جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
بررسي پديده فـرار مغـزها
-(1 Body) 
بررسي پديده فـرار مغـزها
Visitor 363
Category: دنياي فن آوري

طرح مسأله

در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و حذف مرزهاي طبيعي و قراردادي و جهاني شدن فرهنگ و اقتصاد شايد سخن گفتن از پديده‏اي به نام «فرار مغزها»(Brain Drain) قدري شگفت‏آور به نظر برسد، اما با اندك تأمّل درعمق ماجراي تلخ قرن حاضر و تقسيم جهان به فقير و غني، جهان اولي و جهاني سومي، توسعه يافته و توسعه نيافته، به خوبي به طبيعي بودن اين پديده پي خواهيم برد.اجمالاً مي‏توان با دو نگاه متفاوت به اين پديده نگريست: در يك نگاه، آن را پديده‏اي ميمون و مبارك و طبيعي جلوه داد و در نگاهي ديگر، پديده‏اي ناميمون و شوم و خسارت بار! هرچند جهان امروز به واقع دهكده‏اي بيش نيست و افراد اين دهكده به راحتي قادرند در آن واحد با يكديگر ارتباط ديداري و شنيداري برقرار كنند و به تبادل انديشه و دستاوردهاي علمي بپردازند؛ زيرا همه امكانات آن سوي دهكده در اين سو نيز موجود است. در اين دهكده كوچك جهاني، ديگر نخبگان نياز به فرار و گريختن از موطن خود ندارند؛ زيرا شبكه‏هاي ماهواره‏اي، رايانه‏اي و كابلي به قدري دنيا را كوچك نموده‏اند كه هر كس در خانه خود مي‏تواند با دورترين نقطه جهان تماس بگيرد و آخرين يافته‏هاي علمي خود را ارائه دهد يا اطلاعات جديدي دريافت نمايد.
اما از منظري ديگر، صورت واقعي دنيا به گونه‏اي ديگر است. با تحوّل‏هاي ارتباطي، مجريان شبكه‏هاي ارتباطي الگوهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي خود را به مشتريان خود در سراسر دنيا القا مي‏كنند و آنان را دايم در معرض امواج شكننده و يك سويه تهاجم تبليغاتي قرار مي‏دهند. اين در حالي است كه به دليل توزيع ناعادلانه ثروت، كشورهاي ـ به اصطلاح ـ جهان سوم براي مقابله با اين انحصار رسانه‏اي، نه تنها هيچ امكاناتي در اختيار ندارند، بلكه در تأمين مايحتاج اوليه خود، سخت دچار مشكلند. و به دليل فقدان وسايل ارتباطي و اطلاع‏رساني و امكانات آموزشي و پيشرفت و توسعه انساني در اين كشورها، بسياري ترجيح مي‏دهند كه دست به مهاجرت بزنند و رفتن را به ماندن ترجيح دهند و اين نشانگر پيوند بي گسست، نامتوازن و غيرعادلانه ميان كشورهاي جهان است. از اين منظر، مهاجرت نخبگان از جهان سوم به كشورهاي پيشرفته، همواره بر عمق فاجعه،شكاف و فاصله طبقاتي مي‏افزايد و فاصله ميان كشورهاي پيشرفته و عقب‏مانده،فقيروغني‏راعميق‏تر مي‏كند.
اين ديدگاه برخلاف ديدگاه اول كه معتقد است اصلاً مهاجرتي صورت نمي‏گيرد، معتقد به مهاجرت نخبگان است و عقيده دارد اين پديده موجب شكاف طبقاتي بين كشورها مي‏شود. اما ديدگاه ديگري معتقد است كه مهاجرت نخبگان نه تنها به ضرر كشور مبدأ نيست، بلكه موجب رشد و شكوفايي اندوخته‏هاي علمي افراد براي شكوفايي علم و دانش بشري مي‏گردد؛ زيرا نخبگان علمي و مغزهاي كارامد در حوزه‏هاي علمي، سرمايه‏هاي جهان هستند و اين امكانات بايد در اختيار همگان قرار گيرد تا به رشد و توسعه علم بشري كمك كند. در صورت عدم توسعه يك كشور، بايد نخبگان با در اختيار قرار دادن تجربه خود بتوانند از اطلاعات و فناوري ساير كشورها استفاده نمايند. مجموعه اين فرايند براي توسعه دانش بشري مفيد خواهد بود.صاحبان اين ديدگاه كه پديده «فرار مغزها» را مثبت ارزيابي مي‏كنند، معتقدند كه نبايد حضور يك متفكر و نخبه علمي‏جهان سومي را در يك كشور پيشرفته، پديده «فرار» تلقي كرد؛ چه آن‏كه فرار بيانگر وجود محدوديت، حصر و زندان‏است، در حالي‏كه امروزه مرزهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي شكسته شده و در دهكده جهاني، مليّت‏ها كم‏رنگ و مرزها شكسته شده است. بنابراين، فرار مغزها بي‏معناست.(1)

مفهوم‏شناسي

مفهوم «مهاجرت» (Immigration) رفتن و جابه‏جايي از مكاني به مكان ديگر و اقامت كردن در جاي ديگر از ابتدايي‏ترين رفتارهاي بشري است. «مهاجرت» يعني، از موطن خود به جايي ديگر نقل مكان كردن و هجرت گزيدن. كسي را كه از موطن خود به جاي ديگر نقل مكان كند، «مهاجر» گويند.(2) در تعريفي ديگر، آمده است: «مهاجرت عبارت است از: تغيير دايمي و نيمه دايمي مسكن بدون هيچ محدوديتي در مورد فاصله حركت و ماهيت اختياري و اجباري مهاجرت، همچنين بدون هيچ‏گونه تمايزي بين مهاجرت داخلي و خارجي.»(3) در جامعه‏شناسي نيز از مهاجرت تعريف خاصي ارائه شده است: مهاجرت حركتي نسبتا جمعي و دايمي از مكاني به مكان ديگر است كه در اين حركت، مهاجران براساس سلسله مراتبي از ارزش‏ها، يا هدف‏هاي با ارزش فرهنگي تصميم به مهاجرت مي‏گيرند. نتيجه اين حركت، تغيير در نظام كنش متقابل مهاجران است.(4)
در تعريف «فرار مغزها» و يا مهاجرت نخبگان اتفاق نظري وجود ندارد. برخي آن را «فرار مغزها» برخي «شكار مغزها» و برخي ديگر «ربودن استعدادها» مي‏نامند. مغزها و به اصطلاح نخبگان، نيروهاي انساني متخصص، كارامد، ماهر و متفكر يك كشورند؛ مخترعان، مبتكران، انديشمندان و ساير افرادي كه برخوردار از دانش فني هستند. فرار مغزها نيز به مهاجرت، اعم از جذب، فرار و يا اعزام و سرانجام، عدم بازگشت افراد متخصص و كارازموده از كشورهاي در حال توسعه به سوي ملل و كشورهاي صنعتي پيشرفته اشاره دارد.
به عبارت ديگر، فرار مغزها در واقع، فرار سرمايه‏هاي انساني است؛ سرمايه‏هايي كه با صرف هزينه گزاف به دست مي‏آيد و عبارتند از: علم، تخصص، تجربه، توان، سلامتي، قابليت‏ها و در نهايت، انضباط كه به وسيله آموزش و بهداشت در نيروي كار ذخيره مي‏شود و موجب افزايش بهره‏وري آن در توليد مي‏شود. بنابراين، منابع انساني مانند دانشمندان، مهندسان، متخصصان، نيروي كارا و منابع سازماني و نهادي به عنوان سرمايه‏هاي انساني تلّقي مي‏شوند و فرار اين نيروها به آن معناست كه جامعه از علم، تخصص و مهارت‏هاي فني آنان محروم مي‏ماند. ولي اين نيروها به دلايل گوناگون، مهاجرت دايمي يا نيمه دايمي را به كشورهاي ديگر ترجيح مي‏دهند.(5)

رابطه پيشرفت و فناوري

از آن‏جايي كه پيشرفت و توسعه يك كشور مرهون پيشرفت و توسعه فناوري و نيز نيروي انساني ماهر و نخبه و كارازموده است، بنابراين، در طرح مسأله «فرار مغزها» شايسته است فناوري و دانش فني مورد بررسي قرار گيرد. «فناوري» عبارت است از مجموعه‏اي از فراگردهاي فيزيكي، روش‏ها، فنون و ابزارها و تجهيزات كه به وسيله آن‏ها محصولي ساخته شده، به بازار عرضه مي‏گردد. فناوري در برگيرنده همه انواع شناخت‏ها حتي شناخت مسائل اداري، مالي و تجاري، مهارت در شيوه توليد، كارايي مؤسسات تعليم و تربيت و تجهيز آن‏ها، آگاهي نسبت به ابزار آلات و شيوه به كارگيري آن‏ها مي‏باشد.(6) در واقع، فناوري داراي اجزاي ذيل است: ماشين آلات و ابزارهاي توليد، مهارت‏ها و تجربيات توليدي، اطلاعات و دانش فني توليد، سازمان‏دهي و مديريت توليد.
فناوري يكي از مهم‏ترين عوامل رشد و توسعه اقتصادي است. از سوي ديگر، رشد فناوري نيز مرهون علوم عملي و نظري محض است. رشد علمي نيز به نوبه خود، وابسته به منابع علمي و يافته‏ها و تلاش‏هاي علمي است كه در اختيار محققان و پژوهشگران قرارداد. بنابراين، به يك معنا، آموزش و پرورش ـ به معناي عام ـ پيش‏نياز و پيش شرط لازم رشد و توسعه سريع فناوري است. علاوه بر اين، وجود مديران با دانش فني بالا و رهبراني كه توان معرفي فناوري را به جامعه داشته باشند، از ديگر عوامل رشد فناوري است.

مهاجرت‏نخبگان‏مانع‏رشدفناوري

سؤالي كه مطرح مي‏شود اين است كه چه عامل و يا عواملي موجب مي‏شود كه فرايند رشد و توسعه فناوري با كندي صورت گيرد و يا دچار ركود گردد و يا به عكس، به صورت غيرقابل پيش‏بيني توسعه يابد؟ در پاسخ به اين سؤال عمدتا دو عامل اساسي را به عنوان موانع رشد فناوري برشمرده‏اند: علل ساختاري و مهاجرت متخصصان. كيفيت منابع و شرايط فيزيكي تجهيزات موجود از جمله عوامل اصلي توسعه نيافتگي است. در بسياري از كشورهاي دنيا، كارخانجات توليدي، كه به توليد مواد اوليه صنعتي و نيز كالاهاي مصرفي مشغولند، فرسوده، قديمي و فاقد كارايي لازم هستند. در اين كشورها، به دليل فقدان امكانات زيربنايي و توسعه‏اي، ابزارهاي لازم براي نظارت و بهبود و كيفيت كالاها وجود ندارد و عدم توجه به بهسازي تجهيزات فني و صنعتي از ديگر مشكلات ساختاري جوامع توسعه نيافته و جهان سوم است.
از سوي ديگر، در اين كشورها، كمبود نيروهاي ماهر و متخصص انساني يكي از مشكلات اين جوامع است و اين يا به دليل فقر مالي نيروهاي متخصص انساني است و يا فقدان تناسب بين ماشين آلات صنعتي و دانش فني كه در آن كشورها آموزش داده مي‏شود. همچنين مي‏توان از نارسايي و عدم كفايت برنامه‏هاي توسعه منابع انساني، ضعف شناسايي و يا دانش نيروهاي حرفه‏اي و ماهر و سرانجام، كمبود اطلاعات و دانش فني در اين كشورها نام برد.
فرايند مزبور سرانجام، منجر به تحقق پديده فرار مغزها مي‏شود. اين پديده، كه خود از جهتي معلول عدم توسعه اقتصادي و فقدان وسايل پژوهش، تحقيق و مطالعه است، موجب كندي پيشرفت امور اجتماعي و توسعه همه جانبه مي‏گردد. در كشورهايي كه برنامه‏ريزي جامع اشتغال و آموزش وجود ندارد و سازمان‏هاي آموزشي اقدام به ارائه آموزش غيرمتناسب با بازار كار مي‏كنند، تقاضاي كاذب براي آموزش به وجود مي‏آيد و در يك دوره زماني، جامعه با پديده آموزش اضافي مواجه مي‏گردد؛ يعني نه تنها به قدر نياز جامعه به تربيت متخصصان نمي‏پردازند، بلكه به مراتب، ميزان پرورش و تربيت نخبگان جامعه بيش از حد نياز است. علاوه بر اين‏كه، هيچ برنامه‏اي براي جذب آنان وجود ندارد. اين فرايند، سرمايه‏گذاري منابع محدود را از روش بهينه منحرف كرده و علي‏رغم صرف هزينه گزاف از منابع و سرمايه‏هاي ملي، هيچ فرصت شغلي جديدي به وجود نمي‏آورد و بي‏كاري فارغ‏التحصيلان و مهاجرت متخصصان به خارج و سرانجام، «فرار مغزها» را به دنبال دارد.

انتقال معكوس فناوري

رشد و توسعه همه جانبه سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، عمدتا به چهار عامل مهم سرمايه، نيروي انساني ماهر، مواد خام و دانش فني وابسته است. كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه يا جهان سوم، كاملاً به صورت نامتعادل و ناعادلانه از اين عوامل مهم توسعه برخوردارند. كشورهاي پيشرفته و توسعه‏يافته داراي نيروي انساني ماهر، سرمايه و دانش فني هستند، در حالي كه، كشورهاي پيراموني تنها از مواد خام برخوردارند. اين كشورها به دليل فقدان دانش فني و يا سرمايه، انباشت سرمايه در آن‏ها صورت نمي‏گيرد و به دلايل ابتدايي و نيز پيشرفته نبودن دانش فني و فقدان نيروي انساني ماهر و نخبه براي سرمايه‏گذاري در كشور، اقدام به وارد كردن نيروي متخصص و فني از خارج مي‏كنند؛ در واقع، براي ايجاد سرمايه‏گذاري در كشور، دست به دامان متخصصان خارجي مي‏شوند. با وجود مراكز و مؤسسات علمي، فرهنگي و پژوهشي در اين كشورها، به دلايل به روز نبودن دانش فني و نداشتن سرمايه لازم، پژوهش‏هاي آن‏ها جز اتلاف سرمايه راه به جايي نمي‏برد. علاوه بر اين، به دليل فقدان نظام اطلاع‏رساني منسجم و واحد، بسياري از كارهاي آنان تكراري مي‏باشد. نهايت ثمره اين نوع پژوهش‏ها، آن هم در كشورهاي پيراموني و پيشرفته‏تر، انتقال فناوري و دانش فني از كشورهاي صنعتي است كه مشكلات خاص خود را دارد.
از سوي ديگر، كشورهاي صنعتي با وجود سرمايه‏هاي عظيم و دانش فني بالا، تحقيقات و پژوهش‏ها، نيروهاي متخصص كشورهاي جهان سوم را به سوي خود مي‏كشانند، و اين همان پديده "فرار مغزها" و يا "انتقال معكوس" فناوري است. كشورهاي جهان سوم و پيراموني براي رفع اين مشكل و جبران نيروي انساني ماهر و متخصص موردنياز خود، اقدام به اعزام دانشجو به خارج مي‏كنند. اما به دليل فقدان بازار كار در داخل، غالبا دانشجويان اعزامي يا به داخل بازنمي‏گردند و يا پس از بازگشت، به دليل اين‏كه دانش فني و تخصص آنان در داخل كارايي لازم ندارد، يا به مشاغل ديگر روي مي‏آورند و يا به خارج برمي‏گردند.

پيشينه تاريخي بحث فرار مغزها

با مراجعه به تاريخ و پيشينه اين بحث، به روشني مي‏توان دريافت كه مسأله جابه‏جايي و فرار و يا مهاجرت مغزها و نخبگان از يك جامعه به جامعه ديگر، كم و بيش در همه ادوار تاريخ وجود داشته است. شايد ابتدايي‏ترين شكل فرار مغزها را بتوان به اين صورت تصور كرد كه در هر عصر و در هر سرزمين، وقتي قومي يا حكومتي به اوج اقتدار و پيشرفت و آباداني مي‏رسيد، هنرمندان، نخبگان و متخصصان ساير جوامع را به خود جذب مي‏كرد. و اين مؤيّد يك نكته روان‏شناختي است: انسان فطرتا راحت‏طلب است و هركجا گذران زندگي او با آرامش و آسايش بيش‏تري ميسّر گردد، آن‏جا را به عنوان محل زندگي خود انتخاب خواهد كرد. در طول تاريخ، همواره انسان‏ها و ارباب فضل، دانش و معرفت، صنايع، هنر و حِرَف هر جا را مناسب‏تر و امن‏تر براي زندگي خود مي‏ديدند، به عنوان محل شغل و در نتيجه سكونت خود انتخاب مي‏كردند. با اين تفاوت كه، اين نوع نقل و انتقالات و جابه‏جايي‏ها با پديده «فرار مغزها» به اصطلاح امروزي آن، كاملاً تفاوت ماهوي داشت، به گونه‏اي كه آن را به عنوان «مهاجرت» قلمداد مي‏كردند. در حالي كه، پديده «فرار مغزها» امروزه در همه جوامع، به عنوان يك معضل و مشكل بلكه بحران اجتماعي و فرهنگي مطرح است؛ چرا كه مهاجرت نخبگان در گذشته، تابع عرضه و تقاضا و محدود به احتياجات و نيازهاي جامعه مقصد بوده و از اين‏رو، همواره شكل منطقي و طبيعي به خود مي‏گرفت و هرگز به عنوان يك معضل اجتماعي مطرح نبود. اما به تدريج و با پيشرفت حيرت‏آور فناوري برخي كشورها از يك سو و عقب‏ماندگي بسياري از كشورها از سوي ديگر و در نتيجه، پيشرفت فناوري در رشته‏هاي گوناگون علوم و فراهم بودن وسايل و ابزارهاي تحقيق و پژوهش و نيز آماده بودن شرايط زندگي و دستمزد مناسب در اين كشورها، موجب گرديد كه افراد متخصص و ماهر، فرهيخته و كارآزموده از سراسر جهان به اين كشور سرازير شوند و نوعي معضل اجتماعي و عدم تعادل ساختاري از لحاظ نيروهاي انساني در كشورها را پديد آورند.(7)
پديده «فرار مغزها» در عصر حاضر، برخلاف گذشته، كه مهاجرت نيروهاي نخبه و متخصص امري طبيعي و منطقي مي‏نمود و تابع عرضه و تقاضا بود، امروزه در بيش‏تر موارد، نه كشورهاي مقصد و مهاجرپذير نياز به اين همه مهاجر دارند و نه كشورهاي مبدأ از وجود همه اين نيروها بي‏نيازند، بلكه براساس يكي از آمارهاي منتشر شده با اين‏كه كشورهايي مثل هند و پاكستان از نظر پزشك در مضيقه به سر مي‏برند، اما پزشكان آن‏ها، كه در انگلستان متوطّن شده‏اند، 44 الي 45 درصد جامعه پزشكي اين كشور را تشكيل مي‏دهند.(8)

تحليل فرايند عدم تعادل

فرايند مزبور منجر به عدم تعادل ساختي در نظام آموزشي خواهد شد و اين خود، ساير نهادهاي اقتصادي و سياسي را دچار عدم تعادل خواهد كرد.
اجمالاً مي‏توان فرايند عدم تعادل ساختي را در خصوص پديده «فرار مغزها»، از منظر الگوي وابستگي چنين تبيين كرد:
كشورهاي جهان سوم و توسعه نيافته عمده‏ترين كشورهاي برطرف كننده نيازهاي اوليه كشورهاي توسعه يافته‏اند. در واقع، نيروي كار كشورهاي اقماري و توسعه نيافته در خدمت اين كشورها قرار دارد. از سوي ديگر، كشورهاي جهان سوم براي تأمين نيازهاي خود، با صدور مواد اوليه و خام، اقدام به وارد كردن فناوري از كشورهاي پيشرفته مي‏كنند. اين فناوري، به دليل عدم تناسب با محيط جديد و وارداتي بودن آن‏ها، با ساير ساخت‏هاي جامعه جهان سوم سازگاري ندرند و عملاً بسيار هزينه برند. علاوه بر اين، با وارد كردن فناوري، فرهنگ آن نيز به كشورها وارد مي‏شود و به دليل عدم جذب فناوري در داخل، نه تنها موجب ايجاد اشتغال جديد نمي‏شود، بلكه بايد نيروي فني و متخصص نيز همراه با فناوري وارد نمود.
با گذشت زمان و به موازات افزايش جمعيت جهان سومي، اين كشورها براي تأمين نيازهاي خود، نيازمند صدور بيش‏تر مواد اوليه و وارد كردن بيش‏تر فناوري مي‏شوند. اين امر وابستگي بيش از پيش آنان را موجب مي‏گردد. در اين ميان، قشر تحصيل‏كرده و نخبگان جهان سوم يا در خارج از كشور تحصيل كرده‏اند و يا در داخل كشور، در صورت اول، يا در خارج متوطّن شده‏اند و قصد بازگشت به كشور را ندارند و يا اين‏كه پس از فراغت از تحصيل، به كشور باز مي‏گردند. در اين صورت، به دليل عدم تناسب تحصيلات و دانش فني آنان با وضعيت موجود در كشور [چون متناسب با دانش فني كشورهاي صنعتي آموزش ديده و تربيت شده‏اند]، عملاً بازگشتشان به كشور كارايي لازم را ندارد و مشكلي را حل نمي‏كند و پس از مدتي بسياري از آنان مجددا به خارج عزيمت خواهند كرد.
در صورتي‏كه‏نخبگان،تحصيل كرده داخلي باشند، به دليل عدم تناسب دانش فني آنان با صنايع وارداتي موجود به كارگيري آنان نيز در صنايع جديد سودمند نخواهد بود. از اين‏رو، به زودي شاهد جذب آنان به خارج خواهيم بود. بدين‏سان، عدم تعادل ساختار نظام آموزشي جهان سوم، ناخواسته پديده «فرار مغزها» را موجب مي‏شود و خود موجبات عدم تعادل ساختي در ساير زيرساخت‏ها را فراهم مي‏آورد.
علاوه بر الگوي تحليلي مزبور، كه بر اساس تحليل وابستگي ارائه شده است، مي‏توان پديده «فرار مغزها» را به گونه‏اي ديگر تحليل نمود. در كشورهاي جهان سوم، عمدتا به كارهاي فكري و تحقيقي عميق در زمينه‏هاي علوم اجتماعي و انساني اهميت داده نمي‏شود. در نتيجه، در بلند مدت، بازار كار از نيروهايي كه به واقع در جامعه و به ويژه در نظام آموزشي به آنان بهاي لازم داده نمي‏شود، اشباع مي‏گردد.
از سوي ديگر، بيش‏ترين تبليغات و سرمايه‏گذاري‏ها در مقطع دانشگاه‏ها و آموزش عالي بر علوم غيرانساني متمركز است. در اين رشته‏ها نيز به دليل نداشتن دانش فني بالا و به روز نبودن، موفقيت چنداني كسب نمي‏شود، در حالي كه بيش‏ترين نيروهاي ماهر موردنياز در بخش نظام ديوان سالاري و اداري جامعه و در بخش علوم انساني و اجتماعي است؛ يعني همان رشته‏هايي كه معمولاً اقبالي به سرمايه‏گذاري از سوي دولت و تبليغات عمومي در آن‏ها صورت نمي‏گيرد و مرسوم است كه دانشجوياني كه در ساير رشته‏ها امتياز لازم را به دست نمي‏آورند، به اين رشته‏ها وارد مي‏شوند. نتيجه اين فرايند، ورود موج عظيمي از نيروهاي غير كارامد به بدنه اجرايي كشور است؛ يعني كساني كه توان برنامه‏ريزي و هدايت جامعه را ندارند.
توسعه نظام آموزشي و اطلاعاتي به حكومت‏ها اين امكان را مي‏دهد كه با مسائل و مشكلات جامعه واقع‏بينانه‏تر برخورد شود. در بلند مدت نيز موفقيت و جايگاه هر كشوري از لحاظ توسعه و پيشرفت و يا عقب‏ماندگي را محصولات كارآمد و پژوهش‏هاي علمي و آموزشي نيروي كار، مديريت هوشمندانه و نرم افزارهاي اطلاعاتي پيشرفته تعيين مي‏كند و اين‏ها منابع كليدي قدرت فردا خواهند بود. دقيقا عواملي كه توسعه و پيشرفت آن‏ها به دست كساني است كه نه تنها خود اعتقادي به آن دارند، بلكه به دليل نداشتن دانش فني و اطلاعات كافي قادر به سرمايه‏گذاري و توسعه عوامل مزبور نيستند. اين خود عامل اصلي عدم جذب نخبگان در داخل و يا فرار آنان به خارج است. به طور كلي، ضعف مديريت و عدم سرمايه‏گذاري و اهتمام به نظام آموزشي، موجبات فرار مغزها را در بلند مدت فراهم مي‏آورد.

طيف مهاجران

هرچند عنوان مهاجرت نخبگان شامل همه متخصصان، علمي و اداري مي‏شود، ولي غالبا مهاجران كساني هستند كه عمدتا خواهان پيشرفت‏هاي اجتماعي و اقتصادي مي‏باشند و غالبا در سه طبقه پزشكان، مهندسان و دانشمندان مي‏باشند. به عنوان نمونه، در يك گزارش، تعداد پزشكان و مهندسان خارجي در امريكا در سال 64ـ 1963 به ترتيب، 29% مجموع فارغ‏التحصيلان پزشكي در دانشگاه‏هاي امريكا و نيز 50% مهاجران به اين كشور را تشكيل مي‏دادند.(9)
وضعيت كشورهاي اروپايي به مراتب، نسبت به كشورهاي افريقايي و آسيايي بهتر است؛ زيرا امريكا هر چند قطب جاذبي براي جذب نخبگان سايركشورهاست، اما امريكا يگانه مقصد مهاجران نيست، كشورهاي توسعه يافته و اروپاي غربي نيز به نوبه خود، قطب جاذبي براي نخبگان ساير كشورها هستند. بنابراين، هر چند كشورهاي اروپايي بخشي از نخبگان و متخصصان خود را به امريكا مي‏فرستند و در واقع، آنان جذب اين كشور مي‏شوند، اما اين كشورها نخبگان ساير كشورها را به سوي خود جذب مي‏كنند و اين كشورها كسري نيروهاي انساني نخبه خود را از ساير كشورهاي افريقايي و آسيايي جبران مي‏كنند. از اين‏رو، بدترين وضعيت را كشورهاي آسيايي و افريقايي دارند كه با هزينه‏هاي گزاف ملي خود، اقدام به پرورش متخصصان و نخبگان مي‏كنند و آنان را به ساير كشورها تحويل مي‏دهند.
جالب توجه آن‏كه از ميان 159 كشور مستقل دنيا، ثلث جمعيت آنان ـ يعني 15 الي 30 كشور جهان ـ 95 درصد بودجه نخبگان را در اختيار دارند.(10) و به همين دليل، چون امكان و زمينه تحقيق و پژوهش در كشورهاي توسعه يافته فراهم است، علاوه بر اين‏كه، محققان و نخبگان سراسر دنيا را به خود جذب مي‏كنند، زمينه توسعه و پيشرفت پيش از پيش آنان را فراهم ساخته، شكاف و فاصله بين كشورهاي توسعه يافته و توسعه نيافته را هر روز عميق‏تر مي‏سازند.

عوامل دافع نخبگان

اجمالاً عواملي چند دست به دست هم داده، پديده "فرار مغزها" را به وجود آورده‏اند. عوامل و يا شرايط عمده‏اي كه منجر به بروز اين پديده مي‏شود و يا منجر به انتقال معكوس فناوري مي‏گردد و در واقع، نخبگان و متخصصان، خارج را به وطن ترجيح مي‏دهند عبارتند از:
1. عوامل اقتصادي؛ از جمله تبعيض، بي‏عدالتي، شكاف و فاصله طبقاتي و فاصله درآمدها، ماليات‏ها، رانت خواري؛
2. عوامل حرفه‏اي؛ عدم بهره‏برداري از دانش حرفه‏اي، فقدان تسهيلات مادي و ارتباط با جوامع پيشرفته، عدم امكان توسعه و پيشرفت بيش‏تر؛
3. عوامل عاطفي؛ همسر، خانواده، تعلّقات و وابستگي، والدين، احساسات و عواطف در خارج؛
4. شرايط زندگي؛ سطح پايين درآمدها و زندگي، هزينه بالاي زندگي، مسؤوليت ناپذيري افراد، فقدان تسهيلات زندگي؛
5. شرايط كار؛ فقدان تسهيلات و تأمين اجتماعي، فقدان استقلال در كار و پيشرفت شغلي؛
6. شرايط اجتماعي؛ فقدان امنيت اجتماعي، فساد، تبعيض، تمايزات قومي ونژادي،بيگانگي‏فرهنگي،انطباق‏پذيري و تابعيت جمعيت؛
7. شرايط سياسي؛ فقدان ثبات و مشاركت سياسي و اجتماعي و فقدان حقوق سياسي و مدني و سركوب روشن‏فكران؛
8. شرايط فرهنگي؛ اعتقادات، باورها، ايدئولوژي‏وفضاي توسعه فرهنگي و...(11)

عوامل جاذب نخبگان

عواملي نيز مي‏تواند در عدم جذب نخبگان به خارج و به عكس، جذب آنان به داخل كشور مؤثر باشد. اين عوامل و زمينه‏ها عبارتند از:
1. پيوند اصيل خانوادگي، انسجام اجتماعي، حفظ بافت و انسجام خانوادگي؛
2. عضويت در گروه‏هاي ديني، ملي، نژادي و سياسي داخلي؛
3. ازدواج و اشتغال و وجود شغل مناسب با حرفه فرد در داخل؛
4. آموزش متناسب با نيازها در كشور مبدأ و استفاده از مهارت فني و دانش و تخصص افراد؛
5. ثبات و تعادل ساختاري، امنيت سياسي، اجتماعي و اقتصادي و فقدان ناامني‏هاي اجتماعي؛
6. فضاي باز سياسي اجتماعي، فرهنگي و امكان مشاركت اجتماعي و ثبات اقتصادي و... .

علل فرار مغزها

در اين‏كه پديده فرار مغزها در بسياري از كشورها به عنوان يك معضل بزرگ اجتماعي مطرح است، هيچ ترديدي وجود ندارد. نگاهي گذرا به اين امر، مؤيّد همين نكته است. اما اجمالاً دو عامل عمده داخلي و خارجي را مي‏توان از جمله عوامل فرار مغزها نام برد:

الف. عوامل خارجي

يكي از عوامل پديده "فرار مغزها" توسعه فناوري در حوزه‏ها و عرصه‏هاي گوناگون، به ويژه صنعت و فراهم بودن وسايل و ابزار تحقيق و پژوهش در برخي كشورهاست كه موجب شده افراد متخصص از سراسر جهان سوم و كشورهاي در حال توسعه، به سوي اين كشورها سرازير شوند و از نظر نيروي انساني نوعي عدم تعادل ميان اين كشورها برقرار شود، به گونه‏اي كه هزينه آموزش را كشورهاي مبدأ مي‏پردازند و بهره‏وري از نيروهاي مستعد و خلّاق انساني را كشورهاي مقصد بر عهده دارند. بنابراين، بخشي از هزينه‏هاي آموزشي و تربيت نخبگان را كشورهاي مقصد به عنوان دستمزد و هزينه تحقيق به نخبگان ساير كشورها مي‏پردازند؛ همين شكاف و فاصله درآمدها از جمله عوامل مهم جذب نخبگان از ساير كشورهاست. علاوه بر سطح بالاي دستمزدها، كه عامل مهم جذب به شمار مي‏رود، كيفيت و سطح زندگي از لحاظ امكانات رفاهي، كه معمولاً تفاوت فاحشي ميان كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه دارد، از جمله عوامل جذب است. اساسا تسهيلات ويژه‏اي براي محققان و متخصصان و نيروهاي نخبه علمي در كشورهاي پيشرفته در نظر گرفته شده است كه متأسفانه در جهان سوم و كشورهاي در حال توسعه، يك محقق و نخبه علمي ساليان دراز بايد توان و وقت خود را صرف تهيه مسكن و مايحتاج زندگي خود كند.
بنابراين، اجمالاً يكي از عوامل مهم خارجي در فرار و جذب نخبگان كشورهاي در حال توسعه و جهان سوم به كشورهاي توسعه يافته، موقعيت برتر كشورهاي صنعتي مي‏باشد.

ب. عوامل داخلي

عوامل اصلي پديده "فرار مغزها" عمدتا به عوامل داخلي برمي‏گردد. اين عوامل را مي‏توان به چند دسته تقسيم نمود:
الف)مسائل و مشكلات فرهنگي‏و آموزشي؛
ب) فقدان توسعه سياسي؛
ج) فقدان توسعه اقتصادي؛
د) فساد اداري و سوء مديريت
الف) مسائل و مشكلات فرهنگي و آموزشي: عوامل متعددي را مي‏توان براي سنجش كمّي و كيفي نظام آموزشي و به طور كلي، فرهنگ يك كشور برشمرد: تعداد كتاب‏خانه‏ها و كتاب‏هاي موجود در آن‏ها، تعداد مقالات علمي، تعداد نشريات علمي ادواري موجود، بودجه تحقيقاتي، تعداد دانشجو، تعداد استادان، تعداد همايش‏ها و گردهمايي‏هاي‏علمي،تعدادمقالات‏چاپ شده از استادان داخلي در نشريات معتبر بين‏المللي، تعداد جايزه‏هاي علمي اعطايي‏به نخبگان كشور، تعداد نشان‏ها در المپيادهاي علمي، تعداد نهادها و مؤسسات‏تحقيقاتي‏دركشور،تعدادناشران علمي‏وتعداداختراعات‏وابتكارات به ثبت رسيده و... از جمله اين عوامل هستند.
متأسفانه براساس آمارهاي منتشرشده، سهم كشور ما در هر يك از عوامل مذكور، بسيار ناچيز است. هرچند عوامل كمّي همچون تعداد دانشجو و كتاب، سهم نسبتا خوبي دارد، اما درصد عوامل كيفي بسيار پايين است.(12) و اين آمارها بسيار نگران‏كننده و حاكي از عقب‏ماندگي كشور در زمينه علوم و فناوري‏ودانش‏علمي است.در عين حال، به طور مشخص، عواملي چند موجب عقب‏ماندگي كشور در عرصه فرهنگ و به ويژه نظام آموزشي، شده است كه به اجمال به آن‏ها اشاره مي‏گردد:
1. انعطاف ناپذيري نظام اداري: نظام اداري دانشگاهي و مراكز پژوهشي و تحقيقاتي ما هيچ تناسبي با يك نظام تحقيقاتي و پژوهشي پويا و پژوهنده ندارد. تصويب و اجراي آيين‏نامه‏ها و مقررّات خشك و انعطاف‏ناپذير اداري، عهده‏داري صرفا وظيفه نظارت و نه هدايت نظام آموزش عالي از سوي وزارت‏خانه‏هاي ذي‏ربط، حاكم بودن رابطه به جاي ضابطه و حاكميت مسائل جناحي و حزبي در تصويب قوانين و مقررات‏ازجمله‏مشكلات‏نظام‏اداري‏است.
2. كمبود سرمايه‏گذاري: در كشور ما سرمايه‏گذاري در كارهاي تحقيق بسيار ناچيز است و اين به عدم اعتقاد جدّي مسؤولان در اين زمينه برمي‏گردد. به دليل عدم اهتمام مسؤولان در اين زمينه، بخش خصوصي نيز اقبال به سرمايه‏گذاري نشان نمي‏دهند. كل سرمايه‏گذاري دولت در طول برنامه‏هاي پنج ساله اول، دوم و سوم در مقايسه با ساير كشورها در اين زمينه، بسيار ناچيز و غيرقابل ذكر است. براي نمونه، دانشگاه صنعتي شريف با بيش از 5 هزار دانشجوي دوره كارشناسي و چند صد دانشجوي كارشناسي ارشد و بيست دانشجوي دكتري و با ده دانشكده و پنج مركز تحقيقاتي بايد به بودجه‏اي قريب 15 ميليون تومان قناعت كند؛ يعني در هر سال براي 150 مدّرس، سهم هر يك از اعضاي هيئت علمي حدود 000/100 تومان براي تحقيق است!(13) نتيجه طبيعي اين امر در نظام آموزشي ما، دفع استعدادها از ايران و جذب آنان توسط كشورهايي است كه اهتمام جدّي به اين امر دارند.
3. ضعف مديريت علمي: پويايي و شادابي و توسعه يك كشور، مرهون وجود نظام آموزشي كارامد، با نشاط و پر جاذبه است. خروجي و برون داد و نيز ضعف و افت و يا بالندگي يك نهاد و مديريت علمي و پژوهشي و به طور كلي، نظام آموزشي يك كشور در بلند مدت امكان‏پذير است. يك نهاد آموزشي يا يك مؤسسه پژوهشي، بر خلاف يك نهاد يا مؤسسه اقتصادي، كه در كوتاه مدت به زودي قابل ارزيابي است، به سرعت قابل ارزيابي نيست. متأسفانه كل فلسفه وجودي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در كشور ما متمركز بر نظارت و نه هدايت و برنامه‏ريزي بلند مدت و ارزيابي مي‏باشد. وجود بخش‏نامه‏ها و آيين‏نامه‏هاي دست و پاگير، تغيير برنامه‏ها و اهداف با تغيير مديران سطح بالاي وزارت‏خانه، عدم توجه كافي به محتواي علمي و كتاب‏هاي مورد تدريس، عدم برنامه‏ريزي بلند مدت براي رفع مشكلات موجود آموزشي و علي‏رغم اذعان به ضعف كارايي نظام آموزشي عدم برنامه‏ريزي درست براي رفع مشكلات موجود، حاكميت روابط و منافع گروهي و جناحي به جاي حاكميت ضوابط و مقررات شايسته‏سالاري، حاكميت شديد ديوان‏سالاري، مقررات سخت اداري، گزينش داخلي براي فارغ‏التحصيلان خارجي و ده‏ها عامل ديگر از جمله عواملي است كه ضعف و ناكارامدي نظام آموزشي و ساختار فرهنگي جامعه را در بلند مدت موجب مي‏شود و زمينه‏مناسبي‏براي فرار مغزها و نخبگان كشور فراهم مي‏آورد.
4. ضعف ارتباطات و تبادل علمي: نظام اطلاع‏رساني قوي و تبادل اطلاعات و استاد و دانشجو و كتاب‏هاي معتبر علمي از ديگر عوامل كارايي و پويايي يك نظام آموزشي تلّقي مي‏شود. متأسفانه به دليل عدم تبادل علمي و فرهنگي، بسياري از تحقيقات و پژوهش‏ها در جامعه ما تكراري و فاقد اعتبار علمي است. دريافت كتاب‏ها و نشريات خارجي، دعوت از پژوهشگران و محققان و استادان خارجي براي تدريس در داخل و شركت در همايش‏ها و مجامع علمي، استفاده از يافته‏هاي علمي ساير كشورهاي پيشرفته و به طور كلي، انزواي علمي جامعه ما زمينه‏اي براي فرار مغزها و نخبگان جامعه اسلامي به كشورهاي توسعه يافته است. علاوه بر اين، ضعف نظام اطلاع رساني موجبات انجام كارهاي تكراري، تاريخ مصرف گذشته و غير ضرور را فراهم مي‏كند؛ ممكن است به دليل عدم اطلاع رساني درست و به روز نبودن دانش فني، يك مركز پژوهشي هزينه‏هاي هنگفتي صرف پژوهش‏ها و تحقيقات كند كه قبلاً در جاهاي ديگر و يا حتي كشورهاي ديگر بطلان آن‏ها به اثبات رسيده است!
5. مشكل رفاه؛ اشتغال و گزينش استادان: از جمله مسائل و مشكلات نظام آموزشي ما، كه بستر مناسبي براي فرار نخبگان است، حقوق و دستمزد كم و مشكل اشتغال آنان مي‏باشد. متأسفانه براساس آمارهاي منتشر شده رسمي دولتي، قريب 400 هزار پزشك در كشور فاقد شغل و بي‏كار هستند. علاوه بر اين، درآمد متخصصان با تورّم اقتصادي تناسب ندارد؛ زيرا هزينه تحصيل در مقاطع و سطوح عالي بسيار بالاست و امكان تحصيل دانشجويان عملاً از طريق غير بورس نهادها و مراكز علمي و پژوهشي ممكن نيست. از اين‏رو، دانشجويان فارغ‏التحصيل چون نسبت به مراكز دولتي تعهد خدمت دارند، مجبورند ساليان سال‏ها با دستمزد و حقوق ناچيز دولتي گذران زندگي كنند و همين امر موجب مي‏شود كه نخبگان براي تحصيل و يا اشتغال به خارج از كشور روي كنند.
همچنين الگوي كلي مهاجرت با پي‏روي از اين نظريه است كه تمايل به مهاجرت از يك نقطه به نقطه ديگر، تابعي از ميانگين دستمزدها، سطوح ميانگين تعليم و تربيت و فاصله و ميزان مهاجرت قبلي است.(14) و چون دستمزدها در كشور ما نسبتا پايين است، اين امر زمينه‏اي براي فرار مغزها گرديده، به عبارت ديگر، هرچند فرار مغزها داراي علل و عواملي است كه مهم‏ترين علت را مي‏توان در عدم توسعه اقتصادي كشورهاي جهان سوم دانست، اما اختلاف فاحش زندگي و اختلاف سطح دستمزدها از جمله عوامل وزمينه‏هاي‏جذب‏نخبگان‏به‏كشورهاي صنعتي است.
ب. فقدان توسعه سياسي: كشورهاي توسعه يافته معمولاً به كشورهايي اطلاق مي‏شود كه در بخش‏هاي صنعت، كشاورزي و خدمات و نيز همه مجموعه‏ها و نهادهاي خود، توسعه يافته و از رشد چشم‏گيري برخوردار باشند. به عبارت ديگر، شايد ملاك توسعه و عدم توسعه يك كشور در امكان جذب و عدم جذب نخبگان، امكانات و به فعليت رساندن امكانات بالقوّه آن كشور باشد، و كشورهايي كه امكان جذب و به كارگيري نيروهاي ماهر خود و نيز ساير امكانات بالقوّه خود را ندارند و اين امكانات و نيروها جذب بازار كار ساير كشورها مي‏شوند، "كشورهاي توسعه نيافته" و كشورهايي كه اين استعداد و توان را دارند "كشورهاي توسعه يافته" تلقي شوند. از همين روست كه كشورهايي كه از لحاظ سياسي نيز توسعه يافته نيستند، كشورهاي عقب مانده محسوب مي‏شوند. اجمالاً شاخص‏هاي ذيل را مي‏توان به عنوان عوامل سياسي براي پديده "فرار مغزها" در نظر گرفت: كاهش انگيزه و تعهد براي خدمت به مردم، احساس بي‏ثباتي و ناامني سياسي، ايجاد تغييرات فرهنگي در روحيات متخصصان، ناهمگوني فرهنگي و سياسي برخي متخصصان با اعتقادات و ارزش‏هاي حاكم بر جامعه، فقدان امنيت شغلي، فقدان فضاي باز سياسي، فقدان حقوق مدني، فقدان توسعه يافتگي سياسي، سركوب مخالفان، فساد و ناكارامدي نخبگان سياسي، تنفر از نظام سياسي، عدم استقلال كاري و پيشرفت شغلي، عدم مشاركت سياسي، سركوب روشن‏فكران و فقدان آزادي. مجموعه اين عوامل كشور را ناكارامد و نخبگان را وارد بازار كار ساير كشورها مي‏كند.
ج. فقدان توسعه اقتصادي: توسعه و پيشرفت فناوري در حوزه‏هاي صنعت، خدمات و كشاورزي از جمله ملاك‏ها و شاخص‏هاي مهم توسعه يك كشور به شمار مي‏رود. عمدتا سه محور عمده و اصلي در هر سطحي از توسعه وجود دارد كه به موجب آن‏ها، كشوري توسعه يافته و يا عقب مانده تلقي مي‏شود: داشتن يك زندگي طولاني همراه با تن‏درستي؛ دست‏رسي به اطلاعات و دانش مورد نياز در زندگي روزمرّه و در اختيار داشتن منابع لازم براي برخورداري از امكانات زندگي در سطحي مطلوب. هر يك از شاخص‏هاي مزبور، نيازمند امكانات، برنامه‏ريزي و استفاده بهينه از امكانات در راستاي رسيدن به زندگي مطلوب است. كشوري كه از امكانات مزبور خود استفاده بهينه نكند و يا با برنامه‏ريزي درست از اين امكانات براي رفع مشكلات خود بهره نگيرد، توسعه نيافته است.
اجمالاً مي‏توان توسعه نيافتگي اقتصادي را يكي از زمينه‏ها و عوامل فرار مغزها به شمار آورد و بي‏ثباتي اقتصادي، وجود نرخ بالاي مالياتي، وجود توّرم و ركود اقتصادي، سطح پايين درآمدها، وجود نرخ بالاي بي‏كاري و عدم اشتغال، فرصت‏هاي شغلي كم، عدم تناسب درامدها با امكانات و شرايط زندگي، فقدان بازار كار مناسب با حرفه افراد، افزايش جاذبه‏هاي مادي خارج از كشور و شكاف و فاصله آن با زندگي داخلي، عدم انطباق تخصص و توان علمي و فني فارغ‏التحصيلان با نيازهاي كشور، فقدان امنيت اقتصادي و امنيت براي سرمايه‏گذاري، فقدان فناوري و يا فناوري پيشرفته، تبعيض و بي‏عدالتي اقتصادي، رانت خواري اقتصادي، حقوق و دستمزد كم، وجود صنايع وابسته از جمله عواملي است كه زمينه را براي فرار نخبگان و مغزهاي كشور فراهم مي‏كند. در واقع، به دليل اين مشكلات، نخبگان كشور جذب بازارهاي بين‏المللي مي‏شوند.

پيامدهاي فرار مغزها

از جمله عوامل فرار مغزها در كشور اين است كه ما به مسائل مادي (در مقايسه با ساير عوامل) بيش‏تر توجه مي‏كنيم و انسان‏ها و افراد را فراموش مي‏كنيم؛ مي‏پنداريم كه هر كس ماشين و ابزار آلات فناوري در اختيار داشت، خوش‏بخت است، در حالي كه به عكس، هرچه كشور پيشرفته‏تر باشد، بايد نقش عوامل انساني در آن مهم‏تر، برجسته‏تر و بيش‏تر باشد؛ مثلاً نقش انسان‏ها در كشور ژاپن 80 درصد است. به همين دليل كه عوامل انساني در كشور ما كم‏رنگ است، بيش‏ترين دغدغه كشور ما خارج نكردن ارز از كشور مي‏باشد، در حالي كه ما هيچ توجهي به فرار مغزها نداريم. به نظر مي‏رسد همين تغيير نگرش نسبت به افراد انساني و توسعه انساني در فرايند توسعه، عامل مهمي در كاهش پديده فرار مغزهاست.
با نگاهي اجمالي به آمار و ارقام مربوط به پديده "فرار مغزها"، پيامدهاي بسيار ناگوار آن غيرقابل تصوّر مي‏نمايد: در يك سو، كشورهاي صنعتي و ـ به اصطلاح ـ مقصد قرار دارند كه عاملي مهم در جذب نخبگان كشورها به شمار مي‏روند و منبع مهمي براي جذب نخبگان، دين راسك وزير خارجه امريكا، معتقد است كه مهاجرت براي امريكا يعني يك منبع بزرگ نيروي علمي‏ومغزي‏كه بسيار گران‏بهاست.(15) از سوي ديگر، كشورهاي مبدأ و جهان سوم قرار دارند كه همه سرمايه و هستي خود را تقديم بيگانگان مي‏كنند. با نگاهي به آمار و ارقام، اين معضل بيش‏تر آشكار مي‏گردد:
در حال حاضر، بيش از 000/150 نفر مهندس و پزشك ايراني در امريكا زندگي مي‏كنند. تمام ورودي‏هاي با رتبه دو رقمي (99 ـ 1) كنكور سراسري دانشگاه‏هاي كشور، هر سال از بهترين دانشگاه‏هاي دنيا دعوت‏نامه دريافت مي‏كنند. قريب نود نفر از 135 دانش‏آموزاني كه در سه سال گذشته در المپيادهاي علمي صاحب مقام شده‏اند، در يكي از بهترين دانشگاه‏هاي امريكا به تحصيل مشغول شده‏اند.(16)
براساس سرشماري 1990 امريكا، قريب 220 هزار نفر خود را ايراني تبار معرفي كرده‏اند و قريب 77 درصد آنان داراي‏تحصيلات‏دانشگاهي‏هستند.(17) براساس آمار ارائه شده، تنها 1826 ايراني عضو هيأت علمي تمام وقت و رسمي در دانشگاه‏هاي امريكا و كانادا به تدريس مشغولند كه با احتساب استادان نيمه وقت، به حدود 5000 نفر مي‏رسند. در حالي كه، تا پايان سال 1372 تعداد استادان و دانشياران شاغل در ايران، 1500 نفر بوده كه در سال 1375 به 2200 نفر رسيده و تعداد استادياران نيز 6000 نفر بوده است.(18)
زيان كشور ما از صادرات مغز، بالغ به 38 ميليارد دلار برآورد شده، در حالي كه درامدسالانه كشور از محل صادرات نفت قريب12ميليارددلاراعلام‏گرديده‏است.(19)
بر اساس اظهارنظر مسؤولان رسمي كشور، آمار مهاجران كشور بسيار شگفت‏انگيز است؛ در يك اظهارنظر رسمي آمده است: هرچند آمار مهاجران ايراني از 2 تا 7 ميليون نفر ذكر مي‏شود، اما براساس آمار رسمي حاصل آمده از تجربه كاري، مي‏توان گفت: قريب 3 ميليون نفر از ايرانيان به صورت مهاجر در 20 كشور مهم جهان پراكنده‏اند كه به ترتيب، در امريكا 2/1 ميليون نفر، كانادا 200 هزار نفر، انگلستان 180 هزار نفر، آلمان 110 هزار نفر، فرانسه 100 هزار نفر، سوئد 90 هزار نفر، استراليا 70 هزار نفر، اتريش و ايتاليا، هر يك 30 هزار نفر، يونان 10 هزار نفر و بلژيك، نروژ و اسپانيا، هر يك 5 هزار نفر زندگي مي‏كنند.(20)
همچنين در خصوص وضعيت اقتصادي مهاجران خارجي، به ويژه ايرانيان مقيم امريكا، آمده است: آخرين آماري كه اداره آمار ايالات متحده امريكا در سرشماري 10 سال پيش ارائه كرده، نشان مي‏دهد كه 46 درصد مهاجران ايراني داراي مدرك ليسانس و بالاترند و 42 درصد در رده‏هاي بالاي علمي و حرفه‏اي و 22 درصد صاحبان شركت‏هاي بزرگ تجاري، كارخانه‏هاي صنعتي بيمارستان و ورزشگاه مي‏باشند و ميانگين درآمد مهاجران ايران، 55 هزار دلار و ميانگين درآمد شهروندان امريكايي 35 هزار دلار مي‏باشد.(21)
در يك برآورد شگفت‏انگيز، خسارت ناشي از فرار مغزها در ايران، رقمي بالغ بر 000/000/000/400/30 تومان اعلام شده است.(22) هرچند كه صحت اين برآورد، مورد ترديد جدّي است.
هرچند اين خسارت اختصاص به ايران ندارد و پديده‏اي است عام و فراگير، ولي بايد اهتمام جدّي در رفع آن مبذول داشت. در ذيل، آمارهاي ديگري در اين زمينه در چند كشور بيان مي‏شود.
در سال 1995، 450 هزار نفر از تحصيل‏كردگان مصري در امريكا، 6 هزار نفر در كانادا، 150 هزار نفر در استراليا و 155 هزار نفر در اروپا به سر مي‏بردند. در سال 1993، 130 هزار نفر از فارغ التحصيلان روسي به اروپا و امريكا مهاجرت كردند. در سال 1989، 22900 متخصص، كشور شوروي (سابق) را ترك كردند. در سال 1990، 410 هزار نفر از متخصصان هندي به خارج رفتند كه 30 درصد در امريكا و 23 درصد در آسياي غربي و 11 درصد در اروپا مقيم شدند. درآمد امريكا در سال 1995 از تحصيل دانشجويان خارجي يك ميليارد دلار بوده است.(23)
در ايران نيز اين آمار بسيار تكان‏دهنده است. چندي پيش وزير علوم، تحقيقات و فناوري كشورمان اعلام كرد كه در سال 1379، 220 هزار نخبه علمي، مديريتي و صاحب سرمايه به يكي از كشورهاي غربي مهاجرت كردند. اين رقم در سال پيش از آن، قريب 90 هزار نفر بود!(24) همچنين آمده است كه از 175 نفر دارنده مدال‏هاي المپياد كشورمان در دو دهه اخير قريب 92 درصد آنان به خارج رفته‏اند!(25)

راه‏هاي‏جلوگيري از فرار مغزها

براي جلوگيري از فرار مغزها و جبران خسارت‏هاي ناشي از آن، بايد اقدامات جدّي در اين زمينه صورت گيرد؛ برخي اقدامات كوتاه مدت و برخي نيز نيازمند برنامه‏هاي زيربنايي و بلند مدت است:
ـ راه حل اساسي و مؤثر براي جلوگيري از پديده "فرار مغزها" ايجاد شرايط مناسب كار، تحقيق و پژوهش و دستمزد كافي و از بين بردن بي‏عدالتي و تبعيض است كه خود موجب جلب نخبگان مي‏شود.
ـ از ديگر راه‏هاي جلوگيري از پديده "فرار مغزها"، برنامه‏ريزي بلندمدت و حساب شده براي استفاده از نيروهاي انساني است و اين امر بايد مبتني بر اين اصل باشد كه تربيت متخصصان بايد بر اساس نيازها و متناسب با ظرفيت‏هاي داخلي و به قدر نياز باشد، تا كمكي اساسي به تحكيم زيربناي اقتصادي كشور باشد.
ـ از ديگر شيوه‏هاي جذب نخبگان در داخل كشور، كه در كنار آموزش‏هاي فني و زيربنايي و به روز نخبگان قرار دارد، اين است كه صندوقي بدين منظور در نظر گرفته شود تا فارغ‏التحصيلان دانشگاهي، به محض فراغت از تحصيل و تا زماني كه موفق به پيدا كردن شغل و كاري مناسب نشده‏اند، از اين صندوق وام‏هاي اشتغال، حق بيمه بي‏كاري و مانند آن دريافت دارند.
ـ نظارت بر فارغ‏التحصيلاني كه به خارج عزيمت مي‏كنند و ارتباط عاطفي باآنان‏ازديگرراه‏كارهاي‏جذب‏نخبگان‏است.
ـ نظارت بر رشته‏هاي علمي موردنياز ـ بدين صورت كه دولت بر اساس نيازهايي كه دارد اقدام به آموزش و تربيت كادر مجرّب و موردنياز خود نمايد و در مقابل، تعهد كند كه به فارغ‏التحصيلان و نخبگان تربيت يافته كاري مناسب واگذار نمايد ـ از ديگر اقدامات مؤثر است. بدين صورت علاوه بر آن‏كه از هدر رفتن نيروهاي نخبه و ذخاير انساني جلوگيري مي‏شود، شاهد پويايي و بالندگي و توسعه همه جانبه كشور خواهيم بود.
ـ تأسيس مركز كاريابي براي فارغ‏التحصيلان و نخبگان دانشگاهي از جمله اقدامات بايسته است تا دانشجو پيش از فراغت از تحصيل بتواند براساس علاقه و نياز، شغل آينده خود را انتخاب كند و به محض فراغت از تحصيل در مراكز مورد نياز، به خدمت گمارده شود.
ـ ارتباط صنعت و دانشگاه از جمله عوامل مهمي است كه موجب جلوگيري از فرار مغزها مي‏شود. عدم ارتباط بين دو نهاد و عدم تناسب آموزش‏هاي نظري با فعاليت‏هاي عملي از جمله عوامل مهم پديده "فرار مغزها"ست؛ يعني در دانشگاه به مباحث صرفا نظري پرداخته مي‏شود و در صنعت، كه محل كار و عمل و ميدان است، اين مباحث كارايي لازم را ندارد. ارتباط اين دو مركز مهم از جمله عوامل قطع وابستگي و علاقه‏مند ساختن دانشجو و جذب سرمايه‏ها و اشتغال‏زايي در صنايع است.(26)
ـ بايد به اين معضل بزرگ به عنوان يك پديده ملي نگاه شود. دولت و مجلس و رسانه‏هاي همگاني نسبت به حل آن عزم ملي از خود نشان دهند.
ـ وجود ثبات و آرامش سياسي و همدلي، همكاري و وحدت نيروهاي خودي و احزاب سياسي و مسؤولان زمينه‏ساز ثبات و آرامش روحي افراد خواهد بود و اين خود زمينه‏ساز حل بسياري از مشكلات.
ـ احترام و توجه بيش‏تر به علم، دانش، خلّاقيت و تحصيل ضروري است. نخبگان و تحصيل‏كردگان جامعه بايد در صدر توجه مسؤولان فرهنگي و رسانه‏هاي همگاني قرار گيرند. علاوه بر اين، بايد ستادهاي ويژه‏اي تشكيل گردد و مشكلات مادي و معنوي فارغ‏التحصيلان و نخبگان كشور را خارج از برنامه و به صورت ضربتي حل نمايند.
ـ تأسيس شهرك‏هايي براي محققان و تأمين همه نيازهاي علمي، تحقيقاتي، مادي و معنوي آنان در اين مجموعه، به گونه‏اي كه آنان بتوانند با خيالي آسوده به حل معضلات علمي و فرهنگي جامعه همت گمارند، مطلوب است. روشن است كه براي هر مجموعه علمي همسويي، مي‏توان چنين اقدامي به عمل آورد؛ بخش صنعت، بخش كشاورزي، بخش خدمات، علوم انساني، علوم پايه و... .
ـ تجديدنظر جدّي در وضع دانشگاه‏ها و بودجه‏هاي تحقيقاتي آنان و تخصص اعتبارات و امكانات ويژه‏اي براي آنان در راستاي تحقيق و پژوهش بايد مورد توجه باشد.
ـ تغيير ساختار نظام آموزشي، تغيير نظام حاكم بر مؤسسات آموزش عالي، گماردن افرادي شايسته و فارغ از گرايش‏هاي سياسي، حزبي و جناحي بر صدارت آن‏ها، از جمله عوامل مؤثر در جلوگيري از پديده "فرار مغزها" است.
و سرانجام آنچه از همه مهم‏تر است اصلاح مفاسد اداري و حاكميت روابط شخصي و فاميلي و گروهي و حزبي و جناحي است.

پي‏نوشت‏ها

1ـر.ك:حسن‏وقوفي،فرارمغزها، تهران، مؤسسه‏فرهنگي‏انتشاراتي‏زاهد، ص 9
2ـ ر. ك: پريدخت وحيدي، مهاجرت بين‏الملل و پيامدهاي آن، سازمان برنامه و بودجه، ص 1364
3ـمحمدمعين،فرهنگ‏معين،ج4،واژه‏مهاجرت
4ـ ر.ك: جورج ريتزر، نظريه‏هاي جامعه‏شناسي دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي، فصل پنجم
5ـ رحيم‏زاده اسكويي، كندوكاوي مقدماتي در زمينه تكنولوژي، تهران، وزارت امور اقتصادي و دارايي، ص 4
6الي 10ـ در اين زمينه ر. ك: حسين شهيدزاده، "فرار مغزها، مشكل بزرگ جهان سوم"، / اطلاعات سياسي، اقتصادي، ش 45،46،ص4/همان / ص 6
11ـ عسگري و ديگران، فرار مغزها؛ انتقال معكوس تكنولوژي، ترجمه مجيد محمدي، تهران، آفتاب، 1376، ص 7
12و13ـ ر. ك.به: رضا منصوري، «نگرشي بر وضعيت تحقيقات در ايران»، فصلنامه سياست علمي و پژوهشي، ش اول، 1370، ص 16 / ص 18
14ـ واي، شياتوهانگ، «تحليلي تجربي از فرار مغزها و دانشجويان خارجي به امريكا»، ترجمه گروه فرهنگي، مجله راهبرد، ش 2، سال 2 (1372)، ص 150
15و16ـ به نقل از: حسن وقوفي، پيشين، ص 50 / احسان نراقي، جامعه، جوانان، دانشگاه، ص 227 / ص 54
17ـ ماهنامه گزارش، ش 56
18و19ـحسن‏وقوفي،پيشين،ص81/ص86
20و21ـ روزنامه جام جم ،15/10/80، ص7 مصاحبه با مشاوران سازمان فرهنگ و ارتباطات
22ـ روزنامه همشهري، ش 2543، 4/8/80
23ـ عسكري و ديگران، پيشين ،ص 6
24و25ـ روزنامه انتخاب، 12/2/80
26ـ ر. ك: حسين‏شهيدزاده،پيشين،ص 11

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image