توده :
چشمان ما ساخته شده اند تا ما را به ديدن صورتها (فرمها) در روشنايي قادر سازند .صوراوليه(اصلي) صوري زيبا هستند زيرا به روشني درک مي شوند .معماران امروز ديگر به چنين صور ساده اي دست نمي يابند .مهندسان با کار از طريق محاسبه صور هندسي را به کار مي گيرند و چشمان ما را با هندسه شان و فهم ما را با رياضياتشان ارضا مي کنند ؛ کار آن ها در خط مستقيم هنر خوب است .اما آن چه در طراحي توده مهم است فرم به مثابه عمل کردي شاخص است.
"از زير بار مسئوليت شانه خالي نکن ،خودت را با فرم درگير کن.در فرم است که تو انسان را باز خواهي يافت."
لوئيجي اسنوزي
فرم تظاهر حسي و واضح يک شيئي است و اين بياني است که خود را در معرض قضاوت قرار مي دهد . وطراحي بايد در راستاي فرم که طبيعت موضوع است حرکت کند.وقتي که اولين بار يک طراح به يه موضوع براي طراحي بر مي خورد،اثرات و احساساتي که در مورد موضوع در آن به وجود مي آيد زمينه فکري اولين خطوطي که مي کشد و ايده اصلي فرمهاي معمار و طراح را تعيين مي کند .اما چه نکات ديگري را در طراحي از لحاظ فرمي بايد در نظر گرفت . . .
ابعاد ،تشکيل شدند از نقطه ، خط ، صفحات و احجام .اما متاسفانه در بيشتر طراحي هايي که من مي بينم رابطه معقولي ميان اين عناصر بوجود نيامده .
سطح :
توده در سطح خاص خودمحصور شده است ، سطحي که مطابق با خطوط هدايت کننده و زاينده ي توده تقسيم مي شود ؛معماران امروز از عناصر هندسي تشکيل دهنده ي سطوح مي ترسند .مسايل بزرگ ساختمان سازي بايد رها حلي هندسي داشته باشند .مهندسان در اجبار به کار در هماهنگي با نيازهاي اکيدِ شرايطِ دقيقا معين از خطوط زاينده و آشکار براي صورت ها (فرمها) استفاده مي کنند .آن واقعيت هاي تجسمي (پلاستيک)شفاف و متحرکي خلق مي کنند.
نقشه :
بدون يک نقشه شما گرفتار بي نظمي و خودسري هستيد .مسائل بزرگ فردا ، که ضرورت هاي جمعي آن را تحميل مي کند،مسئله "نقشه" را در شکل جديدي مطرح مي کند .زندگي مدرن خواستار و منتظر نوع جديدي از نقشه ، هم براي خانه و هم براي شهر است .
خطوط تنظيم کننده :
عنصري اجتناب ناپذير در معماري .
ضرورتي براي نظم ، خط تنظيم کننده تضميني است دز مقابل خودسري . اين موجب رضايت فهم مي شود .خط تنظيم کننده ، وسيله اي است براي هدفي ؛ يک نسخه و دستورالعمل نيست .انتخاب آن و نحوه هاي بيان آن جزو تجزيه ناپذيري از آفرينش معماري به شمار مي روند .
تذکر اول : توده
معماري بازي استادانه ، صحيح و با شکوه توده هايي است که در روشنايي با يکديگر جمع مي شوند چشمان ما براي مشاهده ي صورت ها (فرمها) در روشنايي ساخته شده اند ؛ نور و سايه اين صورت ها را آشکار مي کنند ؛ مکعب ها، مخروط ها ، کره ها ، استوانه ها يا هرمها صورتهاي بزرگ اوليه اي هستند که نور آن ها را به گونه اي ممتاز آشکار مي کند؛ تصوير اين صور در درون ما و بدون ابهام متمايز و ملموس است . به همين دليل است که اين ها صور زيبا ، زيباترين صورند . همه کس ، از کودک گرفته تا وحشي و ما بعد الطبيعه دان با اين مطلب موافق است . اين امر به ماهيت هنر هاي تجسمي مربوط مي شود .
معماري مصري ،يوناني يا رومي معماري منشورها ، مکعب ها و استوانه ها ، هرم ها يا کره هاست : اهرام ، معبد لوکسور ، پارتنون ، کوليزيوم ، ويلاي هادريان .
معماري گوتيک، در اساس، بر کره ها، مخروط ها و استوانه ها استوار نيست .فقط صحن اصلي کليسا بيان صورتي ساده اما با هندسه پيچيده اي از مرتبه دوم (قوس هاي متقاطع) است . به همين دليل است که يک کليساي جامع چندان زيبا نيست و ما در آن به دنبال معوض هايي از نوع ذهني خارج از هنر تجسمي مي گرديم . يک کليساي جامع از نظر ما به عنوان راه حلي استادانه براي مسئله دشوار جالب است، اما مسئله اي که فرضهاي آن به نادرست بيان شده اند،زيرا از صورت بزرگ اوليه (اصلي) ناشي نمي شوند.کليساي جامع يک کار تجسمي نيست، بلکه يک درام است؛ مبارزه اي است عليه نيروي ثقل ، که احساس طبيعي احساساتي است .
معماران امروز ، که در باتلاق هاي عقيم نقشه هايشان ، اوراقشان ، ستونهاي شان و سقف هاي سربي شان گم شده اند هرگز به درک توده هاي اوليه نائل شده اند . اين را هرگز در مدرسه نياموخته اند .
نه در تعقيب يک ايده معماري ، بلکه صرفا تحت هدايت نتايج محاسبه (مشتق از اصول حاکم برجهان ما) و مفهوم يک ارگانيسم زنده است که مهندسان امروز از عناصر اوليه (اصلي) استفاده مي کنند و با هماهنگ ساختن آنها موافق با قاعده در ما عواطف مربوط به معماري را بر مي انگيزند و بدين وسيله کار انسان را در وحدت با نظم جهاني طنين اندازمي کنند .
تذکر دوم : نقشه
چشم ناظر خودش را در حال مشاهده ي مکاني مرکب از خيابانها و خانه ها مي يابد . اين چشم تاثير توده هايي را که در اطراف آن مي لولند دريافت مي کند .اگر اين توده ها منتظم بوده با تغييرات ناشايست تباه نشده باشند ، اگر کيفيت تجمع آنها بيانگر ضرباهنگي (ريتم) روشن و نه کپه اي نامنسجم باشد ، اگر رابطه ي توده با فضا در نسبت صحيح آن باشد . چشم احساس هايي هماهنگ را به مغز مخابره مي کند و ذهن از اين احساسها رضايتي از مرتبه عالي کسب مي کند : اين معماري است .
چشم در يک محوطه ي وسيع داخلي ، سطوح متعدد ديوارها و طاقها را نظاره مي کند ؛ گنبدها فضاي وسيع را تعين مي کنند ؛ طاقها سطوح خودشان را به نمايش مي گذارند ؛ ستونها و ديوارها موافق با دلايلي قابل درک خودشان را تنظيم مي کنند . کل ساخت از پايه اش بر مي خيزد و مطابق با قاعده اي که در نقشه بر زمين نوشته شده است تکميل مي شود : صورتهاي (فرمها) عالي تنوع صورت ، وحدت اصل هندسي .نمايش عميق هارموني : اين است معماري .
نقشه اساس کار است .بدون نقشه نه عظمت هدف و بيان وجود دارد نه ضرباهنگ (ريتم) ، نه توده ، نه انسجام . بدون نقشه ما با حسي بسيار تحمل ناپذير براي انسان ، يعني حس بي شکلي ، فقر ، بي نظمي و خود سري روبروايم .
نقشه فعال ترين تخيل را مي طلبد ؛ جديترين انضباط را نيز . نقشه چيزي است که همه چيز را تعيين مي کند ؛ دقيقه تعيين کننده است .نقشه چيز زيبايي است که بايد ترسيم شود ، نظير چهره مريم مقدس نيست ، بلکه تجريدي رياضت کشانه است ؛ چيزي بيش از جبري کردن و يک چيز خشک و خالي نيست. با اين حال کار رياضي دان يکي از عالي ترين فعاليتهاي ذهن بشري باقي مي ماند .آرايش ، ضرباهنگي قابل درک است که بر هر انسان به شيوه اي واحد تاثير مي گذارد . نقشه در خودش حامل ضرباهنگي اوليه و از قبل تعيين شده است ؛ کار در طول و در ارتفاع به پيروي از دستورالعمل هاي نقشه تکامل مي يابد، با طيفي لز نتايج بسيار ساده تا بسيار پيچيده که جملگي از قانوني واحد ناشي مي شوند .وحدتِ قانون ، قانونِ يک نقشه خوب است : قانوني ساده که پذيراي تحرير هاي نامتناهي باشد .
ضرباهنگ (ريتم) حالت تعادلي که يا از تقارنهاي ساده يا پيچيده ، و يا از موازنه هاي ظريف و حساس ناشي مي شود .ريتم يک معادله است ؛
برابر سازي ( تقارن،تکرار / مابد مصري و هندي ) ؛
جبران سازي ( حرکت اجزاي مخالف / آکروپوليس در آتن ) ؛
تحرير ( گسترش يک ابداع تجسمي اوليه / اياصوفيه ) ؛
اين همه واکنش که عليرغم وحدت هدفي که ريتم را ايجاد مي کند عمدتا براي هر فرد تفاوت مي کند ، و جالت تعادل . بدين گونه است که به تنوع شگفت انگيز يافت شده در اعصار بزرگ مي رسيم ، تنوعي که محصول اصل معماري است که بازي دکوراسيون .
نقشه جوهر احساس را در خودش حمل مي کند .
ما در دوره اي از بازسازي و تطبيق با شرايط اجتماعي و اقتصادي جديد زندگي مي کنيم .با عبور از اين دماغه افق هاي جديد پيش روي ما خط بزرگ سنت را فقط از طريق تجديد نظر کامل در روشهاي رايج و تثبيت شالوده ي جديد براي ساختمان که بر منطق استوار باشد باز خواهند يافت .
در معماري مباني قديمي ساختمان مرده اند . ما حقيقت معماري را دوباره کشف نخواهيم کرد مگر اين که مباني جديد شالوده اي منطقي را براي هرگونه ضهور معماري تثبيت کنند . دوره اي آغاز مي شود که مشغله اش خلق اين مباني خواهد بود .دوره اي از مسائل بزرگ ، دوره اي از تحليل ،از تجربه ،هم چنين دوره اي از سردرگمي عظيم زيبايي شناسي جديد ساخته و پرداخته خواهد شد .
منبع: www.archigroup79.persianblog.ir/س