جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
چيستي علوم انساني و کارايي آن
-(2 Body) 
چيستي علوم انساني و کارايي آن
Visitor 444
Category: دنياي فن آوري
معمولا در جوامع دانشگاهي ما علوم انساني کم‌اهميت‌تر از رياضي و علوم تجربي دانسته مي‌شود در حالي که در دانشگاه‌هاي غربي، اهميت علوم انساني روز به روز بيشتر محسوس مي‌شود.
در اين ميان با توجه به سخنان مقام معظم رهبري در مورد لزوم بازنگري در مباني علوم انساني در دانشگاه‌هاي ما، به نظر مي‌رسد به واسطه اين بازنگري مي‌توان اهميت و جايگاه علوم انساني بر ما روشن شود. در اين مقاله تعريف علوم انساني با توجه به نظرات يکي از متفکران غربي ذکر شده و اهميت علوم انساني مورد بررسي قرار گرفته است.در انتها نيز از اهميت علوم انساني براي جامع ما ذکري به ميان آمده است.
علوم انساني چيست و به چه معناست؟
بر اساس نظام قديم آموزشي در کشور ما، دانش‌آموزان پس از پايان دوره راهنمايي ملزم بودند که يا در دبيرستان و يا هنرستان به ادامه تحصيل بپردازند. دبيرستان که عمده دانش‌آموزان در چارچوب آن به ادامه تحصيل مي‌پرداختند داراي 3‌رشته علوم انساني، علوم تجربي و علوم رياضي بود.
اين ساختار در نظام جديد آموزشي دوره دبيرستان تا حد زيادي حفظ شد. دانش‌آموزان هر يک از اين 3 رشته قادرند در رشته‌هاي مشخصي به ادامه تحصيل در دانشگاه بپردازند. مثلا رشته‌هاي دانشگاهي پزشکي، علوم آزمايشگاهي و زيست‌شناسي از زيرمجموعه‌هاي علوم تجربي محسوب مي‌شوند، مهندسي عمران و معماري از زير مجموعه‌هاي رشته علوم رياضي و تاريخ، فلسفه و حقوق از زيرمجموعه‌هاي رشته علوم انساني محسوب مي‌شوند.
بر اساس کدام معيار و ملاک علوم را دسته‌بندي مي‌کنند و بخشي از علوم را تحت عنوان «علوم انساني» و بخش ديگر را علوم تجربي مي‌دانند؟ تمايز علوم رياضي با علوم تجربي تا حدي آشکار است. علوم تجربي از روش‌هاي تجربي و آزمايشگاهي بهره مي‌برند و علوم رياضي از روش‌هاي غيرتجربي و مقدم بر تجربه استفاده مي‌کنند. اصطلاحا رياضيات با شهود محض سروکار دارد و علوم تجربي با شهود تجربي. البته اين شهود را نمي‌بايد با شهود عرفاني اشتباه گرفت بلکه در اينجا شهود به معناي آشکار شدن متعلق شناخت براي انسان است و در رياضيات متعلق شناخت از پيش در ذهن انسان نهاده شده است و هر کس مي‌تواند آن را بدون مراجعه به جهان خارج از ذهن تصور کند. هرکسي در ذهن خود تصوري از دايره، مستطيل، عدد 5 و عمل جمع و تفريق دارد و بنابراين موضوعات علوم رياضي در ذهن هرکس به خودي خود موجودند.
اما موضوعات علوم تجربي، موضوعاتي خارج از ذهن انسان هستند و براي شناخت آنها لزوما بايد از آنها تجربه حسي و آزمايشگاهي داشت. بنابراين روش علوم تجربي لزوما روش تجربي است و علوم تجربي و علوم رياضي از دو حيث با يکديگر متمايز مي‌شوند: الف از حيث موضوع ب (به تبع موضوع) از حيث روش
علوم رياضي به تبع اين‌که روشي عقلي دارند، معمولا يقين‌آورتر هستند، ولي هرچند علوم تجربي کاملا يقين‌آور نيستند، اما به لحاظ اهميت و فايده‌اي که در زندگي انسان دارند، اگر بيشتر از علوم رياضي مورد توجه نباشند، کمتر از آن مورد توجه نيستند.
اما در اين ميان تکليف علوم انساني چيست؟ همواره 3 سوال مهم در مورد علوم انساني مطرح است:
1) موضوع علوم انساني چيست؟
2) روش علوم انساني چيست؟
3)‌ اهميت علوم انساني چيست؟
علوم انساني در اواخر قرن نوزدهم در ميان غربيان دچار بحران شديدي شد، چرا که در اين زمان، علوم تجربي بشدت در حال پيشرفت بودند و داراي منافع بسيار زيادي تلقي مي‌شدند. تا آن زمان هنوز جنگ‌هاي جهاني اول و دوم اتفاق نيفتاده بود و بنابراين اثرات مخرب علم و تکنولوژي جديد بر زندگي انسان، (که نمونه آن بمباران هسته‌اي دو شهر از شهرهاي ژاپن توسط آمريکا بود) هنوز آشکار نشده بود و صرفا مزاياي علم تجربي مدرن مورد توجه واقع مي‌شد. در اين ميان علوم انساني علومي بدون فايده و بدون دقت تلقي مي‌شد. چرا که علوم انساني فاقد مزايايي بود که به واسطه علم تجربي و علوم فني مهندسي براي انسان قرن نوزدهم حاصل شده بود. در عين حال هيچ پيشرفتي در اين دسته از علوم مشاهده نمي‌شد. حتي هيچ تعريف مشخصي نيز از اين علوم وجود نداشت و معمولا اين علوم را با مصاديق آن (فلسفه و تاريخ در راس اين مصاديق بودند) مي‌شناختند. نه موضوع اين علوم مشخص بود و نه روش آن و نه اهميت آن.
بنابراين علوم انساني دچار 3 گونه بحران شد:
1) بحران در هويت،
2) بحران در روش
3) بحران در غايت.
برخي از فلاسفه غربي در پي نجات علوم انساني از اين بحران بر آمدند. برخي از آنها زير مجموعه‌هاي خاصي از علوم انساني را مورد توجه و تمرکز خود قرار دادند که ادموند هوسرل، فيلسوف شهير آلماني و استاد مارتين هايدگر، از آن دسته از فيلسوفان است. وي توجه خود را به بحران در فلسفه متمرکز کرد و روش پديده شناسي خود را براي نجات فلسفه از اين بحران مطرح کرد. ولي يکي از متفکران غربي به نام ويلهلم ديلتاي بحران را نه صرفا متوجه فلسفه، بلکه متوجه کل علوم انساني دانست و در پي نجات آن بر آمد. ديلتاي موضوع علوم انساني را به اين شکل مشخص کرد: آثاري که انسان آن را خلق کرده است.
اين‌گونه تعيين موضوع براي علوم انساني بسيار راهگشاست و تا حد زيادي روشنگر. ما در فلسفه، انديشه‌هايي را که انسان‌هاي قبلي در طول تاريخ در مورد نحوه پيدايش جهان، نحوه حصول معرفت و تعيين ارزش‌هاي اخلاقي ارائه دادند مورد مطالعه قرار مي‌دهيم. بنابراين در فلسفه آنچه را که ساخته انسان است مورد مطالعه قرار مي‌دهيم. در رشته تاريخ نيز آثار انسان‌هاي گذشته و شيوه‌هاي حکومت و جنگ و غيره را مورد مطالعه قرار مي‌دهيم. بنابراين موضوع اين رشته نيز چيزي است که انسان آن را خلق کرده است.
اما معيار ديلتاي در مورد موضوع علوم انساني از جهاتي رهزن است. چرا که مثلا کامپيوتر نيز از ساخته‌هاي انسان است ولي رشته مهندسي سخت‌افزار کامپيوتر که اين ساخته انساني را مورد مطالعه قرار مي‌دهد از زير مجموعه‌هاي علوم انساني محسوب نمي‌شود.
اين اشکال بر ديلتاي وارد نيست. چرا که او در کنار موضوع علوم انساني، روش علوم انساني را هم مشخص کرده است. روش علوم انساني با علوم رياضي و علوم تجربي متفاوت است. علوم انساني همچون رياضيات به محاسبه و اندازه‌گيري نمي‌پردازد. همچنين علوم انساني همچون علوم تجربي نيست که به وسيله روش تجربي و آزمايشگاهي با موضوع خود مواجه شود. به نظر ديلتاي علوم تجربي به واسطه روش تجربي، به تبيين علي معلولي و در نهايت پيش بيني در مورد موضوع مورد مطالعه خود =(اعيان طبيعي) مي‌پردازد. اما کارعلوم انساني «فهم» و «توصيف» است. بنابراين علوم انساني از دو جهت با علوم تجربي تفاوت دارد: از جهت موضوع (موضوع علوم تجربي اشياء طبيعي است و موضوع علوم انساني چيزهايي است که انسان آنها را ساخته است) و از جهت روش (روش علوم تجربي، تجربي و آزمايشگاهي است و روش علوم انساني فهم و توصيف موضوع خود است.)
بنابراين اشکالي که در مورد مهندسي سخت‌افزار کامپيوتر مطرح شد به تعريف ديلتاي از علوم انساني وارد نيست. زيرا هر چند موضوع رشته مهندسي سخت‌افزار کامپيوتر از ساخته‌هاي انسان است، ولي روش اين رشته با روش علوم انساني مطابقت ندارد. در عين حال فهم و توصيف کامپيوتر و به طور کلي محصولات تکنولوژي در چارچوب رشته‌هايي مثل فلسفه تکنولوژي و در زيرمجموعه علوم انساني مطرح مي‌شود.
بنابراين علوم انساني از بحران‌هاي هويت و روش نجات مي‌يابد. اما بحران مربوط به اهميت علوم انساني در قرن بيستم از بين رفت، چرا که پس از اثرات مخرب جنگ‌هاي جهاني اول و دوم، علوم انساني اهميتي مضاعف يافت زيرا انسان غربي به اين نتيجه رسيد که در مورد آنچه خود ساخته (تکنولوژي) مي‌بايد فهم عميق‌تري پيدا کند.
در اين ميان، اهميت علوم انساني براي ما نيز که اکنون با دستاوردهاي تکنولوژي غرب مواجهيم، مشخص است. ما در کنار اهميت دادن به علم تجربي و تکنولوژي، نبايد از فهم اين پديده‌ها غافل باشيم و آنها را بدون ملاحظه و تعمق بپذيريم و نبايد راهي را که غربيان رفتند و قربانيان بسياري به پاي آن دادند، بي‌کم و کاست طي کنيم. بنابراين علوم انساني مي‌تواند رهيافت ما را به ساير علوم و موضع ما را نسبت به آنها مشخص کند. معنويت موجود در سنت ما نمي‌بايست قرباني پذيرش زندگي مدرن علمي (يا به عبارت بهتر علم زده) شود. آنچه در اين ميان اهميت دارد توجه به عنصر «فهم» است که متعلق به علوم انساني است و علوم تجربي و رياضي، فاقد آن مي‌باشند (با تعريفي که از «فهم» ارائه داده شد.)
منبع:www.jamejamonline.ir
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image