شما تمام نگرانيتان از اين است كه نكند روزي يك موجود زنده و بالخصوص انسان را بسازند . من نميفهمم اين نگراني چه نگرانياي است؟ اگر انسانها انسان را ساختند يا گياه را ساختند، آنوقت مگر انسانها گياه را خلق كردهاند؟ اين عالم قانوني دارد كه از آن تخلف نميكند; يعني اگر آن مجموع شرايط مادي براي پيدايش يك گياه به وجود آيد يا - به قول كساني كه قائل به روح و نفس هستند - اگر مجموع شرايط براي اينكه يك كودك (نفس) متولد شود به وجود بيايد (به هر وسيله به وجود بيايد; ميخواهد عوامل طبيعت آن را به وجود آورند يا انسانها) محال است كه او به وجود نيايد . اين را با مثالي ذكر كنم - در مثال بهتر ميشود مطلب را گفت - و آن اين است:
دو نفر با هم سر تلويزيون مباحثه دارند . تلويزيون گيرندهاي را ميبينند كه عكسها و تصويرهايي را نشان ميدهد . اين دو نفر در يك چيز با هم اتفاق دارند و آن دستگاه گيرنده است . يكي از اين دو نفر ميگويد اين تصويرها روي صفحه را همين دستگاه، خودش ايجاد ميكند; خاصيت همين دستگاه است كه ايجاد ميكند . ديگري معتقد است كه يك دستگاه فرستنده ديگر هست كه امواجي را پخش ميكند و هر وقتيك دستگاه گيرنده به اين كيفيتساخته شود، در هر جا كه باشد، صورت آن را منعكس ميكند . بعد آن كسي كه مدعي است دستگاه فرستندهاي نيست كه تصوير از آنجا ميآيد و اين خود همين دستگاه است كه اين تصوير را ميسازد، ميگويد الآن با دليل ثابت ميكنم; وقتي مثل همه تلويزيونهاي ديگر شد، به جبر و ضرورت خاصيت آنها را پيدا ميكند، يعني آن دستگاه فرستندهاي كه هميشه در حال فرستادن (تصوير) است و يك «آن» از كار خودش غافل نيست، طبعا (تصوير را در آن) منعكس ميكند .
خدا كه انسان نيست كه انسان هوسباز بخواهد باشد . اگر ما به دنياي ديگري و به عالم ارواح قائل باشيم، معنايش اين است كه هر چه در اين دنيا پيدا شود (ميخواهد به دستبشر پيدا شود، ميخواهد به دست ديگري) (خارج از قانون خلقت نيست). مگر الان انسانها انسان نميسازند؟ همين الان هم انسانها انسان ميسازند، الان هم موت و حيات به دست انسانهاست; يعني يك زن و شوهر دلشان بخواهد بچه به وجود بيايد به وجود ميآيد، دلشان بخواهد به وجود نيايد به وجود نميآيد . پس بگوييم اينها در كار خدا دخالت كردهاند؟ حرف كليسا راجع به مساله جنين بسيار حرف غلطي است كه ميگويند اگر كسي بخواهد بچه متولد نشود و جلوگيري كند، در كار خدا مداخله كرده است . هميشه مردم در كار خدا به اين معنا مداخله ميكنند . آن كشاورزي هم كه كشاورزي ميكند، در كار خدا مداخله ميكند . قرآن هم ميگويد: «افرايتم ما تحرثون، ءانتم تزرعونهام نحن الزارعون»(1) . در همان كار كشاورز، قرآن چيزي از آن را از او ميداند و چيزي از آن را - كه از او نيست و از دستگاه خلقت است - از خودش ميداند . كشاورز كار خودش را انجام ميدهد، يعني زمينه را مساعد ميكند و اين عالم خلقت است كه آن را ايجاد ميكند نه كشاورز .
يك چيز را من براي هميشه به شما قول ميدهم و آن اين است كه براي هزارها سال ديگر هم بشر قادر نخواهد شد كه بكلي خارج از قانون خلقت موجودي را ايجاد كند، مثلا انساني ايجاد كند كه هيچ ارتباطي با عالم خلقت نداشته باشد . علم انسان هر چه پيش ميرود، در جهتشناخت قوانين خلقت پيش ميرود و از همان قانون موجود خلقت استفاده ميكند . كدام قانون را بشر در عالم خلق كرده است؟
بلا تشبيه - البته جسارت نباشد - نمرود به ابراهيم (ع) گفت: خداي تو كيست؟ گفت: «ربي الذي يحيي و يميت» .(نمرود) گفت: «انا احيي و اميت» من هم احيا و اماته ميكنم . دستور داد دو نفر را از زندان آوردند، يكي را سر بريدند (و يكي را آزاد كردند). اين واضح است كه مغلطه است، عين اين مغلطه جناب عالي راجع به خواب . شما چرا راجع به خواب ميگوييد؟ راجع به ميراندن بگوييد . چرا مثال روي خواب آورديد؟ اولا اين آيه قرآن نيست كه فرموديد: «همان طور كه ميميريد زنده ميشويد» ، اين حديث است . فرموديد خواب (تلقين مغناطيسي) چون در اختيار انسانهاست جنبه مادي دارد . اولا اين جنبه مادي و غيرمادي كه شما يك ديوار عظيمي در اينجا قائل شدهايد، كجاست؟ شما چرا اصلا براي مردن مثال به خواب زديد؟ درباره خود مردن صحبت كنيد، بگوييد اگر مردن يك جنبه ماوراءالطبيعي باشد، پس بايد هيچ كس نتواند كسي را بكشد، چون قرآن ميگويد: خدا قبض روح ميكند ملك الموت ميآيد قبض روح ميكند . خدا ميگويد: «الله يتوفي الانفس حين موتها» ; اگر خدا قبض روح ميكند، پس هيچ كس نبايد بتواند كس ديگري را بميراند . نه، اينها با هم منافات ندارد . آن كاري كه بنده ميكند غير از كاري است كه خدا ميكند . بنده شرايط بقاي حيات را در اينجا از بين ميبرد . از نظر قرآن اين به معني فاني شدن و تمام شدن نيست . وقتي كه اين شرايط معدوم شد، يك چيزي هست كه قبض ميشود، يك چيزي هست كه از اينجا برده ميشود، يك چيزي هست كه ديگر امكان بقا ندارد و چون امكان بقا ندارد گرفته و برده ميشود . پس اينها با همديگر به هيچ وجه منافات ندارد .
بنابراين مساله روح هيچ وقتبا اين حرفها باطل نميشود كه مثلا اگر روزي بشر قادر شد انسان بسازد و فرض كنيم و اقعا از نطفه هم نسازد، سلولي مثل سلول مرد را از ماده ديگري بسازند و در خارج رحم پرورش دهند و يك انسان تمام بسازند، (در اين صورت روح باطل است; خير) اين به اين مساله ارتباطي ندارد .
در مساله روح، كساني كه بحث ميكنند، در واقع همين تعبير است كه آيا انسان همه ابعاد وجودش همين ابعاد محسوس استيا يك بعد وجودي ديگري هم دارد كه آن بعد وجودي در وقتي كه شرايط آن به وجود آمد به وجود ميآيد، همين طوري كه اگر شرايطي به وجود آيد اين ابعاد وجودياش به وجود ميآيد . در اين جهت هيچ فرقي بين همان مثال تلويزيون و ما وجود ندارد . پس شما نگران نباشيد; اگر روزي هم هزارتا انسان بسازند، با مساله روح هيچ ارتباط ندارد . (2)
پي نوشت
1- سوره واقعه(56) ، آيه 63 و 64 ، آيا آنچه را کشت مي کنيد ، ملاحظه کرده ايد؟ آيا شما آن را (بي ياري ما) زراعت مي کنيد، يا ماييم که زراعت مي کنيم؟
2- معاد، استاد مرتضي مطهري، صص 95 - 97