لينوکس که زاده دنياي مافوق مدرنيته بود، مفاهيم مدرن ديگري به جز سرمايه و حقوق را هم به چالش گرفت، مثلاً مرزها و کشورها…
اين گونه است که يک ايراني براي آن که يک مشکل سختافزاري را حل کند، در اينترنت درخواست کمک ميکند و در جوابش مثلاً يک مهندس اسراييلي به او ياري ميرساند.
مدرنها
ويندوز يک محصول صنعتي مدرن است، ريشه در همان نظامي که سرمايه، اصليترين واژهاش است و انحصار حياتيترين ترفندش. قاعده خيلي ساده است: تنها بابت چيزي که انحصاراً در دست شماست، ميتوانيد پول بگيريد. انحصار ويندوز، انحصار تکنولوژي است. اين قاعده هم رايج و ساده است، هميشه معيار ارزشمند برآيندي از اين موارد است: کارآيي، کيفيت، راحتي و ارزاني، تازگي و در نهايت چيزي عجيب که هيچ گاه دقيقاً معلوم نيست چيست، گاهي حتي مضحک بودن. پس چيزي به اسم تکنيک وجود دارد که نتيجهاش محصول ما را ارجمند و جريان سرمايه را به سمت ما جاري ميکند. قدم بعدي براي ساختن محصول اين است که ارزشها را دريابيم، و حتماً اسطوره سازي هم گام مهمي است. اسطورهاي که حاصل پيچيدگي تکنيک است، اسطورهاي که نيازش رمزآلودگي است؛ مايکروسافت يک اسطوره است، اسطوره Capita . مايکروسافت يک نهاد صنعتي مدرن است، درست مثل معادن ذغال سنگ. در اين معدن برنامهريزي، کارگران متبحري هم هستند، بهترينهاي همه دنيا: شرقي و غربي. کارگراني که امروز از مهندسين نرمافزار و علوم کامپيوتر، مديران پروژه، گرافيستها و بازاريابها تشکيل شدهاند، آنان که وجه تمايزشان تکنيک است، آنها تکنسيناند؛ مايکروسافت مثل معادن ذغال سنگ است، با اين فرق که اين بار محصول نه سنگهاو کار سخت ، که هدف توليد “نرمافزار” است و کارتان پايه گذاردن اصول محکم. از اسطورگي و رازآلودگي گفتيم، و ارجاع به نمادهاي مدرن: اينجا “جان بول” هم داريم، نماد سرمايهدار، اما اين بار نه يک مرد مسن و چاق انگليسي با تازيانه و کلاه، سرمايه دار ما يک جوان خوش لباس است، جواني که به تبع اسطورهها(و اسطورهسازها)در عصر خودش، از مدرسه و قالب پدران فراري شده، تا خود قالب ايشان گيرد، و با همه سادگي آن چنان در راز و رمز پيچيده شده که حالا براي همه (حتي آنها که نميدانند ويندوز چيست) اسطوره شده: اسطوره ثبات، اقتدار و انحصار: بيل گيتس . ويندوز قرار بود پنجرهساز باشد، بيهيچ ادعا. ويندوز رسم Mac-OS را پيش گرفت، اما امروز پنجره ويندوز به هواي خفقان آور قالبهاي سرمايهداري کهنه باز ميشود. ويندوز که روزگاري برايمان مايه فخر بيادعاييِ تکنيک و کارکردن بود، همان که روزگاري در کنارMS_DOS سيستم عامل مبتني بر محيط متني و در نتيجه منعطفتر و حرفهايتر ميزيست، ناگهان سياهچال معنا شد: ظاهر فريب، گرانقيمت و پر از اشکال و شتاب که فرياد ادعايش حرفهاي ها را ميآزرد و آماتورها را مدهوش کرده بود. آنکه روزگاري به مدد تفاوتهاي بنيادين در نگارشهاي متوالي فروش ميکرد، امروز تنها بهانه تغيير چهره و بزک کردن شماره نگارشش بالا ميرود.
حالا کاربران براي داشتن آن مجبور به تحمل خطاي همراهش و ويروسهاي آن هستند.Internet Explorer با خطاهاي امنيتي فراوان- که داستان دادگاهي شدنش به جرم انحصاري که بيل گيتس به آن تحميل کرده بود را هنوز خيلي ها به ياد دارند- هر روز بيشتر در عمق ويندوز فرو ميرود و شما را مجبور به استفاده از خود ميکند؛ Outlook Express که سوراخهاي امنيتياش تا به حال بارها راه را بر ويروسها گشوده و به مدد همبستگي با Explorer و نيز Hotmail و MSN که هر دو چهرههاي استبداد اينترنتي مايکروسافت هستند، مانده است. از سويي ديگر آمدن تاييديههاي سختافزاري و درايورهاي مايکروسافت عرصه اين انحصار را علاوه بر بازار نرمافزار و اينترنت به حيطه سخت افزار نيز کشانده و آن آرم Designed for Microsoft Windows که رانت مايکروسافت به شرکتهاي سخت افزاري براي تشديد تماميت خواهياش است ترس از منظره آينده را بيشتر ميکند. حکايت آخري که ميماند: لو رفتن بخشي از متن اصلي هسته ويندوزNT، پهلوان اسطوره اي مدرنمان را دچار وحشت کرده، هميشه تماميت خواه ها را تروريسم به چالش ميکشد .
آخرين حکايتي که يک روز تعريف مي شود، ماجراي مردي است که روزگاري ثروتمندترين مرد انسان روي زمين بود و آنقدر فروخت و آن قدر بد فروخت که بازارش کساد شد، شايد روزي به داستان پدرسالاري بيل گيتس و تمرکز کاپيتال بخنديم.
پست مدرنها
امروز در کتابهاي فلسفي يک روز به نام روز مرگ مدرنيته وجود دارد، روزي در ؟ با تخريب چند برج آمريکايي، اما بعضيها که به عصر سايبرنتيک و مجاز ايمان دارند، دوست دارند که اين روزمرگ را تغيير دهند. روز مرگ اسطوره مايکروسافت يا معادلاً تولد لينوکس. چه زماني؟ هيچ کس نميداند کي بوده؛ شايد روزي که ريچارد استالمن بنياد نرمافزار رايگان FSF را پايه گذارد. نهادي که بر خلاف جريان رايج به دنبال توليد براي کسب مستقيم نبود، بلکه جوياي توليد با هدف توسعه بوده، توسعهاي که لاجرم روزي براي ما سودآور است. بنيادي که اصلي ترين توليداتش تا پيش از لينوکس ابزارهاي توسعهاي بود Emacs و gcc دو ابزار برنامهنويسي که عمدتاً به دانشگاهيان اجازه ميداد فارغ از بحث پرداخت هزينه يا مسايل قانوني به توسعه برنامههاي مورد علاقهشان بپردازند. FSF، عکس يک گوزن شاخدار را به عنوان آرم خود انتخاب کرد و روزبه روز در محيط مجازي توسعه يافت. محصولاتش در حيطه سيستم عامل را با GNU معرفي کرد و شعاري عجيب:GNU يونيکس نيست.
شايد هم درستتر باشد که اين زادروز را همان روزي بدانيم که لينوس توروالدز، يک دانشجوي سال دوم رشته علوم کامپيوتر دانشگاه…، چون استطاعت خريد يونيکس براي انجام پروژه دانشگاهياش را نداشت، يک نمونه کوچک از اين سيستم عامل را نوشت، با gcc ترجمه و اجرا کرد و متن آن را روي سايت FSF گذاشت؛ شايد براي شوخي نام آن را هم با تغيير s آخر اسمش به x ،Linux گذارد. آرمي که لينوس توروالدز براي لينوکس برگزيد يک پنگوين بود. اين فرارفتن از مدرنيته حقيقتاً مولود محيطهاي آکادميک بود و محيطي که در آن سرمايه به مفهوم رايج نقش ايفا نميکند. اين جا اهداف بلندمدت و توسعهاي معناي بيشتري دارند. از اين جاي داستان به بعد خيلي سريع پيش رفت، آن قدر که هنوز که هنوز است، خيليها متوجه نشده اند: لينوکس هر روز حاميان بيشتري پيدا کرد و پيچيدهتر و کاملتر شد، اما هنوز به رسالت اصلياش پايبند مانده: متن باز و کد اصلي برنامه به طور کامل در اختيار همه و برنامه کاملاً رايگان است. در حقيقت وفادار به همان ميثاق FSF- هدفي که با کنايه به کپيرايتCopyright - ميثاقي حقوقي که حامي و مشروعيت بخشنده به انحصارهاي بازار سرمايه داري سنتي است- کپيلفت Copyleft خوانده شده است؛ همان GPL که مدعي است بر خلاف همه قراردادهاي حقوقي تاريخ بشر هدفش نه تحديد مالکيت که اعطاي آزادي Freedom است. اين اصليترين خلاف آمد تاريخ و به خصوص مدرنيته است. اين جا سرزمين مجازي بود و ساکنان اصلياش(دانشگاهيان) ميخواستند اصول خودشان را بر آن حاکم کنند. اصولي برآمده از روشنفکري و فرهيختگي: مهمترين اصل آزادي است، حتي اگر به آنارشيسم تنه زند. پس رسالت بعدي حذف تمرکز بود، تمرکزي که علت و معلول سرمايهداري مدرن است. اين شکستن تمرکز در حقيقت راه را براي آزادي اقتصادي باز مي کرد.
شما در هر کجاي دنيا که بوديد مي توانستيد متن اصلي لينوکس را به رايگان از اينترنت دريافت کنيد، در آن تغيير دهيد(يا ندهيد!) و اين محصول را به رايگان يا در ازاي دريافت پول به ديگري واگذار کنيد. اين تمرکزشکني نتايج عجيبي داشت: لينوکس به سرعت پيشرفت کرد، ايرادهايش کشف شد و راه توسعه در پيش گرفت. شرکاي اين توسعه طيف وسيعي بودند؛ عمدتاً دانشگاهيان يا مهندسان نرمافزاري که در وقتهاي آزاد به اين کار مي پرداختند و برخي دشمنان کهنه مايکروسافت مانند Netscape.
موضع گيري مايکروسافت هم جالب بود: مقابله سنتي حقوقي که اين بار به علت پراکندگي توسعه دهندگان و سودآور نبودن آن براي آنان با شکست مواجه شد. لينوکس که زاده دنياي وراي مدرنيته بود مفاهيم مدرن ديگري به جز سرمايه و حقوق را هم به چالش گرفت، مثلاً مرزها و کشورها. اين طور شد که حالا لينوکسي که روي کامپيوتر من نصب شده، بخشي از آمريکا آمده، قسمتي از آلمان، جايي از فرانسه و روسيه و… اينگونه است که يک ايراني براي آن که يک مشکل سختافزاري را حل کند، در اينترنت درخواست کمک ميکند و درجوابش مثلاً يک مهندس اسراييلي به او ياري ميرساند.
شايد اين اولين کنش اصيل در جهت جهاني شدن به مفهوم پست مدرن (نه به معناي نخ نماي مدرنش) باشد: کنشي که به پول معطوف نيست. اين شکستن مرزها و اتحاد مليتها، از سويي ديگر بر تنوع و تکثر فرهنگها صحه مي گذارد. شما مي توانيد به راحتي يک نسخه کاملاً محلي از لينوکس داشته باشيد، چون متن اصلي آن در اختيارتان است. به راحتي ميتوانيد ظاهرش را تغيير دهيد و تواناييهاي ديگر(مانند پشتيباني از زبانتان) را به آن بيافزاييد. چه بسا در آينده فرهنگهاي محلي ايران هم نسخه لينوکس ويژه خود را پيدا کنند؛ همان طور که کشورهاي آسيايي و اروپايي نسخههاي اختصاصي ويژه خود را دارند و در خيلي جاهاي ديگر مثل کشور خودمان بر ملي شدن لينوکس تأکيد ميشود. از افقي وسيعتر حاصل شکسته شدن مرزها با تأکيد بر تنوعهاست؛ ارزشي که آن قدر ميارزيد که شهرداري يکي از شهرهاي آلمان به رغم پيشنهاد مايکروسافت مبني بر فروش محصولاتش با يک دهم قيمت، از قبول آن سرباز زد و لينوکس را به عنوان سيستم عامل محلي در نظر گرفت.
مفهوم بعدي که بايد به بازي گرفته ميشد، اصالت بود. معنايي عميق و جدي در دنياي مدرن که خيلي از مواقع بر کارآيي پيشي ميگيرد. اما در لينوکس اصالت، محوريت خود را از دست داده. براي لينوکس مهم نيست که چگونه شما آن را مي بينيد. در حقيقت حالا بيش از ده نوع واسطه ارتباط با لينوکس وجود دارد که توسط نهادها و شرکتهاي مختلف ساخته شده، که خيلي از آنها تقليد از ويندوزند حتي از نظر يک گرافيست حرفهاي شايد کيفيت مشابههاي ويندوزيشان را ندارند. جالبتر آن که حرفهايترها لينوکس را نه به خاطر رابط گرافيکياش، که به خاطر محيط متنياش ميخواهند: همان صورت قديمي که در Dos و يونيکس وجود داشت؛ صورتي که رسالتش زيبايي به مفهوم مدرن آن نيست، بلکه هدف اصلي در اين جا آن است که محصول کار کند، اين شايد به ما نشان دهد که در آينده به چه چيزي زيبا گفته خواهد شد: به چيزي که خوب کار کند. در اين جا يک چالش فلسفي جديد پديدار ميشود؛ در جهان مدرن فرم بر محتوا غلبه پيدا کرد، نقش محتوا و کارکرد از مهمترين موضوع به مسيلهاي فرعي در کنار فرم و چگونگي کارکرد تقليل يافت، اما انگار لينوکس در حرکت خلاف جهت روند رايج جهان مدرن اين قاعده را زير پا گذاشته است.اصالت از جنبه ديگري هم به بازي گرفته شدهاست. در لينوکس همه چيز قلابي و تقليدي است، بدون آن که هيچ تلاشيبراي اصيل جلوه دادن به مفهوم سنتي باشد.
به هر حال امروز در آغاز راه اين رويداد عظيم هستيم. انقلابي در عرصه مجاز و سايبرنتيک که نتيجهاش شکست روند رايج مدرن مبتني بر سرمايه است، نظامي که از دو قطب ارباب و بنده تشکيل شدهاست. ادعاي جهان آينده سرمايه داري نه بر اساس درآمد که بر بناي توسعه است. توسعهاي که در نظامي هم سطح از سفارشدهندگان و کاربران و صاحبان از سويي و تکنسينها و توسعهدهندگان از سويي ديگر فراهم ميآيد: تصاحب رايگان، فروش نرمافزار به قيمت هيچ.
منبع:http://www.academist.ir/خ