهد، بافتي استادانه هم دارد و نشان مي دهد که بافندگان آن از آزمودگي و آموخته هاي نياکان خود، سود جسته و در نتيجه آموزش هاي گوناگون در اين پيشه چيرگي يافته اند.
در روزگار اشکانيان به انگيزه پيوندهاي بازرگاني و رونق داد و ستد با کشورهاي همسايه از جمله ورود ابريشم طبيعي از چين، صنعت بافندگي به ويژه بافته هاي ابريشمي پيشرفت بسيار نمود.
تن پوش هاي زنان و مردان پارتي با نقش و نگارهاي گوناگون و زيور آلات رنگارنگ، نشان مي دهد که در بافتن پارچه و پوشاک پايانه دقت و چيرگي را به کار مي برده اند. گونه هاي تن پوش از ديدگاه دوخت و شکل و رنگ و آراستگي نقش و نگار آنها روشن مي سازد که هنر و صنعت بافندگي در دوره اشکانيان، آموزش داده مي شده و بافندگان و دوزندگان پارچه هاي رنگين و گرانبها، دوره هاي آموزشي ويژه اي مي گذرانده اند، زيرا اگر ابزاري بسنده براي بافندگي و همچنين آموزش هاي نظري و عملي پارچه بافي اين روزگار نبود، هرگز اين همه پارچه ها و تن پوش هاي رنگارنگ و گوناگون بافته نمي شد.
در کرانه گرمي مشکين شهر در آذربايجان خاوري ضمن کندوکاو، گورهايي از روزگار اشکاني پيدا شده که درون آنها نشانه هايي از آن روزگار به دست آمده و از جمله اين نشانه ها ، پاره اي پارچه مي باشد. پارچه پيدا شده، بخشي از لباس مرده است و آنچه که بازمانده بيش از بيست سانتي متر نيست، ولي همين اندازه پارچه، خود نمونه اي است بسيار مهم. اين پارچه که امروزه در موزه تهران نگهداري مي گردد، پس از تخته فرش هخامنشي پازيريک، کهن ترين و زيباترين پارچه نقش و نگاردار و رنگين جهان است و از ديدگاه باستان شناسي شايان اهميتي فراوان بوده. اين پارچه جاي بين پارچه هخامنشي و پارچه هاي ساساني را پر مي کند.
نمونه هاي زيادي از پارچه هاي ساساني در موزه ها پديدار است، ولي از پارچه هاي ساخت اشکاني، جز پاره مزبور به دست نيامده است. در روزگار ساسانيان صنعت پارچه بافي در زمينه ساخت پارچه هاي زربفت و قلابدوزي با پروژه هاي بسيار خوب و شايان نگرش، پيشرفت بسياري نمود. کارخانه هاي ريسندگي و بافندگي ايراني ناموري به سزا داشت و گونه هاي پارچه هاي زربافت و تن پوش هاي ابريشم که به کرانه هاي ديگر برده مي شد، مي ساختند.
در اين روزگار بافندگي نه تنها در بيشتر خانواده ها معمول بود، بلکه مراکز بزرگ ويژه هنر بافندگي پديدار شد و با توليد بسياري از گونه هاي پارچه ها، خواست هاي مردم را برآورده مي کرد.
بافته هاي ايران نه تنها در روم، بلکه در اروپا تا مرزهاي گل خريداري داشته و شمار شصت پاره از پارچه هاي گرانبهاي آن روزگار در موزه هاي بزرگ جهان چون: موزه آرميتاژ لنينگراد و موزه برلن و موزه آلبرت ويکتوريا در لندن پيدايي دارد.
قالي بافي در روزگار ساساني همراه با ديگر رشته هاي بافندگي پيشرفتي شگرف نموده است و مي توان گفت که زيبا ترين زيباترين قالي هاي جهان از آن اين روزگار است.
ثعالبي مي گويد: تخت طاقديس خسرو پرويز، از چهار قالي زربافت مرواريددوز و ياقوت نشان پوشيده بود و هريک از اين فرش ها فصلي از سال را نشان مي داد. قالي بزرگي را که در تالار باريکي از کوشک هاي شاهي تيسفون بوده و وهاري خسرو (بهار کسري) نام داشته و يا بنا به گفته بلعمي، آن را فرش زمستاني مي گفته اند از همان جنس زربفت بوده است. اين فرش که شصت ارش درازا و شصت ارش پهنا داشته، در فصل زمستان ديدگاه هاي بهاري در برابر شاه مي گسترده است. در متن آن خيابان ها و جدول هاي آب ساخته بودند، جوي ها از ميان باغي خرم مي گذشت، که کشتزارها و باغچه هاي پر ميوه و سبزي آن را فراگرفته بودند. شاخ و برگ اين درختان از زر و سيم گوهرهاي رنگارنگ بود. اين فرش ها که گفته شده تنها يک تخته بوده که هر گوشه آن يک فصل را نشان مي داد. به هر حال اين فرش ها يا فرش، هنگام چپاول دربار ساسانيان به دست اعراب يورشي افتاد و آن را پاره پاره نموده بين بزرگان و سران لشکري بخش کردند.
گسترش آموزش هنر بافندگي و پارچه بافي در روزگار ساساني، امکان به کار بردن نخ هاي زرين و سيمين را در پارچه و فرش فراهم مي سازد و ذهن آفريننده و بافنده پارچه و قالي ايراني را به عرضه داشت پارچه و فرش هايي مي نماياند که داراي ارزش هنري بسيار بوده است. پيدايي هنر و بافندگي انگيزه اي برنده بر پيدايي دانش شيمي، رنگ شناسي، نبات شناسي (بوتانيک)، پزشکي، دامپزشکي، نقاشي و جز آنهاست.

مواد اوليه صنعت نساجي :

الياف (نساجي)

الياف، رشته‌هاي بسيار باريکي هستند که داراي طول بلندي نسبت به قطر خود بوده و کاربرد‌هاي متفاوتي دارند که در اينجا فقط به الياف نساجي اشاره مي‌شود:
الياف نساجي در دو گروه تقسيم بندي مي‌شوند:
1) الياف نساجي طبيعي
2) الياف نساجي مصنوعي

الياف نساجي طبيعي

اليافي هستند که از طبيعت و بدون نياز به تغييري کلي در ماهيت و يا شکل آن بدست مي آيند.
الياف زير از الياف طبيعي هستند:
پنبه
پشم
ابريشم
کنف
چتايي
شاه‌دانه

کاربرد الياف طبيعي:

1- توليد نخ
2- توليد منسوجات / پارچه هاي بي بافت

الياف نساجي مصنوعي

به گروهي از الياف نساجي گفته مي شود که توسط روشهاي خاص توليدي و بصورت مصنوعي توليد مي شوند و بطور معمول در طبيعت وجود ندارند ولي ممکن است ريشه طبيعي داشته ياشند.
الياف زير از الياف نساجي مصنوعي شناخته مي شوند:
1- الياف سلولز
2- الياف استات سلولز
3- الياف ويسکوز
4- الياف اکريليک
5- الياف پلي پروپيلن

الياف طبيعي

پنبه

پنبه از محصولات مهمي است که براي رشد مطلوب نه تنها به عناصرماکرواحتياج دارد بلکه استفاده ازعناصر ميکرو باعث بهبود کيفيت آن ميگردد
?تاثير عناصر مختلف بر پنبه وعلائم کمبودآنها
?ازت(N):باعث افزايش رشد عمومي گياه شده تعداد غوزه ها ونيز اندازه آنها راافزايش ميدهد ورشد را طولاني ترمينمايد. درصورت کمبود برگهاي پاييني سبز مايل به زرد شده واندازه آنهاکوچک مانده وازرشد بازمي ماند
?فسفر(P):درتوسعه سيستم رشد ريشه اي گياه نقش داشته وباعث تسريع درظهورغوزهاي پنبه شده ورشد گياه راکامل ميکند . درصورت کمبود فسفرگلدهي به تعويق افتاده رشدغوزه هاباتاخيرصورت گرفته وکيفيت الياف شديدا کاهش ميابد
?پتاسيم (K):باعث افزايش اندازه غوزه شده طول الياف واستقامت آنها را زياد نموده و باعث سفيد تر شدن رنگ الياف مي گردد. اگر پنبه کمبود پتاسيم داشته باشد برگها دچار پيري زود رس مي شود.حاشيه آنها نکروز شده شاخه دهي گم وکيفيت الياف افت پيدا مي کند
?روي (Zn):مهمترين نقش ان بهبودکيفيت الياف پنبه است. درصورت کمبودروي برگها فنجاني شده برگهاي کوچک به سفيد رنگي بين رگبرگي دچار مي شوند. رشدبوته هاي جوان متوقف گشته وتعداد گلها کاهش مي يابد .
?بر(B):درتقسيم سلولي بافتهاي مريستمي وترميم بافتهاي آوندي نقش داشته وباعث رشد بهترريشه مي گردد. در صورت کمبود رشد جوانه انتهاي متوقف شده وگياه زرد مي شود . همچنين گلها وغوزه هاي جوان تغييرشکل پيدا مي کنند.
?آهن (Fe):درساخت کلروفيل نقش مهمي دارد واگر گياه دچار کمبود آهن شود برگهاي جوان حالت بي رنگي به خود مي گيرند ولي رگبرگهاسبز باقي مانده گياه قدرت خود را از دست مي دهد ومحصول کاهش مي يابد.

ابريشم

ابريشم يکي از بهترين اليافي است که سابقه کاربرد آن به چندين هزار سال پيش مي‌رسد. اصل ابريشم به چين باستان بازمي‌گردد. از برخي افسانه‌ها برمي‌آيد که شاهزاده خانمي چيني به‌هنگام صرف چاي در باغش به ناگاه پيله کرم ابريشمي به ميان فنجانش افتاد و گرماي چاي سبب شد که از پيله الياف ابريشمي به‌دست آيد. طبق افسانه‌اي ديگر در 2600 ق.م پرورش کرم ابريشم و استفاده از الياف ابريشم مورد توجه قرار گرفت و چيني قرن‌ها، پرورش و تهيه الياف ابريشم را از ديد و دسترس خارجيان دور نگه داشتند.
ساختن يک يارد پارچه حدود 3 هزار پيله لازم است. قرن‌ها ابريشم دور از دسترس و استفاده عامه مردم بود و تنها ثروتمندان، اشراف و فرمانروايان و اطرافيانشان مي‌توانستند پوشاک ابريشمين داشته باشند. زيرا هر کسي قدرت خريد آن را نداشت. امروزه نايلون و پلي‌استر را در معني ابريشم مصنوعي دانسته‌اند و از جهات مختلف از آنها در پارچه‌بافي استفاده مي‌کنند. با اين حال تاکنون از ارزش و اهميت ابريشم طبيعي کاسته نشده است.
ابريشم مصنوعي - نايلون در کمپاني دورپونت به‌وسيله والاس هامه کاروترز و گروه تحقيقاتيش کار روي نايلون گسترش يافت. دوپونت در انديشه و اقدام ساخت ماده‌اي براي ابريشم مصنوعي بود. آنان مي‌دانستند که بازار براي تهيه جوراب ابريشمي با درخواست خريد فراوان و عرضه نسبتاً کم ابريشم، جوراب تهيه شده ابريشمين گران تمام مي‌شود. از اين رو به فکر ابداع و اختراع ماده‌اي افتادند که خواص ابريشم را داشته اما بهاء آن مناسب باشد. سرانجام پس از چندين سال تحقيق کاروترزوتيم او تقريباً ماده موردنظر و دلخواه را کشف کردند.
در 1930 کاروترز و جوليان هيل، دستيارش پلي‌استر را کشف کردند. رفته رفته با تلاش‌هاي همه‌جانبه کار ساخت ابريشم مصنوعي که همان نايلون باشد، عملي و اقتصادي شد. چه در 1934 دونالد کافمن، دستيار ديگر کاروترز نخستين ليف نايلون را به‌دست آورد و سرانجام در 1935 نايلون عرضه و نخستين جوراب نايلوني ساخته و در 1938 بافته نايلوني وارد بازار ايالات متحده آمريکا شد و در 1941 شصت ميليون جفت جوراب نايلوني فروخته شد. در جريان جنگ جهاني دوم، چتر نجات، چادرهائي براي حفظ سربازان از پشه مالاريا، ريسمان و ديگر لوازم و وسايل را از نايلون ساختند.
امروزه نايلون را از سوراخ‌هاي ريز دستگاه‌هاي مخصوص توليد الياف نايلوني مي‌گذارنند و با اين روش نخ‌هاي نايلوني ظريف و نازک را از نوردها بيرون مي‌کشند که نخ‌هاي بسيار سختي مي‌باشد. چه پاره‌اي از نخ‌هاي توليدي نايلون را که با روندها و شيوه‌هاي خاص به‌دست مي‌آوردند تقريباً به استحکام هموزن خود با فولاد مي‌باشد. از نايلون مسواک، آلات موسيقي، بادبان، تور ماهيگيري، فرش ماشيني و ديگر وسايلي که با استحکام و با وزن سبک بايد باشد مي‌سازند.

کنف

گياهي بوته مانند و داراي ساقه هاي پوشيده از خار است منشأ اصلي آن نواحي مختلف آفريقا ذکر شده است از دانه آن روغن خوراکي استخراج و از الياف آن محصولات مختلف منجله کاغذ گوني و چتائي و ... تهيه مي شود.
کنف گياهي است دو لپه و گلدار يکساله با ريشه هاي متراکم و عميق و سفيد رنگ ، ساقه اين گياه نسبتاً علفي و اکثراً بدون انشعاب و ارتفاع آن از يک تا 4 متر تغيير مي کند. ارتفاع متوسط ساقه کنف بين 4/2 تا 6/3 متر است. برگهاي کنف متناوب بادمبرگي نسبتاً بلند، رگبرگهاي پنجه اي و برگها ساده يا پنجه اي است که هر دو نوع برگ ممکن است روي يک بوته وجود داشته باشد. برگها داراي لبه هاي دندانه دار بوده و در سطح برگ و ساقه کرکهاي ريزي وجود دارد. گل بصورت منفرد نسبتاً بزرگ در روي ساقه در نقطه بين برگ و ساقه قرار دارد. گل کنف کامل و منظم ميباشد. کاسه گل از 5 کاسبرگ که در قاعده کم و بيش به يکديگر چسبيده اند و جام گل از 5 گلبرگ غالباً متقارن که در قاعده پيوسته هستند تشکيل يافته است. کاسه گل داراي کاسچه (کاسه فرعي) که باريک و معمولاً داراي 8 لوب ميباشند. جام گل زرد ولي در وسط بنفش رنگ است و گلبرگهاسه تاچهار برابر بلندتر از کاسبرگها مي باشد. نافه که از تعداد بسياري پرچم تشکيل يافته است. مادگي فوقاني از 5 برچه پيوسته تشکيل يافته و تمکن آن محوري است. تخمدان 5 خانه اي مجزا و در هر خانه دو رديف تخمک واژگون (آناتروپ) قرار دارد. ميوه کنف کپسول لوکوليسيد، تخم مرغي شکل، نوک تيز کرک دار و اندازه آنها تقريباً برابر نصف کاسبرگ است. هر کپسول داراي 5 برچه است. که در داخل هر برچه حداقل يک دانه وجود دارد. دانه ها به رنگ سياه و خاکستري و در داخل هرکپسول حدود 18 تا 20 دانه وجود دارد.اين گونه داراي چهار واريته به قرار زير مي باشد :
(1) Hici var. Viridis (2) H.c.var.vulgaris
(3) H.c. var purpurea (4) H.c. var sinplox
از ارقام مهم کنف مي توان از کوبا 108 و کوبا 2032 ، کوبانو ، مصري ، اورگلايد ، فلوريدا ، رودزين و سودان تر اديف نام برد.

نياز اکولوژيکي

آب و هوا : گياه براي رشد و نمو و توليد الياف بذر کافي بايد در مناطق گرم و نيمه گرمسيري کشت گردد. کنف در برابر سرما حساس بوده و يخبندان عامل مهم محدود کننده کاشت ، توليد جوانه و رشد آن است. حداقل درجه حرارت براي توليد جوانه کنف حدود 12 درجه سانتي گراد است مناسبترين درجه حرارت براي کنف در طول دوره رشد 25 تا 30 درجه سانتي گراد مي باشد در فصل تابستان مي تواند گرماي 35 تا 40 درجه را تحمل کرده به رشد خود ادامه دهد.هر گاه کنف در مناطق مرطوب و در زمين هايي که در نزديکي دريا کاشته شود، رطوبت نسبي 68 تا 82 درصد را تحمل مي کند.
کنف گياهي روز بلند و در مناطقي که روزانه کمتر از 5/12 ساعت روشنايي وجود دارد، بخوبي رشد نکرده با رور نشده و کشت آن موفقيت آميز نمي باشد. مناطق با ورزش باد شديد براي رشد کنف مناسب نيست زيرا باد شديد علاوه بر تبخير سريع باعث خوابيدگي (و رس) ساقه ها ميشود. کشت کتف بخصوص انواع وحشي آن در زمين هاي هم سطح دريا تا ارتفاع 1250 متري امکان پذير است لکن مناسب ترين ارتفاع براي انواع اصلاح شده کنف از سطح دريا حدود 600 متر مي باشد.
خاک : خاک محل کشت کنف بايد داراي عمق کافي و کاملاً قابل نفوذ و حاصلخيز باشد براي همين زمين هاي رسي براي کاشت اين گياه مناسب نمي باشند.بهترين خاک براي کاشت کنف زمين هاي رسي شني ، شني رسي لموني شني و يا لموني با مواد ارگانيکي کافي ميباشند.
زمين هايي که سفره آب زيرزميني آنها بالا و بخوبي زه کشي نشده باشند و همچنين زمين هاي باتلاقي براي کاشت و رشد و نمو کنف مناسب نيستند. کنف نسبت به شوري کم و بيش مقاوم است.
pH مناسب براي رشد کامل کنف بين 7/4 تا 8/7 است ليکن در خاکهائي که pH آنها بين 6 تا 8/6 و حداکثر 7 باشد بهتر رشد مي نمايد.
تناوب : کنف گياهي است که در دوره رشد مواد غذائي زيادي را جذب و زمين را از وجود مواد غذايي بويژه ماده ازته و فسفره نسبتاً ضعيف مي نمايد. کاشت مداوم يا چند ساله آن در يک زمين سبب بروز بيماريهاي گياهي بخصوص بوته ميري شده و موجب نقصان محصول مي شود. علاوه بر اينها در مناطقي که کاشت کنف و پنبه رواج دارد چون اين دو گياه از يک تيره هستند و داراي آفات و بيماريهاي مشترک مي باشند نبايد آنها را در تناوب بدنبال هم قرار داد و حتي در يک مزرعه حتي المقدور بايد اين دو را با فاصله نسبتاً زياد و دور از يکديگر کاشت در صورتي که در گردش زراعي کنف بعد از گياهان تيره حبوبات کاشته شود،توليد الياف و بذر رضايت بخش خواهد بود.
کنف را مي توان در تناوب همراه با گياهاني مانند حبوبات ، بادام زميني ، گندم ، ذرت و حتي برنج قرار داده، تناوب دو يا سه ساله بر قرار نمود. در شمال ايران براي توليد کنف اغلب تناوب سه ساله شرح زير برقرار مي گردد:
سال اول: ذرت
سال دوم: حبوبات
سال سوم: کنف.

آماده سازي خاک

زمين کشت کنف بايد از لحاظ موادآلي غني باشد. لذا اگر براي تقويت و اصلاح زمين در سال قبل کود سبز داشته شده باشد بايد در اواسط پائيز زمين را شخم زد تا در اثر زير خاک رفتن کود سبز و پوسيدن آن مواد آلي زمين (هوموس) افزايش يابد يا با اضافه کردن کود دامي پوسيده در پائيز به مقدار 20 تا 30 تن در هکتار آنها با شخم عميق به زير خاک برد. عمق اين شخم بستگي به عمق خاک زراعتي دارد و حد متوسط آن 20 سانتي متر است در بهار پس از يخبندان و سرما بايد زمين را شخم سطحي و يا ديسک زد تا کلوخ ها کاملاً خرد شوند شخم و يا ديسک بهاره بايد عمود بر شخم پائيزه باشد در صورت وجود بقاياي محصول سال قبل از قبيل ريشه و ساقه يا علف هاي هرز در سطح زمين بايستي آنها را جمع آوري و از زمين خارج کرده و سپس به تسطيح زمين اقدام نمود.
مواد غذايي مورد نياز کنف.
براي آنکه کنف محصول کافي توليد نمايد با توجه به شرايط آب و هوايي و نوعي که کاشته مي شود لازم است از کود هاي شيميائي بويژه ازت و فسفر و پتاس به مقدار مورد نياز استفاده شود.براي استفاده بيشتر گياه از مواد فسفره و پتاس بهتر است اين دوماده را قبل کاشت و به وسيله ديسک در عمق 4 يا 5 سانتي متري خاک قرارداد.ليکن اگر کود ازته (اوره) دردو مرحله و به صورت سرک به زمين اضافه شود نتيجه بهتر خواهد بود. مرحله اول پخش کود ازته همزمان با تنک کردن بوته هاي اضافي و مرحله دوم 30 روز بعد از مرحله اول است. هر گاه کنف به منظور توليد بذر کاشته شود مصرف بيش از حد مورد نياز ماده ازته سبب ديرسي گياه و علفي شدن آن گرديده و به ورس ساقه کمک مي کند.در شمال ميزان کود شيميائي به قرار زير است ازت 100 کيلوگرم در هکتار ، فسفر 60 کيلوگرم در هکتار و پتاس 30 کيلوگرم در هکتار.

کاشت

زمان کاشت بايد طوري انتخاب شود که شرايط جوي و خاک از هر نظر براي کاشت و رويش بذر مناسب باشد و براي رسيدن به اين هدف تعيين مقدار بذر در هکتار نيز عامل مهمي براي توليد محصول خواهد بود. لذا پس از رفع سرما و افزايش درجه حرارت خاک در بهار هر چه زودتر اقدام به کشت شود زيرا کاشت به موقع داراي مزاياي زير است :
(1) کشت به موقع سبب مي گردد که در موقع بارش باران هاي بهاري جوانه به سرعت از بذر خارج و رشد اوليه آن بهتر انجام مي شود.
(2) رشد گياه تا زمان برداشت کامل شده و مقدار محصول نيز افزايش يابد در مورد ارقامي که نسبت به نور حساسيت کمتري دارند زمان کاشت آنها هر چه زودتر انجام گيرد مرحله توليد گل و رسيدن و در نتيجه برداشت محصول نيز زودتر انجام خواهد شد.
اگر موقع کاشت بذر رطوبت و حرارت خاک کافي و شرايط مناسب باشد بذر کاشته شده پس از 5 تا 6 و حداکثر 8 روز جوانه توليد مي نمايد از توليد جوانه تا ظهور اولين گل حدود 90 تا 105 روز و از گل دادن تا رسيدن کامل حدود 45 تا 50 روز طول مي کشد. زمان کاشت کنف در مازندران از حدود اواخر فروردين تا حدود اواخر ارديبهشت مطابق شرايط جوي تغيير مي کند. بهترين زمان کشت کنف در خوزستان ( دزفول) از اوايل اسفند تا اواسط ارديبهشت و در ايرانشهر از اواسط بهمن تا اواخر اسفند ماه است. در ورامين مناسب ترين زمان کاشت از حدود اوايل ارديبهشت تا اواخر خرداد ماه مي‌باشد.

مقدار بذر :

مقدار بذر براي هر هکتار تابع عواملي نظير درجه حرارت محيط در زمان کاشت،نوع زراعت(ديمي يا آبي)،هدف از توليد (تهيه بذر يا الياف) و همچنين روش کاشت (خطي يا کرتي دستپاش) تغيير مي کند.
در کاشت کنف به منظور تهيه الياف در زراعت هاي خطي که با ماشين کاشته مي‌شود مقدار بذر مورد نياز حدود 20 تا 25 کيلوگرم در هکتار است و فاصله خطوط کاشت 15 تا20 و گاهي 25 سانتي متر و بين بوته ها 5 سانتي متر مي باشد هرگاه منظور از کاشت کنف توليد بذر باشد مقدار بذر مصرفي 10 تا 15 کيلوگرم و فاصله خطوط را بايد بين 40 تا 60 سانتي متر و فاصله بوته ها را بين 5 تا 7سانتي متر انتخاب کرد. در زراعت‌هاي دستپاش مقدار بذر مورد نياز بيشتر از زراعتهاي خطي و حدود 35 تا 40 کيلوگرم در هکتار است.
در زراعتهاي خطي که کاشت بوسيله بذر پاش انجام ميشود معمولاً بذر را در وسط و يا کناره هاي خطوط کاشت ميکارند. عمق کاشت بذر کنف در شرايط مختلف بين 1 تا 3 سانتي متر تغيير کرده و مناسب ترين آن حدود 2 تا 3 سانتي متر است.
هنگام کاشت براي پيشگيري و از بين بردن پاره اي از بيماريهاي بذر زاد بهتر است قبل از کاشت بذر را با سموم سيستميک و يا سمومي بر مبناي P.C.N.B ضدعفوني نمود.

داشت

داشت،آبياري تنک کردن،وجين و مبارزه با آفات و بيماريها از ضروريات داغشت مي باشد.

آبياري :

مقدار آب مورد نياز کنف از زمان کاشت تا رسيدن کامل بستگي به تراکم بوته ها،جنس خاک ، درجه حرارت و رطوبت نسبي محيط و مقدار ريزش باران دارد در مناطقي که حدود 500 تا 750 ميلي متر بارندگي ساليانه داشته باشد مي توان زراعت ديم کنف را انجام دهد در غير اين‌صورت آبياري الزامي است. در جنوب ايران به علت شور بودن زمينها بهتر است از کاشت کنف به صورت کرتي اجتناب کرده و اين گياه را به صورت خطي کشت کرد.
تنک کردن و وجين : پس از آنکه رشد اوليه کنف کامل شد و ارتفاع بوته ها حدود 10 تا 12 سانتي متر گرديد. بايستي بوته هاي اضافي را تنک و از بين خارج نمود عمل تنک کردن يا معمولاً با دست انجام ميشود پس از پايان آن بايد فاصله بوته ها در روي خطوط بين 5 تا 7 سانتي متر و فواصل خطوط در مورد کنف ليفي 20 تا 30 و در مورد کنف بذري 40 تا 60 سانتي متر باشد.براي جلوگيري از رشد علفهاي هرز لازم است در 2 تا 3 و حداکثر 4 مرتبه مزرعه را وجين کرد. مناسب ترين وسيله مبارزه استفاده از کولتيواتور است.

آفات و بيماريها :

مهمترين آفات کنف عبارتند از : آفات کرم خاردار ، کارادرينا ، تريپس ، آگروتيس و شته . که سم مورد مصرف براي تريپس ، شته متاسيستوکس 5/1 در هزار ميباشد و براي کرم خاردار وکارادرينا و آگروتيس مي توان از سم سوين به نسبت 2 کيلو در هکتار استفاده کرد. از ديگر آفات سر پولک (Padagrica mentriesi) ميباشد که با سم تيودان مي توان با آن مبارزه نمود. آفت ديگر کرم ريشه يا لارو پروانه (Agrotis segetum) که براي مبارزه با آن بايد با علف هاي هرز مبارزه و با ليندين 25 درصد طعمه پاشي نمود.
آفت ديگر کرم ساقه کنف( pyrausta nubilalis )مي باشد که با قطع و سوزاندن علفهاي هرز اطراف مزرعه در ماههاي تير و مرداد مي توان با آن مبارزه نمود.
از بيماريهاي مهم کنف عبار تند از :
(1) بيماري پوسيدگي طوقه و ريشه کنف (Fusarium bucharicum) که عامل آن قارچ مي باشد که براي مبارزه و پيشگيري آن کارهاي زير ضروري است:
(1) تهيه ارقام مقاوم، (2) رعايت اصول آيش و تناوب. (3) خود داري از کشت در زمين هاي باتلاقي و يازمين هائي که داراي املاح کلسيم زياد مي باشند. (4) مبارزه شيميائي که تا حدودي مشکل مي باشد.
2- بيماري لکه ارغواني برگ کنف
3- بيماري لکه دودي کنف
4- بيماري پوسيدگي خاکستري کنف مي باشد.

برداشت

زمان برداشت کنف در گيلان و مازندران از حدود اوايل مهر تا اواخر مهر و در خوزستان و فارس از اوايل تا اواخر آبان ماه و در ورامين اواسط آبان تا اواسط آذر مي باشد.
برداشت کنف زماني بايد انجام شود که ساقه کاملاً خشک نشده باشند در غير اينصورت به علت چسبيدن الياف به جدار ساقه جدا کردن آنها مشکل و از کيفيت آنها کاسته مي شود. جهت مصرف در کارخانجات کاغذسازي موقعي به برداشت کنف اقدام مي شود که مقدار محصول خشک ساقه حداکثر و کپسول ها رسيده باشد. اگر کشت کنف براي تهيه بذر باشد مي توان در اواخر مرحله زندگي کنف بتدريج که کپسولها مي رسند آنها را از ساقه جدا و در محل مناسبي انبار نمود و يا زمان رسيدن دانه ها که حدود 2 ماه پس از ظهور اولين گل در گياه مي باشد ساقه ها را به وسيله ماشين يا اره موتوري و با داس قطع کرده و در دسته هاي 20 تا 25 کيلوگرمي دسته بندي و در مزرعه در معرض جريان هوا قرار داده تا خشک شوند پس از 2 تا 3 و حداکثر 7 روز آنها را با وسايل مختلف کوبيده و دانه ها را از ساير مواد جدا کرده و در داخل گوني هاي کنفي ريخته و انبار مي کنند. عدم وجود رطوبت و جريان داشتن مناسب هوا در انبار بايد رعايت شود.
اگر هدف از کاشت کنف تهيه الياف باشد معمولاً قبل از آنکه ساقه ها بطور کامل برسند و قبل از چسبيدن الياف به جدار ساقه برداشت بايد انجام گيرد. هنگام برداشت ساقه ها را از ريشه از زمين خارج مي کنند در صورتيکه ساقه ها را از نزديک سطح زمين کف بر نمايند.کيفيت الياف بهتر مي باشد و ريشه ها و گل و لاي اطراف ريشه داخل ساقه ها نمي شوند. پس از برداشت براي کاهش رطوبت ساقه و افزايش سرعت تبخير،ساقه ها را در دسته هاي کوچک به شکل خاصي در مزرعه به حالت ايستاده قرار مي دهند که به آن چاتمه کردن مي گويند. پس از چند روز دسته هاي ساقه را درون حوضچه هائي که در آن ها آب جريان دارد قرار مي‌دهند و درجه حرارت آب داخل حوضچه ها بايد حدود 30 تا 32 درجه سانتي گراد باشد. عمل تخمير پوست ساقه توسط ميکروارگانيسم هاي موجود در آب صورت مي گيرد.
مدت زمان تخمير بستگي به درجه حرارت آب داشته و در شرايط مساعد بين 10 تا 20 روز است و در صورت نامساعد بودن شرايط ممکن است تا دو ماه به تعويق بيفتند. پس از پايان عمل تخمير و جدا کردن الياف و شستشو دادن و تميز کردن آنها الياف را آويزان کرده تا خشک شوند. حدود يک بيستم وزن ساقه ها را الياف خشک تشکيل مي دهد. رنگ معمولي ساقه کنف هيچگونه تاثيري در رنگ الياف نداشته و در صورتيکه تخمير و شستشوي آنها دقيق انجام شود الياف سفيد و شفاف حاصل خواهد شد.

دامنه انتشار

مناطق کاشت کنف در گيلان و مازندران : قائم شهر، بابل ، آمل ، محمود آباد ، بندپي ، سرخ رود ،نور ، لنگرود آستانه ، رشت – بندر انزلي
استان فارس : داراب ، کازرون. کرمان : بم، رفسنجان و جيرفت . تهران : ورامين. خوزستان : دزفول ايرانشهر ، بندرعباس ، ميناب ، مهران .

گياه شاهدانه
شرح گياه

شاهدانه ،از گياهان زراعي قديمي است که احتمالاً موطن اصلي آن آسياي مرکزي مي باشد که از آنجا به چين رفته و در اين کشور بيش از 4500 سال سابقه کشت دارد. توليد شاهدانه در درجه اول براي استفاده الياف آن است که براي تهيه طناب، گوني، نخ قند، بادبان کشتي ، پارچه هاي مخصوص تور ماهيگيري کمر بند نجات، برزنت بکار مي رود. همچنين در صنعت کاغذ سازي کاربرد دارد. دانه آن به مقدار زياد در صنعت روغن کشي و دارو سازي کاربرد دارد. شاهدانه گياهي 2 پايه ، علفي ، يکساله و به ارتفاع 1 تا 3 متر حتي بيشتر و داراي واريته ها و فرم هاي مختلف است شاهدانه برگهائي متقابل در طول ساقه دارد ولي هر چه به انتهاي ساقه نزديک مي شويم برگهاي آن وضع منفرد پيدا مي کنند. پهنک برگهاي شاهدانه منقسم به 5 تا 7 لوب عميق دندانه دار و منتهي به دمبرگ دراز است. گلهاي آن در حالت طبيعي بر دو نوع نر و ماده ، واقع بر روي دو پايه جدا گانه اند. از مشخصات گلهاي نر شاهدانه آن است که به صورت مجتمع و به وضع آويخته بر روي پايه اي که از کنگره برگها خارج مي شود و همچنين در قسمت انتهايي ساقه ظاهر مي گردند هر يک از اين گلها نيز داراي 5 پرچم در درون پوشش گل اند. گلهاي ماده عموماً همان وضع گلهاي نر را دارند با اين تفاوت که بدون دارا بودن دمگل مشخص ، در بغل براکته هايي شبيه به برگ جاي مي گيرند. ميوه اين گياه به صورت فندقه و به رنگ قهوه اي يا تيره و داراي يک دانه بدون آلبومن است.

نياز اکولوژيکي

آب و هوا

شاهدانه در مقابل سرما حساس بوده و در دوره رشد آن نبايد سرما و يخبندان وجود داشته باشد زيرا اين دو عامل مخصوص يخبندان گياه جوان شاهدانه را از بين مي برد. مقدار حرارت مورد نياز شاهدانه در صورتيکه جهت توليد الياف باشد کمتر از مواردي است که براي توليد بذر کشت مي گردد. شاهدانه گياهي است روز کوتاه و نسبت به نور بسيار حساس مي باشد.

خاک

زميني که در آن شاهدانه کاشته مي شود بايد از نظر مواد غذايي کاملاًغني و حاصلخيز و داراي عمق کافي بوده و تهويه در آن بخوبي انجام شود. چون ريشه شاهدانه نسبتاً ضعيف و حساس مي باشد بايد مواد غذايي و رطوبت کافي در اطراف آن موجود بوده و ضمناً زمين هم باتلاقي نباشد و همچين ذرات خاک کاملاً يکنواخت و PH آن حدود 7 باشد. بهترين PH براي شاهدانه بين 5/6 تا 4/7 است.خاکهاي شور و خاکهاي سرد و خيلي سنگين و يا خيلي سبک براي کاشت اين گياه مناسب نيستند. خاکهاي رسي لموني و يا لموني که غني و حاصلخيز مي باشند و خاکهاي لموني که از رسوب رودخانه ها تشکيل شده اند و يا خاکهاي رسي شني براي رشد و نمو اين گياه بسيار مناسب مي باشد.

کود

در صورتيکه براي تقويت و اصلاح زمين از کودهاي دامي استفاده شود مي توان در هر هکتار 20 تا 40 تن همراه با شخم پائيزه به زمين اضافه نمود در طول دوره رشد شاهدانه به فسفر زيادي نياز دارد و هر گاه در تناوب بعد از يونجه قرار گرفته باشد مقدار کودهاي مورد نياز آن بقرار زير است ازت 60 تا 100 کيلوگرم در هکتار فسفر 40 تا 60 کيلوگرم در هکتار ، پتاس 75 تا 120 کيلوگرم در هکتار آهک 30 کيلوگرم در هکتار. براي آنکه شاهدانه کود ازته را کاملاً جذب و استفاده کند بهتر است اين کود در دو نوبت به زمين داده شود. همچنين از مصرف زياد ازت براي اين گياه بايد خودداري گردد زيرا زيادي ازت کيفيت الياف را پائين مي آورد. در صورتيکه در تناوب شاهدانه بعد از گياهان وجيني و يا غلات قرار گيرد مقدار کودهاي شيميائي مورد نياز آن بدين شرح است ازت 150 تا 200 کيلوگرم در هکتار فسفر 100 تا 120 کيلوگرم در هکتار پتاس 100 تا 150 کيلوگرم در هکتار.

تناوب

شاهدانه مانند گياهان وجيني بهتر است در اول تناوب قرار گيرد زيرا علاوه بربالا رفتن کيفيت و کميت محصول بعد از شاهدانه زمين کاملاً تميز است وگياه بعد که در تناوب قرار مي گيرد محصول خوبي توليد خواهد نمود. بهتر است بعد از شاهدانه گندم کاشته شود همچنين مي توان دو سال بطور متوالي در يک زمين شاهدانه کاشت. آماده سازي زمين : براي کاشت شاهدانه بايد زمين را در پائيز به عمق 25 سانتي متر شخم زد و همراه با شخم کود دامي نيز به زمين اضافه شود. در طول زمستان کلوخ هائي که در اثر شخم پائيزه ايجاد شده اند در اثر ريزش باران و يا سرما و يخبندان خرد و متلاشي شده و پس از خاتمه زمستان و در فصل بهار زماني که درجه حرارت براي کشت بذر مناسب باشد بايستي عمليات تکميلي تهيه زمين به موقع شروع گردد. در بهار زمين را بايد ديسک کافي زد تا کلوخ هاي باقيمانده خرد و نرم شوند و در صورتيکه ريشه و بقاياي محصول سال قبل و يا علفهاي هرز در زمين باقيمانده باشند توسط هرس از زمين خارج شوند هر گاه سطح خاک زياد بالا آمده باشد. مي توان از غلتک استفاده نمود تا با فشار آن خاک به اندازه کافي نشست کرده براي کاشت بذر آماده شود.

کاشت

شاهدانه گياهي است بهاره براي همين در مناطق مختلف از حدود اوايل تا اواسط بهار در صورت مساعد بودن شرايط جوي و دما بذر پاشي انجام مي گيرد. تا با در نظر گرفتن طول دوره رشد نبات ، گل دهي آن بموقع انجام و محصول نيز در شرايط مساعد رسيده و برداشت گردد بهترين زمان کاشت با در نظر گرفتن واريته و شرايط جوي از اوايل تا اواخر ارديبهشت ماه است هنگام توليد جوانه هر گاه درجه حرارت کاهش يافته و يک درجه سانتي گراد برسد جوانه زدن آن متوقف مي گردد. مقدار بذر مورد نياز بستگي به واريته و نمو استفاده از گياه دارد در صورتيکه منظور از کاشت شاهدانه توليد دانه باشد حدود 50 تا 70 کيلوگرم در هکتار بذر لازم است ولي اگر براي توليد الياف کشت گردد حدود 80 تا 100 کيلوگرم بذر مورد نياز است بنابر اين براي توليد الياف بايد بذر بيشتري کشت نمود تا به علت متراکم شدن بوته ها ساقه ها منشعب نشده و الياف بيشتر و با کيفيت بهتري توليد گردد. عمق لازم براي بذر حدود 2 تا 3 سانتي متر است ولي در هر حال اين عمق بستگي به جنس زمين دارد. در صورتيکه کشت بوسيله بذرافشان روي خطوط انجام شود فواصل بوته ها در مورد انواعي که براي توليد دانه کاشته مي شوند 15 تا 17 و فواصل خطوط 60 سانتي متر و در مورد انواعي که براي توليد الياف کاشته مي شوند فواصل گياهان در روي خطوط 20 سانتي متر و فواصل خطوط از هم 80 سانتيمتر بايد در نظر گرفته شود و بطورکلي بايستي در هر متر مربع تعداد 160 تا 180 گياه وجود داشته باشد.

داشت

پس از آنکه عمليات کاشت بذر به پايان رسيد در صورتيکه شرايط مساعد باشد حدود 6 تا 10 روز بعد از جوانه توليد شده و بسرعت به رشد خود ادامه خواهد داد ليکن در ابتداي دوره زندگي لازم است يک يا دو مرتبه نسبت به وجين علفهاي هرز موجود در زمين اقدام شود در مناطقي که بارندگي کافي وجود ندارد به علت آنکه در دوره زندگي هر هکتار زراعت شاهدانه به حدود 4500 متر مکعب آب نياز دارد و لذا لازم است در اين مدت 6 تا 8 بار آبياري گردد ولي در مناطق با بارندگي مناسب مثل گيلان و مازندران کاشت آن به صورت ديم امکان پذير است. مهمترين زمان نياز به آب در مرحله توليد جوانه و گل مي باشد که اگر در اين دو مرحله آبياري کافي نشود يا گياه مدتي در معرض خشکي قرار گيرد لطمه زيادي به آن وارد مي شود بنابراين در اين مرحله از رشد بايد مزرعه را به اندازه کافي آبياري کرد.

برداشت

زمان برداشت شاهدانه بستگي به آب و هوا و واريته دارد چون پايه هاي نر حدود سه هفته زودتر از پايه هاي ماده ميرسند به همين نسبت برداشت آنها زودتر انجام مي شود بطورکلي هنگامي که پايه هاي نر ، گل و در پايه هاي ماده ميوه تشکيل شد مي توان برداشت را شروع کرد در زارعتهاي کوچک پايه هاي نر و ماده را جدا از هم برداشت کرده و از پايه هاي ماده دانه را بدست مي آورند در مزارع کوچک برداشت با داس يا چاقو انجام مي شود در اين حالت بوته ها را معمولاً حدود 3 تا 5 سانتي متر بالاتر از سطح زمين قطع و جهت خشک شدن روي زمين پخش مي نمايند. در برداشت با دست خطر شکسته شدن ساقه ها کم ، ليکن مدت زمان برداشت طولاني مي باشد. در مزارع بزرگ و در زارعتهاي مکانيزه براي برداشت از ماشينهاي مخصوص استفاده مي کنند اين ماشينها قادرند ساقه ها را قطع و در دسته بنديهائيکه هر کدام شامل 15 تا 20 ساقه مي باشد، آماده مي کنند بسته ها 3 تا 4 روز در مزرعه باقي مي ماننند تا خشک شوند سپس آنها را به انبار و يا کارخانه جهت جدا کردن دانه و الياف انتقال ميدهند و يا آنها را به وسيله کمباين هاي مخصوص جدا مي کنند ساقه هاي شاهدانه که روي زمين باقي مي مانند. دراثر فعاليت باکتريها و ريزش باران و شبنم بتدريج پوسيده که مدت زمان لازم براي پوسيدن آنها بستگي به آب و هوا دارد و اين عمل معمولاً در مدت يک تا سه هفته انجام مي شود در مناطق گرم و مرطوب پوسيدن ساقه ها بهتر و زودتر انجام مي شود براي آنکه اثر شبنم روي ساقه ها بهتر و يکنواخت باشد و عمل پوسيدن نيز بطور يکسان انجام شود ساقه ها را به قطر کم در سطح مزرعه پراکنده مي نمايند. هر گاه عمل پوشانيدن ساقه بيش از اندازه انجام گيرد کيفيت الياف کاهش مي يابد. بطورکلي در صورتيکه شاهدانه براي توليد الياف کاشته شود بوته هاي نر و ماده با هم برداشت مي گردند ليکن اگر منظور توليد الياف و دانه باشد ابتدا با دست بوته هاي نر و پس از سه هفته بوته هاي ماده برداشت مي شوند.

عملکرد

مقدار محصول شاهدانه از هر هکتار تحت تاثير عوامل مختلف متفاوت حدود 2 تا 5 تن و حداکثر 7 تن ساقه خشک مي باشد که تقريباً 500 تا 1500 کيلوگرم الياف توليد مي نمايند.هر گاه منظور توليد دانه باشد از هر هکتار بطور متوسط 300 تا 400 و حداکثر 1000 کيلوگرم دانه برداشت مي شود. همچنين از هر هکتار مي توان حدود 5 تن خمير کاغذ توليد نمود.

دامنه انتشار

استانهاي گيلان و مازندران کشت مي شود. در بندر گز، خراسان ، مغرب ايران، ترميس در اراک، بلوچستان و جنوب غربي ايران مي رويد.

چتائي

چتايي، يا جوت يا کنف هندي، نوعي از الياف گياهي است که آن را در بافتن گوني و طناب به کار مي‌برند.
بزرگ‌ترين توليدکنندگان چتايي هند و بنگلادش هستند .

پشم

پشم اليافي حيواني است که از بدن گوسفند به دست مي‌آيد. امروزه بيش از 200 نژاد مختلف گوسفند در دنيا شناخته شده که اکثر آنها از نظر توليدات تجاري و اقتصادي داراي اهميت چنداني نبوده و صنعت پرورش گوسفند، تنها متکي به 20-10 نژاد آن مي‌باشد. مهمترين نژاد گوسفندان ايراني را مي‌توان به اين شرح نام برد.
1- کلکويي 2- قزل 3- بلوچي 4- عربي 5- فراهاني 6- گرگاني 7- کرماني 8- کردي 9-لري 10- ماکويي 11- ترکي 12- زندي 13- مهرباني 14- سنجابي 15- جمور 16- هِرِک 17- مغاني 18- افشاري 19- ترکمني 20- قره گل 21- شال 22- سنگسري 23- خاکستري شيراز 24- بختياري 25- طالشي 26- ناييني .
[small.jpg] براي آسانتر شدن شناخت نژادها، طبقه بندي گوسفندان دنيا از روي نوع پشم آنها صورت مي‌پذيرد. به اين ترتيب با يک چنين طبقه بندي کلي در ميان گوسفندان روبرو خواهيم شد.
1- گوسفندان با پشم کاملاً ظريف : اين نوع گوسفند عمدتاً به عنوان گوسفندان مرتع ناميده مي‌شوند و به منظور توليد پشم پرورش مي‌يابند. اصل نژاد اين گوسفندان مرينوس مي‌باشد که ازاسپانيا به ساير نقاط دنيا منتقل گرديده‌است . نام‌هاي اطلاق شده به اين نژاد گوسفند در رابطه باکشورهاي پرورش دهنده آن مي‌باشد، مانند مرينوس فرانسوي ، مرينوس آمريکايي . پشم اين نوع گوسفندان کاملاً سفيد و ظريف بوده و در محدودة 21-14 ميکرون قرار دارد. (ميکرون واحدتعيين ظرافت ليف پشم است يعني هر ميکرون برابر 1000/1 ميليمتر است)
2- گوسفندان با پشم نسبتاً ظريف :اين نوع گوسفندان به عنوان نژادهاي گوشتي شناخته شده‌اند. هر چند که پشم آنها ظريف بوده و از قطر 30-21 ميکرون برخوردار است.
3- گوسفندان با پشم بلند:اين نوع گوسفندان عمدتاً براي توليد گوشت پرورش يافته واز نظرجثه بزرگترين نژاد گوسفندان دنيا شناخته مي‌شوند. قطر الياف پشم اين گوسفندان در محدوده 35 - 30 ميکرون و طول آن 500 - 400 ميلي متر است .
4- گوسفندان با پشم ضخيم : اين نوع گوشفندان داراي پشمي مي‌باشند که در صنعت قالي بافي از کاربرد مطلوبي برخوردار است . بدين جهت به آنها گوسفندان با پشم مخصوص قالي نيزگفته مي‌شود. ظرافت الياف پشم آنها بين 50 - 35 ميکرون و طول آن تا 380 ميليمتر مي‌باشد.
بر خلاف توليدات متداول نساجي که نياز به پشم ظريف دارد تا بتوانند از آن پارچه‌هاي لطيف توليد نمايند، صنعت قاليبافي نياز به پشم‌هاي خاص دارد که از مشخصات پشم مورد نظر براي پارچه بافي برخوردار نيست و از آن نمي‌توان پارچه و منسوجات مرغوب و لطيف تهيه کرد. درکشورهاي ايران، چين، پاکستان، افغانستان، ترکيه، روماني، بلغارستان، شوروي، هندوستان والجزاير پشم گوسفندان از نوع ضخيم مي‌باشد و اگرچه مصرف چنداني براي بافت پارچه ندارندولي مناسبترين ماده اوليه براي بافت قالي محسوب مي‌شوند. پشم گوسفندان ايراني به ويژه فراهاني، کرماني، بلوچي، ماکوئي، کلکوهي، سنجابي، نائيني و بختياري ترکيبي از انواع الياف مي‌باشند و اين کيفيت موجب مي‌شود تا در شرايط فشردگي و شستشو، الياف شکل اوليه خود راحفظ نمايند. اين حالت ارتجاعي پشم خصوصاً در قاليبافي بسيار حائز اهميت است . چنين خاصيتي مشخصاً از ويژگي بارز گوسفندان ايراني به شمار مي‌رود و پشم آن‌ها را به صورت الياف ايده آل براي قاليبافي در آورده‌است. در واقع اين صفت به علت شرايط جغرافيايي، تغييرات آب و هوايي، نوع علوفه، آميختگي نژادي و حتّي فقر غذايي پديد آمده و از جمله خواص ارثي اين گوسفندان به حساب مي‌آيد.
5- گوسفندان آميخته پشمي : اين نوع گوسفندان از اختلاط گوسفندان با پشم بلند و گوسفندان با پشم ظريف به وجود آمده‌اند. معمولا گوسفندان نژادهاي آميخته از پشم ظريف برخوردار بوده ، به همين جهت نيز آن‌ها را در زمره گوسفندان با پشم نسبتاً ظريف طبقه بندي مي‌نمايند.
ويژگيهاي پشم مصرفي در قاليبافي اگرچه پشم در محدوده وسيعي از نظر مصرف قرار ميگيرد ولي ويژگيهاي خاصي در همه موارد مصرف مورد توجه‌است از جمله ظرافت ، طول ، قابليت ارتجاعي ، راندمان ، جعد،درخشندگي و رنگ . بهترين نوع پشم ظريف به وسيله گوسفندان مرينوس که داراي ظرافت 9/24 تا 5/23 ميکرون و بالاتر مي‌باشند توليد مي‌گردد. پشم‌هاي باظرافت متوسط (4/26 - 25 ميکرون) و پايين تر (36- 25 ميکرون) معمولا به وسيله آميخته‌هاي مرينوس با گوسفندان گوشتي و يا بعضي از نژادهاي انگليسي توليد مي‌گردند. پشم قالي داراي قطر بين 3/34 - 7/23 ميکرون بوده ، توسط گوسفندان غير اصلاح شده بومي توليد مي‌شود. معمولا الياف بلند و نازک پشمي که قطر آنها درطول يکسان باشند از بهترين نوع پشم شمرده مي‌شود. پشم نقاط مختلف بدن گوسفندان از نظرقطر و بلندي الياف متفاوت مي‌باشد و معمولا در چيدن و دسته بندي پشم مخصوصاً براي تهيه خامه قالي بايد توجه داشت تا پشمهاي نقاط مختلف با هم مخلوط نگردد. جنس خامه که به عنوان گره قالي به کار مي‌رود بايد از پشم خالص و نو باشد و از کاربرد پشم دباغي و پشم کهنه و الياف مصنوعي و يا ساير الياف نامرغوب در آن خودداري شود. ميانگين طول الياف براي نمره‌هاي مختلف بايد حداقل 5 سانتيمتر باشد و مقدار الياف کوتاه تر از 5 سانتيمتر در آن نبايد از 5 درصد تجاوز نمايد. قطر الياف بايد حداقل 20 ميکرون باشد. همچنين ثبات رنگ در برابر شستشو حداقل 4 - 3 و در برابر حلالهاي آلي نيز حداقل 4 -3 و در برابر مالش حداقل 4 باشد. چربي و روغن الياف پشم نبايد بيش از 5/1 درصد و موادناخالص گياهي حداکثر يک درصد باشد.
درجه مرغوبيت الياف پشم مصرفي در فرش دستبافت
1- قطر الياف کمتر از 30 ميکرون درجه يک
2- قطر الياف بين 35 - 30 ميکرون درجه دو
3- قطر الياف تا 40 ميکرون درجه سه
تذکر: طول الياف هر اندازه بلندتر باشد (از 5/7 سانتيمتر به بالا) مرغوب تر است .

پارچه

پارچه لايه اي نرمش‌پذير است که از شبکه‌اي از نخ ها و يا الياف طبيعي يا مصنوعي تشکيل شده است. که نوع نخ ها و يا الياف و ساختار و نحوه قرار گيري انها در کنار يکديگر ساختمان پارچه و خصوصيات فيزيکي آن را بوجود مي آورد. پارچه را از روشهاي بافت تاري-پودي، بافت حلقوي(کش‌بافي يا قلاب ‌بافي)، روشهاي بي بافت، گره زدن توليد مي شود.
پارچه‌ها از نظر مواد بکار رفته انواع گوناگون دارند از جمله پنبه‌اي(نخي)، پشمي، ابريشمي . غيره. به بخشي از بازار که پارچه‌فروشي‌ها در آن قرار دارند بازار بزازها گفته مي‌شود .

انواع پارچه

چيت (= پارچه‌ي پنبه‌اي و نقش داري که بيشتر مزين به نقش گل‌هاي کوچک و بزرگ بود)
چلوار (= پارچه‌ي پنبه‌اي سفيد و آهار دار و بسيار پر مصرفي که از آن پيراهن و زيرجامه و ملحفه و روبالشي تهيه مي‌کردند)
کرباس (= کرباس يا کرپاس ، پارچه‌ي پنبه‌اي سفيد و درشت بافت که غالباً زنان و مردان روستايي از آن جامه مي‌ساختند و براي کفن نيز به کار مي‌رفت)
متقال (= پارچه‌ي پنبه‌اي سفيد شبيه به کرباس اما از آن لطيف تر) *کتان (= پارچه‌اي که از الياف ساقه‌ي کتان ساخته مي‌شود. کتان گياه علفي يکساله‌اي است داراي برگ‌هاي سبز مات و ساقه‌ي متشکل از الياف نرم و بلند. از اين الياف نخ کتاني هم به دست مي‌آورند)
مخمل (= پارچه‌اي نخي يا ابريشمي که يک روي آن صاف و روي ديگر داراي پرزهاي لطيف و نزديک به هم و به يک سو خوابيده است)
حرير (= پارچه‌ي ابريشمي نازک) وال، تور ، فاستوني
ململ (= نوعي پارچه‌ي نخي لطيف و نازک و سفيد)
ماهوت (= پارچه‌اي ضخيم تمام پشم ، نرم ، کمي براق ، با سطح پرز دار)
کريشه (پارچه‌ي سبک نخي داراي گل‌هاي برجسته)
کلوکه (= پارچه‌ي نخي که بيشتر براي چادر مشکي بکار مي‌رفت)
کرپدوشين (= يا کربدوشين پارچه‌اي از خانواده‌ي کرپ که از ابريشم خام بافته مي‌شد)
آغبانو (= پارچه‌اي نازک و پنبه‌اي که بيشتر براي چارقد و چادر به مصرف مي‌رسيد)
گاواردين (= نوعي پارچه‌ي معتبر و مرغوب انگليسي که بيشتر به مصرف کت و شلوار مردانه مي‌رسد)
دبيت (= پارچه‌اي نخي که بيشتر آستر لباس و رويه‌ي لحاف مي‌شد و نوع علي اکبري آن از همه مرغوب تر بود.حاج علي اکبر شخصي بود که دبيت را به کارخانه‌هاي دبيت بافي لندن سفارش مي‌داد)
مخمل‌هاي کاشان
زربفت‌هاي يزد (= زربفت‌هايي که به دست زنان زردشتي يزد بافته مي‌شد) *بورسا (= بروسا يکي از بنادر معروف ترکيه است که محصولات ابريشمي آن شهرت جهاني داشت)
شال‌هاي کشمير (= اين شال‌ها را به تقليد از شال‌هاي کشمير با پشم شتر در کرمان مي‌بافتند)
پارچه‌هاي زري دوزي شده‌ي اصفهان
قدک نخي قزوين
عباي لار.

تاريخچه صنعت نساجي در ايران

براي اگاهي از تاريخ پيدايش صنعت ريسندگي و بافندگي بايستي به همراه باستانشناسان و محققين به درون غارها برويم و از روي اثار بازمانده از قرون و اعصار پيشين و بازيافته هاي باستاني به واقعيتها و اطلاعاتي دست يابيم . اما افسانه هاي ملي ايران نيز با همه ابهام و ايهامي كه دارند حقايقي را نيز به ما منتقل مي كنند. شواهد و قراين موجود حاكي از ان است كه صنعت نساجي در حدود 3000سال قبل از ميلاد مسيح در ايران شروع شده و نشانه هاي مربوط به ان ضمن كاوشهاي باستان شناسي در شوش به دست امده است. تا زمان روي كار مغولان نساجي هميشه يكي از صنايع پر رونق ايران بوده وبه علت پر مصرف بودنش در همه ادوار تلاش شده است تا كشور ما در زمينه توليد ان حالتي خود كفا داشته باشد و افزون بر اين اسناد ومداركي كه موجود است ثابت مي كند كه در مقطعهايي از تاريخ منسوجات ايراني جنبه صادراتي قوي هم داشته و قدرتمندان از هر وسيله اي بهره ميگرفتند تا صنعت نساجي را رونق بخشند .
پس از حمله مغولان به ايران؛ همپاي تغييرات متعددي كه در زندگي ايرانيان به وجود امد به دليل انكه مغولان خراج گذار دولت چين شمالي بودند و اصرار به رواج كالا هاي چيني در متصرفات خود داشتند منسوجات چيني در ايران رايج شد.به دليل تنوع رنگ و ارزان بودن قيمت پارچه هاي چيني مصرف كنندگان استقبال خوبي از انها به عمل اوردند.توليد كنندگان داخلي نيز به جاي انكه به بهبود كيفيت توليدات محصولات خود بپردازند شروع به پايين اوردن قيمت توليدات خود كردند تا بتوانند از نظر قيمت با بازار انها به رقابت بپردازند و عده اي نيز خواسته يا نا خواسته از گردونه توليد ورقابت خارج شدند.پس از به قدرت رسيدن صفويان با وجودي كه تلاش هي گسترده اي براي احياي صنعت نساجي شد.اما به دليل تغيير روحيه مصرف توليدات بيشتر به پارچه هاي گران قيمت نظير زري،مخمل و پارچه هاي ابريشمي گران قيمت منحصر شد و كماكان باتوجه به تلاشي كه دولت صفويه در جهت گسترش تجارت خارجي داشت پارچه هاي ارزا قيمت مورد نياز طبقات عادي اجتماع توسط بازرگانان خارجي از كشورهاي ديگر وارد مي شد.
در سالهاي بعد از سقوط دولت صفويه،كريم خان زند هنگام فرمانروايي خود به فكر احياي صنايع بومي وسنتي كشور ،ازجمله نساجي افتاد و در اين رابطه كوشيد تا بر خلاف پيشينيان خود كه عادت به لباس هاي تجملي داشتند لباسهاي بسيار ساده بپوشد .در دوران بعد از كريمخان زند كه اميركبير پاي بر عرصه مديريت كشور نهاد ،برحسب معاهده تجارتي كه با ساير كشورها بسته شده بود از امدن اجناس انها به ايران جلوگيري نكرد.ولي در عين حال جنس خارجي را مردود مي دانست و متاع ولباس مملكت خود را برتن مي كرد.قبل از اميركبير،لباس سربازها از ماهوت انگليسي تهيه مي شد ولي براي تعالي رشد و توسعه داخلي دستور داد كه لباس نظاميان از چوفاي پشمين مازندران تهيه شود. در زمان اميركبير شالهاي دستي كرماني به قدري عالي بافته مي شد كه با شالهاي كشميري رقابت ميكرد.در ان زمان سردوشي هاي نظاميان را از اتريش مي اوردند،كه يك روز يك سردوش زيبا توسط يك خانم به نام بانو خورشيد دوخته شد به قصر امير رسد و ايشان ان را پسنديدند و ان را مورد نشويق قرار دادند واعلام كردند كه امتياز تهيه سردوش را به مدت5سال به اين خانم واگذار نمايند.وي دستور داد براي او كارگاه و ابزار كار ايجاد شود و شاگردان زياد در خدمت او بگمارند تا سردوشي هاي مورد نياز ارتش را تهيه كند.در زمينه نساجي كارهاي بسياربزرگي انجام داد كه از ان جمله ايجاد صنايع نوين در ايران بوده است در زمينه نساجي يك كارخانه بزرگ نخريسي و يك كارخانه بزرگ چلواربافي در تهران و چند كارخانه حرير بافي در كاشان و يك كارخانه ريسندگي در ساري راه انداري نمود.
زماني كه سيدداوود جان براي استخدام تعدادي معلم به اتريش رفته بود،خطاب به وي نامه اي نوشت:ماهوت زياد به مصرف لباس هاي ايراني مي رسد ولازم است كه ماهوتسازي را از اهالي اينجا ياد بگيرند تا اين صنعت در ايران نيز مستحكم شود و جايگاه خودش را پيدا كند.لذا2نفرماهوت ساز بسيار ماهر كه ماهوت بسيار خوب بسازند معرفي شوند و نمونه اي نيز از اسباب و الات كارخانه ماهوت سازي را با خود بياورند كه اينجا ساخته شده و مشغول ماهوت سازي مي شوند .
امير در اين دوران دستور داد به جاي شال كشميري كه سود حاصله به جيب ديگران عايد مي شود شالي ببافند كه منصوب به امير نمايند واهل كرمان شالي بافتند كه قيمت ان به طاقه اي يكصدوشصت تومان رسيد و طاقه شال معمول ومتداول چيزي درحدود سي يا چهل تومان قيمت داشت.
زمامداري اميركبير بسيار اندك وكوتاه بود،كه اين مساله باعث شد نه تنها راه او ناتمام ماند بلكه انچه رشنه بود نيز پنبه شد .چرا كه بعد از رحلت اميركبير ديگر به ان ترتيب كار نمي كردند وشال نمي بافتند. اين مساله باعث شد كه سيل واردات منسوجات به طرف بازارها سرازير شود و براي انكه حداقل توانسته باشند حمايتي از صنعت نساجي داخلي داشته باشد.،در جلسه مجلس شوراي ملي طرحي اريه شد كه در ان كارمندان دولت موظف شدند هر چه براي لباس خود تهيه مي نمايند از منسوجات و مصنوعات داخلي و وطني باشد. در مساعي اين طرح استفاده از منسوجات داخلي براي دوخت لباس نظاميان كاركنان شهرداري و دانش اموزان مدارس به مرحله اجرا گذاشته شد اين طرح طي سالهاي متمادي و تاسال1337نيز ضعف وقوت داشت اما پس از سال1342حمايت از صنايع داخلي بطور كل به دست فراموشي سپرده شد و اگرچه تلاشها و كوشش هايي در اين رابطه به عمل امد تا شعار ايراني جنس ايراني بخر را بر سرزبانها بياندازند اما حركت حالتي فرمايشي و مقطعي داشت و انچنان كه لازم بود از ان پيگيري به عمل نيامد لذا نتايج محسوسي از اين طرح به دست نيامد.در كتاب معروف ايران از اغاز تا اسلام به تاليف پروفسور گيريشمن دانشمند وايران شناس معروف،ابراز شده است تاريخ هجاري نقوشي كه به3000سال قبل از نيلاد مسيح مي رسد وپادشاه لولوبي كه يكي از حكام بخر ايران بوده است با لباس كوتاه بر تن و كلاهي مدور برسر نشان ميدهد،به اين معناست كه در ان زمان از پيدايش فن ريسندگي و بافندگي زماني دراز شايد چيزي حدود چند هزار سال گذشته بود. بي شك بافته هاي اوليه به صورت شالي بردوش افكنده مي شد و با بند يا چيزي شبيه طناب در ناحيه كمر بسته مي شد كما اينكه هم اكنون هم در بيت قبايل غيرمتمدن و بدوي افريقا تنپوشي به همين شكل رواج دارد كه عموما يك اندازه و يك شكل است و دوخت در ان نقش عمده اي ندارد . همچنين وجود پرز و شرابه بر لباس مذكور نشان مي دهد كه تنوع در بافت پارچه و تفكيك پارچه به نوع پشمي وغير پشمي وهمچنين به كارگرفتن تزيينات مخصوص (شرابعه) در ان زمين معمول بوده است به همين جهت كاملا مي توان پذيرفت كه صنعت نساجي و پوشاك در ان محدوده زماني،عمد نسبتا جواني را پشت سر گذاشته و به مرحل كمال رسيده بود.بلاخص كوتاهي و بلندي لباس ها را مي توان به عنوان نوعي مد اختصتصي پذيرفت و همين مساله نيز به نوبه خود گوياي واقعيت تكامل در امر بافندگي پوشاك است . با همه اين تفاسير مي توان نتيجه گرفت كه كه اغاز كار ريسندگي و بافندگي در ايران به حدود هشت تا ده هزارسال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد.
همچنين ميتوان به كشفيات سيلك بر روي ظروف گلي بدست امده كه تصوير پروفسور گيريشمن قدمت انرا به پيش زا قرن هشتم قبل از ميلاد مسيح تخمين مي زند.در مورد تصوير انسان نقش شده بر روي ظروف گلي پيدا شده ودر سيلك در كتاب ايران از اغاز تا اسلام توضيحاتي داده شده است،كه تصوير انسان بر روي ظروف گلي قديمي تر از يونان است كه نيم رخ انساني را در قرن هشتم قبل از ميلاد نشان مي دهد.اين دانشمند در تعريف نقوش حك شده بر روي ظروف گلي سيلك مي نويسد :در ظروف سيلك تصاويري از مردان كه پياده مي جنگند و داراي كلاه خود و نيم تنه كوتاه وچسبان هستند نقش شده و همچنين بر روي يك مهراستوانه اي نيز تصوير جنگاوري بر پشت اسب منقوش است كهبا غولي مي جنگد.وكفشهاي نوك بر گشته پوشيده است.
دانشمند ديگر ايران شناس بنام رنه گووسه نيز بيان مي كند كه لباس هاي مردم اوليه ايران بيشتراز مجسمهايي شناخته مي شود كه در حفاري هاي مختلف پيدا شده ونوع لباس را مشخص كرده است.قديميترين مجسمه ي انساني در فلات ايران پيدا شده است،اين مجسمه كوچك بوده و متعلق به 4200سال قبل از ميلاد مسيح مي باشد لباس اين مجسمهدر كاشان به دست امده است.اين لباس از پارچه اي است كه به صورت لنگ و كمر بسته شده است.وجوداين پارچه خود دليل ان است كه ساكنين ان روزگار فلات ايران از پوست حيوانات به طور طبيعي استفاده نمي كردند بلكه از پشم پارچه هايي مي بافتند .
در غار كمربندي در نزديكي بهشهر (مازندران)وسايلي بدست امده است كه قدمت ان به چيزي حدود 6000هزار سال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد اين وسايل نشان مي دهد كه ريسندگي نخ از پشم گوسفند و موي بز در ان زمان متداول بوده است .
اولين پارچه ي بافته شده در ايران به 4000هزار سال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد كه در حفاريات شوش بدست امده است از يك تيغه ي مسي كه با سفال هاي عهد اول در شوش بدست امده است كه معلوم مي كند كه در دوره ي تمدن شوش (4500سال قبل از ميلاد مسيح)بافتن پارچه معمول بود و فن پارچه بافي يا توجه به ظرافت پارچه ها كمال را طي كرده بود و قسمت هايي از اين قطعه پارچه هم اكنون در موزه هاي لووروبافلو موجود است .
از يك ميله فلزي در تپه حصار دامغان با اثار ديگري متعلق به 3000سال قبل از ميلاد به دست امده است كه اين ميله مخصوص ريسندگي بوده و نخ هاي نازك با ان مي تابيدند. اين ميله نشانه پيشرفت ريسندگي در ان زمان مي باشد . اخيرا نيز ايران در كشفيات خود كه فسمتي از ان روشنگر دوران ما قبل از اريايي است بقاياي دوك هاو سنگ هايي به دست امده است كه نشان ميدهد رسندگي در دوره ي افسانه اي ايران معمول بوده است و اسباب و لوازم داشته است.درحدود2700سال پيش از ميلاد مسيح بافندگي ظريفتر در فلات ايران معمول شد و ظرافت پارچه هاي اين دوره به خوبي مي تواند به ما ثابت كند كه دوره نسبتا طولاني بافندگي به منظور پوشانيدن تن به پايان رسيده و ابتكار و ذوق بيش از احتياج رواج پيدا كرده بود.
بدين ترتيب از روي اكتشافات قابل استناد تاريخي و باتوجه به انچه از نوشنه هاي محققين و تحقيقات و ايران شناسان نقل شده است مي توان پذيرفت كه در ان دوران انسانهايي بوده اند كه به فن ريسندگي وبافندگي دست پيدا كردند و از اين فن بهره برده اند كه اين مساله از حدود10هزارسال پيش از ميلاد مسيح بوده است .در ان زمان از پشم گوسفند و بز براي بافتن پارچه استفاده مي كردند.
همچنين سيري اجمالي در شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي نشان مي دهد كه پيشداديان نخستين ايرانياني بوده اند كه كار ريسندگي و بافندگي و خاصه دوخت به انان منسوب بوده است.با استناد به بحث باستاني ايراني به اين واقعيت ترديدي نيست كه رشتن نخ از پشم حيوانات و بافتن پارچه و فراهم اوردن فرش از پشم ونخ از زمان پادشاهان پيشدادي در ايران معمول گرديده و به اين ترتيب راه كمال را طي كرده است. نويسندگان كتابهاي تاريخ طبري و نوروزنامه بر اين مساله متفق القول هستند كه پيشداديان سراغاز بافندگي و پوشاك بوده اند.
اولين كارخانه در زمينه نساجي پشمي با حمايت دولت و همكاري بخش خصوصي در سال1304تاسيس گرديد.متعاقب ان شهرهاي يزد،كرمان وكاشان و استانهاي خراسان،مازندران،گيلان . اذربايجان نيز داراي كارخانجات مختلف صنعتي نساجي شدند. قبل از جنگ جهاني دوم حدود4كارخانه نساجي در رشته هاي مختلف پنبه،پشم،ابريشم وكنف در كشور مشغول به فعاليت بودند كه توليد انها به حدود 60ميليون متر در سال مي رسيد.از مجموعه كارخانجات اين دوره 4واحد با سرمايه دولت تاسيس گرديده بود.انگيزه اصلي اين كار،صنعتي كردن كشور و گسترش صنايع نساجي و ترغيب و تشويق سرمايه داران بخش خصوصي به فعاليت جهت ايجاد واحدهاي ريسندگي و بافندگي در اين دوره بود .رشد صنايع نساجي در سال هاي 1320تا1332به اوج خودش رسيد و به همين جهت پارچه هاي خارجي در بازار ايران جولانگاهي يافتند.و ارز فراواني را از مرز خارج كردند .
صنعت نساجي در دوران جنگ جهاني دوم با شكلات عديده اي روبرو بود. از قبيل فرسودگي ماشين الات ،كمبود قطعات يدكي،عدم امكان ورود لوازم يدكي و مواد اوليه مورد نياز ،مسايل كارگران وغيره از عمده اين مشكلات بود ‍؛با اينكه درامدهاي سر شاري عايد صاحبان كارخانه ها مي گرديد ،اما سرمايه گذاري و اصلاح وتوسعه لازم در اين صنعت به عمل نيامد. علي رغم مشكلاتي كه از لحاظ كاهش منابع ارزي و سرمايه هاي عمومي در طول برنامه عمراني اول متوجه صنايع نساجي شد و بخش خصوصي پابپاي اقدامات درستبه ترميم نقايص و اصلاح ماشين الات پرداخت،تا جاييكه وضع كارخانه هاي موجود با يك تغيير و تحول اساسي روبرو گرديد و كارخانه هاي نساجي پنبه اي از30واحدبه41واحد ئ تعداد دوك هاي ريسندگي و ماشين هاي بافندگي به ترتيب تا 33584و4437واحد افزايش يافت.
قبل اجراي برنامه عمراني اول در كشور كارخانه هاي دولتي پارچه بافي كه در سطح كشور مشغول به فعاليت بودند عبارت بودند از:كارخانه نساجي بهشهر،كارخانه حرير چالوس،كارخانه گوني بافي قايمشهر وكارخانه نساجي قايمشهر .قبل از انقلاب به دنبال بررسي هايي كه صورت گرفت كارخانه چيت سازي تهران نيز با سرمايه دولت و با ظرفيتي معادل 10000دوك ريسندگي و304دستگاه ماشين بافندگي تاسيس شد و به اين ترتيب تعدادكارخانه هاي دولتي به 5 واحد رسيد اين مساله در طول اجداي برنامه اول بود.در برنامه عمراني دوم قبل از انقلاب با ديگر توسعه صنايع نساجي مورد توجه قرار گرفت.در اغاز اين برنامه كه در سال1334بود اعتباري به مبلغ 3ميليارد ريال به اين منظور اختصاص داده شد.از محل اين اعتبار نوسازي كارخانجات نساجي بهشهر و قايمشهر انجام گرديد و توليد 2واحد نامبرده به اين ترتيب از 5ميليون متر و17ميليون متربه24ميليون متر و30ميليون متر در سال افزايش يافت و متعاقب ان اين اقدام با سرمايه گذاري مجدد حجم منسوجات توليدي كارخانه چيت تهران نيز از5ميليون متر به36ميليون متر رسيد و كارخانه جديدي با ظرفيت 25ميليون متر توليد ساليانه در قايمشهر تاسيس شد.كارخانه گوني بافي ديگري نيز با ظزفيت توليد 7ميليون متر در همدان تاسيس گرديد.در پايان برنامه دوم مذكور جمعا 75كارخانه بافندگي پنبه ،الياف مصنوعي ،پشم ،ابريشم و كنف در نقاط مختلف كشور موجود بود. ليكن همه انها در طول برنامه كار فعاليت نداشتند به اين معني كه گروهي تعطيل و گروهي نيز با ظرفيت جزيي مشغول به كار بوده اند .
در پايان برنامه دوم بحث توليد در مقايسه با ابتداي برنامه به ميزا ن قابل توجه اي افزايش يافت.يعني توليد پارچه هاي نخي از 62ميليون متر توليد محصولات كنفي از 2000هزار تن به دو برابر رسيد .از سال 1314به بعد توليد منسوجات پشمي ونخي سير صعودي داشت تا انجا كه در سال 1345ايران از ورود پارچه هاي نخي بينياز شد و در همين سال دو سوم پارچه هاي پشمي و پتوي مورد نياز مردم از طريق منابع داخلي و يك سوم بقيه از خارج تامين گرديد.در سال1348جمعا 11كارخانه با سرمايه اي معادل 8/1445ميليون ريال ايجاد گرديد كه از اين مبلق 5/933ميليون ريال صرف تهيه ماشين الات شدونيز تعداد 826نفردر واحدهاي مذكور اشتغال يافتند.طي اين سال ها 62كارخانه بزرگ نخي و15كارخانه پشم بافي در نقاط مختلف كشور كار فعال انجام مي دادند.تعداد خيلي زيادي نيز واحد هاي نساجي نخي وپشمي كوچك بودند كه در كشور فعاليت داشتند كه بيشتر انها در اصفهان و تهران و يزد استقرار داشتند.
از مهمترين نكات ديگر در اين دوره اموزش كارگران شاغل و ايجاد مدارس حرفه اي و دانشكده هاي مخصوص اين رشته كه در مورد دوم دانشكده صنعتي امير كبير (پلي تكنيك تهران)ربايت در شمار مهمترين مركز اموزش صنايع نساجي به خصوص رنگرزي به حساب آورد.
منابع :
نساجي http://fa.wikipedia.org
تاريخچه صنعت نساجي در ايران http://jooani.blogfa.com
پنبه http://aftab.ir
شاهدانه http://daneshnameh.roshd.ir
الياف نساجي طبيعي http://fa.wikipedia.org
تاريخچه صنعت نساجي http://www.sabalangroup.com
کنف http://www.parsiteb.com
ابريشم http://www.aftab.ir
الياف نساجي مصنوعي http://fa.wikipedia.org

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image