جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
معماري ، هنر ديرين انسان
-(4 Body) 
معماري ، هنر ديرين انسان
Visitor 766
Category: دنياي فن آوري

معماري چيست؟

از بارزترين نشانه هاي تفاوت انسان و حيوان ، عشق به نوجوئي، تكامل و توسعه قدرت خويش بوده است. حيوان از غريزه اش مدد گرفت، لانه و سرپناه ساخت و طي هزاران سال به آن قانع بود و در آن تغيري نداد اما انسان همواره در انديشه قدرت و توانائي خويش بوده است. او ابتدا دريافت كه پوست بدنش قادر به حفظ او در برابر سرما و گرما نيست، پوست دومي چون لباس را كشف كرد تا ضعف پوست بدن را جبران كند. باز هم به آن قانع نشد و پوسته سومي ساخت تا او را از گزند سرما و گرما ، آفتاب، درندگان و مزاحمان بيگانه در امان دارد. اين پوسته سوم را خانه ناميد.
دست او داراي قدرت كافي براي شكستن درختان ، كندن خاك و كشتن حيوانات نبود و با خلق ابزار مناسب آن را توانا ساخت. همانگونه در طول هزاران سال ، او را مي بينيم كه بي وقفه در تلاش وسعت بخشيدن به قدرت و قلمرو خويش ، اعماق زمين را شكافته، به ژرفاي دريا فرو رفته و در بيكران آسمان در جستجوي منابع و پايگاه جديد است.
ارتياط با ديگران ، يكي از ابزارهاي توسعه قدرت رفع نياز روحي او بوده است كه به اشكال گوناگون جلوه گر شده است و در اين ميان ، ابتدائي ترين آن ، ارتباط تصويري بوده است كه آثار آن بر سنگواره ها ، يادآور نحوه ارتباط او در دوره غار نشيني است.
ارتباط تصويري امروزه ار جايگاه ارزشمندي برخوردار است و نقشه كشي يكي از مهمترين گونه هاي آن است كه در تمامي رشته هاي فني مورد استفاده قرار مي گيرد.
همانگونه كه مي دانيد براي ساختن يك مجموعه ساختماني با اتكا به دهها هزار كلمه در توصيف آن ، بدون اينكه تصويري از آن رسم كنيم ممكن نيست. به عبارت ديگر اگر قرار باشد ده نفر سازنده، همگي با اتكا به توصيفات موجود از طرف نويسنده ،ساختماني بسازند، نهايتاً ده ساختمان متفاوت حاصل خواهد شد. هر چند كه توصيفات مذكور دقيق و جزء به جزء باشد.
لذا اگر چه كلمات ، نقش مهمي را در انتقال ايده اي طرح بازي مي كند، اما نقشه، اصلي ترين وسيله براي ارتباط در كار معماري و ساختمان است بنابراين تصاوير در بسياري از مواقع گوياتر از كلمات ، منتقل كننده ايده هاي فني است. به همين سبب در رشته هاي فني براي انتقال ايده ها از نوعي تصاوير ساده شده خاص به نام نقشه استفاده مي كنند كه نوعي زبان ترسيمي است .
اين زبان همانند زبان مادري داراي قواعد و دستورات خاص خود است.اين قواعد به طور قراردادي وضع شده است و در اغلب كشورها به صورت استاندارد در آمده است.در رشته معماري نيز از نقشه هايي استفاده مي شود كه به آن نقشه هاي معماري-ساختماني مي گويند.
نقشه كشي ، تركيبي است از ترسيمات تك تصويري سه بعدي و ترسيمات چند تصويري دو بعدي.
نقشه هاي ساختماني در مقياسها و اندازه هاي متفاوت ترسيم مي شوند كه بتوانند تمامي اطلاعات مورد نياز براي سات آن را اعم از اندازه و شكل و حتي نوع مصالح را به بيننده منتقل كند.

آشنائي بارشته معماري در هنرستانهاي فني و حرفه اي :

امروزه از دو طريق مي توان در اين رشته تحصيل نمود:
1) رفتن به دبيرستان و تحصيل در رشته رياضي فيزيك و بعد قبولي در كنكور سراسري كارداني و يا كارشناسي.
2) رفتن به هنرستان و تحصيل در رشته نقشه كشي معماري و گرفتن ديپلم در اين رشته و بعد ورود به دانشگاه در مقطع كارداني.
دانش آموز در دوره هنرستان مي بايست دو سال در اين رشته تحصيل كند تا موفق به اخذ ديپلم فني و حرفه اي شود. در طول اين دو سال او با رسم انواع نقشه هاي مورد نياز براي ساخت يك خانه مسكوني اعم از اجرائي و معماري آشنا خواهد شد.علاوه بر تسلط كامل بر رسم نقشه هاي ساختماني با دست ،با نقشه كشي به كمك رايانه ( اتوكد ) نيز آشنا خواهد شد.
علاوه بر آن با هنر طراحي و آشنائي با مباني هنر هاي تجسمي ، شناخت اجزائ ساختمان ، نقشه برداري ، تاسيسات آب و فاضلاب ، تاسيسات برقي ، متره و برآورد، بناهاي تاريخي نيز آشنائي كامل پيدا خواهند كرد.
درسهاي تخصصي دوره هنرستان در اين رشته عبارت است از :
1) شناخت مواد و مصالح
2) ترسيم فني و نقشه كشي
3) مباني طراحي معماري
4) نقشه كشي ساختماني
5) آشنائي با بناهاي ساختماني
6) حجم شناسي و ماكت سازي
7) متره و برآورد
8) نقشه برداري
9) تاسيسات ساختماني
10) عناصر و جزئيات ساختماني
دانش آموز پس از گرفتن ديپلم فني بدون گذراندن دو ره پيش دانشگاهي مي تواند با دادن كنكور سراسري يا بدون كنكور به دانشگاه آزاد و يا علمي كاربردي راه پيدا كند و پس از گرفتن مدرك كارداني با دادن كنكور كارشناسي وارد دوره ليسانس شود.
سپس يا با داشتن مدرك كارداني به عنوان تكنسين معماري يا با داشتن مدرك ليسانس به عنوان مهندس معماري وارد بازار كار شود.
رشته معماري داراي آينده شغلي مناسب و همچنين فوق العاده متنوع با روحيات مختيف مي باشد.بيشتر كارهاي آن نيز بيشتر به صورت عملي و مهارتي مي باشد.

تاريخچه معماري

مـعـمـاري قـبـل از اسـلام معـماري ايراني را بايد بطور صحـيح از اعـماق تاريخ ايـن سرزمـيـن کهـن مـورد بررسي قـرار داد. معـماري ايراني به شـش قـرن قـبل از ميلاد مسيح باز مي گـردد، که مـشـخـصات هـر دورهً معـماري را در دوره هاي مـخـتـلف تاريـخـي شـرح مي دهـيـم : 1- معـماري دوران ماقـبـل تـاريخ تـا زمان حـکـومت مادها. 2- معـماري از زمان حکـومت مـادهـا تـا پـايان دوره حـکـومت ساسانيان . در رابـطه با معـماري ايران، بايـد به خـوانـنـدگـان يـادآوري شـود، تـغـيـيـراتي کـه در رابـطه بـا هـنـر پـيـشـيـنـيان ايـران در معـماري داده شـده و نـحـوهً ساخـتمان سازي آن دوران. در سخـني کـوتاه مـي تـوان به : حکـاکـي بـر روي سـنگ، گچکاري، نقاشي، آجرکاري، آئينه کاري، کاشي کاري، موزائيک کاري و ديـگـر کـارهـاي تـزئـيـني اشـاره کرد. الـبـتـه مـا بايـد استـثـنـاهـايي هـم بـراي ساخـتـمان هـاي چـنـد شـکـلي کـه بـراي مـواردي خـاص اسـتـفـاده مي شد، قـائـل شـويم. اين گـونـاگـونـي بـرآمـده از نـيـازهـاي خـاص مـردم در زمـانـهـاي مـتـفـاوت بـوده است. هـنـرمـنـدان ايـراني بـه دنـيـا ثـابـت کـردن کـه تـوانائـي هـاي بالايي دارنـد و شـامـل احـتـرام بـسيار، بـخـاطر اثـرهـاي تـاريخـي مـنـحـصر بـفـرد فـراوانـي کـه از خـود بـجـاي گـذاشـتـه، هـسـتـند. بـنـظر مـشکـل مي رسد که بـتوان معـماري ايراني را از زمانـهـاي بـسـيـار دور تـا بـحـال طـبـقـه بـنـدي کرد. اما، تـرتـيـبات زيـر مـي تـواند چـشـم انداز وسـيـعـي از ايـن کـارهـا در اخـتـيـار شـمـا قـرار دهـد: کـلـبه هـاي ماقـبل تـاريـخ، شهـرهـا و قـصـبه هاي اولـيه، اسـتحـکـامات و دژهـاي نـظـامي، معـابـد و آتـشـکـده ها، مـقـبـره ها و آرامـگـاه هـاي بـزرگ، مـکـانهـاي عـظـيـم تـاريـخـي، سـدهـا و پـلـهـا، بـازارهـا، حـمام هـا، جـاده هـا، مسـاجـد عـظـيـم، بـرجـهـا و مـنـاره هـا، ساخـتـمانهـاي مـذهـبـي و محـلهـايي از دوران اسلامي، و هـمچـنـيـن بـنـاهـا و يـاد بـودهـاي گـسـتـرده در کـشـور ايران. از ديگـر چـيـزهـاي مهـمي که بـرروي معـماري ايراني تـاثـيـر گـذار بوده است، شـرايط مهـم آب و هـوائي در فلات ايران بوده است. بطور مـثـال سبک معـماري در شـمال کـشـور و کـوهـپـايـه هاي ايران بـا سـبک معـماري در جـنـوب و کوير ايران تـفـاوت دارد. اکـنـون با مصـادف شـدن بـا اطاعـات تـمام نـشـدنـي و حـيرت آوري کـه امـکـان آن در هـيچ کـشور ديـگـري نـيـست، نگـاهـي داريم گـذرا بـه معـماري ايراني. صحـبت کردن در مـورد معـماري باستاني، بدون ايـنکـه نـمونه هايي از آن وجود داشتـه باشـد تـقـريـباً غـيـر مـمـکـن است. يکي از قـديـمي ترين بـناهاي کـشف شده در فلات ايران مربـوط مي شود به بـناي رنگ شـده " زاغ تـپـه " در قـزوين. در تاريخ گـذشـته کـه مربوط مي شود به قـرن هـفـتم و اوايل قـرن شـشم قـبل از ميـلاد، بايـد بـسيار مورد رسيدگـي قـرار گـيرد که در آن زمان قـبل از تاريخ، چـگـونـه و با چـه وسائـلي اين بـنا را آراستـه کـرده اند. از اين بـنا بـراي جـمع شـدن و اجـتماعـات استـفاده مـي شده است. در اين بـنا از شومـيـنه براي گـرم کـردن ساخـتمان در فـصلهاي سرد سال اسـتـفاده مي شده است. هـمـچـنـين محـلي بـراي درست کردن کـباب داشـتـه است. هـمچـنـين اين ساخـتمان دو محـل براي نگـهـداري ابزارها و وسائـل، بعـلاوه اتاقـي کـوچـک که از آن به عـنـوان نـشـيـمن استـفاده مي کردند. ديـوارهـا بـوسـيله نـقاشـي از بـز کـوهـي تـزئـيـن شـده است. بـه احـتـمال خـيـلي زيـاد از اين مـکـان براي انجـام مراستم مـذهـبـي خـود استـفاده مي کـردنـد. تـپـه سـيالک در نـزديکـي کاشان نـيـز يکي ديگـر از اين مکـانهـاي تـاريـخي است، که بـه قـرن شـشم و پـنجـم قـبل از مـيـلاد بـرمـي گـردد. نمايي از معـبد چغـازنبـيل در خوزستان اولين بار که مردم به منطقه سيالک رفـتـند، نمي دانستـند که چگـونه بايد خانه ساخت، و زير کـلبه هايي که با برگ درخـتان تهـيه شده بود زندگـي مي کردند. اما بزودي آنهـا فرا گـرفـتـند که چگـونه با گـل، خشت خام درست کرده و مورد مصرف در خانه سازي قرار دهـند. در قـرن چهـارم قـبل از مـيـلاد مسيح مردم سيالک بصورتي جامع شروع کردند به بنا نهادن بناهـاي جـديد، که بخوبي مشخص است. اين بناهـا بصورتي يکجا و توده، و تماما تهـيه شده از آجر خام بود. اين آجـرهاي اوليه کـه بـصورتي بيضي شکـل تهـيه مي شد، در آفـتاب گـذاشته شده و خشک مي شدند؛ و بعـد از آن مورد استـفاده قـرار مي گـرفـتـند. معـماري اين دوره تـمام بـناهـا را با رنگ قـرمز تـزئـين کرده و تمام درهاي اين بـناهـا کوتاه و باريک بوده و قـد درها بـيشتر از 90 - 80 سانتي متر نبود. تـپـه حسن در نزديکي دامغـان، تـپه ايلـبـليس در 72 کيلومتري کـرمان، و تـپه حسنـلو در آذربايجان غربي از بـناهايي هـستـند که بوسيله حفاري هاي باستان شناسي از زير خاک بـيرون آورده شده اند. در حفاري هاي تپه حسنلو، سه بناي عـظيم کـشف شد که تمام آنهـا با نـقـشه اي يکسان درست شده بودند. اين بـناها به 1000 - 800 سال قـبل از مـيلاد مسيح بـرمي گـردند. تمام آنهـا داراي دروازهً ورودي، حـياط سنگـفرش شده، اتـاقـهـا و انـبار بوده اند. در معـماري تـپه حسنلو، ساختمانهـا بـنـظر از چوب بنا شده اند؛ مربع و بصورت برج با پـايه هاي چـوبي که بدون برش بصورتي عمودي از آنهـا بعـنوان پايه و ستون استـفاده شده بود. يکي از اتاقـهـا بصورتي سنگـفرش شده با خشت خام کشف شد. نکـته جالب توجه اينکه اتاقي ديگـر را که بعـنوان آشپـزخانه از آن استـفاده مي شده داراي جاهاي مخصوص با شومينه دور آنها بود. يکي از معـماريهاي مهـم ايران مربوط است به قرن 13 قـبل از ميلاد؛ معـبد چـغـازنـبـيل ( 1250 قبل از ميلاد ) است که در کنار رودخانهً کرخه در استان خوزستان در جنوب ايران قرار گـرفـته است. اين معـبد بوسيله "هـونـتاش هـوبان" پادشاه ايلام بر روي خرابه هاي شهر باستاني "دور - آنـتـش" ساخته شده بود. اين معـبد نشانگـر اوج و شکوه معـماري در آن دوره است. اين بـنا بصورت چـهـارگـوش و به صورت يک ساخـتمان پـنج طبقه است، که هـر طبقه از طبقه قـبلي کوچکـتر است و نمائي بصورت مخروطي را نشان مي دهـد. معـبد اصلي در آخرين طـبـقـه ساختـه شده بود. موادي که در ساختمان اين معـبد بکـار رفـته است، بـيـشـتر از آجرهـاي پـخـته لعـاب دار هـمراه با ساروج بـسيار قـوي بوده است. گـنـبد غـربي معـبد چـغازنـبـيل که بصورتي ماهـرانه ساخته شده بود هـنوز هـم پس از گـذشت سـه هـزار سال از تاريخ آن بصورتي عـجـيب و حيرت آور در وضعـيتي خوب بسر مي برد. ساخـتـن طاقـهـاي هـلالي شکـل برروي راهـروهـا و پـلـکـان هـاي داخل معـبـد نـشـانگـر مـوفـقـيت فوق العـاده و شگـفت آور معـماري در ايران باستان است. چـيـزي که باعـث تعـجب و شوک بـسيار در معـماري چـغـازنبـيل است، اينکه ابـتـکار هـنـرمندان آن دوره در اخـتراع و ساختـن يک سيستم جديد که آب آشامـيدني ساخـتمان را تهـيه مي کرده است. آب تسويه شده بوسيله عبادتـگـران و پـرستـشگـران و ساکـنين آن منطقه مورد استـفاده قرار مي گـرفت .

تاريخ معماري جهان :

معماري غرب

محيط غار نشيني در طي هزاران سال هيچ مناسبتي براي آفرينش هنري پيشرفته و ظريف نداشته است زيرا تلاش براي صيانت ذات بيشترين بخش نيروي جسمي و فکري ايشان را به خود اختصاص مي داده است .که آثاري را از خود به جا گذاشته اند. نخستين آثاري که از انسان بدست آمده است متعلق به چهل هزار سال پيش است که در دورانهاي مختلف زمين شناسي که شامل دورانهاي پارينه سنگي نو سنگي و عصر برنز و مفرغ قابل برسي است که مجموعه اين فعاليتها منجر به پيداي تمدنهاي مخلتف و ايجاد شهر ها و روستا ها بر روي سطح اين کره خاکي گرديده است .بررسي اين دورانها نياز به نوشتها و کا غذ هاي فراوان دارد که خارج از توان اين نوشتار است . اما بهترين مسيري که بر شناخت معماري غرب که همچون ريسماني تافته از رشته اليافي که رنگ و مقاومتشان ثابت نمي ماند و هر بار به مناسبتي شکل و ظاهر و توان ريسمان دگرگون مي گردد و تجربه هاي متنوع معماري غرب را به يکديگر پيوند ميزند ، را فرهنگ غرب سرا آغازش را معماري يو نان مي داند که از نظر نويسندگان اين نوشتار نيز مناسب براي آغاز اين مجموعه نوشتار است .اما پيش از بررسي معماري غرب در دورانهاي مختلف بهتر به دو نکته زير توجه شود :
در آفرينش فضاي معماري _ در گزينش مباني و ابزارو در تعيين نحوه بر افراشتن پيکره کالبدي و در طريق بهره ورداري از آن _استدلال و گاه اسقرارهايي صورت مي گيرند که زمينه اصلي شان ، به ادعاي سازندگان و ناقذان اروپايي ، منطق است .
کاربرد منطق در تدوين شکل و معناي بناها ، به آنها اعتبار مي بخشد و ، در صورت توفيق نيز بر اعتبار منطق مي افزايدو آنرا ترويج مي دهد.
2. در سنجش و در باز شناسي فضاي معماري - در گزينش معيارها و ضابطه ها و شيوه هايي که براي شناخت فراوده هاي دوران گذشته و يا همزمان با زندگي ناقدان نقطه عطف بوده اند- از استدلال ها و استنتاج هايي بهره گرفته شده و مي شود که فراي قواعد منطقي تدوين شده نمي رود . هر گونه اظهار نظري در باره معماري غرب بايد بر اساس و متکي بر چهار چوبي باشد که «منطقي» مي نمايد:عطف به منطق «ارسطويي»،عطف به منطق «دکارت» ،عطف به منطق«کانت»و عطف به منطق «هگل»و بالاخره عطف به منطق ديالکتيکي ماترياليستي ،که از همان روزهاي زندگي «هگل» چنان در فضاي تنگ قرن نوزدهم اروپا طنين انداز شد .

معماري يو نان

تاريخ معماري يو نان شامل دوره هاي مختلف بسياري است که باستانشناسان اين دوره ها را چنين تقسيم بندي ميکنند:
1-دوران و شيوه هندسي 2- دوران کهن وش 3- دوران کلاسيک 4- دوران هلنيسم .
که هر کدام از اين دوره ها شامل فضا و گستره مکاني خاصي را تحت پوشش قرار مي دهند .
دوره اول داراي فضايي نا مشخص و گسترده و در واقع غير قابل تعيين مي باشد که مرکز ثقل آن را مي توان آسياي کوچک دانست و دومي بيشتر مربوط به قلمرو حکومتي اسکندر است و شامل مناطقي مي باشد که تحت نفوذ اسکندر قرار دارد که مر کز آن را بخش شمالي يو نان امرورزي مي توان دانست سومي در واقع بيشتر فضايي اعتباري و قرار دادي مي باشد زيرا بيشتر بر اثر جبر نظاميان به وجود مي آمده است اما در دوره هلنيسم گسترش فرهنگ و تمدن يو نان است که در اين دوره بوده که فرهنگ و تمدن يونان به سرزمينهاي دور دست پاي گذاشته است .

معماري رنسانس

هنر مند رنسانس ساحري است که طبيعت مادي را مي شناسد و به آن عمل مي کند در واقع در دوره رنسانس تطبيق معماري با انسان و طبيعت ، به اتکا يا به وسيله دانش رياضي و تعبير هايش دوباره مطرح مي شود و تمام خصيصه هاي که يک مبحث زنده را به تدريج دارا شد تا جايي که تناسبات و اندازه ها فضاي معماري تابع يک هارموني کيهاني شدند. در واقع همانطور که لئوناردو داوينچي در رساله خود مي نويسد :« براي آنکه نگار گري شايسته آفرينش باشد و مبدا هنر و علم گردد مي بايد جهاني شود. » که بعدها در قرن نوزدهم بر اساس اين گفته انقلاب بزرگي در هنر و معماري پيش آمد .اما آنچه را که مي توان در باره معماري رنسانس ايتاليا و اروپا ذکر کرد را به صورت مختصر در متن زير مي توان يافت:
«گونه هاي پر شمار تجربه هاي معماري سده مياني از ديدگاه معماران رنسانس نکته اي منفي بودو بايد جاي به شيوه واحدي در آفرينش معماري مي داد و بايد معطوف به ضابطه ها ومنظومه هااي معمارانه تازه اي مي شد که در اين دوران جهاني تلقي ميشد در اين دوران کمک گرفتن از هندسه به عنوان وسيلهاي که در روان تر کردن ترکيبهاي حجمي فرعي کاربرد فراوان داشت و به طراح کمک مي کرد که به کمک اندازه هايي که از پيش درارتباط و در تناسب بايکديگر سنجيده مي شوند در تعيين عناصر فرعي معماري بامشکل روبرو نگردند.و گذري داشته باشند از فضاي آکنده از گونه گوني تجربي به فضايي که در آن حساب و نظم در آفرينش معماري حاکم است ، که از طريق استدلالي کردن وو عقلاني کردن معمار يصورت مي گرفت و همچنين از روش آفرينش و اجراي واحدهاي معماري خاص سده ميانه به روشي نوين روي آوردن و در پي آوردهاي روابط اجتماعي و حرفه اي معماران بسيار داراي اهميت بود . معماري رنسانس ايتاليا ، داراي بياني ويژه است و از ابزاري نو و بس مهم براي مفاهيم خود بهره مي برد که مهمترين آن را مي توان شکل واقعي دادن به انديشه فضايي که داراي خصيصه پرسپکتيوي است ،دانست. »
با توجه به مسائل بالا درمعماري رنسانس پنج نوع فرآورده معماري پديدآمد که مي توان به صورت مختصر چنين ذکر کرد38:
- بناهايي که در طول بررسي معمول بيشتر مورد توجه قرار مي گيرنند مانند کليساها، نمازخانه ها و مقابر . دستورها و قواعد تنظيم و تدوين فضاي معماري در اين رده ساختمانها ، همه جا به گونه اي آزاد از سنت هاي موجود و نه در پيروي صرف از آنچه معماران پر توان شکل داده وبه کار برده اند مي نمايند .
- همه جا چنين عنوان مي شود که فضاي معماري در دوران رنسانس ايتاليا، به دست معماران ، به شکل موجوديتي در آمد که ، در درونش ، طراحي معماري ، برنامه ريزي ديدي يا بصري مي شد. که تازگي اين امر در شکل اجرايي آن بود که بعدها دورنمايي پرسپکتيويه به آن افزوده شد که معماران متناسب با توان نظري خويش ، از آن بهره مي گرفتند.
- در اين دوران معماران چه در داخل و چه در خارج بنا به دنبال يک وحدت شکلي بودند که در گذر زمان از فضاي دروني به بيرون بنا و در باز شناسي روحيه اي که درون بنا را هويت و شخصيت بخشيده و در تطبيق شکلي و معنوي و نمادين آن با روحيه اي از حجم بنا قابل درک تواند بود که چگونگي شکل پوسته مياني اين دو ، نقشي اساسي دارد که مي تواند نقطه حرکت طراحي معماران اين دوره محسوب گردد.

معماري باروک

از اوايل سده هفدهم تا نيمه سده هجدهم ، انديشه ها و سليقه نو، معماري و هنر اروپا را دگر گوني بخشيد که محققان اين دوره را باروک نام نهاده اند. که باروک براي دستيابي به آزادي و ابتکار خود برگسستن همنوايي با رنسانس و انحراف عمدي منريسم تکيه داشت، معماري باروک دربسياري از جنبه ها به آزادي موجود در معماري کلاسيک روم باستان نزديک تر بود . در واقع مي توان باروک را آزادي فضايي دانست آزادي فکري از قوانين قراردادي ،از هندسه مسطحه ، از سکون ،از تقارن و از تضادبين فضاي داخل و خارج حتي امروز درک معماري باروک تنها به اين مفهومها نيست بلکه به معناي قبول شجاعت ، ايده ، تحرکو نداشتن بردباري نسبت به قوانين سطح گرايانه و تشديد تاثيرات صحنه آرايانه بي تفاوتي و بي نظمي است و همچنين داشتن همسويي و توافق در هماهنگي بخشيدن بين مجسمه سازي ، نقاشي ، هنر باغباني ، بازي و طراحي با آب به منظورايجاد درک واحد هنري است که مي توان معماري باروک را دريک جمله معماري درک فضا دانست .اما معماري بارک را از لحاظ کاربردي شامل چه ويژگيهايي مي توان دانست ؟ که موضوعي است که در متن زير به اختصار به آن پرداخته شده است
«با اينکه اولين ومشهورترين معماران دوران باروک کساني شناخته مي شوند که فعاليت حرفه ايشان رادرزادگاه شان آغاز کرده اند ، معماري باروک يک پديده ايتاليايي و زاذه شده درايتاليا دانسته نمي شود .معماري باروک پديده اي است متظاهر يا متکي بر ويژگيهايي شکلي که گرويدن به آن نياز به چيزي بسيار بيش از آنچه متعارف و معمول به شمار مي رود ندارد .هر معماري مي تواند از خود بر انچه در جريان فعاليتهاي روزمره که بازار معماري عرضه مي شود بيافزايد بي اين که مستلزم آن باشد که فراورده سنتي معماري در سطح شهرها و مناطق پر سکنه تر از اروپا زاده ميشود ،بي اين که ، در گامهاي بعدي معماران راهي نمايانده شود ،نو. معماري باروک از گذشته نزديک خود فاصله ميگيرد بي اين که قدر آن را داشته باشد تا راهي نو در افکند .گونه گوني ، که به عنوان يکي از خصيصه هاي اصلي باروک شناخته مي شود ، در سطوح مختلف نمايان مي شود .در آثار يک دوره در گشتره يک شهر ، در پهنه سرزمين هاي اروپايي که داراي فرهنگ و سنت هايي نو واحدنددر اين ميان اما ف تلاش پر قدر و براي به وجود آوردن و رواج دان انديشه هاي نو و متکب بر جهان بيني ها استوار صورت مي گيرد که نمي توانند توان آن را بيابند که بر همه معماران در گستره مغرب زمين براي دوره اي کوتاه مستولي شوند .

از رنسانس تا باروک

رفيع ترين افکار سياسي و غني ترين بسط و رشد فعاليت انساني را به هم پيوسته ، مي توان در تاريخ فلورانس يافت و به اين معني فلورانس در خور نام نخستين ايالت در دنيا است... روح شگفت انگيز فلورانسي که هم از خلاقيت هنري و هم از دقتي منتقدانه برخوردار بود، پيوسته شرايط اجتماعي و سياسي فلورانس را تغيير مي داد و به همان مداومت اين تغيير ، آن را توصيف و قضاوت مي کرد.

ياکوب بورکهاردت

ظرافت شکننده گوتيک پيشرفته هر گز در ايتاليا مرکز و جايگاهي نيافتو برخورد با هنر بيزانس نوعي واقع گرايي انقلابي را در قرن سيزدهم وقتي هنر تحت سيطره سمبل و قرار دادها بود ،موجب علاقه به دوره باستان در قرن چهاردهم گشت که نخستين موطن آن را دولت شهر فلورانس مي دانند .
رنسانس اوليه که در ايتاليا پايه گذاري شد جهان را وارد دنياي تازه نمود که در آينده جديد اين جهان را به دنياي مدرن پيوند مي دادکه در واقع نوعي آگاهي تازه از تاريخ که با نيروي اصالت خود موجب خلق هنري تازه مي گرديد.رنسانس را زايش دوباره و زندگي تازه معني کرده اند که مردم دوره وسطايي اروپا که در حسرت شکوه و عظمت تمدنهاي کهن بودند به وجود آوردند. در واقع جنگها ، بيماريها ، نابساماني هاي اجتماعي و... عرصه را بر همگان تنگ کرده بود که به دنبال راهي تازه براي فرار ئ فراموش کردن اين دوران بودند که آن را در جلال و شکوه يونانيان و روميان جستجو مي کردند و بازگشت به آن دوره را تنها را نجات خود مي دانستند. و با اين مقدمه اروپا وارد دوره جديدي شد که هم بتواند قدرت گذشته را بدست آورد و هم بر اساس کليسا و سياست در کشف علوم راهي گردد که نتيجه آن را مي توان کشف قاره اروپا ، کشف پرسپکتيو ، اختراع چاپ ، شروع استعمار قاره هاي ديگر و... نام برد .
اما در حيطه معماري نتوانستيم منابع و نظري صحيح و کامل را بدست آوريم که بدانيم در اين دوره چه رخداد ها و رويدادهايي در معماري مسير را مشخص مي کند تنها چيزيهايي که پيداست کپي برداري از آثار هنري و معماري دوره روم و يونان در اين دوره فراوان گرديد و مقدمات تفکر مدرن نيز پايه گذاري گرديد که در باره معماري اين دوره و سير آن تا آغاز معماري مدرن دکتر فلامکي در کتاب شکل گيري معماري در تجارب ايران و غرب ، ويژگيهاي معمارانه اروپا را از رنسانس تا باروک در موارد زير جستجو مي کند:
- دستورها و قاعده هاي به کار رفته در توليد فضا
- دور نمايي در فضاي معماري
- پيوند و گسستگي هاي ميان فضاي بيروني و دروني
- گرايش هاي پلان ولومتريک در آرايش فضاي معماري
- پيوستگي هاي حجمي و رابطه هاي محيطي بناها
معماري از قرن چهاردهم تا هيجدهم در اروپا شاهد سه دوره بود که مقدمات تفکر عصر جديد رابراي اروپا رقم مي زد که عبارتند : معماري رنسانس ، معماري مانيه ريسم و معماري باروک که لازم هست .

گوتيک

گوتيک نامي است که در دوره رنسانس براي دوره ازهنر و معماري اروپايي قرون وسطايي انتخاب شد .شايد علت انتخاب اين نام را اين گونه به توان توجيه کرد که در دوران گوتيک بر خلاف دوران پر افتخار اروپا يعني روم حرکت مي کرد و در اين دوران بر خلاف روم که به معابد و مذهب کمتر اهميت مي داد به کليساها و مذهب ارزش خواسي داده شده که حتي برخي از اين دوره تحت عنوان عصر ايمان اروپا نام مي برند . که پس از ثبات نسبي که رومانسک در اروپا به وجود آوردمشق ساده از آن دوره و هنر رومانسک را به پختگي خاصي رساند . در واقع گوتيک آميخته از هنر رومانسک با هلالهاي تيزه دار اسلامي و ويژگيهايي از هنر نرمانها و گوتهاي شمالي در ناحيه شمال شرقي پاريس،يعني در ايل دو فراس،شامپاني و پيکاردي به وجود آمد.
مي توان برخي از ويژگيهاي ساختماني که در بناهاي اين دوره مشترک است را به صورت کلي چنين عنوان داشت:
- چگونگي شکل دادن به عناصر ساختماني ،از منطقي نو پيروي مي کند که همزمان به مختصات استاتيکي و شکل مي نگرد . کاربري ها استاتيکي عناصر ساختماني که فضاي معماري را تحقق مي بخشد به جنس مصالح ساختماني و موضع اسقرار هر يک از گونه هاي عناصر ساختماني مي نگرند.
آنچه در توليد فضايي بلن و شکوهمند ،زيبا و پر جذبه نقشي تعيين کننده دارد وسيله اي حتي نمادين در مقوله معماري گوتيک به شمار تواند رفت ، تويزه است . تويزه همزمان ،سه کار اصلي را انجام مي دهد : نخست انتقال نيروها رانشي در طول مسيري که از شکل تويزه داده ميشود به نقاط مطمئن. دوم ممکن داشتن تقسيم بندي سطوح قوسي شکل پوشش هاي گنبدي به پاره هايي چند. و سوم آزاد گذاشتن دست معماران را در تعيين ميزان و شکل خيزي که به پوشش قوسي و کنبدي داده شود .
- گرايش به قرينه سازي در فضاي معماري ، دستيابي به ابزار هاي فني – ساختماني نو، پنچره هاي داراي شيشه هاي رنگين و مصور که به اندازه بزرگ و بلند ساخته مي شوند و سواي بار زيبايي شناختي داراي نيازها و پياوردهاي استاتيکي و با اتکاء بر اينها و شرايط پذيري از اينها به شکل متداول دست يابند .
اما سواي بينشي که تقارن را عين زيبايي معنوي و کمال آفرينش مي دانستند اين مساله که در فضاهاي داخلي از تقارن استفاده نشود را مجاز مي دانستند . که همين بينش با عث به وجود آمدن ساختمانهاي يا نقشه هاي گرد و تقارن شعاعي گرديد . در واقع مبناي اصلي و اساسي تدوين فضايي دوران گوتيک ساده ديدن و ساده خواستن فضايي است که در تقارن به اين مسئله بيشتر نايل آمدن .
- در بناهاي دوره گوتيک ، عناصر ساختماني ، دونقش عمده را پذيرا بودند :اول بر پا ساختن بنا و تضمين مقاومت پيکره کالبدي در برابر نيروهاي داخلي و خارجي دوم تضمين پيوستگي و هماهنگي و انسجام در دو حد جزئي و کلي . در واقع هر بنايي ضمن متظاهر کردن پيوستگي هاي شکلي در تمامي حجمش ، استخوانبدي خود را در بيرون و داخل مي نماياند.
- بناهاي گوتيک که بيشتر در کليسا ها خلاصه مي گردد وا خد هاي ساختماني هستند بي هيچ پيوستگي حجمي به بناهاي اطراف يا بافت شهري دوران خود که علي رغم زيبايي که دارند با بناهاي مذهبي هم گسستگي حجمي و شکل دارند که در واقع صحنه اي را به وجود مي آورند که همچون موجودي استثنايي در کالبد شهر ديده شوند . در واقع بناهاي که کاربري مذهبي نداشتند در فضاي معماري به گونه اي که دور از خشکي هاي دستوري مي نماياند عمل مي کردند. فضاي شهري پذيراي آرايشي آزاد بود و تنوع حاکي مهارتهاي کمتر ، در واحدهاي معماري – شهري را به وجود مي آوردند. که اين مسئله خود نياز به بررسي خارج از قالب سبک گوتيک است که در اين نوشتار نمي گنجد.
در کل آنچه را مي توان از معماري اين دوره از لحاظ ساختاري درک کرد .و اين بناها به هر دوراني که تعلق داشته باشند. تنها يک ارزش و زيبايي واحد را نشان مي دهند که از اين مجموعه نه چيزي مي توان کم کرد نه چيزي افزود .در اين مجموعه ها ضمن اينکه تفکر و شخصيت انساني نمود دارد ، روندي زنده در پيوند با رشد تاريخي اين قاره را نشان نمي دهد34 . اما به راستي علت تبلور گوتيک چيست ؟ آيا معماري گوتيک در پاسخ گويي به اهداف و انديشه هاي معماري شرق که در اين دوران اثر قابل توجهي بر معماري اروپا داشته به پا خواسته ؟

معماري رومانيک(رومانسک)

با انقراض حکومت روم غربي توسط گوتها اروپا تجربه اي نو را در پيش گرفت که ديگر در آن خبري از يک پارچگي و قدرتي واحد خبري نبود و اروپا را گربه علت حمله اقوام بيگانه به اين سرزمين را وارد جنگهاي صليبي کرد که رهاورد اين اوضاع استقلال ملتها بود اما در عوض آن پا به دوران سياه قرون وسطايي گذاشتن .
در قرون اوليه اين دوران هويت و معماري اروپا کاملا از بين رفت و در پي استقلال ممالک و بدست آوردن هويت گم شده معماري در اين دوران به وجود آمد که آن را در قرن نوزدهم رومانيک يا رومانسک ناميدن که تر کيبي از معماري قديم اروپا ، روم ، بيزانس و مشرق زمين بود.که مرکز عمده آن را ايتاليا مي دانند.
در برابر ساختار رومانسک دو خصوصيت را نام مي برندکه اول پيوستگي تمامي عناصر بنا است و بعد مسئله متريک فضايي است اما در تحليل اين دو خصوصيت مي توان با نگاهي تازه به معماري اين دوره ويژگيهاي آن را به طريق زير هم دسته بندي کرد:
- چگونگي شکل دادن به عناصر ساختماني دگرگون شده و تجربه هاي پيشين در باره اتصال سطوح عمودي و طاقها و سقفها از روي ستونها و تزئينات ديوارها و موزائيک کاريها کاملا کنار گذاشته شد و مصالح اکثرا بدون اندود و تزئين به کار ميرفتند در واقع معمري را بر دواصل استوار مي کردند: اول مجلل بودن بنا از طريق اندازه و ارتفاع بلند و دوم نمايان داشتن شالوده بنا .
- قرينه سازي از اصول اصلي بود.چه در محور طولي و چه در محور شعاعي مورد استفاده قرار مي گرفت.
- ساختمانهاي اين دوره در هر سرزميني که خواستار حرکتي نو بودند ساخته مي شد و شالوده فضايي خاصي را به مدل مي گرفتن. که مي توان گفت تممي فضاي داخلي و خارجي آن را سنتزي از معماري روم است اما شکوهمندي و اثر روانشناختي خاصي که تصور مي شد در بناهاي مذهبي در اذهان بر جاي مي مان از طريق حجم زيبا يي است که بر زمين استقرار يافته است : سطخ افق و خط افق ،در بر گيرنده پيکره بنا مي شود و بنا ، در طول خود يعني در موازات سطح و خط افق ، تدوين مي شود ، فهم مي شود و در معرض شناخت قرار مي گيرد .
در واقع تمدن وحشيانه و اوليه قرن هشتم تا دهم ، رداي گشاد بيزانس را گسست و خشونت مردانه جسم ساختمان را عريان ساخت . حال کلبدي سازمان يافته و واحد در راستاي وحدت خود دست به کار شده است و حرکت مي کند واگر قدم انسان در کليساي دوران اوليه مسيحيت به طور يکنواخت با قافيه است و کليساي بيزانس لغزنده است اما در اين دوره با ايست آهنگين به نيازهاي کاملا مهيج جواب مي گويد.شايد در تمامي اروپا قدم هاي انسان، جوابگوي تاکيد رواني بسيار، بغرنج تر از يک جهت هدايت ساده و يکنواخت است.

معماري بيزانس

پس از آنکه ديويد کلسين ،قلمرو وسيع امپراطوري روم را به دو بخش شرقي و غربي بين خود و سرداران همطرازش تقسيم کرد عملا اضمحلال امپراطوري قدرتمند روم را پايه ريزي کرد . پس از آن کنستاتين شهر باستاني بيزانس را دوباره ساخت و کنسانتينوپل نام گرفت . فر مانروايي بيزانس به دست امپراطور آرکاديوس افتاد که شهر بيزانس را به همان نام قديمي اش پايتخت قرار گرفت.
بيزانس در منطقه اي قرار داشت که کوتاهترين مسير بين غرب و شرق بود و داراي اهميت تجاري بالايي بود که باعث گرديده بود از رونق بسياري برخوردار گردد .و به علت اين شرايط اقتصادي و سياسي و فرهنگي که داشت باعث شده بود که ادغامي از فرهنگهاي شرق و غرب داشته باشد که در واقع تمدني را به وجود آورد که اساس و ريشه آن در غرب نهفته بود اما رنگ و بوي شرقي داشت .
در پديد آمدن هنر بيزانس و شکل گيري آن، در نگاه اول سه عنصر عمده، مشهود است که داراي نقش عمده اي در اين هنر هستند ، نخست ضرورت اداري ،دوم تاثيرات هلنيستي و سوم تاثير گذاري معاصر از پادشاه ساساني .اما پيش از آنکه بخواهيم به صورتي جامع و کوتاه نگاهي به دوران بيزانس و رابطه آن را با غرب و شرق به پردازيم بد نيست که نگاهي به ديدگاههاي لئوناردو بنه و ولو که براي اولين بار نسبت به اين دوره ارائه گرديد داشته باشيم :
-مساله شکل نشستنچند قوس متفاوت روي يک ستون يا پايه واحد و شکل اتقرار يک قوس روي ديوار هنگامي که شکل قوس و شکل ديوار زيرين آن نابرابرند ... موضوعي است که چنان دانسته شده که به يکي از مباحث فن معماري باز مي گردد .جايي که چگونه گذر مقطع چهار ضلعي به گنبد کروي شکل مطرح است که اين مسائل تا هنگام شکوفايي هنر بيزانس حل نا شده بودند.
-فرآورده هاي معماري بيزانس،بيشتر به صورت پيکره هايي اند که ضمن تبعيت از چگونگي تر کيب مکانهاي اصلي و فرعي درون بنا ،به بيشترين هماهنگي و تعادل در شکل خاجي ميرسند اما از محيط کالبدي شهر پي روي نمي کنند و مشروط به آن نمي شوند.
اگر به ويژگيها و نکاتي در سطور بالا به آن اشاره شد دقت کنيم شايد بتوان قبول کرد که معماري بيزانس با توجه به رابطه که با شرق و غرب داشته محل اتصال معماري از معنويات و ماديات است که مجهز به دانش رياضيات و هندسه غرب و بر گرفته از عرفان و تفکر شرق است که روشي پيچيده در تحليل اين معماري را مي گشايد .
اما آنچه مسلم است با توجه به دوران حکومت روم شرقي ، بناهايي که از ابتدا تا شکوفايي در اين سرزمين بنا شده که آثار آن و تاثيراتش به دوران امپراتوري عثمانيها هم کشيده شده داراي گوناگوني خاصي است که آنها را نمي توان در يک شکل دسته بندي کرد. معماري بيزانس بر خلاف معماري روم از يک سرس دستورات خاص پيروي نميکرده و از فنون و مصالح متفاوتي در ساخت بهره مي جسته و در ساخت بناها بيشتر به مصاح بومي منطقه توجه داشته اند .اما عمده بنا هاي اين دوره که داراي ارزش معماري هستند را مي توان شامل کليساها، صومعه ها ، مقابر ، بناهاي ويژه شهيدان ، قلعه هايي که کاربري مذهبي داشتند و خانه هاي سلاطين دانست که اين بناهها را مي توان بر اساس طرح و شکل شان به سه دسته تقسيم کرد که عبارتند از:
- کليساهايي که با تجارب معماري رومي تطبيق داده شده اند.که اين مجموعه داراي ويژگيهايي همچون: تسلط بر بر جزييات اجرايي بناها در چهار چوب معيني نمودار است .اتصال سطوح که به کار پوشش افقي مي آيندبه ستون ها به ديوارها ،به سادگي صورت گرفته و نظم، در فاصله گذاري و در تعيين تناسبات سطح ها و حجم ها ، اصلي اوليه به شمار مي آيد . آزاد گذاشتن معمار از سلسله اندازه هايي که از پيش داده شده که تداوم اندام ساختمان ، چه در فضاي دروني و چه خارج ،به انتخاب مصالح ساحتماني و شکلهاي معمار ،مورد به مورد، تعيين مي کند تحقق بپذيردو حجم هاي ساختماني از بناهاي مجاور مستقل و بيشتر براي اينکه زيبايي زاده از نظم و تناسبات به کار رفته به بر روي پوسته خارجي و متظاهر کننده، حجم ساختمان را به نمايش گذاشته شود .
- کليساهايي که در محور طولي شان ، نقطه گزيده ، با پوشش گنبدي به ارتفاع برده شده است. که ويژگيهاي اين دسته را مي توان اينگونه ذکر کرد:
اتصال عناصر ساختماني عمودي به عناصر گونه گوني که به تعبيه پوشش اختصاص دارند ، پيرو روشي اساسي است که به شکل ظاهري بخشهاي حساس بنا، با در نظر گرفتن جنس مصالح ساختماني و امکانت تزيين سطحي آنها ، و به چگونگي هاي انتقال نيروها و به ويژه نحوه تاثير گذاري مولفه هاي افقي مي پردازد تا با آهنگ تقسيم بندي خطوط و سطوح عمودي و افقي براي به دست دادن نظام فضايي مساعد و مناسبي، همزمان به زيبايي و به استحکام پاسخ گو باشد و از اندوخته و آموخته هاي رياضي و هندسه معماران بهره گيرد .
هم بناهايي که پس از احداث دگرگوني هايي چشم گير روي حجم و ديوارهاي جانبي شان شکل نهايي گرفته اند و هم آن ديگر بناهايي که شکل خارجي شان پذيراي دگرگوني نبوده، انظار عابران و نگاه مومنان را نشانه گرفته اند در واقع گرايش به زيبا سازي و تلاش در آفريدن ساختماني با صلابت از اهداف معماران و بانيان اين گونه بناها بوده که بدون آنکه سبک خوانده شود به آن دست يافته اند.
- کليساها و يا بنا هاي مذهبي که تمامي بخشهاي متشکله آن زير نفوذ محو آسمان و زمين قرار دارد که داراي اين ويژگيها است:
در پيوند دادن سطوح ديوارهاي جانبي درون بنا ، که تا بلندترين نقطه محور قائم با بريدگي و اتصال هايي در معرض ديداند ، سواي برش هاي متناسب با مصالح و منطبق با آهنگ تناوب عناصر ساختماني ، عنصر تازهاي به گونه اي تعميم يافته کارآيي مي يابد که پيش تر نيز شناخته شده بود : آرايش پوشش هاي موزائيک و فرسک به شکلي گسترده در تدوين فضايي دروني بناهاي مذهبي به کار گرفته مي شود .
شکل بروني بناها که در اين رده قرار مي گيرند به چنان تکاملي در تدوين اندازه ها و تناسب ها تر کيب هاي عناصر سطحي و حجمي مي رسند که گويي تنها ، پي جوي هدفي معين است : منعکس کردن ويژگيهاي فضاي دروني بر حجم بنا و بر هيئت خارجي آن ، در بناهايي که ميل به نماياندن ساختمان به رآورده اي انساني که روي به آسمان کرده و تعالي خود را خيز در راستاي زمين – آسمان دارد به نمايش مي گذارد.
معماري دوران بيزانس را مي توان در يک جمله معماري تعالي انسان از زمين به آسمان دانست که با توجه به دانش روز بر معنويات تکيه دارد.

معماري روم

قدرت روم که پس از اتروسکها بر ايتاليا حاکم و جانشين ايشان شد. اقوام ستيزه ايتاليا را مطيع حکومت واحد روم گردانيده و سرانجام ملتهاي اروپاي غربي و مديترانه و خاور نزديک را در زير پرچم امپراطور روم گرد آورد .که به گفته مورخ بزرگ روم « انقلابي پديد آورد که تا ابد در ياد ها خواهد ماند ،و امروز نيز ملتها آ« را احساسا مي کنند.» در واقع اگر در بررسي امروزمان مي بينيم که نبوغ يوناننين با تابش هر چه بيش تر در عرصه هنر ،علم ، فلسفه ، تاريخ، و به طور کلي در قلمرو عقل و تخييل مي درخشيد نبوغ رومي در عرصه فعاليتهاي دنيوي حقوق و کشورداري پر تو افکني مي کند .و به اعتقاد بسياري ديگر هنر رومي از هنر يونانيان متولد گرديد،هنر رومي به واقع انتشار دهنده ميراث هنر يونانيان بوده است. و هر چند عده اي اعتقاد بر اين دارند که معماري رومي ريشه در معماري اتروريايي داشته است اما در واقع داراي خصوصياتي يو ناني مآبي بوده است
اما آنچه که معماري رومي را متمايز از معماري اقوام ديگر همچون يونانيان ميکنند را شايد بتوان به صورت ذيل توجيح کرد . که در واقع تمرکز قدرت هاي نظامي مالي و اداري روم باستان، دير تر با تمرکز توان علمي و فرهنگي همراه شد و چنان که دانسته شده است، مدتي، توانمندترين شخصيتهاي زبده، دانش و هنر زمان، را از دور و نزديک جذب خود کرده است .و اين امر تا آنجا که به توليد فضاي معماري و به ويژگيهاي آن باز مي گرداند داراي پياوردهايي به شرح ذيل است:
-توان اجرايي متکي بر ثروتهاي مادي با يا بي ( رشادتهاي که به روميان نسبت داده شده است) بر ساير تلاشها مقدم بوده و رشد دهنده و بر انگيزاننده توليد در زمينه هاي ديگر است .
- آنچه پيشتر در جهان يا از حوزه پر تحرک مديترانه شقي با فراست و ظرافت ساده پرداخته شده بود و به همراه دستا آوردهاي اتروسکها تنها فضاهايي را به شمار مي آورد که مي توانستند مورد بهره ورداري سريع حکومت تازه به قدرت رسيده قرار گيرند . شور و ذوقي که از تحرک اجتماعي و از امکانات مادي و اجرا بهره مي برد و از اينها منبعث مي نمود به تدريج به توليدات تازه اي در معماري ، مجسمه سازي، نقاشي، موسيقي ، نمايش، رقص و شعر منتهي شد که داراي اصالت بودند و توانستند بپايند .
اما آنچه در اين نوشتار مورد اهميت است و مورد اصلي بحث نيز مي باشد ويژگيهاي رومي مي باشد که از مجموعه گوناگون و پر شمار معماري هاي رومين بيرون مزنند که به عبارتي ميتوان اين گونه دسته بندي نمود19 : پر شماري گونه هاي معماري ،گستره بودن حجم هاي معماري و شکفته شدن در صور هندسي و اتکاء به سيستم ساختمانها و استخوانبندي بناها به فنوني يکسره و نو و بر خوردار از کارايي گسترده که به مختصر در باره هريک چند سطري را در ادامه خواهيم نوشت.

پر شماري گونه هاي معماري

گسترش پر شتاب سلطه رو ميان باستان باعث گرديد که تر تيبي متداول و همه گير و شکلي مجلل در معماري به وجود آورنند و هر آنچه را که مي خواستند بزرگ مي ساختند و در ساختن آن هم درنگ نمي کردند اين روحيه روميان در صورتي براي بوميان سرزمينهاي تسخير شده مقبول مي افتاد که با رنگ و بوي محلي آميزش پيدا ميکرد .که پيدايش اين بناها با مداخله که در وضع عمومي شهر ها به وجود مي آورد تحرک و پويايي جديدي به شهرها مي بخشيد به طريقي که آبراه ها ،حمامها ، ورزشگاها ،آمفي تئاتر ها و... داراي گوناگوني فراواني گرديد و انواع مختلفي به خود گرفت. اين تنوع تنها در راستاي اصلي کاربري، رده بندي بناها ممکن مي شد و نه در مجموعه اي از ويژگيهاي که تاثير پذيري شديد از عوامل محلي نيز در بگيرد.اين گونه مسائل باعث گرديد که پر شماري گونه هاي بناها را در دوران روميان داشته باشيم که يکي از ويژگيهاي اصلي معماري آنان به شمار مي آيد که همراه و همزاد با تحرک اجتماعي و فرهنگي ،اقتصادي است و نمودي از شکوفايي يک تمدن است.

گستردگي حجمي بنا

يکي از نو آوري هاي رو ميان در باب ترسيم يا تدوين پلان ولومتريک واحدهاي معماري شهري اين است که شالوده کالبدي بنا و در نتيجه شکل خارجي يا حجم آزاد را در تبعيت از شالوده کار بردي بنا مي خواستند و در واقع معماران را وا مي داشتند تا خود را از تصور پلاستيک و محدود هندسي برهانند و برخورداري از آزادي در تدوين نقشه را بر پيروي از پوششي يکپارچه و پيوسته را ترجيح دهند.مسلما با توجه به مسائل بالا حجم هاي معماري يک بناي واحد ضمن بر خورداري از ترتيب و تدرجي که داراي اصالت و ارزش کاربردي است با يک ديگر ترکيب شوند و ساختمان به شکلي ارگانيک بر روري زمين استقرار يابد که اين کار مستلزم اين است که يک بنا توسط معماراني ساخته و پرداخته نشود که داراي سبک و روش خاصي هستند بلکه از شيوه هاي فني و اجرايي متداول و نيز در پيروي مستقيم از دولت عمل کنند و ديگر همچون يو نانيان پي جوي اينکه نگاه بيننده را به يک نماي خاص توجه دهند نباشند .
با توجه به سطور بالا براي شناخت يک بناي رومي به آنچه که درون آن اتفاق مي افتد بايد توجه کرد و عوامل داخلي آن را بايد مورد بررسي قرار داد.تا بتوان به درک صحيحي از آن داشت.

فنون اوليه ساختمان

روميان به منظور بر پايي بناهاي خود از روشها و فنون خاصي بهره مي گرفتند و با توجه به اينکه اين فنون تاثير به سزايي در شکل بنا ها داشته و در زمينه روان شناختي معماري نيز اثر گذار بوده که اشره به آن بي فايده نمي باشدمخصوصا که اين وجوه مشخصه معماري رومي مي باشد که مي توان چنين دسته بندي کرد:
-اوپوس کو آدراتوم.که عبارت است از سنگهاي چهار گوش تراش که معمولا منظم اند و گاه تراش کامل ،که به صورت افقي کنار يکديگر قرار داده مي شدندکه علاوه بر کارايي هاي ساده در ساختن قوسها و پوششهاي گهوارهاي به کار مي رفته است.
-اوپوس سيليکئوم. عبارت است از ديواري که سنگهاي به شکل نا منظم و داراي اندازه هاي جور وا جور بنا مي شده است.
-اوپوس کمنتي کئوم. عبارت است از ترکيبي از لاشه سنگهاي نا منظم و گاه خردي که به وسيله ملات به يکديگر مي چسبند و شکلي کم وبيش يکنواخت و يک پارچه مي يابند که در موارد پيشرفته براي تعبيه پوششها استفاده مي گرديد.
-اوپوس لاتريکيوم. که روش به کار بردن خشت خام و آجرهايي که در کوره پخته شده اند در بناي پيکره هاي ساختماني مبتني است.
بيشترين و يا نوترين ابداع ساختماني روميان را در بناي قوسها و طاقها ي منحني شکل مي يابيم که تناسب و اندازه هايي هستند همزمانپاسخگو به نيازهاي فني و کاربردي و زيباشناختي .
بيشتر ساختن و تند ساختن دوري جستن از تلاش هاي نظري خالص در زمينه مدلهاي کاربردي و سيتم هاي اندازه گذاري معطوف به شکل ظاهري بنا ها، پاسخ گويي به نيازهاي محلي با احداث بناها و مجموعه هاي معماري از راه به کاربردن شيوه هاي ابداع و تدوين معماري که مدل مولد اصلي يا ماتريس يا پروتوتيپ آنها بناهاي شناخته شده رومي است ولي در نهايت دو عامل ديگر نيز در ترسيم و اجراي آنها موثر است : فرهنگ محلي و سليقه و توان معمار و معمار مجري .

هنر هخامنشي :

در د.وره هخامنشي با آثار معتبري روبرو هستيم كه در پاسارگارد تخت جمشيد و شوش قرار دارد و ما فقط به بررسي آثاري كه از تخت جمشيد به دست آمده اكتفا مي كنيم . نام اصلي تخت جمشيد پارسه بوده و امروزه ثابت شده كه اين مكان جنبه ي مقدسي براي هخامنشيان داشته است . آثاري كه از تخت جمشيد باقي مانده بيشتر شامل نقوش برجسته است .
اين نقش برجسته كاري بر ديواره تالارها كنده شده اند كه بهترين و سالمترين اين نقشها متعلق به تالار آپادانا است . آنچه در تمام تخت جمشيد جلب نظر مي كند رعايت كامل تقارن است . اگر در تعداد ستونها ي هرتالار دقت كنيم عدد زوج مي يابيم . اگر به نقش روي ديوارها خوب دقت كنيم در تمام آنها رعايت تقارن را مي بينيم .
در تخت جمشيد نقش برجسته اي وجود دارد كه در ميان ساير نقش برجسته ها منحصر بفرد است . اين نقش برجسته تنها نقشي است كه يك رويداد را روايت مي كند . درحالي كه اكثر نقوش ديگر اين جنبه روايت گري را ندارند. نقش هايي را كه گوياي اتفاق هايي هستند روايت گري مي خوانيم . اين نقش گوياي شكايت كسي است كه بر او ظلم شده و از مظلوميت خود در نزد داريوش شكوه مي كند ، بنام متظلم مدي است .
نقش برجسته ديگري هم در بيستون وجود دارد كه از همين خاصيت برخوردار است ، اين دو نقش برجسته تنها آثار هخامنشي هستند كه از خاصيت روايت گري برخوردارند . موضوع اين نقش برجسته شكست دادن اقوام مختلف بوسيله داريوش است .

كاشيكاري در عهد هخامنشي :

كاشي هايي لعاب دار از شوش و تخت جمشيد بدست آمده كه بسيار ظريف و زيبا تهيه شده است ، آثار شوش در زمان هخامنشي با همان شيوه كاشي سازي بين النهرين ساخته شده است و اين خود دليل ديگري است بر تاثير هنر بين النهرين بر هنر هخامنشيان است .

فلزكاري در عهد هخامنشي :

آثار زرين دوره هخامنشي چندان زياد نيست . ولي آنچه بدست آمده از ساختاري بسيار ظريف برخوردار است ، نكته قابل توجه در آنها شباهتشان با نقوش برجسته در تخت جمشيد است .

مرصع كاري در عهد هخامنشي :

مرصع كاري نيز در اين دوره رواج داشته است كه مبين مهارت كار صنعتگران اين دوره بوده است . مرصع كاري عبارت است از كار گذاشتن سنگهاي قيمتي روي فلزات ، طلا يا مواد ديگر است .

تمدن هنـد

• هند تمدني است که تنوع نژادي و ديني در آن هماهند ويژگي هاي جغرافياي اين سرزمين گوناگون اند.
•نخستين تمدن و فرهنگ بزرگ هند در هزاره ي سوم پ.م در کرانه ي رود سند متمرکز شده بود. موهنجودارو Mohenjodaro و هاراپا ـ Harappa (در پاکستان امروزي) از مناطق اصلي گسترش اين فرهنگ بودند.
•موهنجودارو ، با بيش از پنج هزار سال پيشينه، از طرا حي شهري به صورت شبکه ي شطرنجي برخوردار بوده و ساخت آن بر فراز تختگاهي انسان ساخت به بلنداي 14 متر بوده است.
•آثار بر جاي مانده از معماري و شهرسازي اين شهر گوياي تأسيس يک مرکز بزرگ تجاري با خيابان هاي بزرگ شمالي ـ جنوبي به پهناي دوازده متر با خانه هاي چند طبقه از آجر و چوب و شبکه هاي پيشرفته فاضلاب است.
•ساخت خانه ها با رعايت دو اصل صورت مي پذيرفته : امنيت و آسايش
•خانه ها را به گونه اي ساخته اند که ورودي ها در گذرگاههاي فرعي باز شود و نور و هوا از حيات خلوت ها تأمين گردد. ضخامت ديوارها نمايانگر دو طبقه بودن خانه هاست.
•حمام همگاني شهر نيز بر فراز تختگاه داراي استخري به طول 12 متر و عرض 7 متر و ژرفاي 2 متر بوده که ديواره ي داخلي آن با آجر، ملات و ساروج ساخته شده.
•انبار غله ي شهر با سقف چوبي و سالني با بيست ستون از ديگر بناهاي مهم موهنجودارو به شمار
مي آيند.
•استفاده از آجرهاي استاندارد (cm 27× 13×6) ، شبکه فاضلاب پيشرفته، خانه هايي بر اساس نقشه و اندازه يکسان و سرانجام برقراري عدالت اجتماعي با توجه به وضع ساختمان هاي شهر، همگي حکايت از شهري توسعه يافته و تمدني شگفت انگيز دارد.
•آيين بودا : بودا شاهزاده ي نپالي و از اشراف بود (سده 6 پ .م) که رياضت را به همراه تهيدستي پيشه نمود.
•فلسفه ي اعتقادي بودا: گذر از جهان مادي به معنوي، نگرش به چهار سوي عالم، دستيابي به بالاترين درجات انساني که تماماً در معابد بودايي تبلور کالبدي يافته
•از ديدگاه او زندگاني داراي چهار مرحله است : کودکي (راه قدسي)، جواني (زندگي و کار)، ميانسالي (گوشه گيري) و سالمندي (فقر و رياضت)
•استوپا : معبد بودايي که از سنگ و پلان دايره وار در قالب گنبدي نيمکره بر فراز آرامگاه يک پارساي بودايي ساخته شده است. بلنداي آن از زمين پانزده متر و مصالح آن تماماً سنگ مي باشد.
•اين معبد داراي چهار دروازه سنگي هر کدام به سمت يکي از جهت هاي اصلي جغرافيايي. در سمت جنوبي پلکاني است که به صفه ي استوپا منتهي مي شود و دسترسي به يک راهروي باريک نرده دار در پيرامون گنبد را ميسر مي گرداند، در بالاي گنبد، فضاي مربع شکل محصوري به نام هارميکا ساخته شده که نماد بهشت خدايان است. ا ز طريق هارميکا جهان به بهشت پيوند مي خورد.
•استوپاي بارهوت کهن ترين، امراواتي زيباترين و سانچي معروف ترين اين معابد اند.
•در تنديس بودا مشاهده مي شود که بين ابروها نقطه اي قرار دارد و به منزله چشم سوم يا چشم حکمت و معرفت است. در يوگا نيز مرکز نيروهاي روحي و رواني فرد بر روي پيشاني او جاي دارد.
•چايتيا : گونه ديگري از معابد بودايي است که به صورت صخره اي مي باشد. معبد کارلي در سال 50 ميلادي ساخته شده و از زيباترين ابنيه غارگونه هند به شمار مي آيد . براي ساخت معبد کارلي قله ي يک تپه را خالي کرده و تالاري به طول 38 متر و ارتفاع 14 متر احداث نمودند. در انتهاي تالار محرابي وجود دارد و در دو سوي صحن نيز ستون هاي عظيمي با سر ستون ها زنان و مردان فيل سوار جلوه مي نمايد. در ورودي چايتياي کارلي فيل ها ي غول پيکر ساختمان هاي چند طبقه را بر دوش خود نگه داشته اند.
•آيين هندو : اوج گيري اين آيين در سده يکم ميلادي است.
•شيوا يکي از پيچيده ترين خدايان جسم يافته هندويسم است که کيفيت ها و صفات متضادي را در خود جاي داده است. شيوا در سانسکريت به مفهوم خجسته مي باشد.
•ماندالا : در سانسکريت به مفهوم دايره کامل است و از اعتقادات مذهب هندوست . در حقيقت ماندالا، اصطلاحي براي بيان هر نوع پلان با الگوي جدولي که نماد جهان ماوراء طبيعي است. جهاني کوچک شده از ديد انسان. توجه اصلي به مرکز آن جلب مي شود زيرا همه ي نيروهاي روحي ـ رواني در آنجا متمرکز مي گردد. در کيهان شناسي هندو، سطح کره ي زمين به صورت مربع نمايش داده مي شود. صفحه اي شطرنجي که بازتاب روابط آسماني (سپهرنما) براي ساخت معماري و شهرسازي را بدست مي دهد.
•آيين جين : معابد جين داراي پلان مربع اند مانند ويملا ، تيجپالا ، آديناتا
سلسله مراتب فضاي معماري اين معابد عبارتست از : الف ـ دروازه ب ـ ايوان پ ـ برج
•نمادهاي هنري هند : چرخ هستي : صليب شکسته انسا ن : بهعلا وه زمين : مربع آسمان : دايره

معماري هاي- تک

ريچارد راجرز و رنزوپيانو دو معمار جوان ايتاليايي آغازگر سبکي در اروپا بودند که به نام هاي - تک معروف گرديد.آنها مرکز ژرژپمپيدو را در پاريس به عنوان اولين ساختمان اين سبک طراحي کردند.نماي اين ساختمان را مجموعه اي از دودکش ها،آبگردان ها،لوله هاي تاسيساتي و ستون ها، تيرها،بادبندها،راه پله ها و مسيرهاي رفت و آمد تشکيل مي داد.راجرز معتقد است که «هر بنايي بايد نمايانگر زمان خود باشد.»
از تظر معماران اين سبک ،عصاره و مشخصه هر عصر در معماري آن دوره شکل کالبدي يافته است. نظريات و مباني معماري مدرن و هاي- تک در اصول بسيار به يکديگر نزديک است و مي توان گفت که معماري هاي- تک فرزند خلف معماري مدرن است.
اگر معماران مدرن در طرح هاي خود ماشين را به نمايش مي گذاشتند،معماران هاي- تک داخل ماشين و اجزاي آن را نمايش مي دهند.
از ديگر معماران معروف اين سبک مي توان از نورمن فاستر ،مايکل هاپکينز،سانتياگو کالاتراوا نام برد.

گذري بر تاريخچه معماري در ايران

عمر هنر در ايران به قدمت تاريخ است و معماري از كهن‌ترين هنرها است. رونق و اعتلاي معماري در ايران از دوران باستان گواه آن است كه اين سرزمين از كانون‌هاي نخستين شهرسازي و نيزسدسازي و مهندسي بوده است كه نمونه آن بناهاي مختلف و سدهاي باستاني و دهكده‌هاي متعدد در جاي جاي خاك اين كشور است.
شايد به جرات بتوان گفت براي اولين بار ايراني‌ها بودند كه آجر را درست كرده و از آن در معماري استفاده كردند.
عمر هنر در ايران به قدمت تاريخ است و معماري از كهن‌ترين هنرها است. رونق و اعتلاي معماري در ايران از دوران باستان گواه آن است كه اين سرزمين از كانون‌هاي نخستين شهرسازي و نيزسدسازي و مهندسي بوده است كه نمونه آن بناهاي مختلف و سدهاي باستاني و دهكده‌هاي متعدد در جاي جاي خاك اين كشور است. آثاري كه جسته و گريخته از ميان نوشته‌هاي باستان‌شناسي و شرق شناسان به دست مي‌آيد روشنگر آن است كه هنر و معماري از 5000سال قبل در اين مرز و بوم ريشه دوانده است.
نظري اجمالي به معماري ايران در عهد باستان اين ويژگي را آشكار مي‌سازد كه معماري ايراني بر سه اصل استحكام، آسايش و انبساط پايه‌گذاري شده است. معماري ايراني در طي تاريخ خود داراي اصالت طرح و سادگي توام با آرايش و تزيين بوده است.تمامي گستره ايران به ويژه روستاها و آثار قديمي و باستاني آن چون كتاب زنده اما فرسوده‌اي از تاريخ معماري و هنر است كه هر برگ از اين كتاب در لحظه‌اي كوتاه دروازه چندين هزار سال تاريخ را بر روي تماشاگر مي‌گشايد. كمتر روستايي در ايران وجود دارد كه در آن معابر باستاني ناهيد يا قلعه‌گبري و قلعه سلسال (صلصال) با طاق‌هاي ضربي و يا هلالي به چشم نيايد و در‌ آن از بقعه‌ها و امامزاده‌ها و يا قلعه‌هاي معروف كه مضموني افسانه‌اي و تاريخي را در خويش نهفته‌اند اثري نباشد، براي مثال مي‌توان به قلعه مرو و قلعه اصفهان و يا قصر كياكسار پادشاه ماد در همدان، كاخ پاسارگاد و تخت جمشيد يا پارسه، آثار شوش، ايوان مدائن يا طاق كسري در تيسفون اشاره كرد.
شايد به جرات بتوان گفت براي اولين بار ايراني‌ها بودند كه آجر را درست كرده و از آن در معماري استفاده كردند كه نمونه بسيار قديمي آن در معبد چغازنبيل واقع در شوش است كه شايد بتوان با آن قدمت معماري بشر سنجيده شود و همچنين نشانه استعمال نخستين آجرها را در تپه سيلك كاشان، مناره‌ها و سدهاي باستاني و بازمانده ساختمان‌هاي كهن در مرو، خرابه قصر هاتره در ساحل دجله و ويرانه‌هاي معبد كنگاور، يادگار خسرو پرويز در قصر شيرين و طاق بستان كرمانشاه مشاهده كرد.
معماران و هنرپروران شهرساز ايراني از زمان‌هاي باستان از برجسته‌ترين كارشناسان عصر خود بوده‌اند تاريخ نام بسياري از معماران برگزيده را به ياد ندارد، اگرچه آثار گرانقدر آنها بهترين شناسنامه در شناسايي خصايل هنري و انديشه آنها است. از ميان معماران شهره عهد باستان بايد از «سئنا» نام برد كه تا مرزهاي نبوغ پيش تاخت و نيز به «برازه حكيم» كه در زمان اردشير ساساني مي‌زيست و سدساز و معمار و شهرساز بي‌همتايي بود اشاره كرد. «برازه حكيم» سدي را كه اسكندر بر شهر فيروزآباد فارس بسته بود شكست و فيروزآباد تازه‌اي بنا كرد كه دستاورد‌ها و خطوط اصلي معماري ايران را ترسيم مي‌كرد.
نمونه‌هايي از خدمات معماري اين چنين معماران و مهندساني در كتاب «فارس نامه» ابن‌بلخي و «آثار عجم» فرصت شيرازي و «مرآت‌البلدان» و فارس‌نامه ناصري «حاج ميرزا حسن فسايي» و ساير كتب قديمي آمده است.
سير تكاملي هنر ايراني از جمله معماري ريشه در حوادث تاريخي كشورمان و همچنين طبيعت اقليمي ايران دارد.
فرهنگ‌هاي فاتحين و مغلوبيني كه پا به ايران گذاشته‌اند سهم بسزايي در فرهنگ معماري اين مرز و بوم دارد. آداب و رسوم، مراسم مذهبي، روحيه و اخلاقيات، انديشه و عقيده نسل‌ها در معماري ايران انعكاس واضحي دارد. نه تنها در بناهاي عظيم بلكه در آثار كوچك هم اين انعكاس را مي‌توان يافت.
دهكده‌ها و آتشكده‌ها كه در گذشته در سراسر اين خطه وجود داشته‌اند گنجينه‌اي از فرهنگ معماري ايران باستان را در خويش نهفته‌اند از اين معابد «ميترا» كه قبل از زرتشت در ايران رواج داشته نمونه‌هاي چندي باقي است. معبد «مصيصرا» در شمال غربي ايران كه در كوه تراشيده شده است و همچنين صخره «بي فخريكا» در جنوب درياچه اروميه از جمله اين نمونه‌ها هستند. مهرپرستان باستاني قبل از ورود به معبد در جايي دست خود را به آب مي‌زدند و آن را «مهراب» مي‌ناميدند، كه شايد لغت محراب دوره اسلامي از آن سرچشمه گرفته باشد.
معماري در زمان‌هاي مختلف از ابتداي عصر امپراطوري مادها از شكوه و عظمت بالايي برخوردار بوده و رو به پيشرفت گذاشت، در اواخر اين مرحله تاريخي معماري دوره اسلامي با تجهيزات و سليقه‌اي به شيوه ساسانيان از چنان جلوه‌اي برخوردار بود كه در دنيا كم‌نظير مي باشد، به طور كلي تاريخ معماري ايران را مي‌توان به چندين دوره تقسيم كرد:
1) 5000سال قبل از ميلاد مسيح، ايرانيان كه زمستان‌ها و تابستان‌ها كوچ مي‌كردند، شروع به ساخت خانه‌هاي سفالي و ابزارهاي سنگي پيشرفته كرده و با افزودن قسمت‌هايي از جنس استخوان، خانه‌هايشان را تكميل مي‌كردند و وسايل خانه را با رنگ‌هاي قرمز و مشكي رنگ كرده و در آتش مي‌پختند و بدين ترتيب پايه‌هاي معماري ايران بنا نهاده شد.
2) در طي 4000سال قبل از ميلاد، ساكنان زاگرس دهكده‌ها را ساختند و به تدريج به صورت متراكم زندگي كردند و معماري ايجاد شد.
3) در 3000 سال قبل از ميلاد مسيح،سنگ سفيد، قير وانواع ديگر سنگ‌ها براي ساخت و ساز استفاده مي‌شد.
4) در 2000سال قبل از ميلاد مسيح، آمدن آريايي‌ها به فلات ايران مهمترين اتفاق بوده كه در آن زمان هنر معماري به اوج اهميت خود رسيد، ساخت سفال‌هاي نازك در نواحي البرز و همسايگانش گسترش يافت و ساختمان‌هاي مجللي با ديوارهاي آجري با نقاشي‌هايي با طرح‌هايي از انسان‌ها در برج‌هاي فلكي درختان و ساير شكل‌ها تزيين گشت. شهرنشيني توسعه يافت و كنده‌كاري‌هاي سنگي به مرحله‌اي رسيد كه زيبايي چشمگيري به شوش بخشيد.
5) 1000سال قبل از ميلاد مسيح، به دليل عدم دسترسي به اسناد باستان شناسي، دوران سياه پيشينه تاريخي ناميده مي‌شود. از يافته‌هاي اندكي كه به دست آمده، چوپانان و كشاورزان ثروتمندي در دامنه‌هاي البرز زندگي مي‌كردند و آثار معماري پيشرفته‌اي داشته‌اند.
از ميان دوره‌هاي طي شده و دگرگوني‌هاي پديد آمده در تاريخ و معماري ايران به دليل كمبود مجال تنها به بررسي چند دوره كه تغييرات مهم‌تر يا پيشرفت‌هاي بيشتري صورت گرفته‌ مي‌پردازيم.

دوره اشكانيان يا پارتيان

اشكانيان يا پارتيان در حدود 250سال پيش از ميلاد مسيح، پس از سلوكيان در ايران به قدرت رسيدند.
آنها در اوايل از شيوه‌هاي هنر يوناني پيروي مي‌كردند. اما پس از مدتي به هنر معماري به ويژه به معماري سنتي و ملي ايران تمايل نشان دادند. در دوره اشكانيان، معماري مبناي اصلي خود را از آداب و اصول قبايل چادرنشين پارتي در برپايي اردوگاه‌ها گرفت.
حياط‌هاي چهارگوش مركزي با ايوان‌هاي چهارسوي آن به عنوان مظهري از معماري پارتيان به بين‌النهرين برده شد. در اين دوره از معماري رسمي ايران، ساختن گنبد متداول گشت.
در معماري پارتي پس از شكوفايي دولت اشكاني به نماي ساختمان توجه بسياري شد و مي‌كوشيدند آثار هنري را بر ديوارها، در معرض ديد متمركز كنند. نقاشي ديواري توسعه يافته و تزيينات آميخته‌اي بود از نقاشي و گچبري، كه نمونه بسيار زيباي آن در معبد كوه خواجه در وسط درياچه هامون در سيستان به دست آمده است. اشكانيان در معماري خود از طاق گهواره‌اي، قوس و رگچين با سنگ قلوه و برجسته‌كاري تزييني استفاده مي‌كردند.
از ويژگي‌هاي معماري و هنر اين دوره انتقال برخي از عناصر معماري و هنر است كه به دوره بيزانس و ساساني منتقل شده است. شايد تاريخ معماري «طاق‌دار» كه در ايران بسيار معروف است از دوره اشكانيان آغاز شده و در دوره ساسانيان تكامل يافته باشد كه نمونه‌اي از آن را در بناي طاق‌گرا واقع در دامنه كوه «پاطاق» در كنار راه كرمانشاه به سرپل ذهاب كه تركيب طاق گهواره‌اي است، مي‌توان ديد. همچنين بناي معبر آناهيتا در كنگاور كه بر سر جاده همدان و كرمانشاه واقع شده و منسوب به دوره اشكانيان است از جمله شاهكارهاي هنر معماري پارتيان به شمار مي‌رود.

دوره ساسانيان

ساسانيان مذهب زرتشت را رسميت بخشيدند و هنري پديد آوردند كه از حيث عظمت با هنر روم و بيزانس برابري مي‌كرد و گاه بر آن برتري داشت حتي پس از فتوحات اعراب، آنچه به عنوان هنر اسلامي از آن ياد مي‌شود از هنر ساساني متاثر بوده است.
بهترين شيوه طاق زدن بر بناهاي مربع شكل، در معماري ايراني و حتي معماري غربي متعلق به ساسانيان است. هنر معماران آن دوره پوشاندن فاصله‌هاي وسيع با مواد سخت بوده است، بعضي از اصول معماري ساساني بود كه راه را براي ترقي معماري «گوتيك» در اروپا باز كرد.
در مجموعه هنر معماري اين دوره، يگانگي و پيوند خاصي ديده مي‌شود كه اساس معماري گنبد است و ايوان، طاق نماها، اتاق‌ها و طاق‌هاي گهواره‌اي كه اغلب در اطراف يك يا چند حياط قرار گرفته‌اند، هنرهاي گچبري، موازييك كاري و نقاشي ديواري، تزيينات بناهاي ساساني را شامل مي‌شوند. در تنوع آثار ساساني تاثير همسايگان به خوبي آشكار شده است. از جمله تصاوير موزاييكي كه از كاخ فيروزآباد به دست آمده، به روش روميان موزاييك شده است. در اين موزاييك‌ها تصاوير بسياري از نوازندگان و انسان‌هاي ديگر به سبك ايراني نقاشي شده‌اند. از ديگر تزئينات اين دوره بايد به حجاري‌هاي سنگي ساسانيان اشاره كرد. حجاري‌هاي اين دوره در نوع خود بي‌نظيرند، مانند نقوش حجاري شده طاق‌بستان در كرمانشاه و نقش رستم.
به طور كلي، معماري عهد ساساني براساس معماري سنتي و براي نواحي خشك مركزي و شرقي ايران پديد ‌آمده بود. بدين معني كه در بناهاي ساساني اعم از كاخ‌ها و آتشكده‌ها، پوشش‌‌هاي گنبدي و ساختن ايوان‌هاي داراي طاق ضربي و چهار طاق‌هاي مخصوص آتشكده، متداول و اساس معماري آن زمان بوده است. تعدادي از بناهاي ساسانيان كه بقاياي آنها به جاي مانده است مانند كاخ‌هاي فيروزآباد، كاخ سروستان در فارس و ايوان مداين در تيسفون، ايوان كرخه در خوزستان، همچنين آتشكده‌هايي با نام‌هاي «تپه‌ميل» حد فاصل تهران و ورامين، آتشكده نياسر در كاشان، آتشكده آذرگشسب در تخت سليمان و چهار قاپي در قصر شيرين تا حد زيادي وضع معماري را در دوره ساسانيان آشكار مي‌كنند.ميان شيوه معماري پارتي و ساساني در بنياد ساختمان‌ها چنان همبستگي و نزديكي وجود دارد كه هنوز گروهي از صاحبنظران در انتساب پاره‌اي از آثار به دست آمده به اين دو دوره دچار ترديدند. به طور نمونه، در انتساب كاخ مداين در تيسفون به يكي از اين دو دوره هنوز اظهار نظر قطعي نشده است.

دوره هخامنشيان

شاهان هخامنشي در عرصه وسيع سرزمين خود از مهارت و استادي هنرمندان ممالك تحت فرمان خويش بهره مي‌گرفتند و از اين جهت در آثار معماري و صنعت ايران در دوره هخامنشي تاثير ساير ملل نيز ديده مي‌شود، چنانچه داريوش مي‌گويد در بناي قصر او صنعتگران بابلي، ليدي، مادي و مصري خدمت مي‌كرده‌اند و مصالح ساختمان‌ها از فواصل دوردست مي‌آمده است. استفاده از تجربيات و سنن ملل تابعه نه به صورت تقليدي و پيروي، بلكه به‌گونه بازآفريني و الهام‌پذيري خلاقه، مختص دوره هخامنشي نيست بلكه مادها نيز پيش از آن از تجربه «اوراتوئي» ها استفاده بسيار بردند. معماري دوره هخامنشيان ادامه يك هنر ملي بود. اصالت اين هنر در قصر «كياكسار» پادشاه ماد در همدان جلوه كرد و كوروش در ادامه آن قصر پاسارگاد را در هشتاد كيلومتري تخت جمشيد بنا كرد. به جرات مي‌توان گفت تخت جمشيد يكي از بزرگ‌ترين و وسيع‌ترين بناهايي است و قبل از معمول شدن آهن ساخته شده است و داراي سقف و ستون‌هاي چوبي بسيار بوده است. سقف ساختمان از چوب سدر لبنان و بلوط ساخته شده و برستون‌هاي حاشيه‌دار كه سرستون‌هاي آراسته‌اي آنان را تزيين مي‌كرد تكيه داشته است.

دوره اسلامي

پس از انقراض آخرين پادشاه ساساني (يزدگرد سوم) ، عصر جديدي در فرهنگ، هنر و به خصوص معماري ايران رقم خورد.
پس از آنكه اسلام ايران را فرا گرفت، معماري ملت ما خود را با آيين جديد سازگار ساخت. به جاي آتشكده‌هاي ساساني ساختن مسجدها و مناره‌ها براي دعوت به اسلام و نماز آغاز شد. تزئينات رايج در معماري كهن ايراني با همه ويژگي‌هاي خود از گچ‌بري و آرايش با كاشي لعابدار و غيره به معماري اسلامي ايران انتقال يافت. نقش اسليمي‌هاي مساجد ايران همان پيچك‌هاي ساساني است كه نمونه آن را در طاق‌بستان مي‌توان يافت.
از آغاز گرويدن ايران به اسلام بسياري از سنت‌هاي ايراني از جمله سنت معماري آن همگام با تاثيرات «بيزانس» ميان حكمرانان اسلامي متداول گشت. چنانكه بسياري از قصرهاي خلفاي اموي از جمله قصر «الحير» و «مشاطه» بيش از هر چيز از اسلوب ايراني الهام گرفته است و زينت‌هاي آن از ايران پيروي كرده است.
معماري هر قوم و هر دوره بازگوكننده نحوه انديشه و جهان‌بيني و سنت‌هاي آن قوم است هر چه بنيادهاي فرهنگي ملتي استوارتر باشد، هنر و معماري آن ملت هم استوارتر و از نوسانات كمتر برخوردار خواهد بود. هنر معماري بي‌شك يكي از بارزترين مظاهر تمدن هر قوم و ملت است.
بعد از ورود اسلام به ايران و سپري شدن دوره‌هاي تاريخي متعدد معماري ايراني كم‌كم به شكل مدرن‌تري تغيير يافت كه از ميان آن دوره‌ها به دوره صفويه، قاجاريه و پهلوي مي‌پردازيم.

دوران صفويه

دوران صفويه يكي از باشكوه‌ترين عرصه‌هاي معماري تاريخي ايران به شمار مي‌رود و با معماران و مهندسان كم‌نظير خود سهم بسزايي را در پيشرفت معماري ايران داشته است كه ظرافت و دقت در معماري به اوج خود رسيده است. از معماران و هنرپروران عهد صفويه بايد شيخ بهائي را نام برد كه آثار جاويدان معماري او در اصفهان شهرت جهاني دارد و صدها معمار و مهندس گمنام ديگر در اين دوره وجود داشتند كه نام برخي از آنان در كتيبه ساختمان‌ها محفوظ است. بيشتر آثار اين دوره معماري‌هاي مذهبي هستند كه بعد از آن در دوره قاجار نيز ادامه يافته‌اند.
ارتباط بيشتر ايران با غرب، معماران ايراني را بر آن داشت تا عوامل مشخص معماري ايران را با روشن‌بيني و توجه خاصي با عوامل معماري غرب درآميزند و آثاري به وجود آوردند كه از نظر هنري دلپسند باشد.
براي مثال سرسراي ورودي خانه‌هاي بزرگ در آن دوره با پلكان‌هايي كه از وسط اين سرسرا آغاز مي‌شود، و از پاگرد به دو شاخه در جهت مقابل يكديگر به بالا ادامه مي‌يابد كه تاثير معماري كشور روسيه است و از اواسط سلطنت ناصرالدين شاه به بعد رواج يافت.
معماري خارجي با طرح‌هاي تزئيني ايراني از قبيل كاشيكاري، آيينه‌كاري و گچ‌بري توام شد كه گوشه‌اي از معماري عصر قاجاريه را نشان مي‌دهد.
ايجاد زيرزمين‌ها با طرح‌هاي زيبا و پوشش هاي ضربي آجري، تعبيه حوضخانه‌ها، رواج بادگير براي خنك كردن فضاها و احداث تالارهاي بزرگ با شاه‌نشين‌ها و غرفه‌ها و گوشواره‌ها همه و همه به صورت دلپسندتري درآمد.
ساختن بادگيرها در ابتدا ساده و فقط شامل يك دهانه هواكش مزين به كاشيكاري‌هاي زيبا بود، سپس به تدريج مراحل كمال را پيمود.
چنانكه صورت تكامل‌يافته آنها، دو طبقه و از چهار جهت داراي هشت دهانه هواكش است و جريان باد و هوا را از اين دهانه‌ها به داخل ساختمان هدايت مي‌كند.
در معماري كاخ‌سازي، ساختن بادگيرهاي مزين به كاشيكاري و قبه طلا در عمارت، ركني از معماري اصيل ايراني بوده است.
بناهاي مسكوني دوره قاجار با طرحي شامل اتاق مركزي ايوان (بادوستون در برابر آن) و اتاق‌هاي كوچك‌تر واقع در اطراف اتاق مركزي به صورت‌هاي ساده يا مفصل، همه به شيوه‌ معماري اصيل ايراني در دوره‌هاي قديم بوده كه در اين دوره با ابتكارات جديدتر به صورت دلچسب و نيكو تكميل شده‌اند.
كاشي‌هاي منقوش دوره قاجاريه، اغلب ناچيز و از نظر هنري فقيرند و تنها تقليدي ناقص‌اند از كارهاي قرن گذشته.
با آنكه ناصرالدين‌شاه، عده‌اي از نقاشان را براي تحصيل و مطالعه به موزه‌هاي رم و پاريس فرستاد و افرادي از اين نقاشان در هنر خود پيشرفتي كردند اما كارگران ساده كاشي‌ساز نمي‌توانستند به خوبي از آثار آنها استفاده كنند، با اين وجود به قول ناصرالدين‌شاه، هنر كاشي سازي «متجدد» شد.
در تهران و اطراف آن، چند نمونه مهم از معماري قاجاريه ديده مي‌شود: يكي مقبره حضرت عبدالعظيم در شهر ري است كه بناي مقبره و گنبد طلاي آن قابل توجه است.
مجموعه اين مكان مقدس داراي سردر و ايوان آيينه‌كاري رفيع و چندين صحن و گنبد طلايي و دو مناره كاشيكاري و رواق و مسجد است.
بناهاي ديگر قابل توجه عصر قاجاريه «مسجد امام سلطاني» و مسجد سپهسالار شامل جلوخان وسيع، سردر و مناره‌هاي كاشيكاري، هشتي، صحن، حجرات دوطبقه ستون‌هاي سنگي زيبا و شبستان است، با اينكه اغلب كاشيكاري‌هاي اين مسجد، از كاشي هفت رنگ است، ولي بعضي نمونه‌هاي كاشيكاري معرق هم ديده مي‌شود.
رنگ كاشي‌ها بيشتر قرمز و صورتي و سفيد است. در حالي كه در آفتاب درخشان ايران، رنگ‌هاي قديم مانند فيروزه‌اي و سورمه‌اي مطلوب‌تر است.
از دوره قاجاريه تيمچه و بازارهاي وسيع با پوشش‌هاي خوبي در تهران و شهرستان‌هاي بزرگ موجود است كه چه از نظر هنر آجركاري و كاشيكاري و چه از نظر وسعت دهانه طاق‌ها قابل تحسين و ستايش‌اند.
يكي ديگر از هنرهاي قاجاريه، نقاشي‌هاي بزرگ بر ديوارها است.
اگرچه اغلب در اين نقاشي‌ها، تاثير هنر اروپايي ديده مي‌شود، اما در كل قابل توجه است.
در زمان قاجار نقاشي ديوار جاي مينياتور را گرفت. در اين دوره شيوه نقاشي فرنگي به دست ايرانياني كه به ايتاليا رفته بودند به ايران راه يافت.

دوره پهلوي

معماري در اين دوره تنوع چشمگيري نداشته است. با ورود مصالح جديد ساختماني مانند آهن، بتون و غيره و نيز آمدن مهندسان خارجي به ايران، مهندساني كه به پيشينه پرافتخار معماري كشور ما آشنايي نداشتند و بازگشت ايرانياني كه در خارج از وطن تحصيل هنر معماري كرده و تحت تاثير معماري غرب بودند، دگرگوني در هنر معماري ايران پديد آورد.
با همه زيبايي كه اين نوع معماري‌ها به قيافه شهرهاي ايران بخشيد، متاسفانه غالبا جنبه تقليد از شيوه‌هاي معماري غرب بوده است تا تبعيت از هنر اصيل معماري ايران.
با اين وجود، در بعضي از موارد، ناچار به استفاده از تزئيناتي به سبك ايراني شده‌اند.
بناهايي چون كاخ‌هاي سعدآباد، كاخ مرمر در تهران، دبيرستان البرز، كاخ وزارت امور خارجه و سردر باغ ملي و عمارت پست گواه اين مدعا است.
اين طريق معماري بدون توجه به عوامل اقليمي و پيشينه معماري ايران هنوز ادامه دارد.
سخناني زيبا در مورد معماري از بزرگان اين هنر
والترگروپيوس: از قاشق غذاخوري تا شهر دامنه كار معمار را تعريف مي‌كند.
اتيون لوييس بوله : معماري چيست؟ آيا معماري هنر ساخت‌و‌ساز است؟ يقينا خير.
تادااو آندو : معماري بايد كاملاً با اطراف هماهنگي داشته باشد.
فرانسيسكو ميليزيا : معماري هنر ساختن است.
تويوايتو : معماري پديده شهري است.
رمانتيسم‌ها : معماري هنر مستقل است.
فوتوريست‌ها : معماري تحت تأثير جهان مكانيكي و تكنولوژي مي‌باشد.
لوكوربوزيه : معماري غير از نمايش ساخت و پاسخ دادن به نياز‌ها است.
جان راسكين : معماري هنر مرتب كردن و تزيينات بنا‌هاي ساخته شده توسط بشر به هر مقصودي است به قسمي كه در ساده‌ترين نگاه سلامت، نيرو و لذت بردن روح را ميسر نمايد.
اسنووا: ايدولوژي لادوفسكي درباره ساخت گرايي اينگونه معرفي شده بود كه معماري بايد تركيب سه عامل روراستي فني، امكان پذيري اقتصادي و بيان تجسمي باشد.
ل‌.بنه‌ووله: معماري مدرن از تغييرات فني، اجتماعي و فرهنگي ناشي از انقلاب صنعتي، زاده شده.
كريستين نور برگ-شولتز: شايد به اين نتيجه برسيم كه صفت كمال معماري در گرو سه معيار اساسي است، نقش ساختمان، شكل و فنون.
هولاين: همه معمارند و همه چيز معماري است.
آدلف لوس: معماري چيزي نيست جز يادمان‌ها و مقبره‌ها.
لوكوربوزيه : معماري بازي احجام زير نور است.
مدرنيست‌ها : معماري صنعت مي‌باشد.
ايزنمن : معماري امروز ما بايد منعكس كننده شرايت ذهني و زيستي ما باشد و آنچه كه در معماري امروز ما مورد غفلت قرار گرفته بخشي از زندگي ما است.
والترگروپيوس : معماري هنر كاربردي است و در ارتباط نزديك با ساير هنرها شكل مي‌گيرد و نمونه بارز اين تعريف مدرسه باوهاس مي‌باشد.
آنتونيوگااودي : معماري بازگشت به طبيعت و زيست محيط است.
چارز جنكز : معماري از جنس واژه و حرف نيست و نمي‌توان در غالب الفاظ آنرا بيان كرد.
ويليام موريس : معماري شامل تمام محيط فيزيکي است که زندگي بشر را احاطه مي کند و تا زماني که عضوي از اجتماع متمدن هستيم نمي توانيم از حيطه آن خارج شويم زيرا معماري عبارت از مجموعه تغيرات و تبديلات مثبتي است که همامنگ با احتياجات بشر روي سطح زمين ايجاد شده است و تنها صحراهاي دست نخورده ار آن مستثني هستند.
فلوبرت : آرشيتكت‌ها همه احمق‌اند –پله‌ها را هميشه فراموش مي‌كنند.
بهرام شيردل : معماري هنر نيست، معماري علم است و بايد در خدمت جامعه باشد.
سوليوان : معماري هنر ساده اي نيست که بتوان در بوجود آوردنش موفقيت نسبي کسب کرد، بلکه يک تجلي اجتماعي است.
ويتور ويوس : اولين شخصي كه گفت معماري هنر است.
رابرت ونتوري : معماري تنها تكنيك و تكنولوژي نيست بلكه مسايل بسيار پيچيده و متضاد در ساختمان وجود دارد كه نمي‌توان آنها را ناديده گرفت.
آگوست پره : معماري زنده آن است كه معرف صادق زمانه خود باشد.در همه قلمروهاي ساخت آنرا مي‌جوييم و از ميان آنها كارهايي را برمي‌گزينيم كه سخت از كاربري مورد انتظار تابعيت كرده ،با مصالح خردمندانه ساخته شده و با تركيب متناسب عناصر ضروري به زيبايي دست‌يافته باشند .
انجمن علمي معماري دانشگاه پيام نور ساري( امير مرادي) : معماري دريافت بصري از به پرواز در امدن تفكرات خالق .

منابع :

معماري چيست؟ http://www.aftab.ir
تاريخ معماري جهان http://www.cafedexign.com
دانشنامه تاريخ معماري و شهرسازي ايران‌زمين http://fa.wikipedia.org
گذري بر تاريخچه معماري در ايران http://aftab.ir
تاريخچه معماري ايران http://hkarimi.frm.ir
به راستي معماري چيست؟ http://zomodgaran.blogfa.com
تاريخچه معماري http://www.artman64.blogfa.com

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image