باسمه تعالي محمد(ص)از«حراء»اين مغارهي مثالي وعظيمترين معبدتفکرانساني فرود آمده است.غارنه که رصدگاه ستارگان وکهکشانهاي درون خودوجهان.غارنه که معبدحکمت وخانهي اعتکاف؛ مکتب فهم و عشق و نياز... سالک وادي محبت سنگرش راترک گفته،سپرش رابه دورافکنده وزرهاش را بدرودگفته است..بااين همه آن جا،درپهندشت بيمروت روبهروي اوغريومرگ وکوس غرندهي معرکهاي خونبار شنيده ميشود. هزاران حربه، پرچم عشقي را که بر دست او به اهتزاز در آمده نشانه خواهند رفت... اما او در کانون آتش و خون؛ معرفت و محبت را ارمغان آورده است و از آن همه باک ندارد. به خديجه همسر مهربان خويش که شاهد و شريک رنجهاي بيپايان اين دوران سخت و طاقت فرساي اوست از بعثت خود سخن گفته است... بعثت؛ کلمهاي گرانسنگ ومتعالي که ازشدت عظمت، حدود افهام را در مينوردد و دامنهي عقول را ميگذرد. بعثت؛ برانگيختن آدمي از خاک و او را تا مظهر کمال، تا بالاترين اوج افلاک بالا بردن و بر آبشخور معرفت توحيد، اين چشمهي هستيبخش پر ملکات سيراب کردن... واينک محمد، منظورجهاني ومنتظر آسماني، زبدهي آفرينش و شمع چراغ آفرينش، واسطهي اين فيضان موعود و محمود گشته